ترجمه
و گفتند چیزی جز زندگی دنیایمان نیست، میمیریم و زنده میشویم؛ و جز روزگار هلاکمان نمیکند؛ در حالی که بدان مطلب هیچ علمی ندارند؛ آنها فقط گمانه میزنند.
نکات ترجمهای و نحوی
«ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا»: عبارت «حیاتنا الدنیا» خبر برای «هی» است که خودش دو گونه اعراب شده است. برخی خبر را «حیات» دانستهاند و «الدنیا» را صفت برای «حیات» (إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۲۱۹؛ الجدول في إعراب القرآن، ج۲۵، ص: ۱۵۴) که بر همین اساس ترجمه شد؛ اما برخی خود این را جملهای دانستهاند که «حیاتنا» مبتدا و «الدنیا» خبر آن است (إعراب القرآن و بيانه، ج۹، ص۱۵۵) که چنین معنی میشود: «چنین نیست مگر اینکه زندگی ما دنیاست»
حدیث
۱) به امام صادق ع عرض شد که اقسام مختلف کفر را برایمان بیان کنید. فرمودند:
کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است. یکی کفر جحود [= انکار حقیقت] است که خود جحود بر دو قسم است؛ و کفر از جهت ترک آنچه خدا بدان دستور داده است؛ و کفر برائت (بیزاری جستن) و کفر نعمت.
اما کفر جحود [انکار حقیقت] جحود نسبت به ربوبیت است؛ و این سخن کسانی است که میگویند نه پروردگاری هست و نه بهشتی هست و نه جهنمی؛ و این دیدگاهِ دو گروه از زندیقها [= کافران] است که به آنها «دهریه» [منسوب به «دهر» به معنای روزگار] گفته میشود و آنها کسانیاند که میگویند: «جز روزگار هلاکمان نمیکند» و این دینی است که خودشان بر اساس هرچه به نظرشان جالب میرسید درست کردند بدون اینکه بر جای محکمی تکیه کنند و یا در مورد آنچه میگویند تحقیقی انجام داده باشند و خدا در موردشان فرمود: «آنها فقط گمان میکنند» که مطلب آن گونه است که آنها میگویند.
و نیز [در مورد اینها] فرمود: «کسانی که کفر ورزیدند برایشان یکسان است که آیا آنها را هشدار بدهی یا ندهی، ایمان نمیآورند» یعنی به وحدانیت خدا ایمان نمیآورند.
پس این یکی از وجوه کفر به معنای جحود [انکار حقیقت] بود؛ اما وجه دیگری که باز از جنس جحود [انکار حقیقت] است، جحود از روی معرفت و شناخت است؛ و آن این است که شخص انکار کننده، حقیقت را انکار میکند در حالی که میداند که آن مطلب حق است و حقانیتش نزد وی اثبات شده است که خداوند عز و جل در مورد اینها میفرماید: «و آنها [حقیقت] را انکار کردند در حالی که بدان یقین داشتند، به خاطر ستمگری و برتریخواهی» (نمل/۱۴) و نیز فرمود: «و قبل از اینکه [حضرت محمد ص] بیاید نسبت به کافران طلب پیروزی میکردند [اشاره به یهودیان مدینه که قبل از بعثت پیامبر ص وقتی از جانب مشرکان مورد آزار قرار میگرفتند، میگفتند بزودی پیامبری برای ما میآید که ما را بر شما پیروز میگرداند] اما هنگامی که آنچه را که میشناختند نزدشان آمد، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خدا بر کافران» (بقره/۸۹) پس این بود تفسیر دو وجه جحود؛ اما وجه سوم از کفر، کفر به نعمتهاست …
الكافي، ج۲، ص۳۹۰
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَيْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ يُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِيَّةُ وَ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ «وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» وَ هُوَ دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» أَنَّ ذَلِكَ كَمَا يَقُولُونَ وَ قَالَ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» يَعْنِي بِتَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ» فَهَذَا تَفْسِيرُ وَجْهَيِ الْجُحُود وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْكُفْرِ كُفْرُ النِّعَم…[۱]
تدبر
۱) «وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون»:
در آیه قبل بیان کرد که چون آنها مبنای تصمیمگیریشان هوای نفسشان قرار دادند، نظام معرفتیشان مختل شد. (جلسه۱۵۸، تدبر۲) در این آیه ادامه میدهد که وقتی نظام معرفتیِ کسی مختل شود، مبنای باورهایش را نه علم معتبر، بلکه ظن و گمان قرار خواهد داد.
در واقع، یک انسان عاقل، از معرفت شروع میکند و بر اساس شناخت معتبری که از هدف (معبود) و مسیر رسیدن به هدفش به دست میآورد، تصمیمگیری میکند. (ابتدا شناخت معتبر، بعد تصمیم درست) اما کسی که مبنای تصمیمگیری را تبعیت از دلخواهها قرار داد، از انتها شروع کرده، و لذا شناختش هم مختل میشود (ابتدا تصمیم بر اساس هوای نفس، بعد به هم ریختن مبناهای شناخت)
این بیان دیگری از همان تسویل شیطان است که وقتی انسان میلش به سوی باطل بود، باب توجیهگری باز میشود و شناختش هم دچار اختلال میگردد.(جلسه۱۵۱، تدبر۴)
۲) کسی که بخواهد مبنای زندگی را روی دلخواههای نفسش قرار دهد، اولین معرفتی را که باید انکار کند، تا بتواند رفتارهای خود را توجیه کند، منحصر کردن زندگی به دنیا و انکار زندگی پس از مرگ است. (ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا)
همچنین کسی که بخواهد مبنای زندگی را روی دلخواههای نفسش قرار دهد، وجود خالقی که تدبیری برای انسان داشته باشد باید انکار کند؛ و مردن را هم فقط به گذشت روزگار حواله کند. (ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ)
و این دو باور، هیچکدام هیچ پشتوانه معرفتی ندارد (ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ)؛ منکران آخرت و منکران تدبیرمندی جهان، تنها دلیلشان این است که «چنین گمان میکنند». (إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون)
آیا واقعا میشود در مهمترین مساله زندگی صرفا به یک گمان اکتفا کرد؟ (جالب است که بسیاری از انسانها برای کوچکترین عمل دینی دنبال فلسفه میگردند؛ و اینکه خدا گفته را دلیل کافی نمیدانند؛ اما برای مهمترین مساله وجودی خود (که آیا وجودشان بعد از مرگ امتدادی دارد یا نه) با یک حدس و گمان شخصی راضی میشوند؟
چرا؟
چون مبنای خود را نه بر حق و حقیقت، بلکه بر تبعیت از دلخواه خود گذاشتهاند (آیه قبل).
کسی که مبنا و هدفش را دلخواه خود بگذارد، روش رسیدن به مطلوب را نه علم و معرفت واقعنما، بلکه هرچه به ذهنش برسد (حدس و گمان شخصی) قرار میدهد.
شاید بدین جهت است که دوره مدرن، دورهای است که این اندازه به شکاکیت بها داده میشود و اصرار هست که به همه بقبولانند که راه معرفت مسدود است و باید نسبیگرا بود؛ و شیرینتر اینکه در همین ادعای خود کاملا مطلقگرایند و این ادعای خود را نتیجه تحقیقات گسترده خود (یعنی محصول معرفت) میشمرند!
۳) «وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»: کسی که مبنای زندگیاش را هوای نفسش قرار داده (آیه قبل)، هم زندگی پس از مرگ را منکر میشود و هم وجود خدای مدبر را. (توضیح بیشتر در همین آیه، تدبر۲) چنین افرادی فقط در جامعهای که رسما کافرند، نیستند. در میان پیروان ادیان مختلف هم عدهای همین گونهاند.
ظاهرا به همین جهت است که خداوند در جای دیگر (مائده/۶۹) تصریح کرد که اسم این دین و آن دین مهم نیست؛ مهم این است که ایمان به خدا و آخرت و سپس عمل صالح در کار باشد (جلسه۱۵۷، تدبر۱)
یعنی در میان جامعه دینی هم عدهای هستند واقعا ایمان به خدا و آخرت، و در نتیجه عمل واقعا صالح ندارند؛ بلکه آنها هم تابع هوای نفس خودند و فقط اسم دین را یدک میکشند.
پس این آیه (جاثیه/۲۴) و آیه مذکور (مائده/۶۹) یک واقعیت را بیان میکنند که این واقعیت، ممکن است در جامعه کفر رخ دهد و یا در جامعه مسلمانان (یا مسیحیان یا یهودیان یا …). و در آنجا (مائده/۶۹) تاکید کرد که اسم مهم نیست.
۴) «وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ … وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ … وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون»:
نگفتند «نمیدانیم که آیا بعد از زندگی دنیا خبری هست یا نه»؛ و نگفتند که «نمی دانیم غیر از روزگار هم کسی در مردن ما نقش دارد یا نه»؛
بلکه در هردو مورد گفتند که خبری نیست و کسی نقش ندارد.
اما دلیلشان چه بود؟ صرفا اینکه چنین گمان میکردند.
قرآن دارد منطق آنها را به چالش میکشد. نشان میدهد کسانی که خدا چشم و گوش و دل آنها را از درک حقیقت عاجز کرده (آیه قبل) با چه منطقی سخن میگویند.
چه اندازه منطق ما در بحث کردنها این گونه است؟ آیا وقتی از چیزی خوشمان نمیآید اما در موردش اطلاع کافی نداریم، میگوییم «نمیدانیم» یا میگوییم «این گونه نیست؟»
۵) «ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا»: با اینکه اینها منکر زندگی بعد از مرگ هستند، چرا گفتند: «می میریم و زنده میشویم» در حالی که جا داشت بگویند «زنده میشویم و میمیریم.»؟
الف. منظور این است که برخی میمیریم و برخی دیگر به دنیا میآیند و در واقع اشارهای است به استمراری که در روزگار هست؛ موید این برداشت، جمله بعدی است که «جز روزگار هلاکمان نمیکند» (المیزان، ج۱۸، ص۱۷۵)
ب. برخی گفتهاند گویندگان این سخنان معتقد به تناسخ بودهاند (که انسان بعد از مرگش در بدن دیگری دوباره به دنیا برمیگردد). علامه طباطبایی میگویند این سخن بخودی خود میتوانست درست باشد، اما با تعبیر بعدی آیه (جز روزگار هلاکمان نمیکند) و بویژه عبارتی که در آیه بعد آمده (اگر راست میگویید پدران ما را بیاورید) سازگار نیست چون مخصوصا این جمله اخیر نشان میدهد که آنها معتقد بودهاند انسان با مردن پوچ و نابود میشود. (المیزان۱۸/ ۱۷۵)
ج. …
[۱] . حدیث مرتبطی در جلسه ۱۴۸، حدیث۳ آمد و در پاورقی همان جلسه هم متن کامل حدیث فوق آمده است. ضمنا این دو حدیث هم به این مطلب بسیار نزدیکند:
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است:
الف. کفر جحود [= انکار حقیقت]، که خود بر دو قسم است: انکار با وجود علم؛ و انکار بدون علم. اما کسانی که بدون اینکه به علم برسند انکار کردند همانهاییاند که خداوند این گونه از آنها حکایت کرده است: «و گفتند چیزی جز زندگی دنیایمان نیست، میمیریم و زنده میشویم؛ و جز روزگار هلاکمان نمیکند؛ در حالی که بدان مطلب هیچ علمی ندارند؛ آنها فقط گمانه میزنند.» و نیز «بدرستی که کسانی که کفر ورزیدند، برایشان یکسان است که آیا هشدارشان بدهی یا ندهی؛ ایمان نمیآورند» (بقره/۶) اینها کفر ورزیدند و حقیقت را انکار کردند بدون اینکه شناختی داشته باشند؛ و اما …
تفسير القمي، ج۱، ص: ۳۲
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الزُّبَيْدِيِّ [الزُّبَيْرِيِ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ وُجُوهٍ- فَمِنْهُ كُفْرٌ بِجُحُودٍ وَ هُوَ عَلَى وَجْهَيْنِ جُحُودٌ بِعِلْمٍ وَ جُحُودٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَأَمَّا الَّذِينَ جَحَدُوا بِغَيْرِ عِلْمٍ فَهُمُ الَّذِينَ حَكَاهُ اللَّهُ عَنْهُمْ فِي قَوْلِهِ «وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» وَ قَوْلِهِ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» فَهَؤُلَاءِ كَفَرُوا وَ جَحَدُوا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ أَمَّا …
۲) عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ، نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: وَ أَمَّا احْتِجَاجُهُ عَلَى الْمُلْحِدِينَ فِي دِينِهِ وَ كِتَابِهِ وَ رُسُلِهِ، فَإِنَّ الْمُلْحِدِينَ أَقَرُّوا بِالْمَوْتِ وَ لَمْ يُقِرُّوا بِالْخَالِقِ، فَأَقَرُّوا بِأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا ثُمَّ كَانُوا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: …
وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَى الدَّهْرِيَّةِ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّ الدَّهْرَ لَمْ يَزَلْ أَبَداً عَلَى حَالٍ وَاحِدَةٍ وَ أَنَّهُ مَا مِنْ خَالِقٍ وَ لَا مُدَبِّرٍ، وَ لَا صَانِعٍ، وَ لَا بَعْثٍ وَ لَا نُشُورٍ، قَالَ تَعَالَى حِكَايَةً لِقَوْلِهِمْ:
وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ، وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً إِلَى قَوْلِهِ: أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ كَثِيرٌ وَ ذَلِكَ عَلَى مَنْ كَانَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ هَذِهِ الْمَقَالَةَ، وَ مَنْ أَظْهَرَ لَهُ الْإِيمَانَ وَ أَبْطَنَ الْكُفْرَ وَ الشِّرْكَ وَ بَقُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كان [كَانُوا] سَبَبَ هَلَاكِ الْأُمَّة…
الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج۱، ص۳۴۶
بازدیدها: ۲۰۸