ترجمه
[خداوند منزه است از آنچه وصف میکنند] به غیر از [توصیف] بندگان خالصشدهی خدا.
توضیحی درباره «مخلَصین»
«مخلَصین»: اسم مفعول از ریشه «خلص» است.
«خلص» در جایی گفته میشود که چیزی مشوب (آلوده) شده باشد سپس نجات پیدا کند و سالم شود (نشب، ثم نجا و سلم) (کتاب العین۴/ ۱۸۶) فرق «خلوص» با «نجات» در این است «نجات در جایی است که حتما اذیتی در کار باشد، اما خلوص چنین نیست و به خروج از هر گرفتاریای گفته میشود (الفروق فی اللغه/۲۹۴) همچنین تفاوتش با «محض» در این است که «محض» درباره هرگونه عدم اختلاط است، اما در «خلوص» یک نوعی برگزیدن و اقدام کردن نهقته است (همان)[۱]. همچنین فرق «خالص» با «صاف» در این است که در «صاف» -برخلاف «خالص» – نیاز نیست که قبلش مشوب و آلوده باشد (مفردات ألفاظ القرآن/۲۹۲) خلاصه اینکه «خلوص» به معنای صاف کردن و پاک کردن از هرگونه شائبه و اختلاط و آلودگی است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۳/ ۱۰۲)
ریشه «خلص» در قرآن کریم هم به صورت اسم فاعل (مخلِص: خالص کننده) (مثلا: اعراف/۲۹؛ یونس/۲۲) آمده است و هم به صورت اسم مفعول (مخلَص: خالص شده). جایگاه مخلَص بالاتر از مخلِص است؛ زیرا مخلِص کاملا خالص نشده و هنوز در حال خالص کردن خویش است؛ اما مخلَص از این مرحله گذر کرده و دیگر خالص شده است.
کسی که به مقام مخَلصین برسد، به مقام عصمت رسیده است؛ زیرا ریشه هر خطا، مداخله شیطان در آدمی است و شیطان برای نفوذ در کسی که از هر امر غیرخداییای خالص شده، هیچ راهی ندارد (ص/۸۲)
کاربرد کلمه «مخلَصین» درباره انبیاء یکی از ادله قرآنی عصمت ایشان است.
نکته
اندکی از مفسران – مثلا: التفسیر الکبیر (فخر رازی) ۲۶/ ۳۶۰)- ویا مترجمان – مثلا: نوبری- استثنا (الا عباد …) را نه مربوط به آیه قبل، بلکه مربوط به دو آیه قبلتر (فإنهم لمحضرون) دانستهاند. آن معنا غلط نیست چنانکه آیات ۱۲۷-۱۲۸ صافات دقیقا به همین صورت است؛ اما به لحاظ نحوی، همواره استثناء را به نزدیکترین عامل زدن، ترجیح دارد و لذا برخی مفسران صریحا با این تفسیر مخالفت کردهاند: مثلا الصافی (فیض کاشانی) ۴/ ۲۸۱.
حدیث
۱) روي عن جده أبي جعفر الباقر ع «كل ما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم؛ و لعل النمل الصغار يتوهم أن لله زبانيين فإن ذلك كمالها و يتوهم أن عدمهما نقصان لمن لم يتصف بهما و هكذا حال العقلاء فيما يصفون اللَّه تعالى به»
الوافي (للفیض) ج۱، ص۴۰۸
امام رضا ع از امام باقر ع روایت کردهاند که:
هرچیزی که با اوهام خودتان در دقیقترین معنا [در مورد خداوند، تصور میکنید و با آن خدا را از سایر اشیاء] متمایز میکنید، ساخته و پرداخته شماست و به خودتان برمیگردد؛ و [بر همین منوال] چهبسا مورچه کوچک هم توهم میکند که خداوند دو شاخک دارد؛ زیرا کمال خود را در آن [شاخکها] میبیند و گمان میکند نداشتن آنها، برای کسی که شاخک ندارد، نقص است؛ و این گونه است حال عقلا در مورد آن اموری که خدا را با آن توصیف میکنند.
۲) امیرالمومنین و سایر ائمه اطهار در فرازی از مناجات شعبانیه میگفتند:
إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك
إقبال الأعمال، ج۲، ص۶۸۶
خدایا، کمال انقطاع به سوی تو (از همه بریدن و فقط به تو پیوستن) را به من عنایت فرما و چشم دل ما را با فروغ نگاه آن به تو نورانی فرما تا چشمان دل ما حجابهای نورانی را بدرد تا به معدن عظمت واصل گردد و روحهای ما به مقام عز قدس تو درآویزد.
۳) فَمِنَ الدُّعَاءِ فِي سَحَرِ كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، مَا رَوَيْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ الزَّرَّادِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ أَنَّهُ قَالَ:
كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يُصَلِّي عَامَّةَ لَيْلِهِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا كَانَ فِي السَّحَرِ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِك …
…بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت …
إقبال الأعمال، ج۱، ص۶۷؛ مفاتیحالجنان، دعای ابوحمزه ثمالی
ابوحمزه ثمالی از امام سجاد ع دعایی را برای شبهای ماه رمضان نقل کرده که در کتاب مفاتیحالجنان به نام دعای ابوحمزه ثمالی معروف است. در فرازی از این دعا میفرماید:
خدایا، تو را با خودت شناختم و تو مرا به سوی خود راهنمایی کردی و به خودت دعوت کردی و اگر تو نبودی [اگر راهنمایی تو نبود] نمیدانستم که تو کیستی …
تدبر
۱) مادام که «منیّت» (خودخواهی) در ما غلبه دارد و خودمان و ذهن خودمان را برتر از همه چیز میپنداریم، هر توصیفی از خدا که انجام دهیم، در حد خودمان است، نه در حد خدا: عملا صفات خود را – هرچند به نحو کاملتر – به خدا نسبت میدهیم (حدیث ۱)؛ پس توصیف ما از او توصیف مناسبی نیست و او فوق توصیف ماست.
اما وقتی منیت کنار رفت و خالص شدیم، از «من» چیزی نمیماند؛ پس دیگر ذهن من نیست که او را توصیف میکند، خودش است که خود را توصیف میکند؛ و با خودش خودش را میشناسیم (حدیث۳). برای همین است که از هر توصیفی منزه است مگر از توصیف مخلَصین.
۲) عدهای از بندگان خدا، مخلَص هستند؛ پس انسان میتواند به مقام مخلَص برسد؛ پس میتوان به مرحله عصمت رسید، میتوان به مرحلهای رسید که دیگر هیچ اشتباه و خطا و گناهی نداشته باشیم. میتوان به حقیقت محض رسید و خطا نکرد. میتوان خلیفه خدا شد.
۳) در قرآن هرجا وصف «مخلَصین» آمده، موصوفش «عباد خدا» است (عبادالله، عبادک، عبادنا): برای مخلَص شدن فقط یک راه هست: بندهی خدا باشیم؛ نه بنده هیچکس و هیچ چیز دیگر. بسیاری از ما بنده خدا هستیم، اما همزمان بنده پول، بنده شهرت، بنده شهوت، بنده غضب، بنده حرف مردم، بنده خواستههای همسر و فرزند، یا بنده … هم هستیم. اکثر ما مومنیم اما در همان حال مشرکیم (یوسف/۱۰۶)
برای مخلَص شدن، باید از همه چیز جدا شویم، حتی از حجابهای نورانی بگذریم و در بند خوبیها هم نمانیم (حدیث۲) و فقط بنده خدا باشیم، بنده حقیقت محض؛ و نه فقط در مقابل حقیقت، بلکه حتی در عرض آن هم هیچ خواستهای نداشته باشیم.
ماه رمضان در پیش است و شیطانها در بند. بیایید از این فرصت استفاده کنیم و بکوشیم تمرین کنیم که فقط بنده خدا شویم.
۴) تاثیر عمل و «نحوهی بودن» در معرفت: مخلَص شدن، در رسیدن به فهم ذهنی و درنیتجه توصیف صحیح و بیخطا، موثر است؛ بلکه برای رسیدن به حقیقت محض، تنها راه است.
۵) نکتهای برای پژوهشگران «فلسفه دین»
اسلام (و سایر ادیان ابراهیمی) را متهم میکنند که خدایش، خدای انسانوار (personal) است. تصریح قرآن کریم به اینکه خداوند منزه از توصیف هر انسان غیرمخلَصی است، (بویژه توضیح آن در حدیث ۱) بخوبی نشان میدهد که خدای اسلام، خدای انسانوار نیست.
[۱] . ظاهرا به همین جهت است که برخی «مخلَصون» را به معنای «مختارون» (برگزیدگان) گرفتهاند (کتاب العین۴/ ۱۸۶)
بازدیدها: ۱۵۳