۹۴۲) وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً

۲۷-۲۹ ذی‌القعده ۱۴۴۰

ترجمه

و آنان که فحشائی [به بار] آورند از زنان شما، پس علیه آنان چهار تن از خودتان [= مسلمانان] را به گواهی طلبید؛ پس اگر شهادت دادند، پس آنان را در خانه‌ها باز دارید [= حبس کنید] تا اینکه مرگ آنان را دریابد یا خداوند برایشان راهی قرار دهد.

اختلاف قرائت

يَأْتينَ الْفاحِشَةَ / تَأتِی الْفاحِشَةَ / يَاتينَ الْفاحِشَةَ / يَأْتينَ بالْفاحِشَةَ[۱]
علیهِنَّ / علیهُنَّ / علیهُنَّه[۲]
فَأَمْسِكُوهُنَّ / فَأَمْسِكُوهُنَّه[۳]
الْبُيُوتِ/ الْبِيُوتِ[۴]
یَتَوَفَّاهُنَّ / یَتَوَفَّاهُنَّه[۵]
لَهُنَّ / لَهُنَّه[۶]

 

نکات ادبی

الْفاحِشَةَ

قبلا بیان شد که ماده «فحش» (با کلماتی همچون فُحْش و فَحْشَاء و فَاحِشَة) در اصل دلالت بر زشتی و قبح و شناعت در چیزی می‌کند، به طوری که در مورد هر چیزی که از حد خودش تجاوز کند (که به نحوی موجب کراهت شود) «فاحش» گفته می‌شود؛ و تفاوتش با «قبح» در این است که اولا «فحش» قبحش شدیدتر است و ثانیا «قبح» را در مورد صورت و ظاهر هم به کار می‌برند، مثلا می گویند فلانی «قبیح المنظر» است، در حالی که فحش را غالبا فقط در مورد سخن ویا فعل قبیح به کار می‌برند.

بدین ترتیب «فاحشة» (الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ؛ بقره/۲۶۸) عملی است که زشتی آن شدید است؛ و کلمه «فحشاء» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ؛ بقره/۱۶۹) ‌به خاطر «مد»ی که در کلام دارد، مفهومش شدیدتر از «فاحِشَة» است و «فواحش» هم جمع «فاحشة» است «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن» (انعام/۱۵۱)

این کلمه بسیاری از اوقات به طور خاص در مورد «روابط جنسی نامشروع» (اعم از زنا و لواط و مساحقه) به کار می‌رود: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَة» (طلاق/۱) ، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً» (اسراء/۳۲) ، «أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ» (اعراف/۸۰) ، «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ» (نساء/۱۵)

جلسه ۲۴۸  http://yekaye.ir/al-aaraf-7-28/

فَاسْتَشْهِدُوا ؛ شَهِدُوا

قبلا بیان شد که ماده «شهد» در اصل دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام). به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد؛ و برخی افزوده‌اند که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را می‌توان به کار برد، و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت‏ …» (یوسف/۲۶-۲۷) است.

با این توضیحات معلوم می‌شود که در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطه‌ای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بی‌توجهی باشد، شهادت صدق نمی‌کند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ می‌دهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه می‌کند به کار می‌رود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا می‌شود واقعه‌ای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).

جلسه ۳۰۴  http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/

این ماده وقتی به باب استفعال می رود به معنای «طلب شهادت دادن» است و در جایی به کار می رود که از عده ای برای شهادت دادن در موضوعی دعوت به عمل آید.

فَأَمْسِكُوهُنَّ

قبلا بیان شد که ماده «مسک» را برخی در اصل به معنای «حبس کردن» دانسته‌اند، مانند «أَمَّنْ هذَا الَّذي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ» (ملک/۲۱) یا «فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ» (نساء/۱۵)؛

و برخی معنای اصلی آن را «درآویختن به چیزی» (وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِر؛ ممتحنه/۱۰) ویا «حفظ کردن آن» (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ‏؛ حج/۶۵) معرفی کرده‌اند؛

و برخی هم تلفیقی از این دو معنا را، یعنی «حبس کردن»ی که همراه با «حفظ کردن» باشد، که نقطه مقابل رها گذاشتن (إرسال) است، دانسته اند.

این ماده وقتی به باب إفعال می‌رود، دلالت بر نگهداشتنی دارد که فاعل آن مورد توجه خاص است، یعنی زاویه اقدام کردن شخص برای نگهداشتن بیشتر مورد توجه است الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ‏؛ بقره/۲۲۹) که اسم فاعل آن «مُمسِک» است (فَلا مُمْسِكَ لَها، فاطر/۲؛ ٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ، زمر/۳۸)

اما وقتی به باب تفعیل می‌رود، عمدتاً نگه داشته شدن از زاویه مفعول (آنچه حفظ و نگه داشته می‌شود) مورد توجه است؛ چنانکه «وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» (اعراف/۱۷۰) به معنای کسانی است که خودشان را مقید به ضوابط کتاب آسمانی می‌کنند.

و وقتی به باب استفعال می‌رود به معنای درصدد حفظ و تمسک کردن به چیزی برآمدن می‌باشد «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏» (التحقيق، ج‏۱۱، ص۱۱۱) که اسم فاعل آن «مستمسِک» می‌شود (أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ‏؛ زخرف/۲۱).

جلسه ۷۰۲  http://yekaye.ir/al-fater-35-2/

يَتَوَفَّاهُنَّ

قبلا بیان شد که «تَوَفّی» از ماده «وفی» است که دلالت می‌کند بر اینکه چیزی ویا کاری به حد تمام و کمال خود برسد؛ چنانکه کلمه «وفاء» به معنای عهد را به پایان رساندن و به مفاد آن کاملا عمل کردن می‌باشد و «استوفی» هم به معنای امری را به نحو کامل گرفتن است به نحوی که چیزی از آن فروگذار نشود [در فارسی هم می‌گوییم کار را به نحو مستوفَی انجام داد]. درباره اینکه چرا قبض روح کردن انسان را «توفی» می‌گویند برخی گفته‌اند بدین جهت که «توفی» دریافت کامل است و تمام حقیقت انسان روح است که در هنگام مرگ بتمامه دریافت می‌شود.

جلسه ۱۸۱  http://yekaye.ir/an-nisa-004-097/

الْمَوْتُ

قبلا بیان شد که ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است. «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/۷۵) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» می باشد.

به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/۱۹) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/۲۲) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی‏؛ بقره/۷۳) است. اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ‏» (زمر/۳۰) هم گفته‌اند این به لحاظ آینده است. و کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان می‌شود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/۱۲۲؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/۱۱ و زخرف/۱۱)

جلسه ۷۲۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-22/

 

حدیث

۱) الف. از امام باقر ع درباره این سخن خداوند که می‌فرماید: «و آنان که فحشائی [به بار] آورند از زنان شما…»، فرمودند:

این آیه نسخ شده است؛ و آن «راه» [که در ادامه آیه می‌فرماید: مگر اینکه خداوند راهی برای آنها قرار دهد] همان «حدود» [مجازات‌های شرعی تعیین شده برای زناکار] است.

ب. ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که می‌فرماید «و آنان که فحشائی [به بار] آورند از زنان شما … یا خداوند برایشان راهی قرار دهد.»

فرمودند: این نسخ شده است.

گفتم: چگونه؟

فرمودند: روال چنین بود که اگر زنی مرتکب فحشا می‌شد و چهار شاهد بر او اقامه می‌گردید؛ او را داخل در خانه‌ای می‌کردند و با او سخن نمی‌گفتند و همنشین نمی‌شدند و فقط خوردنی و نوشیدنی برایش می‌آوردند تا بمیرد.

گفتم: پس اینکه فرمود «یا خداوند برایشان راهی قرار دهد» چطور؟

فرمود: آن راه همان تازیانه و سنگسار و زندانی کردن در خانه است…

ادامه این حدیث در جلسه بعد خواهد آمد.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۲۷؛ مجمع البيان، ج‏۳، ص۳۴

الف. عن جابر عن أبي جعفر ع في قول الله «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ» إلى «سَبِيلًا» قال: منسوخة و السبيل هو الحدود.

ب. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ‏» إِلَى «سَبِيلًا».

قَالَ هَذِهِ مَنْسُوخَةٌ. قَالَ قُلْتُ كَيْفَ كَانَتْ قَالَ كَانَتِ الْمَرْأَةُ إِذَا فَجَرَتْ فَقَامَ عَلَيْهَا أَرْبَعَةُ شُهُودٍ أُدْخِلَتْ بَيْتاً وَ لَمْ تُحَدَّثْ وَ لَمْ تُكَلَّمْ وَ لَمْ تُجَالَسْ وَ أُوتِيَتْ فِيهِ بِطَعَامِهَا وَ شَرَابِهَا حَتَّى تَمُوتَ قُلْتُ فَقَوْلُهُ «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» قَالَ جَعَلَ السَّبِيلَ الْجَلْدَ وَ الرَّجْمَ وَ الْإِمْسَاكَ فِي الْبُيُوتِ …

ج. از امام باقر ع روایتی طولانی نقل شده که در فرازی از آن می‌فرمایند:

و سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است؛ و آنچه این را نشان می‌دهد آن است که خداوند عز و جل در سوره نساء فرمود «و آنان که فحشائی [به بار] آورند از زنان شما، پس علیه آنان چهار تن از خودتان [= مسلمانان] را به گواهی طلبید؛ پس اگر شهادت دادند، پس آنان را در خانه‌ها باز دارید [= حبس کنید] تا اینکه مرگ آنان را دریابد یا خداوند برایشان راهی قرار دهد.» و این راه همان است که خداوند عز و جل [در سوره نور] فرمود که: «سوره‌ای که آن را نازل کردیم و واجب نمودیم و در آن آیاتی رورشنگر فروفرستادیم؛ مرد زناکار و زن زناکار، هریک از آن دو را صد تازیانه بزنید و در مورد آن دو، رأفتی در دین خدا شما را نگیرد، اگر که به خدا و روز آخرت ایمان دارید؛ و باید که بر عذاب آن دو، عده‌ای از مومنین شاهد باشند.» (نور/۱-۲)

الكافي، ج‏۲، ص۳۳

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ [أُ]نَاساً تَكَلَّمُوا فِي هَذَا الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ» الْآيَةَ فَالْمَنْسُوخَاتُ مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ وَ الْمُحْكَمَاتُ مِنَ النَّاسِخَاتِ؛

… وَ سُورَةُ النُّورِ أُنْزِلَتْ بَعْدَ سُورَةِ النِّسَاءِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي سُورَةِ النِّسَاءِ «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» وَ السَّبِيلُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِين‏»

 

۲) روایت شده است که وقتی آیه «مرد زناکار و زن زناکار، هریک از آن دو را صد تازیانه بزنید» (نور/۲) نازل شد، پیامبر ص فرمود: این را دریابید؛ این را دریابید! خداوند راهی برای آن زنان قرار داد: اگر مجرد با مجرد باشد صد تازیانه و یک سال تبعید؛ و اگر متاهل با متاهل باشد، صد تازیانه و سنگسار.

مجمع البيان، ج‏۳، ص۳۴؛ فقه القرآن، ج‏۲، ص۳۶۸؛ عوالي اللئالي، ج‏۱، ص۲۳۷

لما نزل قوله «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» قال النبي ص:

خذوا عني خُذُوا عَنِّي قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ السَّبِيلَ؛ الْبِكْرَ بِالْبِكْرِ جَلْدُ مِائَةٍ وَ تَغْرِيبُ عَامٍ؛ وَ الثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ جَلْدُ مِائَةٍ وَ الرَّجْم‏.

 

تدبر

۱) «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً»

این آیه در مقام حکم اولیه‌ای است برای زنانی که مرتکب فحشاء شوند.

حکم اولیه آنان این بوده که در صورتی که با شهادت چهار شاهد وقوع عمل فحشاء از آنان اثبات می‌شد، آنان محکوم به حبس مادام العمر بودند، تا زمانی که حکم جدیدی از جانب خداوند بیاید، که چنانکه شیعه و سنی در احادیث متعددی روایت کرده‌اند حکم جدید، آیات سوره نور بود که «حدود» یعنی مجازات‌های شرعی این گونه افراد را مشخص کرد.

چنانکه دیدیم در آیات قبل، برخی احکام ازدواج و ارث را مطرح کرد و از این آیه سراغ برخی از  مجازات‌های کسانی که در زمینه مسائل جنسی مرتکب حرام می‌شوند می‌رود. درباره ارتباط این آیه با آیات قبل گفته‌اند:

الف. در آیات قبل تاکیدات فراوانی داشت بر پرهیز از ظلم به زنان و رفتار نیک با آنان، که اگر نمی‌توانید عدالت را رعایت کنید بیش از یک زن نگیرید، مهریه‌شان را بتمامه پرداخت کنید، سهمشان از ارث را به آنها بدهید و محرومشان نکنید؛ و …؛ اکنون بر برخورد با شدت عمل در خصوص ارتکاب فحشاء از سوی آنان تاکید می کند که این هم نوعی احسان در حق آنهاست، از باب سعادت اخروی خودشان؛ و برای اینکه توهم نکنند که اکنون که خداوند رویه احسان با آنها را توصیه کرده، آنان می‌توانند بی‌مبالات شوند و اسلام دیگر در هیچ جا با آنان سخت‌گیرانه برخورد نمی‌کند. (البحر المحيط، ج‏۳، ص۵۵۵)

ب. قبلا اشاره شد که بحث آیات سوره نساء ناظر به محوریت خانواده است در شکل‌گیری جامعه؛ ابتدا به سراغ احکام درون خانواده رفت (که هم حکم ازدواج و هم ارث ناظر به روابط افراد درون خانواده است) و اکنون با یک شیب ملایم دارد وارد بحث‌های بیرون از خانواده می‌شود؛ زیرا ارتکاب فاحشه آنجایی است که فرد به جای اینکه نیاز جنسی خود را در خانواده رفع کند، این را به بیرون از حریم خانواده می‌کشاند.

ج. …

 

 

۲) «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ»

درباره اینکه مقصود از فاحشه که این زنان مرتکب آن شده‌اند چیست، دو دیدگاه مطرح شده است:

الف. زناکاری (یعنی رابطه جنسی نامشروع با مرد) که اغلب مفسران همین را مطرح کرده‌اند.

ب. مساحقه (یعنی رابطه جنسی بین دو زن)، که برخی از مفسران مانند ابومسلم (محمد بن بحر الاصبهانی) (به نقل از مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۴؛ و فقه القرآن، ج‏۲، ص۳۷۶) و مقدم بر او، مجاهد (به نقل از البحر المحيط، ج‏۳، ص۵۵۵) این دیدگاه را برگزیده‌اند.

بحثی درباره شمول مفاد این آیه

به نظر می‌رسد این دو قول درباره آیه قابل جمع است و دلیلی ندارد که قبول یکی را به معنای انکار دیگری بدانیم. از شواهدی که بر این دیدگاه اخیر است این است که این آیه درباره «زنان» است و آیه بعد که درباره مردان است، با تعبیر «الذان» که به معنای «دو مرد»‌ است، به کار رفته؛ پس آن آیه که درباره مردان است، ناظر به لواط است؛ و این آیه درباره مساحقه. از ابومسلم که این نظر را داده، نقل شده که یکی از مبنای‌اش این بوده که وی نسخ در خود قرآن را منکر است (به نقل از البحر المحيط، ج‏۳، ص۵۵۶) و از این رو، حکم این آیه را غیر از حکم آیات سوره نور می‌دانسته است[۷]؛ و چیزی که می‌تواند موید او باشد این است که ظاهر عبارت «اینکه خدا راهی برای آنان قرار دهد» نوعی تخفیف است نه سخت‌گیری بیشتر، در حالی که احکامی مانند صد تازیانه و سنگسار خیلی شدیدتر از حبس است؛ پس اینها ناظر به دو فضا می‌باشد؛ و بر این اساس، مقصود از راهی که خداوند قرار دهد، این است که آنان با امکان ازدواج راه مشروعی برای رفع نیاز آنان قرار دهد (به نقل از فقه القرآن، ج‏۲، ص۳۸۶)؛ و می‌تواند مقصود از این تعبیر مجازات‌هایی می‌باشد که برای مساحقه توسط پیامبر ص عنوان شده است.

مهمترین اشکالی که بر او گرفته‌اند[۸] این است که این تفسیر از آیه برخلاف اجماع است (مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۴)، اما وی پاسخ داده که «مجاهد» که از تابعین است این نظر را داشته، پس اجماعی در کار نبوده است؛ و برخی نیز بر همین اساس این ظهور در آیه را پذیرفته‌اند (البحر المحيط، ج‏۳، ص۵۵۶)؛ و پاسخ دیگری که به نفع او می‌توان داد این است که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، اینکه عده‌ای یک معنا را برای آیه‌ای بیابند منطقا دلیل نمی‌شود که معنای دوم را باطل بدانیم؛ بلکه چه‌بسا هر دو مطلب درست باشد. حتی اگر استعمال لفظ در بیش از یک معنا را نپذیریم، با توجه به اینکه کلمه «فاحشه» درباره روابط جنسی می‌باشد کاملا محتمل است که این آیه ناظر به مطلق روابط جنسی زنان باشد، چه رابطه جنسی با مرد (زنا) و چه رابطه جنسی با زن (مساحقه)؛ بویژه که کلمه «فاحشه» در قرآن هم درباره زنا به کار رفته است (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ اسراء/۳۲) و هم درباره لواط و مساحقه (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ؛ عنکبوت/۲۸)[۹]

 

۳) «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ»

برخی از مفسران بر این باورند که این حکم ناظر به زنان متاهل است زیرا تعبیر «من نسائکم»‌ و نه «من النساء» را به کار برده است. (به نقل از مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۴)

اما چنین تخصیصی قابل دفاع نیست؛ بلکه ظاهرا اینجا «کُم» ناظر به کل امت است؛ یعنی «زنان مربوط به امت شما»؛ و اینکه تعبیر «نسائکم» به معنای غیر همسران باشد در قرآن کریم موارد دیگری هست که به معنای مطلق زنان است، مانند آیه مباهله که برای حضرت زهرا تعبیر «نسائنا» را به کار برد «وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» (آل‌عمران/۶۱) یا داستان کشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران توسط فرعونیان «آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ» (بقره/۴۹ و ابراهیم/۶)

 

۴) «فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا …»

اثبات فحشاء، نیازمند شهادت دادن چهار نفر است؛ و حتی در مورد زنان، حداقل چهار شاهد مرد باید در کار باشند (مجمع البيان، ج‏۳، ص۳۴)

در این آیه ضمیر «کم» و صیغه «شهدوا» که هر دو برای جمع مذکر است دلالتی بر اینکه شاهدان باید مذکر باشند، دارد (هرچند که این ظهورش تام نیست زیرا در جایی که هم مرد و هم زن در کار باشد باز تعبیر جمع مذکر می‌آید) و این ظهور با روایات متعدد و شواهد تاریخی تثبیت می‌شود.

بحث اجتماعی-حقوقی: ظرایفی درباره حدود و تعزیرات در اسلام

چرا در اثبات فحشاء، شهادت چهار شاهد، آن هم شاهد مرد لازم است، در حالی که در مسائل مهم دیگر، حتی قتل، با دو شاهد مطلب اثبات می‌شود؟

الف. براى حفظ آبرو و شرف ديگران، اسلام براى اثبات زنا، چهار شاهد مقرّر كرده است، و حتّى اگر سه شاهد گواهى دهند، هر سه شلّاق مى‏خورند، ولى براى اثبات قتل، دو شاهد كافى است. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۵۶)

ب. هدف از اجرای این حکم، بیش از آنکه اجرای یک مجازات حقوقی باشد، اصلاح فرهنگی جامعه است. در واقع، با قرار دادن این حکم، کار اصلی‌ای که رخ می‌دهد، این است که قبح عمل حفظ می‌شود، تا اینکه این افراد مجازات شوند؛ زیرا می دانیم شهادت دادن در جایی است که اصل عمل مشاهده شده باشد و اینکه چهار مرد عادل پیدا شوند که با چشمان خود شاهد وقوع چنین واقعه‌ای باشند تنها در صورتی ممکن خواهد بود که قبح عمل چنان از بین رفته باشد که چنین کاری کاملا علنی واقع گردد. شاهد دیگر بر این مدعا تعبیر «فان شهدوا» است که در سه تدبر بعد توضیح داده خواهد شد.

 

۵) «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ»

نفرمود که «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ، فَأَمْسِكُوهُنَّ»، بلکه دو کار دیگر را واسطه کرد: یکی اینکه چهار شاهد شهادت طلب کنید و دیگر اینکه اگر شهادت دادند چنین مجازات کنید. این تعابیر بخوبی نشان می‌دهد که اجرای مجازات و حدود در زمینه فحشاء، منوط به شهادت است، نه منوط به صرف وقوع و تحقق فحشاء؛ و این از منت‌های خداوند است که اصل را بر اغماض و چشم‌پوشی و سهل‌گیری قرار داده است. (المیزان، ج۴، ص۲۳۴).

این مطلب نیز شاهد دیگری است بر این مدعا که هدف از اجرای این حکم، بیش از آنکه اجرای یک مجازات حقوقی باشد، اصلاح فرهنگی جامعه است. در واقع، با قرار دادن این حکم، کار اصلی‌ای که رخ می‌دهد، این است که قبح عمل حفظ می‌شود، نه اینکه لزوما هرکس این کار را کرد مجازات شوند؛ زیرا شهادت دادن چهار مرد عادل بر چنین واقعه‌ای تنها در صورتی ممکن خواهد بود که قبح عمل چنان از بین رفته باشد که چنین کاری کاملا علنی واقع گردد.

 

۶)‌ «فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا»

بعد از اینکه فرمود «طلب شهادت کنید»؛ نفرمود «و بر آنان واجب است که شهادت دهند»؛ بلکه فرمود: «اگر شهادت دادند …»

این نشان می‌دهد گواهى بر زنا واجب نيست. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۵۶)

این نیز شاهد دیگری است بر اینکه هدف از اجرای این حکم، بیش از آنکه اجرای یک مجازات حقوقی باشد، اصلاح فرهنگی جامعه است.

 

۷) «فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا َأَمْسِكُوهُنَّ»

در قضاوت در مورد حکم زناکار نباید قاضی به علم خود قناعت کند، بلکه گواهى لازم است. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۵۶)

این نیز شاهد دیگری است بر اینکه هدف از اجرای این حکم، بیش از آنکه اجرای یک مجازات حقوقی باشد، اصلاح فرهنگی جامعه است.

 

۸) «وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً»

ظاهر بسیاری از روایات و نظر بسیاری از مفسران آن است که حکم این آیه توسط آیات ابتدایی سوره نور نسخ شده است؛

در مقابل، دو دیدگاه قرار دارد:

الف. این حکم ناظر به مساحقه بوده و از این رو نسخ نشده است. (تدبر ۲) که بر همین اساس می‌توان گفت حکم عام (مطلق روابط جنسی نامشروع زنان) بوده و فقط آن مقدارش که ناظر به زنا بوده نسخ شده است.

ب. چون در خود آیه اشاره شده که «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً» پس نسخی رخ نداده است؛ زیرا نسخ در جایی است که حکمی قطعی بیان می‌شود و سپس حکم بعدی می‌آید و آن حکم را برمی‌دارد؛ اما اینجا با همین تعبیر در خود آیه اشاره شده است به محدود و موقت بودن این حکم، و اینکه این حکم برداشته خواهد شد. (به نقل از مجمع البيان، ج‏۳، ص۳۴)

 

۹) «فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»

در این آیه به جای تعبیر «حبس» از تعبیر «نگهداشتن در خانه» استفاده شده است. چرا؟

الف. ناظر است به همان اغماض و سهل‌گیری‌ای که خداوند در این مجازات قرار داده و در تدبر قبل اشاره شد (المیزان، ج۴، ص۲۳۴).

ب. كيفر زن زناكار، حبس در «خانه» است، نه زندان‏هاى عمومى، كه ممكن است فساد بيشتر بياموزد. در واقع، حبس زن در خانه، براى آن است كه افراد جامعه را فاسد نكند و از ازدواج محروم بماند و ميدانى براى لذّت پيدا نكند. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۵۶)

ج. …

 

۱۰) «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ»

براى سالم سازى و پاكسازى جامعه، گاهی حبس مجرم لازم است. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۵۷)

 


[۱] . ذكر الأصفهاني في المفردات: أن قراءة عبد الله بن مسعود «تأتي الفاحشة» قلت: هذا يقتضي أن تكون قراءته «و التي» مفردا، ولكنه لم صرح بذلك. ويبدو لي أنها محرفة في المفردات وأن الصواب «يأتين الفاحشة» وسياق النص عنده يدل على ذلك، وسيأتي خبر هذه القراءة؛ و قرأ أبو عمرو بخلاف عنه وأبو جعفر والأزرق وورش والأصفهاني «ياتين» بإبدال الهمزة الساكنة ألفا؛ وكذلك جاءت قراءة حمزة في الوقف؛ والجماعة على الهمز؛ وقرأ عبد الله بن مسعود «يأتين بالفاحشة» بزيادة حرف الجر «الباء»، أي: يجئن بها؛ وقراءة الجماعة «يأتين الفاحشة» ومعناها: يغشينها ويخالطنها (معجم القراءات، ج۲، ص۳۴-۳۵)

[۲] . قراءة يعقوب بضم الهاء في الحالين «عليهُنّ» على الأصل؛ وقراءة الجماعة بكسر الهاء لمناسبة الياء؛ وقراءة يعقوب في الوقف بهاء السكت بخلاف عنه «عليهُنَّه» (معجم القراءات، ج۲، ص۳۵)

[۳] . قراءة يعقوب في الوقف بخلاف عنه بهاء السكت «فأمسكوهُنَّه». (معجم القراءات، ج۲، ص۳۵)

[۴] . قرأ حفص وأبو عمرو ونافع وورش وأبو جعفر وإسماعيل بن أبي أويس وابن جماز والواقدي ويعقوب وابن محيصن واليزيدي والحسن «.. البُيوت» بضم الباء؛ و قرأ ابن كثير وابن عامر وحمزة وقالون عن نافع وعباس عن أبي عمرو وابن ذكوان وخلف وحماد ويحيى عن عاصم والعجلي والشموني والأعمش وأبو بكر «البِيوت» بكسر الباء (معجم القراءات، ج۲، ص۳۵)

[۵] . وقراءة يعقوب في الوقف بهاء السكت بخلاف عنه «يتوفاهُنَّه» (معجم القراءات، ج۲، ص۳۶)

[۶] . قراءة يعقوب بخلاف عنه في الوقف بهاء السكت «لهُنَّه» (معجم القراءات، ج۲، ص۳۶)

[۷] . حتی روایاتی که هم غالبا دال بر نسخ گرفته‌اند معنایشان به طوری است که کاملا می‌توان آنها را ناظر به حکم مساحقه هم دانست. مثلا حدیث ۲ که از روایات معروفی است که شیعه و سنی نقل کرده‌اند اولا تعبیر الْبِكْرَ بِالْبِكْرِ و الثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ دارد که این تعبیر ظهورش در دو زن است؛ و به زن است که بکر و ثیب گویند نه به مرد؛ و ثانیا بنا بر اجماع شیعه و سنی حکم زنای محصنه سنگسار است نه رجم، در حالی که برای «الثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ» هم گزینه رجم مطرح شده و هم گزینه سنگسار؛ و نیز حکم تبعید یکساله برای مجرد و متاهل ذکر شده در حالی که برای زناکاری چنین حکمی معروف نیست.

[۸] . اشکال دیگری که بر این قول گرفته شده این است که در تاریخ نقل نشده است که زنانی را به خاطر مساحقه حبس ادب کرده باشند (المیزان، ج۴، ص۲۳۴) اما به نظر نمی‌رسد اشکال واردی باشد زیرا اولا در آیه گزینه دیگری (او یجعل الله لهن سبیلا) مطرح شده و ثانیا در مورد اینکه زن خاصی را هم به خاطر زنا چنین کرده باشند نقلی نشده و اغلب نقلهای مفسران بیان کلی‌ای بوده که ظاهرا مستند به همین آیه بوده، به علاوه که عدم وقوع تاریخی یک مصداق، نمی‌تواند اطلاق آیه (که در ادامه متن توضیح داده شده) را بگیرد.

[۹] . علامه طباطبایی تصریح می‌کنند که در این آیه کلمه «فاحشه»‌ هم بر لواط و هم بر مساحقه دلالت دارد. (المیزان، ج۴، ص۲۳۴) و وجهش هم واضح است زیرا معروف است که وقتی مردان قوم لوط به لواط روی آوردند زنانشان هم به مساحقه روی آوردند.

Visits: 48

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*