ترجمه
و آخرت را وامیگذارید.
نکات ترجمه
«الْآخِرَة» از ماده «أخر» است که نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) و به معنای عقب انداختن است و «آخِر» به معنای «دیگر» میباشد. توضیح بیشتر درباره این واژه در جلسه ۱۶۳ گذشت http://yekaye.ir/al-isra-017-019/
حدیث
۱) از امام علی ع روایت شده است:
همانا کسی که آنچه زودرس است [= دنیا] بیشتر عنان او را به دست گرفته باشد تا آنچه که در پیش است، و امور دنیا نزد او بر امور آخرت ارحجیت داشته باشد، باقی را به فانی فروخته و [امر] جاودان را با [چیزی] نابودشدنی عوض کرده و خود را به هلاکت انداخته و خود را به مانعِ زایلشدنیِ اندک راضی کرده وبا [دل بستن به] آن، از [در پیش گرفتن] راه آشکار کنارهگیری کرده است.
عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۱۵۳؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۴۰
إِنَّ مَنْ كَانَتِ الْعَاجِلَةُ أَمْلَكُ بِهِ مِنَ الْآجِلَةِ وَ أُمُورُ الدُّنْيَا أَغْلَبُ عَلَيْهِ مِنْ أُمُورِ الْآخِرَةِ فَقَدْ بَاعَ الْبَاقِيَ بِالْفَانِي وَ تَعَوَّضَ الْبَائِدَ عَنِ الْخَالِدِ وَ أَهْلَكَ نَفْسَهُ وَ رَضِيَ لَهَا بِالْحَائِلِ الزَّائِلِ الْقَلِيلِ وَ نَكَبَ بِهَا عَنْ نَهْجِ السَّبِيلِ.
۲) امیرالمومنین ع در سخنانی اوصاف کسی را بیان کردهاند که سزاوار سرزنش است:
اگر بیمار شود از اینکه عملی انجام نمیدهد ابراز ندامت میکند، و وقتی که سالم است، مغرور است و عمل را به بعد وامیگذارد؛
اگر به کشتزار دنیا دعوا شود، اهل عمل است، و اگر به کشتزار آخرت دعوت شود، تنبلی میکند؛
وقتی بینیاز میشود سرمست میشود و به فتنه میافتد، و وقتی نیازمند است ناامید میگردد و سست؛
اگر در حقش نیکی کنند انکار میکند، و اگر در حق کسی نیکی کند، اظهار فضل میکند و منت میگذارد؛
اگر معصیتی برایش پیش آید به اعتماد بر اینکه توبه میکند بدان دست مییازد؛ و اگر عزم بر توبه کند با فردا فردا کردن به عقب میاندازد و بر گناه پافشاری میورزد؛
اگر او را ببخشند گمان میکند که خودش بوده که توبه کرده؛ و اگر به بلایش اندازند، به شک میافتد و [در خدا و پیامبر] تردید میکند؛
اگر مریض شود مخلص میشود و زاری میکند، همین که خوب شد فراموش میکند و دوباره کارش را تکرار میکند و بر ظلم به بندگان بیپرواتر میگردد؛
اگر در ایمنی بسر برد، با خوشگذرانی در آنچه زودرس است [در دنیا]، به فتنه میافتد و آخرت را فراموش میکند و از معاد غافل میگردد.
عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۱۶۳؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۴۸
وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَقِّ مَنْ ذَمَّهُ:
إِنْ سَقِمَ فَهُوَ نَادِمٌ عَلَى تَرْكِ الْعَمَلِ وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ مُغْتَرّاً وَ أَخَّرَ الْعَمَلَ، إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ، إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ، إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ، إِنْ أُحْسِنَ إِلَيْهِ جَحَدَ وَ إِنْ أَحْسَنَ تَطَاوَلَ وَ امْتَنَّ، إِنْ عَرَضَتْ لَهُ مَعْصِيَةٌ وَاقَعَهَا بِالْإِتِّكَالِ عَلَى التَّوْبَةِ وَ إِنْ عَزَمَ عَلَى التَّوْبَةِ سَوَّفَهَا وَ أَصَرَّ عَلَى الْحَوْبَةِ، إِنْ عُوفِيَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ، إِنِ ابْتُلِيَ ظَنَّ وَ ارْتَابَ، إِنْ مَرِضَ أَخْلَصَ وَ أَنَابَ، إِنْ صَحَّ نَسِيَ وَ عَادَ وَ اجْتَرَأَ عَلَى مَظَالِمِ الْعِبَادِ، إِنْ أَمِنَ افْتُتِنَ لَاهِياً بِالْعَاجِلَةِ وَ نَسِيَ الْآخِرَةَ وَ غَفَلَ عَنِ الْمَعَادِ.
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
سودبُردهترین مردم کسی است که با دنیا، آخرت را بخرد؛ و زیانکارترین مردم کسی است که به جای آخرت، به دنیا، راضی شود.
عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۱۲۰؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۱۴۰
أَرْبَحُ النَّاسِ مَنِ اشْتَرَى بِالدُّنْيَا الْآخِرَةَ و أَخْسَرُ النَّاسِ مَنْ رَضِيَ بِالدُّنْيَا عِوَضاً عَنِ الْآخِرَةِ.
تدبر
۱) «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»
«آخِر» یعنی دیگر، و آخرت یعنی جایی که اساسا به نحو دیگری است. انسانها یک وضعیت دمدستی دارند، و یک وضعیت دیگر. عدهای به خاطر این وضع دمدستی (العاجله) آن وضع دیگر را رها میکنند.
جالب است که آن عالم و زندگی انسان در آن بقدری متفاوت است که نامش را «آخرت: دیگری» گذاشتند.
نکته تخصصی انسانشناسی
هر انسانی یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ جسمی دارد و روحی؛ حسی دارد و اندیشهای؛ شهوت و غضبی دارد و عقلی؛ عاجلهای دارد و آخرتی؛ آنچه به چشم میآید و دمدست است همین ظاهر و جسم و حس و شهوت و دنیاست؛ و آنچه اصیل و باقی است، آن دیگری است، همان باطنی است که دیده نمیشود، روحی است که همهکاره بدن است، اندیشهای است که به حس فرمان میدهد؛ عقلی است که تدبیر شهوت و غضب را برعهده میگیرد؛ و نهایتا آخرتی است که ثمره آنچه در دنیا کاشته را میدرَوَد.
در واقع، هر انسانی یک وضعیت محسوس و دمدستی دارد؛ و یک وضعیت عمیق و اصیل، و تمام آزمون زندگی این است که کدام را جدیتر میگیرد.
میتوان گفت هرکسی یک «منِ» دانی دارد و یک «منِ» عالی؛ بلکه یک من کاذب دارد و یک من حقیقی؛ اگر آن ابعاد ظاهری و جسمی و حسی و شهوانی و دنیوی، تحت ابعاد باطنی و روحی و عقلی و اخروی انسان قرار بگیرد، «من» حقیقی او شکوفا میشود و در آنجا که حقایق آشکار میگردد چهرهای شاد و خرم خواهد داشت (آیه بعد)؛ و اگر وضعیت بالعکس شود، «من» دروغینی جای من حقیقی را میگیرد و وقتی محل آشکار شدن باطنها شد، چهره حقیقیاش درهم و سیهروی و خوار و ذلیل میشود (قیامت/۲۴-۲۵؛ عبس/۴۰-۴۲)
تمام زندگی ما این است که آیا عاجله و زودرس را میگیریم و آن دیگری را رها میکنیم؟ یا آنچه دمدست و زودرس است را در راستای آن دیگری به کار میبندیم؟
۲) « بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ؛ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»
ظاهرا «علاقه به دنیا زمانی بد و قابل سرزنش است که ملازم رها کردن قیامت باشد.» (تفسیر نور، ج۱۰، ص۳۱۱)
۳) « بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ؛ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»
دنیا و آخرت نمیتوانند با هم محبوب نهایی انسان قرار گیرند. اگر کسی محبت دنیا را در دل پرورش داد، آخرت را رها میکند.
۴) «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»
کسی که در مورد قیامت مرتب [برای خودش یا دیگران] تردید میافکند (قیامت/۳-۶ و ۱۵)، کسی است که آخرت را جدی نگرفته است.
اگر کسی حتی احتمال وجود آخرت را هم بدهد، زندگیاش دگرگون خواهد شد.
نکته تخصصی فلسفه دین.
در کتب فلسفه دین، استدلالی از «پاسکال» (ریاضیدان معروف) نقل، و به «شرطبندی پاسکال» معروف شده است، که بر اساس حساب احتمالات، نشان میدهد که انسان فقط احتمال وجود خدا و آخرت را هم بدهد، زندگیاش را بر آن اساس تنظیم خواهد کرد. ظاهرا وی این استدلال را از کتابهای غزالی، و او نیز از امام صادق ع گرفته است.
در اینجا به جای بیان پاسکال، اصل حکایت امام صادق ع را میآوریم:
حکایت
ابن لابیالعوجاء یکی از افرادی بود که اعتقادی به خدا و معاد نداشت و بارها سراغ امام صادق ع میآمد با ایشان بحث میکرد و امام هربار پاسخی میداد که او درمیماند. یکبار در ایام حج آمده بود و مسلمانان را به خاطر اعمال حج مسخره میکرد. امام صادق ع او را دید و جملهای به او گفت که چنان درمانده شد که گفت: در قلبم دردی احساس کردم که توان ایستادن ندارم. همراهانش او را به منزلش منتقل کردند و [ظاهرا این سخن امام، چنان او را درمانده کرده بود که] اندکی بعد از دنیا رفت.
جمله حضرت که امروزه در مباحث فلسفه دین به اسم «شرطبندی پاسکال» معروف شده چنین است:
«إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْتَ» (الكافي، ج۱، ص۷۴-۷۸).[۱]
اگر مطلب آن گونه است که تو میگویی [یعنی خدا و آخرتی در کار نباشد] – که البته آن گونه نیست – هم ما نجات پیدا کردهایم و هم تو؛ و اگر مطلب آن گونه باشد که ما میگوییم – که البته این گونه است – ما نجات پیدا کرده و تو هلاک میشوی.
توضیح:
شاید اشکال شود که در حالت اول، چون برای انسان بیخدا، حرام و حلالی مطرح نیست، خیلی بیش از انسان متدین از زندگی در دنیا لذت میبرد؛ در حالی که لزوما چنین نیست؛ زیرا اگرچه دیندار واقعی از برخی شهوترانیها و … خود را دور نگه میدارد اما از طرفی لذتهای معنوی عمیقی در مناجات با خدا و … میبرد که چهبسا اگر تیر هم از پایش بکشند متوجه نشود و به درکی از خود و پیرامونش میرسد که حتی در سختترین مصیبتها، فقط زیبایی میبیند (حضرت زینب س در دربار ابنزیاد فرمود: جز زیبایی ندیدم)؛ و از طرف دیگر، آن لذتهای فوری غالبا عوارضی برای سلامتی و … دارد و این محرومیتها مزایا و ثمراتی در زندگی دنیوی دارد – مانند استحکام پیوند خانوادگی و رسیدن به تجربه عشقورزی، و … – که او از آن عوارض در امان میماند و از این مزایا هم بهرهمند میشود؛ و لذا سرجمع لذتهای یک متدین واقعی در دنیا، اگر بیش از لذتهای یک بیدین نباشد، کمتر نیست.
[۱] . متن کامل حدیث بدین صورت است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَسِّنٍ الْمِيثَمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي مَنْصُورٍ الْمُتَطَبِّبِ فَقَالَ أَخْبَرَنِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُقَفَّعِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ تَرَوْنَ هَذَا الْخَلْقَ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَوْضِعِ الطَّوَافِ مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسْمَ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَّا ذَلِكَ الشَّيْخُ الْجَالِسُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَأَمَّا الْبَاقُونَ فَرَعَاعٌ وَ بَهَائِمُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ وَ كَيْفَ أَوْجَبْتَ هَذَا الِاسْمَ لِهَذَا الشَّيْخِ دُونَ هَؤُلَاءِ قَالَ لِأَنِّي رَأَيْتُ عِنْدَهُ مَا لَمْ أَرَهُ عِنْدَهُمْ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ لَا بُدَّ مِنِ اخْتِبَارِ مَا قُلْتَ فِيهِ مِنْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْمُقَفَّعِ لَا تَفْعَلْ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْسِدَ عَلَيْكَ مَا فِي يَدِكَ فَقَالَ لَيْسَ ذَا رَأْيَكَ وَ لَكِنْ تَخَافُ أَنْ يَضْعُفَ رَأْيُكَ عِنْدِي فِي إِحْلَالِكَ إِيَّاهُ الْمَحَلَّ الَّذِي وَصَفْتَ فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ أَمَّا إِذَا تَوَهَّمْتَ عَلَيَّ هَذَا فَقُمْ إِلَيْهِ وَ تَحَفَّظْ مَا اسْتَطَعْتَ مِنَ الزَّلَلِ وَ لَا تَثْنِي عِنَانَكَ إِلَى اسْتِرْسَالٍ فَيُسَلِّمَكَ إِلَى عِقَالٍ وَ سِمْهُ مَا لَكَ أَوْ عَلَيْكَ قَالَ فَقَامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ وَ بَقِيتُ أَنَا وَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ جَالِسَيْنِ فَلَمَّا رَجَعَ إِلَيْنَا ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ قَالَ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ مَا هَذَا بِبَشَرٍ وَ إِنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا رُوحَانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً وَ يَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً فَهُوَ هَذَا فَقَالَ لَهُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ جَلَسْتُ إِلَيْهِ فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُ غَيْرِي ابْتَدَأَنِي فَقَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ عَلَى مَا يَقُولُونَ يَعْنِي أَهْلَ الطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُونَ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ اسْتَوَيْتُمْ وَ هُمْ فَقُلْتُ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ أَيَّ شَيْءٍ نَقُولُ وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ مَا قَوْلِي وَ قَوْلُهُمْ إِلَّا وَاحِدٌ فَقَالَ وَ كَيْفَ يَكُونُ قَوْلُكَ وَ قَوْلُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ يَقُولُونَ إِنَّ لَهُمْ مَعَاداً وَ ثَوَاباً وَ عِقَاباً وَ يَدِينُونَ بِأَنَّ فِي السَّمَاءِ إِلَهاً وَ أَنَّهَا عُمْرَانٌ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ السَّمَاءَ خَرَابٌ لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ قَالَ فَاغْتَنَمْتُهَا مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ مَا مَنَعَهُ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا يَقُولُونَ أَنْ يَظْهَرَ لِخَلْقِهِ وَ يَدْعُوَهُمْ إِلَى عِبَادَتِهِ حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ مِنْهُمُ اثْنَانِ وَ لِمَ احْتَجَبَ عَنْهُمْ وَ أَرْسَلَ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ وَ لَوْ بَاشَرَهُمْ بِنَفْسِهِ كَانَ أَقْرَبَ إِلَى الْإِيمَانِ بِهِ فَقَالَ لِي وَيْلَكَ وَ كَيْفَ احْتَجَبَ عَنْكَ مَنْ أَرَاكَ قُدْرَتَهُ فِي نَفْسِكَ نُشُوءَكَ وَ لَمْ تَكُنْ وَ كِبَرَكَ بَعْدَ صِغَرِكَ وَ قُوَّتَكَ بَعْدَ ضَعْفِكَ وَ ضَعْفَكَ بَعْدَ قُوَّتِكَ وَ سُقْمَكَ بَعْدَ صِحَّتِكَ وَ صِحَّتَكَ بَعْدَ سُقْمِكَ وَ رِضَاكَ بَعْدَ غَضَبِكَ وَ غَضَبَكَ بَعْدَ رِضَاكَ وَ حُزْنَكَ بَعْدَ فَرَحِكَ وَ فَرَحَكَ بَعْدَ حُزْنِكَ وَ حُبَّكَ بَعْدَ بُغْضِكَ وَ بُغْضَكَ بَعْدَ حُبِّكَ وَ عَزْمَكَ بَعْدَ أَنَاتِكَ وَ أَنَاتَكَ بَعْدَ عَزْمِكَ وَ شَهْوَتَكَ بَعْدَ كَرَاهَتِكَ وَ كَرَاهَتَكَ بَعْدَ شَهْوَتِكَ وَ رَغْبَتَكَ بَعْدَ رَهْبَتِكَ وَ رَهْبَتَكَ بَعْدَ رَغْبَتِكَ وَ رَجَاءَكَ بَعْدَ يَأْسِكَ وَ يَأْسَكَ بَعْدَ رَجَائِكَ وَ خَاطِرَكَ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وَهْمِكَ وَ عُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ عَنْ ذِهْنِكَ وَ مَا زَالَ يُعَدِّدُ عَلَيَّ قُدْرَتَهُ الَّتِي هِيَ فِي نَفْسِي الَّتِي لَا أَدْفَعُهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيَظْهَرُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ وَ زَادَ فِي حَدِيثِ ابْنِ أَبِي الْعَوْجَاءِ حِينَ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ عَادَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ فِي الْيَوْمِ الثَّانِي إِلَى مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَلَسَ وَ هُوَ سَاكِتٌ لَا يَنْطِقُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّكَ جِئْتَ تُعِيدُ بَعْضَ مَا كُنَّا فِيهِ فَقَالَ أَرَدْتُ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَعْجَبَ هَذَا تُنْكِرُ اللَّهَ وَ تَشْهَدُ أَنِّي ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ الْعَادَةُ تَحْمِلُنِي عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَمَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْكَلَامِ قَالَ إِجْلَالًا لَكَ وَ مَهَابَةً مَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي بَيْنَ يَدَيْكَ فَإِنِّي شَاهَدْتُ الْعُلَمَاءَ وَ نَاظَرْتُ الْمُتَكَلِّمِينَ فَمَا تَدَاخَلَنِي هَيْبَةٌ قَطُّ مِثْلُ مَا تَدَاخَلَنِي مِنْ هَيْبَتِكَ قَالَ يَكُونُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَفْتَحُ عَلَيْكَ بِسُؤَالٍ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ أَ مَصْنُوعٌ أَنْتَ أَوْ غَيْرُ مَصْنُوعٍ فَقَالَ عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ بَلْ أَنَا غَيْرُ مَصْنُوعٍ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَصِفْ لِي لَوْ كُنْتَ مَصْنُوعاً كَيْفَ كُنْتَ تَكُونُ فَبَقِيَ عَبْدُ الْكَرِيمِ مَلِيّاً لَا يُحِيرُ جَوَاباً وَ وَلِعَ بِخَشَبَةٍ كَانَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ طَوِيلٌ عَرِيضٌ عَمِيقٌ قَصِيرٌ مُتَحَرِّكٌ سَاكِنٌ كُلُّ ذَلِكَ صِفَةُ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنْ كُنْتَ لَمْ تَعْلَمْ صِفَةَ الصَّنْعَةِ غَيْرَهَا فَاجْعَلْ نَفْسَكَ مَصْنُوعاً لِمَا تَجِدُ فِي نَفْسِكَ مِمَّا يَحْدُثُ مِنْ هَذِهِ الْأُمُورِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الْكَرِيمِ سَأَلْتَنِي عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ يَسْأَلْنِي عَنْهَا أَحَدٌ قَبْلَكَ وَ لَا يَسْأَلُنِي أَحَدٌ بَعْدَكَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَبْكَ عَلِمْتَ أَنَّكَ لَمْ تُسْأَلْ فِيمَا مَضَى فَمَا عَلَّمَكَ أَنَّكَ لَا تُسْأَلُ فِيمَا بَعْدُ عَلَى أَنَّكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ نَقَضْتَ قَوْلَكَ- لِأَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ الْأَشْيَاءَ مِنَ الْأَوَّلِ سَوَاءٌ فَكَيْفَ قَدَّمْتَ وَ أَخَّرْتَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ أَزِيدُكَ وُضُوحاً أَ رَأَيْتَ لَوْ كَانَ مَعَكَ كِيسٌ فِيهِ جَوَاهِرُ فَقَالَ لَكَ قَائِلٌ هَلْ فِي الْكِيسِ دِينَارٌ فَنَفَيْتَ كَوْنَ الدِّينَارِ فِي الْكِيسِ فَقَالَ لَكَ صِفْ لِيَ الدِّينَارَ وَ كُنْتَ غَيْرَ عَالِمٍ بِصِفَتِهِ هَلْ كَانَ لَكَ أَنْ تَنْفِيَ كَوْنَ الدِّينَارِ عَنِ الْكِيسِ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ قَالَ لَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالْعَالَمُ أَكْبَرُ وَ أَطْوَلُ وَ أَعْرَضُ مِنَ الْكِيسِ فَلَعَلَّ فِي الْعَالَمِ صَنْعَةً مِنْ حَيْثُ لَا تَعْلَمُ صِفَةَ الصَّنْعَةِ مِنْ غَيْرِ الصَّنْعَةِ فَانْقَطَعَ عَبْدُ الْكَرِيمِ وَ أَجَابَ إِلَى الْإِسْلَامِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَ بَقِيَ مَعَهُ بَعْضٌ فَعَادَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ فَقَالَ أَقْلِبُ السُّؤَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ مَا الدَّلِيلُ عَلَى حَدَثِ الْأَجْسَامِ فَقَالَ إِنِّي مَا وَجَدْتُ شَيْئاً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً إِلَّا وَ إِذَا ضُمَّ إِلَيْهِ مِثْلُهُ صَارَ أَكْبَرَ وَ فِي ذَلِكَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَى وَ لَوْ كَانَ قَدِيماً مَا زَالَ وَ لَا حَالَ لِأَنَّ الَّذِي يَزُولُ وَ يَحُولُ يَجُوزُ أَنْ يُوجَدَ وَ يُبْطَلَ فَيَكُونُ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ دُخُولٌ فِي الْحَدَثِ وَ فِي كَوْنِهِ فِي الْأَزَلِ دُخُولُهُ فِي الْعَدَمِ وَ لَنْ تَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْعَدَمِ وَ الْحُدُوثِ وَ الْقِدَمِ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ فَقَالَ عَبْدُ الْكَرِيمِ هَبْكَ عَلِمْتَ فِي جَرْيِ الْحَالَتَيْنِ وَ الزَّمَانَيْنِ عَلَى مَا ذَكَرْتَ وَ اسْتَدْلَلْتَ بِذَلِكَ عَلَى حُدُوثِهِا فَلَوْ بَقِيَتِ الْأَشْيَاءُ عَلَى صِغَرِهَا مِنْ أَيْنَ كَانَ لَكَ أَنْ تَسْتَدِلَّ عَلَى حُدُوثِهِنَّ فَقَالَ الْعَالِمُ ع إِنَّمَا نَتَكَلَّمُ عَلَى هَذَا الْعَالَمِ الْمَوْضُوعِ فَلَوْ رَفَعْنَاهُ وَ وَضَعْنَا عَالَماً آخَرَ كَانَ لَا شَيْءَ أَدَلَّ عَلَى الْحَدَثِ مِنْ رَفْعِنَا إِيَّاهُ وَ وَضْعِنَا غَيْرَهُ وَ لَكِنْ أُجِيبُكَ مِنْ حَيْثُ قَدَّرْتَ أَنْ تُلْزِمَنَا فَنَقُولُ إِنَّ الْأَشْيَاءَ لَوْ دَامَتْ عَلَى صِغَرِهَا لَكَانَ فِي الْوَهْمِ أَنَّهُ مَتَى ضُمَّ شَيْءٌ إِلَى مِثْلِهِ كَانَ أَكْبَرَ وَ فِي جَوَازِ التَّغْيِيرِ عَلَيْهِ خُرُوجُهُ مِنَ الْقِدَمِ كَمَا أَنَّ فِي تَغْيِيرِهِ دُخُولَهُ فِي الْحَدَثِ لَيْسَ لَكَ وَرَاءَهُ شَيْءٌ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَانْقَطَعَ وَ خُزِيَ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْعَامِ الْقَابِلِ الْتَقَى مَعَهُ فِي الْحَرَمِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ شِيعَتِهِ إِنَّ ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ قَدْ أَسْلَمَ فَقَالَ الْعَالِمُ ع هُوَ أَعْمَى مِنْ ذَلِكَ لَا يُسْلِمُ فَلَمَّا بَصُرَ بِالْعَالِمِ قَالَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع مَا جَاءَ بِكَ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ عَادَةُ الْجَسَدِ وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ وَ لِنَنْظُرَ مَا النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْيِ الْحِجَارَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع أَنْتَ بَعْدُ عَلَى عُتُوِّكَ وَ ضَلَالِكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَذَهَبَ يَتَكَلَّمُ فَقَالَ لَهُ ع لا جِدالَ فِي الْحَجِ وَ نَفَضَ رِدَاءَهُ مِنْ يَدِهِ وَ قَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْتَ فَأَقْبَلَ عَبْدُ الْكَرِيمِ عَلَى مَنْ مَعَهُ فَقَالَ وَجَدْتُ فِي قَلْبِي حَزَازَةً فَرُدُّونِي فَرَدُّوهُ فَمَاتَ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ.
بازدیدها: ۲۱