۹۰۶) الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ

۲۵ جمادی الثانی۱۴۴۰

ترجمه

آنان که گفتند همانا خداوند به ما عهد کرده که به پیامبری ایمان نیاوریم تا اینکه برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را ببلعد. بگو بی‌شک ییامبرانی پیش از من معجزات و آنچه گفتید برای شما آوردند؛ پس چرا آنان را کُشتید، اگر راستگویان‌اید؟!

اختلاف قرائت[۱]

نکات ادبی

الَّذينَ قالُوا

به لحاظ نحوی این «الذین» را چند گونه می‌توان تحلیل کرد:

الف. صفت یا بدل برای «الذین» در آیه ۱۸۱ و لذا مجرور.

ب. جمله استینافیه باشد؛ و «الذین» خبر باشد برای مبتدای محذوف (هم)؛ و لذا مرفوع.

ج.  جمله استینافیه باشد؛ و «الذین» مفعول برای فعل محذوف (أعنی)؛ و لذا منصوب.

(البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۸[۲]؛ التبيان فى اعراب القرآن، ص۹۴[۳])

عَهِدَ

قبلا بیان شد که ماده «عهد» در اصل به معنای حفظ و مراعات چیزی است و کلمه «عهد» وقتی با حرف «الی» متعدی شود به معنای «وصیت» (سفارش؛ برعهده گذاشتن) می‌شود و وقتی از عهد «بین دو نفر» سخن به میان آید به معنای «میثاق» (پیمان؛ برعهده گرفتن) می‌باشد؛ که البته در تفاوت «عهد» و «میثاق» گفته‌اند میثاق محکمتر از عهد است و نیز گفته شده وقتی «میثاق» گفته می‌شود از جانب یکی از طرفین مدنظر است اما وقتی «عهد» گفته می‌شود از جانب هردو طرف مد نظر است.

جلسه ۹۴ http://yekaye.ir/ta-ha-020-115/

بِقُرْبانٍ

«قربان» مصدر از ماده «قرب» است که در معنای مفعولی به کار می‌رود به معنای «ما یتقرب به» (آنچه به وسیله آن تقرب می‌جویند) می‌باشد (البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۸)؛ و هر کار خوبی مایه تقرب بنده به خدا شود هم به کار می‌رود (مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۰) و کلمه «قربانی» در فارسی دقیقا برگرفته از همین کلمه است. (درباره ماده «قرب» قبلا بیان شد که در اصل به معنای نزدیکی (در مقابل بُعد: دوری) می‌باشد. جلسه ۳۴۴ http://yekaye.ir/al-balad-90-15/)

بِالْبَيِّناتِ

«بینات» جمع «بیّنة» از ماده «بین» می‌باشد که قبلا بیان شد که ماده و بلکه کلمه «بین» (که در زبان فارسی هم رایج است) از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار می‌رود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن). و «بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان می‌گویند که آشکارکننده مافی‌الضمیر است و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفته‌اند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان می‌گویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند. و «بیِّنه» [= دلیل] هم از همین ریشه و به معنای چیزی است که دلالت کاملا آشکار داشته باشد.

جلسه ۱۱۴ http://yekaye.ir/ash-shuara-026-195/

شأن نزول

گفته‌اند این آیه درباره جماعتی از یهودیان (مانند کعب بن اشرف، مالک بن ضیف، وهب بن یهودا، فنحاص بن عازورا، [و زيد بن مانوه، و حيي بن أخطب]) نازل شد که گفتند: ای محمد! خداوند با ما در تورات عهد بسته که به هیچ فرستاده‌ای ایمان نیاوریم مگر اینکه برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را ببلعد؛ پس اگر گمان می‌کنی که خداوند تو را به سوی ما مبعوث کرده، آن را برایمان بیاور تا تصدیقت کنیم؛ که این آیه در پاسخ آمد.

(مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۰[۴]؛ البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۷)[۵]

حدیث

۱) الف. از امام کاظم ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است که یهودی‌ای از علمای شام بر اصحاب پیامبر ص وارد شد و گفت: شما معتقدید که هر درجه و فضیلتی که هر پیامبری قبلا داشته، پیامبر شما هم از آن بهره‌مند است. آیا اگر از شما سوال کنم جواب مرا می‌دهید؟ همگی عقب کشیدند و علی بن ابی‌طالب ع اعلام آمادگی کرد و او سوال می کرد و امیرالمومنین ع پاسخ می‌گفت؛ و در پایان هم مواردی را امیرالمومنین ع افزود؛ که فرازی از آن در بحث از آیه ۱۶۴ همین سوره (حدیث۴: http://yekaye.ir/ale-imran-3-164/) گذشت.

در فراز دیگری از این پرسش و پاسخ، وی حضرت سلیمان که باد در اختیارش بود و او را به هرجا می‌برد، را مطرح می‌کند، امیرالمومنین ع می‌گوید پیامبر بالاترش را داشت و به سفر معراج اشاره می‌کند و در توضیح سفر معراج، به نزول آیات پایانی سوره بقره در این سفر و شرح آنها می‌پردازد که بند به بند آن را شرح می‌دهد که چگونه خداوند در مقام امتان بر پیامبر اکرم ص و امتش برآمده است. در فرازی از آن امیرالمومنین ع می‌فرمایند:

پیامبر اکرم ص فرمود: خدایا! اکنون که اینها را به من دادی، پس باز هم بر آنها بیفزا.

خداوند فرمود: بخواه!

پیامبر ص گفت: «پروردگارا، هيچ بار گرانى بر [دوش‏] ما مگذار هم چنان كه بر [دوشِ‏] كسانى كه پيش از ما بودند نهادی» (بقره/۲۸۶) و منظور از بار گران، تکالیف سختی بود که بر دوش قبلی‌ها گذاشته شده بود.

پس خداوند عز و جل به این درخواست هم پاسخ داد و فرمود: «آن بارهای گرانی که بر دوش امتهای پیش از تو بود از امت تو برداشتم.» (بقره/۲۸۶) [سپس برخی از آن بارهای گران را برمی‌شمرد تا می‌رسد به اینکه:]

و امتهای گذشته چنین بود که قربانی‌هایشان را باید بر دوش می‌کشیدند و به بیت المقدس می‌آوردند و هرکس که که قربانی‌اش را قبول می‌کردم آتشی بر آن می‌فرستادم که آن را می‌بلعید و او خوشحال بازمی‌گشت؛ و از هرکس که قبول نمی‌کردم، خوار و سرافکنده بازمی‌گشت؛ ولی قربانی امت تو را در پر کردن شکمهای فقیران و مسکین‌ها قرار دادم؛ پس از هرکس که بپذیرم برایش چندین برابر کنم و از کسی که نپذیرم، به خاطر همان قربانی، عقوبتهای دنیوی را از او رفع نمایم؛ و این هم از مواردی بود که بار گرانش را از دوش امتت برداشتم در حالی که بار گرانی بود بر دوش امتهای پیشین ….

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۲۲۱

رُوِيَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ: إِنَّ يَهُودِيّاً مِنْ يَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ كَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِيهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْجُهَنِيُ‏ فَقَالَ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِيٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِيلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِيَّكُمْ فَهَلْ تُجِيبُونِّي عَمَّا أَسْأَلُكُمْ عَنْهُ؟ فَكَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِيبِي؟ قَالَ لَهُ نَعَمْ سَأَذْكُرُ لَكَ الْيَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَكُونُ فِيهِ إِزَالَةٌ لِشَكِّ الشَّاكِّينَ فِي فَضَائِلِهِ ص‏ …

قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: فَإِنَّ هَذَا سُلَيْمَانُ قَدْ سُخِّرَتْ لَهُ الرِّيَاحُ فَسَارَتْ بِهِ فِي بِلَادِهِ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ!

قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أُعْطِيَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا إِنَّهُ سُرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى …‏ وَ كَانَ فِيمَا أَوْحَى إِلَيْهِ الْآيَةُ الَّتِي فِي سُورَةِ الْبَقَرَةِ قَوْلُهُ «لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ …

فَقَالَ ص اللَّهُمَّ إِذَا أَعْطَيْتَنِي ذَلِكَ فَزِدْنِي.

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ سَلْ!

قَالَ «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا» يَعْنِي بِالْإِصْرِ الشَّدَائِدَ الَّتِي كَانَتْ عَلَى مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلِنَا فَأَجَابَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى ذَلِكَ وَ قَالَ تَبَارَكَ اسْمُهُ قَدْ رَفَعْتُ عَنْ أُمَّتِكَ الْآصَارَ الَّتِي كَانَتْ عَلَى الْأُمَمِ السَّالِفَةِ …

وَ كَانَتِ الْأُمَمُ السَّالِفَةُ تَحْمِلُ قَرَابِينَهَا عَلَى أَعْنَاقِهَا إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَمَنْ قَبِلْتُ ذَلِكَ مِنْهُ أَرْسَلْتُ عَلَيْهِ نَاراً فَأَكَلَتْهُ فَرَجَعَ مَسْرُوراً وَ مَنْ لَمْ أَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ رَجَعَ مَثْبُوراً وَ قَدْ جَعَلْتُ قُرْبَانَ أُمَّتِكَ فِي بُطُونِ فُقَرَائِهَا وَ مَسَاكِينِهَا فَمَنْ قَبِلْتُ ذَلِكَ مِنْهُ أَضْعَفْتُ ذَلِكَ لَهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ مَنْ لَمْ أَقْبَلْ ذَلِكَ مِنْهُ رَفَعْتُ عَنْهُ عُقُوبَاتِ الدُّنْيَا وَ قَدْ رَفَعْتُ ذَلِكَ عَنْ أُمَّتِكَ وَ هِيَ مِنَ الْآصَارِ الَّتِي كَانَتْ عَلَى الْأُمَمِ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلِك‏ …

ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

بنی اسرائیل چنین بودند که وقتی قربانی‌ای پیشکش می‌کردند آتشی می‌آمد و قربانی‌ای که پذیرفته می‌شد را می‌بلعید؛ و همانا خداوند احرام [حج] را به جای آن قربانی قرار داد.

الكافي، ج‏۴، ص۳۳۵؛ علل الشرائع، ج‏۲، ص۴۱۵

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:

كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ إِذَا قَرَّبَتِ الْقُرْبَانَ تَخْرُجُ نَارٌ تَأْكُلُ قُرْبَانَ مَنْ قُبِلَ مِنْهُ وَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْإِحْرَامَ مَكَانَ الْقُرْبَانِ.

 

۲) روایت شده که شخصی از از امام صادق ع پرسید: یا ابن رسول الله! به من توضیح دهید که مقصود از آل محمد ص چه کسانی است؟

فرمودند: خصوص اهل بیت علیهم السلام است.

گفت: عامه [= اهل سنت] می‌پندارند که مسلمانان همگی آل محمد ص اند!

حضرت لبخندی زد و فرمود: دروغ گفتند و راست گفتند!

پرسید: یا ابن رسول الله! مقصود شما از اینکه فرمودید دروغ گفتند و راست گفتند، چیست؟

فرمود: به یک معنا دروغ گفتند و به یک معنا راست گفت: از این جهت دروغ گفتند که عموم مسلمانان، با اینکه موحدند و به نبوت پیامبر ص اقرار می‌کنند، اما در دینداری‌شان نقص و کوتاهی هست؛ و از این جهت راست گفتند که مومنان واقعی جزء آل محمد ص هستند هرچند پیوند خویشاوندی نداشته باشند؛ و این از آن جهت است که به شرایط قرآن قیام نموده‌اند، نه از این جهت که آنان همان آل محمد ص باشند که «خداوند هرگونه پلیدی را از آنان زدود و آنان را کاملا تطهیر فرموده است» (احزاب/۳۳) پس هرکه به شرایط قرآن عمل کند و پیرو آل محمد ص باشد او از آل محمد ص است از این جهت که بدانان تولی دارد هرچند نسبت خویشاوندی او با نَسَبِ حضرت محمد ص فاصله داشته باشد.

پرسید: فدایت شوم! بفرمایید که آن شرایط چیست که کسی که آنها را حفظ کند و بدان قیام نماید بدین معنا از آل محمد خواهد بود؟!

فرمود: برپاداشتن دستورات قرآن و پیروی از آل محمد ص؛ که هرکسی تولای آنان را داشته باشد و آنان را بر جمیع خلایق مقدم سازد – همان گونه که خداوند با پیوند آنان به پیامبر اکرم ص آنان را مقدم ساخت – او از آل محمد ص بدین معناست؛ و چنین است حکم خداوند در کتابش، که او فرمود: «پس هرکس تولای آنان را بپذیرد او از آنان است» (مائده/۵۱) و در جایی که سخن حضرت ابراهیم ع را نقل می‌کرد، فرمود: «پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو غفور و رحیمی» (ابراهیم/۳۶) و این سخن یهودیان را نقل فرمود که «آنان که گفتند همانا خداوند به ما عهد کرده که به پیامبری ایمان نیاوریم تا اینکه برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را ببلعد.» سپس خداوند به پیامبرش فرمود: «بگو بی‌شک ییامبرانی پیش از من معجزات و آنچه گفتید برای شما آوردند؛ پس چرا آنان را کُشتید، اگر راستگویان‌اید؟!» (آل عمران/۱۸۳) و در جای دیگر فرمود: «پس چرا پيش از اين، پيامبران خدا را مى‏كشتيد اگر که مومن بودید» (بقره/۹۱) و همانا این آیه درباره قومی از یهود نازل شد که در زمان رسول الله ص بودند؛ آنان نه به دست خویش پیامبری را کشتند و نه در زمان آنان بودند؛ ولی پیشینایان آنها پیامبران را کشتند و اینها هم بدان کار راضی بودند و بر این امر تولای آنان را داشتند، پس خداوند کار آنان را به اینان نسبت داد و به خاطر پیروی کردنشان، اینان را هم از آنان دانست. …

دعائم الإسلام، ج‏۱، ص۲۹-۳۰؛ البرهان في تفسير القرآن، ج‏۲، ص۳۹۰-۳۹۱

قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص‏ أَنَّ سَائِلًا سَأَلَهُ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص مَنْ هُمْ؟

قَالَ هُمْ أَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً.

قَالَ فَإِنَّ الْعَامَّةَ يَزْعُمُونَ أَنَّ الْمُسْلِمِينَ كُلَّهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ.

فَتَبَسَّمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ‏ كَذَبُوا وَ صَدَقُوا.

قَالَ السَّائِلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَى قَوْلِكَ كَذَبُوا وَ صَدَقُوا؟

قَالَ كَذَبُوا بِمَعْنًى وَ صَدَقُوا بِمَعْنًى كَذَبُوا فِي قَوْلِهِمْ الْمُسْلِمُونَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ الَّذِينَ يُوَحِّدُونَ اللَّهَ وَ يُقِرُّونَ بِالنَّبِيِّ ع عَلَى مَا هُمْ فِيهِ مِنَ النَّقْصِ فِي دِينِهِمْ وَ التَّفْرِيطِ فِيهِ؛ وَ صَدَقُوا فِي أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ لَمْ يُنَاسِبُوهُ. وَ ذَلِكَ لِقِيَامِهِمْ بِشَرَائِطِ الْقُرْآنِ لَا عَلَى أَنَّهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ «الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً» فَمَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ الْقُرْآنِ وَ كَانَ مُتَّبِعاً لآِلِ مُحَمَّدٍ ع فَهُوَ مِنْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَى التَّوَلِّي‏ لَهُمْ وَ إِنْ بَعُدَتْ نِسْبَتُهُ مِنْ نِسْبَةِ مُحَمَّدٍ ص.

قَالَ السَّائِلُ أَخْبِرْنِي مَا تِلْكَ الشَّرَائِطُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ الَّتِي مَنْ حَفِظَهَا وَ قَامَ بِهَا كَانَ بِذَلِكَ الْمَعْنَى مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟

فَقَالَ الْقِيَامُ بِشَرَائِطِ الْقُرْآنِ وَ الِاتِّبَاعُ لِآِلِ مُحَمَّدٍ ص فَمَنْ تَوَلَّاهُمْ‏ وَ قَدَّمَهُمْ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ كَمَا قَدَّمَهُمْ اللَّهُ مِنْ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهُوَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَى هَذَا الْمَعْنَى؛ وَ كَذَلِكَ حُكْمُ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ؛ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»‏؛ وَ قَالَ يَحْكِي قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ‏ «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»‏؛ وَ قَالَ فِي الْيَهُودِ يَحْكِي قَوْلَ «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ». قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»‏ وَ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ «قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»‏؛ وَ إِنَّمَا نَزَلَ‏ هَذَا فِي قَوْمٍ مِنَ الْيَهُودِ كَانُوا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ فَلَمْ يَقْتُلُوا هُمْ الْأَنْبِيَاءَ بِأَيْدِيهِمْ وَ لَا كَانُوا فِي زَمَانِهِمْ وَ لَكِنْ قَتَلَهُمْ أَسْلَافُهُمُ وَ رَضُوا هُمْ‏ بِفِعْلِهِمْ وَ تَوَلَّوْهُمْ عَلَى ذَلِكَ، فَأَضَافَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ فِعْلَهُمْ وَ جَعَلَهُمْ مِنْهُمْ لِاتِّبَاعِهِمْ إِيَّاهُم‏. …

 

۳) الف. از امام صادق ع روایت شده است: این آیه نازل شد که «بگو بی‌شک ییامبرانی پیش از من معجزات و آنچه گفتید برای شما آوردند؛ پس چرا آنان را کُشتید، اگر راستگویان‌اید؟!» (آل عمران/۱۸۳) در حالی که دانست که آنان می‌گویند: «به خدا سوگند ما آنان را به قتل نرساندیم و شاهدش هم نبودیم». و همانا به اینان گفته شد که از کار آنان تبری بجویید، اما زیر بارش نرفتند. [بدین جهت بود که خداوند اینها را قاتل دانست].

ب.. و نیز محمد بن ارقط روایت می‌کند که امام صادق ع از من پرسید: آیا در کوفه سکونت داری؟

گفتم: بله!

پرسید: آیا قاتلان امام حسین ع را می‌بینی؟!

گفتم: فدایت شوم! از آنان کسی نمانده است!

فرمود: پس تو از کسانی هستی که گمان می‌کنند قاتل کسی نیست جز آنکه مستقیما دیگری را به قتل رسانده یا عهده‌دار قتل او بوده؟ آیا سخن خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: «بگو بی‌شک ییامبرانی پیش از من معجزات و آنچه گفتید برای شما آوردند؛ پس چرا آنان را کُشتید، اگر راستگویان‌اید؟!» (آل عمران/۱۸۳) آنانی که در زمان حضرت محمد ص بودند، کدام پیامبر را به قتل رساندند؛ در حالی که در فاصله بین حضرت محمد و حضرت عیسی ع پیامبری نیامده بود؟! همانا اینان به قتل آنان راضی بودند پس خداوند آنان را قاتل نامید!

تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۰۹

الف. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَاشِمٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» وَ قَدْ عَلِمَ أَنْ [قَدْ] قَالُوا «وَ اللَّهِ مَا قَتَلْنَا وَ لَا شَهِدْنَا» وَ إِنَّمَا قِيلَ لَهُمُ ابْرَءُوا مِنْ قَتَلَتِهِمْ فَأَبَوْا.

ب. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَرْقَطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي تَنْزِلُ الْكُوفَةَ؟

فَقُلْتُ نَعَمْ.

فَقَالَ تَرَوْنَ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ ع بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟

قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ أَحَدٌ.

قَالَ: فَأَنْتَ إِذاً لَا تَرَى الْقَاتِلَ إِلَّا مَنْ قَتَلَ أَوْ مَنْ وَلِيَ الْقَتْلَ؟! أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِ اللَّهِ «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ‏ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» فَأَيَّ رَسُولٍ قَتَلَ الَّذِينَ[۶] كَانَ مُحَمَّدٌ ص بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِيسَى رَسُولٌ؛ وَ إِنَّمَا رَضُوا قَتْلَ أُولَئِكَ فَسُمُّوا قَاتِلِينَ.

 

۴) ابن معمر می‌گوید امام صادق ع فرمود:

خدا قدريّه را لعنت كند! خدا خوارج را لعنت كند! خدا مرجئه را لعنت كند! خدا مرجئه را لعنت كند!

عرض كردم: آنها يكبار یکبار لعنت فرمودى، ولی اينها را دو مرتبه لعنت فرمودى؟!

فرمود: اینان مى‏گويد كه كشندگان ما مؤمن‏اند! و به اين سبب، خون‏هاى ما به جامه‏هاى ايشان آلوده است، تا روز قيامت. به درستى كه خداى عز و جل در كتاب خويش، از گروهى حكايت فرموده كه گفتند: «به پیامبری ایمان نیاوریم تا اینکه برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را ببلعد. بگو بی‌شک ییامبرانی پیش از من معجزات و آنچه گفتید برای شما آوردند؛ پس چرا آنان را کُشتید، اگر راستگویان‌اید؟!» در حالی که ميان اين كشندگان و گويندگان، پانصد سال فاصله بود؛ پس خداى عز و جل همان كشتن را بر ايشان الزام فرمود، به سبب رضاى ايشان بدانچه آنان كردند.

الكافي، ج‏۲، ص۴۰۹؛ تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۰۸[۷]

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ رَجُلٍ [= عمر بن معمر] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الْقَدَرِيَّةَ لَعَنَ اللَّهُ الْخَوَارِجَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُرْجِئَةَ!

قَالَ قُلْتُ لَعَنْتَ هَؤُلَاءِ مَرَّةً مَرَّةً وَ لَعَنْتَ هَؤُلَاءِ مَرَّتَيْنِ؟

قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ إِنَّ قَتَلَتَنَا مُؤْمِنُونَ فَدِمَاؤُنَا مُتَلَطِّخَةٌ بِثِيَابِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ حَكَى عَنْ قَوْمٍ فِي كِتَابِهِ «أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» قَالَ كَانَ بَيْنَ الْقَاتِلِينَ وَ الْقَائِلِينَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ فَأَلْزَمَهُمُ اللَّهُ الْقَتْلَ بِرِضَاهُمْ مَا فَعَلُوا.[۸]

 

تدبر

۱) «الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»

ظاهرا این سخن یهودیان است که ادعا کردند خداوند به ما سفارش کرده که به پیامبری ایمان نیاوریم تا اینکه برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را ببلعد. در این باره که آیا اساساً چنین سفارشی بوده یا نه، چند نظر مطرح است:

الف. ظاهر آیه [بویژه با توجه به اینکه خداوند تصریح می‌کند که قبلی‌ها هم بینات آوردند و هم چنین کاری کردند] این است که واقعا چنین مطلبی در تورات آمده است؛ اما مفسران بر این باورند که مطلب تتمه‌ای داشته؛ یعنی بدین صورت بوده که از این پس اگر کسی نزد شما ادعای نبوت کرد از او بخواهید که قربانی‌ای بیاورد که آتش او را ببلعد، غیر از عیسی ع و محمد ص که بدان دو نفر بدون آوردن قربانی ایمان بیاورید. (مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۰[۹]؛ البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۷[۱۰])

ب. این قانون بوده، اما توسط حضرت عیسی ع نسخ شده است. (به نقل از البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۷[۱۱])

ج. اساساً چنین سخنی دروغ و افترا برخداوند بوده است؛ زیرا اگر قرار است با معجره آوردن ایمان بیاورند، بین این معجزه و سایر معجزات چه تفاوتی هست؟! (تفسير الصافي، ج‏۱، ص۴۰۵)[۱۲] البته لحن آیه و اذعان به اینکه چنین پیامبری هم فرستادیم (جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ)، نشان می‌دهد که بعید نیست که چنین عهدی واقعا در کار بوده است.

د. …

 

۲) «الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ …»

فرار از پذيرش حقّ را با عناوين مذهبى توجيه نكنيد. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۵)

 

۳) «أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ»

چرا به جای اینکه «نومن برسول» بگویند، «نومن لرسول» گفتند؟

الف. وقتی با حرف «ب» می‌آید به معنای تصدیق کردن است؛ اما وقتی با حرف لام می‌آید، این اصطلاحاً لام تقویت است که بر مفعول وارد می‌شود و معنای مفعولیت را تقویت کند، یعنی تاکید شود که معنای ایمان مد نظر بوده نه امنیت‌بخشی. (التحرير و التنوير، ج‏۱۱، ص۱۵۶)[۱۳]

ب. همان طور که در آیه «فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِه‏» این نوعی تسلی دادن پیامبر ص است (البحر المحيط، ج‏۶، ص۹۵) از این جهت که اگر دور و بر تو کس چندانی جمع نشد حضرت موسی ع هم همین طور بود؛ آنگاه گویی در اینجا نیز می‌خواهد نگاه مفعت‌طلبانه آنها را برملا کند؛ یعنی آنان چون در همه چیز دنبال منافع بودند، گمان می‌کردند که پیامبر هم به نفع خودش است که ایمان آوردن را می‌خواهد.

ج. …

 

۴) «الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ …»

يهود، موسى را آخرين پيامبر نمى‏دانستند، بلكه مى‏گفتند: عهد خدا با ما آن بوده است كه پيامبر بعدى، چنين و چنان باشد. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۵)

پس اینکه یهودیان حضرت عیسی و حضرت محمد ص را انکار می‌کنند از باب لجبازی است.

نکته فلسفه دین

اسلام تنها شریعتی است که پیامبرش صریحا خود را «خاتم النبیین» خوانده است. اما در شرایع دینی نه‌تنها چنین مطلبی نیامده بلکه در تورات و انجیل بشارت به شخص دیگری آمده است؛ که آنها نیز امروزه آن را موعود جهانی می‌خوانند.

در هر صورت، اگر کسی با تحقیق مسلمان شد، دیگر تحقیق در مورد مدعیان جدید نبوت (مانند دین بهاییت و بابیت و …)‌ ضرورتی ندارد؛ اما اگر کسی با دلیل مسیحی یا یهودی بشود، همچنان باید به تحقیق خود ادامه دهد که آیا پیامبر جدیدی نیامده است؟

 

۵) «حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ …»

قربانى حيوان، تاريخى بس طولانى دارد. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۶)

 

۶) «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»

برخی از بنی‌اسرائیل، پیامبران خود را می‌کشتند! (ظاهرا اشاره به قتل امثال یحیی و زکریا باشد؛ مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۰ ؛ البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۷)

و عجیب این است که خود را یهودی و پیرو خدا و دین الهی می‌دانستند!

یعنی ممکن است برخی از کسانی که ظاهرا ایمان دارند کارشان در بدی و گناه به جایی برسد که پیامبری که با آمدن معجزه پیامبری‌اش قطعی شده را هم به شهادت برسانند.

 

۷) «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ»

رضايت بر گناهِ نياكان، سبب شريك شدن در جرم آنان است. (حدیث۲)

 

۸) «قُلْ قَدْ جاءَكُمْ»

استدلال و احتجاج پيامبر با يهود، به تعليم خداوند بود. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۶)

 

۹) «جاءَكُمْ … بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ»

سوابق هر گروه وملّتى، بهترين گواه بر صدق يا كذب ادّعاى آنهاست. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۶)

 

۱۰) «قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‏ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ»

گاهى براى اثبات يا حقّانيت يك امر يا مصلحت مهم‏تر بايد اموالى فدا شود. آرى، اگر مالى آتش گرفت ولى چشمى بيدار و يا دلى روشن شد، اسراف نخواهد بود. (تفسير نور، ج‏۱، ص۶۶۶)

 


[۱] . و قرأ عيسى بن عمر بقربان بضم الراء. قال ابن عطية: اتباعا لضمة القاف، و ليس بلغة.

لأنه ليس في الكلام فعلان بضم الفاء و العين. و حكى سيبويه السلطان بضم اللام، و قال: إن ذلك على الاتباع انتهى.

و لم يقل سيبويه: إنّ ذلك على الاتباع، بل قال: و لا نعلم في الكلام فعلان و لا فعلان، و لا شيئا من هذا النحو لم يذكره. و لكنه جاء فعلان و هو قليل، قالوا: السلطان و هو اسم انتهى. و قال الشارح: صاحب في اللغة لا يسكن و لا يتبع، و كذا ذكر التصريفيون أنه بناء مستقبل. قالوا فيما لحقه زيادتان بعد اللام و على فعلان و لم يجي‏ء إلا اسما: و هو قليل نحو سلطان. (البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۵۸)

[۲] . و الذين قالوا صفة للذين قالوا. و قال الزجاج: الذين صفة للعبيد. قال ابن عطية: و هذا مفسد للمعنى و الوصف انتهى. و هو كما قال. و جوزوا قطعه للرّفع، و النصب، و اتباعه بدلا.

[۳] . الَّذِينَ قالُوا: هو في موضع جرّ بدلا من قوله: «الَّذِينَ قالُوا» و يجوز أن يكون نصبا بإضمار أعنى، و رفعا على إضمار هم.

[۴] . قيل نزلت الآية في جماعة من اليهود منهم كعب بن الأشرف و مالك بن الضيف و وهب بن يهودا و فنحاص بن عازورا قالوا يا محمد ص إن الله عهد إلينا في التوراة أن لا نؤمن لرسول حتى يأتينا بقربان تأكله النار فإن زعمت أن الله بعثك إلينا فجئنا به نصدقك فأنزل الله هذه الآية عن الكلبي.

[۵] . ظاهرا همین یکبار هم نبوده و در موارد دیگری یهودیان نزد خودشان این سخن را گفته‌اند چنانکه در روایتی که امام صادق ع به توصیف جریان جنگ احزاب می‌پردازند، آمده است:

… فَقَالَ الزُّبَيْرُ بْنُ ياطا وَ كَانَ شَيْخاً كَبِيراً مُجَرَّباً قَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ. قَدْ قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ فِي سَفَرِنَا بِأَنَّهُ يَبْعَثُ نَبِيّاً فِي آخِرِ الزَّمَانِ يَكُونُ مَخْرَجُهُ بِمَكَّةَ وَ مُهَاجَرَتُهُ بِالْمَدِينَةِ إِلَى الْبَحِيرَةِ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَرَبِيَّ وَ يَلْبَسُ الشَّمْلَةَ وَ يَجْتَزِي بِالْكُسَيْرَاتِ وَ التُّمَيْرَاتِ وَ هُوَ الضَّحُوكُ الْقَتَّالُ فِي عَيْنَيْهِ حُمْرَةٌ وَ بَيْنَ كَتِفَيْهِ خَاتَمُ النُّبُوَّةِ يَضَعُ سَيْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ لَا يُبَالِي مَنْ لَاقَاهُ يَبْلُغُ سُلْطَانَهُ مُنْقَطَعَ الْخُفِّ وَ الْحَافِرِ فَإِنْ كَانَ هَذَا هُوَ فَلَا يَهُولَنَّهُ هَؤُلَاءِ وَ جَمْعُهُمْ وَ لَوْ نَاوَتْهُ هَذِهِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِي لَغَلَبَهَا فَقَالَ حُيَيٌّ: لَيْسَ هَذَا ذَلِكَ وَ ذَلِكَ النَّبِيُّ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ هَذَا مِنَ الْعَرَبِ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ وَ لَا يَكُونُ بَنُو إِسْرَائِيلَ أَتْبَاعاً لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ أَبَداً لِأَنَّ اللَّهَ قَدْ فَضَّلَهُمْ‏ عَلَى النَّاسِ جَمِيعاً وَ جَعَلَ مِنْهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْكَ وَ قَدْ عَهِدَ إِلَيْنَا مُوسَى أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ وَ لَيْسَ مَعَ مُحَمَّدٍ آيَةٌ وَ إِنَّمَا جَمَعَهُمْ جَمْعاً وَ سَحَرَهُمْ وَ يُرِيدُ أَنْ يَغْلِبَهُمْ بِذَلِكَ، فَلَمْ يَزَلْ يَقْلِبُهُمْ عَنْ رَأْيِهِمْ حَتَّى أَجَابُوه‏ (تفسير القمي، ج‏۲، ص۱۸۱)

[۶] . در تفسیر عیاشی نوشته « قبل الذي» ولی در نقل وسائل الشیعه (ج۱۶، ص۱۴۱) و تفسیر برهان (ج‏۱، ص۷۱۸) و بحار الأنوار (ج‏۹۷، ص۹۵) از عیاشی به صورت فوق نوشته که ظاهرا آن صحیح است.

[۷] . «رجل»ی که از امام صادق ع نقل کرده ظاهرا عمر بن معمر است و عبارات تفسیر عیاشی اندکی متفاوت است:

عن عمر بن معمر قال أبو عبد الله ع لعن الله القدرية لعن الله الحرورية لعن الله المرجئة لعن الله المرجئة، قلت له جعلت فداك كيف لعنت هؤلاء مرة، و لعنت هؤلاء مرتين فقال: إن هؤلاء زعموا أن الذين قتلونا مؤمنين فثيابهم ملطخة بدمائنا إلى يوم القيامة أ ما تسمع لقول الله «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ» إلى قوله «صادِقِينَ» قال: فكان بين الذين خوطبوا بهذا القول و بين القاتلين خمس مائة عام، فسماهم الله قاتلين‏ برضاهم بما صنع أولئك.

[۸] . این دو روایت در تفسير العياشي، ج‏۱، ص۵۱ نیز در همین راستاست:

۱) عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ يَحْكِي قَوْلَ الْيَهُودِ «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ» الْآيَةَ فَقَالَ «فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» وَ إِنَّمَا نَزَلَ هَذَا فِي قَوْمِ يَهُودَ وَ كَانُوا عَلَى عَهْدِ مُحَمَّدٍ ص لَمْ يَقْتُلُوا الْأَنْبِيَاءَ بِأَيْدِيهِمْ وَ لَا كَانُوا فِي زَمَانِهِمْ وَ إِنَّمَا قَتَلَ أَوَائِلُهُمُ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ فَنُزِّلُوا بِهِمْ أُولَئِكَ الْقَتَلَةَ؛ فَجَعَلَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ أَضَافَ إِلَيْهِمْ فِعْلَ أَوَائِلِهِمْ بِمَا تَبِعُوهُمْ وَ تَوَلَّوْهُم‏.

۲) عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ «قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ هَؤُلَاءِ لَمْ يَقْتُلُوا وَ لَكِنْ فقد كَانَ هَوَاهُمْ مَعَ الَّذِينَ قَتَلُوا فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ قَاتِلِينَ لِمُتَابَعَةِ هَوَاهُمْ وَ رِضَاهُمْ بِذَلِكَ الْفِعْلِ.

[۹] . قيل إن الله أمر بني إسرائيل في التوراة من جاءكم يزعم أنه نبي فلا تصدقوه حتى يأتي بقربان تأكله النار حتى يأتيكم عيسى و محمد فإذا أتياكم فآمنوا بهما بغير قربان.

[۱۰] . ظاهر هذا القول أنه عهد إليهم في التوراة، فقيل: كان هذا في التوراة، و لكن كان تمام الكلام حتى يأتيكم المسيح و محمد، فإذا أتياكم فآمنوا بهما من غير قربان.

[۱۱] . قيل: كان أمر القرابين ثابتا، إلى أن نسخت على لسان المسيح.

[۱۲] . هذا من مفترياتهم و أباطيلهم لأن هذه انما توجب الإِيمان لكونها معجزة فهي و سائر المعجزات سواء في ذلك. (و البته باید گفت با توجه به اینکه ظاهرا اصل چنین واقعه‌ای در آنان بوده (حدیث۱) لزوما این استبعاد روا نیست؛ چرا که با توجه به شیوع این در آنان، بعید نیست که خدا همین را محک گذاشته بوده است.

[۱۳] . و هذه اللام سماها ابن مالك لام التبيين و تبعه ابن هشام، و هي تدخل على المفعول لتقوية معنى المفعولية، و يؤكد قصد التقوية في مثل فعل (آمن) بمعنى صدّق دفع أن يلتبس بفعل (آمنه) إذا جعله في أمن و سيأتي في قوله تعالى: وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ في سورة الإسراء [۹۰]. و قد يعدى بالباء لتضمنه معنى صدّق كما في قوله تعالى: قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ [يونس: ۹۰].

Visits: 15

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*