۶۵۷) قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً

ترجمه

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، که دیگر نزد من عذر [کافی] داری!

نکات ادبی

«فَلا تُصاحِبْني‏»

قبلا توضیح داده شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛

و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود و البته در عرف غالبا در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد و از همین جهت به مالک یک چیز هم صاحب آن گفته می‌شود؛

و تفاوت «صاحب» با «قرین» در این است که در مفهوم مصاحبت، یک بده بستان و رابطه متقابل وجود دارد اما در قرین لزوما چنین چیزی وجود ندارد.

جلسه۲۲۹ http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

«لَدُنِّي»

قبلا بیان شد که «لَدُن» به معنای «عِندَ» (= نزدِ) می‌باشد با این تفاوت که اخص و بلیغ‌تر از آن است؛ و در مورد چرایی اخص بودنش هم گفته‌اند ««لدن» در جایی به کار می‌رود که آن امر بالفعل نزد آن کس حاضر باشد؛ مثلا وقتی بگویم «عندي مالٌ» با صرف اینکه من مالی داشته باشم درست است؛ اما اگر بگویم «لدني مال‏» یعنی همین الان مالی در دستم حاضر است. به تعبیر دیگر، «لدن» در جایی به کار می‌رود که نزدیکی کاملا متصل باشد.

جلسه۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/

«عُذْراً»

قبلا بیان شد که استعمال ماده «عذر» در معانی «حجت و دلیل»، «بهانه» و «پوزش»، نه‌تنها در زبان عربی، بلکه در زبان فارسی هم رایج است. برخی اصلی‌ترین معنای این کلمه را هر گونه تلاشی برای محو کردن گناه و اثر آن، و آن را سه گونه دانسته‌اند: انکار انجام کار، توجیه انجام کار (انجام کار را برعهده بگیرد اما دلیلی بیاورد که عمل وی را توجیه کند) و بازگشت و توبه از انجام کار (انجام کار را بعهده گیرد؛ اما ابراز کند که دیگر انجام نخواهد داد). «عُذر» (کهف/۷۶؛ مرسلات/۶) و «معذرة» (اعراف/۱۶۴؛ روم/۵۷؛ غافر/۵۲) هر دو مصدر از همین باب هستند و «مُعذِّر» (توبه/۹۰) به کسی می‌گویند که عذر می‌آورد اما عذرش قابل قبول نیست.

جلسه ۳۷۳ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-15/

اختلاف قرائت

عبارت «فَلا تُصاحِبْنی» (قرائت مشهور که از باب مفاعله است) در برخی قرائات به صورت «فَلا تَصحَبني» (به صورت «ثلاثی مجرد: صَحِبَ یَصحَبُ) و «فَلا تُصحِبْني» (از باب افعال) و «فَلا تَصْحَـبَـنّي» هم قرائت شده است.

عبارت «لَدُنّي» (قرائت مشهور که در اصل چنین بوده: لدُن + نون وقایه +‌نون ضمیر متکلم وحده) به صورت «لَدُني» و «لُدْني» و «لَدْني» هم قرائت شده است که این سه همگی بدون نون وقایه و مبتنی بر لهجه‌های مختلف تلفظ این کلمه در عربی است.

کلمه «عُذْراً» در برخی قرائات به صورت «عُذُراً» و «عُذْرِی» هم قرائت شده است.

مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۴۸-۷۴۹[۱]؛ التبيان في تفسير القرآن، ج‏۷، ص۷۶ [۲]؛ البحر المحيط، ج‏۷، ص۲۰۹[۳]

حدیث

۱) از رسول الله ص روایت شده است که این آیه [= اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، کهف/۷۶] را تلاوت کردند و فرمودند:

خداوند پیامبر خدا موسی ع را رحمت کند که حیا کرد؛ و اگر صبر می کرد هزار چیز از عجایب می‌دید.

مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۵۱

روي أن النبي ص تلا هذه الآية فقال استحيى نبي الله موسى و لو صبر لرأى ألفا من العجائب.[۴]

 

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا خداوند متعال واجباتی را بر شما واجب فرموده، پس آنها را ضایع نکنید؛ و حد و حدودی برایتان معلوم کرده پس از آنها تجاوز نکنید؛ و شما را از چیزهایی برحذر داشته، پس هتک حرمتش نکنید؛ و در مورد چیزهایی سکوت کرده و سکوتش هم از روی فراموشی نبوده است؛ پس شما هم در آن موارد [با پرس و جو کردن] خود را به تکلف نیندازید.

نهج‌البلاغه، حکمت۱۰۵

وَ قَالَ أمير المؤمنين ع:

إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى‏] افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا.[۵]

تدبر

«قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏»

خضر در ابتدا به حضرت موسی ع گفت که تو طاقت همراهی با مرا نداری. اما حضرت موسی ع نپذیرفت. در مقام عمل در همان گام اول نشان داد که طاقت ندارد. باز هم نپذیرفت. دوباره دید، باز هم نپذیرفت اما چه‌بسا برای اینکه به خودش هم اثبات کند که واقعا طاقتش را دارد شرطی گذاشت: اگر باز هم کم‌طاقتی از خود نشان دادم، دیگر مرا از مصاحبت خود محروم کن!

نکته انسان‌شناسی کاربردی (تاملی در حقیقت مشارطه)

یکی از توصیه‌های اخلاقی برای سیر و سلوک، مشارطه است؛ یعنی انسان خود را مقید، و با خود شرط کند که حتما فلان کار را انجام دهد یا ترک کند؛ و اگر خلاف آن عمل کرد جریمه و تنبیهی برای خود در نظر بگیرد؛ و این جریمه، محروم کردن خویش باشد از چیزی که مطلوب نفس اوست.

در واقع، نفس آدمی خواسته‌هایی دارد که چیزی را خوشش بیاید به هر قیمتی شده، می‌کوشد انجام ‌دهد. چون چنین است، پس برای اینکه به کاری ملزم شود، رعایت آن کار را گره بزنیم به آن چیزی که انجامش دلخواه نفس است.

 

۲) «قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً»

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، چرا که دیگر به اندازه کافی دلیل و بهانه داری که مرا از همراهی با خود منع کنی.

اما چرا حضرت موسی ع برای خود چنین شرطی گذاشت؟

الف. تا نفسش مطیع شود (تدبر۱).

ب. چه‌بسا پذیرفت که شاید واقعا طاقت ندارد و خواست با خودش اتمام حجت کند که اگر یکبار دیگر بی‌طاقتی نشان داد، دیگر اذعان کند که از اول حق با خضر بوده است.

ج. شاید از طرفی از کم‌صبریِ خودش خحالت کشید (حدیث۱) و از طرف دیگر خواست در حالی که حق را به خضر می دهد و خود را سزاوار سخن خضر معرفی می‌کند، در عین حال یک فرصت دیگر از خضر به دست آورد.

د. …

 

۳) «قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً»

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، که دیگر از جانب من [به قدر کافی] به عذر بهانه دلیل [= دلیل و بهانه برای رد کردن درخواست من] رسیدی

این تعبیر یعنی «قطعا رسیدی از جانب من، به عذر و بهانه‌ای»؛ یعنی:

کارهای من عذر و بهانه و دلیل خوبی در اختیار تو قرار داد که

از طرفی، با قاطعیت بیشتری آن ادعای اولیه‌ات (که من طاقت با تو بودن را ندارم) رد کنی؛

و از این طرف هم من دیگر برای اصرار ورزیدن هیچ بهانه‌ای نداشته باشم.

 

۴)«قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً»

موسى مسئوليّت بى‏صبرى خود را بر عهده گرفت.

ثمره اخلاقی

درباره عملكرد خود، رأى منصفانه بدهيم. (تفسير نور، ج‏۷، ص۲۰۷)

 

۵) «فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً»

هر جدايى، نشانه‏ى كينه و عقده و غرور و تكبّر نيست. (تفسير نور، ج‏۷، ص۲۰۷)

 


[۱] . قرأ يعقوب برواية روح و زيد فلا تصحبني و الباقون «فَلا تُصاحِبْنِي»؛

و قرأ أهل المدينة و أبو بكر عن عاصم «من لَدُني» خفيفة النون و الباقون «لَدُنِّي» بالتشديد …

من قرأ فلا تصحبني فمعناه لا تكون صاحبي و من قرأ «فَلا تُصاحِبْنِي» فمعناه إن طلبتُ صحبتك فلا تتابعني على ذلك

و أما قوله «مِنْ لَدُنِّي» فإن الأجود تشديد النون لأن أصل لدن الإسكان فإذا أضفتها إلى نفسك زدت نونا لتسلم سكون النون الأولى تقول من لدن زيد و من لدني كما تقول عن زيد و عني و من قرأ لدني لم يجز له أن يقول عني لأن لدن اسم غير متمكن و من و عن حرفان جاء المعنى و لدن مع ذلك أثقل من من و عن و الدليل على أن الأسماء يجوز فيها حذف النون قولهم قدني في معنى حسبي و يجوز قدي قال: (قدني من نصر الخبيبين قدي) فجاء باللغتين

[۲] . و في (لدنی) خمس قراءات، فقرأ ابن كثير و أبو عمرو و ابن عامر و حمزة و الكسائي بالتثقيل.

الثاني- بضم الدال و تخفيف النون قرأ به نافع.

الثالث- قرأ ابو بكر بضم اللام و سكون الدال و اشمام من غير إشباع.

الرابع- قرأ الكسائي عن أبي بكر بضم اللام و سكون الدال.

الخامس- في رواية عن أبي بكر بفتح اللام و سكون الدال: و هذه كلها لغات معروفة

[۳] . و قرأ الجمهور فَلا تُصاحِبْنِي من باب المفاعلة. و قرأ عيسى و يعقوب فلا تصحبني مضارع صحب و عيسى أيضا بضم التاء و كسر الحاء مضارع أصحب، و رواها سهل عن أبي عمرو أي فلا تصحبني علمك و قدره بعضهم فلا تصحبني إياك و بعضهم نفسك. و قرأ الأعرج بفتح التاء و الباء و شد النون.

و قرأ الجمهور مِنْ لَدُنِّي بإدغام نون لدن في نون الوقاية التي اتصلت بياء المتكلم. و قرأ نافع و عاصم بتخفيف النون و هي نون لدن اتصلت بياء المتكلم و هو القياس، لأن أصل الأسماء إذا أضيفت إلى ياء المتكلم لم تلحق نون الوقاية نحو غلامي و فرسي، و أشم شعبة الضم في الدال، و روي عن عاصم سكون الدال. قال ابن مجاهد: و هو غلط و كأنه يعني من جهة الرواية، و أما من حيث اللغة فليست بغلط لأن من لغاتها لد بفتح اللام و سكون الدال.

و قرأ عيسى عُذْراً بضم الذال و رويت عن أبي عمرو و عن أبي عذري بكسر الراء مضافا إلى ياء المتكلم‏.

[۴] . این حدیث در الكشاف، ج‏۲، ص۷۳۶؛ تفسير الصافي، ج‏۳، ص۲۵۴؛ بحار الأنوار، ج‏۱۳، ص۲۸۴ به صورت زیر آمده است:

وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رَحِمَ اللَّهُ أَخِي مُوسَى اسْتَحْيَا فَقَالَ ذَلِكَ لَوْ لَبِثَ مَعَ صَاحِبِهِ لَأَبْصَرَ أَعْجَبَ الْأَعَاجِيبِ.

[۵] . این روایت در کتب اهل سنت هم در همین راستا قابل توجه است:

عنه صلّى اللّه عليه و آله قال: «ما نهيتكم عنه فاجتنبوه و ما أمرتكم به فافعلوا منه ما استطعتم فإنّما أهلك الّذين من قبلكم كثرة مسائلهم و اختلافهم على أنبيائهم» (صحيح مسلم ج ۷ ص ۹۱)

Visits: 10

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*