ترجمه
[نازل شد] بر قلبت؛ تا از انذاردهندگان باشی.
نکات ادبی
«عَلى قَلْبِكَ» متعلق به «نزل» در آیه قبل است.
«الْمُنْذِر» اسم فاعل از مصدر «إنذار» است. «انذار» به معنای ابلاغ و بیانی است که با ترساندن توأم باشد (در فارسی: هشدار دادن) چنانکه «تبشیر» هم خبری است که مشتمل بر امر مسرتبخش باشد (مفردات ألفاظ القرآن/۷۹۸) و گفته شده[۱] که «نَذْر» هم از همین ریشه است، چون مطلبی است که شخص میترسد که با آن مخالفت کند (معجم المقاييس اللغة۵/ ۴۱۵).
در تفاوت «انذار» با «ترساندن» (تخویف)، گفته شده که انذار، نه هرگونه ترساندن، بلکه ترساندنی است که موضع ترس، و چرایی ترسناک بودن را برای مخاطب آشکار میکند و ناشی از نوعی احسان و خیرخواهی از جانب انذاردهنده است و هرچه آن امری که سزاوار ترسیدن است عظیمتر باشد، این احسان بیشتر است.[۲] (الفروق في اللغة/۲۳۷)
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که فرمود:
قلب هرگز یقین نمیکند که حق باطل است و نیز هرگز یقین نمیکند که باطل حق است. [یعنی امکان ندارد که قلب به طور یقینی حق را باطل ویا باطل را حق قلمداد کند.]
تفسير العياشي، ج۲، ص۵۳
يونس بن عمار عن أبي عبد الله قال لا يستيقن القلب أن الحق باطل أبدا، و لا يستيقن أن الباطل حق أبدا.
۲) رسول خدا ص فرمود: حضرت داوود با پروردگارش مناجات میکرد، عرض کرد: خدایا! هر سلطانی خزانهای دارد؛ خزانه تو کجاست؟
خداوند جل جلاله فرمود: من خزانهای دارم بزرگتر از عرش و وسیعتر از کسی و پاکتر از بهشت و زیباتر از ملکوت؛ که زمینش معرفت است، و آسمانش ایمان است؛ و خورشیدش شوق است؛ و ماهش محبت است؛ و ستارگانش خطورات [ذهنی] است؛ و ابرش عقل است؛ و بارانش رحمت است؛ و درختانش طاعت است؛ و میوهاش حکمت است؛ و چهار در دارد: علم و حلم و صبر و رضا؛ بدان که آن همان قلب است.
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج۱، ص: ۲۴۹
رَوَى أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
نَاجَى دَاوُدُ رَبَّهُ فَقَالَ إِلَهِي لِكُلِّ مَلِكٍ خِزَانَةٌ فَأَيْنَ خِزَانَتُكَ؟
فَقَالَ جَلَّ جَلَالُهُ لِي خِزَانَةٌ أَعْظَمُ مِنَ الْعَرْشِ وَ أَوْسَعُ مِنَ الْكُرْسِيِّ وَ أَطْيَبُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ أَزْيَنُ مِنَ الْمَلَكُوتِ أَرْضُهَا الْمَعْرِفَةُ وَ سَمَاؤُهَا الْإِيمَانُ وَ شَمْسُهَا الشَّوْقُ وَ قَمَرُهَا الْمَحَبَّةُ وَ نُجُومُهَا الْخَوَاطِرُ وَ سَحَابُهَا الْعَقْلُ وَ مَطَرُهَا الرَّحْمَةُ وَ أَشْجَارُهَا الطَّاعَةُ وَ ثَمَرُهَا الْحِكْمَةُ وَ لَهَا أَرْبَعَةُ أَبْوَابٍ الْعِلْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّضَاءُ أَلَا وَ هِيَ الْقَلْب.[۳]
تدبر
۱) چرا فرمود «عَلى قَلْبِكَ» و نفرمود «علیک»؟ (چرا فرمود «بر قلب تو نازل شد» و نفرمود «بر تو نازل شد»؟)
از آیات مختلفی مانند «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ: [هنگام مرگ] وقتی قلبها به حنجرهها برسد [= جان به لب آید]» (أحزاب/۱۰) یا «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ: پس در چنین حالتی قلبش گناهکار است» (بقره/۲۸۳) معلوم میشود، مراد از «قلب» در آیات قرآن همان نفس و خودِ انسان است که مرکز ادراک و شعور و خوبی و بدی است، نه صرفا عضو جسمانی صنوبری شکل.
با این مقدمه میتوان گفت که ظاهرا با تعبیر «علی قلبک» میخواسته اشاره کند به چگونگی دریافت قرآن، که:
«این دریافت، توسط روح و جان انسان و بدون مشارکت حواس و اندامهای حسی ظاهری است.»
و شاهد بر این مطلب این است که حضرت در هنگام وحی حقایقی میدید و سخنانی میشنید که اطرافیان نمیدیدند و نمیشنیدند.[۴] (المیزان۱۵/ ۳۱۷)
شاهد دیگر بر این مطلب، استفاده از تعبیر «روح» درباره نازل کننده وحی است که علیالقاعده دلالت بر غیرجسمانی بودن آورنده میکند (جلسه ۱۱۲، تدبر۱)؛ و طبیعتا امر غیرجسمانی با امر غیرجسمانی ارتباط میگیرد.
۲) «عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرين» چنانکه در نکات نحوی بیان شد «علی قلبک» متعلق به «نزل» در آیه قبل میباشد. پس چرا آن را در این آیه آورد؟ شاید بدین جهت که میخواهد عامل موثر در «منذِر» (هشداردهنده) بودن را «اینکه مطلب در دل شخص جا گرفته باشد» معرفی کند؛ یعنی میخواهد بفهماند:
سخن چون از دل برآید، بر دل نشیند.
(توضیح چگونگی استدلال:
این دو آیه روی هم میفرمایند: «قرآن» با «روحالامین» بر «قلب تو» نازل شد تا تو از انذاردهندگان باشی»
پس، برای اینکه «تو از انذاردهندگان باشی»، سه عنصر نقش داشته: نزول قرآن، نزول توسط روحالامین، و نزول در قلب تو. و در اینجا، از میان این سه عامل، تعبیر «بر قلب تو» را مستقل از دو تعبیر قبل و در کنار عبارت «برای اینکه از انذاردهندگان باشی» آورد. موید این برداشت، اینکه: فرمود: «از انذاردهندگان» باشی؛ و نفرمود «منذر» شوی. یعنی وجود انذاردهندگان دیگری را هم قبول کرد، که پیامبر ص یکی از آنهاست؛ در حالی که میدانیم، دو عنصر نزول قرآن، و نزول توسط روحالامین، خاص پیامبر است.)
۳) با توجه به اینکه وحی هم مشتمل بر انذار (بیم از خطر) و هم مشتمل بر بشارت (تشویق به وضعیت مطلوب) است، چرا در مقام ابلاغ وحی، فقط بر «انذاردهندگی» پیامبر تاکید شد؟
شاید بدین جهت که برای اغلب ما انسانها، دفع ضرر، اهمیتی بیش از جلب منفعت دارد. آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود (تفسیر سوره فرقان) میفرمودند:
«بسياري از مردم در اثر انذار و به خاطر خوف از آتش معصيت نميکنند. اگر کسي نيتش شوق به بهشت باشد با اين همه فضائل که براي نماز شب ذکر شده، نماز شب را هم مثل نماز صبح ميخواند. اما چون محرک او در خواندن نماز صبح خوف از جهنم است، نماز صبح را مي خواند ولي از فيض نماز شب محروم است.»
یعنی اگر خدا فقط بهشت را میآفرید و جهنم را نمیآفرید، چهبسا اغلب مردم به دینداری [و سعادت اخروی خود] بیاعتنا میشدند!
[۱] . هرچند برخی بر این باورند که کلمه «نذر» – برخلاف أنذار – ریشه عبری و سریانی دارد و با انذار تفاوت دارد زیرا انذار، نه هرگونه ترساندن، بلکه ترساندن کلامی است، اما نذر اساس تعهد عملی است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۱۲/ ۷۵)
[۲] . همچنین در تفاوت «انذار» با «توصیه» (سفارش کردن)، گفتهاند که انذار نسبت به خود به کار نمیرود اما کلمه وصیت نسبت به خود به کار میرود (اوصیتُ نفسی) و دیگر اینکه انذار برای برحذر داشتن از کار قبیح انجام میشود، اما توصیه میتواند هم برای برحذر داشتن از کار بد باشد و هم تشویق به کار خوب
[۳] . عن أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ:
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ، لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا، وَ إِنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَطْوِيَّةٌ بِالْإِيمَانِ طَيّاً، فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِنَارَةَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ، فَزَرَعَ فِيهَا الْحِكْمَةَ زَارِعُهَا وَ حَاصِدُهَا» (قرب الإسناد، ص۳۵)
[۴] . اینکه کسی در نقد این دیدگاه بگوید که شاید با حواس ظاهری است اما در این حالت، خدا در حواس اطرافیان تصرف میکرد و مانع دیدن ویا شنیدن آنها میشد، نقد واردی نیست زیرا اولا بر این مبنا، همه ادراکات ما را میتوان زیر سوال برد و آنگاه هیچ معرفت معتبری باقی نمیماند؛ و ثانیا مبتنی بر این است که ادراک معتبر منحصر در ادراک حسی است. (المیزان۱۵/ ۳۱۸)
بازدیدها: ۱۱