ترجمه
و قطعاً پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد؛ بدرستی که او دارای حکمت و علم کامل است.
نکات ترجمه
«يَحْشُر»
ماده «حشر» در اصل به معنای «سوق دادن» و «برانگیختن» (بعث و انبعاث)، و در واقع هر جمع کردنی است که با سوق دادن همراه باشد (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۶۵؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۲۲۴) و غالبا در مورد بیرون آوردن یک جماعت از جایگاه خود و سوق دادن و برانگیختن آنها برای جنگ و مانند آن به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۷) در قرآن کریم هم در مورد این گونه جمع شدنهای دنیوی به کار رفته (مثلا: وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ، شعراء/۳۶؛ وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ، نمل/۱۷) و هم درباره برانگیختن افراد در قیامت (از ۴۳ مورد کاربرد این ماده، ۳۵ مورد آن مربوط به برانگیختن بعد از مرگ است که برخی از آنها مشخصا ناظر به «رجعت» میباشد (مانند: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ “فَوْجاً مِمَّنْ” يُكَذِّبُ بِآياتِنا، نمل/۸۳). و چنانکه قبلا اشاره هم شد (جلسه۱۶۸) تفاوت کلمه «حشر» با «جمع» در این است که در کلمه حشر معنای «سوق دادن» هم نهفته است.
درباره دو کلمه «حَكيم» و «عَليم» در جلسه ۲۲۲ (بقره/۳۲) توضیح داده شد.[۱]
حدیث
۱) امیرالمومینن ع در خطبه ای فرمودند:
و آن روزی است که خداوند اولین و آخرین را در آن جمع میکند، برای انجام محاسبهای جامع و دقیق و جزا دادن اعمال، در حالی که همگان خاضع ایستادهاند؛ عرق از سر و رویشان ریزان است و زمین زیر پایشان لرزان؛ نیکوحالترین آنها کسی است که برای نهادن پایش جایی، و برای نفس کشیدن [یا برای راحتیاش] فضایی بیابد.
نهجالبلاغه، خطبه۱۰۲
وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ خُضُوعاً قِيَاماً قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ فَأَحْسَنُهُمُ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً.
۲) امیرالمومینن ع در خطبه ای فرمودند:
آنگاه که موعد مقرر سر رسد، و اندازههای امور در رسد و آخر آفريدگان به آغاز آن پيوندد، و از اراده خدا آنچه بر ایجاد دوباره مخلوقات تعلق گرفته، فرا رسد؛
آسمان را بتکاند و بشكافد، و زمين را بجنباند و سخت بلرزاند؛
كوهها را از بن بركند و پراکنده کند، چنانكه از هيبت جلالش، و بيم سطوتش درهم کوبیده شوند؛
و هر آن که را که در زمين [مدفون] است بیرون آورد، و پس از پوسیدگی دوباره حیات بخشد، و پس از پراكندگى گرد هم آورد، تا آنها را مورد سوال قرار دهد از كردارهاى پنهان و كارهاى كرده در نهان؛
و آنان را دو گروه سازد: بر گروهى نعمت بخشد، و گروه ديگر را در عتاب كشد.
امّا طاعت پيشگان، به پاداش، جوار خود ارزانىشان دارد و در خانه خويش جاودانشان سازد، جايى كه فرود آمدگان از آن رخت برنبندند، و دگرگون حال نگردند. نه جزع و فزعی آنان را فرا گيرد و نه بيمارىای بدانها روى آورد، نه خطرى برایشان پيش آيد و نه سفرى آنها را به زحمت اندازد.
و امّا نافرمانان، آنان را در بدترين جاى فرود آرد و دستهاشان را با غل در گردن درآرد و پيشانيهاشان را تا به قدمها فرو دارد، و بر آنان بپوشاند جامه قطران و پارههای آتش سوزان، در عذابى كه سخت گداخته شده، و دری که به روى ساكنانش بسته شده، در آتشى زبانهزن و غرّنده، با زبانهاى سوزان و آوايى ترساننده. مقیم آن از آنجا رخت نتواند بست، و اسير آن با فدیه از آنجا نتواند رست، و قيدهاى آن را نتوان شكست. آن سرا را نه مدّتى است كه سر رسد، و نه اجلی است که برای مردمش در رسد.
نهجالبلاغه، خطبه۱۰۹ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۰۵-۱۰۶)
حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.
۳) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
وقتی خداوند عز و جل در روز قیامت همه بندگانش را مبعوث میکند، همگی را در زمین صاف و همواری جمع میکند؛ پس دیدگانشان نافذ و گوشهایشان شنوا گردد؛ و شبها و روز را نیز محشور کنند و مکانها و زمانها بر اعمال بندگان گواهی دهند؛
پس هر که عمل صالحی انجام داده، اعضاءو جوارحش، و مکانهایش و ماهها و سالها و ساعات و ایامش، و نیز شبهای جمعه و ساعات و ایام آن، بر او شهادت دهند؛ پس بدین سبب به سعادت ابدی برسد؛
و کسی که کار بدی انجام دهد، اعضاءو جوارحش، و مکانهایش و ماهها و سالها و ساعات و ایامش، و نیز شبهای جمعه و ساعات و ایام آن، بر او شهادت دهند؛ پس بدین سبب به شقاوت ابدی برسد.
هشدار! برای روز قیامت بکوشید و زاد و توشه آماده کنید برای روزی که همه جمع میشوند، روزی که ندا داده میشود؛ و از گناهان دوری کنید، که با تقوای الهی است که به خلاص میتوان امید بست.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۶۵۵
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص …
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِبَادَهُ أَجْمَعِينَ وَ إِمَاءَهُ، فَيَجْمَعُهُمْ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ فَيَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، وَ يُحْشَرُ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامُ، وَ تُسْتَشْهَدُ الْبِقَاعُ وَ الشُّهُورُ عَلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ، فَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً شَهِدَتْ لَهُ جَوَارِحُهُ وَ بِقَاعُهُ، وَ شُهُورُهُ، وَ أَعْوَامُهُ وَ سَاعَاتُهُ، وَ أَيَّامُهُ. وَ لَيَالِي الْجُمَعِ وَ سَاعَاتُهَا وَ أَيَّامُهَا، فَيَسْعَدُ بِذَلِكَ سَعَادَةَ الْأَبَدِ وَ مَنْ عَمِلَ سُوءاً شَهِدَتْ عَلَيْهِ جَوَارِحُهُ، وَ بِقَاعُهُ، وَ شُهُورُهُ وَ أَعْوَانُهُ، وَ سَاعَاتُهُ [وَ أَيَّامُهُ] وَ لَيَالِي الْجُمَعِ وَ سَاعَاتُهَا وَ أَيَّامُهَا، فَيَشْقَى بِذَلِكَ شَقَاءَ الْأَبَدِ.
أَلَا فَاعْمَلُوا [الْيَوْمَ] لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ أَعِدُّوا الزَّادَ لِيَوْمِ الْجَمْعِ يَوْمَ التَّنَادِ، وَ تَجَنَّبُوا الْمَعَاصِيَ، فَبِتَقْوَى اللَّهِ يُرْجَى الْخَلَاص…[۲]
تدبر
۱) «وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ»
بعد از اینکه (در آیه قبل) فرمود که ما نسبت به همه مستقدمین و مستاخرین (جلورفتگان و واپسماندگان، گذشتگان و آیندگان) علم داریم؛ در این آیه میفرماید پروردگارت کسی است که همه آنها را در روز قیامت برمیانگیزاند و با سوق دادن آنها همه را در یکجا جمع میکند و این کارش هم از روی علم و حکمت است.
نکته تخصصی انسانشناسی
ما انسانها در زمانها و مکانهای مختلف زندگی میکنیم؛ و گاه گمان میکنیم که تاثیرات زندگیمان فقط محدود به کسانی است که در زمان و مکان ما زندگی میکنند. امروزه با گسترش ارتباطات، تا حدودی به فهم این واقعیت رسیدهایم که زندگی ما با انسانهایی که در مکانهای دیگر زندگی میکنند نیز مرتبط است؛ و با اندکی دقت میتوان فهمید که زندگی ما با انسانهای زمانهای دیگر هم گره خورده است؛ چرا که هر کسی که هر کاری میکند و در دیگران (نزدیک یا دور) اثری میگذارد، (حتی اگر این اثر به خاطر اطلاع از اقدام او در هزار سال بعد باشد) این اثر یک ارتباطی بین او و دیگران برقرار میکند.
پس،
من به همه انساهای عالم مرتبط هستم. و ظاهرا یکی از علتهای «حشر» (جمع آوردن همه انسانها در یک موقعیت واحد) این است که برای حسابرسی دقیق، همه باید حاضر باشند.
۲) «وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ»
عبارت «او حکیم و علیم است» دلیل است بر مدعای «پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد.» زیرا حشر اولا متوقف بر حکمت است که هرکسی به نتیجه عمل خود برسد و آفرینش انسانها بیهوده نباشد؛ و ثانیا متوقف بر علمی است که چیزی از کسی فروگذار نگردد. (المیزان، ج۱۲، ص۱۴۷)
نکته تخصصی تفسیری
قرآن کریم، وقتی اصرار دارد در آیاتش بیندیشیم، معنایش این است که سخنش سخن استدلالی است؛ و تعبّد در منطق قرآن، به معنای پذیرفتنِ چشم و گوش بسته نیست.
یکی از مدلهای استدلالی قرآن کریم، «ارائه نکات خداشناسی» و سپس «استفاده از مبانی خداشناسی در شناخت همه چیز» است این است؛ بدین صورت که بعد از بیان یک مدعا، صفاتی از صفات خدا را مطرح میکند؛ که اگر کسی نیک بیندیشد، اولا میفهمد که امکان ندارد خدا، خدا باشد اما آن صفت را نداشته باشد؛ و ثانیا اگر آن صفت در خدا باشد، حتما آن مدعای مطرح شده معتبر است.
تطبیق بر آیه
گام اول: اگر خدا به عنوان خدا شناخته شود، معلوم است که سراسر علم و حکمت است و هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمیدهد.
گام دوم: اگر خدا همه کارهایش بر اساس علم و حکمت است، پس اگر انسانهایی آفریده، آفرینش آنها بدون حکمت نبوده، پس باید معادی و نتیجهگیریای از آفرینش آنها در کار باشد؛ و اگر اینها که در زمانهای مختلف بودهاند، با هم ارتباط واقعی دارند، لازم است که در آن نتیجهگیری نهایی، همه آنها با هم جمع شوند که هریک بتواند به نحو تمام و کمال نتایج همه کارهای خویش را دریافت کند.
۳) «وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ»
در آیات قبل، خدا به عنوان «متکلم» بود الان به عنوان «غایب» حکایت میشود (إنّا ï إنّه) ؛ و نیز خطاب به «همه مخاطبین» بود و در این آیه تغییر کرد و فقط متوجه یک نفر (شخص پیامبر) شد (کم ï ک). چرا؟
الف. عبارت «قطعاً پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد» دلالت بر حصر میکند (یعنی برانگیختن مردم کار انحصاری خداست) و حصر در جایی مطرح میشود که اصل مطلب، قطعی و مسلم باشد در حالی که عدهای از عموم مردم (که مخاطب آیات قبل بودند) منکر معاد هستند. پس آیه از خطاب به عموم مردم، به خطاب به پیامبر برگشت و برای او حکایت کرد که این واقعه حتما به دست خداوند رخ میدهد (المیزان، ج۱۲، ص۱۴۷)
ب. این آیه جمعبندی آیات قبل است و در مقام جمعبندی، تغییر از حالت متکلم به حالت غایب، مساله را قطعیتر نشان میدهد: ما زمین و آسمان را چنین و چنان آفریدیم و افراد را زنده میکنیم و میمیرانیم و به همه علم داریم؛ قطعا پروردگارت همه را یکجا محشور میکند.
ج. اگرچه خدا واحد است، اما ربوبیت او متناسب با آنچه مورد ربوبیت قرار می گیرد، متفاوت است: ربوبیت برترین مخلوق (یعنی وجود مقدس پیامبر خاتم ص) غیر از ربوبیت مثلا یک دانه سیب است. اگر خدا در حشر همه را گرد میآورد، با بالاترین مرتبه ربوبیتش (که ربوبیت پیامبر خاتم ص است) تجلی میکند؛ لذا برای اشاره کردن به تاثیر این مقام، چارهای نیست جز اینکه تعبیر «ربک» را بیاورد، که چون اسم ظاهر است، بعدا باید با ضمیر مفرد غایب بدان اشاره شود؛ و نیز چون مقام ربوبیت برترین مخلوق مد نظر است، باید تعبیر «کَ: تو» را به جای «کُم: شما» بیاورد.
د. …
[۱] . توضیح مذکور به قرار ذیل است:
«علیم» وزنش وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار میرود؛ اما عموما اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانستهاند (تاج العروس، ج۱۷، ص۵۰۰) و ظاهرا ضابطهاش این است که اگر بتوان از ماده مربوطه، اسم فاعل بسازیم صیغه مبالغه است؛ و اگر اسم فاعل آن چندان رایج نباشد (مثلا رحیم) صفت مشبهه میباشد.
در تفاوت بین «عالم» و «علیم» هم گفتهاند «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» میکند یعنی در جایی به کار میرود که معلومی در کار باشد و همواره متعدی است؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشاندهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته میشود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی میگویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد. (الفروق في اللغة، ص۸۰)
«الْحَكيمُ» از ماده «حکم» است که گفتهاند اصل این ماده دلالت بر «منع» کردن دارد: «حُکم» منع از ظلم است و «حکمت» منع از جهالت است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۹۱) و برخی توضیح دادهاند که نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب میکند لذا به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» میگویند و «حُکم» کردن هم آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست؛ «حاکم» کسی است که بین مردم حکم میکند و «حَکَم» هم کسی است که در حکم کردن متخصص باشد و «حکمت» هم به معنای این است که بر اساس علم، حکم شود و وقتی در مورد خدا که به کار میرود به معنای علم خداوند به اشیاء و ایجاد آنها در کمال احکام است و «مُحکم» هم یعنی چیزی که شک و شبهه و خللی در آن راه نداشته باشد و در معنای «حکیم» همچنین گفتهاند که به معنای کسی است که کار خود را محکم و بیخلل انجام میدهد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۸-۲۵۱)
[۲] . در همین مضمون روایتی هم که در جلسه ۷۸۰ آمده قابل توجه است:
http://yekaye.ir/ya-seen-36-32/
بازدیدها: ۱۴