۱۴ ذیالحجه ۱۴۴۱
ترجمه
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
اختلاف قرائت
فَشارِبُونَ[۱]
شرْبَ
در قرائت اهل مدینه (نافع) و اغلب اهل کوفه (عاصم و حمزه) و برخی از قراء عشره (ابوجعفر) و اربعه عشر (حسن و اعمش) و برخی قرائات غیرمشهور (سهل) این کلمه با ضمه روی شین (شُرب) قرائت شده است که به معنای مصدر است و میتواند اسم باشد به معنای «شیء نوشیدنی» (مشروب) است، همانند «طُحن» که به معنای «آسیاب شده» است.
اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو) و برخی از اهل کوفه (کسائی) و بسیاری از قرائات غیرمشهور (أعرج و سعيد بن مسيب، و شعيب بن حبحاب، و مالك بن دينار، و ابن جريج) با فتحه روی شین (شَرْب) قرائت کردهاند که این هم مصدر است همانند «أکل»؛ و البته کلمه «شَرب» گاه جمع «شارب: نوشنده» هم به کار میرود شبیه رَکب که جمع راکب است.
در برخی قرائات غیرمشهور (مجاهد وأبوعثمان النهدي) به صورت کسره روی شین (شِرب) هم به کار رفته است؛ که آن را هم به معنای «شیء نوشیدنی» (مشروب) دانستهاند همانند «طِحن» که آن هم به معنای «آسیاب شده» است.[۲]
مجمع البیان، ج۹، ص۳۳۲؛ معجم القراءات ج۹، ص۳۰۶-۳۰۷[۳]؛ معاني القرآن، ج۳، ص۱۲۸[۴]؛ الأمالي (للطوسي)، ص۳۷۶-۳۷۷[۵]
نکات ادبی
الْهیمِ
درباره ماده «هیم» اغلب گفتهاند که دلالت دارد بر عطش شدید؛ بویژه که «هیام» نام مرضی است که شتر میگیرد و عطشش رفع نمیشود و «هَيَمان» به عطش، و «هَيْمَان» و «هَائِم» به شخصی گویند که دچار عطش شدید شده باشد؛ و «هَيْماء» هم به چاهی گویند که آب نداشته باشد و «هِيم» (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ؛ واقعة/۵۵) به شتر تشنهای گویند که از فرط تشنگی این سو و آن سو میرود و از چریدن خودداری میکند (معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۲۶[۶]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۸[۷]؛ كتاب العين، ج۴، ص۱۰۱[۸]) که البته «هِيم» جمع است؛ که مفرد آن را «أهیم» یا «هیماء» دانستهاند (مجمع البیان، ج۹، ص۳۳۳[۹]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۳۱۰) و گاه عرب آن را به عنوان جمعِ «هَيْمَان» و «هَائِم» نیز به کار میبرد (معاني القرآن، ج۳، ص۱۲۸[۱۰]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۸). و البته برخی «هیم» را زمین رملی دانستهاند که هرچه آبیاری شود هرگز آب در آن نمیماند و همه را در خود فرو میبرد و همچنان خشک و لمیزرع باقی میماند. (مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۴[۱۱])
برخی با توجه به معنای فوق و نیز اینکه به رملی که کاملا ریز و خشک باشد و اگر به دست بگیریم اصلا باقی نماند «هَيَام» گفته میشود معنای محوری این ماده را عبارت دانستهاند از خشکی درون چیزی و خالی بودن کامل آن از هرگونه تری و هرچیزی که بتواند یک حالت تماسک (چسبندگی و به جای گیر کردن) بیاورد و عطش را هم ناشی از وجود همین حالت در شخص دانستهاند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۳۱۹)
این ماده برای کسی که بشدت مبتلا به عشق شده استعاره گرفته شده است به خاطر اینکه همچون شتر تشنهای شده که حرکات و رفت و آمدش توجیه ندارد و بلکه برای هرکسی که ثمره کارش حیرت و سردرگمی باشد و ظاهرا به همین مناسبت در آیه «أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ« (شعراء/۲۲۵) (معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۲۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۸) و برخی سعی کردهاند این را هم جزء معنای حقیقی این ماده بدانند و ظاهرا به همین مناسبت اصل این ماده را «رفتن متحیرانه به این سو و آن سو معرفی کردهاند که هم چنین انسان و شتری را دربرگیرد و هم به نحوی معنای عطش را از حیث اثری که در فرد میگذارد شامل شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۳۱۰[۱۲]) که به نظر میرسد این سخن حاوی نوعی تکلف در معنا باشد.
ضمنا برخی گمان کردهاند که «هامة» به معنای سر هم از همین ماده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۳۱۹) اما دیگران تذکر دادهاند که از ماده «هوم» است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۳۱۰) و البته از این ماده کلمهای در قرآن نیامده است.
ماده «هیم» تنها در همین دو آیه در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) از یکی از شیوخ مدینه روایت شده که گفت: از امام صادق ع درباره شخصی سوال کردم که آب را سرمیکشد و بین آن نفس نمیکشد تا سیراب شود. (= لاجرعه کل ظرف آب را سر میکشد)
فرمود: آیا لذت جز در این است؟
گفتم: دیگران میگویند این «شرب الهیم» است [که در قرآن در وصف جهنمیان آمده].
فرمود: دروغ میگویند؛ «شرب الهیم» فقط نوشیدنی است که نام خداوند عز و جل بر آن برده نشود.
الكافي، ج۶، ص۳۸۴؛ معاني الأخبار، ص۱۴۹[۱۳]
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ شَيْخٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ الْمَاءَ فَلَا يَقْطَعُ نَفَسَهُ حَتَّى يَرْوَى.
قَالَ فَقَالَ ع وَ هَلِ اللَّذَّةُ إِلَّا ذَاكَ؟
قُلْتُ فَإِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّهُ «شُرْبُ الْهِيمِ».
قَالَ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّمَا شُرْبُ الْهِيمِ مَا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ.
شبیه این مضمون حدیث دیگری از امام صادق ع نیز روایت شده است در معاني الأخبار، ص۱۴۹[۱۴]
* با توجه به برخورد شدید امام ع ظاهرا گوینده از سخن دیگران چنین برداشت کرده بوده که امام صادق ع با این تعبیر چنان نحوه نوشیدنی را نوشیدن جهنمیان و چیزی شبیه به حرام میداند؛ وگرنه روایات متعدد دیگری از امام صادق ع نقل شده که این گونه یکدفعه خوردن را به «شرب الهیم» به معنای نوشیدن شتران تشنه تشبیه کرده و آن را چندان خوش نداشته است؛ هرچند قطعا حرام نمیدانسته است؛
مثلا:
۲) الف. عبدالله حلبی روایت کرده است:
امام صادق ع فرمود: با سه نفس نوشیدن بهتر از آن است که یک نفس نوشیدنی سر کشیده شود؛ و ایشان خوش نداشت که به «هیم» تشبیه شود.
گفتم «هیم» چیست؟
فرمود: إبل (شتر) و طبق نقلی دیگر «زمل» (شتر بارکش) و بر اساس نسخهای دیگر «رفل» (شتری که دمش بلند است)
معاني الأخبار، ص۱۴۹-۱۵۰
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ النَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَةُ أَنْفَاسٍ فِي الشُّرْبِ أَفْضَلُ مِنْ نَفَسٍ وَاحِدٍ فِي الشُّرْبِ؛ وَ قَالَ: كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُشَبَّهَ بِالْهِيمِ.
قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ؟
قَالَ الرَّمْلُ [الزِّمْلُ؛ الرِّفَلُّ[۱۵]] وَ قال محمد بن أبي عمير فِي حَدِيثٍ آخَرَ: هِيَ الْإِبِلُ.
در تهذيب الأحكام، ج۹، ص۹۴-۹۵[۱۶] دو حدیث دیگر با سندهای متفاوت با همین مضمون آمده است؛ فقط در یکی «الهیم» را به «النِّيبُ» تفسیر کرده که نیب جمع ناب است که به شتر پیر میگویند و در المحاسن، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷[۱۷] نیز شبیه این دو حدیث دیگر آمده که فقط در یکی کلمه «کثیب» به جای «نیب» آمده؛ و اهل لغت آن را به همان معنای «نیب» دانستهاند.
ب و ج. هشام بن سلیمان و معاویه بن وهب در دو مجلس جداگانه هریک از امام صادق ع درباره اینکه شخصی با یک نفس بنوشد سوال کردند و حضرت آن را خوش نداشت و فرمود این نوشیدنی «هیم» است.
گفتند: هیم چیست؟
فرمودند: شتر.
المحاسن، ج۲، ص۵۷۶[۱۸]
ب. عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ بِالنَّفَسِ الْوَاحِدِ؛ قَالَ يُكْرَهُ ذَلِكَ؛ وَ قَالَ ذَاكَ شُرْبُ الْهِيمِ.
قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ؟
قَالَ هِيَ الْإِبِلُ.
ج. عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الشُّرْبِ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ فَكَرِهَهُ وَ قَالَ: ذَلِكَ شُرْبُ الْهِيمِ.
قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ؟
قَالَ الْإِبِلُ.
تدبر
۱) «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
در آیات قبل فرمود که این گمراهان تکذیبگر از زقوم بقدری میخورند که شکمهایشان را پر میکنند. اکنون که نوبت نوشدن حمیم رسید میفرماید که نوشیدنشان همچون نوشیدن «هیم» است؛ که دو معنا برای «هیم» مطرح شده است؛
یکی شتران عطشزدهای است که سیراب نمیشوند و بقدری می نوشند که از فرط نوشیدن میمیرند (ابن عباس و عکرمه و قتاده؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۴[۱۹])
دوم زمین رملی که هرچه آبیاری شود هرگز آب در آن نمیماند و همه را در خود فرو میبرد و همچنان خشک و لمیزرع باقی میماند. (ضحاک و ابنعیینه، به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۴[۲۰])
اما چرا چنین نوشیدنی از حمیم برای اینان رخ میدهد؟
الف. شاید این اشاره دارد به حالت استیصالی که به خاطر خوردن زقوم بدانها دست میدهد؛ یعنی چنان عطش بر آنان غلبه میکند که خود را مجبور به نوشیدن از این آب جوشان متعفن میبینند؛آن هم نه نوشیدنی اندک؛ بلکه نوشیدنی با حرص و ولع فراوان؛ همچون عطشزدهای که هرچه مینوشد عطشش رفع نمیشود.
ب. شاید اشاره دارد که از سویی رفتن آنان برای نوشیدن این حمیم، ناشی از اضطراری درونی بوده نه لزوما اجبار بیرونی (فرد عطشزده خودش به سمت نوشیدن هجوم میبرد) و از سوی دیگر، این حمیم به گونهای است که هرچه از آن بنوشند عطششان فروکش نمیکند.
ج. شاید این برای عذاب آنهاست؛ یعنی این گونه نیست که چون حمیم جوشان و متعفن است اندکی از آن بنوشند و بس باشد؛ بلکه مجبورشان میکنند که همچون شتر عطشزده هرچقدر توان دارند از آن بنوشند و باز سیراب نشوند. (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۱۵[۲۱])
د. شاید اشاره دارد به تجسم دنیوی عطش دنیاپرستی آنان؛ که باطن این دنیاپرستی، حمیم جهنم است و چون هرگز این عطش دنیاپرستی آنان سیراب شدنی نبود و هرچه از دنیا به دست آوردند این عطش افزوده شد در قیامت هم این عطششان با هرمقدار حمیمی که مینوشند نهتنها کم نمیؤود بلکه همچون شتران عطشزده دائما با نوشیدن عطششان بیشتر میشود.
ه. «هیم» درست است به معنای شتر عطشزده ویا زمین خشک است اما یک معنای رایجش در عرب شخص متحیر است که به هر دردی میزند؛ و چهبسا همین معنا در اینجا مد نظر است؛ یعنی نوشیدن آنان نوشیدن فردی است که به خاطر گمراهی و تکذیبگریاش است در حیرت و سرگردانی کامل غوطهور است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۳۱۰-۳۱۱[۲۲])
و. …
۲) «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
این گمراهان تکذیبگر همچون شتران عطشزده مینوشند؛ اما قطعا تفاوت مهمی بین آنان و هر موجود عطشزده در دنیا هست:
عطشزده دنیایی (همچون کسی که مبتلا به مرض استسقاء است که هرچه آب بنوشد عطشش تمام نمیشود) درست است که این نوشیدن برایش مضر است اما در لحظه نوشیدن، خود آن نوشیدن برایش لذتبخش است؛
اما حمیم آب جوشان و متعفنی است که هیچ گونه لذتی ندارد؛در عین حال فشار عطش بر آنان چنان است که هرچهبیشتر و بیشتر از آن مینوشند. (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۱۵[۲۳])
۳) «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
در مورد زقوم که خوردنی بود فرمود بقدری میخورند که شکمشان را از آن پر میکنند.
در مورد حمیم که نوشیدنی بود فرمود همچون شتران عطشزده مینوشند؛ که کنایه از این است که هرچه بنوشند باز بیشتر میل به نوشیدن پیدا میکنند؛ یعنی چیزی بیش از پر کردن شکم.
گویی خوردن زقوم یک حد نهایتی دارد (تا جایی که شکمشان پر شود)؛ اما نوشیدن حمیم حد یقفی ندارد (عطششان تمامی ندارد). چرا و چه تفاوتی بین این دو است؟
الف. شاید خوردن زقوم تجلی افعالشان (همچون حرامخواری) است که هرچند تا می تواستند شکمشان را از حرام پر کردند اما بالاخره هرچه بود افعال معین و محدودی بود؛ اما نوشیدن حمیم تجلی عطش دنیاطلبی آنان است که این عطش و میل درونی پایان ناپذیر بود و هرگز سیرابی نداشت.
ب. …
«فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
«فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
«فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
«فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
«فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ»
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
[۱] . قراءة الإمالة فيه عن مجاهد وأبي عثمان النهدي. (معجم القراءات ج۹، ص۳۰۶)
[۲] . قرأ أهل المدینة و عاصم و حمزة شرب الهیم بضم الشین و الباقون بفتحها. الحجة: … و أما الشَرب فهو نحو الأكل و الضرب و الشرب كالشغل و النكر و أما الشرب فالمشروب كالطحن و نحوه و قد یكون الشَرب جمع شارب مثل راكب و ركب و تاجر و تجر و راجل و رَجل.
[۳] . . قرأ نافع وعاصم وحمزة وأبو جعفر والحسن والأعمش وسهل «شُرْبَ» بضم الشين، وهو مصدر، وقيل: هو اسم
. وقرأ الأعرج وسعيد بن المسيب، وشعيب بن الحبحاب ومالك بن دينار وابن جريج وابن كثير وأبو عمرو وابن عامر والكسائي «شَرْبَ» بفتح الشين، وهو مصدر مقيس، وذكر أبو عبيد أنها لغة النبي ع. قال الفراء : «وسائر القراء يرفعون الشين، والفتح أقل اللغتين، وبها قرأ أبو عمرو». وذهب بعضهم إلى أن الفتح أفصح وأقيس، وترد عليه بكلام الفراء هذا، وذهب الطبري إلى أنهما قراءتان سواء. وقرأ مجاهد وأبو عثمان النهدي «شِرْبَ» بكسر الشين، وهو بمعنى المشروب، اسم لامصدر، فهو كالرعي والطحن. «وزعم الكسائي أن قوما من بني سعد بن تميم يقولون: «شِرْب الهيم بالكسر» كذا في زاد المسير. وقال في التاج: «… بالوجوه الثلاثة، قال يحيى بن سعيد الأموي : سمعت ابن جريج يقرأ «..شَرب» ، فذكرت ذلك لجعفر بن محمد ، فقال: وليست كذلك، إنما هي شُرْبَ الهيم، قال الفراء : وسائر القراء يرفعون الشين…)، والقصة في معاني الفراء، وفيها زيادة بيان عما ههنا.
[۴] . حدثنا الفراء قال: حدثنى الكسائي عن رجل من بنى أمية يقال له: يحيى بن سعيد الأموى قال: سمعت ابن جريج يقرأ: «فَشارِبُونَ شَرْبَ الْهِيمِ» بالفتح، قال: فذكرت ذلك لجعفر ابن محمد قال: فقال: أو ليست كذاك؟ أما بلغك أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بعث بديل ابن ورقاء الخزاعي إلى أهل منى، فقال: إنها أيام أكل و شرب و بعال. قال الفراء: البعال: النكاح، و سائر القراء يرفعون الشين: «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ»
[۵] . این روایت که درباره یکی از قرائات آمده جالب توجه است:
قُرِئَ عَلَى أَبِي الْفَتْحِ هِلَالِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارِ وَ أَنَا أَسْمَعُ، قِيلَ لَهُ: حَدَّثَكُمْ أَبُو الْقَاسِمِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَلِيِّ بْنِ رَزِينٍ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْخُزَاعِيُّ ابْنُ أَخِي دِعْبِلٍ فَأَقَرَّ بِهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ رَزِينٍ، عَنْ أَبِيهِ رَزِينِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِيهِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِيهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُدَيْلِ بْنِ وَرْقَاءَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي بُدَيْلَ بْنَ وَرْقَاءَ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْفَتْحِ أَوْقَفَنِي الْعَبَّاسُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا يَوْمٌ قَدْ شَرَّفْتَ فِيهِ قَوْماً، فَمَا بَالُ خَالِكَ بُدَيْلِ بْنَ وَرْقَاءَ وَ هُوَ قَعِيدُ حَيِّهِ قَالَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): احْسِرْ عَنْ حَاجِبَيْكَ يَا بُدَيْلُ، فَحَسَرْتُ عَنْهُمَا وَ حَدَرْتُ لِثَامِي فَرَأَى سَوَاداً بِعَارِضَيَّ، فَقَالَ: كَمْ سِنُوكَ يَا بُدَيْلُ فَقُلْتُ: سَبْعٌ وَ تِسْعُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالَ: زَادَكَ اللَّهُ جَمَالًا وَ سَوَاداً وَ أَمْتَعَكَ وَ وُلْدَكَ، لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَدْ نَيَّفَ عَلَى السِّتِّينَ، وَ قَدْ أَسْرَعَ الشَّيْبُ فِيهِ، ارْكَبْ جَمَلَكَ هَذَا الْأَوْرَقَ، فَنَادِ فِي النَّاسِ: إِنَّهَا أَيَّامُ أَكْلٍ وَ شَرْبٍ، وَ كُنْتُ جَهِيراً، فَرَأَيْتُنِي بَيْنَ خِيَامِهِمْ، وَ أَنَا أَقُولُ: أَنَا رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ لَكُمْ: إِنَّهَا أَيَّامُ أَكْلٍ وَ شَرْبٍ، وَ هِيَ لُغَةُ خُزَاعَةَ يَعْنِي الِاجْتِمَاعَ، وَ مِنْ هَاهُنَا قَرَأَ أَبُو عَمْرٍو «فَشارِبُونَ شَرْبَ الْهِيمِ»
[۶] . الهاء و الياء و الميم كلمةٌ تدلُّ على عطَشٍ شديد. فالهَيَمان:العَطَش. و الهِيمُ: الإبل العِطاش، و الهِيمُ: الرِّمال التى تَبْتَلِع الماء. و الهُيام: داءٌ يأخذُ الإبلَ عند عطَشِها فتَهِيم فى الأرض لا تَرعَوِى. و به سمِّى العاشق الهَيْمَانَ، كأنَّه جُنَّ من العِشْق فذَهَب على وجهه [على] غير قصد. و الهَيْماء:المَفَازةُ لا ماءَ بها.
[۷] . يقال: رجل هَيْمَانُ، و هَائِمٌ: شديد العطش، و هَامَ على وجهه: ذهب، و جمعه: هِيمٌ، قال تعالى: فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ [الواقعة/ ۵۵] و الْهُيَامُ: داء يأخذ الإبل من العطش، و يضرب به المثل فيمن اشتدّ به العشق، قال:أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ [الشعراء/ ۲۲۵] أي: في كلّ نوع من الكلام يغلون في المدح و الذّمّ، و سائر الأنواع المختلفات، و منه: الْهَائِمُ على وجهه المخالف للقصد الذاهب على وجهه، و هَامَ: ذهب في الأرض، و اشتدّ عشقه، و عطش، و الْهِيمُ: الإبل العطاش، و كذلك الرّمال تبتلع الماء، و الْهِيَامُ من الرمل:اليابس، كأنّ به عطشا.
[۸] . الهَيْمَانُ: العطشان. و الهَائِمُ: المتحير، هَامَ يَهِيمُ. و الهَيَامُ من الرمل: ما كان دقاقا يابسا. و الهُيَامُ: كالجنون من العشق، و هو مَهْيُومٌ. قال «ظل كأن الهُيَامَ خالطه» و الهَيْمَاءُ: مفازة لا ماء فيها.
[۹] . الهیم الإبل العطاش التی لا تروی من الماء لداء یصیبها و الواحد أهیم و الأنثی هیماء.
[۱۰] . و «الْهِيمِ»: الإبل التي يصيبها داء فلا تروى من الماء، واحدها: أهيم، و الأنثى: هيماء. و من العرب من يقول: هائم، و الأنثى هائمة، ثم يجمعونه على هيم، كما قالوا: عائط و عيط، و حائل و حول، و هو فى المعنى: حائل حول إلا أن الضمة تركت فى هيم لئلا تصير الياء واوا. و يقال: إن الهيم الرمل. يقول: يشرب أهل النار كما تشرب السّهلة قال قال الفراء: الرملة بعينها السهلة، و هى سهلة و سهلة.
[۱۱] . «فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ» أي كشرب الهيم و هي الإبل التي أصابها الهيام و هو شدة العطش فلا تزال تشرب الماء حتى تموت عن ابن عباس و عكرمة و قتادة و قيل هي الأرض الرملية التي لا تروى بالماء عن الضحاك و ابن عيينه.
[۱۲] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الذهاب متحيّرا في مادّىّ أو في معنوىّ، و سواء كان الذهاب و الحركة في خارج أو في الباطن. و من مصاديقه: الهائم في مورد العطش إنسانا كان أو حيوانا، و الرجل الموسوس الّذى يتحيّر في أداء وظيفته، و من ابتلى بعارضة هوى أو حبّ أو تمايل شديد في مادّىّ أو معنوىّ روحانىّ فتحيّر في عمله، و الشاعر المتحيّر في قوله ليس له برنامج قاطع.فلا بدّ في تحقّق الأصل من وجود القيدين، و إلّا فيكون تجوّزا. و امّا الهامة بمعنى الرأس: فمن الهوم واويّا. . ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ …. فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ- ۵۶/ ۵۵ الهيم جمع الأهيم و الهيماء، كالأبيض و البيضاء و البيض من الصفة المشبهة. و الْأَهْيَمُ كلّ ما يذهب و يجيء متحيّرا من عطش أو عارضة أخرى، فهو عطشان شديدا يطلب مايعا في دفع حرارة مزاجه و قلبه، و لا يتوجّه الى صفاء او كدورة في الماء.
[۱۳] سند صدوق چنین است: حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ شَيْخٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ
[۱۴] . أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قِيلَ لَهُ الرَّجُلُ يَشْرَبُ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ قَالَ لَا بَأْسَ قُلْتُ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا يَقُولُ ذَلِكَ شُرْبُ الْهِيمِ فَقَالَ إِنَّمَا شُرْبُ الْهِيمِ مَا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
[۱۵] . این کلمه در نقل وسائل الشيعة، ج۲۵، ص۲۴۶ به صورت زمل و رفل نقل شده (قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ قَالَ الزِّمْلُ وَ فِي نُسْخَةٍ أُخْرَى الرِّفَلُّ) و احتمالا اینها درستتر است. زمل یا زامله به شتر بارکش گویند که هنگام عطش نمیتواند جلوی خودش را نگه دارد؛ و رفل شتری است که دمش بلند است (طویل الذنب). در روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج۷، ص۵۲۳ نیز فقط به صورت «زمل» ثبت شده است.
[۱۶] . الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ بِالنَّفَسِ الْوَاحِدِ قَالَ يُكْرَهُ ذَلِكَ وَ ذَاكَ شُرْبَ الْهِيمِ. قَالَ وَ مَا الْهِيمُ؟ قَالَ الْإِبِلُ.
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ النَّضْرِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ثَلَاثَةُ أَنْفَاسٍ أَفْضَلُ فِي الشُّرْبِ مِنْ نَفَسٍ وَاحِدٍ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُتَشَبَّهَ بِالْهِيمِ وَ قَالَ الْهِيمُ النِّيبُ.
[۱۷] . عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عِيسَى عَنْ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَكْرَهُ أَنْ يُتَشَبَّهَ بِالْهِيمِ قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ قَالَ الْكَثِيبُ.
عَنْهُ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْمَدِينِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُتَشَبَّهَ بِالْهِيمِ قُلْتُ وَ مَا الْهِيمُ قَالَ الرَّمْلُ.
[۱۸] . در همینجا روایت دیگری آمده است بدین صورت : عَنْهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ شَرِبَ وَ تَنَفَّسَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يَرْتَوِي فِي الثَّالِثَةِ ثُمَّ قَالَ قَالَ أَبِي مَنْ شَرِبَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَذَلِكَ شُرْبُ الْهِيمِ؛ قُلْنَا وَ مَا الْهِيمُ؟ قَالَ الْإِبِلُ. عموم شارحان احتمال دادهاند که در اینجا اسقاطی رخ داده باشد و یا اینکه یک «قال» اضافه باشد و «ابی» به معنای ابا نمودن باشد یعنی کسی که از سه بار خوردن ابا کند شرب الهیم انجام داده است. مثلا توضیح مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج۶۳، ص۴۶۷ چنین است:
بيان: كأن فيه تصحيفا أو سقطا كما يشهد به سائر الأخبار و يحتمل أن يكون محمولا على ما إذا لم يتنفس بينها أو يرتوي قبل الثالثة و يشرب حرصا.
[۱۹] . أي كشرب الهيم و هي الإبل التي أصابها الهيام و هو شدة العطش فلا تزال تشرب الماء حتى تموت عن ابن عباس و عكرمة و قتادة.
[۲۰] . و قيل هي الأرض الرملية التي لا تروى بالماء عن الضحاك و ابن عيينه.
[۲۱] . و قوله: فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ بيان أيضا لزيادة العذاب أي لا يكون أمركم أمر من شرب ماءا حارا منتنا فيمسك عنه بل يلزمكم أن تشربوا منه مثل ما تشرب إليهم و هي الجمال التي أصابها العطش فتشرب و لا تروى، و هذا البيان في الشرب لزيادة العذاب.
[۲۲] . و الهيم يناسب ضلالهم عن صراط الحقّ و تحيّرهم في افكارهم و في تمييز صلاحهم و تشخيص طريقهم الى الاهتداء. و يكون هذا منزلتهم يوم الدين، يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ …
[۲۳] . فإن قيل: الأهيم إذا شرب الماء الكثير يضره و لكن في الحال يلتذ به، فهل لأهل الجحيم من شرب الحميم الحار في النار لذة؟ قلنا: لا، و إنما ذلك لبيان زيادة العذاب، و وجهه أن يقال: يلزمون بشرب الحميم و لا يكتفي منهم بذلك الشرب بل يلزمون أن يشربوا كما يشرب الجمل الأهيم الذي به الهيام، أو هم إذا شربوا تزداد حرارة الزقوم في جوفهم فيظنون أنه من الزقوم لا من الحميم فيشربون منه شيئا كثيرا بناء على وهم الري.
بازدیدها: ۱۴۰