۲۲۶) فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ

ترجمه

پس شیطان از آن لغزانیدشان و از آنچه در آن بودند بیرونشان راند؛ و گفتیم هبوط کنید در حالی که با همدیگر دشمن‌اید و برای شما در زمین قرارگاه و بهره‌مندی‌ای تا مدتی هست.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أَزَلَّهُمَا»: «ازلّ» باب افعال از ماده «زلل» می‌باشد که در اصل به معنای لغزیدن و سُر خوردن غیر عمدی است، آب «زلال» را بدین زلال گویند که به خاطر رقیق بودنش روی زبان می‌لغزد و فرومی‌رود؛ و مکان لغزنده را «مَزِلّة» می‌گویند و «تزلزل» به معنای «اضطراب» است و تکرار حروف آن دلالت بر تکراری معنای زلل در آن می‌کند چنانکه در مورد «زلزله» هم همین گونه است. به گناه غیرعمدی « زَلَّت» گویند گویی که خطاکار از راه صواب لغزیده است؛ و «أزلّ» به معنای انجام کاری است که دیگری به لغزش افتد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۴؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۱) و برخی گفته‌اند معنای «ازلال» (مصدر أزلّ) شبیه معنای ازاله (زایل کردن و زدودن) است با این تفاوت که به ازاله‌ی یک‌دفعه‌ای، ازلال گویند (الفروق فی اللغة، ص۳۰۸) و لازم به ذکر است که در قرائات سبعه، حمزه، و در میان قرائات شاذ، اعمش و حسن بصری این کلمه را «أزالهما» خوانده‌اند.[۱]

«اهْبِطُوا»: ماده «هبط» در اصل به معنای نزول و پایین آمدن، و نقطه مقابل «ارتفاع» و «رفعت یافتن» است. (كتاب العين، ج‏۴، ص۲۱؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۶، ص۳۰) برخی گفته‌اند هبوط نزولی است که قهری و غیر اختیاری باشد و در معنای آن، برخلاف نزول، نوعی استخفاف نهفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳۲) اما برخی دیگر، تفاوت نزول و هبوط را در این دانسته‌اند که هبوط نزولی است که اقامت در پی دارد (الفروق فی الغة، ص۲۶۳)

جمله «بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» در مقام حال برای «اهْبِطُوا» می‌باشد. (إعراب القرآن، ج‏۱، ص۴۶)

«مُسْتَقَرٌّ»: از ماده «قرر» می‌باشد. برخی گفته‌اند “این ماده بر دو معنای متفاوت دلالت می‌کند، یکی معنای «سردی» است چنانکه «القُرّ» به معنای «سرما» و «يومٌ قَرٌّ و قارٌّ؛ و ليلة قَرَّةٌ و قارَّة» به معنای روز سرد و شب سرد است و درباره وجه تسمیه عبارت «أقَرَّ اللَّهُ عينَک‏» و تعبیر «قُرّة العین» (که در فارسی به صورت: چشمت روشن! روشنیِ چشم تعبیر می‌شود) هم گفته‌ شدد چون اشک شوق،‌ سرد است اما اشک غم گرم است؛ و معنای دوم را «تمکن» (=جای گرفتن) دانسته‌اند که «استقرار» از همین ماده است و «اقرار» هم نقطه مقابل انکار و زیر بار حق نرفتن، را هم از این جهت اقرار گفته‌اند که کسی که به حقی اقرار می‌کند آن حق را در جای مناسب خود قرار داده است؛ و برخی وجه تسمیه عبارت «أقَرَّ اللَّهُ عينَک‏» را از این معنای «قرر» دانسته و گفته‌اند که بدین معناست که خدا کاری کند که او به حق خود برسد و راضی شود و چشم به دارایی دیگران ندوزد.” (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۷-۸) اما برخی این دو معنا را به هم برگردانده و گفته‌اند “اصل «قرر» به معنای این است که چیزی در جایی ثابت و مستقر شود و سرما را از این جهت «القُرّ» گفته‌اند که اقتضای سکون دارد، برخلاف گرما که اقتضای حرکت دارد؛ و اقرار هم به معنای اثبات (ثابت کردن) است؛ و معتقدند چه‌بسا تعبیر «قِرْنَ فِي بُيُوتِكُن‏: در خانه‌های خود بمانید» (احزاب/۳۳) که خطاب به زنان پیامبر بوده، اصلش «إقرِرن» و از همین ماده «قرر» است که یکی از «ر»های آن برای تخفیف در کلام افتاده است همانند  «فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ» (واقعه/ ۶۵) که اصلش «ظللتم‏» بوده است.” (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۲)

حدیث

۱) در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری آمده است:

«پس شیطان از آن لغزانیدشان و بیرونشان راند» با وسوسه و فریبش «از آنچه در آن بودند؛ و گفتیم:» ای آدم و ای حوا و ای مار و ای ابلیس! «هبوط کنید در حالی که با همدیگر دشمن‌اید»؛ آدم و حوا و فرزندانشان دشمن مار خواهند بود و ابلیس و مار و فرزندان این دو دشمنان شمایند؛ «و برای شما در زمین قرارگاه» و منزلی و جایی برای زندگی‌تان «و بهره‌مندی‌ای هست» که از آن بهره ببرید «تا هنگامی» که مرگ برسد …

[بعد از توضیحاتی، دوباره به جمله اخیر برمی‌گردند و توضیح می‌دهند:]

سپس خداوند عز و جل به آدم و حوا و ابلیس و مار که آنها را هبوط داده بود، فرمود: «و برای شما در زمین قرارگاهی است»: جایگاهی است که در آن زندگی کنید و شبها و روزهایش شما را به سعی و تلاش برای آخرت می‌خواند، پس خوشا به حال کسی که از آن برای سرای باقی توشه‌ای برگیرد و «بهره‌مندی‌ای تا مدتی» یعنی برای شما در زمین بهره‌ای هست تا هنگام مرگتان، زیرا خداوند متعال زراعات و میوه‌ها را از زمین برای شما بیرون می‌آورد، و با زمین است که شما را پاک می‌کند و نعمت به شما می‌بخشد، و همچنین در آن است که با بلاها امتحانتان می‌کند: گاه لذت نعمتهای دنیا را به شما می‌چشاند تا تا شما را به یاد نعمت خالص آخرت بیندازد در قبال نعمت دنیا که رو به نقصان می‌گذارد و هدر می‌رود تا در آن زهد بورزید و آن را کوچک و حقیر بشمرید، و گاه با بلاهای دنیا امتحانتان می کند که در خلال آن رحمتهایی است و در مضاعف شدنش نعمتهایی است که خداوند با آن امور ناخوشایندی را از شخص مبتلا دفع می‌کند، تا با اینها شما را از عذاب جاودانه‌ای بیم دهد که هیچ قرین عافیت نخواهد بود و در مضاعف شدنش هیچ راحت و رحمتی وجود ندارد.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۲۲۴ و ۲۲۷

…[۲]فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما بِوَسْوَسَتِهِ وَ غُرُورِهِ مِمَّا كانا فِيهِ مِنَ النَّعِيمِ وَ قُلْنَا يَا آدَمُ وَ يَا حَوَّاءُ وَ يَا أَيَّتُهَا الْحَيَّةُ وَ يَا إِبْلِيسُ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ آدَمُ وَ حَوَّاءُ وَ وُلْدُهُمَا عَدُوٌّ لِلْحَيَّةِ، وَ إِبْلِيسُ وَ الْحَيَّةُ وَ أَوْلَادُهُمَا أَعْدَاؤُكُمْ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ مَنْزِلٌ وَ مَقَرٌّ لِلْمَعَاشِ وَ مَتاعٌ مَنْفَعَةٌ إِلى‏ حِينٍ الْمَوْتِ.

ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: لِلَّذِينَ أَهْبَطَهُمْ مِنْ آدَمَ وَ حَوَّاءَ وَ إِبْلِيسَ وَ الْحَيَّةِ: «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» مَقَامٌ فِيهَا تَعِيشُونَ، وَ تَحُثُّكُمْ لَيَالِيَهَا وَ أَيَّامَهَا إِلَى السَّعْيِ لِلْآخِرَةِ، فَطُوبَى لِمَنْ (تَزَوَّدَ مِنْهَا) لِدَارِ الْبَقَاءِ وَ «مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ» لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مَنْفَعَةٌ إِلَى حِينِ مَوْتِكُمْ، لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى مِنْهَا يُخْرِجُ زُرُوعَكُمْ وَ ثِمَارَكُمْ، وَ بِهَا يُنَزِّهُكُمْ وَ يُنْعِمُكُمْ، وَ فِيهَا أَيْضاً بِالْبَلَايَا يَمْتَحِنُكُمْ. يُلَذِّذُكُمْ بِنَعِيمِ الدُّنْيَا تَارَةً لِيُذَكِّرَكُمْ  نَعِيمَ الْآخِرَةِ الْخَالِصَ، مِمَّا يَنْقُصُ نَعِيمَ الدُّنْيَا وَ يُبْطِلُهُ، وَ يُزَهِّدُ فِيهِ وَ يُصَغِّرُهُ وَ يُحَقِّرُهُ. وَ يَمْتَحِنُكُمْ تَارَةً بِبَلَايَا الدُّنْيَا الَّتِي [قَدْ] تَكُونُ فِي خِلَالِهَا (الرَّحَمَاتُ، وَ فِي تَضَاعِيفِهَا النِّعَمُ الَّتِي) تُدْفَعُ عَنِ الْمُبْتَلَى بِهَا مَكَارِهُهَا لِيُحَذِّرَكُمْ بِذَلِكَ عَذَابَ الْأَبَدِ الَّذِي لَا يَشُوبُهُ عَافِيَةٌ، وَ لَا يَقَعُ فِي تَضَاعِيفِهِ رَاحَةٌ وَ لَا رَحْمَةٌ.

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است که یهودی‌ای نزد پیامبر خدا ص آمد و سوالاتی کرد و از جمله سوالاتش این بود که چرا خداوند روزه را بر امت تو سی روز واجب ساخت در حالی که در امتهای قبلی بیش از این بود؟

پیامبر ص فرمودند: هنگامی که آدم از آن درخت خورد در شکمش سی روز باقی ماند، پس خداوند بر ذریه او سی روز گرسنگی و تشنگی را واجب کرد و آنچه [در بین این سی روز] می‌خورند تفضلی از جانب خداوند عز و جل بر آنهاست. بر آدم چنین گذشت و به همین جهت خدا بر امت من چنین مقرر کرد. سپس رسول خدا ص این آیه را تلاوت فرمود: «بر شما روزه نوشته شد همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند روزه نوشته شد تا تقوا پیشه کنید، در روزهایی معدود»

یهودی گفت: راست گفتی ای محمد ص!

الخصال، ج‏۲، ص۵۳۰-۵۳۱

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الرَّقِّيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:

جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ فَكَانَ فِيمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ فَرَضَ اللَّهُ الصَّوْمَ عَلَى أُمَّتِكَ بِالنَّهَارِ ثَلَاثِينَ يَوْماً وَ فَرَضَ عَلَى الْأُمَمِ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ آدَمَ لَمَّا أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ بَقِيَ فِي بَطْنِهِ ثَلَاثِينَ يَوْماً فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ ثَلَاثِينَ يَوْماً الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ وَ الَّذِي يَأْكُلُونَهُ تَفَضُّلٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ كَذَلِكَ كَانَ عَلَى آدَمَ فَرَضَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَى أُمَّتِي ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ الْآيَةَ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ» قَالَ الْيَهُودِيُّ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّد.

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

حضرت موسی ع از پروردگارش خواست که دیداری با حضرت آدم ع داشته باشد. هنگامی که به هم رسیدند، حضرت موسی ع گفت: پدرجان! مگر نه این بود که خدا تو را به دست خویش آفرید و از روح خود در تو دمید و فرشتگانش را به سجده بر تو واداشت و به تو دستور داد که از آن درخت نخوری، چرا از او سرپیچی کردی؟

گفت: موسی! چه مدت قبل از آفرینشم حکایت خطای من را در تورات یافتی؟

گفت: سی هزار سال قبل از اینکه آدم آفریده شود.

گفت: مطلب همین است.

امام صادق فرمود: آدم حجتی [قانع کننده] بر موسی ارائه کرد.

تفسير القمي، ج‏۱، ص۴۴

قَالَ وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ مُوسَى ع سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ آدَمَ ع فَجَمَعَ فَقَالَ لَهُ مُوسَى يَا أَبَهْ أَ لَمْ يَخْلُقْكَ اللَّهُ بِيَدِهِ وَ نَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَكَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَمَرَكَ أَنْ لَا تَأْكُلَ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلِمَ عَصَيْتَهُ فَقَالَ يَا مُوسَى بِكَمْ وَجَدْتَ خَطِيئَتِي قَبْلَ خَلْقِي فِي التَّوْرَاةِ قَالَ بِثَلَاثِينَ أَلْفَ سَنَةٍ قَبْلَ أَنْ خُلِقَ آدَمُ قَالَ فَهُوَ ذَاكَ قَالَ الصَّادِقُ ع فَحَجَّ آدَمُ مُوسَى ع.

تدبر

۱) «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ»

خدا در بهشت هر خوردنی‌ای را مجاز کرد و به آدم و حوا فرمود فقط سراغ یک درخت نروید. شیطان هم دقیقا روی همان منع سرمایه‌گذاری کرد تا آنها را لغزاند و از جایگاهشان به در آورد. وقتی از وضعیت اصلی خود خارج شدند خدا آنها را به زمین فروفرستاد و زندگی زمینی را با سه ویژگی معرفی کرد:

  • دشمنی بین آنها با همدیگر (ظاهرا بین شیطان با انسان)
  • استقرار محدود در زمین برای انسانها
  • بهره‌وری محدود در زمین برای انسانها[۳]

و چه‌بسا تاکید بر این سه ویژگی بدین جهت است که اگر انسان این سه ویژگی را بفهمد و متناسب با آنها زندگی کند (یعنی شیطان را واقعا دشمن خود بگیرد: ‌فاطر/۶؛ و استقرار و بهره‌وری خود را موقت بداند) به بهشت برمی‌گردد؛ اما اگر اینها را نفهمد یا متناسب با این فهم زندگی خود را سامان ندهد، دیگر روی بهشت را نخواهد دید.

۲) «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها»:

تعبیر «ازلّ: لغزاند» برای اقدام شیطان تعبیر بسیار قابل توجهی است: شروع کار شیطان همواره با لغزاندن است نه مواجهه رویارو و درگیری واضح. انحراف همواره از یک لغزش کوچک آغاز می‌شود. کسی که امروز نسبت به یک لغزش‌ کوچک بی‌اعتنا بود، فردا ممکن است جنایتکارترین موجود جهان شود.

۳) «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ»:

شیطان لغزشی ایجاد کرد تا آدم و حوا از وضعیتی که در آن بودند، بیرون شوند:

شیطان در بهشت جایی ندارد، اما با بهشت و بهشتیان به جد کار دارد. تمام همّ و غمّش این است که بهشتی‌ای در بهشت نماند؛ لذا علی‌القاعده سرمایه‌گذاری شیطان برای انسان مومن بسیار بیشتر است تا سرمایه‌گذاریش برای انسان‌های کافر.

اگر می‌کوشیم در مسیر خدا گام برداریم باید حضورش و تلاشش در زندگیمان را جدی‌تر بگیریم.

۴) «فَأَزَلَّ«هُمَا» الشَّيْطانُ … فَأَخْرَجَ«هُما» … وَ قُلْنَا اهْبِطُ«وا» بَعْضُ«كُمْ» لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَ«كُمْ» فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ …»

به ضمیرها دقت شود: دو ضمیر اول تثنیه (ناظر به دو نفر: آدم و حوا) است ولی خطاب‌های خدا همگی جمع است. چرا این خطابها جمع آمده است؟[۴]

الف. خطابهای خدا علاوه بر آدم و حوا، شامل ابلیس هم می‌شود و منظور از دشمنی، دشمنی بین آدم و حوا و ابلیس است. (حدیث۱) و استقرار و بهره‌وری از زمین نیز هم مربوط به آدم و حواست و هم مربوط به شیطان.

ب. آدم و حوا نماینده نوع انسان بودند (جلسه۲۲۴، تدبر۲) و با رانده شدنشان از بهشت، در واقع همه انسانها به زمین هبوط کردند و منظور از دشمنی هم دشمنی‌ای است که در زندگی زمینی بین انسانها به وقوع می‌پیوندد؛ و استقرار و بهره‌وری محدود هم مربوط به انسانهاست. (شاهدی بر اینکه فرزندان آدم هم در این خطابات با آدم شریکند آیه ۱۱ سوره اعراف است که می‌فرماید «شما» را آفریدیم سپس به فرشتگان دستور دادیم که بر «آدم» سجده کنند)

ج. …

۵) «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»:

هبوط با دشمنی گره خورده است؛ پس، فرشتگان هم که در آدم تنها خونریزی و فساد را می‌دیدند (بقره/۳۰)، انسان را فقط در افق هبوط تحلیل می‌کردند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا اشاره شد که تحت تاثیر آراء داروین، اصل تنازع بقا در جامعه انسانی، و اینکه «انسان گرگ انسان است»، به رسمیت شناخته شد (جلسه۲۲۰، تدبر۲). این آیه هم بصراحت اعلام می‌کند که هبوط با دشمنی گره خورده است.

در واقع، مادام که انسان را فقط در افق انسانِ هبوط یافته تحلیل کنیم، حق با کسانی است که تنازع بقا را مهمترین اصل انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی قلمداد می‌کنند؛

اما اگر به یاد داشته باشیم که این انسان هبوط یافته، قبلا سابقه بهشتی بودن داشته و اگر زندگی درستی در پیش گیرد بعدا هم دوباره به این بهشت برخواهد گشت، خواهیم دید که این دشمنی چاره‌پذیر است.

اما در مجموع باید به یاد داشت که چاره این دشمنی در میان بشر تنها و تنها در گروی این است که از این هبوط به درآید. به تعبیر دیگر، شعار صلح و مدارا و گفتگوی تمدن‌ها و … تنها و تنها در میان مردمانی قابلیت اجرا دارد و از حد شعار فراتر می‌رود که تصمیم گرفته باشند از افق هبوط به درآیند: نمی‌توان زندگی دنیامدارانه را برگزید و به شعارهای صلح و گفتگوی تمدنها امید بست؛ همان گونه که نمی‌توان با گرگها، مادام که گرگ هستند، پیمان صلح امضا نمود.

۶) «لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ»

با هبوط ما در زمین مستقر شده‌ایم و از زمین بهره می‌بریم، اما هم استقرار و هم بهره ما از زمین محدود است.

«الی حینٍ» را برخی روایات «تا مرگ» و برخی روایات «تا قیامت» تفسیر کرده‌اند؛

اما نکته جالب این است که خود قرآن با نکره آوردن کلمه «حینٍ»، تعبیر مبهمِ «تا مدتی» را به کار برده است؛

یعنی اصرار آیه بر اصل محدودیت است، نه تعیین پایان آن؛

همان گونه که خود مرگ هم اگرچه یک نقطه پایان است، اما زمانش نامعلوم است؛

همان گونه که موقع وقوع قیامت هم نامعلوم است.

همه اینها یک تذکر مهم دارد: به یاد داشته باشیم که «زندگی در دنیا، محدود و تمام شدنی است» و این واقعیتی است که هیچکس نمی‌تواند انکارش کند. و اگر کسی تنها همین واقعیت انکارناپذیر را جدی بگیرد، قطعا زندگیش سامان الهی می‌یابد.

مطلب زیر را در کانال نگذاشتم

۷) «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها»:

در آیات قبل سخن از ابلیس بود و در این آیه به جای ابلیس تعبیر شیطان را برای او به کار برد. با توجه به معنای این دو کلمه، ظاهرا عنایتی در این تغییر تعبیر بوده است. ابلیس ظاهرا از ابلاس گرفته شده بود که به معنای ناامیدی بود و وقتی ابلیس دستور خدا را اطاعت نکرد در واقع مساله‌ای بود که به خودش برمی‌گشت و نشان می داد که دیگر از رحمت خدا ناامید شده است. اما شیطان از شیطنت و مکر و فریب گرفته شده و شاید چون در این آیه از اقدام او علیه انسان بحث می‌شود تعبیر شیطان را به کار برده است.

[۱] . در البحر المحیط، ج۱، ص۲۶۰ گفته: «قرأ الحسن و أبو رجاء و حمزة: فأزالهم» و در الکامل المفصل فی القرائات الاربعه عشر این را قرائت حمزه و اعمش دانسته است.

[۲] . عبارات قبلش چنین است: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها عَنِ الْجَنَّةِ بِوَسْوَسَتِهِ وَ خَدِيعَتِهِ وَ إِيهَامِهِ [وَ عَدَاوَتِهِ‏] وَ غُرُورِهِ، بِأَنْ بَدَأَ بِآدَمَ فَقَالَ: ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ إِنْ تَنَاوَلْتُمَا مِنْهَا تَعْلَمَانِ الْغَيْبَ، وَ تَقْدِرَانِ عَلَى مَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ مَنْ خَصَّهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالْقُدْرَةِ «أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ» لَا تَمُوتَانِ أَبَداً «وَ قاسَمَهُما حَلَفَ لَهُمَا إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» وَ كَانَ إِبْلِيسُ بَيْنَ لَحْيَيِ الْحَيَّةِ أَدْخَلَتْهُ الْجَنَّةَ، وَ كَانَ آدَمُ يَظُنُّ أَنَّ الْحَيَّةَ هِيَ‏ الَّتِي تُخَاطِبُهُ، وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ إِبْلِيسَ قَدِ اخْتَبَأَ بَيْنَ لَحْيَيْهَا. فَرَدَّ آدَمُ عَلَى الْحَيَّةِ: أَيَّتُهَا الْحَيَّةُ هَذَا مِنْ غُرُورِ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ كَيْفَ يَخُونُنَا رَبُّنَا أَمْ كَيْفَ تُعَظِّمِينَ اللَّهَ بِالْقَسَمِ بِهِ وَ أَنْتِ تَنْسُبِينَهُ إِلَى الْخِيَانَةِ وَ سُوءِ النَّظَرِ، وَ هُوَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ أَمْ كَيْفَ أَرُومُ التَّوَصُّلَ إِلَى مَا مَنَعَنِي مِنْهُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَتَعَاطَاهُ بِغَيْرِ حِكْمَةٍ فَلَمَّا أَيِسَ إِبْلِيسُ مِنْ قَبُولِ آدَمَ مِنْهُ، عَادَ ثَانِيَةً بَيْنَ لَحْيَيِ الْحَيَّةِ فَخَاطَبَ حَوَّاءَ مِنْ حَيْثُ يُوهِمُهَا أَنَّ الْحَيَّةَ هِيَ الَّتِي تُخَاطِبُهَا، وَ قَالَ: يَا حَوَّاءُ أَ رَأَيْتِ هَذِهِ الشَّجَرَةَ الَّتِي كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَهَا عَلَيْكُمَا، قَدْ أَحَلَّهَا لَكُمَا بَعْدَ تَحْرِيمِهَا لِمَا عَرَفَ مِنْ حُسْنِ طَاعَتِكُمَا لَهُ، وَ تَوْقِيرِكُمَا إِيَّاهُ وَ ذَلِكِ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ الْمُوَكَّلِينَ بِالشَّجَرَةِ الَّذِينَ مَعَهُمْ حِرَابٌ يَدْفَعُونَ عَنْهَا سَائِرَ حَيَوَانِ الْجَنَّةِ لَا تَدْفَعُكِ عَنْهَا إِنْ رُمْتِهَا فَاعْلَمِي بِذَلِكِ أَنَّهُ قَدْ أُحِلَّ لَكِ، وَ أَبْشِرِي بِأَنَّكِ إِنْ تَنَاوَلْتِهَا قَبْلَ آدَمَ كُنْتِ أَنْتِ الْمُسَلِّطَةَ عَلَيْهِ، الْآمِرَةَ النَّاهِيَةَ فَوْقَهُ. فَقَالَتْ حَوَّاءُ: سَوْفَ أُجَرِّبُ هَذَا. فَرَامَتِ الشَّجَرَةَ فَأَرَادَتِ الْمَلَائِكَةُ أَنْ تَدْفَعَهَا عَنْهَا بِحِرَابِهَا. فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهَا: إِنَّمَا تَدْفَعُونَ بِحِرَابِكُمْ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ يَزْجُرُهُ، فَأَمَّا مَنْ جَعَلْتُهُ مُمَكَّناً مُمَيِّزاً مُخْتَاراً، فَكِلُوهُ إِلَى عَقْلِهِ الَّذِي جَعَلْتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ، فَإِنْ أَطَاعَ اسْتَحَقَّ ثَوَابِي، وَ إِنْ عَصَى وَ خَالَفَ [أَمْرِي‏] اسْتَحَقَّ عِقَابِي وَ جَزَائِي. فَتَرَكُوهَا وَ لَمْ يَتَعَرَّضُوا لَهَا، بَعْدَ مَا هَمُّوا بِمَنْعِهَا بِحِرَابِهِمْ. فَظَنَّتْ أَنَّ اللَّهَ نَهَاهُمْ عَنْ مَنْعِهَا لِأَنَّهُ قَدْ أَحَلَّهَا بَعْدَ مَا حَرَّمَهَا. فَقَالَتْ: صَدَقَتِ الْحَيَّةُ، وَ ظَنَّتْ أَنَّ الْمُخَاطَبَ لَهَا هِيَ الْحَيَّةُ، فَتَنَاوَلَتْ مِنْهَا وَ لَمْ تَنَكَّرْ مِنْ نَفْسِهَا شَيْئاً. فَقَالَتْ لِآدَمَ: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الشَّجَرَةَ الْمُحَرَّمَةَ عَلَيْنَا قَدْ أُبِيحَتْ لَنَا تَنَاوَلْتُ مِنْهَا فَلَمْ تَمْنَعْنِي أَمْلَاكُهَا، وَ لَمْ أُنْكِرْ شَيْئاً مِنْ حَالِي (فَذَلِكَ حِينَ) اغْتَرَّ آدَمُ وَ غَلِطَ فَتَنَاوَلَ فَأَصَابَهُمَا [مَا] قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ:

[۳] . در حدیث۳ جلسه قبل هم امیرالمومنین ع تعبیری داشت که «أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّة» که از این جهت قابل توجه است.

[۴]. در مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸ ۵ قول در این زمینه مطرح شده است: (که چهار قول آن، یعنی همگی غیر از قول پنجم، قبلا در أمالي المرتضى، ج‏۲، ص۱۵۴-۱۵۷ آمده است):

۱) آدم و حوا و ابلیس (زجاج) و در جواب این اشکال که شیطان قبلا رانده  شده بود پاسخ می‌دهد که اولا رانده شدن غیر از هبوط به ارض است و ثانیا ممکن است که این آیه دارد وضعیت کلی‌ای که برای آنها جداجدا رخ داد بیان ‌کند.

۲) آدم و حوا و مار، که اشکال شده که اولا خطاب قرار دادن موجودی که خطاب را نمی‌فهمد جالب نیست و ثانیا وقتی اسمی از مار در آیات نیامده کنایه از او زیبا نیست.

۳) آدم و حوا و ذریه‌اش

۴) آدم و حوا، و در زبان عربی اینکه گاه برای دونفر تعبیر جمع بیاید ممکن است مانند آیه «إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ» (انبیاء/۷۸) که منظور حكم داود و سليمان است

۵) آدم و حوا و وسوسه (حسن بصری) که بسیار دیدگاه ضعیفی است.

اما به ازای این ۵ قول، درباره بعضکم لبعض عدو دو قول است: دشمنی بین انسانها و شیاطین؛ دشمنی بین خود انسانها.

Visits: 257

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*