۵۹۹) وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً

ترجمه

و آنها را بیدار گمان می‌کنی در حالی که خفتگان‌اند؛ و آنان را به راست و چپ برمی‌گردانیم؛ و سگشان بر آن درگاه بازوانش را پهن کرده؛ اگر بر آنان اطلاع می‌یافتی مسلما گریزان از آنان روی برمی‌تافتی و از آنان آکنده از ترس می‌شدی.

نکات ترجمه

«رُقُودٌ»

ماده «رقد» در اصل دلالت بر خوابیدن می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۴۲۸) و به شخص «خوابیده» «رَاقِدٌ» می‌گویند که جمع آن «رُقُودُ» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۶۳) و «مَرقَد» (مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا؛ یس/۵۲) هم می‌تواند مصدر باشد (چه کسی ما را از خوابمان بیدار کرد) و هم اسم مکان (چه کسی ما را از محل خواب و بسترمان بیدار کرد) (لسان العرب، ج‏۳، ص۱۸۴)

از این ماده تنها همین ۲ مورد در قرآن کریم به کار رفته است.

«الْوَصيدِ»

قبلا بیان شد که ماده «وصد» را در اصل به معنای «انضمام چیزی به چیز دیگر به نحوی که کاملا بر آن منطبق شود» دانسته‌اند و «وصید» بمعنای «درگاه» منزل می‌باشد ظاهرا از این جهت که محلی است که درب در آنجا بر منزل بسته و منطبق می‌گردد.

جلسه ۳۴۹ http://yekaye.ir/al-balad-90-20/

اختلاف قرائت

نُقَلِّبُهُمْ / یُقَلِّبُهُمْ / یَقْلِبُهُمْ / تَقَلُّبَهُمْ / ؟؟؟/ تَقَلُّبُهُمْ جمهور/ناشناس به روایت زمخشری/ حسن به روایت اهوازی/ حسن به روایت ابن‌جنی/ ابوحاتم و یمانی/ عکرمه/

كَلْبُهُمْ/ كالِئُهُمْ/ كالِبُهُمْ  : جمهور/ابوعمر الزاهد/ امام صادق ع

لَوِ اطَّلَعْتَ/ لَوُ اطَّلَعْتَ جمهور/ اعمش و ابن‌وثاب، و روایاتی از شیبه و ابوجعفر و نافع

لَمُلِئْتَ/ لَمُلَّئْتَ/ لَمُلِّیتَ/ لَمُلِیْتَ : سبعه غیر از حجاز/اهل مکه (ابن‌کثیر) و مدینه (نافع) و ابوجعفر (از قراء عشره) و ابن‌محیصن و ابن‌عباس و ابوحیوة و ابن‌أبی‌عبلة/ روایت خلف از ابوعمرو (بصره) ابوجعفر و شیبه و اصبهانی و / زهری

رُعْباً/ رُعُباً: مشهور/ ابن‌عامر (اهل شام) و کسائی و یعقوب و ابوجعفر (از قراء عشره) و یزیدی و عیسی

مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۰۱[۱]

البحر المحيط، ج‏۷، ص۱۵۳-۱۵۵[۲]

أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج‏۳، ص۲۷۶[۳]

الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۲۹۵

حدیث

۱) از امام باقر ع در توضیح این آیه روایت شده است: «و آنها را بیدار گمان می‌کنی در حالی که خفتگان‌اند» می‌فرماید چشمانشان را باز می‌بینی «وَ هُمْ رُقُودٌ» یعنی خوابند «و آنان را به راست و چپ برمی‌گردانیم» در هر سال دوبار تا اینکه زمین آنها را نبلعد.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۵

وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ … وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ يَقُولُ تَرَى أَعْيُنَهُمْ مَفْتُوحَةً وَ هُمْ رُقُودٌ يَعْنِي نِيَامٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّتَيْنِ لِئَلَّا تَأْكُلَهُمُ الْأَرْض‏.[۴]

 

۲) از امام باقر ع درباره این سخن خداوند عز وجل: «اگر بر آنان اطلاع می‌یافتی مسلما گریزان از آنان روی برمی‌تافتی و از آنان آکنده از ترس می‌شدی» روایت شده است:

همانا در اینجا منظورش پیامبر ص نبوده است؛ بلکه منظور مومنان است برخی نسبت به برخی دیگر؛ لکن این حالی است که آنها بر آن حال بودند.

تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۲۴

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْبِطِّيخِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَعْنِ بِهِ النَّبِيَّ ص إِنَّمَا عَنَى بِهِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ لَكِنَّهُ حَالُهُمُ الَّتِي هُمْ عَلَيْهَا.[۵]

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

در بهشت از چهارپایان جز سه مورد وارد نمی‌شود: الاغ بلعم باعورا، گرگ یوسف، و سگ اصحاب کهف.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۱

فَقَالَ الصَّادِقُ ع: فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ، حِمَارُ بَلْعَمَ بْنِ بَاعُورَاءَ وَ ذِئْبُ يُوسُفَ وَ كَلْبُ أَصْحَابِ الْكَهْفِ.[۶]

تدبر

۱) «وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»

خداوند متعال در این آیه (همانند آیه قبل) ابتدا حال و وضع آنان را در غار شرح می‌دهد که:

آنها به نحوی در خواب بودند که احتمال می‌دادی بیدارند؛ و در آن غار هر از چندی آنها را به راست و چپ حرکت می‌دادند و سگشان هم دم در غار نشسته بود؛

و بعد از ارائه این تصویر می‌فرماید: اگر بر آنها مشرف می‌شدی فرار می‌کردی و رعب تمام وجودت را در برمی‌گرفت.

درباره تصویری که از وضع آنان ارائه شد، بحث اغلب مفسران بیشتر ناظر است به اینکه:

احتمالا با چشم باز در خواب بوده‌اند که اگر کسی می‌دیدشان فکر می‌کرد بیدارند؛

جابجا کردنشان هم برای این بوده که بدنشان نپوسد.

در عین اینکه اینها می‌تواند معانی صحیحی برای آیه باشد، اما بعید به نظر می‌رسد که خداوند با اشاره به این جزئیات صرفاً همین نکات را مد نظر داشته است، بویژه که صِرف اینکه کسی با چشم باز بخوابد و در خواب غلت بزند و سگی هم دم در غار باشد، اموری نیست که بعدش بگویند اگر آنها را می‌دیدی، فرار می کردی و بشدت می‌ترسیدی.

امور دیگری هم در این آیه هست که می‌خواهد نشان دهد معنای عمیق‌تری هم مد نظر است:

اصلا چرا باید از آنها ترسید و فرار کرد؟

چرا از تعبیر «بر آنان اطلاع یابی» استفاده کرد و نه همانند آیه قبل از تعبیر «تری: ببینی» ؟

چرا این تعبیر را در ابتدای آیه نیاورد و نفرمود: اگر بر آنان اطلاع یابی آنان را بیدار گمان می‌کنی و از آنان فرار می‌کنی» بلکه ابتدا از «گمان می کردی که بیدارند در حالی که در خوابند» سخن گفت و بعد از توضیحاتی که درباره این سو و آن سو کردن آنها و وضع سگشان بیان کرد، آنگاه فرمود «اگر بر آنان اطلاع می‌یافتی می‌ترسیدی و …»؛

چرا نفرمود می‌ترسیدی و فرار می کردی؛ بلکه فرمود فرار می کردی و می‌ترسیدی؟[۷]

و …

آیا می‌خواهد با این اشارات ما را متوجه واقعیتی دیگر کند؟ (جلسه قبل، تدبر۱)

 

۲) «وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»

حکایت

ابن‌عباس گفته است: در یکی از جنگها به سمت روم با معاویه همراه بودم. به غاری رسیدیم که در آن اصحاب کهف بودند. معاویه گفت: کاش راه ما به سوی اینان باز شود و بدانان بنگریم. گفتم: چنین چیزی برای تو قرار داده نشده است چرا که کسی که از تو بهتر بود از این منع شد و خداوند متعال فرمود « اگر بر آنان اطلاع می‌یافتی مسلما گریزان از آنان روی برمی‌تافتی و از آنان آکنده از ترس می‌شدی.» اما معاویه گفت: از اینجا نمی‌روم مگر اینکه از وضع و حال اینها باخبر شوم. پس عده‌ای را مامور کرد و چون وارد غار شدند خداوند بادی فرستاد و آنها را بیرون کرد.

مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۰۴[۸]

 


[۱] . و قرأ أهل الحجاز لملئت بالتشديد و الباقون بالتخفيف …و قراءة الحسن و تقلبهم بفتح التاء و القاف و الباء و ضم اللام

[۲] . و في قراءة الجمهور وَ نُقَلِّبُهُمْ بالنون مزيد اعتناء اللّه بهم حيث أسند التقليب إليه تعالى، و أنه هو الفاعل ذلك. و حكى الزمخشري أنه قرى‏ء و يقلبهم بالياء مشدّدا أي يقلبهم اللّه. و قرأ الحسن فيما حكى الأهوازي في الإقناع: و يقلبهم بياء مفتوحة ساكنة القاف مخففة اللام. و قرأ الحسن فيما حكى ابن جنيّ: و تقلبهم مصدر تقلب منصوبا، و قال: هذا نصب بفعل مقدر كأنه قال: و ترى أو تشاهد تقلبهم، و عنه أيضا أنه قرأ كذلك إلّا أنه ضم الياء فهو مصدر مرتفع بالابتداء قاله أبو حاتم، و ذكر هذه القراءة ابن خالويه عن اليماني. و ذكر أن عكرمة قرأ و تقلبهم بالتاء باثنتين من فوق مضارع قلب مخففا

و حكى أبو عمرو الزاهد غلام ثعلب أنه قرى‏ء و كالئهم اسم فاعل من كلأ إذا حفظ، فينبغي أن يحمل على أنه الكلب لحفظه للإنسان. قيل: و يحتمل أن يراد بالكالئ الرجل على ما روي إذ بسط الذراعين و اللصوق بالأرض مع رفع الوجه للتطلع هي هيئة الريئة المستخفي بنفسه و قرأ أبو جعفر الصادق: و كالبهم بالباء بواحدة أي صاحب كلبهم، كما تقول لابن و تامر أي صاحب لبن و تمر.

و قرأ ابن وثاب و الأعمش: لَو اطَّلَعْتَ بضم الواو وصلا. و قرأ الجمهور: بكسرها، و قد ذكر ضمها عن شيبة و أبي جعفر و نافع

و قرأ ابن عباس، و الحرميان، و أبو حيوة، و ابن أبي عبلة بتشديد اللام و الهمزة. و قرأ باقي السبعة بتخفيف اللام و الهمزة. و قرأ أبو جعفر و شيبة بتشديد اللام و إبدال الياء من الهمزة. و قرأ الزهري بتخفيف اللام و الإبدال،

و تقدم الخلاف في رُعْباً في آل عمران. و قرأ هنا بضم العين أبو جعفر و عيسى

[۳] . و قرئ «و يقلبهم» بالياء و الضمير للّه تعالى، و «تقلبهم» على المصدر منصوبا بفعل يدل عليه تحسبهم أي و ترى تقلبهم.

وَ كَلْبُهُمْ هو كلب مروا به فتبعهم فطردوه فأنطقه اللّه تعالى فقال: أنا أحب أحباء اللّه فناموا و أنا أحرسكم. أو كلب راع مروا به فتبعهم و تبعه الكلب، و يؤيده قراءة من قرأ: «و كالبهم» أي و صاحب كلبهم.

و قرئ «لو اطّلعت» بضم الواو.

و قرأ الحجازيان لَمُلِّئْتَ بالتشديد للمبالغة

و ابن عامر و الكسائي و يعقوب رُعباً بالتثقيل

[۴] . در تفسیر قمی عبارت به گونه‌ای است که معلوم نیست این عبارات ادامه حدیث امام باقر ع است یا سخن خود علی بن ابراهیم. صاحب تفسیر برهان، ج۳، ص۶۲۰ آن را کلام خود وی قلمداد کرده اما مرحوم فیض در تفسیر صافی، ج۳، ص۲۳۵ و علامه مجلسی در بحارالانوار، ج۱۴، ص۴۲۵ آن را کلام امام قلمداد کرده‌اند و بر همین اساس این روایت نقل شد.

[۵] . ناظر به این آیه روایت زیر هم در جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۷۱ وارد شده است:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْعِبَادَ إِذَا نَامُوا خَرَجَتْ أَرْوَاحُهُمْ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا فَمَا رَأَتِ الرُّوحُ فِي سَمَاءِ الدُّنْيَا فَهُوَ الْحَقُّ وَ مَا رَأَتْ فِي الْمَنَامِ فَهُوَ الْأَضْغَاثُ. قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا خَرَجَ رُوحُهُ فَإِنَّ رُوحَ الْحَيَوَانِيَّةِ بَاقِيَةٌ فِي الْبَدَنِ فَالَّذِي يَخْرُجُ مِنْهُ رُوحُ الْعَقْلِ وَ كَذَلِكَ هُوَ فِي الْمَنَامِ أَيْضاً قَالَ عَبْدُ الْغَفَّارِ الْأَسْلَمِيُّ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها إِلَى قَوْلِهِ أَجَلٍ مُسَمًّى فَلَيْسَ تُرَى الْأَرْوَاحُ كُلُّهَا تَصِيرُ إِلَيْهِ عِنْدَ مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ مَا يَشَاءُ وَ يُرْسِلُ مَا يَشَاءُ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ أَرْوَاحُ الْعُقُولِ فَأَمَّا أَرْوَاحُ الْحَيَاةِ فَإِنَّهَا فِي الْأَبْدَانِ لَا تَخْرُجُ إِلَّا بِالْمَوْتِ وَ لَكِنَّهُ إِذَا قَضَى عَلَى نَفْسٍ الْمَوْتَ فَقَبَضَ الرُّوحَ الَّذِي فِيهِ الْعَقْلُ وَ لَوْ كَانَتْ رُوحُ الْحَيَاةِ خَارِجَةً لَكَانَ بَدَناً مُلْقًى لَا يَتَحَرَّكُ وَ لَقَدْ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِهَذَا فِي كِتَابِهِ فِي أَصْحَابِ الْكَهْفِ حَيْثُ قَالَ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ أَ فَلَا تَرَى أَنَّ أَرْوَاحَهُمْ فِيهِمْ بِالْحَرَكَاتِ.

[۶] با این حدیث مقایسه شود:

وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ [الْحُسَيْنِ‏] بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ أُعْطِيَ بَلْعَمُ بْنُ بَاعُورَاءَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ، فَكَانَ يَدْعُو بِهِ فَيُسْتَجَابُ لَهُ فَمَالَ إِلَى فِرْعَوْنَ فَلَمَّا مَرَّ فِرْعَوْنُ فِي طَلَبِ مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ قَالَ فِرْعَوْنُ لِبَلْعَمَ ادْعُ اللَّهَ عَلَى مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ لِيَحْبِسَهُ عَلَيْنَا فَرَكِبَ حِمَارَتَهُ لِيَمُرَّ فِي طَلَبِ مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ فَامْتَنَعَتْ عَلَيْهِ حِمَارَتُهُ فَأَقْبَلَ يَضْرِبُهَا فَأَنْطَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَتْ وَيْلَكَ عَلَى مَا تَضْرِبُنِي أَ تُرِيدُ أَجِي‏ءُ مَعَكَ لِتَدْعُوَ عَلَى مُوسَى نَبِيِّ اللَّهِ وَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، فَلَمْ يَزَلْ يَضْرِبُهَا حَتَّى قَتَلَهَا وَ انْسَلَخَ الِاسْمُ الْأَعْظَمُ مِنْ لِسَانِهِ، وَ هُوَ قَوْلُهُ فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ وَ هُوَ مَثَلٌ ضَرَبَهُ، فَقَالَ الرِّضَا ع فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ حِمَارَةُ بَلْعَمَ وَ كَلْبُ أَصْحَابِ الْكَهْفِ وَ الذِّئْبُ وَ كَانَ سَبَبُ الذِّئْبِ أَنَّهُ بَعَثَ مَلِكٌ ظَالِمٌ رَجُلًا شُرْطِيّاً لِيُحْشِمَ قَوْماً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يُعَذِّبَهُمْ وَ كَانَ لِلشُّرْطِيِّ ابْنٌ يُحِبُّهُ، فَجَاءَ ذِئْبٌ فَأَكَلَ ابْنَهُ فَحَزِنَ الشُّرْطِيُّ عَلَيْهِ‏ فَأَدْخَلَ اللَّهُ ذَلِكَ الذِّئْبَ الْجَنَّةَ لِمَا أَحْزَنَ الشُّرْطِي‏ (تفسير القمي، ج‏۱، ص۲۴۸)

[۷] . توضیح علامه طباطبایی درباره چرایی این جابجایی چنین است:

و قوله: «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» بيان أنهم و حالهم هذا الحال كان لهم منظر موحش هائل لو أشرف عليهم الإنسان فر منهم خوفا من خطرهم تبعدا من المكروه المتوقع من ناحيتهم و ملأ قلبه الروع و الفزع رعبا و سرى إلى جميع الجوارح فملأ الجميع رعبا،…

و ثانيا: الوجه في ترتيب الجملتين: «لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» و ذلك أن الفرار و هو التبعد من المكروه معلول لتوقع وصول المكروه تحذرا منه، و ليس بمعلول للرعب الذي هو الخشية و تأثر القلب، و المكروه المترقب يجب أن يتحذر منه سواء كان هناك رعب أو لم يكن. فتقديم الفرار على الرعب ليس من قبيل تقديم المسبب على سببه بل من تقديم حكم الخوف على الرعب و هما حالان متغايران قلبيان، و لو كان بدل الخوف من الرعب لكان من حق الكلام تقديم الجملة الثانية و تأخير الأولى و أما بناء على ما ذكرناه فتقديم حكم الخوف على حصول الرعب و هما جميعا أثران للاطلاع على منظرهم الهائل الموحش أحسن و أبلغ لأن الفرار أظهر دلالة على ذلك من الامتلاء بالرعب. (الميزان في تفسير القرآن، ج‏۱۳، ص۲۵۷)

[۸] . و روى سعيد بن جبير عن ابن عباس قال غزوت مع معاوية نحو الروم فمروا بالكهف الذي فيه أصحاب الكهف فقال معاوية لو كشف لنا عن هؤلاء فنظرنا إليهم فقلت له ليس هذا لك فقد منع ذلك من هو خير منك قال الله تعالى «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» فقال معاوية لا أنتهي حتى أعلم علمهم فبعث رجالا فلما دخلوا الكهف أرسل الله عليهم ريحا أخرجتهم.

Visits: 53

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*