۴۷۵) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ

ترجمه

میل داشتند کاش سهل‌انگاری کنی تا [آنها هم] سهل‌انگاری کنند.

نکات ترجمه

«وَدُّوا»

ماده «ودد» دلالت دارد بر «محبت» و «آرزو»ی چیزی را داشتن. برخی گفته‌اند وقتی مصدر «وُدّ» به کار رود به معنای محبت است و وقتی مصدر «وَدَادة» به کار رود به معنای آرزو (تمنی) است. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۶، ص۷۵) اما دیگران توضیح داده‌اند که علت اینکه این ماده با مشتقات مختلف خود در هر دو معنا به کار می‌رود، از این جهت است که «آرزو»، طلب کردن آن چیزی است که انسان «دوست دارد»؛ و متناسب با قرائن باید تشخیص دهیم که آروز کردن بیشتر مد نظر بوده یا دوست داشتن؛ چنانکه مثلا در آیاتی «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/۲۱)، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/۹۶) ، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» (شورى/۲۳) معنای محبت مد نظر است؛ اما در آیاتی نظیر «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ‏» (آل عمران/۶۹)، «رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ‏» (حجر/۲)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏» (آل عمران/۱۱۸) ، «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ‏» (بقرة/۱۰۹)، «تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ‏» (أنفال/۷)، «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا» (نساء/۸۹)، «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ‏» (معارج/۱۱) معنای آرزو کردن غلبه دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۰-۸۶۱) و برخی هم گفته‌اند «حبّ» در جایی است که هم میلی در کار باشد و هم به اقتضای حکمت باشد، اما «ود» فقط شرطش این است که «میل»ی در کار باشد و لذاست که هم برای محبتهای صحیح و هم برای آرزوهای ناروا به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص۱۱۵)

«ودود» به عنوان یکی از اسماء و صفات خداوند متعال به کار رفته است «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (بروج/۱۴)، «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» [هود/۹۰) که می‌تواند ناظر به محبت خداوند نسبت به بندگانش باشد (شبیه معنای «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» مائدة/۵۴) و برخی گفته‌اند مودت خداوند نسبت به بندگانش به معنای مراعات کردن حال و توان آنهاست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۰)

«وَدُّ» اسم یکی از بت‌ها قوم نوح بوده است (نوح/۲۳) و «وُدُّ» اسم یکی از بت‌های معروف قریش بوده که کلمه «عبد وُدّ» (مثلا «عمرو بن عبد ودّ»، که در جنگ خندق به دست امیرالمومنین به هلاکت رسید) مربوط به آن است (كتاب العين، ج‏۸، ص۱۰۰) و درباره وجه تسمیه‌ این بت‌ها گفته‌اند ممکن است به خاطر مودت و علاقه‌ای بوده که به آن داشته‌اند؛ یا به خاطر اینکه بین آن بت و خداوند مودتی فرض می‌کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۱)

این ماده و مشتقاتش[۱] ۲۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

«تُدْهِنُ» «يُدْهِنُونَ»

ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/۲۰) به معنای «روغن» بسیار مشهور است (معجم مقاييس اللغة، ج‏۲، ص۳۰۸؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۳، ص۲۸۴)؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» می‌گویند. «دِهان» (فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏؛ الرحمن/۳۷) را برخی به معنای ته‌نشینِ (= دُردِ) روغن (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۲۰؛ معجم مقاييس اللغة، ج‏۲، ص۳۰۸) و برخی آن را جمع «دُهن» دانسته‌اند (المصباح المنیر، ج۲، ص۲۰۲؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۰)

فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۲۰) از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغن‌مالی کرده و تسکین می‌دهند (معجم مقاييس اللغة، ج‏۲، ص۳۰۸) برخی گفته‌اند «مدهن» کسی است که در باطن برخلاف ظاهر حرکت می‌کند و این حرکت را چنان به سهولت و سریع [بی‌سروصدا] انجام می‌دهد که از این جهت او را به روغن شبیه دانسته‌اند؛ و مداهن معنایی نزدیک به منافق دارد. (مجمع البیان، ج‏۹، ص۳۴۰[۲]). شاید هم بتوان گفت تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعاره‌ای که دارد معادل تعبیر کنایه‌ای «ماست‌مالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/۸۱) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که می‌خواهند امور را با سرهم‌بندی و ماست‌مالی کردن فیصله دهند.

این ماده با همین مشتقات فوق، جمعا ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت[۳]

حدیث

۱) روایت شده که امیرالمومنین ع در صفین بودند، [حضرت خطبه‌ای خواندند که به خطبه لؤلؤة معروف است و در آنجا برخی از فضائل خود و اهل بیت ع را از زبان پیامبر ص بیان فرمود. در پایان خطبه] شخصی از قبیله بنی‌دودان برخاست و گفت: چرا قوم شما شما را از این امر کنار زدند در حالی که شما هم به لحاظ نَسَب و هم به لحاظ تمسک به پیامبر ص و فهم کتاب و سنت برترین آنها بودید؟

حضرت فرمود: ای برادر بنی‌دودانی، تو حق داری که سوال کنی بویژه به حرمت خویشاوندی‌ات (۱)، هرچند که خیلی سریع وارد شدی و عنان سخن را زود چرخاندی.

مطلب این است که آن حکومتی [یا قضیه‌ای] بود که عده‌ای در آن حرص وزیدند و عده‌ای دیگر سخاوتمندی از خود نشان دادند؛ و خداوند چه خوب حَکَم [= قاضی] ای است.

“و رها کن حکایت آن غارتى را كه بانگ آن در گوشه و كنار برخاست” (۲)

بيا و به حکایت پسر ابو سفيان بپرداز که دیگر روزگار، پس از آن گریه‌هایش مرا به خنده درآورد!

“و عجب نیست مگر همنشین من و سوال او

آیا ما اهل آنیم که از ما چنین سوال کنند”

بد قومی بودند که مرا پایین آوردند و درصدد برآمدند که دین خدا را به سهل‌انگاری بکشانند. پس آنگاه که سختی‌های این امتحانات از ما مرتفع گردد آنها را بر حق محض و خالص می‌نشانم هر چند به گونه‌ای دیگر باشد، «پس بر این قوم فاسق اندوهگین مباش» (مائده/۲۶)

بس است دیگر ای برادر دودانی.

الأمالي( للصدوق)، ص۶۱۹؛[۴] الإرشاد (للمفید)، ج‏۱، ص۲۹۵

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَعْدٍ الْعَبْشَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ثُبَيْتُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْأَحْوَصِ الْمِصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: بَيْنَمَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي أَصْعَبِ مَوْقِفٍ بِصِفِّينَ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دُودَانَ فَقَالَ مَا بَالُ قَوْمِكُمْ دَفَعُوكُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ أَشَدُّ نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ سَأَلْتَ يَا أَخَا بَنِي دُودَانَ وَ لَكَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ [الْمُسَاءَلَةِ] وَ ذِمَامُ الصِّهْرِ وَ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ عَنْ ذِي مَسَدٍ إِنَّهَا إِمْرَةٌ شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ

فَدَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ‏

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ بكائه

لَا غَرْوَ إِلَّا جَارَتِي وَ سُؤَالُهَا                        أَلَا هَلْ لَنَا أَهْلٌ سَأَلَتْ كَذَلِكَ‏

بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِي وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ إِلَيْكَ عَنِّي يَا أَخَا بَنِي دُودَانَ‏.

(۱) ظاهرا زینب بنت جحش، همسر پیامبر ص از قبیله بنی‌اسد بوده که بنی‌دودان هم از آنها هستند (بحارالانوار، ج۲۹، ص۴۸۶)

(۲) مصراع نخست از شعری از إمرؤ القيس است و مصراع دوّم آن اين است: «و لكن حديثا ما حديث الرّواحل: ولکن الان حکایت، حکایت ناقه‌ها [= شترهای ماده] است»، و داستان چنين است كه إمرؤ القيس بر مردى به نام طريف از بنى جديله در آمد، وى مقدم او را گرامى داشت. پس، از نزد او به سوى خالد پسر سدوس رفت. بنى جديله بر او غارت بردند و إبل [= شتر نر] وى را ربودند. امرؤ القيس به مهماندار سابق خود شكايت برد. وی گفت ناقه‌ات را به من بده که در پی آنها بروم و شتر را پس بگیرم. چون بدانها رسيد گفت: چرا بر كسى كه در پناه من بود غارت برده‏ايد؟ گفتند: او در پناه تو نيست. گفت: چرا؟ و این ناقه اوست. غارتگران گفتند: اين ناقه اوست؟ گفت: آرى، پس ناقه را هم از او گرفتند. (بحارالانوار، ج۲۹، ص۴۸۸)

این واقعه با سندهای گوناگون از زبان برخی از کسانی که پای منبر امیرالمومنین ع حضور داشتند (مانند علقمة بن قیس) نیز روایت شده است. مثلا: كفاية الأثر، ص۲۱۸-۲۱۹[۵] و با عباراتی متفاوت در نهج‌البلاغه، خطبه۱۶۲[۶] هم آمده است.

 

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

امر خداوند سبحان را برپا نمی‌دارد مگر کسی که در حق مدارا نکند و سازشکار و سهل‌انگار نباشد و از طمع‌ها پیروی نکند.

نهج‌البلاغه، حکمت۱۱۰

لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.

 

۳) حضرت امیر ع در خطبه‌ای بعد از توصیه به جدی گرفتن مهلت عمر فرمودند:

پس بقیه ایامتان را دریابید و در آن صبر پیشه سازید؛ که آن اندک است در برابر ایام فراوانی که با غفلت بر شما گذشت و گوشتان به موعظه‌ای بدهکار نبود؛ و به نفس‌تان میدان ندهید که شما را به بیراهه‌های ظلمت می‌کشاند؛ و سستی و سهل‌انگاری نورزید که این سهل‌انگاری شما را به معصیت می‌کشاند …

نهج‌البلاغه، خطبه۸۵

… فَاسْتَدْرِكُوا بَقِيَّةَ أَيَّامِكُمْ وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّهَا قَلِيلٌ فِي كَثِيرِ الْأَيَّامِ الَّتِي تَكُونُ مِنْكُمْ فِيهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ وَ لَا تُدَاهِنُوا فَيَهْجُمَ بِكُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ… [۷]

 

تدبر

۱) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

آنهایی که در مقابل دین می‌ایستند، اگرچه قیافه حق به جانب می‌گیرند و شعار مبارزه با خرافات سرمی‌دهند (حتی پیامبر ص را دروغگو و باورهای دینی را خرافه می‌خوانند) و …، اما مشکل اصلی‌شان منافع‌شان است؛ آنها آرزو می‌کنند تو از آرمان‌هایت کوتاه بیایی و بگذاری آنها به دنیایشان برسند، در این صورت آنها با کمال میل حاضرند در مقابل دین تو کوتاه بیایند.

چنین دینی به تعبیر امام خمینی همان «اسلام آمریکایی» است که هیچ چالشی برای کافران و ستم‌پیشگان ندارد؛ و لذا آنها نیز نه‌تنها با آن مخالف نیستند، بلکه به ترویجش کمک هم می‌کنند!

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=80

 

۲) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

در این آیه مدارا و کنار آمدن با مخالفان دین بشدت مذمت شده است. در حالی که آیات دیگر، نرمخویی پیامبر را ستوده (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ؛ آل‌عمران/۱۵۹) و بر برخورد نرم حتی با فرعون (طه/۴۴) تاکید شده است.

این مساله گاه در تفاوت برخوردهای معصومین نیز مشاهده می‌شود. امام حسن ع با منحرفی همچون معاویه صلح می‌کند ولی امام حسین ع ذره‌ای در برابر منحرفان زمان مدارا ندارد و جانش را در این راه می‌دهد.

بالاخره برخورد نرم و مدارا با دیگران (و از جمله با دشمن) خوب است یا بد؟

بحث تخصصی دین‌شناسی

به نظر می‌آید این مساله را در دو سطح باید بررسی کرد: یکی در سطح استراتژی کلان است و دیگری در سطح تاکتیک.

الف. در سطح استراتژی کلان، معیار این است که آیا این نرمش در راستای اهداف دین و ضوابط اخلاقی است یا برای جلب منافع؛

یعنی یکبار در مقام ابلاغ پیام خدا به گوش جان مخاطب، یا در مقام شکوفا کردن خصلتی اخلاقی – به نام حسن خلق -هستیم؛ در این گونه موارد قطعا نرمش ستودنی است (و آیات ۱۵۹ آل‌عمران و ۴۴ طه ناظر به این مقام است)؛

اما یکبار این نرمش به معنای صرف نظر کردن از اهداف و آرمانهای اصلی است؛ که مذموم است.

ب. در سطح تاکتیکی باید دید کدام رفتار در مجموع برای حفظ و گسترش دین مناسب‌تر است. یعنی پس از آنکه قبول کردیم که به هیچ عنوان از اهداف و آرمان های اصلی دست برنمی‌داریم، بررسی کنیم که اکنون حفظ و گسترش اسلام در گروی برخورد قاطع و محکم است (مانند قیام امام حسین ع) ویا وضعیت به گونه‌ای است که در آینده امکان برخورد قاطع و محکم به نحو موثرتری مهیا خواهد شد (مانند صلح حدیبیه) ویا تنگنای اجتماعی بقدری شدید است که برخورد قاطع به ضرر اسلام تمام می‌شود و مثلا بقای اسلام تنها در گروی حفظ جان عده‌ای از مسلمانان است (سکوت امیرالمومنین ع، صلح امام حسن ع ویا «تقیه» که در آیات ۱۰۶ سوره نحل (إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان‏) و ۲۸ آل‌عمران (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً) مورد توجه قرار گرفته، از این جنس است) که در این گونه شرایط می‌توان به طور موقت، روال مدارا را در پیش گرفت و «به طور موقت» از «اجرای» برخی از باید و نبایدها چشم پوشید.

شاید ضابطه مهم در تفاوت بین مدارای تاکتیکی و مدارای استراتژیک این است که مدارای تاکتیکی حتما یک مدارای موقت است؛ و هشدارهای شدید در این آیه و آیات دیگر این است که مبادا چنین مدارایی، به عنوان ضابطه اصلی – و نه ضابطه موقت – در روابط با مخالفان دین خدا قرار گیرد.

 

۳) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

تعبیر «ودوا: آرزو دارند» به اضافه حرف «لو: ای کاش»، هر دو به نحو ضمنی بر دست‌یافتنی نبودن این خواسته دلالت دارند.

این نشان می‌دهد که رهبران جامعه اسلامی چه اندازه باید از روحیه سازشکاری با دشمن فاصله داشته باشند که دشمن هیچگونه طمعی در این امر نکند. (حدیث۲)

 

۴) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

دشمنان خدا آرزو دارند که مومنان راه سازشکاری در پیش گیرند.

چرا؟

الف. چون کسی که در مسائل دینی‌اش مسیر سهل‌انگاری در پیش گیرد، براحتی به معصیت می‌افتد (حدیث۳)‌ و از دین فاصله خواهد گرفت.

ب. چون برای آنها منافعشان مهم است نه اعتقاداتشان؛ و اگر راه سازشکاری باز، و منافع آنها تامین شود هر اعتقادی را قبول می‌کنند (آنها هم راه سازشکاری در پیش می‌گیرند)

ج. …

 

۵) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

این آیات از اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص است. در آخر عمر ایشان هم عده‌ای که درصدد بودند احکام اسلام، نه آن طور که واقعا هست، بلکه به نحوی سازشکارانه اجرا شود، جانشین برحق ایشان را کنار زدند (حدیث۱)

تاملی در جامعه‌شناسی جامعه دینی

جالب است که از ابتدای دعوت پیامبر دشمنان بیرونی درصدد سازشکاری و «ماست‌مالی کردن» تعالیم دین بودند؛ اواخر حیات پیامبر ص دشمنان داخلی (منافقان) درصدد این کار برآمدند؛ و ظاهراً علت موفقیت آنها در کنار زدن حضرت علی ع از جانشینی پیامبر ص این بود که برای اغلب مردم هم این «ماست‌مالی شدن» دین چندان مهم نبود!

ثمره اجتماعی

مهمترین گام برای کنار زدن دین واقعی از عرصه زندگی مسلمانان، این است که حساسیت آنها نسبت به اجرای تعالیم دین کمرنگ، و روحیه سازشکارانه در آنها تقویت شود.

این موارد را در کانال نگذاشتم

۶) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

درباره اینکه مراد از تعبیر چیست، این دیدگاه ها مطرح شده است:

الف. تو در دینت نرمش نشان دهی تا آنها هم در دینشان نرمش نشان دهند. (ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۵۰۱) و بدین ترتیب هر دو دینتان تسامح بورزید (المیزان، ج۱۹، ص۳۷۱)

ب. تو کفر بورزی تا آنها هم کفر بورزند (ضحاک، عطاء و ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۵۰۱)

ج. تو به پرستش بت‌ها متمایل شوی تا آنها هم با تو متمایل شوند. (مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۵۰۱)

د. تو در دینت راه سازشکاری با آنها را در پیش گیری تا آنها هم از در سازشکاری برایند (حسن، مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۵۰۱)

ه. تو از تعرض به خدایان آنها دست برداری تا آنها هم از تعرض به تو و خدایت دست بردارند. (نقل شده در المیزان، ج۱۹، ص۳۷۱)

و. از این امرت دست برداری تا آنها هم با تو همراه شوند (قتاده، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

ز. تو نفاق بورزی و با آنها ریا کنی تا آنها هم نفاق بورزند و در برابر تو ریا کنند (زید بن اسلم، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

ح. دروغ بگویی تا آنها هم دروغ بگویند (ربیع بن انس، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

و. ضعف و سستی نشان دهی تا آنها هم ضعف و سستی نشان دهند. (ابوجعفر، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

ح. در برابر آنها نرم شوی تا آنها هم نرم شوند. (فراء، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

ط. گرایشی به آنها نشان دهی تا آنها هم گرایشی به تو نشان دهند. (ابان بن ثعلب، البحر المحیط، ج۱۰، ص۲۳۸)

ی. …

 

۷) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

از نقشه‌های دشمن غافل نشوید. دشمنان تلاش می‌کنند که شما را به سازش بکشانند. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۷۷)

 

۸) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

به دشمن امتیاز ندهید حتی اگر آنان با دادن امتیاز چراغ سبز سازش را روشن کردند. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۷۷)

 

۹) « فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبينَ؛ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»

سازش با دشمن به منزله اطاعت کردن از اوست. مقصود از اطاعت نکردن از دشمن همان سازش نکردن با اوست. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۷۷)

 

 


[۱] . به صورت صیغه‌های مختلف فعل ثلاثی مجرد [وَدَّ، يَوَدُّ] و یک صیغه ثلاثی مزید [یوادّون] و کلمات «ودود» ، «مودّة و وُدّ به معنای محبت» و «وَدُّ»

[۲] . المدهن الذی یجری فی الباطن علی خلاف الظاهر كالدهن فی سهولة ذلك علیه و الإسراع فیه یقال أدهن یدهن و داهن یداهن مثل نافق.

[۳] .  اگرچه در تمام مصاحف عثمانی به صورت «یدهنون» آمده اما نقل شده که در برخی مصاحف دیگر (امثال مصحف ابن مسعود و أُبَیّ و …) به صورت «یدهنوا» آمده است:

و جمهور المصاحف على إثبات النون. و قال هارون: إنه في بعض المصاحف فيدهنوا، و لنصبه و جهان: أحدهما أنه جواب ودوا لتضمنه معنى ليت؛ و الثاني أنه على توهم أنه نطق بأن، أي ودوا أن تدهن فيدهنوا، فيكون عطفا على التوهم، و لا يجي‏ء هذا الوجه إلا على قول من جعل لو مصدرية بمعنى أن. (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۲۳۸) در مورد جمله اخیر، وی قبلا توضیح داده بود که: لو هنا على رأي البصريين مصدرية بمعنى أن، أي ودوا أدهانكم، و مذهب الجمهور أن معمول ود محذوف، أي ودوا أدهانكم، و حذف لدلالة ما بعده عليه.

[۴] . وی با همین سند در علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۴۶ هم این را روایت کرده است.

[۵] . حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكُوفِيُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي شَرِيكٌ عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ خُطْبَتَهُ اللُّؤْلُؤَةَ …قَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا بَالَ قَوْمٍ وَعُوا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ دَفَعُوكُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالنَّبِيِّ وَ فَهْماً بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ ع أَرَادَ قَلْعَ أَوْتَادِ الْحَرَمِ وَ هَتْكَ سُتُورِ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ مِنْ بُطُونِ الْبُطُونِ وَ نُورِ نَوَاظِرِ الْعُيُونِ بِالظُّنُونِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَعْمَالِ الْبَائِرَةِ بِالْأَعْوَانِ الْجَائِرَةِ فِي الْبُلْدَانِ الْمُظْلِمَةِ بِالْبُهْتَانِ الْمُهْلِكَةِ بِالْقُلُوبِ الْخَرِبَةِ فَرَامُوا هَتْكَ السُّتُورِ الزَّكِيَّةِ وَ كَسْرَ آنِيَةِ اللَّهِ التَّقِيَّةِ وَ مِشْكَاةٍ يَعْرِفُهَا الْجَمْعُ‏ وَ غير [عَيْنِ‏] الزُّجَاجَةِ وَ مِشْكَاةِ الْمِصْبَاحِ وَ سَبِيلِ الرَّشَادِ وَ خِيَرَةِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ حَمَلَةِ بطور [بُطُونِ‏] الْقُرْآنِ فَالْوَيْلُ لَهُمْ طَمْطَامُ النَّارِ وَ مِنْ رَبٍّ كَبِيرٍ مُتَعَالٍ بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِي وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى حَمَلْنَاهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ يَكُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ.

[۶] . و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ [يَوْمُ‏] الْقِيَامَةِ

وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ               وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ‏

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُون‏

[۷] . این احادیث هم به این آیه مرتبط است که برای رعایت اختصار در متن نیاوردم

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: كَانَ فِيمَا وَعَظَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِهِ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ ع‏: … يَا عِيسَى قُلْ لِمَنْ تَمَرَّدَ بِالْعِصْيَانِ وَ عَمِلَ بِالْإِدْهَانِ لِيَتَوَقَّعْ عُقُوبَتِي وَ يَنْتَظِرُ إِهْلَاكِي إِيَّاهُ سَيُصْطَلَمُ مَعَ الْهَالِكِين‏ (الأمالي( للصدوق)، ص۵۱۸)

وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلا (نهج‌البلاغه، خطبه۲۴)

قَالَ الصَّادِقُ ع … وَ اقْطَعْ عَمَّنْ يُنْسِيكَ وَصْلُهُ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَشْغَلُكَ أُلْفَتُهُ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْلِيَاءِ الشَّيْطَانِ وَ أَعْوَانِهِ وَ لَا يَحْمِلَنَّكَ رُؤْيَتُهُمْ إِلَى الْمُدَاهَنَةِ عِنْدَ الْخَلْقِ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ خُسْرَاناً عَظِيماً نَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى‏ (مصباح الشريعة، ص۴۳)

Visits: 71

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*