۲۵۹) وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ

ترجمه

و هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش؛ و آن را جز به قدر معینی نازل نمی‌کنیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«خَزائِنُ»

ماده «خزن» دلالت بر حفظ و نگهداری از چیزی می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۱۷۸) «خازن» به معنای حافظ و نگهبان و نگهدارنده است که جمع مکسر آن «خَزَنَة» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۰) و در قرآن کریم هم در مورد امور دنیوی (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنينَ؛ حجر/۲۲) و هم در مورد امور اخروی (خَزَنَتُها: خازنان بهشت: زمر/۷۳؛ خازنان جهنم: زمر/۷۱؛ غافر/۴۹؛ ‌ملک/۸) به کار رفته است. «خَزائِنُ» جمعِ «خِزانة» است که، «خِزانة» هم به معنای موضع و محلی است که چیزهایی در آن حفظ و نگهداری می‌شود (مانند همین آیه) و هم به معنای کاری است که «خازن» انجام می‌دهد (لسان العرب، ج‏۱۳، ص۱۳۹)

«قَدَر» قبلا توضیح داده شد که کلمه «قدر» به معنای «اندازه» و مقدار است و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند ولذا آن را به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانسته‌اند. جلسه ۹۷ (لیلة‌القدر؛ قدر/۱)[۱] و توضیحات تکمیلی در جلسه ۱۲۲ (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه۲۲؛ حج/۷۴)[۲]. بعدا در جلسه ۳۳۴ (أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ؛ بلد/۴) توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد.

حدیث

۱) از امام صادق ع روایت شده است که هنگامی که حضرت موسی ع به جانب کوه طور صعود کرد به پروردگار عز و  عرض کرد: پروردگارا ! خزائنت را به من نشان بده.

فرمود: موسی! خزائنم چنین است که وقتی چیزی را بخواهم به آن می‌گویم باش، پس [موجود] می‌شود.

التوحيد (للصدوق)، ص: ۱۳۳؛ معاني الأخبار[۳]، ص: ۴۰۲ ؛ قصص الأنبياء ع (للراوندي)، ص۱۶۵ [۴]

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع لَمَّا صَعِدَ مُوسَى ع إِلَى الطُّورِ فَنَادَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي خَزَائِنَكَ فَقَالَ يَا مُوسَى إِنَّمَا خَزَائِنِي إِذَا أَرَدْتُ شَيْئاً أَنْ أَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.[۵]

۲) ابن ابی یعفور از امام صادق ع روایت کرده است که ایشان فرمودند:

ابن ابی یعفور! همانا خداوند واحد است و به وحدانیت متوحد بوده ودر امر خویش تک و تنهاست، پس کسانی را به گونه‌ای خاص آفرید و آنها را برای آن امر مقدر فرمود که ما همانها هستیم.

ابن ابی یعفور! ما حجتهای خدا بر بندگانش و خزانه‌داران علم او و قیام‌کنندگان بدان هستیم.

بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۱۰۴

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ‏ فِي عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِكَ.[۶]

۳) امام سجاد در فرازی از دعای ۱۳ صحیفه سجادیه خطاب به خداوند می‌فرمایند:

ای کسی که سوال و درخواست‌ها [و اعطایی که می‌کند] ، خزائن او را فانی نمی‌کند (= موجب از بین رفتن آن نمی‌شود).

الصحيفة السجادية، دعای ۱۳ (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى)

«وَ يَا مَنْ لَا تُفْنِي خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ»

 

تدبر

۱) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی خزائنی دارد نزد خداوند که از آنجا به اندازه‌ای معین نازل می‌شود. اینکه مقصود از خزانه (و خزانه‌ها) چیست، و «نزول به قدر معلوم» چه معنایی دارد، دیدگاه‌های متعددی بیان شده است؛ مهمترین آنها عبارتند از:

  1. آبی که از آسمان نازل می‌شود (تفسیر القمی، ج۱، ص۳۷۵) از این جهت که خزانه [سرچشمه حیات] همه چیز است (حسن بصری، به نقل از مجمع البيان، ج‏۶، ص۵۱۳)
  2. مقدورات خداوند، یعنی هر چیزی که هست مقدور خداوند است و همه چیز از ید قدرت او نازل شده و نزول هم در اینجا به معنای ایجاد است (مجمع البيان، ج‏۶، ص۵۱۳)
  3. خزائن واقعیاتی ثابت و متعالی که محدود به حدود و اندازه‌های این عالم نیست و هر چیزی که در این عالم هست و محدود به حدود وجودی خاصی است، از آنجا ریشه گرفته است (المیزان، ج۱۲، ص۱۴۳-۱۴۴)
  4. معنای باطنی این آیه اشاره است به آنچه قلم اعلی در مرتبه اول، به وجه کلی، بر لوح قضاء که از هر گونه تبدیل و تغییری محفوظ است، نوشته؛ و در مرتبه دوم، به وجه جزیی، بر لوح قَدَر که همان لوح محو و اثبات تدریجی است (یعنی اموری واقع می‌شود و اموری از بین می‌رود) نوشته است؛ که اولی را با تعبیر «و هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش»‌ بیان کرد (در جای دیگر با تعبیر وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ: ام‌الکتاب نزد اوست) و دومی را با تعبیر «و آن را جز به قدر معینی نازل نمی‌کنیم» که از این دسته است آنچه در عالمی که ما مشاهده می‌کنیم نازل و ظاهر می‌گردد. (تفسير الصافي، ج‏۳، ص۱۰۵)
  5. خزائن مرتبه دوم علم خداست که علم تفصیلی بعد از مرتبه ذات است که همان «ام‌الکتاب» است و در آن صور جمیع اشیای معقول به نحو تفصیلی و مصون از هرگونه تغییری وجود دارد؛ و بعد از آن مرتبه قَدَر است که همان مرحله محو و اثبات است و صور همه موجودات به نحو جزیی در آن موجود است (مرتبه اول مرتبه علم ذاتی است و مرتبه چهارم مرتبه صور مادی است) (شرح أصول الكافي (صدرا)، ج‏۳، ص۲۱۲)
  6. [۷]

۲) «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

این تعبیر که هر چیزی را «به قدر معلومی» نازل می‌کنیم نشان می‌دهد هر چیزی قبل از ایجادش در این عالم، «قدر معلومی» دارد و [به تعبیر ساده‌تر، وضع و چگونگی و حالات هر چیزی قبل از اینکه در این عالم بیاید و آفریده شود نزد خداوند معلوم و معین شده است]؛ و بدین معنا شبیه است به آیات «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ: هر چیزی نزد او به مقدار و اندازه‌ای است» (رعد/۸) و «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً: خداوند برای هر چیزی قدر و اندازه‌ای قرار داده است» (طلاق/۳) (المیزان، ج۱۲، ص۱۴۴)

۳) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی، که در این عالم و نزد ماست، خاستگاهی در عوالم بالاتر نزد خدا دارد، آن هم نه فقط یک خزانه، بلکه «خزانه‌ها»؛ در نتیجه:

الف. این آیه از آیاتی است که بخوبی دلالت بر وجود «عوالمی فوق این عالم» می‌کند (تعبیر «نازل می‌کنیم» نشان می‌دهد آن عوالم فوق این عالم ما می‌باشند) (اقتباس از المیزان، ج۱۲، ص۱۴۴)

ب. هر چیزی که در این دنیا می‌یابیم،‌ یک حقیقت ماورایی (بلکه حقایق ماورایی)ای دارد که اصل و اساس آن شیء است؛ و کسی به واقعیت هر چیزی پی می‌برد که آن اصل و اساسش را شناخته باشد. به قول حکیم شوریده، میرفندرسکی:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

شاید این سخن پیامبر اکرم ص که می‌فرمود «اللَّهُمَّ أَرِنَا الْحَقَائِقَ كَمَا هِي: خدایا حقایق را همان گونه که هستند به ما نشان بده»‏ (عوالي اللئالي، ج‏۴، ص۱۳۲) اشاره به رویت خزائن آنها باشد.

ج. …

۴) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

هر چیزی که در این عالم هست، نازل شده از خزائنی است نزد خدا؛ از جمله خود ما انسانها، که در پشت سر این بدن خاکی، واقعیات بسیار پیچیده‌ای داریم که غالبا از آنها غفلت می‌ورزیم؛ و یکی از مهمترین کارهای دین، این است که ما را متوجه عمق وجودی خویش کند و بفهمیم که:

به قول سعدی شیرازی:

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

…رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

http://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh18/

شاید آمدن این آیه قبل از داستان آفرینش انسان و سجده فرشتگان بر آدم، می‌خواهد اشاره کند که آن داستان، امری مربوط به مرتبه خزائن انسان است.

۵) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»

به سراغ غير خدا نرويد، زيرا كه هر چه بخواهيد سرچشمه‏اش نزد خداست. (تفسير نور، ج‏۶، ص۳۲۶)

حکایت

روزی معاویه در شام خطبه خواند و گفت: خداوند فرموده است که «هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ماست خزائنش». (من خزانه‌داری از خزانه‌داران پروردگارم هستم. به آنکه خدا خواست اعطا می‌کنم و آن را که خدا مانع شد، از دادن به او اجتناب می‌کنم و) دیگر جای سرزنش نیست.

ابوذر برخاست و گفت: به خدا سوگند ما تو را به خاطر آنچه در خزائن خداست سرزنش نمی‌کنیم ؛ بلکه سرزنشت می‌کنیم به خاطر آنچه که خداوند از خزائن خود بر ما فروفرستاد ولی تو درش را بر روی ما بستی و فقط برای خود برداشتی.

(متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏۱، ص۱۲۳)[۸]

[۱] . «الْقَدْرِ»: به معنای «اندازه» و مقدار است (مفردات ألفاظ القرآن/ ۶۵۸) و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان می‌رساند، قَدَر گویند (معجم المقاييس اللغة‏۵/ ۶۲) در برخی کتب لغت، اولین معادل آن را مبلغ (= حد بلوغ و غایت شیء) قرار داده‌اند (معجم المقاييس اللغة‏۵/ ۶۲) که به نظر می‌رسد معنای متعارف «مبلغ» (به معنای قیمت) هم ظاهرا به همین «قَدْر» (= اندازه) برمی‌گردد.

[۲] . «قَدَرُوا … حَقَّ قَدْرِهِ»: در سوره قدر (جلسه۹۷) اشاره شد که «کلمه «قدر» به معنای «اندازه» و مقدار است و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند ولذا آن را به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانسته‌اند.» با اینکه خداوند هیچ اندازه و مقداری ندارد، چرا چنین تعبیری (حَقَّ قَدْرِهِ) درباره خدا آمده است؟ مفسران توضیح داده‌اند که «قدر دانستن» اگرچه به معنای دانستن اندازه و حد شیء است، اما کنایه از درک جایگاه و منزلت شیء هم به کار می‌رود و «قدر الشي‏ء حق قدره» به معنای اینکه «او را در جایگاه و منزلتی که سزاوارش است، قرار دادند» می‌باشد. (المیزان۱۴/ ۴۰۹) ظاهرا بر همین اساس است که اهل لغت گفته‌اند این جمله به معنای «ما وَصَفُوه حَقَّ وَصْفِه» (خدا را به آن صفتی که سزاوار اوست، توصیف نکردند) یا «ما عظَّموا اللَّهَ حقَّ عظمته‏» (خدا را آنچنان که سزاوارش است بزرگ نداشتند) می‌باشد. (كتاب العين۵/ ۱۱۳؛ المحيط في اللغة۵/ ۳۴۱؛ معجم المقاييس اللغة۵/ ۶۳)

[۳] قسمتی از سندش متفاوت است: حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع

[۴] . روایت راوندی با اینکه سند همان است اما افزوده‌ای دارد: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ص لَمَّا صَعِدَ مُوسَى ع إِلَى الطُّورِ فَنَادَى رَبَّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي خَزَائِنَكَ قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ خَزَائِنِي إِذَا أَرَدْتُ شَيْئاً أَنْ أَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ وَ قَالَ قَالَ يَا رَبِّ أَيُّ خَلْقِكَ أَبْغَضُ إِلَيْكَ قَالَ الَّذِي يَتَّهِمُنِي قَالَ وَ مِنْ خَلْقِكَ مَنْ يَتَّهِمُكَ قَالَ نَعَمْ الَّذِي يَسْتَخِيرُنِي فَأَخِيرُ لَهُ وَ الَّذِي أَقْضِي الْقَضَاءَ لَهُ وَ هُوَ خَيْرٌ لَهُ فَيَتَّهِمُنِي‏

[۵] . این روایت هم درباره خزائن قابل توجه است: وَ رَوَى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الْعَرْشِ تِمْثَالُ جَمِيعِ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِيلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ إِنَّ بَيْنَ الْقَائِمَةِ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ وَ الْقَائِمَةِ الثَّانِيَةِ خَفَقَانُ الطَّيْرِ الْمُسْرِعِ مَسِيرَةَ أَلْفِ عَامٍ وَ الْعَرْشُ يُكْسَى كُلَّ يَوْمٍ سَبْعِينَ أَلْفَ لَوْنٍ مِنَ النُّورِ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا فِي الْعَرْشِ كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاة (روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏۱، ص۴۷)

[۶] . محمد بن حسن صفار در بخش دوم (باب۱۹) این کتاب بابی باز کرده با عنوان «باب في الأئمة أنهم خزان الله في السماء و الأرض على علمه‏» که ۹ حدیث در آن آورده است که در اینجا به دوتای دیگر نیز اشاره می‌شود:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ عَلَى عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ‏ أَبِيهِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ.

[۷] اقوال دیگری هم هست مثلا: خزائن، عناصر اولیه عالم است که خداوند همه‌ چیز را از آنها ایجاد کرده است (نظر برخی از معاصران، که علامه طباطبایی آن را نقل و رد کرده است؛ المیزان، ج۱۲، ص۱۴۱) یا: شايد مراد از خزائن، اسباب و عناصر و امكانات بالقوه باشد. كه خداوند در وجود هر موجودى قرار داده است (تفسير نور، ج‏۶، ص۳۲۵)

[۸] . أول من أظهر الجبر في هذه الأمة معاوية ذلك أنه خطب فقال يا أهل الشام أنا خازن من خزان ربي أعطي‏ من أعطاه الله و أمنع من منعه الله بالكتاب و السنة فقام أبو ذر رحمة الله عليه و قال كذبت و الله إنك لتعطي من منعه الله بالكتاب و السنة و تمنع من أعطاه الله فقام عبادة بن الصامت ثم أبو الدرداء و قالا صدق أبو ذر صدق أبو ذر فنزل معاوية عن المنبر و قال فنعم إذا فنعم إذا و في رواية أنه خطب فقال قال الله تعالى وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ فلا نلام نحن فقام الأحنف فقال إنا و الله لا نلومك على ما في خزائن الله و لكن نلومك على ما أنزل الله علينا من خزائنه و أغلقت بابك علينا دونه‏.

Visits: 77

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*