۳۴۲) فَكُّ رَقَبَةٍ

ترجمه

گشودن گردنی  [از یوغ بردگی]

قرائت فوق از این آیه، قرائت عاصم و حمزه (برخی از اهل کوفه) و اهل مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) است؛ اما این آیه در برخی از قرائات سبعه – از جمله قرائت کسائی و اهل مکه (ابن‌کثیر) و بصره (ابوعمرو) – و نیز در قرائات شاذه (ابن‌محیصن، یزیدی، حسن، مجاهد، ابورجاء) به صورت:

«فَكَّ رَقَبَةً»

(ترجمه: گردنی را [از یوغ اسارت و بردگی] گشود)

نیز قرائت شده است (مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۷۴۴؛ أمالي المرتضی، ج‏۲، ص۲۹۰، الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۵۹۴)

نکته‌ای درباره قرائات مختلف قرآن کریم

قرآن کریم توسط پیامبر اکرم ص به چندین قرائت خوانده شده است که همگی این قرائات، توسط فرشته وحی از جانب خداوند سبحان نازل شده است. در این میان، قرائات سبع (هفتگانه) یا قرائات عشر (دهگانه) شهرت بسیار بیشتری پیدا کرده‌اند. حکایت از این قرار است که عثمان (خلیفه سوم)، از مصحفی که در زمان خودش یکسان‌سازی کرد، یکی را برای رونویسی همگان در مسجدالنبی در مدینه قرار داد و چهارتا را به چهار شهر اصلی آن زمان فرستاد (یعنی جمعا پنج شهر اصلی مدینه، مکه، کوفه، بصره، و شام) و اساتیدی به کار تدریس قرائت قرآن دقیقا آن گونه که از اساتید خود یاد گرفته بودند، مشغول بودند، که در غیر کوفه، قرائت رایج در هریک از آن شهرها، بعدها به نام یکی از افرادی به تدریس خاصی از قرائت‌های نازل شده بر پیامبر اکرم ص اشتغال داشت، معروف شد (مدینه: نافع؛ مکه: ابن‌کثیر؛ بصره: ابوعمرو؛ شام: ابن‌عامر). اما در کوفه، به علت مخالفت‌های ابن‌مسعود با یکسان‌سازی مصاحف توسط عثمان، و نفوذ وی و شاگردانش، تا مدتها مصحفی که خود ابن‌مسعود (براساس قرائاتی که خودش از پیامبر شنیده بود) نوشته بود، رواج داشت؛ تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی که بشدت با اینها مقابله کرد و مصحف عثمانی را رواج داد، و شاید به خاطر رواج قرائات مختلف در این شهر است که در میان قراء مشهور، اسم سه نفر در کوفه مطرح می‌شود (عاصم و‌ حمزه و کسائی) که در جایی که قرائت اینها یکسان باشد، تعبیر «قرائت اهل کوفه» گفته می‌شود.

در حقیقت، ابن‌مجاهد[۱] در قرن چهار، اسم این هفت نفر[۲] را به عنوان شاخص قرائات آن شهرها بسیار مورد تاکید کرد و آنها را به عنوان «قراء سبعه» مشهور ساخت؛ ولی بعدها برخی مانند ابن‌جزری بر او و پیروانش خرده گرفتند که اهمیت قرائت کسانی مانند یعقوب بن اسحاق حضرمی (بصره) ابن‌قعقاع مخزومی (مدینه) و خلف بن هشام (شاگرد حمزه، کوفه) از این سه کمتر نیست[۳] و تعبیر «قراء عشر» را رایج ساختند.

از نظر قاطبه‌ی علمای شیعه و سنی در قرون متمادی، تمامی این قرائات سبع (و از نظر برخی، بلکه: قرائات عشر) که به اسم این افراد معروف شده، متواتر می‌باشند[۴] و همگی از شخص رسول خدا ص نقل شده است و ائمه شیعه ع هم بر آنها صحه گذاشته‌اند و علمای شیعه و سنی در کتب تفسیری‌شان مکررا به این قرائات اشاره می‌کنند؛ و برخلاف تشکیکاتی که برخی از بزرگان معاصر درباره تواتر این قرائات مطرح کرده‌اند، حتی شیخ حر عاملی، اخباریِ معروف و صاحب کتاب وسائل الشیعه (متوفی۱۱۰۴) کتابی در اثبات تواتر قرائات سبع تا زمان خودش نگاشته است.

لازم به ذکر است که خود این قاریان، قرائات مختلفی را به شاگردان خود یاد می‌دادند، به طوری که اکنون، از هریک از قراء سبعه، دو قرائت مختلف (با توجه به اسم معروفترین شاگردشان) به نحو متواتر روایت شده است (چهارده روایت)[۵] ولی قرائات قرآن به آنچه از طریق این ده نفر (که هریک غالبا دو شاگرد معروف دارند که دو قرائت مختلف را به وی آموخته‌اند) رسیده، خلاصه نمی‌شود و برخی از قرائاتی که از پیامبر ص بوده، اما به نحو غیرمتواتر نقل شده، به نام «قرائات شاذة» معروف است که معروفترینشان در میان متاخران، ابن‌محیصن، حسن بصری، یزیدی (یحیی بن مبارک) و اعمش است (که با ده قرائت قبلی، به «قرائات اربعة عشر» [چهارده‌گانه] مشهور شده)؛ اما در میان قدما (یعنی از قرن۴ و ۵ به قبل)، قرائات ابن‌مسعود، ابوالدرداء، ابی‌بن‌کعب، مجاهد، قتاده، و … نیز به عنوان قرائات شاذه شناخته می‌شده است،[۶] ولی آنچه به نحو متواتر به ما رسیده است، همان‌ قرائات سبع (یا قرائات عشر) است.

در زمان امپراطوری عثمانی (۶۹۸-۱۳۴۰ق) که با صنعت چاپ آشنا شدند، به دلایلی[۷] قرآن بر اساس قرائت «حفص» از «عاصم» را در بلاد تحت حکومت خود قرآنی در تیراژ گسترده چاپ و منتشر کردند؛ و بلاد شیعی – مانند ایران – هم در این راستا همراهی کردند، اما در بلاد مغرب اسلامی (مانند الجزایر و مراکش و …) قرآن با قرائت «ورش» از «نافع» (قرائت اهل مدینه) منتشر شد و هم‌اکنون در آن مناطق آن قرائت شیوع دارد؛ و در هر حال، هنوز در میان بسیاری از مسلمانان، توجه به همه این قرائات مطرح است؛ چنانکه در سایت زیر، قرآن کریم را بر اساس قرائات عشر و روایات مختلفی که از هر یک متواتراً نقل شده، با صوت قراء معروف مصری می‌توانید مشاهده کنید.

http://www.nquran.com/quranplayer/

 

حدیث

۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هر کس دوست دارد از دنیا خارج شود در حالی که – شبیه طلایی که خالص باشد – از گناهان خلاص شده باشد، و هیچکس از او به خاطر ظلمی طلبکار نباشد [ظاهرا یعنی: هرکه می‌خواهد خداوند توفیقش دهد که هنگام مرگ، حق‌الناس و حق الله بر گردنش نباشد] بعد از نمازهای پنج‌گانه، نَسَبِ [= شناسنامه] خداوند عز و جل را بخواند:

دوازده مرتبه [سوره] قل هو الله أحد،

سپس دستانش را بگشاید و بگوید:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطَّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبَارَكِ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ وَ سُلْطَانِكَ الْقَدِيمِ يَا وَاهِبَ الْعَطَايَا يَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى يَا فَكَّاكَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا آمِناً وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ سَالِماً وَ اجْعَلْ دُعَائِي أَوَّلَهُ فَلَاحاً وَ أَوْسَطَهُ نَجَاحاً وَ آخِرَهُ صَلَاحاً إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ

[خدایا ! تو را به آن اسم نهان و در خزانه که طاهر و پاک و مبارک است سوگند می‌دهم و از تو به حق آن اسم عظیم و سلطنت همیشگی‌ات درخواست می‌کنم، ای بخشنده عطیه‌ها ! ای آزاد کننده اسیران! ای رها کننده گردن‌ها از آتش! بر محمد و آل محمد درود فرست و گردن مرا از آتش رها کن، و مرا از دنیا ایمن بیرون بر و سالم وارد بهشت کن؛ و دعایم، اولش را رستگاری، و میانه‌اش را به مطلوب رسیدن، و پایانش را صلاح قرار بده، که تنها تویی که داننده‌ی همه غیب‌هایی.]

سپس فرمود: این از آن اسراری است که رسول خدا ص به من آموخت و مرا دستور داد که آن را به حسن ع و حسین ع بیاموزم.

معاني الأخبار، ص۱۴۰

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ الْإِسْكَافِ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا وَ قَدْ خَلَصَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا يَخْلُصُ الذَّهَبُ الَّذِي لَا كَدَرَ فِيهِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ يُطَالِبُهُ بِمَظْلِمَةٍ فَلْيَقْرَأْ فِي دُبُرِ الصَّلَاةِ الْخَمْسِ نِسْبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ يَبْسُطُ يَدَيْهِ وَ يَقُولُ

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطَّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبَارَكِ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ وَ سُلْطَانِكَ الْقَدِيمِ يَا وَاهِبَ الْعَطَايَا يَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى يَا فَكَّاكَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا آمِناً وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ سَالِماً وَ اجْعَلْ دُعَائِي أَوَّلَهُ فَلَاحاً وَ أَوْسَطَهُ نَجَاحاً وَ آخِرَهُ صَلَاحاً إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ

ثُمَّ قَالَ ع هَذَا مِنَ الْمَخْبِيَّاتِ مِمَّا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمَرَنِي أَنْ أُعَلِّمَهُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ.[۸]

 

۲) از امام باقر ع روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

هر که مسلمانی را آزاد کند، خداوند عز و جل به ازای هر عضو او، عضوی را از آتش آزاد خواهد کرد.

الكافي، ج‏۶، ص۱۸۰

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَعْتَقَ مُسْلِماً أَعْتَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْواً مِنَ النَّارِ.[۹]

 

۳) عرب بادیه‌نشینی خدمت پیامبر ص آمد و عرض کرد:

کاری یادم بده که مرا به بهشت داخل سازد.

فرمود: اگر کوتاه سخن گفتی، اما مطلبت را خوب بیان کردی! «نَسَمه‌» [= جان، نفس] ای را آزاد کن یا گردنی را [از یوغ بردگی] بگشای!

گفت: آیا این دو یکی نیست؟

فرمود: خیر! آزاد کردن «نَسَمه‌» [= جان، نفس] یعنی بتنهایی به آزادی‌اش اقدام کن؛ اما گشودن گردن آن است که در [ادای] قیمتش کمک کنی …

مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۷۵۰ ؛ الفائق في غريب الحديث (زمخشری)، ج‏۳، ص۱۰۵

روي مرفوعا عن البراء بن عازب قال: جاء أعرابيّ إلی النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فقال: عَلِّمْنِي عَمَلًا يُدْخِلُنِي الْجَنَّة؛ فقال: لَئنْ كنت أَقْصَرْتَ الخُطبة لقد أَعْرَضْتَ المسأَلة؛ أعْتِق النَّسَمة، و فُكّ الرَّقَبة: قال: أَ و لَيْسَا واحداً؟ قال: لا؛ عتق النَّسَمة: أن تُفْرَد بِعِتْقها. و فَكُّ الرقبة. أن تُعينَ في ثمنها …[۱۰]

 

۴) از امام صادق ع روایت شده است که منظور از «رها کردن گردنی [از یوغ آتش]» (بلد/۱۳)، ولایت امیرالمومنین ع است، که آن است که گردن را رها می‌کند.

الكافي، ج‏۱، ص۴۲۲

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ أَخْبَرَنِي مَنْ رَفَعَهُ إِلَی أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ. فَكُّ رَقَبَةٍ» يَعْنِي بِقَوْلِهِ «فَكُّ رَقَبَةٍ» وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَإِنَّ ذَلِكَ فَكُّ رَقَبَة.[۱۱]

تدبر

۱) «فَكُّ رَقَبَةٍ»

درباره اینکه منظور از این آیه چیست، معانی زیر گفته شده (که همه آنها می‌تواند درست باشد و با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» قبول یکی، به معنای نادرستی بقیه نیست)

الف. آزاد کردن یک برده در راه خدا (حدیث۳)

ب. آزاد کردن گردن خود از آتش جهنم با التزام به ولایت کسانی که خداوند دستور به تولی آنها داده است (اهل بیت ع) (حدیث۴) و (جلسه۳۴۰، حدیث۱) (تفسیر قمی، ج۲، ۴۲۲)

ج. آزاد کردن گردن خود از گناهان. (عکرمه، به نقل از مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۵۰)[۱۲]

د. آزاد کردن گردن خود از عقاب اخروی با انجام طاعات (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۵۰) و (حدیث۱)

ه. …

 

۲) «فَكّ رَقَبَة»

دقت کنید که فرمود «فَكّ رَقَبَة: رها کردن یک گردن» و صریحا نفرمود «عتقُ عبدٍ: آزاد کردن یک برده»

ظاهرا تعبیر «فک رقبة» گسترده‌تر است از «عتق عبد» چنانکه در بسیاری از ادعیه از خدا می‌خواهیم که «گردن ما را از آتش رها کند»: ما هیچگاه برده جهنم نمی‌شویم، بلکه به خاطر گناهانمان، در بند آتش می‌شویم و آزادی از این بند را می‌خواهیم.

به همین ترتیب، شاید بتوان مصادیق دیگری را هم برای «فَكّ رَقَبَة» برشمرد:

آیا ادای دین یک بدهکار و رها کردن او از دست طلبکارانش (یا از زندان)، قرض‌الحسنه دادن به کسی رباخواران می‌خواهند او را به بند خود کشند، کمک به رهایی مردم مظلومی که امثال داعش و صهیونیستها شهرهای آنها را در بند کشیده‌اند، رها کردن مردمی که به خاطر حقوقی ناچیز در بند نظام سرمایه‌داری افسارگسیخته افتاده‌اند، و … نمی‌تواند مصداق «آزاد کردن گردنی [از بند]» باشد؟

 

۳) «فَكّ رَقَبَة»

نسبت این آیه (و آیات بعدی که عطف به این هستند)  با آیات قبل چند حالت دارد (که با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» همه آنها می‌تواند درست باشد):

الف. این (و آیات بعدی) نمونه‌ای از «درنوردیدن آن گردنه‌»ای است که در آیات قبل، انسان به خاطر عدم عبور از آن مواخذه شد. (یعنی: آن گردنه‌ای که باید درمی‌نوردید، «فک رقبه و …» است) (أمالي المرتضی، ج‏۲، ص۲۹۰؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۹۳)

ب. این آیه (و آیات بعدی)، دلیل (یا علت) «عدم عبور از آن گردنه» است؛ (یعنی: از آن گردنه عبور نکرد، زیرا گردنی را [از یوغ بندگی] نگشود و …)

ج. این آیه (و آیات بعدی) نمونه دیگری است در ردیف «مبادرت نکردن به عبور از عقبه» یعنی فرموده: او از گردنه عبور نکرد، و رقبه‌ای را هم نگشود، و … (مخصوصا بر اساس قرائتی که به صورت «فَكَّ رَقَبَةً» می‌خواند، یعنی چنین باید ترجمه کرد: «نه چنین بود که آن گردنه را درنوردد و گردنی را بگشاید و …» تفسیر کنزالدقائق، ج۱۴،‌ص۲۸۸)[۱۳]

د. …

 

۴) «فَكّ رَقَبَة»

این سوره از سوره‌های مکی است؛ یعنی هنوز اغلب احکام شریعت نیامده است؛ اما جالب است که از اولین اهتمام‌های اسلام، آزادی بردگان بود. اما چرا آزادی بردگان (ویا سیر کردن گرسنگان در قحطی و …) این اندازه اثر دارد که راهکار رهایی از گردنه صعب‌العبور قیامت شمرده شده است؟

الف. شاید بدین جهت که در بسیاری از کارهای خیر (مانند راستگویی، حسن خلق و …) ، اثر آن کار در همین دنیا مستقیما به خود شخص برمی‌گردد؛ اما در مسائل مالی سنگین (مانند این آیه، و آیات بعدی) شخص غالبا هزینه‌ای می‌کند که در ظاهر همه‌اش برای دیگران است: اگر برده‌ای را می‌خرید، وی کارهایش را برایش انجام می‌داد؛ اما وقتی آن برده را آزاد می‌کند، دیگر آن برده کاری به کار وی ندارد؛ یا وقتی در قحطی، گرسنگان را سیر می‌کند (آیه بعد) و یا …

ب. شاید از این جهت است که زندگی ما بشدت با مساله «مال» گره خورده (جلسه۳۳۵، تدبر۳) و دل کندن از «مال» مهمترین عامل نجات انسان است؛ چنانکه از انسانی که در این آیات مورد مذمت است، تنها دغدغه‌ای که ذکر شد، این بود «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً: می‌گوید مال فراوانی هدر دادم».

ج. …

 

۵) «فَكّ رَقَبَة»

آزادی بردگان از اولین شعارها و دغدغه‌های اسلام بوده است.

نکته تخصصی اسلام‌شناسی (مساله بردگی)

از شبهاتی که گاه علیه اسلام مطرح می‌شود این است که برده‌داری را قبول کرده است.

حقیقت این است که اسلام در دوره‌ای از تاریخ پا به عرصه گذاشت که برده‌داری در بین جوامع کاملا رایج بود؛ و اصلا زندگی بدون بردگان قابل تصور نبود. در این شرایط، اسلام برای اصلاح این فضا چند کار را با هم انجام داد.

از مهمترین برنامه‌های خود را آزادی بردگان قرار داد؛ نه‌تنها افراد را بشدت به این کار تشویق کرد، بلکه کفاره بسیاری از گناهان را آزاد کردن برده قرار داد؛ و بسیاری از احکام را به گونه‌ای قرار داد که با نقل و انتقال یا مردن ارباب، فرد خودبخود آزاد می‌شد (مثلا کنیزی از صاحبش بچه‌دار می‌شد). درواقع، کار حذف برده‌داری را به صورت تدریجی و عمدتا تشویقی آغاز کرد.

حقوقی برای بردگان قرار داد و دیگر ارباب حق نداشت هر بلایی سر برده‌اش بیاورد و به لحاظ کار کشیدن هم محدودیتهایی برای اربابان تعیین کرد.

امکان اینکه برده‌ای بتواند خودش برای خرید و آزادی خودش اقدام کند، قرار داد (اصطلاحا: عبد مکاتب)؛ در حالی که تا پیش از آن، بردگان نمی‌توانستند مالک چیزی شوند و همه چیزشان در اختیار اربابشان بود.

آزادی بردگان را به صورتی قرار نداد که خودشان لطمه بخورند. (بسیاری از بردگان در صورت آزاد شدن، توانایی گرداندن زندگی خود به طور مستقل را نداشتند؛ لذا در بسیاری از روایاتی که درباب آزادی بردگان آمده تاکید شده که اولویت را به آزادی کسانی بدهید که می‌توانند زندگی خود را مستقل بگردانند و حتی در بسیاری موارد تاکید شده که اگر کسی برده‌ای را آزاد کرد که می‌تواند زندگی اش را بگرداند، موظف است تا زمانی که او به این توانایی برشسد از او حمایت (مالی و …)‌ کند (الكافي، ج‏۶، ص۱۸۱)[۱۴]

اکثر راههای برده‌گیری (مانند دزدیدن افراد، برده کردن در ازای بدهکاری، و …)‌را ممنوع کرد، و تنها راه مجازی را هم که باقی گذاشت، عملا مشکلات اجتماعی فراوانی را حل می کرد (توضیح در تدبر بعدی)

 

۶) «فَكّ رَقَبَة»

شبهه

اگر اسلام با برده‌داری مخالف بود، چرا برده گرفتن از کفار را مجاز شمرده است؟

پاسخ

اسلام تمام راههای برده‌گیری (مانند دزدیدن افراد، برده کردن در ازای بدهکاری، و …)‌را ممنوع کرد، و تنها راه مجاز را برده کردن دشمنان غیرمسلمان که به جنگ با مسلمانان وارد شده بودند (نه هر کافری، بلکه کافر حربی، یعنی کافری که به جنگ با جامعه اسلامی آمده) قرار داد؛

این اقدام دست کم دو جهت مهم داشت:

اولا مقابله به مثل بود (چون آنها هم مسلمانانی را که می‌گرفتند برده می‌کردند)؛

ثانیا و شاید مهمتر اینکه عملا یک معضل اجتماعی مهمی را که امروزه به نام «معضل اسیران جنگی» در جهان مطرح است به ساده‌ترین وجه حل نمود:

نکته تخصصی: بحثی درباره معضل اسیران جنگی

در قبال اسیران جنگی چه باید کرد:

یک گزینه کشتن آنهاست که کاملا غیر انسانی است؛

گزینه دیگری که امروزه بر آن اصرار می‌شود نگهداری آنان در زندانهای تحت‌الحفظ است. اما مشکل اینجاست که نگهداری آنان در این زندان‌ها، هم برای حکومت‌ هزینه‌های فراوانی را تحمیل می‌کند، هم در قبال اسیران، به منزله مانع شدن از تمام فعالیت‌هایی است که رشد یک انسان را در پی دارد و نیز محروم کردن آنهاست از بسیاری از نیازهای طبیعی و انسانی مانند ازدواج و تحصیل و … . بویژه در نظر بگیرید جنگهایی که سالهای سال ادامه می‌یابد؛ و تمام هم و غم اینها فرار از زندان است که اگر هم فرار کنند دوباره به دشمن می‌پیوندند.

در مقابل، راهکار اسلام این بوده که این عده را با رعایت شرایطی به دست خانواده‌های مسلمان بسپارد و اندک‌اندک آنها را با اسلام آشنا کند و در عین حال، وقتی دیگر او تعلقش به جامعه کفر از بین رفت و رها کردنش خطری برای جامعه اسلامی ندارد، با انواع بهانه‌ها راه آزادی اینها را مهیا سازد؛ و البته با حقوقی که برای بردگان قرار داده (تا آنجا که ارباب، نه فقط در قبال خوراک و پوشاک و سرپناه، بلکه در قبال ازدواج وی هم مسئول است) عملا وضعیت بهتری از ماندن در چهاردیواری زندان را برای آنها رقم می‌زند.

  • شهید مطهری گفتارهایی درباره مساله بردگی در اسلام دارد که چند سال پیش آنها را مورد بحث قرار داده‌ام. برای دریافت فایل صوتی و پاورپوینت آن جلسه و جلسات دیگر بحث و بررسی آثار شهید مطهری به لینک زیر مراجعه کنید: http://www.souzanchi.ir/about-motahhary/ )

[۱] . از بزرگان اهل سنت است.

[۲] . که دو نفرشان قطعا شیعه‌اند و سه نفر دیگر هم احتمال زیاد شیعه‌اند. (ویکی‌پدیا: از میان قرّاء سبعه پنج نفر اصالتاً ایرانی هستند و دو نفر عرب بوده‌اند و همچنین پنج نفر از بزرگان قراء سبعه (عاصم، نافع، حمزه، کسائی و ابوعمرو) از مذهب تشیع بوده‌اند و دو نفر بقیّه «ابن عامر و ابن کثیر) از اهل تسنن می‌باشند) البته ابن‌مجاهد به هیچ وجه به شیعه تمایل نداشته است و به نظر می‌رسد هدف اصلی ابن مجاهد این بوده که قرائات خاص شیعه و در واقع، قرائات بر اساس مصحف‌های غیر مصحف عثمانی به فراموشی سپرده شود.

[۳] . یزیدبن قیقاع مدنی، درگذشته به سال ۱۳۲ هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: عیسی بن وردان و ابوالربیع سلیمان بن مسلم.

یعقوب بن اسحاق حضرمی، متوفی به سال ۱۸۵ هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: رویس (محمد متوکل) و روح بن عبدالمؤمن (عبدالمنعم).

خلف بن هشام، درگذشته به سال ۲۲۹ هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: اسحاق وراق و ادریس حداد. (به نقل از ویکی‌پدیا)

[۴] . علامه حلی تواتر هفت تا تا زمان خودش را تاکید می‌کند و شهید اول تواتر ده‌تا تا زمان خودش را تاکید می‌کند و

[۵] . ابن کثیر مالکی: راویانش قنبل و بزّی می‌باشند.

نافع مدنی: راویانش قالون و ورش می‌باشند.

عاصم کوفی: راویانش ابوبکر شعبة بن عیاش و حفص می‌باشند.

حمزه کوفی: راویانش خلف و خلاد هستند.

کسایی کوفی: راویانش دوری و ابوالحارث هستند.

ابوعمرو بن علاء بصری: روایانش دوری و السّوسی می‌باشند.

ابن عامر: روایانش هشام و ابن ذکوان هستند.

[۶] . و آنچه در برخی از روایات شیعی، از قول برخی از ائمه ع آمده نیز از همین دسته است.

[۷] . از جمله حنفی بودن آنها و ارتباط ابوحنیفه با عاصم

[۸] . نمونه دیگری از این دعاها که در بسیاری از کتب روایت شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ اذْكُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكَ: اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏ (الكافي، ج‏۴، ص۴۶۹)

[۹] . این هم نمونه‌ای از آزاد کردن بردگان توسط حضرت علی ع:

وَ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ كَانَ يَعْمَلُ بِيَدِهِ وَ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَأْخُذُ فَيْئَهُ وَ لَقَدْ كَانَ يُرَى وَ مَعَهُ الْقِطَارُ مِنَ الْإِبِلِ عَلَيْهَا النَّوَى فَيُقَالُ لَهُ مَا هَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ فَيَقُولُ نَخْلٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَيَغْرِسُهُ فَمَا يُغَادِرُ مِنْهُ وَاحِدَةً وَ أَقَامَ عَلَى الْجِهَادِ أَيَّامَ حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُذْ قَامَ بِأَمْرِ النَّاسِ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ وَ كَانَ يَعْمَلُ فِي ضِيَاعِهِ مَا بَيْنَ ذَلِكَ فَأَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ كُلُّهُمْ مِنْ كَسْبِ يَدِهِ ع. (دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۳۰۲)

[۱۰] . ادامه روایت چنین است:

و المنحةُ الوَكوف، و الفي‏ءُ على ذي الرحم الظالم فإن لم يكن ذلك فأطعم الجائع و اسق الظمآن و أمر بالمعروف و أنه عن المنكر فإن لم تطق ذلك فكف لسانك إلا من الخير.

[۱۱] . و علاوه بر روایاتی که در جلسه ۳۴۰ (حدیث۱ و پاورقی‌هایش) آمد، این روایت نیز در همین مضمون است:

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا «فَكُّ رَقَبَةٍ»؟ قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ غَيْرَكَ وَ غَيْرَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا [بِوَلَايَتِكُمْ‏] أَهْلَ الْبَيْتِ. (تفسير فرات الكوفي، ص۵۵۹)

[۱۲] . بلکه آزاد کردن خود از حرص و طمع:

وَ رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً ع اجْتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِنْدَهُ لَحْمٌ سَمِينٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا اللَّحْمُ سَمِينٌ اشْتَرِ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ لَيْسَ الثَّمَنُ حَاضِراً فَقَالَ أَنَا أَصْبِرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصْبِرُ عَنِ اللَّحْمِ. و إن الله سبحانه وضع خمسة في خمسة العز في الطاعة و الذل في المعصية و الحكمة في خلو البطن و الهيبة في صلاة الليل و الغنى في القناعة. وَ فِي الزَّبُورِ الْقَانِعُ غَنِيٌّ وَ لَوْ جَاعَ وَ عَرِيَ وَ مَنْ قَنِعَ اسْتَرَاحَ مِنْ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ اسْتَطَالَ عَلَى أَقْرَانِهِ. وَ جَاءَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ قَالَ فَكُّهَا مِنَ الْحِرْصِ وَ الطَّمَعِ. (إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏۱، ص۱۱۹)

[۱۳] . فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱) … فَكُّ رَقَبَةٍ (۱۳) أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (۱۴) يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (۱۵) أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (۱۶)

و لتعدّد المراد بها حسن وقوع «لا» موقع «لمّا»، فإنّها لا تكاد تقع إلّا مكرّرة، إذ المعنى: فلا فكّ رقبة، و لا أطعم يتيما أو مسكينا.

[۱۴] . احادیث۱ و ۳ از «بَابُ عِتْقِ الصَّغِيرِ وَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ وَ أَهْلِ الزَّمَانَات‏»

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُعْتِقُ غُلَاماً صَغِيراً أَوْ شَيْخاً كَبِيراً أَوْ مَنْ بِهِ زَمَانَةٌ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ فَقَالَ مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوكاً لَا حِيلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَهُ حَتَّى يَسْتَغْنِيَ عَنْهُ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتَقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ.

Visits: 57

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*