ترجمه
ولی نخواست آن گردنه را درنوردد.
ایام شهادت مظلومترین بانوی عالم، که یار مظلومترین مقتدر عالم بود، تسلیت باد
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده است، علی خانه نشین نیست
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک، تو را جایگزین نیست
در کوچه ی مسجد تو زمین خوردی و در ما جز پینه ی چون زانوی اشتر، به جبین نیست
انصار هم از خطبه ی تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست
غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست
کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست
جایی که علی هست، معاویه چکاره است قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست
ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّة للّه که این است و جز این نیست (شاعر: مهدی جهاندار)
نکات ترجمهای و نحوی
«اقْتَحَمَ»
از ماده «قحم» است. این ماده در اصل دلالت دارد بر ورود در چیزی با شدت و مشقت و سختی (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۴۶؛ معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۶۱؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۲۰۰). کلمه «اقتحام» به «اقدام» کردن بسیار نزدیک است با این تفاوت که در زبان عربی، «اقدام» در مورد جایی است که انسان خود را به انجام کاری که از آن کراهت دارد، وادار میسازد؛ اما «اقتحام»، «اقدام» بر امری است که سخت و شدید و بامشقت باشد (الفروق في اللغة، ص۱۰۶)
از این ماده، علاوه بر مورد فوق، یکبار هم به صورت اسم فاعل («مُقْتَحِم»: اقدامکننده در کار پرمشقت) (ص/۵۹) در قرآن کریم به کار رفته است.
«الْعَقَبَةَ»
از ماده «عقب» گرفته شده است. برخی گفتهاند این ماده در دو معنا به کار رفته است. یکی در معنای اینکه چیزی بعد از چیز دیگر بیاید، و دیگری در معنای بلندی و شدت و سختی (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۷۷؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۶)
در معنای دوم فقط کلمه «عَقَبة» در قرآن کریم (بلد/۱۱-۱۲) به کار رفته است [و فقط همین دوبار] ؛ که معنایش، راه صعبالعبور در کوه (= گردنه) میباشد که پیمودنش پرمشقت است (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۴۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۶)
اما در معنای اول (عَقَب = پشت)، ۷۸ بار در قرآن کریم آمده است که کلماتی که در این معنا به کار رفته، عبارتند از:
«عَقِب: پشت پا» (بقره/۱۴۳)،
«عَقِب: فرزند و دودمان (جمع آن: اعقاب) (آلعمران/۱۴۴)،
«عاقبت: سرانجام کار» (اعراف/۱۴۴) ،
«عُقبی: سرانجام و پایان» (شمس/۱۵)
همچنین از کاربردهای آن در ابواب ثلاثی مزید میتوان به باب تفعیل «تعقیب: پیگری کردن [غالبا با تاکید بر اینکه بخواهد انجام دهنده کار را عقوبت کند]» اشاره کرد که غیر از فعل آن (نمل/۱۰)، اسم فاعل «مُعَقِّب: پیگیری کننده» (رعد/۴۱ و ۱۱) هم از آن در قرآن به کار رفته است.
و نیز باب مفاعله (معاقبه: پی کاری را گرفتن، مواخذه و عتاب کردن، جزای کار بد را دادن» که غیر از فعل آن (حج/۶۰)، به صورت مصدر «عقاب» (بقره/۱۹۶) هم به کار رفته است؛
به نظر میرسد در این دو باب، به ویژه باب مفاعله، دو معنای مذکور (در پی بودن، و شدت و سختی) با همدیگر لحاظ شده است، زیرا که غالبا این دو باب، در عاقبتهای بد و سختگیرانه (عذاب) به کار میرود.
حدیث
۱) ابان بن تغلب میگوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایت شوم؛ «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی نخواست آن گردنه را درنوردد» ؟!
فرمود: کسی که خداوند با [برخورداری از نعمت] ولایت ما او را اکرام بخشید، قطعا از آن گردنه عبور کرده است؛ و ما همان گردنهای هستیم که کسی که ما را درنوردد، نجات مییابد.
سپس سکوت کرد، بعد فرمود:
آیا نمیخواهی مطلبی به تو بدهم که از دنیا و آنچه در آن است بهتر باشد؟
گفتم: فدایت شوم، چرا نخواهم؟!
فرمود: اینکه خداوند در ادامهاش فرمود «آزاد کردن گُردهای [= یک برده]» (بلد/۱۳)، همه مردم برده و در بند آتشاند غیر از تو و هممسلکیهایت، که همانا خداوند عز و جل با [تن دادن شما به] ولایت ما اهل بیت، گُرده شما از آتش را رها کرد.
فضائل الشيعة (للصدوق)، ص۲۶؛ الكافي[۱]، ج۱، ص۴۳۱؛ تفسير فرات الكوفي[۲]، ص۵۵۸ ؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين[۳]، ص۴۵۵
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبَّادُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَقَالَ مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْكَ الْعَقَبَةُ مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَكَتَ ثُمَّ قَالَ هَلَّا أُفِيدُكَ حَرْفاً فِيهَا خَيْراً مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قَالَ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَكُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ غَيْرَكَ وَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت.
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
امیرالمومنین ع وقتی در کوفه بود، بعد از اقامه نماز عشاء سه بار مردم را نداد میداد تا همه اهل مسجد بشنوند که:
ای مردم! بار بربندید – خداوند رحمتش را ارزانیتان دارد – که در میان شما بانگ رحیل (= اعلام حرکت کاروان) بلند شده است؛ و بعد از اینکه بانگ رحیل سر دادهاند، این دل بستن[۴] به دنیا چیست؟!
بار بربندید – خداوند رحمتش را ارزانیتان دارد – و به آنجایی که پیش روی شماست با بهترین زاد و توشه کوچ کنید که این زاد همان تقواست؛
و بدانید که راهتان به سوی معاد است و گذرتان بر صراط، و عرصهای بشدت دهشتآور پیش رویتان است، و در مسیرتان گردنهای صعبالعبور و منزلگاههایی دهشتآور و مخوف است که چارهای جز عبور از آنها و وقوف بدانها نیست؛ خواه با رحمتی از جانب خداوند و نجات یافتن از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشمانداز و شدت امتحانهایش، و خواه با هلاکتی که دیگر بعدش راه جبرانی نیست.
الأمالي( للصدوق)، ص۴۹۸؛ الأمالي (للمفيد)، ص۱۹۹؛
این حدیث با اندکی تفاوت در برخی عبارات در نهجالبلاغه(خطبه۲۰۴)[۵]، خصائص الأئمة ع (ص۹۸)[۶] و الإرشاد شیخ مفید (ج۱، ص۲۳۴)[۷] نیز آمده است.
حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ إِذَا صَلَّی الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ يُنَادِي النَّاسَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی يُسْمِعَ أَهْلَ الْمَسْجِدِ أَيُّهَا النَّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ فَمَا التَّعَرُّجُ عَلَی الدُّنْيَا بَعْدَ نِدَاءٍ فِيهَا بِالرَّحِيلِ تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَ انْتَقِلُوا بِأَفْضَلِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ وَ هُوَ التَّقْوَی وَ اعْلَمُوا أَنَّ طَرِيقَكُمْ إِلَی الْمَعَادِ وَ مَمَرَّكُمْ عَلَی الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَكُمْ وَ عَلَی طَرِيقِكُمْ عَقَبَةٌ كَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ فَنَجَاةٌ مِنْ هَوْلِهَا وَ عِظَمِ خَطَرِهَا وَ فَظَاعَةِ مَنْظَرِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَكَةٍ لَيْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ.
۳) کسی امام سجاد ع را دشنام داد.
حضرت فرمود: ای جوان! در پیش روی ما گردنه صعبالعبوری است که اگر از آن رد شوم برایم اهمیت ندارد که چه گفتی، و اگر در آن سرگردان بمانم، من، از آنچه گفتی، بدترم.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص۱۵۷
شَتَمَهُ [زَيْنَ الْعَابِدِينَ ع] رجلٌ فَقَالَ ع يَا فَتَی إِنَّ بَيْنَ أَيْدِينَا عَقَبَةً كَئُوداً فَإِنْ جُزْتُ مِنْهَا فَلَا أُبَالِي بِمَا تَقُولُ وَ إِنْ أَتَحَيَّرْ فِيهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا تَقُولُ.
تدبر
۱) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
«لا» در این آیه میتواند به معنای «نفی» باشد، یعنی خبر میدهد که به عبور از این گردنه اقدام نکرد؛
ویا میتواند در معنای استفهام انکاری باشد یعنی مواخذه میکند که «[آیا] به عبور از این گردنه اقدام نکرد؟» (أمالي المرتضی، ج۲، ص۲۸۹)[۸]
۲) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
در آیات قبل بیان شد که انسان در سختی و مشقت آفریده شد. (بلد/۴) چرا که او از ابتدا با ظرفیت بینهایت آفریده شده و خودش قرار است این ظرفیت را شکوفا کند (جلسه۳۳۳، تدبر۲) و اگر این نگاه واقعبینانه به زندگی را نداشته باشد، سرمایههای خود را بیهوده در راه رسیدن به رفاه دنیوی هدر خواهد داد. (جلسه۳۳۳، تدبر۳) و اگر این نگاه را داشته باشد، هیچگاه در کوران حوادث ناامید نخواهد شد.
اکنون میافزاید که یکی از سختیهایی که باید در زندگیاش جدی بگیرد این است که در مسیرش گردنه صعبالعبوری هست.
انسانی که باور نکند که در رنج آفریده شده، هیچگاه برای درنوردیدن این گردنه اقدام نخواهد کرد.
اما آیا این گردنه را میشناسیم؟
آیا آن را جدی گرفتهایم؟
آیا برای عبور از این گردنه زاد و توشه کافی و امکانات لازم برداشتهایم؟ (حدیث۲)
۳) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
کسی که این گردنه را جدی بگیرد، نهتنها مشکلات دنیا، بلکه حتی زخم زبانها و دشنامها و آزار مردم هم برایش سهل میشود. (حدیث۳)
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/
حکایت
شخصی به ابوذر گفت: تو همانی که فلانی تو را از سرزمینت تبعید کرد؛ اگر خیری در تو بود، هیچگاه تبعیدت نمیکردند.
گفت: برادرزاده! در پیش روی من، گردنه صعبالعبوری است که اگر از آن نجات یابم، آنچه گفتی [= اینکه مرا به چنین بیابان بیآب و علفی تبعید کردهاند] ضرری به من نمیزند؛ و اگر از آن نجات نیابم، من [شایسته] بدتر از آنم که تو دربارهام گفتی.[۹]
مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۳۰۸
۴) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
موجودی که قرار است مسیر معینی را در زمانی معین بپیماید، سرعتش را میتوان محاسبه کرد و نیز توانی را که برای رسیدن به آن سرعت هم محاسبهپذیر است و با منطق عادی جور درمیآید.
اما به انسان عمر محدود داده شده، ولی مسیری که قرار است طی کند، نامحدود است، علیالقاعده با محاسبات عادی پیمودنی نیست. شاید همین است که از آن به گردنه تعبیر شده است. یعنی راه عادی نیست، بلکه بس صعبالعبور است که شنیدنش انسان را دچار ترس میکند، چه رسد به پیمودنش.
نکته تخصصی انسانشناسی
انسان چون ظرفیت و توان بینهایت دارد، میتواند به پیمودن راهی بینهایت در زمانی محدود اقدام کند؛ و چون انسان آفریده شده، باید بدان اقدام کند؛ وگرنه، آن انسانی که قرار بود که باشد (یعنی همان که خدا وعدهاش را به فرشتگان داد که در زمین خلیفه قرار میدهم)، حاصل نخواهد شد؛ و اگر این موجود با این ظرفیت عظیم، این گردنه را نپیماید و بخواهد ظرفیتش را در همینجا خرج کند، هیچ حیوانی در بدی و خونریزی و فساد، به گرد او نخواهد رسید؛ همان چیزی که فرشتگان نگرانش بودند. (بقره/۳۰) http://yekaye.ir/2-baqare-030/
۵) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
عبور از هر گردنه صعبالعبوری نیازمند راهنمایی است که نه فقط این مسیر را رفته (جلسه۳۴۱، حدیث۳) و نیز به نقشه راه (قرآن کریم) کاملا آشنا باشد، بلکه دست انسان را بگیرد و مانع سقوط وی در پرتگاه باشد.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/
شاید به همین جهت است که در بسیاری از روایات، این گردنه، همان ولایت اهل بیت ع معرفی شده است (حدیث۱) و (جلسه۳۴۱، حدیث۴).
پس، قبول ولایت اهل بیت ع، صرفا یک ادعای زبانی ویا شناسنامهای نیست؛ گردنهای است که اگر کسی ادعای رفتنش را کند، باید دستش را به امامش بدهد؛ کاری بسیار «صعب مستصعب» (جلسه۲۲۰، حدیث۵ http://yekaye.ir/2-baqare-030/ ؛ جلسه۱۸۴، حدیث۵ http://yekaye.ir/an-nisa-004-100/ ؛ جلسه ۲۷۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hegr-15-40/) که بهسختی امتحانش میکنند، و باید رحمت خدا (که در قالب دستگیری ائمه جلوه میکند) شامل حالش شود تا بتواند «از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشمانداز و شدت امتحانهایش» نجات یابد (حدیث۳)
نکته تخصصی در شناخت جامعه اسلامی
امروز سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود. امت بعد از رحلت پیامبر ص آزمون تاریخیای از سر گذراند، که قبر مخفی تنها یادگار پیامبر ص، بهترین دلیل بر رفوزه شدن اغلب مردم آن زمان از آن آزمون است، و بخوبی نشان میدهد چند نفر برای عبور از این گردنه حاضرند دستشان را در دست راهنما بگذارند.
تحمل نشدن حکومت عدل امیرالمومنین ع توسط مردمی که از تبعیضها و پارتیبازیهای خلیفه قبل ناراضی شده بودند و برپایی سه جنگ بزرگ در مدت پنج سال، علیه کسی که حتی غیرمسلمانان او را «صوت العدالة الانسانیة» نامیدند، شاهد دیگری است بر اینکه انسانها، چه اندازه، آمادگی عبور از این گردنه را دارند.
تحمیل صلح بر امام حسن ع و به شهادت رساندن امام حسین ع به دست همین مردم، و در یک کلام، تاریخی که بر اهل بیت گذشت، و نهایت غیبت امام زمان ع همگی شواهدی است که نشان میدهند آمادگی انسانها برای درنوردیدن این عقبه چه اندازه بوده است.
آیا انقلاب ما، اعلام آمادگی مردم برای عبور از این گردنه بوده است؟
این مردم تاکنون و با دیدن این همه منافق داخلی – که حتی در ردههای مختلفی از مسئولان نظام هم حضورشان ملموس است[۱۰] – و فشارهای دشمن خارجی و تبلیغات معاویهصفت رسانههایشان، و با اینکه هنوز امامش را ندیده که دست در دست او بگذارد، در این وانفسای غیبت، بر اساس توصیههای همان امامان، حرکت خود را آغاز کرده و دست خود را در دست نایب عام ایشان گذاشته، و بر عبور از این گردنه اصرار دارد؛ و لذاست که سختیهای آن را تحمل کرده است؛ بدین امید که برسد روزی که دستش را در دست خود امام بگذارد.
اما آیا همچنان پای سختیهای این گردنه میایستند؟
تاریخ قضاوت خواهد کرد.
[۱] . سند و متن روایت در کافی چنین است: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُهُ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْكَ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَكَتَ فَقَالَ لِي فَهَلَّا أُفِيدُكَ حَرْفاً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُهُ فَكُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ غَيْرَكَ وَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
[۲] . در این کتاب سه روایت با سندهای مختلف و به همین مضمون آمده است:
(۱) قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِيُّ [قَالَ حَدَّثَنَا] [فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.
(۲) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ يُوسُفَ بْنِ بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَانٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ يَا أَبَانُ بَلَغَكَ عَنْ أَحَدٍ فِيهَا شَيْءٌ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ يَا أَبَانُ نَحْنُ الْعَقَبَةُ وَ لَا يَصْعَدُ إِلَيْنَا إِلَّا مَنْ كَانَ مِنَّا ثُمَّ قَالَ أَ لَا أَزِيدُكَ حَرْفاً هُوَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ النَّاسُ مَمَالِيكُ النَّارِ غَيْرَكَ وَ غَيْرَ أَصْحَابِكَ فُكِكْتُمْ مِنْهَا قُلْتُ بِمَا ذَا [جُعِلْتُ فِدَاكَ] فُكِكْنَا مِنْهَا قَالَ بِوَلَايَتِكُمْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع.
(۳) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ [الْفَزَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ] عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى [عَلَى] صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ سَكَتَ فَقَالَ لِي أَ فَلَا أُفِيدُكَ كَلِمَةً هِيَ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى قَالَ فَكُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ مَا خَلَا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا فَبِنَا فَكَّ اللَّهُ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ.
[۳] . در نقل دیلمی، پایانش مطلب اضافهای هم دارد:
وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنِ انْتَحَلَ وَلَايَتَنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ فَنَحْنُ تِلْكَ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ قَالَ مَهْلًا أُفِيدُكَ حَرْفاً هُوَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قَوْلَهُ تَعَالَى «فَكُّ رَقَبَةٍ» إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَأْتِي بِذُنُوبٍ مِثْلِ رَمْلِ عَالِجٍ لَشَفَعْنَا فِيهِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَلَكُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
[۴] . تعرج: محکم بستن مرکب هنگام توقف طولانی مدت.
[۵] . و من كلام له ع كان كثيرا ما ينادي به أصحابه
تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ [الْعَرْجَةَ] عَلَى الدُّنْيَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ [دَائِبَةٌ] دَانِيَةٌ وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ وَ قَدْ دَهِمَتْكُمْ مِنْهَا مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ [مُضْلِعَاتُ] مُعْضِلَاتُ الْمَحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْيَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَى.
[۶] . وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ هَائِلَةً مَخُوفَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاظَتِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ كَرَاهَةِ مَنْظَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَكَةٍ لَيْسَ بَعْدَهَا نَجَاةٌ فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّة
[۷] . مَا رَوَاهُ الْعُلَمَاءُ بِالْأَخْبَارِ وَ نَقَلَةُ السِّيرَةِ وَ الْآثَارِ أَنَّهُ كَانَ ع يُنَادِي فِي كُلِّ لَيْلَةٍ حِينَ يَأْخُذُ النَّاسُ مَضَاجِعَهُمْ لِلْمَنَامِ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ كَافَّةُ أَهْلِ الْمَسْجِدِ وَ مَنْ جَاوَرَهُ مِنَ النَّاسِ تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا يَحْضَرُكُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ بِهَا وَ الْوُقُوفِ عَلَيْهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاعَتِهَا وَ إِمَّا هَلَكَةٌ لَيْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ يَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ تُؤَدِّيهِ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ وَ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير
[۸] . فأما قوله تعالى: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ففيه وجهان:
أحدهما أن يكون فَلَا بمعنى الجحد و بمنزلة «لم»، أى فلم يقتحم العقبة؛ و أكثر ما يستعمل هذا الوجه بتكرير لفظ «لا»؛ كما قال سبحانه: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى؛ [القيامة: ۳۱] أى لم يصدّق و لم يصلّ، و كما قال الحطيئة:
و إن كانت النّعماء فيهم جزوا بها و إن أنعموا، لا كدّروها و لا كدّوا
و قلّما يستعمل هذا المعنى من غير تكرير لفظ؛ لأنهم لا يقولون: لا جئتنى و زرتنى؛ يريدون: ما جئتنى؛ فإن قالوا: لا جئتنى و لا زرتنى صلح؛ إلا أن فى الآية ما ينوب مناب التكرار و يغنى عنه، و هو قوله تعالى: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا؛ فكأنه قال: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، و لا آمن؛ فمعنى التكرار حاصل.
و الوجه الآخر: أن تكون «لا» جارية مجرى الدعاء؛ كقولك: لا نجا و لا سلم، و نحو ذلك.
و قال قوم: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ أى فهلّا اقتحم العقبة! أو أ فلا اقتحم العقبة! قالوا: و يدل على ذلك قوله تعالى: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ، و لو كان أراد النفى لم يتصل الكلام.
و هذا الوجه ضعيف جدا، لأن قوله تعالى: فَلَا خال من لفظ الاستفهام، و قبيح حذف حرف الاستفهام فى مثل هذا الموضع، و قد عيب على عمر بن أبى ربيعة قوله:
ثمّ قالوا: تحبّها؟ قلت: بهرا عدد القطر و الحصى و التراب
فأما الترجيح بأن الكلام لو أريد به النفى لم يتصل فقد بيّنا أنه متصل، مع أنّ المراد به النفى؛ لأن قوله تعالى: ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا معطوف على قوله: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، أى فلا اقتحم العقبة، ثم كان من الذين آمنوا. و المعنى أنه ما اقتحم العقبة و لا آمن؛ على ما بينا.
[۹] . قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ- أَنْتَ الَّذِي نَفَاكَ فُلَانٌ مِنَ الْبَلَدِ- لَوْ كَانَ فِيكَ خَيْرٌ مَا نَفَاكَ فَقَالَ يَا ابْنَ أَخِي إِنَّ قُدَّامِي عَقَبَةً كَئُوداً إِنْ نَجَوْتُ مِنْهَا لَمْ يَضُرَّنِي مَا قُلْتَ وَ إِنْ لَمْ أَنْجُ مِنْهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا قُلْتَ لِي.
[۱۰] . توضیح این مطلب که «وجود عدهای منافق در یک حکومت دینی، ممکن است و لزوما به معنای انحراف اصل نظام نیست، چنانکه در حکومت امیرالمومنین ع هم منافقانی در مصدر کارها بودند!» در: http://www.souzanchi.ir/the-religious-society-and-nefaq/
Visits: 69