۹۵۰) حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‏ في‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً

۲۹ ذی‌الحجه تا ۱۲ محرم۱۴۴۰

ترجمه

بر شما حرام شد مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هایتان و خاله‌هایتان و دخترانِ برادر و دخترانِ خواهر و مادرانتان که به شما شیر داده‌اند، و خواهران رضاعی‌تان، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان که در دامان شمایند از آن زنانتان که به آنان وارد شده‌اید، که اگر به آنان وارد نشده‌اید، گناهی بر شما نیست [= ازدواج با آنان بر شما حرام نیست]، و همسرانِ پسرانتان که از پشت شمایند، و اینکه بین دو خواهر جمع کنید جز آنچه قبلا گذشته است؛ همانا خداوند همواره بس خطاپوش و مهربان بوده است.

اختلاف قرائت[۱] [۲]

بَناتُ الْأَخِ / بَناتُ الْأَخِّ[۳]
اللاَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ / اللای‏ أَرْضَعْنَكُمْ / الَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ

اغلب اسم موصول را به صورت جمع «اللاَّتی» قرائت کرده‌اند اما در قرائت ابن مسعود بدون حرف «ت» و به صورت «اللای» و در قرائت ابن هرمز به صورت مفرد (التی) قرائت شده است؛ که در این صورت مرجع ضمیر جنس مادر و معنای «امهات» خواهد بود و نه لفظ آن. (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷)[۴]

أَرْضَعْنَكُمْ / أَرْضَعْنَكُمْ عَشرَ رَضَعاتٍ [مَعلُوماتٍ][۵]

 

الرَّضاعَةِ / الرِّضاعَةِ / الرضاعه[۶]
بِهِنَّ / بِهِنَّه[۷]
مِنْ أَصْلابِكُمْ / مِنَ اصْلابِكُمْ[۸]
إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ / إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِلاَّ مَنْ تابَ[۹]

نکات ادبی

حُرِّمَتْ

قبلا بیان شد که ماده «حرم» در اصل به معنای «منع» (همراه با شدت) است و «حرام» آن چیزی است که ممنوع شده باشد، خواه بر اثر منع الهی، یا منع بشری، ویا به طور قهری، و خواه عقل این منع را پیش آورد یا شرع.

در تفاوت «حرام» و «منع» و «رد» گفته‌اند: حرام چیزی است که از اصل و اساس ممنوع باشد (چیزی که حتی قبل از اینکه بخواهند انجامش دهند، حکمش ممنوعیت باشد، مانند حرمت ربا)؛ اما منع و ممنوع، ناظر به بعد از پیدایش و وجود چیزی است [یعنی با اصل آن مساله کاری ندارد، بلکه با وقوعش در موردی خاص کار دارد] (مثلا منع از تحصیل یا سخن گفتنِ کسی) و رد، منع کردنی است که بعد از جریان یافتن و شروع عمل باشد.

«حَرَام» و «حَرَم» و «حَرِیم» همگی صفت مشبهه هستند در معنای چیزی که ممنوع است؛ و در میان آنها «حرم» دلالتش بر ممنوعیت شدیدتر از حرام است؛ و «حرام» نقطه مقابل «حلال» می‌باشد.

«حرمة» (حرمت) چیزی است که بی‌احترامی به آن روا نمی‌باشد که تنها جمع آن، یعنی «حُرُمات»، در قرآن کریم به کار رفته است (مَنْ یعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّه؛ حج/۳۰)

«مَحرَم» به خویشاوندانی (ذوی الرحم) می‌گویند که ازدواج با آنها حرام است؛ که اگر چه این کلمه در قرآن کریم به کار نرفته، اما مصادیق آن در آیه‌ای مطرح شده است (نساء/۲۳).

وقتی ماده «حرم» به باب تفعیل می‌رود (حَرَّمَ، مُحَرَّم) هم اصل تکلیف (حرام بودن) و هم اهمیت موضوع (حرمت داشتن) مورد توجه قرار می‌گیرد و تاکید و تشدید آن بیش از کلمه «حرام» است (حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُم، نساء/۲۳؛ عِنْدَ بَیتِكَ‏ الْمُحَرَّمِ‏، ابراهیم/۳۷؛ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ‏، مائده/۲۶؛ وَ مُحَرَّمٌ‏ عَلى‏ أَزْواجِنا؛ انعام/۱۳۹؛ و …) (التحقیق، ج‏۲، ص۲۰۵) و ظاهرا ماه «محرّم» را هم از این جهت چنینن نامیده‌اند که اولین ماه قمری است که کشتار را در آن حرام می دانستند.

جلسه ۴۹۳ http://yekaye.ir/al-qalam-68-27/

أَرْضَعْنَكُمْ ؛ الرَّضاعَةِ

قبلا بیان شد که ماده «رضع» در اصل به معنای «شیر خوردن از پستان» می‌باشد که در مورد انسان و حیوان [= پستانداران] به کار می‌رود. «مُرضِعة» و « أرضعت» هر دو از باب إفعال هستند که معنا را متعدی می‌کند (شیر دادن)؛ اولی اسم فاعل از این ماده است به معنای «شیر دهنده» و دومی فعل ماضی. در زبان عربی هم «مُرضِع» به کار می‌رود و هم «مُرضِعة»، با توجه به اینکه تنها زنان هستند که شیر می‌دهند، در تفاوت این دو گفته‌اند که «مُرضِع» به «زن شیرده» به طور کلی گفته می‌شود (جمعِ آن: مَراضِع، قصص/۱۲)؛ اما «مُرضِعة» به زن شیردهنده در حالتی که در حال شیر دادن به بچه است و پستانش در دهان اوست، گفته می‌شود. این ماده در قرآن کریم، جمعا ۱۱ بار آمده است که علاوه بر حالت اسم فاعل و فعل، به صورت مصدر «الرَّضاعَة» نیز به کار رفته است. تعبیر «برادر ویا خواهر رضاعی» که در زبان فارسی هم رایج شده، به معنای دو نفری است که هر دو از سینه یک زن شیر خورده باشند، که خواهر و برادر رضاعی، از افرادی‌اند که طبق قرآن کریم به هم محرم می‌باشند: «أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَة: خواهران رضاعی شما» (نساء/۲۳)

جلسه ۳۰۷ http://yekaye.ir/al-hajj-22-2/

رَبائِبُكُمُ

در بحث آیه ۱ همین سوره بیان شد که ماده‌های «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک می‌شود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصل‌اند محل اختلاف است.

ابن فارس بر این باور است که ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند:

یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ؛ نساء/۲۳) و «رِبّی» (وَ كَأَینْ مِنْ نَبِی قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثیرٌ؛ آل عمران/۱۴۶) نیز از همین اصل است.

دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای باران‌زا؛ و یا «رُبَّی» ‌برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته می‌شود گفته می‌شود.

و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که هم‌پیمان می‌شوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گله‌های گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت می‌کنند؛

وی در مقابل ماده «ربب»، حالتی را قرار می‌دهد که دو حرف «ر» و «ب» بیاید و حرف بعدی حرف عله («ی» یا «و») یا همزه باشد، و همه اینها را در اصل دال بر معنای زیادت و نمو و علو می‌داند که کلماتی مانند «ربا» (یمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یرْبِی الصَّدَقات‏؛ بقره/۲۷۶) یا «رَبوَة» به معنای مکان مرتفع (وَ آوَیناهُما إِلى‏ رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ؛ مومنون/۵۰). و البته اینکه «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد را محتمل می‌داند.

اما راغب اصفهانی و نیز مرحوم طبرسی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمی‌گرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا می‌کند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» می‌داند و بیان می‌کند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا می‌شمرد؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمی‌شمرد. در همین راستا دو کلمه «رَابّ» و «رَابَّة» به یکی از زوجین می‌گویند در صورتی که تربیت فرزندی که از همسر قبلی‌اش دارد را برعهده گرفته باشد؛ و به چنین فرزندی «ربیب» و «ربیبة» گویند؛ و وجه تسمیه ابر باران‌زا به «رباب» هم این است که گویی تربیت گیاهان را برعهده گرفته است. ضمنا برای اینکه فرزند ربیب شوهر جدید شمرده شود نیاز نیست که حتما وی تربیتش را عهده‌دار شده باشد، ویا لزوما در دامان این مرد بزرگ شده باشد، زیرا همین که با مادر او وصلت کرده و مادرش تربیت وی را عهده‌دار بوده برای چنین تسمیه‌ای کافی است چنانکه در عرب وصفی را به ادنا مناسبتی بر شخص حمل می‌کنند چنانکه به کسی که می‌خواستند او را ذبح کنند یا بکشند اما این واقعه برایشان رخ نداده ذبیح یا مقتول می‌گویند.

مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این ماده‌ها را به هم برمی‌گردند، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت می‌گذارد و بر این باور است که ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و … به کار می‌رود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و … از لازمه‌های این معناست؛ و از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار می‌رود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی که ماده «ربی» را اصلا برنمی‌شمرد، همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح می‌دهد این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار می‌گیرد) تخفیف داده می‌شود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل می‌شود چنانکه در کلماتی مانند «تصدیة» و «دسّاها» و «أملیت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصدید» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند.

برخی از اهل لغت، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه، دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه می‌دهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد، ‌دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر می‌رسد و قرابت معناییِ ماده‌ها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» می‌تواند موید این مطلب باشد.

جلسه ۹۲۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/

حُجُورِكُمْ

قبلا بیان شد که ماده «حجر» در کلمات متعددی مانند «حَجَر» (به معنای سنگ) (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر؛ بقره/۶۰)، (که جمع آن «أحجار» و «حجارة» می‌باشد: فَأَمْطِرْ عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماء؛ انفال/۳۲) ، «حِجر»‌ به معنای عقل (قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ؛ فجر/۵) و به معنای منع و ممنوع (هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ؛ انعام/۱۳۸) ، و در «حجر» کسی بودن به معنای تحت حمایت وی بودن (رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ؛ نساء/۲۳) و … به کار رفته است و یافتن معنای اصلی آن را دشوار نموده است.

برخی معنای اصلی آن را منع کردن و احاطه بر چیزی دانسته‌اند و به تعبیر دیگر، حفظ کردن چیزی با محدود کردن آن؛ و عقل را هم بدین جهت «حِجر» گفته‌اند که انسان را از انجام آنچه سزاوار نیست و قبیح است بازمی دارد. و تحجیر هم سنگ‌چین کردنی است که برای محدود و معلوم کرده محدوده ممانعت از ورود دیگران می‌باشد. بدین ترتیب، «حِجر» به معنای چیزی که ممنوع شده به کار رفته «هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ» (انعام/۱۳۸) و ظاهرا «محجور» هم از همین تعبیر تحجیر گرفته شده است: «وَ جَعَلَ بَینَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»‌ (فرقان/۵۳)؛ پس حجرا محجورا یعنی منع و محدود کردنی که هیچ راه مفری باقی نمی‌گذارد.

جلسه ۸۷۹ http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/

دَخَلْتُمْ بِهِنَّ

ماده «دخل» در اصل به معنای وارد شدن و داخل شدن است (معجم المقاییس اللغة، ج‏۲، ص۳۳۵) یا به تعبیر دقیق‌تر، داخل شدن در محیط که آن محیط کاملا بر این امر داخل شده احاطه پیدا کند؛ و تفاوتش با ماده «ورد» و «ولج» را نیز در همین دانسته‌اند که کلمه «ورود»، نقطه مقابل «صدور» است، و با نزدیک شدن و در معرض دخول قرار گرفتن نیز سازگار است: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْینَ» (قصص/۲۳) و لذا مقدم بر «دخول»‌است؛ و کلمه «ولوج» در جایی است که داخل شدن با چسبیدن و در اتصال کامل با محیط پیرامونی انجام شود: «حَتَّى یلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاطِ» (اعراف/۴۰) «یعْلَمُ ما یلِجُ فِی الْأَرْضِ» (سبأ/۲ و حدید/۴)؛ اما «دخول» نقطه مقابل «خروج» است و با قرار گرفتن به طور کامل در یک محیط حاصل می‌شود، نه همچون «ورود» به صرف نزدیک شدن کفایت می‌کند و نه در حد ولوج نیازمند اتصال با دیواره محیطی است که در آن وارد شده باشد. (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۴)

اشاره شده که «دخول» نقطه مقابل خروج است و هم در مکان (ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیةَ، بقرة/۵۸؛ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏، نحل/۳۲؛ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها، زمر/۷۲) و هم در زمان [در قرآن یافت نشد] و هم در مورد اعمال (قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْر، مائده/۶۱؛ َ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِكُمْ، حجرات/۱۴) به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۹) به تعبیر دیگر، دخول هم می‌تواند دخول مادی و مکانی باشد مانند «وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» (اسراء/) ویا «إِذا دَخَلُوا قَرْیةً» (نمل/۳۴) و می‌تواند دخولی معنوی باشد مانند «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/۲۰۸) «وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ‏» (حجرات/۱۴) (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۴)

این ماده وقتی با حروف مختلفی می‌آید معانی مختلفی می‌گیرد؛ مثلا:

وقتی با حرف «فی»‌بیاید به معنای آغاز و شروع اقدام به داخل شدن می‌کند: «ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ‏» (اعراف/۳۸) «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ» (نصر/۲)‏ «فَادْخُلِی فِی عِبادِی» (فجر/۲۹) «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/۲۰۸) (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۵)

وقتی با حرف «من» بیاید به مبدا و نقطه‌ای که دخول از آنجا باید شروع شود اشاره دارد: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» (یوسف/۶۷) «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ‏» (یوسف/۶۸) (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۵)

وقتی با حرف «بـ» بیاید بر چسبیدن و ارتباط و تاکید دلالت دارد: «أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِكَ» (نمل/۱۹) «وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ» (مائده/۶۱) «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» (نساء/۲۳) (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۵) و البته در مورد آخر، برخی تذکر داده‌اند که این تعبیر کنایه از نزدیکی کردن و افضاء زن است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۹)

این کلمه با ورود در دو باب افعال و تفعیل متعدی می‌شود (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۵)؛ که در قرآن کریم فقط باب افعال رفته است: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا» (انبیاء/۷۵) «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ‏» (غافر/۸). کلمه «مُدخَل» هم اسم مفعول از همین باب است: «وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِیماً» (نساء/۳۱) و البته این کلمه به صورت «مَدخل» هم قرائت شده است که در این صورت به معنای محل دخول و از صیغه ثلاثی مجرد است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۹).

و وقتی به باب افتعال برود دلالت بر تقلا و تلاش کردن برای داخل شدن دارد: «لَوْ یجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیه« (توبه/۵۵)[۱۰] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۹).

کلمه «دَخَل» کنایه از فساد و دشمنی‌ای است که شخص در خود مخفی می‌کند و یا در جایی که شخصی را به دروغ به حسب و نسبی نسبت دهند: «تَتَّخِذُونَ أَیمانَكُمْ دَخَلاً بَینَكُمْ» (نحل/۹۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۹) و برخی این کلمه را در اصل «صفت» ‌دانسته‌اند (همانند حسن) و گفته‌اند غالبا به معنای امر زایدی که بر چیزی عارض می‌شود به کار می‌رود (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۳، ص۱۸۵) و همینجا نیز وجه تسمیه‌اش در دو موردی که راغب اصفهانی برشمرد معلوم می‌شود.

ماده «دخل» و مشتقات آن ۱۲۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ

قبلا بیان شد که ماده «جنح» را در اصل به معنای میل و انحراف دانسته‌اند و برخی گفته‌اند به میل و رغبت به کاری یا به چیزی یا به سمت و سویی گفته می‌شود و تفاوت سه واژه «میل» و «جنح» و «رغبت» این است که «میل» عنوانی مطلق است ولی «جنح» میلی است که همراه با عمل باشد و «رغبت» که میلی است که همراه با علاقه و گرایش درونی باشد. از این توضیح بخوبی معلوم می‌شود که وقتی قرآن در مورد دشمنان تعبیر «جنح للسلم» و نه تعبیر «رغب الی السلم» را به کار می‌برد (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّه؛ انفال/۴۱) منظور صرفا ابراز تمایل به صلح نیست؛ بلکه گونه‌ای از تمایل به صلح است که با عمل آنها واقعی بودنش را نشان دهد.

«جَناح» را به بال پرندگان می‌گویند از این جهت که به دو سو میل می‌کند (طائِرٍ یطیرُ بِجَناحَیهِ؛ انعام/۳۸) و به پهلوی انسان و گاه به نحو استعاری به دست انسان هم به این مناسبت «جَناح» گفته می‌شود (وَ اضْمُمْ یدَكَ إِلى‏ جَناحِكَ، طه/۲۲؛ اضْمُمْ إِلَیكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْب، قصص/۳۲)؛ هرچند برخی بر این باورند که استعمال آن در مورد دست، مجازی نیست، و وجه تسمیه دست به «جناح» آن است که انسان به وسیله آن به سوی چیزی متمایل می‌شود.

«جُناح» به گناه می‌گویند از این جهت که از راه حق منحرف شده است و تعبیر «لا جُناحَ عَلَیكُمْ» و تعابیر مشابه آن ۲۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

جلسه ۷۰۱ http://yekaye.ir/al-fater-35-1/

حَلائِلُ

درباره ماده «حلل»‌ در آیه ۱۹ همین سوره توضیحاتی گذشت و اشاره شد که ماده «حلل» در اصل به معنای «گشودن» و «باز کردن» (باز کردن گره؛ طه/۲۷) دانسته‌اند؛ و «حلال» (در مقابل «حرام») را از این جهت حلال گفته‌اند که وقتی چیزی حلال است، گویی گره آن را گشوده و در آن اجازه تصرف داده‌ شده است. «فرود آمدن و در جایی اقامت کردن» را هم «حلول» (و مکان آن را «محل») گویند از این جهت که وقتی مسافر در جایی فرود می‌آید بارهایش را باز می‌کند؛ و کم‌کم در مورد هر نزول و جای گرفتنی به کار رفته است. به زن و شوهر هم «حلیله» و «حلیل» (جمع آن: «حلائل»؛ نساء/۲۳) می‌گویند از این جهت که هر یک بر دیگری حلال شده است (و برخی گفته‌اند از این جهت هریک حق دارد لباس دیگری را بگشاید و یا اینکه چون هریک از آنها در بستر و نزد دیگری حلول می‌کند)؛ و برخی گفته‌اند: علاوه بر زن و شوهر، به هر همنشینی حلیل و حلیله گویند از این جهت که در یک محل قرار گرفته‌اند.

جلسه ۹۴۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-19/

أَصْلابِكُمْ

ماده «صلب» در اصل ظاهرا بر دو معنای مستقل دلالت کند، یکی به معنای نوع خاصی از چربیِ حیوان، که غالبا از مغز استخوانش گرفته می‌شود، و دوم به معنای سفتی و شدت و قوت است (معجم المقاییس اللغة، ج‏۳، ص۳۰۱)، که برخی اساسا همین معنای دوم را معنای اصلی این ماده دانسته‌اند، و وجه تسمیه آن چربی را هم این دانسته‌اند که چون این چربی از استخوان حیوان می‌گیرند به مناسبت محل آن کلمه «صلب» را برایش به کار برده‌اند؛ و در تقاوت آن با شدت و قوت گفته‌اند که «صلب»‌در مقابل «لین» (نرمی) است؛ اما «شدت» در مقابل «رخاء» و «رخوت» (سستی) است و «قوت» در مقابل «ضعف». (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۶، ص۲۶۲) همچنین در تفاوت «شدت» و «صلابت» گفته‌اند که در صلابت درهم تنیده شدن اجزاء ‌به نحوی که از هرگونه خللی خالی باشد و نیز خشک بودن لحاظ شده است؛ اما در «شدت» عمدتا به هم چسبیدگی اجزاء است و استعمالش در جایی که کلمه صلابت به کار می‌رود نوعی استعاره است. (الفروق فی اللغة، ص۱۰۱)

بدین ترتیب به چیزی که سفت و محکم باشد «صُلب» می‌گویند و پشت [و ستون فقرات] انسان را هم به خاطر محکم بودنش «صُلب» نامیده‌اند: «یخْرُجُ مِنْ بَینِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق/۷) (معجم المقاییس اللغة، ج‏۳، ص۳۰۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۸۹) که جمع آن هم «أصلاب» می‌شود: «حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» (نساء/۲۳)

همچنین این ماده به صورت فعل برای نوعی اعدام (که با محکم بستن شخص به چوب که امکان حرکت را از او سلب می‌کند تا شخص بمیرد) به کار می‌رود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ‏» (نساء/۱۵۷) ، «وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیرُ مِنْ رَأْسِهِ» (یوسف/۴۱) ، ، «أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا» (مائدة/۳۳) و البته به باب تفعیل هم می‌رود «لَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعینَ» (اعراف/۱۲۴) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِینَ‏» (شعراء/۴۹) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ»‏(طه/۷۱) و ظاهرا بین حالت ثلاثی مجرد (صَلَبَ یصلُبُ) و باب تفعیل آن (صَلَّبَ یُصَلِّبُ) تقاوت فقط در تاکید و مبالغه‌ای است که در دومی است. (لسان العرب، ج‏۱، ص۵۲۹) به همین مناسبت، چوبی که شخص را روی آن می‌بندند «صلیب»، و شخصی که این گونه اعدام می‌شود «مصلوب» (= به صلیب کشیده شده) گویند و وجه تسمیه‌اش را برخی همین محکم بستن دانسته‌‌اند (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۶، ص۲۶۲) و برخی هم این دانسته‌اند که «صُلب» و پشت وی را به چوب می‌بندند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۸۹)؛ و این احتمال هم مطرح شده که از همان معنای چربی باشد که گویی شخص مصلوب که غالبا زیر حرارت آفتاب جان می دهد، روغن روی چهره‌اش روان می‌گردد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏۳، ص۳۰۱)

ماده «صلب» و مشتقات آن همین ۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

غَفُوراً

قبلا بیان شد که ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف می‌شود، و لذا در مورد انسان‌های عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده می‌شود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را می‌پوشاند و آبروی او را نمی‌برد و در واقع، نحوه‌ای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار می‌رود.

جلسه ۱۸۳ . http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/

رَحیماً

قبلا بیان شد که ماده «رحم» در اصل دلالت بر معانی‌ای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) می‌کند؛ و البته برخی بین کلمات مربوط به این معنا تفاوت ظریفی قائلند و معتقدند رحمت، ‌تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ می‌شود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض.

همچنین در تفاوت «رئوف» (مهربان) با «رحمن» و «رحیم» هم گفته‌اند در «رأفت» رقت قلب بیشتری از «رحمت» وجود دارد؛ لذا کلمه رأفت هیچگاه در موردی که با کراهت توام باشد به کار نمی‌رود؛ اما «رحمت» گاه با کراهت توام است. (آنچه در پزشک است، «رحمت» است؛ نه «رأفت» وگرنه هیچگاه آمپول تجویز نمی‌کرد!)

برخی از اهل لغت چنین توضیح داده‌اند که «رحیم» دلالت بر ثبوت و استمرار رحمت دارد و آن را صفت مشبهه دانسته‌اند اما بسیاری آن را صیغه مبالغه دانسته‌اند و البته تذکر داده‌اند که مبالغه در «رحمان» بیشتر از «رحیم» است؛ چرا که رحمان رحمتش همه چیز را در برمی‌گیرد اما رحیم رحمتی است که بسیاری از چیزها را دربرمی‌گیرد (البته وزن «فعیل» هم در صیغه مبالغه به کار رفته و هم در صفت مشبهه).

با توجه به همین توضیحات اخیر، بسیاری اطلاق کلمه «رحمان» – و نه «رحیم» – را مورد فقط در مورد خداوند جایز دانسته‌اند (ازهری، به نقل لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۳۱)، بویژه که این کلمه در قرآن تنها در مورد خداوند به کار رفته، اما کلمه «رحیم» در قرآن کریم در مورد غیر خداوند هم به کار رفته است (لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ … بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ‏؛ توبة/۱۲۸) و با توجه به عمویت بیشتر کلمه «رحمن» عده‌ای آن رحمت عمومی را «رحمانیت» خداوند دانسته؛ و آن رحمت خاص شده را «رحیمیت» خداوند معرفی کرده‌اند، بویژه که در قرآن کریم اگرچه از کفر کافران به رحمانیت خداوند هم سخن به میان آمده (وَ هُمْ یكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ؛ رعد/۳۰؛ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ، انبیاء/۳۶) اما چنانکه در آیات فوق اشاره شد «رحمانیت» او نسبت به کافران هم مطرح شده، در حالی که رحیمیت او خاص مومنان معرفی شده است. (هُوَ الَّذی … كانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً؛ احزاب/۴۳: تقدیم «مومنین» بر «رحیم» دلالت بر حصر دارد)

جلسه ۱ http://yekaye.ir/fatehat-alketab-1-1/

شأن نزول

در شأن نزول این آیه گفته‌اند که وقتی پیامبر اکرم به دستور خداوند با همسر زید (پسرخوانده پیامبر) ازدواج کرد، قریش بر ایشان خرده گرفتند و این آیه نازل شد که «حرام شد بر شما … همسرانِ پسرانتان که از پشت شمایند»

مجمع البیان، ج‏۳، ص[۱۱]۴۸؛ الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۶[۱۲]

 

حدیث

احادیث ناظر به این آیه چون فراوان بود آنها را دسته‌بندی کردیم و حدیث ۲ در آیه قبل هم کاملا به این آیه مرتبط می‌شود که چون یکبار بیان شد تکرار نمی‌کنیم. اما بقیه احادیث:

الف. حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ

۱) روایت شده است که یکبار در مجلس مامون در مرو، حضرت امام رضا ع بود و جماعتی از علمای عراق و خراسان نیز بودند. مامون گفت: از معنای این آیه به من خبر دهید که: «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/۳۲). آن علما گفتند منظور خداوند عز و جل از این آیه همه امت است.

مامون به امام رضا ع رو کرد و گفت: یا اباالحسن! شما چه می‌فرمایید؟

امام فرمود: من مانند آنان نمی گویم، بلکه می‌گویم که منظور خداوند عترت پاک است.

مامون گفت: چگونه این را فقط مخصوص عترت، و نه بقیه امت، می‌دانی؟

حضرت استدلال‌هایی آورد که پاره‌ای از آنها قبلا گذشت.[۱۳] در فرازی از این گفتگو علمای مذکور به امام رضا ع عرض می‌کنند که آیا خداوند این گلچین کردن را در جایی از کتابش تفسیر کرد؟

امام ع فرمودند: غیر از مواردی که مربوط به بطون قرآن است، در دوازده موقعیت و جایگاه در ظاهر کتاب آن را تفسیر کرد؛ و سپس شروع به توضیح این موارد کردند؛ تا اینکه رسیدند به دهمین مطلب:

و امّا دهم: این فرمایش خداى عزّ و جلّ در آیه تحریم است: «بر شما حرام شده است [ازدواج با] مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان» تا آخر آیه )نساء/۲۳)، به من بگوئید چنانچه پیامبر زنده بود آیا جایز بود كه با دختر من یا دختر پسرم یا با هر دخترى از نسل من ازدواج كند؟

گفتند: خیر.

فرمود: حال بگوئید: آیا چنانکه پیامبر ص زنده بود، روا بود كه با دختران یکی از شما ازدواج كند؟

گفتند: آرى!

فرمود: این خود دلیل آن است كه ما از آل اوئیم، و شما آل او نیستید، چه اگر از آل او بودید ازدواج دخترانتان بر او حرام بود چنان كه دختران من بر آن حضرت حرام است، زیرا ما از آل اوئیم و شما از امّت او؛ و این تفاوت دیگرى است میان آل و امّت، چرا كه آل از اوست، و امّت وقتی از آل او نیست، از او نیست، این هم مطلب دهُم.

الأمالی( للصدوق)، ص۵۳۲-۵۳۳؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۲۳۹؛ تحف العقول، ص۴۳۵

حَدَّثَنَا الشَّیخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیهِ الْقُمِّی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ الْحُسَینِ بْنِ شَاذَوَیهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ:

حَضَرَ الرِّضَا ع مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِی مَجْلِسِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَانَ فَقَالَ: الْمَأْمُونُ أَخْبِرُونِی عَنْ مَعْنَى هَذِهِ الْآیةِ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا» فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ الْأُمَّةَ كُلَّهَا فَقَالَ: الْمَأْمُونُ مَا تَقُولُ یا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ: الرِّضَا ع لَا أَقُولُ كَمَا قَالُوا وَ لَكِنِّی‏ أَقُولُ أَرَادَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ الطَّاهِرَة …

قَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَأَخْبِرْنَا هَلْ فَسَّرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الِاصْطِفَاءَ فِی الْكِتَابِ؟

فَقَالَ: الرِّضَا ع فَسَّرَ الِاصْطِفَاءَ فِی الظَّاهِرِ سِوَى الْبَاطِنِ فِی اثْنَی عَشَرَ مَوْضِعاً وَ مَوْطِنا …

وَ أَمَّا الْعَاشِرَةُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی آیةِ التَّحْرِیمِ «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ» الْآیةَ إِلَى آخِرِهَا فَأَخْبِرُونِی أَ هَلْ تَصْلُحُ ابْنَتِی وَ ابْنَةُ ابْنِی وَ مَا تَنَاسَلُ مِنْ صُلْبِی لِرَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ یتَزَوَّجَهَا لَوْ كَانَ حَیاً؟

قَالُوا لَا.

قَالَ: فَأَخْبِرُونِی‏ هَلْ كَانَتِ ابْنَةُ أَحَدِكُمْ تَصْلُحُ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجَهَا لَوْ كَانَ حَیاً؟

قَالُوا بَلَى.

قَالَ: فَفِی هَذَا بَیانٌ لِأَنِّی أَنَا مِنْ آلِهِ وَ لَسْتُمْ مِنْ آلِهِ وَ لَوْ كُنْتُمْ مِنْ آلِهِ لَحَرُمَ [لَحُرِّمَتْ] عَلَیهِ بَنَاتُكُمْ كَمَا حَرُمَ [حُرِّمَتْ] عَلَیهِ بَنَاتِی، لِأَنِّی مِنْ آلِهِ وَ أَنْتُمْ مِنْ أُمَّتِهِ. فَهَذَا فَرْقُ مَا بَینَ الْآلِ وَ الْأُمَّةِ؛ لِأَنَّ الْآلَ مِنْهُ، وَ الْأُمَّةَ إِذَا لَمْ تَكُنْ مِنَ الْآلِ، لَیسَتْ مِنْهُ؛ فَهَذِهِ الْعَاشِرَة.

 

۲) مفضل نامه‌ای خدمت امام صادق ع می‌نویسد و در بخشی از آن، گلایه‌هایی را درباره برخی از اعتقاداتی که در میان برخی از افراد تاویل‌گرا (باطنیه) رواج دارد مطرح می‌کند. در فرازی از پاسخی که از امام ع روایت شده، آمده است:

و اما اینکه گفتی آنان نکاح با خویشاوندان که خداوند در کتابش حرام فرموده را حلال می‌شمرند، گمان [استدلال] آنها این است که مقصود خداوند از حرمت مذکور [حرمت ازدواج با خویشاوندان]، حرمت ازدواج با زنان پیامبر ص است، که این کار در راستای بزرگداشت حق خدا و تکریم و تعظیم پیامبرش بوده است، و این همان حرمتی است که خداوند بر پیروان پیامبر مقدر فرمود و ازدواج با زنان پیامبر ص را حرام کرد و فرمود «و شما را نرسد که رسول الله ص را برنجانید و نه اینکه بعد از او هرگز با همسرانش ازدواج کنید؛ که مسلماً این کارتان نزد خداوند [گناهی] بزرگ است.» (احزاب/۵۳)‌ و خداوند تبارک و تعالی فرمود «پیامبر نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسرانش [به‌منزله] مادران آنهایند»؛ و خود او به منزله پدر ایشان است و نیز فرمود «و ازدواج مکنید با آن زنانی که پدرانتان نکاح کردند جز آنچه قبلا گذشته است؛ همانا این کاری شنیع و هلاکت‌بار بوده است و بد راه و رسمی بود.» [ظاهرا یعنی آنان به این بهانه که مقصود از مادران و … همین زنان پیامبر و … است که به منزله مادر و … شمرده شده‌اند، ازدواج با خویشانودان نزدیک را جایز می‌شمرند]

در حالی که اگر کسی به خاطر این [آیات] [ازدواج با] زنان پیامبر را حرام بشمرد، باید بداند که خداوند در کتابش «مادران و دختران و خواهران و عمه‌ها و خاله‌ها و برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها و کسانی که به خاطر شیر خوردن حرام می‌شوند را نیز حرام اعلام کرد؛ و حرام دانستن اینها هم همانند حرام دانستن زنان پیامبر ص است؛ پس کسی که آنچه خداوند درباره زنان پیامبر ص را حرام کرده حرامن می‌داند ولی سایر آنچه خداوند حرام کرده را حلال می‌شمرد، شرک ورزیده است چرا که این را به عنوان یک دین قرار داده است!

بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۵۳۲-۵۳۳؛ مختصر البصائر، ص۲۴۸-۲۴۹[۱۴]

حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِیعِ الوَرَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمَدَائِنِی عَنِ الْمُفَضَّلِ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَاءَهُ هَذَا الْجَوَابُ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُوصِیكَ وَ نَفْسِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ طَاعَتِه‏ …

وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ أَنَّهُمْ یسْتَحِلُّونَ نِكَاحَ ذَوَاتِ الْأَرْحَامِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فِی كِتَابِهِ، فَإِنَّهُمْ زَعَمُوا أَنَّهُ إِنَّمَا حُرِّمَ عَلَینَا بِذَلِكَ [حَرَّمَ وَ عَنَی بِذَلِكَ النِّكَاحِ] نِكَاحُ نِسَاءِ النَّبِی ص فَإِنَّ أَحَقَّ مَا بَدَأَ مِنْهُ [یبْدَأُ بِهِ] تَعْظِیمُ حَقِّ اللَّهِ [وَ كَرَامَتُهُ،] وَ كَرَامَةُ رَسُولِهِ وَ تَعْظِیمُ شَأْنِهِ، وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَی تَابِعِیهِ وَ نِكَاحُ نِسَائِهِ مِنْ بَعْدِ [هِ بـ] قَوْلِهِ «وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً» وَ قَالَ: اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی «النَّبِی أَوْلی‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ» ثُمَّ قَالَ: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلًا» فَمَنْ حَرَّمَ نِسَاءَ النَّبِی لِتَحْرِیمِ اللَّهِ ذَلِكَ فَقَدْ [حَرَّمَ مَا] حَرَّمَ اللَّهُ فِی كِتَابِهِ [مِنَ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ وَ] الْعَمَّاتِ وَ الْخَالاتِ وَ بَنَاتِ الْأَخِ وَ بَنَاتِ الْأُخْتِ، وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ [الرَّضَاعِ] لِأَنَّ تَحْرِیمَ ذَلِكَ [کـ] تَحْرِیمُ نِسَاءِ النَّبِی ص، فَمَنْ {حَرَّمَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ مِنَ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ وَ الْعَمَّاتِ مِنْ نِكَاحِ نِسَاءِ النَّبِی ص وَ} اسْتَحَلَّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَقَدْ أَشْرَكَ [ِاللَّهِ] إِذَا اتَّخَذَ ذَلِكَ دِیناً.

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

اگر شخصی مالک پدر و مادر یا خواهر یا برادر یا عمه یا خاله یا دختر برادر یا دختر خواهرش شود – و کسانی که در این آیه ذکر شده‌اند را نام برد – همه اینها آزاد می‌شوند … و نیز شخص نمی‌تواند مالک مادر رضاعی یا خواهر و عمع و خاله رضاعی خودش شود، که اگر مالک آنها شد خود به خود آزاد می‌شوند. سپس فرمود: هر زنی که به واسطه رابطه نَسَبی حرام است به خاطر رابطه شیرخوارگی هم حرام می‌شود…

من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص۱۱۳-۱۱۴[۱۵]

رُوِی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ أَبِی الْعَبَّاسِ وَ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِذَا مَلَكَ الرَّجُلُ وَالِدَیهِ أَوْ أُخْتَهُ أَوْ عَمَّتَهُ أَوْ خَالَتَهُ أَوِ ابْنَةَ أَخِیهِ أَوِ ابْنَةَ أُخْتِهِ وَ ذَكَرَ أَهْلَ هَذِهِ الْآیةِ مِنَ النِّسَاءِ عَتَقُوا جَمِیعاً …[۱۶] وَ لَا یمْلِكُ أُمَّهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أُخْتَهُ وَ لَا عَمَّتَهُ وَ لَا خَالَتَهُ فَإِذَا مَلَكَهُنَّ عَتَقْنَ. قَالَ: وَ مَا یحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ مِنَ النِّسَاءِ فَإِنَّهُ یحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ …[۱۷]

 

۴) ابوبکر حضرمی می‌گوید:

از امام باقر ع درباره این آیه که خداوند می‌فرماید «ای پیامبر ص! همسرانت را بر تو حلال کردیم …» سوال کردم که ازدواج با چند زن بر پیامبر ص حلال بود؟

فرمود: آن اندازه که خودش صلاح می دید.

گفتم: اینکه می‌فرماید «و زن مومنی، اگر که خود را بر پیامبر ص ببخشد»؟

فرمود: هبه و بخشش این چنینی فقط برای رسول الله ص مجاز بود، اما در مورد غیر ایشان، ازدواج جز با مهریه مجاز نیست.

گفتم:‌نظرتان درباره این سخن خداوند عز و جل چیست که: «از این پس زنان بر تو حلال نیستند»

فرمود: همانا مقصود آن زنانی است که خداوند در این آیه سوره نساء حرام کرد که فرمود: « بر شما حرام شد مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هایتان و خاله‌هایتان …» تا آخر آیه؛ و اگر مطلب آن گونه بود که شما می‌گویید باید بر شما چیزی حلال شده باشد که بر او حلال نشده است؛ زیرا هریک از شما هرگاه بواهد می‌تواند همسری را طلاق دهد و با همسر دیگری ازدواج کند؛ [اما طبق تلقی شما پیامبر ص نمی‌تواند] ولیکن مطلب این گونه نیست که می‌گویند؛ همانا خداوند عز و جل برای پیامبرش حلال شمرد آن زنانی را که ازدواج با آنان را به مصلحت می‌بیند، مگر زنانی را که در این آیه سوره نساء حرام شمرد.

الكافی، ج‏۵، ص۳۸۸؛ تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۴۵۱

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِی بَكْرٍ الْحَضْرَمِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیهِ ص «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ‏» كَمْ أَحَلَّ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ؟

قَالَ: مَا شَاءَ مِنْ شَی‏ءٍ؟

قُلْتُ: [قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏] «وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِی»؟

فَقَالَ: لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص، وَ أَمَّا لِغَیرِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَا یصْلُحُ نِكَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ.

قُلْتُ: أَ رَأَیتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ»؟

فَقَالَ: إِنَّمَا عَنَى بِهِ لَا یحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فِی هَذِهِ الْآیةِ «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ»‏ إِلَى آخِرِهَا وَ لَوْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُونَ كَانَ قَدْ أَحَلَّ لَكُمْ مَا لَمْ یحِلَّ لَهُ لِأَنَّ أَحَدَكُمْ یسْتَبْدِلُ كُلَّمَا أَرَادَ؛ وَ لَكِنْ لَیسَ الْأَمْرُ كَمَا یقُولُونَ. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیهِ ص أَنْ ینْكِحَ مِنَ النِّسَاءِ مَا أَرَادَ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیهِ فِی هَذِهِ الْآیةِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ. [۱۸]

 

۵) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع در بیان آیات محکم قرآن کریم فرمودند:

و از جمله آنهاست این سخن خداوند که: »بر شما حرام شد، مردار و خون و گوشت خوک و هرآنچه نام غیر خدا بر آن برده شود» پس تاویل آن همان تنزیلش است؛ و نیز این سخن او که «بر شما حرام شد مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هایتان و خاله‌هایتان …» تا آخر آیه، که این کاملا آیه محکم است و چیزی از آن نسخ نشده و با تنزیلش نیازی به تاویل ندارد و هرآنچه که این جنین است.

وسائل الشیعة، ج‏۲۰، ص۴۱۱

عَلِی بْنُ الْحُسَینِ الْمُرْتَضَى فِی رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِیرِ النُّعْمَانِی بِإِسْنَادِهِ الْآتِی [قال شیخنا أبو عبد الله؛ محمد بن إبراهیم بن جعفر النعمانی رضی الله عنه فی كتابه فی (تفسیر القرآن): أحمد بن محمد بن سعید بن عقدة، قال: حدثنا أحمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی، عن إسماعیل بن مهران، عن الحسن بن علی بن أبی حمزة، عن أبیه، عن إسماعیل بن جابر، قال: سمعت أبا عبد الله؛ جعفر بن محمد؛ الصادق علیه السلام، و ذكر الحدیث عن آبائه] عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی بَیانِ الْمُحْكَمِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ:

وَ مِنْهُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «حُرِّمَتْ عَلَیكُمُ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ» فَتَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ» إِلَى آخِرِ الْآیةِ فَهَذَا كُلُّهُ مُحْكَمٌ لَمْ ینْسَخْهُ شَی‏ءٌ قَدِ اسْتُغْنِی بِتَنْزِیلِهِ عَنْ تَأْوِیلِهِ وَ كُلُّ مَا یجْرِی هَذَا الْمَجْرَى.

 

ب. وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ

۶) از امام صادق ع روایت شده است: رسول الله ص فرمودند:

بر اثر رضاع [شیر دادن] همان حرمت و محرمیتی حاصل می‌شود که بر اثر نَسَب (نسبت‌های خویشاوندی) حاصل می‌شد.

الكافی، ج‏۵، ص۴۴۶

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: …[۱۹] ثُمَّ قَالَ:

أَ لَیسَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ: یحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ.

این حدیث نبوی تقریبا به طور متواتر و با سندهای متعدد در کتب شیعه و سنی آمده است.[۲۰]

 

۷) الف. حماد بن عثمان می‌گوید: شنیدم که امام صادق ع فرمود: بعد از فطام (بچه را از شیر گرفتن)، دیگر شیر دادن (رضاع) (که موجب محرمیت و حرمت ازدواج می‌شود) در کار نیست.

گفتم: «فطام» چیست؟

فرمود: همان دو سالی که خداوند عز و جل در قرآن فرمود. [اشاره به آیه: وَ الْوالِداتُ یرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ كامِلَینِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یتِمَّ الرَّضاعَةَ؛ بقره/۲۳۳]

ب. از امام صادق ع روایت شده است که:

رسول الله ص فرمودند: «بعد از فطام (بچه را از شیر گرفتن)، دیگر شیر دادن (رضاع) در کار نیست.» و مقصود ایشان از این جمله آن است که اگر فرزندی بعد از اینکه او را از شیر گرفتند، از شیر زنی بخورد، این شیرخوردن موجب حرمت ازدواج نمی‌شود.

الكافی، ج‏۵، ص۴۴۳-۴۴۴

الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ: لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِطَامٍ.

قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْفِطَامُ؟

قَالَ: الْحَوْلَانِ اللَّذَانِ قَالَ: اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

ب. عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ ص لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِطَامٍ …. فَمَعْنَى قَوْلِهِ لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِطَامٍ أَنَّ الْوَلَدَ إِذَا شَرِبَ مِنْ لَبَنِ الْمَرْأَةِ بَعْدَ مَا تَفْطِمُهُ لَا یحَرِّمُ ذَلِكَ الرَّضَاعُ التَّنَاكُحَ.[۲۱]

 

۸) الف. زراره می‌گوید: از امام صادق ع درباره شیر دادن سوال کردم که حداقل مقداری که موجب حرمت و محرمیت می‌شود چه اندازه است؟

فرمودند: آن مقدار که موجب شود گوشت و خونی بروید. سپس فرمود: آیا گمان می‌کنی که با یکبار شیر دادن گوشت و خونی بروید؟!

گفتم:‌ خداوند شما را خیر دهد، یا دوبار چطور؟

فرمود: خیر. و من این سوالم را مرتب تکرار کردم تا به ده بار شیر دادن رسیدم.

ب. باز هم از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

آن شیر دادنی که از آن گوشت و خون می‌روید، شیر دادنی است که [شکم بچه] پر می‌شود و قوت می‌گیرد [یا: پهلویش برآمده می‌شود] و خودش شیر خوردن را تمام می‌کند.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۸ و ۴۴۵

الف. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِی بْنِ یعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّضَاعِ مَا أَدْنَى مَا یحَرِّمُ مِنْهُ قَالَ: مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ أَوِ الدَّمَ.[۲۲] ثُمَّ قَالَ: تَرَى وَاحِدَةً تُنْبِتُهُ؟

فَقُلْتُ: أَسْأَلُكَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ [اثْنَتَانِ‏]؟

قَالَ: لَا. فَلَمْ أَزَلْ أَعُدُّ عَلَیهِ حَتَّى بَلَغْتُ عَشْرَ رَضَعَات‏.[۲۳]

ب. عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الرَّضَاعُ الَّذِی ینْبِتُ اللَّحْمَ وَ الدَّمَ هُوَ الَّذِی یرْضِعُ حَتَّى یتَمَلَّى وَ یتَضَلَّعَ وَ ینْتَهِی نَفْسُهُ.

 

ج. وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ

۹) الف. در کتب اهل سنت با سندهای متعدد از پیامبر ص روایت کرده‌اند که فرمود:

هرگاه مردی با زنی ازدواج کند، جایز نیست که با مادرش ازدواج کند، خواه با آن زن نزدیکی کرده باشد یا نکرده باشد؛ و اگر با مادری ازدواج کند و با او نزدیکی نکرده باشد و وی را طلاق دهد، اگر بخواهد می‌تواند با دختر وی ازدواج کند.

الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۵

أخرج عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و البیهقی فی سننه من طریقین عن عمرو بن شعب عن أبیه عن جده عن النبی صلى الله علیه و [آله و] سلم قال:

إذا نكح الرجل المرأة فلا یحل له ان یتزوج أمها دخل بالابنة أو لم یدخل و إذا تزوج الام فلم یدخل بها ثم طلقها فان شاء تزوج الابنة.

ب. ابوحمزه می‌گوید: از امام باقر ع درباره مردی سوال کردم که با زنی ازدواج کرد و پیش از آنکه به وی نزدیکی کند او را طلاق داد، آیا جایز است با دختر وی ازدواج کند؟

فرمود: همانا امیرالمومنین ع در چنین موردی حکم کرد که اشکالی ندارد، چرا که خداوند می‌فرماید: «و دختران همسرانتان که در دامان شمایند از آن زنانتان که با آنان نزدیکی کرده‌اید، که اگر به آنان نزدیکی کرده‌اید، گناهی بر شما نیست» (نساء/۲۳) ولیکن اگر با دختری ازدواج کرد و سپس پیش از آنکه با وی نزدیکی کند طلاقش داد، مادر وی بر او حلال نیست.

گفتم: آیا این دو یکسان نیستند؟

فرمود: خیر، این مثل آن نیست؛ همانا خداوند [در مورد این دومی] می‌فرماید «و مادران زنانتان» و در اینجا آن شرطی را که در مورد قبل گذاست [اینکه: «با آنان نزدیکی کرده باشید] را نگذاشت و به ابهامش رها کرد؛ در اینجا شرطی نگذاشت در حالی که آن قبلی را مشروط کرده بود.

تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۰

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً وَ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا أَ تَحِلُّ لَهُ ابْنَتُهَا؟

قَالَ: فَقَالَ: قَدْ قَضَى فِی هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا بَأْسَ بِهِ؛ إِنَّ اللَّهَ یقُولُ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُم» لکنه وَ لَوْ تَزَوَّجَت الِابْنَةَ ثُمَّ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا لَمْ تَحِلَّ لَهُ أُمُّهَا.

قَالَ: قُلْتُ: لَهُ أَ لَیسَ هُمَا سَوَاءً؟

قَالَ: فَقَالَ: لَا، لَیسَ هَذِهِ مِثْلَ هَذِهِ. إِنَّ اللَّهَ یقُولُ «وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ» لَمْ یسْتَثْنِ فِی هَذِهِ كَمَا اشْتَرَطَ فِی تِلْكَ هَذِهِ؛ هُنَا مُبْهَمَةٌ لَیسَ فِیهَا شَرْطٌ، وَ تِلْكَ فِیهَا شَرْطٌ.

ج. از امام صادق ع از پدرشان از امیرالمومنین ع روایت شده که ایشان می‌فرمودند:

[ازدواج با] ربیبه‌ها (دخترانِ همسران) بر شما حرام است در مورد آن مادرانی که با آنها نزدیکی کرده‌اید؛ خواه این دختران در دامان شما رشد یافته باشند یا خیر، که از این جهت یکسانند؛ ولی مادران [که با دخترشان ازدواج کرده‌اید] را خداوند مبهم گذشاته، چه با دخترشان نزدیکی کرده باشید چه نکرده باشید؛ پس در هر صورت [ازدواج با] آن مادران را حرام بشارید و آنچه خداوند مبهم گذاشته را مبهم نامتعین بدانید.

تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۷۳؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۱؛ مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۸

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یحْیى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِیاثِ بْنِ كَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ عَلِیاً ع كَانَ یقُولُ:

الرَّبَائِبُ عَلَیكُمْ حَرَامٌ مَعَ الْأُمَّهَاتِ اللَّاتِی قَدْ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ هُنَّ فِی الْحُجُورِ وَ غَیرِ الْحُجُورِ سَوَاءٌ وَ الْأُمَّهَاتُ مُبْهَمَاتٌ دُخِلَ بِالْبَنَاتِ أَمْ لَمْ یدْخَلْ بِهِنَّ فَحَرِّمُوا وَ أَبْهِمُوا مَا أَبْهَمَ اللَّهُ.

د. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع درباره این سخن خداوند عز وجل «و دختران همسرانتان که در دامان شمایند از آن زنانتان که با آنان نزدیکی کرده‌اید» فرمودند:

این دخترِ مادری است که بر مرد حرام است اگر که با مادرش نزدیکی رخ داده باشد؛ اما اگر با مادرش نزدیکی رخ نداده باشد، ازدواج با وی حلال است؛ و در مورد این سخن خداوند «در «حجور» [= دامان] شما» فرمود: «حِجر» حرمتی است که در حرمت شماست؛ و این همانند آن سخن خداوند متعال است که فرمود «چارپایان و زراعتی که «حِجر» [= ممنوع] است» (انعام/۱۳۸)؛ یعنی بر شما حرام است.

توضیح:

کلمه «حجور» هم می‌تواند جمع «حِجر» به معنای «آغوش» باشد که در فارسی به «در دامان کسی بودن» تعبیر می‌شود و هم می‌تواند جمع «حِجر» به معنای منع کردن باشد؛ و حضرت در اینجا دو معنای «حجر» را با لطافت خاصی به هم برمی‌گرداند.

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۲

رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع أَنَّهُ كَانَ یقُولُ‏ .. وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَ‏» قَالَ: ع:

هِی ابْنَةُ امْرَأَتِهِ عَلَیهِ حَرَامٌ إِذَا كَانَ دَخَلَ بِأُمِهَّا فَإِنْ لَمْ یكُنْ دَخَلَ بِأُمِّهَا فَتَزْوِیجُهَا لَهُ حَلَالٌ‏ وَ قَالَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ جَلَ‏ فِی حُجُورِكُمْ‏ الْحَجْرُ الْحُرْمَةُ الَّتِی فِی حُرْمَتِكُمْ وَ ذَلِكَ مِثْلُ قَوْلِهِ تَعَالَى «أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ» یقُولُ مُحَرَّمَةٌ. [۲۴]

چنانکه دیدیم هم احادیث شیعه و هم در احادیث اهل سنت، درباره اینکه اگر نزدیکی رخ نداده باشد، حکم مادر با دختر متفاوت است؛ یعنی مادر زن به صرفا خواندن عقد حرام می‌شود اما دخترش تنها در صورتی حرام می‌شود که نزدیکی رخ داده باشد.با این حال در فضای اهل سنت، برخی فتوایشان این بوده که این دو مساوی‌اند و در مورد مادر زن هم تنها در صورتی که نزدیکی رخ داده باشد، وی حرام می‌شود. فضای اختناق در زمان امام صادق ع چنان بوده که ایشان گاه مجبور می‌شدند از باب تقیه همین را به عنوان حکم شرعی اعلام کنند[۲۵] روایت زیر فضای تقیه‌ای حاکم بر دوره امام صادق ع در این مورد را بخوبی نشان می‌دهد، که یکی از اصحاب متوجه فضای تقیه نیست و سخن خلاف تقیه می‌گوید:

ه. منصور بن حازم می‌گوید: من خدمت امام صادق ع بودم که شخصی آمد و از ایشان در مورد مردی سوال کرد که با زنی ازدواج کرده و قبل از اینکه نزدیکی‌ای رخ دهد آن زن وفات یافته است؛ آیا با مادر آن زن ازدواج بکند؟

امام صادق ع فرمود: مردی از آشنایان ما چنین کاری کرد و ما بر او خرده نگرفتیم.

من گفتم: فدایت شوم! می‌دانید که شیعه افتخار می‌کند به قضاوت حضرت علی ع در جریان «شمخیه»* که ابن مسعود فتوا داد که اشکالی ندارد، سپس نزد حضرت علی ع آمد و این را از ایشان سوال کرد و حضرت علی ع فرمود: چنین فتوایی را از کجا به دست آوردی؟ او گفت: از این سخن خداوند عز و جل «و دختران همسرانتان که در دامان شمایند از آن زنانتان که با آنان نزدیکی کرده‌اید، که اگر با آنان نزدیکی نکرده‌اید، گناهی بر شما نیست [= ازدواج با آنان بر شما حرام نیست].»

حضرت علی ع فرمود: این قید دارد اما آنجا که فرمود «و مادران زنانتان» قیدی ندارد.

امام صادق به آن مرد فرمود: آیا این چیزی را که این مرد از حضرت علی ع روایت کرد، نشنیدی؟!

منصور می‌گوید: وقتی از جایم بلند شدم و رفتم با خودم گفتم این چه کاری بود که من کردم؛ امام می فرماید ما بر او خرده‌ای نگرفتیم، آن وقت من جلوی امام ع می‌گویم که حضرت علی ع چنان قضاوتی کرد؟! بار دیگر که امام ع را دیدم عرض کردم:

فدایت شوم! مساله آن مرد، آن چیزی که من گفتم، لغزشی بود که از من سر زد؛ شما در مورد آن چه می‌فرمایید؟

فرمود: پیرمرد! به من خبر می‌دهی که حضرت علی ع چنان حکم کرد و بعد سوال می‌کنی، من در این مورد چه می‌گویم؟!

الكافی، ج‏۵، ص۴۲۲؛ تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۷۴؛ النوادر (للأشعری)، ص۹۹؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۱

أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَمَاتَتْ قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا أَ یتَزَوَّجُ بِأُمِّهَا.

فَقَالَ: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَدْ فَعَلَهُ رَجُلٌ مِنَّا فَلَمْ نَرَ بِهِ بَأْساً.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَفْخَرُ الشِّیعَةُ إِلَّا بِقَضَاءِ عَلِی ع فِی هَذِهِ الشَّمْخِیةِ [السَّمْجِیةِ] الَّتِی أَفْتَاهَا ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ ثُمَّ أَتَى عَلِیاً ع فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِی ع مِنْ أَینَ أَخَذْتَهَا فَقَالَ: مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُم» فَقَالَ: عَلِی ع إِنَّ هَذِهِ مُسْتَثْنَاةٌ وَ هَذِهِ مُرْسَلَةٌ «وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ» فَقَالَ: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلرَّجُلِ أَ مَا تَسْمَعُ مَا یرْوِی هَذَا عَنْ عَلِی ع فَلَمَّا قُمْتُ نَدِمْتُ وَ قُلْتُ: أَی شَی‏ءٍ صَنَعْتُ یقُولُ هُوَ قَدْ فَعَلَهُ رَجُلٌ مِنَّا فَلَمْ نَرَ بِهِ بَأْساً وَ أَقُولُ أَنَا قَضَى عَلِی ع فِیهَا فَلَقِیتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَسْأَلَةُ الرَّجُلِ إِنَّمَا كَانَ الَّذِی قُلْتُ: یقُولُ كَانَ زَلَّةً مِنِّی فَمَا تَقُولُ فِیهَا فَقَالَ: یا شَیخُ تُخْبِرُنِی أَنَّ عَلِیاً ع قَضَى بِهَا وَ تَسْأَلُنِی مَا تَقُولُ فِیهَا؟!

* «شمخیه»: این کلمه در نقل‌های مختلف به الفاظ متعددی نقل شده، ممکن است مقصود اسم شخصی باشد ویا اینکه از ریشه «شمخ» به معنای تکبر و اشاره باشد به مساله‌ای که موجب شکستن غرور ابن مسعود شد، ویا اشاره به نام جد اعلای ابن مسعود که «حبیب بن شمخ» نام داشت.

 

۱۰) الف. از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

هنگامی که مردی با زنی ازدواج کند دختر آن زن بر وی حرام می‌شود در صورای که با مادر نزدیکی رخ داده باشد؛ اما اگر نزدیکی رخ نداده باشد اشکالی ندارد که [بعد از جدا شدن مرد و زن] با این دختر ازدواج کند؛ و اگر با دختر ازدواج کند چه نزدیکی رخ داده باشد و چه نداده باشد مادرش بر او حرام می‌شود؛

و فرمودند: ربیبه‌ها [دخترانِ همسر] بر شما حرامند خواه در دامان شما و تحت کفالت باشند یا نباشند.

تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۷۳

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ غِیاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ عَلِیاً ع قَالَ: إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ حُرِّمَتْ عَلَیهِ ابْنَتُهَا إِذَا دَخَلَ بِالْأُمِّ فَإِذَا لَمْ یدْخُلْ بِالْأُمِّ فَلَا بَأْسَ أَنْ یتَزَوَّجَ بِالابْنَةِ وَ إِذَا تَزَوَّجَ الِابْنَةَ فَدَخَلَ بِهَا أَوْ لَمْ یدْخُلْ بِهَا فَقَدْ حُرِّمَتْ عَلَیهِ الْأُمُّ وَ قَالَ: الرَّبَائِبُ عَلَیكُمْ حَرَامٌ كُنَّ فِی الْحَجْرِ أَوْ لَمْ یكُنَّ.

ب. علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: درباره آیه «و ربیبه‌های شما [=دختران همسرانتان] که در دامان شمایند از آن زنانتان که به آنان وارد شده‌اید» خوارج گمان کردند که اگر مردی همسرش دختری داشت و این دختر در دامان و تحت تکفل او نبود، [ازدواج با او] برای حلال است چون خداوند فرموده «که در دامان شمایند» در حالی که امام صادق ع فرمود: اینها حلال نیستند. [یعنی این قید، صرفا قید توضیحی است، نه اینکه تخصیص بزند دختران را]

تفسیر القمی، ج‏۱، ص۱۳۵

و أما قوله «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ» فالخوارج زعمت أن الرجل إذا كانت لأهله بنت و لم یربها و لم تكن فی حجره حلت له لقول الله « [و] اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ» قَالَ: الصَّادِقُ ع لَا تَحِلُّ لَهُ.

 

۱۱) الف. احمد بن محمد بن ابی نصر می‌گوید:

از امام رضا ع سوال کردم درباره مردی که با زنی ازدواج موقت کرده است؛ آیا جایز است که [بعدا] با دختر وی ازدواج کند؟

فرمودند: خیر.

الكافی، ج‏۵، ص۴۲۲؛ قرب الإسناد، ص۳۶۶

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ یتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ مُتْعَةً أَ یحِلُّ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجَ ابْنَتَهَا قَالَ: لَا.

ب. محمد بن مسلم می‌گوید:

از امام صادق ع درباره مردی پرسیدم که کنیزی را از مردی خریده بود [که آن مرد با وی نکاح کرده بود]، سپس وی را آزاد کرد و با او ازدواج نمود و برایش فرزندی آورد؛ آیا صاحب اول آن می‌تواند با دختر وی ازدواج کند؟

فرمود: خیر، آن دختر بر وی حرام است چرا که ربیبه [= دختر همسر] اوست؛ و در این مورد: زن آزاد و کنیز یکسانند؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: و «ربیبه‌هایی [دختران همسری] که در دامان شمایند.»

النوادر(للأشعری)، ص۱۲۱؛ الكافی، ج‏۵، ص۴۳۳؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۰[۲۶]

صَفْوَانُ بْنُ یحْیى[۲۷] عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ جَارِیةٌ [یطأها قد باعها من رجل] فَأُعْتِقَتْ فَتَزَوَّجَتْ [فولدت] أَ یصْلُحُ لِمَوْلَاهَا الْأَوَّلِ أَنْ یتَزَوَّجَ ابْنَتَهَا؟

قَالَ: لَا هِی عَلَیهِ حَرَامٌ وَ هِی ابْنَتُهُ [ربیبته]، الْحُرَّةُ وَ الْمَمْلُوكَةُ فِی هَذَا سَوَاءٌ ثُمَّ قَرَأَ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ».[۲۸]

ج. محمد بن مسلم از امام باقر ع یا امام صادق ع روایت کرده در مورد مردی که کنیزی داشته و با او ارتباط برقرار کرده و سپس او را فروخته است؛ آیا برایش جایز است که با دختر آن زن ازدواج کند؟

فرمود: خیر، آن مصداق همان «دختران هسمرانتان که در دامان شمایند» است.

النوادر(للأشعری)، ص۱۲۲؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۰

صَفْوَانُ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِی الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الْجَارِیةُ یصِیبُ مِنْهَا ثُمَّ یبِیعُهَا هَلْ یحِلُّ لَهُ أَنْ ینْكِحَ ابْنَتَهَا؟

قَالَ: لَا هِی مِثْلُ قَوْلِهِ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ»[۲۹]

 

۱۲) از امام باقر ع سوال می‌شود درباره مردی که با زنی ازدواج کرد و به سر [= بدون روسری] ویا برخی از قسمتهای بدن وی [که پوشش آن بر زن واجب است] نگاه کرد [یعنی نزدیکی نکردند اما مرد به قسمتهایی از بدن زن که فقط دیدنش بر محارم جایز است، نگاه کرده] آیا [در صورتی که از هم جدا شوند] جایز است که با دختر وی ازدواج کند؟

فرمود: خیر؛ اگر جایی از وی را دید که دیدنش بر نامحرمان حرام است، سزاوار نیست که با دختر وی ازدواج کند.

الكافی، ج‏۵، ص۴۲۲؛ دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۳

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع [عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی ع‏] قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَنَظَرَ إِلَى رَأْسِهَا وَ إِلَى بَعْضِ جَسَدِهَا أَ یتَزَوَّجُ ابْنَتَهَا؟

فَقَالَ: لَا إِذَا رَأَى مِنْهَا مَا یحْرُمُ عَلَى غَیرِهِ فَلَیسَ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجُ ابْنَتَهَا.[۳۰]

 

۱۳) عمر بن اذینه با سند خویش از حسن بصری نقل می‌کند که رسول الله با زنی از قبیله بنی عامر بن صعصعه ازدواج کرد که نامش «سنی» بود و از زیباترین زنان زمانه خویش بود؛ چون چشم عایشه و حفصه بر او افتاد گفتند: این با زیبایی‌اش دیگر ارج و قربی برای ما نزد پیامبر باقی نخواهد گذاشت؛ پس [برای اینکه بین او و پیامبر را به هم بزنند] به او گفتند: مبادا طوری رفتاری کنی که پیامبر حرصی از تو نسبت به روابط با خویش احساس کند! چون بر پیامبر داخل شد و پیامبر خواست دست نوازش بر سر و روی او بکشد، گفت به خدا پناه می‌برم! و دست پیامبر را عقب زد! [با برخوردهایی که کرد] پیامبر [نهایتا بدون اینکه با او نزدیکی کند] او را طلاق گفت و وی را به نزد خانواده‌اش برگرداند.

همچنین رسول الله ص با زنی از قبیله کنده به نام دختر ابی جون ازدواج کرد؛ وقتی که ابراهیم دختر ماریه قبطیه از دنیا رفت، این زن گفت: اگر وی واقعا پیامبر بود پسرش نمی‌مرد! پیامبر وی را نیز پیش از اینکه با او نزدیکی کند نزد خانواده‌اش فرستاد. [= او را هم طلاق داد].

چون رسول الله ص از دنیا رفت و ابوبکر حکومت را به دست گرفت: این دو زن عامری و کندی نزد ابوبکر آمدند در حالی که مورد خواستگاری قرار گرفته بودند [و طبق آیه ۶ سوره احزاب، زنان پیامبر به منزله مادران مسلمانان‌اند و کسی حق ازدواج با آنان را ندارد]. ابوبکر و عمر با هم مشورت کردند و به آنها گفتند: اگر دلتان می‌خواهد در پرده بودن [عمل به آیه ۵۳ سوره احزاب، که زنان پیامبر را از رابطه با نامحرمان برحذر می‌دارد] انتخاب کنید و اگر دلتان می‌خواهد لذت جنسی را برگزینید؛ و آن دو لذت جنسی را برگزیدند و ازدواج کردند؛ یکی از دو مردی که با آنها ازدواج کرد مبتلا به جذام شد و دیگری هم دیوانه شد.

عمر بن اذینه می‌گوید: این حدیث را نزد زراره و فضیل بازگو کردم؛ هردو از امام باقر ع روایت کردند که خداوند عز و جل هیچ چیزی را نهی نکرد مگر اینکه در آن عده‌ای عصیان کردند تا جایی که حتی با زنان پیامبر ص هم بعد از وی ازدواج کردند و همین حکایت زنان عامری و کندی را بازگو کرد؛ و سپس فرمود: اگر از آنها سوال می‌کردید درباره مردی که با زنی ازدواج کرده و سپس پیش از آنکه با وی نزدیکی کند وی را طلاق داده است، آیا جایز است با دختر وی ازدواج کند، خودشان می‌گفتند جایز نیست؛ در حالی که [طبق آیه ۶ سوره احزاب] حرمت رسول الله بالاتر از حرمت پدرانشان بود.

همچنین با سند دیگری از زراره نقل شده که از امام باقر ع روایت کرد که ایشان شبیه همین واقعه را تعریف کردند و فرمودند: و آنان، اگر که مومن بودند، جایز نمی‌دانستند که با مادران خویش ازدواج کنند؛ در حالی که حرمت زنان پیامبر [مطابق با آیه ۶ سوره احزاب] همانند حرمت مادرانشان بود.

الكافی، ج‏۵، ص۴۲۱

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَینَةَ قَالَ: حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ أَبِی عُرْوَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِی:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ بَنِی عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ یقَالُ لَهَا سَنَى وَ كَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ أَهْلِ زَمَانِهَا. فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیهَا عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ قَالَتَا لَتَغْلِبُنَا هَذِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِجَمَالِهَا. فَقَالَتَا لَهَا لَا یرَى مِنْكِ رَسُولُ اللَّهِ ص حِرْصاً! فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَنَاوَلَهَا بِیدِهِ فَقَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ، فَانْقَبَضَتْ یدُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنْهَا. فَطَلَّقَهَا وَ أَلْحَقَهَا بِأَهْلِهَا.

وَ تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص امْرَأَةً مِنْ كِنْدَةَ بِنْتَ أَبِی الْجَوْنِ. فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص ابْنُ مَارِیةَ الْقِبْطِیةِ قَالَتْ: لَوْ كَانَ نَبِیاً مَا مَاتَ ابْنُهُ! فَأَلْحَقَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا.

فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ وُلِّی النَّاسَ أَبُو بَكْرٍ أَتَتْهُ الْعَامِرِیةُ وَ الْكِنْدِیةُ وَ قَدْ خُطِبَتَا. فَاجْتَمَعَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا لَهُمَا: اخْتَارَا إِنْ شِئْتُمَا الْحِجَابَ وَ إِنْ شِئْتُمَا الْبَاهَ! فَاخْتَارَتَا الْبَاهَ فَتَزَوَّجَتَا فَجُذِمَ أَحَدُ الرَّجُلَینِ وَ جُنَّ الْآخَرُ.

– قَالَ: عُمَرُ بْنُ أُذَینَةَ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِیثِ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیلَ فَرَوَیا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شَی‏ءٍ إِلَّا وَ قَدْ عُصِی فِیهِ حَتَّى لَقَدْ نَكَحُوا أَزْوَاجَ النَّبِی ص مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَكَرَ هَاتَینِ الْعَامِرِیةَ وَ الْكِنْدِیةَ.

ثُمَّ قَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ ع: لَوْ سَأَلْتَهُمْ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَطَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا أَ تَحِلُّ لِابْنِهِ لَقَالُوا لَا فَرَسُولُ اللَّهِ ص أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْ آبَائِهِمْ.

– مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْینَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ قَالَ: فِی حَدِیثِهِ:

وَ لَا هُمْ یسْتَحِلُّونَ أَنْ یتَزَوَّجُوا أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ أَزْوَاجَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْحُرْمَةِ مِثْلُ أُمَّهَاتِهِمْ.

د. وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ

۱۴) از ابوجارود روایت شده است که:

امام باقر ع به من فرمود: ابا جارود! در مورد امام حسن و امام حسین علیهما السلام به شما چه می‌گویند؟

گفتم: بر ما انکار می‌کنند که آنان را پسران رسول الله ص [مورد خطاب با تعبیر: یا ابن رسول الله ص] می‌خوانیم.

فرمود: شما در جوابشان چگونه احتجاج می‌کنید؟

گفتم: به سخن خداوند عز و جل در مورد حضرت عیسی ع احتجاج می‌کنیم که فرمود: «و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را؛ و این گونه، نیكوكاران را پاداش مى‏دهیم؛ و نیز زکریا و یحیی و عیسی ع را» (انعام/۸۴-۸۵) و اینکه عیسی بن مریم را از ذریه حضرت ابراهیم ع قرار داد.

فرمود: آنان در جواب شما چه می‌گویند؟

گفتم: می‌گویند گاهی فرزندِ دختر را جزء فرزند به حساب می‌آورند، اما هر چه باشد از صُلب او نیست.

فرمود: شما در جوابشان چگونه احتجاج می‌کنید؟

گفتم: به این سخن خداوند عز و جل به رسولش [در جریان مباهله] احتجاج می‌کنیم که فرمود: «پس بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خویشتن‌مان و خویشتن‌تان را بیاورید» (آل عمران/۶۱)

فرمود: آنان چه می‌گویند؟

گفتم: می‌گویند گاهی در کلام عرب چنین است که پسران فلان مرد است اما دیگری می‌گوید پسرانمان.

فرمود: اباجارود! از کتاب الله جل جلاله مطلبی به تو می‌دهم که نشان می‌دهد که آنان از صلب رسول الله‌اند و جز کافر آن را رد نمی‌کند.

گفتم: فدایت شوم؛ آن چیست؟

فرمود: آنجا که خداوند متعال می‌فرماید: «حرام شد بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان» تا آنجایی که فرمود «و زنان پسرانتان که از صُلب شمایند»؛ از آنان بپرس که آیا برای رسول الله حلال بود که با همسران این دو امام ع ازدواج کند؟ اگر گفتند:‌بله، دروغ گفته و فاسق شده‌اند؛ و اگر گفتند خیر، به خاطر این است که آن دو پسرانِ از صُلبِ اویند؛ و این ازدواج بر پیامبر ص حرام نشده جز بدین سبب که اینان از صُلبِ اویند.

الكافی، ج‏۸، ص۳۱۷؛ تفسیر القمی، ج‏۱، ص۲۰۹[۳۱]؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏۲، ص۳۲۴-۳۲۵

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ: [لِی‏] أَبُو جَعْفَرٍ ع یا أَبَا الْجَارُودِ مَا یقُولُونَ لَكُمْ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ع؟

قُلْتُ: ینْكِرُونَ عَلَینَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص.

قَالَ: فَأَی شَی‏ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیهِمْ؟

قُلْتُ: احْتَجَجْنَا عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ع «وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَكَرِیا وَ یحْیى‏ وَ عِیسى» فَجَعَلَ عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ مِنْ ذُرِّیةِ إِبْرَاهِیمَ [نُوحٍ][۳۲] ع.

قَالَ: فَأَی شَی‏ءٍ قَالُوا لَكُمْ؟

قُلْتُ: قَالُوا قَدْ یكُونُ وَلَدُ الِابْنَةِ مِنَ الْوَلَدِ وَ لَا یكُونُ مِنَ الصُّلْبِ.

قَالَ: فَأَی شَی‏ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیهِمْ؟

قُلْتُ: احْتَجَجْنَا عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لِرَسُولِهِ ص «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»

قَالَ: فَأَی شَی‏ءٍ قَالُوا؟

قُلْتُ: قَالُوا قَدْ یكُونُ فِی كَلَامِ الْعَرَبِ أَبْنَاءُ رَجُلٍ وَ آخَرُ یقُولُ أَبْنَاؤُنَا.

قَالَ: فَقَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ ع یا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِینَّكَهَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ تَعَالَى أَنَّهُمَا مِنْ صُلْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا یرُدُّهَا إِلَّا الْكَافِرُ.

قُلْتُ: وَ أَینَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟

قَالَ: مِنْ حَیثُ قَالَ: اللَّهُ تَعَالَى «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ» الْآیةَ إِلَى أَنِ انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» فَسَلْهُمْ یا أَبَا الْجَارُودِ هَلْ كَانَ یحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص نِكَاحُ حَلِیلَتَیهِمَا؟ فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ، كَذَبُوا وَ فَجَرُوا؛ وَ إِنْ قَالُوا لَا، فَهُمَا ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ؛ [وَ مَا حُرِّمَتَا [حَرُمْنَ] عَلَیهِ إِلَّا لِلصُّلْبِ.]

 

ه. وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ

۱۵) از امام باقر ع یا امام صادق ع در خصوص مردی که در یک مجلس دو خواهر را به عقد خود درمی‌آورد روایت شده است:

او اختیار دارد که هریک را خواست به همسری برگزیند و دیگری را رها سازد؛ و نیز در مورد کسی که کنیزی داشته که با او نکاح کرده و سپس مادر یا دختر او را می‌خواهد خریداری کند، فرمودند: هرگز برایش حلال نیست.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۱

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا ع:

أَنَّهُ قَالَ: فِی رَجُلٍ تَزَوَّجَ أُخْتَینِ فِی عَقْدَةٍ وَاحِدَةٍ قَالَ: هُوَ بِالْخِیارِ یمْسِكُ أَیتَهُمَا شَاءَ وَ یخَلِّی سَبِیلَ الْأُخْرَى؛

وَ قَالَ: فِی رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ جَارِیةٌ فَوَطِئَهَا ثُمَّ اشْتَرَى أُمَّهَا أَوِ ابْنَتَهَا قَالَ: لَا تَحِلُّ لَهُ [أَبَداً].

 

۱۶) الف. از حضرت علی ع روایت شده درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید «و [حرام شد بر شما] اینکه بین دو خواهر جمع کنید جز آنچه قبلا گذشته است» فرمودند: یعنی اینکه با دو خواهر نکاح کنید؛ و اگر مردی با زنی نکاح کرد و سپس به سرزمین دیگری رفت و با خواهر وی نکاح کرد در حالی که نمی دانست این خواهر اوست، وقتی که خبردار شد باید بلافاصله از وی [= این دومی] جدا شود.

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۴

عَنْ عَلِی ع أَنَّهُ قَالَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ»‏ یعْنِی بِالنِّكَاحِ؛

قَالَ: وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا نَكَحَ امْرَأَةً ثُمَّ أَتَى أَرْضاً أُخْرَى فَنَكَحَ أُخْتَهَا وَ هُوَ لَا یعْلَمُ فَعَلَیهِ إِذَا عَلِمَ أَنْ ینْزِعَ‏ عَنْهَا.[۳۳]

ب. زراره می‌گوید:

از امام باقر ع در مورد مردی سوال کردم که در عراق با زنی ازدواج کرد؛ سپس به شام رفت و آنجا با زن دیگری ازدواج نمود که دست بر قضا این خواهر همان زن عراقی بود.

فرمود: باید بین او و زن شامی جدایی بیفکنند و با زن عراقی‌اش هم مادامی که عده زن شامی تمام نشده، نزدیکی نکند.

گفتم: اگر با زنی ازدواج کرد و سپس با مادر آن زن- در حالی که نمی‌دانست این مادر اوست- ازدواج کرد، چطور؟

فرمودند: چون نمی دانسته خداوند او را مواخذه نخواهد کرد؛ سپس فرمودند: هرگاه که فهمید این مادر اوست؛ دیگر به او نزدیک نشود و نیز با دختر هم نزدیکی نکند تا ایام عده مادر بسر آید؛ و چون ایام عده سپری شد جایز است که با دختر نکاح کند.

گفتم: اگر [خبردار نشد و] مادر مذکور هم برای وی فرزندی آورد چه می‌شود؟

فرمودند: این فرزندش است: هم پسرش محسوب می‌شود و هم برادر زنش!

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۱؛

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ بُكَیرٍ وَ عَلِی بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْینَ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ بِالْعِرَاقِ امْرَأَةً ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الشَّامِ فَتَزَوَّجَ امْرَأَةً أُخْرَى فَإِذَا هِی أُخْتُ امْرَأَةٍ الَّتِی بِالْعِرَاقِ؟

قَالَ: یفَرَّقُ بَینَهُ وَ بَینَ الَّتِی تَزَوَّجَهَا بِالشَّامِ وَ لَا یقْرَبُ الْمَرْأَةَ حَتَّى تَنْقَضِی عِدَّةُ الشَّامِیةِ.

قُلْتُ: فَإِنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً ثُمَّ تَزَوَّجَ أُمَّهَا وَ هُوَ لَا یعْلَمُ أَنَّهَا أُمُّهَا؟

قَالَ: قَدْ وَضَعَ اللَّهُ عَنْهُ جَهَالَتَهُ بِذَلِكَ.

ثُمَّ قَالَ: إِذَا عَلِمَ أَنَّهَا أُمُّهَا فَلَا یقْرَبْهَا وَ لَا یقْرَبِ الِابْنَةَ حَتَّى تَنْقَضِی عِدَّةُ الْأُمِّ مِنْهُ فَإِذَا انْقَضَتْ عِدَّةُ الْأُمِّ حَلَّ لَهُ نِكَاحُ الِابْنَةِ.

قُلْتُ: فَإِنْ جَاءَتِ الْأُمُّ بِوَلَدٍ؟

قَالَ: هُوَ وَلَدُهُ وَ یكُونُ ابْنَهُ وَ أَخَا امْرَأَتِهِ.

 

۱۷) الف. از امام باقر ع سوال می‌شود درباره مردی که زنش را در حالی که باردار بوده طلاق می‌دهد؛ آیا تا پیش از اینکه وی وضع حمل کند، جایز است با خواهر وی ازدواج کند؟

فرمودند: خیر؛ ازدواج نکند تا اینکه زمان وی بسر آید.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۲

الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ هِی حُبْلَى أَ یتَزَوَّجُ أُخْتَهَا قَبْلَ أَنْ تَضَعَ؟

قَالَ: لَا یتَزَوَّجُهَا حَتَّى یخْلُوَ أَجَلُهَا.

ب. همچنین یکی از قضاوتهای حضرت امیر ع که از امام باقر ع روایت شده این است که:

دو خواهر بودند که مردی با یکی از آنها ازدواج کرد سپس در حالی که وی باردار بود او را طلاق داد و به خواستگاری دومی رفت، و پیش از آنکه خوارش وضع حمل کند با این دومی ازدواج کرد؛ حضرت امیر ع دستور داد که از این دومی جدا شوند تا زمانی که آن خواهر اولی فرزندش را بزاید؛ سپس دوباره خواستگاری کند و به او دوباره مهریه پرداخت نماید.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۱؛ النوادر(للأشعری)، ص۱۲۲؛ تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۸۵

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَضَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أُخْتَینِ نَكَحَ إِحْدَاهُمَا رَجُلٌ ثُمَّ طَلَّقَهَا وَ هِی حُبْلَى ثُمَّ خَطَبَ أُخْتَهَا فَجَمَعَهُمَا قَبْلَ أَنْ تَضَعَ أُخْتُهَا الْمُطَلَّقَةُ وَلَدَهَا؛ فَأَمَرَهُ أَنْ یفَارِقَ الْأَخِیرَةَ حَتَّى تَضَعَ أُخْتُهَا الْمُطَلَّقَةُ وَلَدَهَا؛ ثُمَّ یخْطُبُهَا وَ یصْدِقُهَا صَدَاقاً مَرَّتَینِ.

ج. یونس بن عبدالرحمن می‌گوید: نامه مردی که به امام رضا ع نامه نوشته بود را خواندم که نوشته بود: فدایت شوم: مردی با زنی ازدواج موقت انجام می‌دهد و زمانشان بسر می‌آید، آیا پیش از آنکه عده زن تمام شود جایز است که این مرد با خواهر آن زن ازدواج کند؟

و حضرت در پاسخ نوشته بودند که: خیر؛ تا عده وی تمام نشده حق ندارد با خواهرش ازدواج کند.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۱؛ النوادر(للأشعری)، ص۱۲۵؛ تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۸۵

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یونُسَ قَالَ: قَرَأْتُ فِی كِتَابِ رَجُلٍ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع:

جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ یتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ مُتْعَةً إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَینْقَضِی الْأَجَلُ بَینَهُمَا هَلْ لَهُ أَنْ ینْكِحَ أُخْتَهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَنْقَضِی عِدَّتُهَا؟

فَكَتَبَ لَا یحِلُّ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجَهَا حَتَّى تَنْقَضِی عِدَّتُهَا.

 

۱۸) الف. از امام باقر ع روایت شده است:

اگر زنی توسط شوهرش خلع* شد برای مرد دیگر اشکالی ندارد که با خواهر وی ازدواج کند هرچند که عده زنش بسر نیامده باشد.

النوادر(للأشعری)، ص۱۲۲

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا اخْتَلَعَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ زَوْجِهَا فَلَا بَأْسَ أَنْ یتَزَوَّجَ أُخْتَهَا وَ هِی فِی الْعِدَّةِ.[۳۴]

ب. از امام صادق ع سوال شد درباره مردی که زنش از او خلع* شده است؛ آیا جایز است که پیش از آنکه عده آن زن بسر آید وی از خواهرش خواستگاری کند؟

فرمودند: اگر زن کاملا از مرد بیزاری جسته و مرد امکان رجوع ندارد، برایش جایز است که از خواهر وی خواستگاری کند.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۲[۳۵]؛ تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۸۵

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْكِنَانِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اخْتَلَعَتْ مِنْهُ امْرَأَتُهُ أَ یحِلُّ لَهُ أَنْ یخْطُبَ أُخْتَهَا قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِی عِدَّتُهَا؟

فَقَالَ: إِذَا بَرِئَتْ عِصْمَتُهَا وَ لَمْ یكُنْ لَهُ رَجْعَةٌ فَقَدْ حَلَّ لَهُ أَنْ یخْطُبَ أُخْتَهَا…[۳۶]

* خلع در جایی است که مرد مایل به ادامه زندگی با زن است اما زن به ادامه زندگی با این مرد رضایت ندارد و با بخشیدن مالی (غالبا مقداری از یا کل مهریه) تقاضای طلاق می‌کند.

۱۹) الف. علی بن ابی حمزه می‌گوید: از امام کاظم ع درباره مردی سوال کردم که زنش را طلاق داده است، آیا جایز است با خواهر وی ازدواج کند؟

فرمودند: مادامی که عده آن زن تمام نشده، خیر.

وسوال کردم درباره مردی که دو خواهر کنیز را خریداری کرده است؛ آیا می‌تواند با هر دو نکاح کند؟

فرمودند: ‌با یکی می‌تواند نکاح و نزدیکی کند، اما اگر با دومی هم نزدیکی کرد، اولی بر او حرام می‌شود مگر اینکه این دومی بمیرد یا از وی به طور کامل جدا شود؛ و نه به این صورت که دومی را بفروشد که بتواند به سراغ اولی برود، مگر اینکه این فروختن به خاطر این باشد که نیازمند فروش اوست ویا اینکه می‌خواهد با پول او صدقه دهد [یا:‌ او را از باب صدقه آزاد کند] یا اینکه او بمیرد.

و از ایشان سوال کردم درباره شخصی که زنش مرده است، آیا می‌تواند با خواهرزنش ازدواج کند؟

فرمودند: بله، هر لحظه‌ای که بخواهد. [یعنی برخلاف جایی که طلاق داده، اینجا نیاز نیست به اندازه عده وفات صبر کند]

ب. همچنین حلبی روایت کرده که از امام صادق ع سوال کردم درباره مردی که دو خواهر کنیز را خریداری می‌کند و ابتدا با یکی و سپس بر اثر جهالت [درباره حکم شرعی یا ندانستن اینکه این دو خواهرند]‌با دیگری نکاح و نزدیکی می‌کند.

فرمودند: اگر با دیگری از روی جهالت نزدیکی کرده، اولی بر او حرام نمی‌شود؛ و اگر در حالی که می‌دانسته دومی بر او حرام است به سراغ وی رفته، هردو بر وی حرام می‌شوند.

الكافی، ج‏۵، ص۴۳۲-۴۳۳

الف. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَةً أَ یتَزَوَّجُ أُخْتَهَا؟

قَالَ: لَا حَتَّى تَنْقَضِی عِدَّتُهَا.

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَلَكَ أُخْتَینِ أَ یطَؤُهُمَا جَمِیعاً؟

قَالَ: یطَأُ إِحْدَاهُمَا وَ إِذَا وَطِئَ الثَّانِیةَ حَرُمَتْ عَلَیهِ الْأُولَى الَّتِی وَطِئَ حَتَّى تَمُوتَ الثَّانِیةُ أَوْ یفَارِقَهَا وَ لَیسَ لَهُ أَنْ یبِیعَ الثَّانِیةَ مِنْ أَجْلِ الْأُولَى لِیرْجِعَ إِلَیهَا إِلَّا أَنْ یبِیعَ لِحَاجَةٍ أَوْ یتَصَدَّقَ بِهَا أَوْ تَمُوتَ.

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ فَهَلَكَتْ أَ یتَزَوَّجُ أُخْتَهَا؟

فَقَالَ: مِنْ سَاعَتِهِ إِنْ أَحَبَّ.

ب. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ: لَهُ الرَّجُلُ یشْتَرِی الْأُخْتَینِ فَیطَأُ إِحْدَاهُمَا ثُمَّ یطَأُ الْأُخْرَى بِجَهَالَةٍ؟

قَالَ: إِذَا وَطِئَ الْأُخْرَى بِجَهَالَةٍ لَمْ تَحْرُمْ عَلَیهِ الْأُولَى وَ إِنْ وَطِئَ الْأُخْرَى وَ هُوَ یعْلَمُ أَنَّهَا تَحْرُمُ عَلَیهِ حَرُمَتَا عَلَیهِ جَمِیعاً.[۳۷]

 

۲۰) الف. از امام صادق ع روایت شده است که از امام باقر ع سوال شد درباره دو خواهر که هر دو کنیز یک مرد هستند؟

ایشان فرمودند:‌حضرت علی ع فرمود: آیه‌ای این دو را حلال کرده و آیه دیگری این دو را حرام کرده و من خودم و فرزندانم را از چنین کاری برحذر می‌دارم.

تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۸۹

الْبَزَوْفَرِی عَنْ حُمَیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَمَاعَةَ قَالَ: حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ع فِی أُخْتَینِ مَمْلُوكَتَینِ تَكُونَانِ عِنْدَ الرَّجُلِ جَمِیعاً.

قَالَ: قَالَ: عَلِی ع أَحَلَّتْهُمَا آیةٌ وَ حَرَّمَتْهُمَا آیةٌ أُخْرَى وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا نَفْسِی وَ وُلْدِی.

شبیه این چنین موضع‌گیری‌ای از حضرت امیر ع در تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۲[۳۸] و نیز از طرق اهل سنت (مثلا در الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۷[۳۹]) هم روایت شده است؛ شیخ طوسی در همین منبع فوق مقصود حضرت را اینچنین بیان کرده است که: «آیه‌ای که این دو را حلال کرده، آیه‌ای است که اجازه می‌دهد یک نفر مالک هردو شود؛ و آیه‌ای که حرام کرده، آیه‌ای است که درباره نکاح و نزدیکی با این دوخواهر است، نه صرف ملکیت این دو»[۴۰]

ولی برخی مانند فیض کاشانی (در تفسیر الصافی، ج‏۱، ص۴۳۷)[۴۱] بر این باورند که مقصود از دو آیه‌ای که حلال و حرام کرده، به ترتیب دو آیه‌ی «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیمانُهُمْ: و كسانى كه دامن خود را حفظ مى‏كنند، مگر بر همسران خود یا كنیزانشان كه [در این صورت‏] مورد نكوهش نیستند.» (مومنون/۵-۶ و معارج/۲۹-۳۰) و «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ: و [حرام است که] بین دو خواهر جمع کنید» (نساء/۲۳) بوده و این سخن حضرت در مقام تقیه بوده است؛ و به عنوان شاهد نظر خود به این حدیث اشاره کرده‌اند:

ب. معمر بن یحیی می‌گوید: از امام باقر ع سوال کردم درباره آنچه مردم از حضرت علی ع روایت می‌کنند که درباره برخی از روابط جنسی ایشان فرمودند که نه بدان امر و نه از آن نهی می‌کنم و فقط خودم و فرزندانم را از این کار برحذر می‌دارم . گفتم چگونه چنین چیزی ممکن است؟

فرمود: آیه‌ای آن را حلال کرده و آیه دیگری آن را حرام کرده است.

گفتم: آیا در این صورت این گونه نیست که یکی از آنها توسط دیگری نسخ شده است؛ یا اینکه هردو جزء آیات محکم هستند و سزاوار است به هر دو عمل شود؟

فرمود: وقتی فرموده که خودم و فرزندانم را از این کار برحذر می‌دارم مقصود را برای شما روشن کرده است.

گفتم: چه چیزی مانع می‌شد که این مطلب را برای مردم تبیین کند؟

فرمود: ترس این داشت که از او اطاعت نکنند [= این را بهانه‌ای قرار دهند که سر به مخالفت با او بردارند] و اگر علی ع جایگاهش استوار می‌شد کتاب الله و حق را بتمامه اقامه می‌فرمود.

الكافی، ج‏۵، ص۵۵۶

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ یحْیى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا یرْوِی النَّاسُ عَنْ عَلِی ع فِی أَشْیاءَ مِنَ الْفُرُوجِ لَمْ یكُنْ یأْمُرُ بِهَا وَ لَا ینْهَى عَنْهَا إِلَّا أَنَّهُ ینْهَى عَنْهَا نَفْسَهُ وَ وُلْدَهُ، فَقُلْتُ: وَ كَیفَ یكُونُ ذَلِكَ؟

قَالَ: قَدْ أَحَلَّتْهَا آیةٌ وَ حَرَّمَتْهَا آیةٌ أُخْرَى.

قُلْتُ: فَهَلْ یصِیرُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ إِحْدَاهُمَا قَدْ نَسَخَتِ الْأُخْرَى أَوْ هُمَا مُحْكَمَتَانِ جَمِیعاً أَوْ ینْبَغِی أَنْ یعْمَلَ بِهِمَا؟

فَقَالَ: قَدْ بَینَ لَكُمْ إِذْ نَهَى نَفْسَهُ وَ وُلْدَهُ.

قُلْتُ: مَا مَنَعَهُ أَنْ یبَینَ ذَلِكَ لِلنَّاسِ؟

فَقَالَ: خَشِی أَنْ لَا یطَاعَ وَ لَوْ أَنَّ عَلِیاً ع ثَبَتَتْ لَهُ قَدَمَاهُ أَقَامَ كِتَابَ اللَّهِ وَ الْحَقَّ كُلَّهُ.

و. أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ

۲۱) در منابع اهل سنت روایت شده است که فیروز دیلمی مسلمان شد در حالی که قبلا با دو خواهر ازدواج کرده بود؛ پیامبر اکرم ص به او فرمود: هر یک از آن دو را که می‌خواهی طلاق بده.

الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۶

أخرج أحمد و أبو داود و الترمذی و حسنه و ابن ماجة عن فیروز الدیلمی انه أدركه الإسلام و تحته اختان؛

فقال له النبی صلى الله علیه و [آله و] سلم: طلق أیتهما شئت!

 

۲۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است که:

مقصود از «غیر از آنچه قبلا گذشته است» زمان حضرت یعقوب ع می‌باشد.

نهج البیان (للشیبانی)، ج۱، ص۸۶ (به نقل از البرهان، ج‏۲، ص۵۴)

عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» فی زمن یعقوب (علیه السلام)».

ب. از امام رضا ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت کرده‌اند که یکبار امیرالمومنین ع در مسجد کوفه بودند که مردی از اهل شام بلند شد و گفت: من سوالاتی دارم.

حضرت فرمود: برای فهمیدن بپرس نه برای ایراد گرفتن. فرازهای این این پرسشها قبلا گذشت.[۴۲] در فرازی از این گفتگو آمده است:

از ایشان سوال کرد درباره کسی که بین دو خواهر جمع کرد.

فرمود: حضرت یعقوب بین حبار و راحیل [دختران لابان، که دومی، مادر حضرت یوسف ع و بنیامین بود] جمع کرد. اما این بعدا [در اسلام] حرام شد و خداوند فرمود «و [حرام است بر شما که] جمع کنید بین دو خواهر»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص۲۴۲

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِی بِإِیلَاقَ‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِی‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع قَالَ:

كَانَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْكُوفَةِ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیهِ‏ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، فَقَالَ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْیاءَ!

فَقَالَ:‏ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا …

وَ سَأَلَهُ عَنْ مَنْ جَمَعَ بَینَ الْأُخْتَینِ؟

فَقَالَ: ع یعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ جَمَعَ بَینَ حبار وَ رَاحِیلَ فَحُرِّمَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُنْزِلَ «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ»

ج. مروان بن دینار می‌گوید: از امام کاظم ع سوال کردم چرا برای مرد جایز نیست که بین دو خواهر جمع کند؟

فرمودند: برای در امان ماندن اسلام؛ و در سایر ادیان این را می‌بینی!

علل الشرائع، ج‏۲، ص: ۴۹۸

أَخْبَرَنِی عَلِی بْنُ حَاتِمٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ الْحُسَینِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ دِینَارٍ قَالَ: قُلْتُ: لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ ع لِأَی عِلَّةٍ لَا یجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ یجْمَعَ بَینَ الْأُخْتَینِ؟

فَقَالَ: لِتَحْصِینِ الْإِسْلَامِ [وَ فِی‏] سَائِرِ الْأَدْیانِ تَرَى ذَلِكَ.

تدبر

۱) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحیماً»

در آیه قبل از حرمت ازدواج با زن پدر سخن گفت. ظاهرا به همین مناسبت در این آیه، فهرستی از کسانی را که ازدواج با آنان حرام است، و به همین دلیل جزء محارم انسان هستند ارائه می‌کند. این افراد را در دو دسته می‌توان قرار داد:

الف. کسانی که به لحاظ رابطه نسبی و خویشاوندی و خونی ارتباط مردان با آنها ممنوع شده است، که عبارتند از هفت گروه: مادر، دختر، خواهر، عمه و خاله، خواهرزاده و برادرزاده؛

ب. کسانی که به مناسبت یک اقدام اجتماعی ازدواج با آنها ممنوع شده است، که ایننها نیز جمعا هفت گروهند و آن اقدام اجتماعی عبارت است از:

ب.۱. رابطه شیرخوارگی

شیر دادن زنی را که شیر می‌دهد همانند مادر برای کسی که شیر خورده می‌گرداند؛

و به تَبَعِ وی، دخترانش را همانند خواهر انسان بر وی حرام و محرم می‌سازد.

ب.۲. رابطه سببی (ازدواج)

پیوند ازدواج، تنها موردی است که خود دو شخص با هم محرم و در عین حال بر هم حلال می‌شوند؛ اما این رابطه به محرم و حرام شدن ازدواج با برخی از افرادی که به وسیله این پیوند به هم مرتبط شده‌اند می‌گردد، که عبارتند از:

ب۲-۱.مادران و دخترانِ زنی که انسان به همسری برگزیده شده است؛ با این تفاوت، که با صرف خطبه عقد مادر زن حرام ابدی می‌شود؛ اما دختر وی (که از شخص دیگری است) فعلا حرام است و تنها در صورتی حرام ابدی می‌شود که زن و شوهر از مرحله عقد به مرحله عروسی وارد شوند.

ب.۲-۲. زنانی که با پسران انسان ازدواج کنند.

ب.۲-۳. خواهر زن، که این جزء موردی است که با اینکه ازدواج با او حرام است اما جزء محارم قرار نمی‌گیرد؛ و البته حرمت ازدواج با وی، مادامی است که خواهر وی در عقد انسان است و اگر هم طلاق داده شده، هنوز در عده است و امکان رجوع به وی باقی است.

در آیه بعد، اقدام اجتماعی دیگری که موجب حرمت ازدواج (و نه محرمیت اشخاص) می‌گردد، بیان می‌شود؛ یعنی اینکه زنی در عقد مرد دیگری باشد؛ که این حرمت هم همانند حالت فوق، محدود به وضعیتی است که این پیوند هنوز برقرار باشد و اگرهم طلاق داده شده، هنوز در عده باشد و امکان رجوع شوهر قبلی به وی مهیا بوده باشد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

درست است که ازدواج در انسان از این جهت که در راستای تامین نیاز جنسی و حفظ بقای نوع انسان (از طریق تولید مثل) است، شبیه حیوان است، اما به خاطر بهره‌مندی انسان از فطرت، حتی این نیاز ظاهرا شبیه به حیوان، با رویه‌هایی کاملا خاص و متفاوت باید اشباع گردد؛ و از این رو – جز در دوره مدرن، که برخی از انسانها تحت تاثیر نگاه شدیدا ماتریالیستس به انسان، و انسان را صرفا یک حیوان پیشرفته دیدن، هرگونه حقیقت و شأن ماورایی‌ای را برای او انکار کرده‌اند – در تمامی جوامع انسانی، هم وجود برخی از روابط نسبی ممنوعیت و محدودیتی برای برقراری پیوند زناشویی ایجاد می‌کرده؛ و هم برخی از اقدامات اجتماعی انسانها، چنین محدودیتی را پدید می‌آورده است. (لوی اشتراوس، جامعه‌شناس و مردم‌شناس بلژیکی- فرانسوی با بررسی نظام‌های خویشاوندی، متوجه شد که چیز مشترکی در میان همه قبایل وجود دارد و آن چیز «منع زنا با محارم» است. وی رکن اولیه‌ی تشکیل جامعه و فرهنگ را قرارداد منع زنا با محارم می‌دانست و معتقد بود که این نقطه شروع فرهنگ است. http://mirasfarda.org/?p=7145 )

وجود همین سنت دیرپای بشری، از بهترین شواهد است بر اینکه واقعا انسان، صرفا یک حیوان تکامل یافته نبوده؛ و اگرچه محال نیست که آفرینش او از خاک به نحو تدریجی و در ادامه سیر داروینی بوده باشد، اما این انسان که ما می‌شناسیم و فرهنگ و تمدن دارد و سابقه حضورش روی زمین از چند هزار سال تجاوز نمی‌کند – و در بحثهای آنتروپولوژی به «انسان خردمند» یا «انسان هوشمند» (Homo sapiens) معروف است؛ نه آن موجودات منقرض‌شده‌ای که به لحاظ بیولوژیکی بسیار شبیه انسان بوده‌اند (نئوآندرتال‌ها و انسان‌نماهای ماقبل آن) و سابقه حضور چند میلیون سال در زمین دارند ولی مطلقا فرهنگ و تمدنی از خود برجای نگذاشتند- علاوه بر این بُعد خاکی و داروینی، از یک روح و حقیقت متعالی، که اقتضائات ویژه‌ای را برای زندگی او رقم می‌زده، برخوردار بوده است.

 

۲) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ …»

اختیار حرام و حلال كردن امور (مأكولات، مشروبات، معاملات و منكوحات …) تنها براى خداست. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

 

۳) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ …»

ازدواج با غیر محارم، عامل گسترش ارتباط خانواده‏ها است. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

نکته تخصصی انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی

لوی اشتراوس، جامعه‌شناس و مردم‌شناس بلژیکی- فرانسوی با بررسی نظام‌های خویشاوندی، متوجه شد که چیز مشترکی در میان همه جوامع انسانی وجود دارد و آن چیز «منع زنا با محارم» است. در واقع، منع رابطه با محارم علاوه بر اینکه سبب گسترش نظام اجتماعی به سوی گروه‌های غیر خودی می‌شود، با جهان شمول بودن خود یک رفتار فرهنگی را نشان می‌دهد که هیج نوع توجیه طبیعی نمی‌توان برای آن به دست آورد. پس، از نظر وی، منع زنا با محارم امری فراطبیعی است و ارتباط و پیوندی است که زمینه‌ی فرهنگ را تشکیل می‌دهد. این امر، اولین عمل سازمان اجتماعی است که به وسیله آن بشر بر طبیعت فایق می‌آید. فایق آمدن بر طبیعت به این معنی است که انسان خود کنترل خویش را در دست می‌گیرد و وضعیت خویش را، نه طبیعت بلکه خودش تعادل می‌بخشد و اداره می‌کند. http://mirasfarda.org/?p=7145

 

۴) «أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ»

شیر مادر، همچون تولّد از مادر، یكى از اسباب محرمیت است. پس در انتخاب دایه دقّت كنیم. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

نکته تخصصی فقهی

درباره مساله رضاع (شیرخوارگی) سه بحث مهم مطرح است:

الف. مدت شیرخوارگی: همگان اتفاق نظر دارند که شیرخوارگی تنها در کودکی است که موجب محرمیت می‌شود؛ درباره زمان آن، شیعیان و شافعی‌ها آن را تا دوسالگی می‌دانند؛ مالکی‌ها دوسال و یک ماهگی؛ و حنفی‌ها تا دوسال و نیم. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۷)

ب. مقدار شیرخوردن: روایات متعدد از اهل بیت ع تصریح دارد که شیر خوردنی ملاک است که گوشت و استخوانی را در کودک برویاند؛ از این رو مقدارش را مدت زمانی پیاپی که فقط توسط یک زن شیر بخورد، دانسته‌اند که درباره این مدت یک شبانه‌روز کامل یا ۱۰ بار (و بنا به برخی نظرات، ۱۵ بار) شیر دادن پیاپی گفته‌اند؛ اما در میان اهل سنت، ابوحنیفه هر مقداری باشد [ولو یک بار آن هم به طور ناقص] کافی می‌داند و شافعی‌ها ۵ بار شیر خوردن را شرط می‌دانند. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۷)

ج. کیفیت شیر خوردن: نظر فقهای شیعه این است که شیر خوردنی باعث محرمیت می‌شود که بچه مستقیما از سینه خانمی شیر بخورد، اینکه شیر وی را بدوشند یا به هر نحوه دیگری شیر را به بدن بچه برسانند مایه محرمیت نمی‌شود؛ البته ظاهرا نظرات اهل سنت در این زمینه مختلف است. (مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۷)

 

۵) «أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ»

اشاره شد که در حدیث مورد قبول شیعه و سنی از پیامبر ص روایت شده که بر اثر شیرخوارگی هم همان حرمت و محرمیتی پدید می‌آید که بر اساس نَسَب و خویشاوندی موجب حرمت و محرمیت می‌شود (حدیث۶)؛ یعنی نه‌تنها زنی که شیر داده به مثابه مادر است، بلکه دختران او همچون خواهر، خواهران و برادران او همچون خاله و دایی، و … می‌باشد.

قرآن کریم در این آیه با ظرافت خاصی این حکم را بیان کرده است: نه‌تنها کسی که به انسان شیر می‌دهد را «مادر» نامید، بلکه دختر وی را هم «خواهر» نامید تا نشان دهد این مادر در تسری دادن حکم محرمیت، همانند مادر واقعی انسان است و همه محرمیت‌های ناشی از خویشاوندی در اینجا هم پیاده می‌شود. (مفاتیح الغیب، (فخر رازی) ج۱۰، ص۲۶)[۴۳]

 

۶) «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ»

تمامی علمای شیعه و اکثریت قاطع اهل سنت تردیدی نکرده‌اند که تعبیر «فی حجورکم» [در دامان و تحت سرپرستی شما] قید احترازی نیست؛ یعنی چنین نیست که حرمت و محرمیت تنها در خصوص دخترانی باشد که تحت سرپرستی شوهر جدید بزرگ شده باشند و دختری که قبلا بزرگ شده ویا بعد از طلاق از این شوهر و بر اثر ازدواج با شوهری دیگر به دنیا می‌آید، حرام و محرم نباشد. صرف نظر از احادیث متعددی که این نکته را توضیح داده‌اند، مهمترین شاهد لفظی در خود آیه برای چنین استظهاری این است که در مورد قید دیگری که برای این حرمت و محرمیت آمده (اینکه نزدیکی با مادر این دختران رخ داده باشد) تصریح شده که اگر این نزدیکی رخ نداده باشد، حرمت ابدی حاصل نمی‌شود. به قرینه چنین تاکیدی درمی‌یابیم که تعبیر «فی حجورکم» قید توضیحی است، نه احترازی. (المیزان، ج۴، ص۲۶۵)

بر این اساس، درباره چرایی افزوده شدن این قید تحلیل‌هایی شده است، از جمله:

الف. غالبا دختر زن تحت سرپرستی شوهر وی بزرگ می‌شود (المیزان، ج۴، ص۲۶۴) و این وصف غالبی را شاید بدین جهت آورده که به نحوی اشاره کند که به دخترانى كه از شوهر قبلىِ زن شما هستند، به چشم دختر خود نگاه كنید و مربّى آنان باشید. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

ب. چه‌بسا این از باب اشاره به حکمت حرمت و محرمیت این دختران باشد؛ یعنی ظاهرا مهمترین علت حرمت و محرمیت این زنان بر مرد، کثرت اختلاط و همنشینی بین مرد با این زنان است، که گر این زنان بر مرد حرام نمی‌شدند، با چنین حجم اختلاطی که عرفا روی می‌دهد، احتراز از وقوع زنا بسیار دشوار می‌بود. (المیزان، ج۴، ص۲۶۴) چرا که با وضع چنین حرمتی و قبح عرفی‌ای که در پی این حرمت پدید می‌آید، اساساً ریشه ارتباط جنسی با محارم را در ذهن طرفین می‌خشکاند؛ و از این روست که ای حرمت، محرمیت و جواز بیشتری در حوزه پوشش زن و نگاه مرد به وی را در پی دارد.

ج. …

 

۷) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ … رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ»

در این آیه، ازدواج با دخترِ زن حرام شمرده شده، مگر اینکه به آن زن ورود نشده باشد. درباره اینکه مقصود از این ورود و دخول چیست، دو دیدگاه مطرح است:

الف. مقصود، جماع [= عروسی کردن] است؛ یعنی اگر رابطه جنسی هم رخ دهد ولی به حد جماع نرسد، شامل این حرمت نمی‌شود. (منسوب به ابن عباس، به نقل از مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۸)

ب. مقصود هر حدی از رابطه جنسی است، هرچند به حد جماع نرسد؛ که نظر اغلب شیعه است ولو که برخی در آن اختلاف دارند (مجمع البیان، ج‏۳، ص۴۸)

نکته تخصصی فقهی در کشف احکام شرعی

تلازم بین احکام حرمت و محرمیت در اغلب موارد، از مهمترین شواهد اصیل و ریشه‌دار بودن حجاب شرعی از زمان پیامبر ص است. اینکه اصل حجاب شرعی را عموم فقهای شیعه و سنی از ضروریات دین، شمرده‌اند صرفا به خاطر وجود چند روایتی که مستقیما میزان پوشش زن را معین کرده‌اند، نیست، تا کسی توهم کند که با مناقشه در سند برخی از این روایات، می‌تواند اصل وجوب شرعی چنین امری را زیر سوال ببرد.

یعنی حتی اگر از تواتر معنوی* روایاتی که مستقیما محدوده پوشش واجب شرعی برای زن را هم معین می‌کند صرف نظر کنیم؛ سایر احکام شریعت و سوال و جواب‌هایی که در این حوزه‌ها واقع شده، به طور مستقیم یا غیرمستقیم خبر از رواج و جدی بودن و قطعی بودن وجود این حکم شرعی در ذهن سوال کننده و جواب دهنده (پیامبر یا امام) بوده است؛ و از این روست که این حکم شرعی، همانند احکامی مانند نماز و روزه، جزء‌ ضروریات دین به حساب می‌آیند.

مثلا احادیثی که موجب گردیده برخی از فقها نظر «ب» را برگزینند (مانند حدیث۱۲) بوضوح برداشتن روسری در خصوص غیرمحارم را مصداقی از رابطه جنسی‌ای که موجب حرمت و محرمیت فرزند آن زن می‌شود دانسته است. جالب اینجاست که فقهایی هم که نظر «الف» را دارند و حرمت را منوط به تحقق جماع می‌دانند، باز هم این گونه احادیث را درست دانسته، و صرفا به جای حرمت ازدواج با فرزندِ چنین زنی، فتوا به کراهت آن داده‌اند. (مانند شیخ طوسی در استبصار، ج۳، ص۶۳)[۴۴] آنچه به عنوان شاهد بحث ما مهم است این است که در گفتگوی مذکور در این حدیث، پوشاندن موی سر، در عداد سایر روابط جنسیِ کمتر از جماع قلمداد شده است.

* پی نوشت:

تواتر گاهی لفظی است، یعنی عین عبارت توسط روایان بسیار متعدد نقل شده، گاهی معنوی است، یعنی معنا و حکمی که مورد نظر است به طرق گوناگون نقل شده که این طرق به حد تواتر می‌رسد. لازم به ذکر است که در جایی که تواتر حاصل می‌شود صحت سند شرط نیست؛ و خود تواتر (نقل یک مطلب از طرق متعددی که متمایز از یکدیگرند) حتی اگر راویانش ضعیف باشند، بتنهایی اثبات کننده اعتبار مطلب مورد نظر است؛ از این رو، مناقشات برخی از افراد درباره سند روایات حجاب، لطمه‌ای به اعتبار اصل این حکم شرعی نمی‌زند.

 

۸) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ … رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ»

چون در این آیه نزدیکی با زنان را شرط حرمت ازدواج با دخترانشان قرار داده است – چنانکه از روایات متعدد نیز برمی‌آید – این حکم منحصر به زنانی نمی‌شود که نکاح با آنان به موجب ازدواج دائم انجام شده باشد، بلکه در صورت ازدواج موقت ویا نکاح با کنیز هم این حکم برقرار است (حدیث۱۱)؛ ‌بلکه – به فتوای اغلب مفسران و فقهای شیعه و سنی – در صورت زنا نیز دختران آن زن بر آن مرد حرام می‌شوند.

 

۹) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ … حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ»

مقصود از پسرانتان که از صلب شمایند، خارج کردن «پسرخوانده» است؛ یعنی اگر پسرخوانده‌ی کسی همسرش را طلاق دهد، ازدواج با زنِ پسرخوانده جایز است؛ چنانکه درباره ازدواج پیامبر با همسر زید بن حارثه آیه‌ای صریح نازل شد (احزاب/۴۷) (مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۳۰) و در فقرات مختلف این آیات کسی تردید نکرده که وقتی مثلا حرمت ازدواج با «مادر» یا «دختر» و … مطرح است، این حکم شامل ادامه نسل از همان طریق (مانند مادربزرگ (اعم از مادر مادر یا مادر پدر)، نوه (اعم از دختر دختر یا دختر پسر) و …) هم می‌شود.

این از بهترین شواهد است که تمامی ائمه اطهار علیهم‌السلام، پسران پیامبر اکرم ص از صُلب او شمرده شوند و شیعه کاملا حق دارد که آنان را با عنوان «یا ابن رسول الله» خطاب قرار می‌دهد. (حدیث۱۴)

 

۱۰) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ … أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ»

ازدواج همزمان با دو خواهر، معمولًا آنان را به حسادت و رقابت شخصى و جنسى مى‏كشاند و علاقه‏هایشان به عداوت مى‏انجامد. شاید نهى به این خاطر باشد. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

نکته تخصصی جامعه‌شناختی

معروفترین حالتی که خواستگاری و ازدواج با زنی حرام است و آن زن محرم انسان هم نیست، زنان شوهردار است مادامی که از شوهرشان «به طور کامل» جدا نشده‌اند. (قید «به طور کامل» اشاره است به اینکه باید «عده» را هم سپری کرده باشند، زیرا در دوران «عده» هنوز طرفین اجازه رجوع و از سرگیری رابطه زناشویی را دارند). اما در اسلام یک مورد هم وجود دارد که زن حتی اگر شوهر هم نداشته باشد، با اینکه جزء محارم انسان نیست، خواستگاری و ازدواج با او حرام است؛ و آن خواهر زن است.

شواهد متعددی وجود دارد که تشریع این حکم، صرفا برای رعایت شأن و عواطف و احساسات زنان بوده است؛ در واقع، با اینکه بسیاری از زنان، ازدواج شوهرشان با زن دومی را نمی‌پسندند، اما دست کم چون این ازدواج برای رفع یک مشکل مهم اجتماعی ضرورت دارد (که در این باره در جلسه ۹۲۸، تدبر ۸ توضیح کافی ارائه شد: http://yekaye.ir/an-nesa-4-3/)، اسلام می بایست آن را مجاز بشمرد.

با این حال، این به معنای نادیده گرفتن مطلق احساسات زنان نبوده است؛ و از بهترین شواهر اینکه اسلام در این عرصه احساسات زنان را جدی گرفته این بوده که هرگونه تعدد زوجاتی را مجاز نشمرده است؛ یعنی جدا از اینکه اموری همچون عدالت بین زوجین را شرط اقدام برای این کار می‌شمرد، در برخی از موارد مطلقا اجازه تعدد زوجات نمی‌دهد که معروفترینش همین حالتی است که کسی بخواهد دو خواهر را همزمان در عقد خود داشته باشد.

از شواهدی که نشان می‌دهد ممنوعیت ازدواج همزمان با دو خواهر، برای رعایت شأن و احساسات زن بوده، تفاوتهای این حرمت با حرمت ازدواج با زنان مطلقه است؛ در بحث زن مطلقه، اولا این زن است که باید عده نگهدارد و تا پایان عده، حق ازدواج ندارد؛ اما در جایی که مردی زنی را طلاق گفته، تا وقتی عده این زن تمام نشود، نه‌تنها خود آن زن حق ازدواج با مرد دیگر را ندارد، بلکه شوهرش هم حق ازدواج با خواهر آن زن را ندارد؛ اما اگر جدایی زن و شوهر به این صورت بوده باشد که زن خودش خود را خلع کرده باشد [یعنی علی‌رغم میل مرد و به خاطر اینکه حاضر نیست دیگر به زندگی مشترک با این مرد ادامه بدهد، خودش برای طلاق اقدام و در این کار اصرار ورزیده و جدایی خود را قاطعانه و بی‌بازگشت معرفی نموده]، با اینکه همچنان خودش باید عده نگه دارد؛ اما شوهرش حق دارد حتی در ایام عده با خواهر وی ازدواج کند (حدیث۱۸).

همچنین در این زمینه بین زن آزاد و کنیز هم فرق نگذاشته است؛ و این از شواهدی است که نشان می‌دهد مواجهه اسلام با مساله بردگان، کاملا مواجهه‌ای انسانی بوده و نه تثبیت نظام برده‌داری: همان گونه که شخص حق ندارد با دو خواهر که هر دو آزاد هستند نکاح کند، چنین حقی را در مورد دو خواهری که هردو کنیز خود وی باشند و طبیعتا اجازه ازدواج آنها با وی است نیز ندارد. (حدیث۱۹)

شاهد دیگر بر اینکه چنین حکمتی در این حکم نهفته و صرفا یک حکم تعبدی نیست، آن است که با اینکه در ادامه آیه، با قید »إلا ما سلف» نشان داد که مواردی که قبلا رخ داده، مورد مواخذه قرار نمی‌گیرد؛ در عین حال، این را بدین معنا ندانست که مردی که چنین اقدامی کرده حق دارد همچنان دو خواهر را تحت عقد خویش نگه دارد. (توضیح بیشتر این نکته اخیر در تدبر بعد)

 

۱۱) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحیماً»

عبارت «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» به نحوی نشان می‌دهد که قانون عطف به ما سبق نمى‏شود. (تفسیر نور، ج‏۲، ص۲۶۵)

درباره اینکه این قید، استثنا از چه چیزی است: دو احتمال هست (و با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، بعید نیست هر دو مد نظر باشد):

الف. استثناء از عبارت اخیر است: یعنی كسانى كه قبل از تحریم، دو خواهر را به عقد خود در آورده‏اند، كیفرى ندارند؛ و البته عموم مفسران شیعه و سنی بیان کرده‌اند که همانند آیه قبل که ازدواج با زنِ پدر را حرام کرد و اقدام گذشته را عفو نمود (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ) اما بعد از اعلام این قانون، همه را موظف کرد که اگر چنین کاری قبلا کرده‌اند الان وی را ترک گویند؛ اینجا نیز باید تنها یكى از خواهران را نگاه دارد و دیگرى را رها كند. (المیزان، ج۴، ص۲۶۵) وشاهد بر چنین معنایی در آیه، عبارت «إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحیماً» است که نشان می‌دهد که «آنچه گذشته مورد غفران قرار می‌گیرد» (مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۳۲) که دلالت دارد مساله فقط منتفی کردن عذاب و مواخذه است، نه روا دانستن ادامه چنین ازدواجی. در واقع، این چنین برخوردی از جانب پیامبر ص درباره این حکم بخوبی نشان می‌دهد که این یک حکم صرفاً تعبدی نیست که بگوییم فقط از حالا به بعد حرام شد و قبلش هم کاملا حلال بود؛ بلکه عملا گوشزد می‌کند که اگر شما قبلا هم این کار را می‌کردید باز این کار ناروایی بوده، اما چون متوجهش نبودید، از مواخذه شما صرف نظر می‌کنیم؛ و نیز اینکه چون متوجه نبودید بچه‌هایی که از چنین ازدواجی پدید آمده و سایر احکام اجتماعی‌ای که قبلا در اثر چنین اقدامی مترتب کرده‌اید (همچون حلال‌زادگی و ارث و محرمیت و …) دچار چالش نشود؛ و از این رو، نیازی نیست که این استثناء‌را استثنای منقطع به حساب آوریم. (المیزان، ج‏۴، ص۲۶۶)

ب. استثناء از کل عبارت است، بدین لحاظ که اگرچه حرمت و محرمیت موارد غیر از جمع بین دو خواهر، که در آیه اشاره شد (مانند مادر و خواهر و …) در عرب کاملا واضح بوده و اگر کسی مرتکب چنین عملی می‌شده همان موقع هم بسیار زشت و شنیع و غیرقانونی بوده، اما در بین برخی از امتهای دیگر، برخی از اینها عادی و مجاز شمرده می‌شده و قرآن کریم در خصوص پیروان هر امتی که اسلام بیاورند همین قاعده «الا ما قد سلف» را با همین قید فوق (که خدا مواخذه نمی‌کند اما این رابطه از این پس باید قطع شود) جریان می‌یابد.

 

۱۲) «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتی‏ أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحیماً»

عبارت «إن الله کان غفورا رحیما» هم می‌تواند ناظر به عبارت «إلا ما سلف» باشد؛ که آنگاه یعنی اگرچه قبلا برخی از شما بین دو خواهر جمع کرده‌اید اما چون نمی‌دانسته‌اید خداوند با مغفرتش با شما برخورد خواهد کرد (تدبر۱۰، بند الف)؛ و می‌تواند ناظر به کل جمله باشد؛ در این صورت می‌خواهد بگوید:

الف. این حرام کردن برخی از ازدواجها و محرم قرار دادن ایشان، از باب غفران و رحمت الهی بر شما انسانهاست که زندگی‌تان به بهترین وجه ممکن سامان یابد؛ خواه با این بیانِ لوی اشتراوس که اساساً این حرمت رابطه با محارم است که از موجبات اصلی پیدایش فرهنگ و تمدن در بشریت گردیده است (تدبر ۱ و ۲) یا با این بیان علامه طباطبایی، که اگر رابطه جنسی با این افراد نزدیک به انسان که اختلاط فراوانی با آنها دارد حرام نمی‌شد و با این حرمت ذهنیت‌ها از اینکه تمایل جنسی خود را به سوی اینان قرار دهند کاملا برنمی‌گشت، احتمال وقوع زنا در جوامع بسیار بالا می‌رفت و جوامع بشری بشدت منحط و در نتیجه نابود می‌شدند؛ یا …

ب. اینکه برخی از زنان را بر شما حرام و برخی از همانها را تحت شرایطی دیگر بر شما حلال کردیم، به خاطر این بود که شما به سختی نیفتید و با غفران و رحمت با شما برخورد کرده باشیم.

ج. …

 

 

 


[۱] . أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر عن داود انه قرأ فی مصحف ابن مسعود «و رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِأُمَّهاتِهِنَّ» (الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۵)

عجیب است که با اینکه الدر المنثور از منابع اصلی معجم القرائات است اما این نقل در معجم القرائات ذکر نشده است. در خود الدرالمنثور ذیل کلمه «ربائبکم» این را قرار داده، اما ظاهرا باید این قرائت به جای «رَبائِبُكُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» قرائت می کرده است.

[۲] . أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ / أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ

در قرائتی که از حضرت علی ع و ابن عباس و ابن عمر و ابن زبیر نقل شده، آنان بعد از کلمه «أمهات نسائکم» نیز عبارت «اللاتی دخلتم بهن» را قرائت می‌کردند. (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷) اما با توجه به روایات متعدد شیعه که صریح است در اینکه در خصوص «امهات نساء» چنین قیدی نشده و از امیرالمومنین ع هم روایات متعدد آمده که خداوند امهات نساء را مبهم (نه مقید) آورده است، نسبت چنین قرائتی به امیرالمومنین ع کاملا مشکوک است و در خود اهل سنت هم دو رای فقهی وجود دارد و بعید نیست طرفداران رای فقهی‌ای که مخالف رای شیعه است این قرائت را برای توجیه خود ساخته باشند.

[۳] . قرأ نافع فی روایة أبی بكر بن أبی أویس «بنات الأخِّ» بتشدید الخاء مع نقل الحركة. (معجم القراءات، ج۲، ص۴۶)

[۴] . قراءة الجمهور «اللاتی»، على صورة الجمع. وقرأ ابن مسعود «اللای» بالیاء. وقرأ ابن هرمز «التی» على الإفراد، وهو هنا جنس یعود الضمیر علیه على معناه دون لفظه.

[۵] . أخرج مالك و عبد الرزاق عن عائشة قالت كان فيما انزل من القرآن «عشر رضعات معلومات» فنسخن بخمس معلومات فتوفى رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم و هن فيما يقرأ من القرآن؛

و أخرج عبد الرزاق عن عائشة قالت لقد كانت في كتاب الله عشر رضعات ثم رد ذلك إلى خمس و لكن من كتاب الله ما قبض مع النبي صلى الله عليه و [آله و] سلم؛

و أخرج ابن ماجة و ابن الضريس عن عائشة قالت كان مما نزل من القرآن ثم سقط لا يحرم الا عشر رضعات أو خمس معلومات؛

و أخرج ابن ماجة عن عائشة قالت لقد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبير عشرا و لقد كان في صحيفة تحت سريري فلما مات رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم و تشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها.

و أخرج عبد الرزاق عن طاوس انه قيل له انهم يزعمون انه لا يحرم من الرضاعة دون سبع رضعات ثم صار ذلك إلى خمس قال قد كان ذلك فحدث بعد ذلك أمر جاء التحريم المرة الواحدة تحرم. (الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۵)

[۶] . قراءة الجمهور «الرَّضاعة» براء مشددة مفتوحة. . وقرأ أبو حیوة «الرِّضاعة»” بالراء المشددة المكسورة. وقرأ الكسائی بخلاف عنه بإمالة الهاء وماقبلها فی الوقف، والفتح عنه أرجح. (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷)

[۷] . قراءة یعقوب فی الوقف بهاء السكت «بهنَّه» (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷)

[۸] . ورش على مذهبه فی نقل حركة الهمزة إلى الساكن قبلها، ثم حذف الهمزة «مِنَ اصلابكم» (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷)

[۹] . وقرأ أبی بن كعب «إلا ما قد سلف إلا من تاب» . (معجم القراءات، ج۲، ص۴۷)

[۱۰] . مرحوم مصطفوی اینجا اشتباها این کلمه را از باب تفعل قلمداد کرده است:‌ و أمّا التدخّل: أنه یدلّ على مطاوعة التفعیل، و تقلب التاء دالا الذی فی مدّثّر فیقال فی الصحاح الفاعل و المفعول و المكان منه: المُدَّخَلُ: لَوْ یجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیهِ‏. (التحقیق، ج‏۳، ص۱۸۵)

[۱۱] . روی عن عطاء أن هذه نزلت حین نكح النبی امرأة زید بن حارثة فقال المشركون فی ذلك فنزل «وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» و قوله وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَكُمْ أَبْناءَكُمْ و ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ

[۱۲] . أخرج عبد الرزاق فی المصنف و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن عطاء فی قوله وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ قال كنا نتحدث ان محمدا صلى الله علیه و [آله و] سلم لما نكح امرأة زید قال المشركون بمكة فی ذلك فانزل الله وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ و نزلت وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَكُمْ أَبْناءَكُمْ و نزلت ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ‏؛ و أخرج ابن المنذر من وجه آخر عن ابن جریج قال لما نكح النبی صلى الله علیه و [آله و] سلم امرأة زید قالت قریش نكح امرأة ابنه فنزلت وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِكُمْ‏

[۱۳] . در جلسه ۷۳۲ حدیث۱، http://yekaye.ir/al-fater-35-32/

البته فرازهای دیگری از این گفتگو نیز قبلا گذشت در: جلسه ۵۲۳، پاورقی ۱۶ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-33/

جلسه ۷۵۰، حدیث۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-3/

جلسه ۸۶۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/hood-11-73/

[۱۴] . موارد داخل کروشه [] افزوده‌های مختصرالبصائر است نسبت به بصائر؛ و موارد داخل آکولاد {} افزوده‌های بصائر است نسبت به مختصرالبصائر.

[۱۵] . این حدیث در تهذیب الأحكام، ج‏۸، ص۲۴۱ نیز مضمومی نزدیک به حدیث فوق دارد:

الْحُسَینُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَیرٍ عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یمْلِكُ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنَ النَّسَبِ وَ یمْلِكُ ابْنَ أَخِیهِ وَ یمْلِكُ أَخَاهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ یقُولُ لَا یمْلِكُ ذَاتَ مَحْرَمٍ مِنَ النِّسَاءِ وَ لَا یمْلِكُ أَبَوَیهِ وَ لَا وَلَدَهُ وَ قَالَ: إِذَا مَلَكَ وَالِدَیهِ أَوْ أُخْتَهُ أَوْ عَمَّتَهُ أَوْ خَالَتَهُ أَوْ بِنْتَ أَخِیهِ وَ ذَكَرَ هَذِهِ الْآیةَ مِنَ النِّسَاءِ عَتَقُوا وَ یمْلِكُ ابْنَ أَخِیهِ وَ خَالَهُ وَ لَا یمْلِكُ أُمَّهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا یمْلِكُ أُخْتَهُ وَ لَا خَالَتَهُ إِذَا مَلَكَهُمْ أُعْتِقُوا.

[۱۶] . وَ یمْلِكُ الرَّجُلُ عَمَّهُ وَ ابْنَ‏ أَخِیهِ وَ ابْنَ أُخْتِهِ وَ خَالَهُ

[۱۷] . وَ قَالَ: یمْلِكُ الذُّكُورَ مَا خَلَا الْوَالِدَ وَ الْوَلَدَ وَ لَا یمْلِكُ مِنَ النِّسَاءِ ذَاتَ مَحْرَمٍ قُلْتُ: وَ كَذَلِكَ یجْرِی فِی الرَّضَاعِ قَالَ: نَعَمْ یجْرِی فِی الرَّضَاعِ مِثْلُ ذَلِك‏.

[۱۸] . در این مضمون احادیث متعددی آمده است از جمله:

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ‏ قُلْتُ: كَمْ أُحِلَّ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ: مَا شَاءَ مِنْ شَی‏ءٍ قُلْتُ: قَوْلُهُ‏ لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ‏ فَقَالَ: لِرَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ ینْكِحَ مَا شَاءَ مِنْ بَنَاتِ عَمِّهِ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِهِ وَ بَنَاتِ خَالِهِ وَ بَنَاتِ خَالاتِهِ وَ أَزْوَاجِهِ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَهُ وَ أُحِلَّ لَهُ أَنْ ینْكِحَ مِنْ عُرْضِ الْمُؤْمِنِینَ بِغَیرِ مَهْرٍ وَ هِی الْهِبَةُ وَ لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَأَمَّا لِغَیرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَا یصْلُحُ نِكَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ وَ ذَلِكَ مَعْنَى قَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِی‏ قُلْتُ: أَ رَأَیتَ قَوْلَهُ تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیكَ مَنْ تَشاءُ قَالَ: مَنْ آوَى فَقَدْ نَكَحَ وَ مَنْ أَرْجَأَ فَلَمْ ینْكِحْ قُلْتُ: قَوْلُهُ‏ لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ قَالَ: إِنَّمَا عَنَى بِهِ النِّسَاءَ اللَّاتِی حَرَّمَ عَلَیهِ فِی هَذِهِ الْآیةِ- حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ‏ إِلَى آخِرِ الْآیةِ وَ لَوْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا یقُولُونَ كَانَ قَدْ أَحَلَّ لَكُمْ مَا لَمْ یحِلَّ لَهُ إِنَّ أَحَدَكُمْ یسْتَبْدِلُ كُلَّمَا أَرَادَ وَ لَكِنْ لَیسَ الْأَمْرُ كَمَا یقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیهِ ص مَا أَرَادَ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیهِ فِی هَذِهِ الْآیةِ الَّتِی فِی النِّسَاءِ. (الكافی، ج‏۵، ص۳۸۸)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ یمِینُكَ‏ فَقَالَ: أَرَاكُمْ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّهُ یحِلُّ لَكُمْ مَا لَمْ یحِلَّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى لِرَسُولِهِ ص أَنْ یتَزَوَّجَ مِنَ النِّسَاءِ مَا شَاءَ إِنَّمَا قَالَ: لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ‏ بَعْدِ الَّذِی حَرَّمَ عَلَیكَ قَوْلُهُ‏ حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ‏ إِلَى آخِرِ الْآیةِ . (الكافی، ج‏۵، ص۳۸۸)

الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا سَأَلْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع كَمْ أُحِلَّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ النِّسَاءِ قَالَ: مَا شَاءَ یقُولُ بِیدِهِ هَكَذَا وَ هِی لَهُ حَلَالٌ یعْنِی یقْبِضُ یدَهُ. (الكافی، ج‏۵، ص۳۸۹)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ: لَهُ أَ رَأَیتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ فَقَالَ: إِنَّمَا لَمْ یحِلَّ لَهُ النِّسَاءُ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ فِی هَذِهِ الْآیةِ- حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ فِی هَذِهِ الْآیةِ كُلِّهَا وَ لَوْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا یقُولُونَ لَكَانَ قَدْ أَحَلَّ لَكُمْ مَا لَمْ یحِلَّ لَهُ هُوَ لِأَنَّ أَحَدَكُمْ یسْتَبْدِلُ كُلَّمَا أَرَادَ وَ لَكِنْ لَیسَ الْأَمْرُ كَمَا یقُولُونَ أَحَادِیثُ آلِ مُحَمَّدٍ ص خِلَافُ أَحَادِیثِ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیهِ ص أَنْ ینْكِحَ مِنَ النِّسَاءِ مَا أَرَادَ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیهِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ فِی هَذِهِ الْآیةِ. (الكافی، ج‏۵، ص۳۸۸)

عن محمد بن مسلم عن أحدهما قال‏ قلت له أ رأیت قول الله: «لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ‏» قال: إنما عنى به التی حرم الله علیه فی هذه الآیة «حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ‏». (تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۰)

أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ لا یحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ یعْنِی قَوْلَهُ حُرِّمَتْ عَلَیكُمْ أُمَّهاتُكُمْ الْآیةَ. (مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏۱، ص۱۴۴)

[۱۹] . سُئِلَ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ امْرَأَةٍ أَرْضَعَتْ غُلَاماً مَمْلُوكاً لَهَا مِنْ لَبَنِهَا حَتَّى فَطَمَتْهُ هَلْ لَهَا أَنْ تَبِیعَهُ قَالَ: فَقَالَ: لَا هُوَ ابْنُهَا مِنَ الرَّضَاعَةِ حَرُمَ عَلَیهَا بَیعُهُ وَ أَكْلُ ثَمَنِهِ.

[۲۰] . مثلا در الكافی، ج‏۵، ص۴۳۷ این احادیث را ملاحظه کنید:

۱- عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَمِعْتُهُ یقُولُ یحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یحْرُمُ مِنَ الْقَرَابَةِ.

۲- مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْكِنَانِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّضَاعِ فَقَالَ: یحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ.

۳- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ.

۴- الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَرَضْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ابْنَةَ حَمْزَةَ فَقَالَ: أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهَا ابْنَةُ أَخِی مِنَ الرَّضَاعِ.

۵- عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی ابْنَةِ الْأَخِ مِنَ الرَّضَاعِ لَا آمُرُ بِهِ أَحَداً وَ لَا أَنْهَى عَنْهُ وَ إِنَّمَا أَنْهَى عَنْهُ نَفْسِی وَ وُلْدِی وَ قَالَ: عُرِضَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ یتَزَوَّجَ ابْنَةَ حَمْزَةَ فَأَبَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: هِی ابْنَةُ أَخِی مِنَ الرَّضَاعِ.

ویا در اهل سنت،‌ علاوه بر تعبیر فوق، با این تعبیر هم مکرر آمده است که «الرضاعة تحرم ما تحرم الولادة» مثلا در الدر المنثورُ ج‏۲، ص۱۳۵ آمده است: أخرج عبد الرزاق و ابن أبى شیبة و البخاری و مسلم عن عائشة ان رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم قال الرضاعة تحرم ما تحرم الولادة.

 

[۲۱] . در همانجا این دو حدیث هم کاملا در همین مضمون است:

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِطَامٍ.

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرَّضَاعُ قَبْلَ الْحَوْلَینِ قَبْلَ أَنْ یفْطَمَ.

[۲۲] . این مطلب در بسیاری از روایات آمده است از جمله در همین آدرس: الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ لَا یحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْمَ.

[۲۳] . این مضمون هم در روایات متعددی آمده است مثلا در كافی، ج‏۵، ص۴۴۰ آمده است: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ ع قَالَ: لَا یحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا شَدَّ الْعَظْمَ وَ أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ أَمَّا الرَّضْعَةُ وَ الرَّضْعَتَانِ وَ الثَّلَاثُ حَتَّى یبْلُغَ عَشْراً إِذَا كُنَّ مُتَفَرِّقَاتٍ فَلَا بَأْسَ.

[۲۴] . در این مضمون احادیث متعددی هست مثلا در تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۷۳ آمده است:

الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ وُهَیبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً ثُمَّ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا فَقَالَ: تَحِلُّ لَهُ ابْنَتُهَا وَ لَا تَحِلُّ لَهُ أُمُّهَا.

یا در دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۲ آمده است:

رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ص أَنَّهُ كَانَ یقُولُ‏ إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فَدَخَلَ بِهَا أَوْ لَمْ یدْخُلْ بِهَا حَرُمَتْ عَلَیهِ أُمُّهَا. و ذلك لقول الله تعالى وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ‏ فهی مبهمة محرمة فی كتاب الله تعالى‏

[۲۵] . مانند این روایت که در تهذیب الأحكام، ج‏۷، ص۲۷۴ و الكافی، ج‏۵، ص۴۲۲ که در تهذیب از حسین بن سعید و در کافی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل شده است:

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْأُمُّ وَ الِابْنَةُ سَوَاءٌ إِذَا لَمْ یدْخُلْ بِهَا یعْنِی إِذَا تَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ ثُمَّ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بِهَا فَإِنَّهُ إِنْ شَاءَ تَزَوَّجَ أُمَّهَا وَ إِنْ شَاءَ تَزَوَّجَ ابْنَتَهَا.

[۲۶] . موارد داخل کروشه، فقط در تفسیر عیاشی هست نه در نوادر و کافی.

[۲۷] . سند کافی تا اینجا این است: مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ [و ابْنِ مَحْبُوبٍ کلاهما عن]

[۲۸] . این روایت دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۳ نیز مضمونش بدین مطلب نزدیک است:

رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع أَنَّهُ كَانَ یقُولُ‏ … وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْأَمَةُ لِرَجُلٍ فَوَطِئَهَا لَمْ تَحِلَّ لَهُ ابْنَتُهَا بَعْدَهَا الْحُرَّةُ وَ الْمَمْلُوكَةُ فِی هَذَا سَوَاءٌ وَ كَذَلِكَ الْأُمُّ إِذَا وَطِئَ ابْنَتَهَا لَمْ یطَأْهَا بَعْدَهَا حُرَّةً كَانَتْ أَوْ مَمْلُوكَةً.

[۲۹] . این مضمون در روایات متعددی آمده است که نکاح با کنیز هم همانند نکاح با همسر موجب حرمت دختر وی می‌شود:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیمَانَ عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ یكُونُ لَهُ الْجَارِیةُ یصِیبُ مِنْهَا أَ لَهُ أَنْ ینْكِحَ ابْنَتَهَا قَالَ: لَا هِی مِثْلُ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِكُمْ». (الكافی، ج‏۵، ص۴۳۳؛ النوادر(للأشعری)، ص۱۲۵؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۱)

الْحَسَنُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ أَمَةٌ یطَؤُهَا مَاتَتْ أَوْ بَاعَهَا ثُمَّ أَصَابَ بَعْدَ ذَلِكَ أُمَّهَا هَلْ لَهُ أَنْ ینْكِحَهَا فَكَتَبَ إِلَی لَا تَحِلُّ. (النوادر(للأشعری)، ص۱۲۱)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ بِشْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الْجَارِیةُ وَ لَهَا ابْنَةٌ فَیقَعُ عَلَیهَا أَ یصْلُحُ لَهُ أَنْ یقَعَ عَلَى ابْنَتِهَا فَقَالَ: أَ ینْكِحُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ ابْنَتَهُ. (الكافی، ج‏۵، ص۴۳۳)

أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ: لَهُ رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ فَبَانَتْ مِنْهُ وَ لَهَا ابْنَةٌ مَمْلُوكَةٌ فَاشْتَرَاهَا أَ یحِلُّ لَهُ أَنْ یطَأَهَا قَالَ: لَا وَ عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ عِنْدَهُ الْمَمْلُوكَةُ وَ ابْنَتُهَا فَیطَأُ إِحْدَاهُمَا فَتَمُوتُ وَ تَبْقَى الْأُخْرَى أَ یصْلُحُ لَهُ أَنْ یطَأَهَا قَالَ: لَا. (الكافی، ج‏۵، ص۴۳۳)

[۳۰] . در دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۲۳۳ این روایات هم آمده که در همین راستاست:

وَ عَنْ عَلِی ع‏ أَنَّهُ كَشَفَ عَنْ سَاقِ جَارِیةٍ لَهُ ثُمَّ وَهَبَهَا بَعْدَ ذَلِكَ لِلْحَسَنِ ع وَ قَالَ: لَهُ لَا تَدْنُ مِنْهَا فَإِنَّهَا لَا تَحِلُّ لَكَ.

قَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ لَا بَأْسَ لِلرَّجُلِ‏ ینْظُرُ إِلَى الْجَارِیةِ یرِیدُ شِرَاءَهَا أَنْ یطَأَهَا ابْنُهُ إِذَا مَلَكَهَا إِلَّا أَنْ یكُونَ نَظَرَ إِلَى عَوْرَتِهَا.

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا جَرَّدَ الرَّجُلُ جَارِیةً وَ وَضَعَ یدَهُ عَلَیهَا لَمْ تَحِلَّ لِأَبِیهِ وَ لَا لِوَلَدِهِ.

[۳۱] . سند تفسیر قمی چنین است:  حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ ظَرِیفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ ..

[۳۲] . هم در تفسیر قمی و هم در احتجاج «ابراهیم» نوشته شده، اما در کافی «نوح» نوشته شده است و هر دو ممکن است اما ابراهیم با آیه بیشتر سازگار است.

[۳۳] . در الكافی، ج‏۵، ص۴۳۱ و النوادر(للأشعری)، ص۱۲۴ روایتی آمده که گویی در طلاق دادن هریک مخیر است: أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِی بَكْرٍ الْحَضْرَمِی قَالَ: قُلْتُ: لِأَبِی جَعْفَرٍ ع رَجُلٌ نَكَحَ امْرَأَةً ثُمَّ أَتَى أَرْضاً فَنَكَحَ أُخْتَهَا وَ هُوَ لَا یعْلَمُ قَالَ: یمْسِكُ أَیتَهُمَا شَاءَ وَ یخَلِّی سَبِیلَ الْأُخْرَى؛ اما چنانکه شیخ در الاستبصار بیان کرده این برهمان مطلب فوق حمل می‌شود: هذا محمول على انه إذا أراد امساك الأولى فلیمسكها بالعقد الأول الثابت المستقر و إن أراد إمساك الثانیة فلیطلق الأول و لیمسك الثانیة بعقد مستأنف فلا ینافى ما سیأتی من خبر زرارة.

[۳۴] . در همانجا این روایت هم آمده که مضمونش بسیار نزدیک به روایت فوق است:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُثَنَّى عَنْ زُرَارَةَ وَ عَبْدِ الْكَرِیمِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ جَمِیعاً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُخْتَلِعَةُ إِذَا اخْتَلَعَتْ مِنْ زَوْجِهَا وَ لَمْ یكُنْ لَهُ عَلَیهَا رَجْعَةٌ حَلَّ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجَ أُخْتَهَا فِی عِدَّتِهَا.

[۳۵] . در همین صفحه الكافی یعنی ج‏۵، ص۴۳۲ جدیث دیگری آمده که مضمونش به حدیث فوق بسیار نزدیک است:

عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ أَوِ اخْتَلَعَتْ أَوْ بَانَتْ أَ لَهُ أَنْ یتَزَوَّجَ بِأُخْتِهَا قَالَ: فَقَالَ: إِذَا بَرِئَتْ عِصْمَتُهَا وَ لَمْ یكُنْ لَهُ عَلَیهَا رَجْعَةٌ فَلَهُ أَنْ یخْطُبَ أُخْتَهَا قَالَ: وَ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ عِنْدَهُ أُخْتَانِ مَمْلُوكَتَانِ فَوَطِئَ إِحْدَاهُمَا ثُمَّ وَطِئَ الْأُخْرَى قَالَ: إِذَا وَطِئَ الْأُخْرَى فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَیهِ حَتَّى تَمُوتَ الْأُخْرَى قُلْتُ: أَ رَأَیتَ إِنْ بَاعَهَا أَ تَحِلُّ لَهُ الْأُولَى قَالَ: إِنْ كَانَ یبِیعُهَا لِحَاجَةٍ وَ لَا یخْطُرُ عَلَى قَلْبِهِ مِنَ الْأُخْرَى شَی‏ءٌ فَلَا أَرَى بِذَلِكَ بَأْساً وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا یبِیعُهَا لِیرْجِعَ إِلَى الْأُولَى فَلَا وَ لَا كَرَامَةَ.

[۳۶] . قَالَ: وَ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ عِنْدَهُ أُخْتَانِ مَمْلُوكَتَانِ فَوَطِئَ إِحْدَاهُمَا ثُمَّ وَطِئَ الْأُخْرَى قَالَ: إِذَا وَطِئَ الْأُخْرَى فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَیهِ الْأُولَى حَتَّى تَمُوتَ الْأُخْرَى قُلْتُ: أَ رَأَیتَ إِنْ بَاعَهَا فَقَالَ: إِنْ كَانَ إِنَّمَا یبِیعُهَا لِحَاجَةٍ وَ لَا یخْطُرُ عَلَى بَالِهِ مِنَ الْأُخْرَى شَی‏ءٌ فَلَا أَرَى بِذَلِكَ بَأْساً وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا یبِیعُهَا لِیرْجِعَ إِلَى الْأُولَى فَلَا.

[۳۷] . درباره نکاح با دو کنیزی که خواهرند در روایات شیعه این روایت در تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص۲۳۲ هم قابل توجه است:

عن عیسى بن أبی عبد الله قال‏ سئل أبو عبد الله ع عن أختین مملوكتین تنكح إحداهما أ یحل له الأخرى فقال: لیس ینكح الأخرى إلا دون الفرج، و إن لم یفعل فهو خیر له نظیر تلك المرأة تحیض فتحرم على زوجها أن یأتیها فی فرجها، لقول الله «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یطْهُرْنَ‏» قال: «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ‏» یعنی فی النكاح فیستقیم الرجل أن یأتی امرأته- و هی حائض فیما دون الفرج‏ .

برخی از اهل سنت نکاح با دو کنیز که خواهرند را جایز می‌شمرند البته خود آنها از امیرالمومنین ع نقل کرده‌اند که این را جایز نمی‌شمرد؛ مثلا:

و أخرج ابن عبد البر فی الاستذكار عن إیاس بن عامر قال سألت على بن أبى طالب فقلت ان لی أختین مما ملكت یمینی اتخذت إحداهما سریة و ولدت لی أولادا ثم رغبت فی الأخرى فما أصنع قال تعتق التی كنت تطأ ثم تطأ الأخرى ثم قال انه یحرم علیك مما ملكت یمینك ما یحرم علیك فی كتاب الله من الحرائر إلا العدد أو قال الا الأربع و یحرم علیك من الرضاع ما یحرم علیك فی كتاب الله من النسب. (الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۶-۱۳۷)

و أخرج ابن أبى شیبة و ابن المنذر و البیهقی عن على ع انه سئل عن رجل له أمتان أختان وطئ إحداهما ثم أراد أن یطأ الأخرى قال لا حتى یخرجها من ملكة قیل فان زوجها عبده قال لا حتى یخرجها من ملكه. (الدر المنثور، ج‏۲، ص۱۳۷)

[۳۸] . عن أبی عون قال: سمعت أبا صالح الحنفی قال‏: قال علی ع ذات یوم: سلونی فقال ابن الكواء أخبرنی عن بنت الأخ‏ من الرضاعة و عن المملوكتین الأختین فقال: إنك لذاهب فی التیه سل ما یعنیك أو ما ینفعك فقال ابن الكواء: إنما نسألك عما لا نعلم، فأما ما نعلم فلا نسألك عنه، ثم قال: أما الأختان المملوكتان أحلتهما آیة و حرمتهما آیة و لا أحله و لا أحرمه و لا أفعله أنا و لا واحد من أهل بیتی‏.

[۳۹] . و أخرج ابن أبى شیبة و البیهقی من طریق أبى صالح عن على بن أبى طالب ع قال فی الأختین المملوكتین أحلتهما آیة و حرمتهما آیة و لا آمر و لا أنهى و لا أحل و لا أحرم و لا أفعله أنا و لا أهل بیتی.

البته در همانجا از ابن‌عباس شرحی برای مقصود امیرالمومنین ع آمده که به نظر می‌رسد مصداق تفسیر بمالایرضی صاحبه است:

و اخرج عبد الرزاق و البیهقی عن عكرمة قال ذكر عند ابن عباس قول على فی الأختین من ملك الیمین فقالوا ان علیا قال أحلتهما آیة و حرمتهما آیة قال ابن عباس عند ذلك أحلتهما آیة و حرمتهما آیة انما یحرمهن على قرابتی منهن و لا یحرمهن على قرابة بعضهن من بعض لقول الله «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَیمانُكُم». (ظاهرا مقصود ابن‌عباس از این تعبیر این است که آنها را به خاطر قرابتی که با من پیدا کردند (هر دو زن من شدند) حرام شده‌اند نه به خاطر قرابتی که بین خودشان است (که دو خواهر هستند)!

[۴۰] . قَوْلَهُ ع أَحَلَّتْهُمَا آیةٌ یعْنِی آیةَ الْمِلْكِ دُونَ الْوَطْءِ وَ قَوْلُهُ ع وَ حَرَّمَتْهُمَا آیةٌ أُخْرَى یعْنِی فِی الْوَطْءِ دُونَ الْمِلْك‏.

[۴۱] . أقول: الآیة المحللة قوله سبحانه وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیمانُهُمْ و الآیة المحرمة هی قوله عز و جل وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ و مورد الحل و الحرمة لیس إلا الوطی خاصة دون الجمع فی الملك كما ظنه صاحب التهذیب فظن ان آیة الحل آیة الملك و آیة التحریم آیة الوطی و مما یدل على ذلك صریحاً ما رواه فیه عن الباقر علیه السلام انه سئل عما یروی الناس عن امیر المؤمنین علیه السلام عن أشیاء من الفروج لم یكن یأمر بها …

[۴۲] . جلسه ۲۱۹، پاورقی۲ http://yekaye.ir/al-baqarah-2-29/

جلسه ۴۸۶، پاورقی ۱ http://yekaye.ir/al-qalam-68-20/

جلسه ۰/۵۸۲، پاورقی۶ http://yekaye.ir/introduction-to-al-kahf/

جلسه ۷۵۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-9/

جلسه ۹۳۶،‌حدیث۶.ه http://yekaye.ir/an-nesa-4-11/

[۴۳] . أنه تعالى نص فی هذه الآیة على حرمة الأمهات و الأخوات من جهة الرضاعة إلا أن الحرمة غیر مقصورة علیهن، لأنه صلّى اللَّه علیه و [آله و] سلم قال: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب» و إنما عرفنا أن الأمر كذلك بدلالة هذه الآیات، و ذلك لأنه تعالى لما سمى المرضعة أما، و المرضعة أختا، فقد نبه بذلك على أنه تعالى أجرى الرضاع مجرى النسب، و ذلك لأنه تعالى حرم بسبب النسب سبعا: اثنتان منها هما المنتسبتان بطریق الولادة، و هما الأمهات و البنات، و خمس منها بطریق الأخوة، و هن الأخوات و العمات و الخالات و بنات الأخ و بنات الأخت، ثم أنه تعالى لما شرع بعد ذلك فی أخوال الرضاع كالحال ذكر من هذین القسمین صورة واحدة تنبیها بها على الباقی، فذكر من قسم قرابة الولادة الأمهات، و من قسم قرابة الاخوة الأخوات، و نبه بذكر هذین المثالین من هذین القسمین على أن الحال فی باب الرضاع كالحال فی النسب، ثم انه علیه السلام أكد هذا البیان بصریح قوله: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب» فصار صریح الحدیث مطابقا لمفهوم الآیة، و هذا/ بیان لطیف

[۴۴] . فَالْوَجْهُ فِی هَذِهِ الرِّوَایاتِ ضَرْبٌ مِنَ الْكَرَاهِیةِ دُونَ الْحَظْرِ لِأَنَّ الَّذِی یقْتَضِی التَّحْرِیمَ الرِّوَایةُ الْأُولَى لِأَنَّهَا مُطَابِقَةٌ لِظَاهِرِ الْكِتَابِ قَالَ: اللَّهُ تَعَالَى وَ رَبائِبُكُمُ اللّاتِی فِی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیكُمْ فَعُلِّقَ التَّحْرِیمُ بِالدُّخُولِ حَسَبَ مَا تَضَمَّنَهُ الْخَبَرَ الْأَوَّلُ.

Visits: 150

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*