۱۰۰۱) وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ

۱۷-۲۱ شوال ۱۴۴۱

ترجمه

و همخوابگانی رفیع و گرانمایه؛

یا:

و بساط‌هایی بلندمرتبه؛

اختلاف قرائت

فُرُشٍ / فُرْشٍ[۱]

نکات ادبی

فُرُشٍ

ماده «فرش» در اصل دلالت دارد بر گستراندن چیزی؛ برخی گفته‌اند گستراندن و آماده کردن (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۴۸۶) برخی گفته‌اند گستراندن و پخش کردنی که با نرمی و رقت همراه باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۵۸) و برخی هم گفته‌اند گستراندن روی زمین و تفاوتش را با کلماتی مانند «بسط» و «نشر» و «بثّ» در همین دانسته‌اند که «بسط» مطلق گستراندن است؛ اما «فرش» گستراندن روی زمین است؛ و «نشر» (پخش کردن) گستراندنِ بعد از گرفتن و جمع شدن است؛ و «بثّ» مطلق پراکندن است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۵۵-۵۶[۲]) و شاید آیه «وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ» (ذاریات/۴۸) که فاعل فرش کردن را «ماهد: آماده‌کننده» معرفی کرده است موید این باشد که معنای اصلی این ماده همان گستراندنی است که با یک نحوه آماده کردن برای کاری باشد.

کلمه «فَرْش» هم به معنای مصدر (گستردن؛ پهن کردن) به کار رفته است و هم به معنای اسم مفعول (مفروش؛ فرش شده؛ گسترش یافته) و وقتی آن را در مورد چهارپایان به کار می‌برند (الفَرْش من الأنعام) به معنای چهارپایی است که صرفا برای ذبح و خوردن به کار می‌آید (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۴۸۶[۳]) و بر همین اساس برخی کاربرد آن در آیه « وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّه» (انعام/۱۴۲) را به همین معنا دانسته‌اند یعنی آیه اشاره می‌کند به چهارپایانی که بر آن سوار می‌شوند و چهارپایانی که به درد سواری نمی‌خورند و از گوشت آنان تغذیه می‌شود؛ و ادامه آیه را نیز شاهد بر همین معنا دانسته‌اند (كتاب العين، ج‏۶، ص۲۵۶[۴]) هرچند که برخی آن را در اینجا نیز به معنای اسم مفول گرفته‌اند و گفته‌اند یعنی «ما يُفْرَشُ من الأنعام» فرش شدن چهارپا اشاره به همان سواری گرفتن از آن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۲۹[۵]) هرچند که برخی هم اساساْ این کلمه را در اینجا صفت دانسته و گفته‌اند به معنای چهارپایانی مانند گوسفند و بز و گاو و شتر است که اقتضای افتراش [= پهن کردن خود روی زمین؛ که غالبا به نشستن حیوانات روی زمین در حالی که دستها را روی زمین پهن می‌کنند و بیشتر در نشستن سگ و شیر مشاهده می‌شود گفته می‌شود] در او باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۵۶[۶])

کلمه «فراش» (که جمع آن «فُرُش» است) هم به معنای مفروش (چیزی که پهن شده و برای استفاده آماده گردیده) به کار می‌رود؛ چنانکه در آیه «الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءا» (بقره/۲۲) به معنای آن است که زمین را برای شما رام و هموار کرد و چنین نبود که آن را چنان ناهموار سازد که امکان استقرار در آن نباشد [و در آیه «مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (الرحمن/۵۴) نیز به همین معنای فرش‌ها و بساط‌های پهن شده است]؛ و هم به معنای هریک از زوجین (در قبال دیگری) به کار می‌رود چنانکه این حدیث نبوی مشهور است که «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ و للعاهر الحجر» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۲۹[۷]؛ مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۰[۸]) و گفته‌اند که اصل فراش در مورد زن به کار می‌رفته چرا که وی بوده که مورد وطی قرار می گرفته و بعدا به استعاره برای شوهرش هم به کار رفته است (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۴۸۷[۹]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۵۶[۱۰]) و بعید نیست به خاطر اینکه به بستری که زن و مرد روی آن می‌خوابند فراش گفته می‌شود (لسان العرب، ج‏۶، ص۳۲۷[۱۱]) چنانکه تعبیر «فراش زوج» در بسیاری از روایات به کار رفته است؛ و آنگاه به همین مناسبت به خود زن و مرد هم اطلاق شده باشد؛ در هر صورت در مورد آیه «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (واقعه/۳۴) اختلاف است که به کدام یک از این دو معناست؛ بسیاری، با اینکه توجه به این کاربرد مجازی داشته اند اما این آیه را مصداق دیگری از آیه «فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (الرحمن/۵۴) دانسته‌اند (مثلا: مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۲۹[۱۲]) و چنانکه در احادیث خواهیم دید به همین معنا هم در احادیث آمده است؛ هرچند بسیاری از اهل لغت آن را در اینجا مصداق همسرانی که قدر و قیمتشان رفیع است (ویا اینکه زنانی که بسیار رفیع‌تر و بلندمرتبه‌تر از زنان دنیایند) دانسته اند (مثلا لسان العرب، ج‏۶، ص۳۲۷[۱۳]؛ مجمع البحرين، ج‏۴، ص۱۴۹؛ تاج العروس، ج‏۹، ص۱۶۰) و ادامه آیه (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً) نیز با این معنا بیشتر سازگار است؛ و البته برخی سعی کرده‌اند به نحوی بین این دو معنا در این آیه جمع کنند! (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۵۷[۱۴])

همچنین کلمه «فراش» به عنوان جمع «فراشة» به معنای پروانه نیز به کار رفته است؛ و اغلب مترجمان و مفسران و اهل لغت این کلمه را در آیه «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» (قارعه/۴) به همین معنا دانسته‌اند (مثلا: مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۳۰[۱۵]) هرچند که برخی به نحوی تکلف‌آمیز خواسته‌اند این را به همان معنای لغوی‌اش یعنی «ما یفرش و ینبسط علی الارض» به حساب آورند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۵۷[۱۶])

ماده «فرش» و مشتقات آن همین ۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

مَرْفُوعَةٍ

در آیه ۳ همین سوره بیان شد که برخی بر این باورند که ماده «رفع»‌ در اصل دلالت دارد بر جذب یا دفع چیزی در مسافتی به سمت بالا با قوت. و اینکه اشاره شد به دو کلمه «جذب» و «دفع»، شاید همین یکی از وجوه تفاوتهای این ماده با ماده «رد» است؛ چرا که گفته‌اند تفاوت «رفع» با «رد» در این است که رد فقط ناظر به عقب زدن است، اما «رفع» هم می‌تواند به سمت جلو باشد و هم به سمت پشت

برخی «رفع» ‌به معنای نزدیک کردن را هم از همین باب دانسته‌اند، چنانکه تعبیر «رَفَعْتُه للسُّلطان» از این باب است و بر همین اساس تعبیر «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» را هم به معنای «مقرّبة لهم» دانسته‌اند؛ که اگر چنین باشد، ظاهرا این معنا دلالت بر تقدیم کردن دارد که یک نحوه نزدیک کردنی است که با بالا بردن آن چیزی که تقدیم می‌شود به خدمت کسی که به او تقدیم می‌شود همراه است. البته غالبا کلمه «مرفوعة» در این آیه را به همان معنای «برافراشته» گرفته‌اند خواه به معنای «بساط برافراشته» باشد، یا «بنای رفیع» و یا «زنان بلندمرتبه از حیث عقل و جمل» و موید این برداشت اخیر، کاربردهای دیگر این کلمه است که در همین معنای «رفعت داده شده» [بلندمرتبه و رفیع] می باشد؛ یعنی در آیه «في‏ صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/۱۳-۱۴) که وصف «صُحٌف» است و یا در آیه «فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ» (غاشیه/۱۳) که وصف سریر [= تخت سلطنتی] ها، ویا در آیه «وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» (طور/۵) که در وصف سقف است.

ماده «رفع» هم در امور مادی به کار می‌رود و هم در امور معنوی؛

در امور مادی، هم در جایی که چیزی از جایی که هست بالاتر برده شود به کار می‌رود: «وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» (بقره/۶۳ و ۹۳) ، «فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ» (غاشیه/۱۳)؛ « وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ» (یوسف/۱۰۰)؛ هم در جایی که بر ارتفاع چیزی افزوده شود: «وَ إِذْ يَرْفَعُ‏ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» (بقرة/۱۲۷)؛ و هم در مورد بالا بردن صدا «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِ» (حجرات/۲)

و در امور معنوی، هم در مورد بالا بردن مقام و منزلت و درجه معنوی افراد: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (مجادله/۱۱)؛ هم بالا بردن یاد آنان، و در واقع، خوش‌نام کردن آنان: «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ‏» (انشراح/۴)؛ و هم درباره بالا رفتن عمل صالح: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» (فاطر/۱۰).

و از تفاوتهای »رفعت» و «ارتفاع» با «صعود» در این است که «صعود» صرفا در مورد رفعت زمکانی به کار برده می‌شود و حتما در آن حرکت کردن به سمت بالا لحاظ شده است؛ در حالی که ماده «رفع» این دو قید ضرورتی ندارد چنانکه مثلا می گویند «ارتفع في المجلس» ویا «رفعت مجلسه».

کلمه «رفیع» از همین ماده نیز صفت مشبهه است که دلالت بر ثبوت صفت برای صاحب آن دارد؛ یعنی کسی که هیچ جهت خفض و پستی در او وجود ندارد و ظاهرا هم در معنای لازم (کسی که رفعت دارد) و هم در معنای متعدی (رفعت‌دهنده) به کار می‌رود، چنانکه استعمال تعبیر «رفیع الدرجات» در مورد خداوند (رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ؛ غافر/۱۵) را هم به معنای «بالا برنده درجات» (درجات انبیاء و اولیاء؛ یا رافع سماوات سبع) و هم به معنای «عالی الصفات» دانسته‌اند.

جلسه ۹۷۰ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-3/

حدیث[۱۷]

۱) از امام باقر روایتی طولانی نقل شده که در آن امیرالمومنین ع درباره برخی از آیاتی که در وصف بهشت آمده سوالاتی را از پیامبر اکرم ص می‌پرسند و ایشان توضیح می‌دهند که فرازی از آن در بحث از آیه ۳۲ (جلسه۱۰۰۰، حدیث۲) گذشت. در فرازی دیگر حضرت علی ع از رسول الله ص می‌پرسند: برایمان از این سخن خداوند عز و جل بگویید که می‌فرماید: «[براى آنها] غرفه‏هايى است كه بر بالاى آنها نيز غرفه‏هايى است، ساخته شده» (زمر/۲۰) و بفرمایید که چگونه ساخته شده است؟

پیامبر اکرم فرمودند: یا على! خداوند سبحان اين غرفه‏ها را براى دوستانش از درّ و ياقوت و زبرجد ساخته است و سقف آنها طلاست كه با نقره طرازبندى شده، و برای هر غرفه‌ای هزار در از طلاست، که بر هر درى فرشته‏اى گماشته شده است، و در ميان آنها بسترهایی گسترده شده، برخی روی برخی دیگر، از حرير و ديبا به رنگهاى گوناگون؛ و در متن آنها مشك و كافور و عنبر است، و اين همان سخن خداوند عز و جل است كه فرمود: «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (واقعه/۳۴)

تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۴۷؛ الكافي، ج‏۸، ص۹۷؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص۷۲۱

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَدَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْدا» …

فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ «غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ» بِمَا ذَا [لماذا][۱۸] بُنِيَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟

فَقَالَ يَا عَلِيُّ تِلْكَ غُرَفٌ بَنَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَوْلِيَائِهِ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ سُقُوفُهَا الذَّهَبُ مَحْبُوكَةٌ بِالْفِضَّةِ لِكُلِّ غُرْفَةٍ مِنْهَا أَلْفُ بَابٍ مِنْ ذَهَبٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ فِيهَا فُرُشٌ مَرْفُوعَةٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ مِنَ الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ حَشْوُهَا الْمِسْكُ وَ الْكَافُورُ وَ الْعَنْبَرُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَة» …[۱۹]

 

۲) مسروق می‌گوید: وقتی ابن مسعود وارد کوفه شد از او خواستیم برایمان حدیثی از رسول الله که در آن توصیفی از بهشت شده باشد بگوید. او زیر بار نمی‌رفت و من مرتب از وی تقاضا می‌کردم تا اینکه یکبار برایم گفت:

ما در جنگ تبوک همراه رسول الله ص بودیم که برایمان تعریف کرد: همانا خداوند عز و جل به من دستور دارد که فاطمه س را به همسری علی ع درآورم و من هم چنین کردم.

پس جبرئیل به من گفت: همانا خداوند عز و جل بهشتی بنا کرد از قطعاتی از مروارید که بین هر مرواریدها یاقوتی زراندود شده بود؛ و سقف آن را از زبرجد سبز قرار داد؛ در آن طاقه‌هایی از مروارید که با یاقوت آراسته شده بود قرار داد و بر آن غرفه‌هایی بنا کرد آجری از طلا و آجری از نقره و خشته‌ای از درّ و آجری از یاقوت و آجری از زبرجد؛ سپس در آن چشمه‌هایی قرار دد که از جوانب مختلف سرچشمه می‌گرفت و رودهایی را گرداگرد آن جاری ساخت و بر این رودها قُبّه‌هایی از درّ قرار داد که با زنجیر‌هایی از طلا آراسته شده بود و با انواعی از درختها پوشیده؛ و در هر قصری قبه‌ای قرار داد و بر هر قبه‌ای اریکه‌ای از درّ سفید که بسترش را با حریر و دیبا مفروش کرد و زمینش را با رعفران و مشک و عنبر؛ و در هر قبه‌ای حوریه‌ای گذاشت و هر قبه صد درب دارد که بر هر دری دو خادمه و دو درخت است؛ و در هر قبه‌ای بساطی پهن شده و آية الکرسی بر حول آن قبه‌ها مکتوب گردیده است.

گفتم:‌جبرئیل! خداوند این را برای  چه کسی بنا فرمود.

گفت: این بهشتی است که خداوند عز و جل برای علی بن ابی‌طالب و دخترت فاطمه س بنا کرد [غیر از بهشت خودشان]؛ هدیه‌ای است که خداوند بدانان هدیه فرمود تا چشم تو – ای محمد – بدان روشن شود.

دلائل الإمامة، ص۱۴۳؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج‏۳، ص۶۱-۶۲[۲۰]؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج‏۳، ص۳۳۳-۳۳۴[۲۱]

حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فَضَالَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ نَاصِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ النُّورِ الْمِسْمَعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ‏  مَسْرُوقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلي الْكُوفَةَ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ، قُلْنَا  لَهُ: حَدِّثِّنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَذَكَرَ الْجَنَّةَ، ثُمَّ قَالَ: مَا حَدَّثْتُكُمْ‏ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ، فَلَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ الشَّهَادَةَ لِلْحَدِيثِ وَ لَمْ أُرْزَقْهَا، وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ فِي تَبُوكَ وَ نَحْنُ نَسِيرُ مَعَهُ:

إِنَّ اللَّهَ (جَلَّ وَ عَزَّ) أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَفَعَلْتُ. فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: إِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) قَدْ بَنَى جَنَّةً مِنْ قَصَبِ اللُّؤْلُؤِ، بَيْنَ كُلِّ قَصَبَةٍ إِلَى قَصَبَةٍ لُؤْلُؤَةٌ مِنْ يَاقُوتَةٍ مَشْدُودَةٍ بِالذَّهَبِ، وَ جَعَلَ سُقُوفَهَا زَبَرْجَداً أَخْضَرَ، فِيهَا طَاقَاتٌ مِنْ لُؤْلُؤٍ مُكَلَّلَةٌ بِالْيَاقُوتِ، وَ جَعَلَ عَلَيْهَا غُرَفاً، لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ دُرٍّ، وَ لَبِنَةً مِنْ يَاقُوتٍ، وَ لَبِنَةً مِنْ زَبَرْجَدٍ، وَ [ثُمَّ جَعَلَ فِيهَا عُيُوناً تَنْبُعُ مِنْ نَوَاحِيهَا وَ حفَّها بِالْأَنْهَارِ وَ جَعَلَ عَلَى الْأَنْهَارِ] قِبَاباً مِنْ دُرٍّ، قَدْ شُعِّبَتْ بِسَلَاسِلِ الذَّهَبِ، وَ حُفَّتْ بِأَنْوَاعِ التُّحَفِ [/الشَّجَرِ]. وَ بَنَى فِي كُلِّ قَصْرٍ قُبَّةً [/فِي كُلِّ غُصْنٍ بیتاً]، وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ أَرِيكَةً مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ، فَرْشُهَا [/غِشَاؤُهَا] السُّنْدُسُ وَ الْإِسْتَبْرَقُ، وَ فَرَشَ‏ أَرْضَهَا بِالزَّعْفَرَانِ وَ الْمِسْكِ [/وَ فَتَقَ بِالْمِسْكِ] وَ الْعَنْبَرِ، وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ حَوْرَاءَ وَ الْقُبَّةُ لَهَا مِائَةُ بَابٍ، فِي كُلِّ بَابٍ جَارِيَتَانِ وَ شَجَرَتَانِ، وَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ فَرْشٌ‏ [/مَفْرَشٌ] وَ كِتَابٌ مَكْتُوبٌ حَوْلَ الْقِبَابِ آيَةُ الْكُرْسِيِّ. فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ، لِمَنْ بَنَى اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) هَذِهِ الْقُبَّةَ [/الْجَنَّةَ]؟

فَقَالَ: هَذِهِ جَنَّةٌ بَنَاهَا اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ ابْنَتِكَ [سِوَى جِنَانِهِمَا]، تُحْفَةً أَتْحَفَهُمَا بِهَا، وَ أَقَرَّ بِهَا عَيْنَكَ يَا مُحَمَّدُ [/أَتْحَفَهُمَا اللَّهُ وَ لِتَقَرَّ بِذَلِكَ عَيْنُكَ يَا رَسُولَ اللَّه‏].

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است که هنگامی که رسول الله ص از دنیا رفت چیزی بر جای نگذاشت جز ثقلین: کتاب خدا و خانواده و اهل بیتش؛ و همانا مخفیانه به حضرت زهرا س فرمود که او به وی ملحق خواهد شد و اولین نفر از اهل بیتش است که به او ملحق می‌گردد.

حضرت زهرا س فرمود: چند روز بعد از وفات پدرم در حالتی بین خواب و بیداری بودم که دیدم پدرم بر من مشرف شد؛ همین که او را دیدم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و صدا زدم: پدرجان! خبر آسمان از ما قطع شد! در همین حال بودم که صفوفی از فرشتگان نزدم آمدند؛‌پیشاپیش آنان دو فرشته بود؛ مرا گرفتند و به سوی آسمان بالا بردند؛ پس سرم را بلند کردم دیدم قصرهایی است آراسته و بوستان‌ها و رودهایی که در آنها جاری است؛ کاخی بعد از کاخ دیگر؛ و بوستانی بعد از بوستانی؛ که در همین حال خادمه‌هایی از آن قصرها چنانکه گویی مشغول بازی‌اند به سوی من آمدند در حالی که مرا بشارت می‌دادند و به رویم می‌خندیدند و می‌گفتند: مرحبا به کسی که بهشت و ما به خاطر پدرش آفریده شدیم.

و فرشتگان همچنان مرا بالا می بردند تا اینکه مرا وارد خانه‌ای کردند که در آن قصرهایی بود و در هر قصری اتاق هایی که چشمی ندیده و گوشی نشنیده؛ و در آن حریر و ابریشم‌هایی بود بر تخت‌هایی فراوان؛ که بر آن تختها لحاف‌هایی از رنگهای مختلف حریر و دیبا بود و ظروفی از طلا و نقره؛ و در آنها غداهای رنگارنگی مهیا بود؛ و در آن بهشتها نهری جاری بود سفیدتر از شیر و خوشبو تر از مشک آهو؛ گفتم: این خانه از آن کیست و این نهر چیست؟

گفتند: این خانه همان فردوس اعلایی است که بهشتی بعد از آن نیست و این خانه از آن پدرت است و پیامبرانی که با اویند و هرکس که خدا دوست بدارد.

گفتم: این نهر چیست؟

گفتند: همان کوثری است که خداوند وعده داد ه آن را به او می‌دهد.

گفتم: پس پدرم کجاست؟

گفتند: الان بر تو وارد می‌شود. در همین حال بودیم که قصرهایی بر من نمایان شد درخشنده‌تر از آن قصرها؛ و بساط هایی بهتر از آن بساط‌ها؛ و بناگاه خود را دیدم بر بساطی برافراشته بر روی تخت‌ها و پدرم را که بر آن بساط نشسته بود و همراهش جماعتی بودند؛ چون مرا دید در آعوشم گرفت و بین دو دیدگانم را بوسید و فرمود: مرحبا به دخترم! و مرا گرفت و در دامن خویش نشاند و فرمود: عزیز دلم! آیا می‌بینی خداوند چه برایت آماده کرده و بر چه چیزی وارد خواهی شد؟

پس به من قصرهای مشرفی را نشان داد پر از لباسها و زیورآلات رنگارنگ و فرمود: این است محل سکونت نو و همسر و دو فرزندت و هرکس که تو و آن دو را دوست بدارد؛ پس دل خوش دار که بزودی بر من وارد خواهی شد.

حضرت زهرا س فرمود: پس دلم به پرواز درآمد و شوقم فزونی یافت و هراسان از رختخوابم برخاستم!

امام صادق ع ادامه دادند: امیرالمومنین ع فرمو که هنگامی که از بسترش برخاست مرا صدا زد. نزدش رفتم و گفتم:‌چه شده است؟ و او رویایی که دیده بود برایم بازگو کرد. مرا به حق خدا و رسولش سوگند داد که هنگامی که درگذشت احدی جز ام سلمه همسر رسول الله ص و ام ایمن و فضه؛ و از مردان پسرانش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسی و عمار یاسر و مقداد و ابوذر و حذیفه را خبردار نکنم؛ و به من فرمود: من بر تو روا داشتم که بعد از مرگم مرا ببینی؛ پس همراه زنانی باش که مرا غسل می‌دهند و مرا جز شبانه دفن مکن و احدی را بر قبرم آگاه مساز.

دلائل الإمامة، ص۱۳۱-۱۳۳

رَوَى أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَشَّابُ الْكَرْخِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا ابْنُ يَحْيَى الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي زَائِدَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ:

لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مَا تَرَكَ إِلَّا الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتَهُ أَهْلَ بَيْتِهِ، وَ كَانَ قَدْ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا) أَنَّهَا لَاحِقَةٌ بِهِ، وَ أَنَّهَا أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقاً.

قَالَتْ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا): بَيْنَا أَنَا بَيْنَ النَّائِمَةِ وَ الْيَقْظَى بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي بِأَيَّامٍ، إِذْ رَأَيْتُ كَأَنَّ أَبِي قَدْ أَشْرَفَ عَلَيَّ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ لَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي أَنْ نَادَيْتُ: يَا أَبَتَاهْ، انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ؛ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ أَتَتْنِي الْمَلَائِكَةُ صُفُوفاً، يَقْدُمُهَا مَلَكَانِ، حَتَّى أَخَذَانِي فَصَعَدَا بِي إِلَى السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِقُصُورٍ مُشَيَّدَةٍ وَ بَسَاتِينَ وَ أَنْهَارٍ تَطَّرِدُ، وَ قَصْرٍ بَعْدَ قَصْرٍ، وَ بُسْتَانٍ بَعْدَ بُسْتَانٍ، وَ إِذَا قَدِ اطَّلَعَ عَلَيَّ مِنْ تِلْكَ الْقُصُورِ جَوَارِي كَأَنَّهُنَّ اللُّعَبُ، وَ هُنَّ يَتَبَاشَرْنَ وَ يَضْحَكْنَ إِلَيَّ، وَ يَقُلْنَ: مَرْحَباً بِمَنْ خُلِقَتِ الْجَنَّةُ وَ خُلِقْنَا مِنْ أَجْلِ أَبِيهَا.

فَلَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تَصْعَدُ بِي حَتَّى أَدْخَلُونِي إِلَى دَارٍ فِيهَا قُصُورٌ، فِي كُلِّ قَصْرٍ مِنْ‏ الْبُيُوتِ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ‏ ، وَ فِيهَا مِنَ السُّنْدُسِ وَ الْإِسْتَبْرَقِ عَلَى الْأَسِرَّةِ الْكَثِيرِ، وَ عَلَيْهَا أَلْحَافٌ مِنْ أَلْوَانِ‏  الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ وَ آنِيَةِ  الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ، وَ فِيهَا مَوَائِدُ عَلَيْهَا مِنْ أَلْوَانِ الطَّعَامِ، وَ فِي تِلْكَ الْجِنَانِ نَهَرٌ مُطَّرِدٌ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ، وَ أَطْيَبُ رَائِحَةً مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذِهِ الدَّارُ؟ وَ مَا هَذَا النَّهَرُ ؟

فَقَالُوا: هَذِهِ الدَّارُ هِيَ الْفِرْدَوْسُ الْأَعْلَى الَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ جَنَّةٌ، وَ هِيَ دَارُ أَبِيكَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ مَنْ أَحَبَّ اللَّهُ.

قُلْتُ: فَمَا هَذَا النَّهَرُ؟

قَالُوا: هَذَا الْكَوْثَرُ الَّذِي وَعَدَهُ اللَّهُ أَنْ يُعْطِيَهُ إِيَّاهُ.

قُلْتُ: فَأَيْنَ أَبِي؟

قَالُوا: السَّاعَةَ يَدْخُلُ عَلَيْكَ.

فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ بَرَزَتْ لِي قُصُورٌ هِيَ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنْ تِلْكَ‏  الْقُصُورِ، وَ فُرُشٌ‏ هِيَ أَحْسَنُ مِنْ تِلْكَ الْفُرُشِ، وَ إِذَا أَنَا بِفُرُشٍ مُرْتَفِعَةٍ عَلَى أَسِرَّةٍ، وَ إِذَا أَبِي (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جَالِسٌ عَلَى تِلْكَ الْفُرُشِ، وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ، فَلَمَّا رَآنِي أَخَذَنِي فَضَمَّنِي وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيَّ، وَ قَالَ: مَرْحَباً بِابْنَتِي، وَ أَخَذَنِي وَ أَقْعَدَنِي فِي حَجْرِهِ، ثُمَّ قَالَ لِي: يَا حَبِيبَتِي، أَ مَا تَرَيْنَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكِ وَ مَا تَقْدَمِينَ عَلَيْهِ!

فَأَرَانِي قُصُوراً مُشْرِفَاتٍ، فِيهَا أَلْوَانُ الطَّرَائِفِ وَ الْحُلِيِّ وَ الْحُلَلِ، وَ قَالَ: هَذِهِ مَسْكَنُكَ وَ مَسْكَنُ زَوْجِكِ وَ وَلَدَيْكِ وَ مَنْ أَحَبَّكِ وَ أَحَبَّهُمَا، فَطِيبِي نَفْساً فَإِنَّكِ قَادِمَةٌ عَلَيَّ إِلَى أَيَّامٍ. قَالَتْ: فَطَارَ قَلْبِي، وَ اشْتَدَّ شَوْقِي، وَ انْتَبَهْتُ مِنْ رَقْدَتِي‏  مَرْعُوبَةً.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ): فَلَمَّا انْتَبَهَتْ مِنْ مَرْقَدِهَا صَاحَتْ بِي، فَأَتَيْتُهَا وَ قُلْتُ لَهَا: مَا تَشْكِينَ؟

فَخَبَّرَتْنِي بِخَبَرِ الرُّؤْيَا. ثُمَّ أَخَذَتْ عَلَيَّ عَهْداً لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ أَنَّهَا إِذَا تُوُفِّيَتْ لَا أُعْلِمَ أَحَداً إِلَّا أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ أُمَّ أَيْمَنَ، وَ فِضَّةَ؛ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَيْهَا، وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ، وَ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ، وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ، وَ الْمِقْدَادَ، وَ أَبَا ذَرٍّ، وَ حُذَيْفَةَ. وَ قَالَتْ: إِنِّي قَدْ أَحْلَلْتُكَ مِنْ أَنْ تَرَانِي بَعْدَ مَوْتِي، فَكُنْ مَعَ النِّسْوَةِ فِيمَنْ يُغَسِّلُنِي، وَ لَا تَدْفِنِّي إِلَّا لَيْلًا، وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِي. …[۲۲]. [۲۳]

تدبر

۱) «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ»

درباره اینکه مقصود از «فُرُش» (جمع «فراش») چیست در نکات ادبی بیان شد که این کلمه دست کم بر دو معنا دلالت دارد. معنای اصلی‌اش بساط و چیزی است که پهن شده و برای استفاده آماده گردیده؛ و معنای مجازی‌اش همسری است که با شخص در یک بستر می‌خوابد؛ و بسیاری از مفسران و مترجمان با توجه به معنای اصلی واژه و چه‌بسا با توجه به سایر کاربردهای این واژه در قرآن کریم (که چنانکه در نکات ادبی اشاره شد همواره در معنای بساط آمده و می‌تواند کاملا شبیه آیه «مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (الرحمن/۵۴) باشد؛ و هیچ در معنای همسر و همخوابه به کار نرفته) آن را در معنای اول دانسته‌اند و آن مقداری هم که در احادیث شیعه و سنی درباره «فُرُشِ» بهشتی به دست ما رسیده و تفحص شد فقط در این به کار رفته؛ اما بسیاری دیگر از مفسران و مترجمان، با توجه به دو آیه بعد این را بر همسران و همخوابگان تطبیق داده‌اند؛ و البته پاره‌ای از روایات ذیل آیات بعدی هست که از این سو، این احتمال را که کل این آیات یکپارچه باشد را تقویت می‌کند.

با توجه به تقابل این آیات که در وصف اصحاب یمین است با آیاتی که در وصف سابقون گذشت، به نظر می‌رسد هر دو معنا وجهی داشته باشد (و قبلا بارها بیان شد که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا محتمل است هردو مد نظر بوده باشد)؛ در واقع در آیات دیگر از نوشیدنی‌ها و میوه‌های هر دو سخن گفت؛ اکنون:

اگر در معنای «بساط‌های برافراشته» باشد، به ازای وصفی است که در مورد سابقون آورد: «عَلىَ‏ سُرُرٍ مَّوْضُونَة» (واقعه/۱۵)؛

و اگر در معنای همسران بلندمرتبه باشد، در مقابل «وَ حُورٌ عينٌ» (واقعه/۲۲) است که برای سابقون بود.

 

۲) «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ»

درباره اینکه مقصود از «مرفوعة» در اینجا چیست با توجه به اینکه «فرش» را به معنای بساطها یا همسرها بگیریم تحلیل‌های متنوعی ارائه شده است:

الف. اگر «فرش» به معنای بساط و چیزی است که پهن شده و برای استفاده آماده گردیده؛ آنگاه مرفوعه یعنی:

الف.۱. به معنای رفیع است یعنی بساطی عالی؛‌ چنانکه می‌گویند بنایی رفیع. (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۰) در واقع، «مرفوعة» در اینجا به معنای «مرفوعة القدر» (چیزی که قدر و قیمتش زیاد است) به کار رفته و از این جهت شبیه آیه «فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (الرحمن/۵۴) می‌شود. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۷)

الف.۲. چه‌بسا به معنای روی هم گذاشته شده (مرفوع بعضها فوق بعض) ‌باشد؛‌یعنی بساط‌هایی که روی هم چیده شده باشد (حسن و فراء؛ به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۰) که ظاهرا این را اشاره به همان حقیقتی دانسته‌اند که در آیه «لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ» (زمر/۲۰) بدان اشاره شده است.

الف.۳. به معنای گذاشته شده بر روی تخت (مرفوعة فوق السرير) است؛ (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۷[۲۴]) یعنی بساطی که آن را روی تخت‌های بهشتی پهن کرده‌اند؛ که در کتب اهل سنت این قول را به امیرالمومنین ع نیز نسبت داده‌اند (الكشف و البيان (ثعلبی)، ج‏۹، ص۲۰۹[۲۵])

الف.۴. …

ب. اگر «فرش» به معنای همسر باشد؛ آنگاه «مرفوعه» یعنی:

ب.۱. زنانی که در عقل و زیبایی و کمالاتشان رفیع و بلندمرتبه‌اند (جبائی؛ به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۰)

ب.۲. اشاره به جایگاهی که در آن قرار گرفته‌اند دارد؛ یعنی زنانی‌اند که با تکیه زدن بر سریرها و اریکه‌ها در جای بلندی قرار دارند (تفسير جوامع الجامع، ج‏۴، ص۲۳۴[۲۶]) که در این صورت شبیه تعبیری است که در آیه «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُن» (یس/۵۶)

ب.۳. چه‌بسا اشاره به جایگاه بلندی است که این زنان بهشتی در آن قرار دارند؛ یعنی نه صرفا جای بلندی که بر آن تکیه زده‌اند؛ ‌بلکه جایگاه رفیعی که به لحاظ مقامات معنوی و ملکوتی دارند؛ یعنی به ازای «حور عین» که نه همسرانی عادی، بلکه همسرانی اختصاصی برای سابقون‌اند، و در روایات ذیل آیه مذکور گذشت که خود حور عین‌ها خادمه‌ها و خدم و حشم فراوانی دارند؛ اصحاب یمین هم از همسرانی اختصاصی که «فرش مرفوعة»اند بهره‌مندند که خود این «فُرُش» خادمه‌ها و خدم و حشم فراوانی دارند.

ب.۴. چه‌بسا همسران دنیوی افرادند که به تبع و به شفاعت همسرشان وارد بهشت شده و بدین جهت رفعت‌مقامی بدانها داده شده است (که در این معنا «فرش» می‌تواند اعم از زن و مرد  باشد؛ بسته به اینکه شوهر موجب بهشتی شدن و رفعت مقام زنش شده باشد یا بالعکس) یعنی ناظر باشد به آیاتی همچون «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» (رعد/۲۳) و «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» (غافر/۸) و «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ» (زخرف/۷۰ ) که از الحاق همسران صالح در بهشت سخن می‌گوید (این معنا بویژه در خصوص زنان، با برخی از روایاتی که ان شاء الله در بحث از دو آیه بعد خواهد آمد تناسب فراوانی دارد.)

ب.۵. …

 


[۱] . قرأ الجمهور «وَ فُرُشٍ» بضم الراء. وقرأ أبو حيوة «وَ فُرْشٍ» بسكون الراء. قرأه بالإمالة وقفة حمزة والكسائي بخلاف عنهما. (معجم القراءات ج۹، ص۳۰۰) فرش: جمع فراش. و قرأ الجمهور: بضم الراء و أبو حيوة: بسكونها (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۸۲)

[۲] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو بسط شي‏ء على الأرض و هذا هو الفرق بينها و بين موادّ البسط و البثّ و النشر: فانّ البسط: مطلق الامتداد، في كلّ شي‏ء بحسبه. و النشر: بسط بعد قبض. و البثّ: مطلق التفريق.

[۳] . الفاء و الراء و الشين أصلٌ صحيح يدلُّ على تمهيد الشَّى‏ءِ و بَسْطه. يقال: فرَشتُ الفِراش أفرِشُه. و الفَرْش مصدرٌ. و الفَرْش: المفروش أيضاً … و من ذلك: الفَرْش من الأنعام، و هو الذى لا يصلُح إلّا للذبحِ و الأكل.

[۴] . و الفَرْش من النَّعَم: التي لا تصلح إلا للذبح، و هي ما دون الحمولة، قال الله عز و جل: وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشا.

[۵] . و الْفَرْشُ: ما يُفْرَشُ من الأنعام، أي: يركب، قال تعالى: حَمُولَةً وَ فَرْشاً [الأنعام/ ۱۴۲].

[۶] . يقال: افْتَرَشَ الأسد ذراعيه على الأرض، و افْتَرَشَ فلان فراشا تحته، … و من مصاديقه: افْتِرَاشُ الذراع. افْتِرَاشُ الفراش و البساط. و الفَرَاشَةُ في الأرض. و الفضاء الواسع من الأرض. و افْتِرَاشُ النباتات و الزرع على الأرض، و كلّما انبسط على السافل… «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» فانّ الأنعام الّتى يؤكل لحمها، أو ما يستفاد منها على نوعين: حمولة تحمل الأثقال و الأحمال. و فرش فيها صفة الافتراش و حالته. فالفرش صفة لا مصدر، بقرينة الحمولة، و ليس المراد الفراش الّذى ينسج أو يعمل من الشعر و الوبر و الصوف: بقرينة كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ. فَالْفَرْشُ من الأنعام ما فيه اقتضاء الافتراش و حالته، كالأغنام و المعز و البقر و الناقة، و لا مانع من جمع صفة الحمل و الفرش في بعضها.

[۷] . الْفَرْشُ: بسط الثّياب، و يقال لِلْمَفْرُوشِ:فَرْشٌ و فِرَاشٌ. قال تعالى: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً [البقرة/ ۲۲]، أي: ذلّلها و لم يجعلها ناتئة لا يمكن الاستقرار عليها.

[۸] . «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» أي بسط عالية كما يقال بناء مرفوع و قيل مرفوع بعضها فوق بعض عن الحسن و الفراء و قيل معناه و نساء مرتفعات القدر في عقولهن و حسنهن و كمالهن عن الجبائي قال و لذلك عقبه بقوله «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً» و يقال لامرأة الرجل هي فراشه و منه قول النبي ص الولد للفراش و للعاهر الحجر.

[۹] . وقولُه عليه الصلاة و السلام: «الوَلَد للفِراش». قال قومٌ: أراد به الزوج. قالوا:و الفِراش فى الحقيقة: المرأة، لأنَّها هى التى تُوطَأ، و لكنَّ الزَّوجَ أُعِيرَ اسمَ المرأة، كما اشتَرَكا فى الزَّوجيَّةِ و اللِّباس. قال جَرير: «باتت تُعارِضُه و باتَ فِراشُها / خَلَقُ العباءةِ فى الدِّماء قتيلُ».

[۱۰] . و يطلق الفراش و الفرش مجازا للتشبيه: على المرأة في قبال زوجها، و على اللسان إذا تكلّم كيف شاء. إلّا إذا لوحظ القيدان فعلا.

[۱۱] . أَبو عمرو: الفِراش الزوج و الفِراش المرأَة و الفِراشُ ما يَنامان عليه و الفِراش البيت و الفِراشُ عُشُّ الطائرِ.

[۱۲] . و الفِرَاشُ جمعه: فُرُشٌ. قال: وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ [الواقعة/ ۳۴]، فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ [الرحمن/ ۵۴]…و كنّي بِالْفِرَاشِ عن كلّ واحد من الزّوجين،فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ [آله و] سلم: «الْوَلَدُ للفراش».

[۱۳] . و الفُرُشُ و المَفارِشُ: النِّساءُ لأَنهن يُفتَرَشْن؛ قال أَبو كبير: «مِنْهُمْ و لا هُلْك المَفارِش عُزَّل‏» أَي النساء، و افْتَرَشَ الرجل المرأَة للّذَّة. و الفَريشُ: الجاريةُ يَفْتَرِشُها الرجلُ. الليث: جارية فَرِيشٌ قد افْتَرَشَها الرجل، فَعِيلٌ جاء من افْتَعَل، قال أَبو منصور: و لم أَسمع جارية فَرِيش لغيره. أَبو عمرو: الفِراش الزوج و الفِراش المرأَة و الفِراشُ ما يَنامان عليه و الفِراش البيت و الفِراشُ عُشُّ الطائرِ؛ قال أَبو كبير الهذلي: «حتى انْتَهَيْتُ إِلى فِراش عَزِيزَةٍ» و الفَراشُ: مَوْقِع اللسان في قعر الفمِ. و قوله تعالى: وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ؛ قالوا: أَراد بالفُرُشِ نساءَ أَهل الجنة ذواتِ الفُرُشِ. يقال لامرأَة الرجل: هي فِراشُه و إِزارُه و لِحافُه، و قوله مَرْفُوعَةٍ رُفِعْن بالجَمال عن نساء أَهلِ الدنيا، و كلُّ فاضلٍ رَفِيعٌ. وقوله، صلى اللَّه علیه وَ [آله و] سلم: الولدُ للفِراشِ و لِلْعاهِر الحجَرُ. ؛ معناه أَنه لمالك الفِراشِ و هو الزوج و المَوْلى لأَنه يَفْتَرِشُها، هذا من مختصر الكلام كقوله عز و جل: وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ، يريد أَهلَ القريةِ. و المرأَة تسمى فِراشاً لأَن الرجل يَفْتَرِشُها.

[۱۴] . . مُتَّكِئِينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ‏- ۵۵/ ۵۴. وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً- ۵۶/ ۳۴ الاتكاء: التحمّل و الاعتماد و الرفع: يقابل الخفض في محسوس أو معنوىّ. و الإنشاء: الإحداث و التربية و العرب جمع عروب: المتبيّن المتّضح. و الأتراب جمع ترب: المنخفض المنقاد. فَالْفُرُشُ المرفوعة: الموضوعات المنبسطة المرتفعة منزلة و مقاما، سواء كانت من الملكوت، كالأزواج اللطيفة المنقادة المرتفعة من عالم الملكوت و البرزخ الّتى يعبّر عنها بالحور، أو من الجبروت المنشئة المتجلّية من موادّ الصفات النفسانيّة النورانيّة و الأعمال الصالحة في النفس. و أيّا ما كان فهو المتناسب لعالم الآخرة اللطيفة، و يتّكئ عليها من يكون‏من أصحاب اليمين.

[۱۵] . و الْفَرَاشُ:طير معروف، قال: كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ‏ [القارعة/۴]، و به شبّه فَرَاشَةُ القفل، و الْفَرَاشَةُ:الماء القليل في الإناء.

[۱۶] . . يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ‏- ۱۰۱/ ۵ الفِرَاشُ و الفَرَاشُ كالصداق و الصداق و الملاك و الملاك و الدجاج و الدجاج: بمعنى ما يفرش و ينبسط على أرض، و الفتح يدلّ على خفّة و سهولة و لينة، كما أنّ في الكسرة شدّة و صعوبة.فَالْفَرَاشِ ما فيه افتراش و لينة، و يناسب كونه مبثوثا. و أمّا الفِرَاشُ بكونه ذا شدّة يناسب كونه أرضا، ففيه انبساط مع خشونة.و أمّا تفسير الفراش بطائر يطير حول السراج: فليس بصحيح، و هو تجوّز.و هذا التعبير فيه اشارة الى كمال الانكسار و الخضوع و الخفّة و الاضطراب و الاندكاك للناس يوم القيامة، فانّه لا يتصوّر اندكاك و تفرّق و انبثاث أشدّ من انبثاث ما ينبسط على أرض و هو ليّن.

[۱۷] . در منابع اهل سنت این دو روایت نبوی هم ذیل این آیه آمده است:

أخرج أحمد و الترمذي و حسنة و النسائي و ابن أبى الدنيا في صفة الجنة و ابن حبان و ابن جرير و ابن أبى حاتم و الروياني و ابن مردويه و أبو الشيخ في العظمة و البيهقي في البعث عن أبى سعيد الخدري عن النبي ص في قوله وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ قال ارتفاعها كما بين السماء و الأرض مسيرة ما بينهما خمسمائة عام (الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۷)

و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن أبى امامة سئل رسول الله ص عن الفرش المرفوعة قال لو طرح فراش من أعلاها لهوى إلى قرارها مائة خريف (الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۷)

همچنین ثعلبی بعد از اینکه روایت اول را با سند کامل آورده روایتی هم از امیرالمومنین ع در این زمینه آورده است:

أخبرنا أبو علي بن أبي عمرو الجيري الجرشي، حدّثنا أبي، حدّثنا الحسن بن هارون، حدّثنا عمار بن عبد الجبار، حدّثنا رشيد، ح؛ و أخبرني ابن فنجويه، حدّثنا ابن حبش، حدّثنا أبو عبد الرحمن الشائي، حدّثنا أبو كريب، حدّثنا رشد [رشید] بن سعد عن عمرو بن الحرث عن دراج أبي السمح عن أبي الهيثم عن أبي سعيد الخدري و أبي هريرة قالا: قال رسول الله ص في قوله وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ قال: «إن ارتفاعها لكما بين السماء و الأرض، و إن ما بين السماء و الأرض لمسيرة خمسمائة عام» … و قال علي بن أبي طالب: مَرْفُوعَةٍ على الأسرة. (الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج‏۹، ص۲۰۹)

[۱۸] . در نسخه کنونی تفسیر قمی «لماذا» آمده اما در نقل مرحوم کلینی و نیز اغلب کتب روایی بعدی که عموما از وی نقل کرده‌اند «بماذا» آمده و با توجه به اینکه در تفسير كنز الدقائق، ج‏۱۳، ص۳۱ نیز مستقیما از تفسیر قمی به همین صورت «بماذا» نقل می‌کند؛ نگارش کلمه به صورت «لماذا» به نظر می‌رسد اشتباه ناسخ بوده است.

[۱۹] . شبیه این مضمون و با سندی متفاوت در بحث از آیه ۱۵ (جلسه ۹۸۲ حدیث۱) روایتی مستقیما از خود امام باقر ع در وصف بهشت گذشت:

همانا تخت‌های بهشت از درّ و یاقوت است؛ و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید: «بر تخت‌های بافته شده [از جواهرات]» یعنی چوبی که میانه‌های این تخت‌ها در بر گرفته، از شاخه‌هایی از درّ و یاقوت است که برآنها حجله‌هایی زده شده که آن حجله‌ها هم از درّ و یاقوت است؛ سبک‌تر از پر و نرم‌تر از ابریشم؛ و بر این تخت‌ها بساط‌هایی پهن است به اندازه شصت غرفه از غرفه‌های دنیا، که برخی روی برخی دیگرند؛ و این همان سخن خداوند است که «و بساط‌های برافراشته» (واقعه/۳۴) و اینکه «بر اریکه‌ها می‌نگرند» (مطففین/۲۳) یعنی بر این اریکه‌ها، تخت‌های بافته‌شده‌ای است که بر آن حجله‌ها نهاده‌اند.

الإختصاص، ص۳۵۷

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی قَالَ حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِّ ٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ أَسِرَّتَهَا مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «عَلی‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» يَعْنِي الْوَصَمَ يُغَاسِلُ أَوْسَاطَ السُّرُرِ مِنْ قُضْبَانِ الدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ مَضْرُوبَةٌ عَلَيْهَا الْحِجَالُ وَ الْحِجَالُ مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ أَخَفُّ مِنَ الرِّيشِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الْحَرِيرِ وَ عَلَی السُّرُرِ مِنَ الْفُرُشِ عَلَی قَدْرِ سِتِّينَ غُرْفَةً مِنْ غُرَفِ الدُّنْيَا بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» وَ قَوْلُهُ «عَلَی الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ» يَعْنِي بِالْأَرَائِكِ السُّرُرَ الْمَوْضُونَةَ عَلَيْهَا الْحِجَالُ.

[۲۰] . متنی که ابن حیون (م۳۶۳) نقل کرده با متن ابن شهر آشوب بیشتر شبیه است و چنین است:

إسماعيل بن موسى، باسناده، عن عبد اللّه بن مسعود، أنه قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول- في غزوة تبوك، و نحن نسير معه-:

إن اللّه عزّ و جلّ لما أمرني أن ازوّج فاطمة من علي، ففعلت. قال لي جبرائيل عليه السلام: إن اللّه قد بنى جنة من لؤلؤة بين كل قصبة الى قصبة من ياقوت‏  مشذرة بالذهب و جعل سقوفها زبرجد الأخضر. و جعل فيها طاقات من زمرد  مكللة باليواقيت. ثم جعل‏ عليها غرفا لبنة من فضة و لبنة من ذهب، و لبنة من در، و لبنة من ياقوت، و لبنة من زبرجد، و جعل فيها عيونا تنبع في نواحيها و حفها بالأنهار. و جعل على الأنهار قبابا من درّ قد رصعت بسلاسل الذهب و حفت بأنواع الشجر، و بني في كل غصن بيتا، و جعل في كل قبة أريكة من درة بيضاء، غشاؤها السندس و الاستبرق، و فرشها بالزعفران، و فتقها بالمسك و العنبر، و جعل [في كل قبة و القبة لها]  مائة باب‏ على كل [باب‏] جاريتان و شجرتان في كل قبة مفرش و كتاب مكتوب فيه آية الكرسي. فقلت يا جبرائيل: لمن بنى اللّه عزّ و جلّ هذه الجنة؟ فقال: هذه الجنة بناها اللّه جلّ اسمه لعلي بن أبي طالب و فاطمة ابنتك سوى جنانها تحفة أتحفها اللّه بها و لتقرّ بذلك عينك، يا محمد.

[۲۱] . سند ابن شهر آشوب چنین است: «أَبُو صَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِي الْأَرْبَعِينِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص» و متن وی اختلافاتی با متن دلائل الامامه دارد که داخل کروشه آورده‌ام. اصل متنش چنین است: قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ فَفَعَلْتُ فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ إِنَّ اللَّهَ بَنَى جَنَّةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَيْنَ كُلِّ قَصَبَةٍ إِلَى قَصَبَةٍ لُؤْلُؤَةٌ مِنْ يَاقُوتٍ مُشَذَّرةً  بِالذَّهَبِ وَ جَعَلَ سُقُوفَهَا زَبَرْجَداً أَخْضَرَ وَ جَعَلَ فِيهَا طَاقَاتٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ مُكَلَّلَةٍ بِالْيَاقُوتِ ثُمَّ جَعَلَ غُرَفاً لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ وَ لَبِنَةً مِنْ دُرٍّ وَ لَبِنَةً مِنْ يَاقُوتٍ وَ لَبِنَةً مِنْ زَبَرْجَدٍ ثُمَّ جَعَلَ فِيهَا عُيُوناً تَنْبُعُ مِنْ نَوَاحِيهَا وَ حَفَّ بِالْأَنْهَارِ وَ جَعَلَ عَلَى الْأَنْهَارِ قِبَاباً مِنْ دُرٍّ قَدْ شُعِّبَتْ‏  بِسَلَاسِلِ الذَّهَبِ وَ حُفَّتْ‏ بِأَنْوَاعِ الشَّجَرِ وَ بَنَى فِي كُلِّ غُصْنٍ وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ أَرِيكَةً مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ غِشَاؤُهَا السُّنْدُسُ وَ الْإِسْتَبْرَقُ وَ فَرَشَ‏ أَرْضَهَا بِالزَّعْفَرَانِ وَ فَتَقَ بِالْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ وَ جَعَلَ فِي كُلِّ قُبَّةٍ حَوْرَاءَ وَ الْقُبَّةُ لَهَا مِائَةُ بَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ جَارِيَتَانِ وَ شَجَرَتَانِ فِي كُلِّ قُبَّةٍ مَفْرَشٌ وَ كِتَابٌ مَكْتُوبٌ حَوْلَ الْقِبَابِ آيَةُ الْكُرْسِيِّ فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ لِمَنْ بَنَى اللَّهُ هَذِهِ الْجَنَّةَ قَالَ بَنَاهَا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ ابْنَتِكَ سِوَى جِنَانِهِمَا تُحْفَةً أَتْحَفَهُمَا اللَّهُ وَ لِتَقَرَّ بِذَلِكَ عَيْنُكَ يَا رَسُولَ اللَّه‏.»

[۲۲] . فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُكْرِمَهَا وَ يَقْبِضَهَا إِلَيْهِ، أَقْبَلَتْ‏  تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ. وَ هِيَ تَقُولُ لِي: يَا ابْنَ عَمِّ، قَدْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مُسَلِّماً، وَ قَالَ لِي: السَّلَامُ يُقْرِئُكِ‏  السَّلَامَ، يَا حَبِيبَةَ حَبِيبِ اللَّهِ، وَ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ، الْيَوْمَ تَلْحَقِينَ بِهِ فِي الرَّفِيعِ‏  الْأَعْلَى وَ جَنَّةِ الْمَأْوَى، ثُمَّ انْصَرَفَ عَنِّي. ثُمَّ سَمِعْنَاهَا ثَانِياً تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ، فَقَالَتْ: يَا ابْنَ عَمِّ، هَذَا وَ اللَّهِ مِيكَائِيلُ يَقُولُ لِي كَقَوْلِ صَاحِبِهِ. ثُمَّ أَخَذَتْ ثَالِثاً  تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ. وَ رَأَيْنَاهَا قَدْ فَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فَتْحاً شَدِيداً ثُمَّ قَالَتْ: يَا ابْنَ عَمِّ، هَذَا وَ اللَّهِ الْحَقِّ وَ هُوَ عَزْرَائِيلُ قَدْ نَشَرَ جَنَاحَهُ بِالْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، وَ قَدْ وَصَفَهُ لِي أَبِي، وَ هَذِهِ صِفَتُهُ. فَسَمِعْنَاهَا تَقُولُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا قَابِضَ الْأَرْوَاحِ، عَجِّلْ بِي وَ لَا تُعَذِّبْنِي. ثُمَّ سَمِعْنَاهَا تَقُولُ: إِلَيْكَ رَبِّي لَا إِلَى النَّارِ، ثُمَّ غَمَضَتْ عَيْنَيْهَا، وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ رِجْلَيْهَا، كَأَنَّهَا لَمْ تَكُنْ حَيَّةً قَطُّ . وَ يُرْوَى‏  غَيْرُ ذَلِكَ وَ هُوَ خَبَرٌ صَعْبٌ شَدِيدٌ.

[۲۳] . در منابع اهل سنت این روایات هم ذیل آیه آمده است:

و أخرج الخطيب عن أبى هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله علیه وَ [آله و] سلم يقول في هذه الآية وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ قال غلظ كل فراش منها كما بين السماء و الأرض (الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۵)

أخرج أحمد و الترمذي و حسنة و النسائي و ابن أبى الدنيا في صفة الجنة و ابن حبان و ابن جرير و ابن أبى حاتم و الروياني و ابن مردويه و أبو الشيخ في العظمة و البيهقي في البعث عن أبى سعيد الخدري عن النبي صلى الله علیه وَ [آله و] سلم في قوله وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ قال ارتفاعها كما بين السماء و الأرض مسيرة ما بينهما خمسمائة عام (الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۷)

و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن أبى امامة سئل رسول الله صلى الله علیه وَ [آله و] سلم عن الفرش المرفوعة قال لو طرح فراش من أعلاها لهوى إلى قرارها مائة خريف(الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۷)

[۲۴] . أما المرفوعة ففيها ثلاثة أوجه أحدها: مرفوعة القدر يقال: ثوب رفيع أي عزيز مرتفع القدر و الثمن و يدل عليه قوله تعالى: عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها [الرحمن/۵۴] و ثانيها: مرفوعة بعضها فوق بعض ثالثها: مرفوعة فوق السرير.

[۲۵] . قال علي بن أبي طالب: مَرْفُوعَةٍ على الأسرة.

[۲۶] . «وَ فُرُشٍ»: جمع فراش «مَرْفُوعَةٍ» نضدت حتّى ارتفعت، أو «مَرْفُوعَةٍ» على الأسرّة، و قيل: هى النّساء، لأنّ المرأة تكنّى عنها بالفراش مرفوعة على الأرائك، و يدلّ عليه قوله: «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً». و على التّفسير الأوّل أضمر لهنّ، لانّ ذكر الفرش و هى المضاجع دلّ عليهنّ.

Visits: 322

4 Replies to “۱۰۰۱) وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ”

  1. سلام
    چرا خدا این پنج تا ایه را در قران نوشته؟این پنج تا ایه معنی های زشتی دارند.
    ایه ۳۴ واقعه:همبستر هایی زیبا.مثلا خدا میتوانست در این ایه سر پوشیده و مودبانه سخن بگوید و مثلا بگوید همسران زیبا.چرا به اون همبستر بودنش داره اشاره میکنه!!!
    بعضی از مترجمین این ایه را “فرش های نفیس و گران قیمت ” معنی کرده اند.کاملا معلومه که ترجمه ی اونا درسته چون ترجمشون مودبانه است
    ایه ۳۶ واقعه: دختران بهشتی را بکر افریده ایم
    ایه ۳۷ واقعه:دختران جوان پر ناز و غنج
    ایه ۷۴ الرحمن:از ان حوریان ازاله بکارت نشده.مثلا خدا میتوانست در این ایه سر پوشیده بگوید حوری هایی زیبا
    ایه ۳۳ سوره نبا:دخترانی جوان با پستان های اناری!!!
    خدا تو این ایه اندام جنسی زنان را توصیف میکند!!!
    قصد توهین به خدا را نداشتم ولی به هر حال اینها سوالاتی است که ذهنم را درگیر کرده.
    اقای سوزنچی ایا این احتمال هست که مترجمین قران در ترجمه این ایات اشتباه کرده باشند؟شاید منظور خدا یه چیز دیگه بوده

    • سلام علیکم
      برخی از زشتیها هست که زشت بودنشان برای همه شرایط و موقعیتها واضح است. در دسته اول کاملا حق با شماست.

      اما برخی از تعابیر هست که متناسب با فرهنگهای مختلف و سنین مختلف یا زشت یا زیبا قلمداد می شود. از جالبترین این موارد کلماتی است که گاه کملا معنای مودبانه دارد اما همین کلمه بعد از استفاده زیاد شدن در جامعه معنای بی ادبانه به خود می گیرد. مثلا کلمه «عورت» در لغت به معنای چیزی است که عریان بودنش مایه خجالت و شرمندگی است. خداوند برای اشاره به آلت جنسی از این کلمه استفاده کرده است که به تعبیر شما کاملا سرپوشیده باشد. اما کم کم در فرهنگ عمومی این کلمه چون زیاد استفاده شده معنای سرپوشیده اش به یک معنای کاملا صریح و به قول شما بی ادبانه تبدیل شده است.
      حالا با همین منطق شما کسی ممکن است اشکال کند چرا خدا از این تعبیر بی ادبانه در قرآن استفاده کرده است

      این کلماتی که شما نام بردید همگی درزبان عربی اش سرپوشیده ترین تعابیر برای بیان مقصود است یعنی همگی حالت کنایه ای دارد. اما وقتی بخواهد به فارسی ترجمه شود چون معنای کنایه ای اش معلوم نیست برای همین مترجمان مجبور شده اند معنای صریح آن را بیاورند لذا همین کلمات را نگاه کنید ببینید در ترجمه های مختلف تعابیر متفاوتی را برای آنها به کار برده اند. یکی از دشواریهای ترجمه دقیقا همین است که یک کلمه در زبان عربی به نحو استعاره به کار رفته اما همین که بخواهید ترجمه کنید چون آن استعاره در فرهنگ فارسی رایج نیست اگر ترجمه تحت اللفظی شود اصلا معنا به هم می ریزد. من نمی دانم از کدام ترجمه استفاده می کنید. ولی برخی مواردش بنده هم با شما همراهم که مترجم تعابیر را بیش از حد صریح کرده است. مثلا آیه ۷۴ سوره الرحمن می گوید «دخترانی که هیچ گونه تماس بدنی با هیچکس نداشته اند» این دارد به حالت کنایه و استعاره و مودیانه ترین حالت به عدم ازاله بکارت اشاره می کند اما مترجم احتمال داده مخاطب فارس زبان متوجه این کنایه نشود و فکر کند فقط تماس دستها و امثالهم مورد نظر است لذا ترجمه را صریح کرده است (حتی کلمه تماس بدنی هم برای ترجمه طمث دقیق نیست اما در فارسی معادلی برایش نداریم)
      یک مثال می زنم
      شما در فارسی وقتی در احوالپرسی می گویید «دماغت چاق است؟» مقصودتان این است که حال و روز خوبی دارید یا نه؟
      یکی از مستشرقان این را وقتی ترجمه کرده می گوید ایرانیها وقتی همدیگر را می ببنند درباره ضخامت بینی همدیگر سوال می کنند!

      • من این سوال و شبهه را از خیلی ها پرسیده بودم،ولی انصافا توضیح شما کجا و توضیح اونا کجا!
        ممنون از پاسخ شیرینی که دادید.
        ترجمه ای که از ایه ۷۴ الرحمن کردید واقعا عالی بود و این که گفتید کلمه “طمث” حالت کنایه ای دارد و معنی دقیقش مسح کردن است.
        میشه ایه ی ۳۳ سوره نبا را به همان شکل استعاره اش معنی شو بنویسید لطفا؟
        لطفا کلمه “فرش” را هم به همان شکل معنی کنید.
        لطفا هنگام ترجمه کردن، رعایت حال مخاطب فارسی زبان را هم نکنید؛چون که اون مخاطب من هستم و من هم که خیلی تیزم!
        ممنون.

        • اگر دقت کنید عرض کردم همان هم تعبیر دقیق نیست زیرا بالاخره کلمه ای که بار کنایی دارد و به نحو استعاری استفاده می شود نمی تواند در ترجمه درست منتقل شود
          اما در حدی که بتوانم کمک کنم عرض می کنم
          در مورد «فرش» که در همین متن بالا توضیح دادم
          اما درباره کواعب. این کلمه از ریشه «کعب» است که کعب به معنای برجستگی است وبه لباسهای تنگی که برجستگی های بدن را نشان می دهد ثوبٌ مكعَّب گویند. از زیباییهای زنان برجستگی‌های سینه آنان است که خانمها اساسا برای اینکه خود این برجستگی بیشتر به چشم بیاید زیر پراهنشان سوتین می پوشند اما در آیه هیچ کلمه سینه نیامده است گویی آیه گفته است زنان دارای برجستگی‌ شوهردوست. اما در فارسی ما کلمه برجستگی را برای امور غیرمادی هم به کار می بریم (مثلا فلان کس در فلان زمینه علمی برجستگی های خاصی دارد) اگر کسی این طور ترجمه کند شاید به ذهن مخاطب این بیاید مطلق برجستگی مد نظر است در حالی که کاعب به طور کنایه ای وقتی در مورد زنان به کار می رود منظور برجستگی‌های خاص زنانه است که در سینه معلوم می شود. یعنی آیه اگر می خواست صریح حرف بزند می گفت پستانهای برجسته ؛ مترجمان این گونه ترجمه کرده اند دخترانی با پستانهاى برآمده‏ یا «نارپستان» (نارپستان در اصل انار پستان بوده یعنی پستان مانند انار) خوب مترجم بیچاره چکار کند که مخاطب منظور را درست بفهمد؟ مجبور شده معنای استعاری را صریح کندو مثلا آقای الهی قمشه ای این طور ترجمه کرده: «دختران زيباى دلربا» ایشان سعی کرده بر نتیجه آن معنای استعاری تمرکز شود یعنی کلمه کاعب در ذهن مخاطب عرب زبان همین را می رساند اما آن نکته ادبی که به نحو غیرمستقیم وجه دلربایی را به نحوی به برجستگیهای جسمانی زنانه مرتبط می کند ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*