۷۸۳) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ

۱۳ شوال ۱۴۳۹

ترجمه

تا بخورند از ثمره آن و آنچه به دستان خویش انجام داده‌اند [یا: در حالی که آن به دستان آنها انجام نشده است]؛ پس آیا باز هم سپاس نمی‌گزارند؟!

اختلاف قرائت

مِنْ ثمرِهِ

این عبارت در اغلب قرائت‌ها به همین صورت « مِنْ ثَمَرِهِ» قرائت شده است؛ اما

در قرائت حمزه و کسائی (از قراء کوفه) و برخی قرائات غیر مشهور (مانند قرائت طلحه و ابن‌وثاب) به صورت «مِنْ ثُمُرِهِ» قرائت شده، که اگر کلمه «ثَمَر» را اسم جنس بدانیم (که هم در مورد مفرد و هم در مورد جمع به کار می‌رود) کلمه «ثُمُرِ» اساساً جمعِ «ثمار» است؛

و البته در قرائت اعمش به صورت «ثُمْر» قرائت شده، که حالت مخفف «ثُمُر» می‌باشد. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۴)[۱]

اختلاف قرائت و مصحف

«وَ ما عَمِلَتْهُ»

این عبارت اگرچه در قرائت اهل مکه و مدینه و بصره و شام، و در میان قراء کوفه در روایت حفص از قرائت عاصم به همین صورت «وَ ما عَمِلَتْهُ» قرائت شده؛ اما در قرائت اغلب اهل کوفه (یعنی نه‌تنها حمزه و کسائی، بلکه در روایت شعبه از عاصم) و نیز در برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت طلحه و عیسی[۲]) بدون «ه» و به صورت «وَ ما عَمِلَتْ» قرائت شده است؛ که البته این گونه حذف ضمیر در موارد دیگری از قرآن نیز شیوع دارد مانند «وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى»‏ [به جای «اصطفاه»] ویا «أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا» [به جای «بعثه»] (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۶۰[۳]؛ البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۵[۴])

توضیحی درباره اختلاف مصاحف

قبلا بیان شد که در فرایند یکسان‌سازی مصاحف که عثمان انجام داد، پنج مصحف نهایی تهیه شد و در پنج منطقه اصلی جغرافیای اسلام در آن زمان (یعنی مدینه، مکه، کوفه، بصره و شام) قرار داده شد تا همگان از روی آن نسخه‌برداری کنند و بقیه مصاحف را نابود کردند؛ غیر از مصحف ابن‌مسعود، که در آن زمان با این اقدام مخالفت کرد و تا یکی دو قرن بعد هنوز این مصحف در دست بسیاری از مسلمانان یافت می‌شد.

جلسه ۶۶۰ http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/

در همان مباحث اشاره شد که این مصاحف را بدون نقطه و اعراب نوشتند تا ظرفیت دربرداشتن برخی از قرائات دیگر را داشته باشد و تفاوت‌های مختصری هم در این مصاحف انجام شد، که یکی از نمونه‌هایش همین عبارت است که تصریح کرده‌اند که این عبارت در مصحف کوفه بدون «ه» و در مصاحف چهار شهر دیگر با «ه» نوشته شده است (الکشاف، ج۴، ص۱۵)[۵] و جالب اینجاست که ظاهرا در مصحف ابن‌مسعود – که وی قرائت بر اساس مصحف خود را در کوفه تعلیم می‌داده است – نیز با ضمیر ثبت شده بوده (معاني القرآن، ج‏۲، ص۳۷۷[۶]) و در واقع، روایت حفص از عاصم در اینجا بر اساس مصحفی نبوده که در خود کوفه افراد نسخه‌برداری می‌کرده‌اند.

این از شواهد جالبی است که هم تنوع قرائت‌ها و مصاحف را نشان می‌دهد و هم نشان می‌دهد که قراء یک شهر – که چنانکه قبلا توضیح داده شد، متخصصان فن قرائت در آن زمان بودند – قرائات مختلف را سینه به سینه فراگرفته و به قرائات رایج در دیگر شهرها هم کاملا مسلط بودند و صرفا این نبوده که از روی مصحفی که در اختیار داشته اند قرائتی را انجام دهند. (توجه شود که قرائت عاصم که حفص از او روایت کرده، اساساً بر اساس مصحف عثمانی بوده، نه مصحف ابن‌مسعود؛ و البته در زمان وی، مصحف ابن‌مسعود در نزد وی و همشهریان او نیز کاملا شناخته شده و متداول بوده است.)

نکات ادبی

ثَمَر

قبلا بیان شد که ماده «ثمر» در اصل به معنای هر چیزی است که از چیز دیگری زاده شود و به دست آید. برخی کلمه «ثَمَر» را به معنای «میوه، بار درخت» دانسته‌اند که واحد آن  «ثمرة» (رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً؛ بقره/۲۵) و جمع آن «ثمرات» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً؛ بقره/۲۲)، و «ثِمار»‌ است و تدریجا در مورد هر نفعی که از چیزی به دست آید اطلاق شده است، چنانکه حتی در امور معنوی (ثمره علم، ثمره ایمان و …) هم به کار می‌رود.

جلسه ۶۱۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-34/

مِنْ ثَمَرِهِ

اگر ضمیر در «ثمره» به «جنات» ویا به «عیون» برمی‌گشت، باید به صورت ضمیر مونث (ها) می‌آمد و اگر به «نخیل و اعناب» برمی‌گشت باید به صورت «هما» می‌آمد؛ اما اینکه به صورت مفرد آمده، احتمالات متعددی را نزد مفسران مطرح کرده است که گفته‌اند مرجع ضمیر عبارت است از:

  1. فعلی که بیان شد به عنوان مصدر لحاظ شده است و ضمیر به آن برمی‌گردد؛ که در مورد آن که کدام فعل مورد نظر است:
    • برخی گفته‌اند فعل «جعلنا …» مد نظر است؛ یعنی «ثمراتِ قراردادن باغهایی از …» (الميزان، ج‏۱۷، ص۸۶) و
    • برخی گفته‌اند فعل «فَجّرنا …» مد نظر است؛ یعنی «ثمرات و فواید جوشش چشمه‌ها» (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۴)
  1. «مطلبی که بیان شد»، که این در شعر عرب شواهد متعددی دارد. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۴؛ الميزان، ج‏۱۷، ص۸۶[۷])
  2. «نخیل»، به عنوان «احد المذکورَین» است (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۶۱)
  3. «ماء» [= آب] ، که این به قرینه کلمه «عیون: چشمه‌ها» و به حذف مضاف فهمیده می‌شود؛ یعنی در اصل بوده «ماء العیون» (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۴[۸])
  4. «خدا»، یعنی ثمری که خدا قرار داد، که این معنا به قرینه عبارت بعدی (آنچه با دستهایشان انجام دادند) می‌باشد و بر وزان جعلنا و فجّرنا در آیه قبل است؛ و وجه انتقال از حالت متکلم به حالت غیبت از باب صناعت التفات است. (الکشاف، ج۴، ص۱۵)
ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ

حرف «ما» در این جمله می‌تواند:

مای نافیه باشد؛ یعنی به دست آنان انجام نشده؛ و آنگاه این جمله عطف به جمله قبل (یأکلوا) و یا حال از «ثمره» است (به این معنا که از ثمره آن بخورند در حالی که آنان در به دست آمدن آن هیچکاره بودند) از این جهت معنایش شبیه معنای آیه‌ای است که می‌فرماید «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۴) (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۶۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۷۸)

 

مای موصوله باشد و در این صورت، این عبارت عطف به «ثمره» است یعنی «من ثمره و مما عملته ایدیهم: از ثمره‌اش و از آنچه از آن که به دستان خود به دست آوردند»؛ آنگاه منظور این است که میوه‌های مستقیم (مانند خرما و انگور) و فراورده‌های مصنوعی آن (مانند سرکه) (تفسير الصافي، ج‏۴، ص۲۵۳) و بر اساس قرائتی که ضمیر «ه» حذف می‌شود؛ این قول به لحاظ نحوی ترجیح دارد. (کنزالدقائق، ج۴، ص۲۶۷)

مای نکره موصوفه باشد، که باز عطف باشد به «ثمره» اما بدین معنا که «از ثمره‌اش و چیزی که به دست خود انجام می‌دادند» که منظور از اولی اموری است که طبیعت مستقیما در اختیار آنان قرار می‌داده و دومی اموری است که خودشان تولید می‌کنند. (به نقل از المیزان، ج۱۷، ص۷۸)[۹]

حدیث

۱) نادر، خادم امام رضا ع گفته است: بچه‌ها میوه‌ای را خوردند اما آن را تا آخر نخوردند و دور انداختند.

امام رضا ع فرمود: ‌سبحان الله! اگر شما بی‌نیازید بسیاری از مردم نیازمندند؛ آنها را به کسانی که نیازمندند بدهید!

المحاسن، ج‏۲، ص۴۴۱

عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ نَادِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: أَكَلَ الْغِلْمَانُ فَاكِهَةً وَ لَمْ يَسْتَقْصُوا أَكْلَهَا وَ رَمَوْا بِهَا.

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع سُبْحَانَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ اسْتَغْنَيْتُمْ فَإِنَّ النَّاسَ لَمْ يَسْتَغْنُوا أَطْعِمُوهُ مَنْ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ.

 

۲) از امام صادق ع روایت شده است:

اشکالی ندارد که اگر کسی از کنار درخت میوه‌ای عبور کرد از میوه‌اش بخورد به شرطی که خرابی‌ای به بار نیاورد. [مثلا شاخه‌ای را نشکند و …]

الكافي، ج‏۳، ص۵۶۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَا بَأْسَ بِالرَّجُلِ يَمُرُّ عَلَى الثَّمَرَةِ وَ يَأْكُلُ مِنْهَا وَ لَا يُفْسِد

 

۳) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:

پیامبر اکرم ص این گونه بود که وقتی که میوه تازه‌ای می‌رسید آن را برمی داشت و می‌بوسید و روی چشم و دهانش می‌گذاشت و می‌فرمود: خدایا! همان گونه که ابتدای آن را به ما نشان دادی در عافیت و سلامتی؛ پایان آن را هم در عافیت به ما نشان بده!

الأمالي( للصدوق)، ص۲۶۶

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَى الْفَاكِهَةَ الْجَدِيدَةَ قَبَّلَهَا وَ وَضَعَهَا عَلَى‏ عَيْنَيْهِ وَ فَمِهِ ثُمَّ قَالَ:

اللَّهُمَّ كَمَا أَرَيْتَنَا أَوَّلَهَا فِي عَافِيَةٍ فَأَرِنَا آخِرَهَا فِي عَافِيَةٍ.

تدبر

۱) «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ»

این آیه را می‌توان از نمونه‌های شیرین و جذاب استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا دانست: بر اساس اینکه «ما» چه باشد، در مجموع دو دسته تحلیل کاملا نقطه مقابل هم (سلب و ایجاب) ارائه می‌شود (توضیح در نکات ادبی) که هر دو متناسب با دو فضای مختلف درست است:

الف. تا از ثمره آن بخورند در حالی که برای به دست آوردن آن کاری نکرده‌اند (تاکیدی بر نگاه توحیدی، که همه چیز کار خداست و این شکرگزاری می‌طلبد؛ توضیح در تدبر۲)

ب. تا هم از ثمره آن بخورند و هم از چیزهایی که خودشان درست کرده‌اند. (تاکیدی بر نحوه خاص آفرینش انسان، که شکرگزاری ویژه می‌طلبد؛ توضیح در تدبر۳)

 

۲) «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ»

خداوند درختان گوناگونی آفریده که ما براحتی و بدون هیچ زحمتی و اینکه کاری برایش انجام داده باشیم، از میوه‌های آنها می‌خوریم و نیازمان رفع می‌شود.

آیا با این همه لطف او در حق ما سزاوار است که ناسپاس باشیم؟

نکته‌ای در خداشناسی

خوردن شاید طبیعی‌ترین نیاز روزمره ما باشد که همه با آن سر و کار داریم.

در میان خوردنی‌ها هم بسیاری از میوه‌ها بدون هیچ گونه مداخله و زحمتی از جان انسان به دست می‌آید (اگر امروزه اغلب باغات مکانیزه شده‌اند؛ از باب این است که افراد دنبال تولید صنعتی و فراوان محصول هستند، نه به دست آوردن میوه طبیعی) و اتفاقا در میان خوردنی‌های انسان‌ها میوه‌ها –برخلاف اغلب غذاها – نیازی به عملیات خاصی برای آماده‌سازی ندارند و جهاز هاضمه ما در طبیعت کاملا هماهنگ با این میوه‌ها طراحی شده است. بویژه اگر اندکی در فرایند هضم و جذب مواد در بدن خود دقت کنیم که چگونه اجزای درهم‌تنیده‌ای از مولکول‌های آلی و … که در قالب سلول‌های خاصی در گیاهان حضور دارد به نحوی جدا می‌شود که در یک نظم جدیدی در بدن ما جذب و جزء اجزای بدن ما قرار می‌گیرد؛ و این نظم هم یک ترکیب شیمیایی بسیار ساده نیست، چرا که هر چیزی که عناصر مورد نیاز بدن را داشته باشد، لزوما توسط دستگاه گوارش ما هضم و جذب نمی‌شود (در خاک اغلب عناصر مورد نیاز بدن موجود است، اما کسی نمی‌تواند با خوردن خاک، زندگی را بگذراند!)

و مساله به همینجا هم ختم نمی‌شود؛ آیا تاکنون دقت کرده‌ایم که لذت‌های گوناگونی که از میوه‌های گوناگون می‌بریم حاصل چه تعامل پیچیده‌ای بین قوای ادراکی ما (بینایی و چشایی و بویایی و ….) و آن میوه‌هاست؟!

فقط اندکی در حس چشایی خود دقت کنیم: چه مکانیسم پیچیده‌ای هست که برخی مولکول‌ها در چینشی معین طعم خاصی را ایجاد می‌کنند و اساساً این طعم‌ها چگونه ادراک می‌شود. منظورم صرف واکنش‌های فیزیکی و شیمیایی‌ای که در سر سلول‌های عصبی رخ می‌دهد نیست (که خود آن هم برای خودش عالم پیچیده‌ای دارد) ‌بلکه مقصودم، خود ادراکی است که ما در درون خویش می‌یابیم و از آن لذت می‌بریم؛ و از ادراکی دیگر، لذتی دیگر و همین میوه وقتی مریض هستیم گاه طعمش برایمان بسیار تنفرآمیز جلوه می‌کند.

آیا اینها از یک تدبیر کلان در نظام عالم خبر نمی‌دهد که همه چیز به عالی‌ترین وجه برای ادامه حیات ما طراحی شده است؟ آیا واقعا ما در این امور روزمره زندگی مان قدرشناسیم یا فقط در موردی که نیاز خاصی داشته باشیم و بعد از مدتی دعا و تلاش به آن نیاز برسیم، دست به شکر برمی‌داریم؟!

 

۳) «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ»

هم از ثمره آن بخورند و هم از چیزهایی که خودشان درست کرده‌اند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا در جلسات مختلفی به اهمیت و جایگاه خوردن در زندگی آدمی و اینکه چگونه شروع خوردن آدمی در بهشت موجب تفاوتی بنیادین بین او و حیوان گردید و خوردن را به پدیده‌ای بشدت فرهنگی تبدیل نمود.[۱۰]

(بویژه در جلسه ۲۳۰، تدبر۴ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ و جلسه ۲۵۱، تدبر۱  http://yekaye.ir/al-aararf-7-31/)

یکی از تفاوت‌های دیگر انسان و حیوان در مساله خوردن، این است که حیوانات تمام غذاهایشان را طبیعت آماده می‌کند؛ اما انسان غذاهایش بر دو قسم است: غذاهایی که بالفعل در طبیعت آماده است؛ و غذاهایی که انسان نیاز به فراوری آنها دارد (که مهمترینشان غذاهای گوشتی است) و خودش به دست خویش برای آماده کردن آنها باید کاری انجام دهد.

این دوگانه شکر مضاعفی را در انسان رقم می‌زند: در دسته اول: اینکه خداوند چگونه برای ادامه زندگی انسان – همانند همه جانداران دیگر – تمهیدی اندیشیده است؛ اما در دسته دوم، اینکه چگونه خداوند انسان را کرامت بخشیده و زندگی او را حتی در ساحت خوردن متفاوت از سایر جانداران زمینی قرار داده و این گونه مساله فرهنگ و ادب را حتی در غریزی‌ترین ساحات زندگی دنیوی وارد کرده است.

 

۴) «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ … أَ فَلا يَشْكُرُونَ»

یکی از حکمت‌های آفرینش باغات نخل و انگور، این بوده که انسان‌ها از آن بخورند و به شکرگزاری روی‌ آورند.

نکته‌ای درباره نظریه تکامل

در برخی روایات، برخی از درختان و میوه‌ها (از جمله انگور و خرما) از درختانی معرفی شده که بذر آنها را حضرت آدم ع از بهشت آورد و در زمین کاشت.

چنان که قبلا هم اشاره کردیم، نظریه تکامل، آن اندازه‌اش که درباره سیر پیدایش موجودات زمینی سخن می‌گوید لزوما موافق یا مخالف دیدگاه قرآنی نیست؛ و اشکال اصلیِ آن نظریه، حتی این نیست که انسان را از نسل میمون می‌داند؛ بلکه اشکال اصلی‌اش این است که انسان را «فقط» از نسل میمون قلمداد می‌کند و به طور غیرمستقیم هر گونه منشأ ماورای طبیعی را برای آن انکار می‌کند؛ در حالی که در قرآن کریم انسان در آنِ واحد، یک ریشه ‌خاکی دارد و یک ریشه روحی (حجر/۲۸-۲۹) (توضیح در جلسه ۲۷۲، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-hegr-15-33/ )

پس این گونه روایات، به خودی خود منافاتی با نظریه تکامل ندارند؛ همان گونه که تبدیل شدن عصا به اژدها نیز لزوما به معنای رد نظریه تکامل نیست!

نظریه تکامل ارتباط شدید موجودات را نشان می‌دهد؛ و حتی اگر آن نظریه، نظریه درستی باشد هیچ دلیلی ندارد که در این میانه خداوند برخی موجودات را با روالی متفاوت وارد نظام زندگی زمینی کرده باشد.

 

۵) «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ … أَ فَلا يَشْكُرُونَ»

بنده خوب خدا بودن (= شکرگزاری) به استفاده نکردن از نعمت‌های الهی نیست (نفرمود: نخورند)

به صِرف استفاده کردن هم نیست (برخی از اینان که می‌خورند مورد مواخذه‌اند که خوردی اما چرا شکر نکردی؟)

به این است که استفاده‌ای کنند که در استفاده کردنشان، نشانه‌ای از توجه آنها به خدا یافت شود (شروع بحث این بود که آیَهً لهم)

بدین جهت است که برای شاکر بودن در خوردنی‌ها دست کم دو مولفه ضرورت دارد:

– از راه حلال [یعنی راهی که خداوند مجاز شمرده] به دست آمده باشد (در مقابلِ لقمه حرام)؛ و

– در راه حلال [یعنی آنچه خداوند بدان دستور داده و مجاز شمرده] مصرف شود (در مقابل اسراف و تبذیر و …) .

 


[۱] . و قرأ … الجمهور: … و مِنْ ثَمَرِهِ بفتحتين و طلحة، و ابن وثاب، و حمزة، و الكسائي: بضمتين و الأعمش: بضم الثاء و سكون الميم.

[۲] . از این دو، طلحه نیز اهل کوفه است اما عیسی (عیسی بن عمر ثقفی) اهل بصره است و از اساتید ابوعمرو (قاری معروف بصره) بوده است.

[۳] . قرأ أهل الكوفة غير حفص «و ما عملت» بغير هاء و الباقون «وَ ما عَمِلَتْهُ»… و قوله «و ما عملت أيديهم» فإن الحذف في التنزيل من هذا كثير نحو قوله «وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى»‏ و «أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا»

[۴] . و قرأ الجمهور: وَ ما عَمِلَتْهُ بالضمير، فإن كانت ما موصولة فالضمير عائد عليها، و إن كانت نافية فالضمير عائد على الثمر.

و قرأ طلحة، و عيسى، و حمزة، و الكسائي، و أبو بكر: بغير ضمير مفعول عملت على التقديرين محذوفة، و جوز في هذه القراءة أن تكون ما مصدرية، أي و عمل أيديهم، و هو مصدر أريد به المعمول، فيعود إلى معنى الموصول

[۵] . و قرئ على الوجه الأوّل «و ما عملت» من غير راجع، و هي في مصاحف أهل الكوفة كذلك، و في مصاحف أهل الحرمين و البصرة و الشام مع الضمير.

[۶] . و قوله: «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ و ما عملت أيديهم» و فى قراءة عبد اللّه «وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» و كلّ صواب.

[۷] . مرحوم علامه طباطبایی بقیه اقوال مذکور را نقل می‌کند و به بیان اینکه اینها اقوال «ردیئه»ای هستند بسنده می‌کند و هیچ توضیحی نمی‌دهد که چرا اینها را نامناسب می‌داند و به نظر می‌رسد هریک وجهی داشته باشد و با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا مشکل خاصی در صحت همه آنها به ذهن نمی‌رسد.

[۸] . و الضمير في ثمره عائد على الماء، قيل: لدلالة العيون عليه و لكونه على حذف مضاف، أي من ماء العيون

و قيل: على النخيل، و اكتفى به للعلم في اشتراك الأعيان فيما علق به النخيل من أكل ثمره،

أو يراد من ثمر المذكور، و هو الجنات، كما قال الشاعر: (فيها خطوط من سواد و بلق     /           كأنه في الجلد توليع البهق‏) فقيل له: كيف قلت بعيون، كأنه و الذي تقدم خطوط؟ فقال أرت: كان ذاك.

و قيل: عائد إلى التفجير الدال عليه و فجرنا الآية أقرب مذكور، و عنى بثمره: فوائده، كما تقول: ثمرة التجارة الربح.

[۹] . اغلب مفسران شیعه (مانند علامه طباطبایی، طبرسی و فیض) و اهل سنت (مانند فراء، زمخشری، بیضاوی و ابوحیان) به دو قول اول اشاره کرده‌اند؛ مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم طبرسی قول اول را ترجیح داده‌اند؛ مرحوم فیض قول دوم را؛ و قول سوم را مرحوم علامه طباطبایی فقط نقل قول کرده است.

[۱۰] . اهم نکاتی که گذشت بدین قرار است:

در جلسه ۱۶۲، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-isra-017-018/ و جلسه ۲۱۶ http://yekaye.ir/al-mulk-067-23/ ناظر به اینکه غریزه هم ذیل فعالیت تدبیری واقع می‌شود

در جلسه ۱۹۹، تدبر۴ http://yekaye.ir/al-baqarah-02-165/ ناظر به اینکه محبت‌های عادی (از جمله علاقه به خوردن) چگونه شرط تداوم زندگی زمینی است و در نتیجه وجود این علائق و محبت‌ها به خودی خود، چیز بدی نیست و اسلام از انسان نمی‌خواهد همه علائق خود جز علاقه به خدا را کنار بگذارد، مهم این است که محبت انسان به خدا فوق همه اینها باشد.

در جلسه ۲۳۰، تدبر۴) http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ و جلسه ۲۵۱، تدبر۱http://yekaye.ir/al-aararf-7-31/  ناظر به اینکه غذا چه تنوعی در معیشت ما آدمیان ایجاد کرده و چه اندازه از تلاش‌های زندگی‌های ما، مستقیم و غیرمستقیم، به غذا درست کردن، غذا نگه داشتن، و غذا خوردن، و عوارض پس از آن مرتبط می‌شود؛ نشانه‌ای کاملا آشکار بر تفاوتی بنیادین بین انسان و سایر موجودات عالم طبیعت است

در جلسه ۲۳۹، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ناظر به اینکه خوردن انسان در بهشت رقم خورد و همین نیازهای زیستی زمینی او هم بشدت حاوی عناصر فرهنگی و ماورای مادی است.

جلسه ۲۵۲، تدبر۲ و تدبر۵  http://yekaye.ir/al-aaraf-7-32/ ناظر به اهمیت محدودیت در نیازهای جسمی از جمله خوراک؛ و اینکه خوردن، محمل مهمی برای سقوط انسان است (هم از حیث مادی مانند پرخوری و لذت‌مداری؛ و هم از حیث معنوی مانند لقمه حرام و …)

در جلسه ۵۲۵، تدبر۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-35/ ناظر به اینکه اهتمام به روزه و پاکدامنی برای آن است که حتی خوردن و آشامیدن و رابطه جنسی، که نماد مهمترین نیازهای درونی انسان‌اند او را دلبسته و مشغول به خود نکند و حتی رفتارهای غریزی و طبیعی‌اش را هم در مسیر بندگی خدا قرار دهد؛..

Visits: 18

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*