ترجمه
[به یاد آر] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفرینندهی بشری از گِل هستم؛
نکات ترجمه
«بَشَر» بشر به معنای انسان است و درباره وجه تسمیه آن گفتهاند که «ْبَشَرَة» به معنای قسمت بیرونی پوست است (در مقابل أَدَمَة، که قسمت درونی و زیرین پوست است) و در مورد انسان از این جهت که پوستش نمایان است (برخلاف حیوانات که غالبا پوستشان با مو یا پشم پوشیده شده) «بشر» گفته شده و در قرآن کریم هم هرجا خداوند تعبیر بشر را در مورد انسان به کار برده، انسان را از حیث جسم و ظاهر مادیش مد نظر قرار داده است (مانند همین آیه، یا فرقان/۵۴) و کفار هم هرجا میخواستند بیان کنند که پیامبران تفاوتی با ما ندارند بر همین بشر بودنشان تاکید میکردند (مدثر/۲۵؛ قمر/۲۴، یس/۱۵، مومنون/۴۷) و پیامبران هم اینکه از جهت بشر بودن مثل بقیهاند قبول دارند (کهف/۱۱۰) و وقتی فرشتگان هم به شکل انسان ظاهر میشدند (مثلا برای حضرت مریم) همین تعبیر «شبیه بشر شدن» در مورد آنها به کار برده شده است (مریم/۱۷) و «بشارت» (= مژده دادن) را هم از این جهت بشارت گفتهاند که موجب انبساط در چهره (پوست صورت) شخص میشود (مفردات ألفاظ القرآن/۱۲۴-۱۲۶)[۱]
حدیث
۱) داستان باطنیِ آفرینش آدم
از امیرالمومنین ع روایت شده است:
… تا هنگامی که خداوند متعال خواست که آدم را بیافریند، پس به جبرئیل دستور داد که به زمین هبوط کند و مشتی از آن برگیرد … هنگامی که جبرئیل نزد زمین آمد، زمین گفت به خدایی که تو را فرستاد پناه میبرم از اینکه چیزی از من برداری که بعدا قرار باشد به آتش [جهنم] درافتد.
جبرئیل برگشت و چیزی با خود نبرد و گفت پروردگارا، به تو پناه برد و من هم بر او رحم کردم.
سپس میکائیل فرستاده شد و او را هم سوگند داد و او هم برگشت و چیزی برنگرفت و همان سخنان را گفت.
سپس عزرائیل را فرستاد و زمین گفت از تو به خدا پناه میبرم از اینکه چیزی از من برگیری.
ولی او اعتنایی نکرد و مشتی از آن برگرفت و به نزد خداوند برگشت.
خداوند جل جلاله فرمود: از بالا و پایین آن، و سفید و سیاه و سرخ و زرد آن، و خشن و نرم آن، برگیر؛ و بدین جهت بود که رنگها و خُلقیات آنها [= انسانها] گوناگون گردید، برخی از آنها سفید ویا سیاه ویا زرد ویا سرخاند.
سپس خداوند متعال به عزرائیل فرمود: آیا زمین از تو به من پناه نبرد؟
گفت: بله، اما به او اعتنایی نکردم زیرا اطاعت کردن از تو مهمتر از ترحم من بر اوست.
خداوند متعال فرمود: بدان که من از او انبیاء و صالحین و غیره میآفرینم [این گونه نیست که هرچه از او بیافرینم جهنم برود] و قبض روح کردن آنها را به تو واگذار میکنم.
پس عزرائیل وقتی این را شنید گریست و گفت اگر چنین کنی آفریدگانت از من بدشان خواهد آمد.
خداوند متعال فرمود: نترس، من علل و اسبابی میآفرینم که مرگ را بدان منسوب کنند.
سپس خداوند به جبرئیل دستور دارد از آن مشت خاک درخشانی که اصل بود، بیاورد.
پس جبرئیل به همراه جمعی از فرشتگان کروبین (= فرشتگان بلندمرتبهتر) و صافون (صاحبان صفوف معین) و مسبحون (تسبیحگویان) [به جانب زمین] روی آورد و از محل ضریح پیامبر ص، از بارگاهی نورانی که از میان بقعههای زمین انتخاب شده بود مشتی برگرفت و همراه با آب تسنیم (اسم یکی از نهرهای بهشتی) و آب تعظیم (بزرگی) و آب تکریم (بزرگمنشی) و آب کوثر و آب رحمت و آب رضامندی و آب عفو عروج کرد.
پس خداوند سبحان و متعال سر او را از هیبت (شکوه)، و قلب [= محل احساسات]ش را از شفقت (مهربانی)، و دستانش را از سخاوت، و سینهاش را از صبر، و عورتش را از عفت، و پاهایش را از شرافت، و قلب [محل ادراکات]ش را از یقین، و نفسش را از پاکی آفرید؛ و آنگاه همه اینها را با گِل آدم درآمیخت و هنگامی که خواست آدم و حوا را بیافریند به فرشتگان وحی کرد که: «من آفرینندهی بشری از گِل هستم؛ پس هنگامی که آن را آماده نمودم و از روحم در او دمیدم، بر او سجده کنید» …
الأنوار في مولد النبي صلى الله عليه و آله، ص۱۱-۱۲
رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
… إِلَى أَنْ أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ فَأَمَرَ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَقْبِضُ مِنْهَا قَبْضَةً …[۲] فَلَمَّا أَتَاهَا الْمَلِك جَبْرَئِيلُ قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِاللَّهِ الَّذِي أَرْسَلَكَ بِأَنْ لَا تَأْخُذُ مِنِّي شَيْئاً يَكُونُ فِيهِ نَصِيبٌ لِلنَّارِ قَالَ فَرَجَعَ وَ لَمْ يَقْبِضُ مِنْهَا شَيْئاً وَ قَالَ يَا رَبِّ استعاذت بِكَ فَرَحِمْتُهَا فَبَعَثَ مِيكَائِيلَ فأقسمت عَلَيْهِ فَرَجَعَ وَ لَمْ يَأْخُذْ شَيْئاً وَ قَالَ كَذَلِكَ ثُمَّ بَعَثَ إِسْرَافِيلَ فَرَجَعَ وَ لَمْ يَأْخُذْ شَيْئاً ثُمَّ بَعَثَ عَزْرَائِيلَ فَقَالَتْ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ أَنْ تَأْخُذُ مِنِّي شَيْئاً فَلَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهَا فَقَبَضَ مِنْهَا قَبْضَةً وَ رَجَعَ بِهَا إِلَى اللَّهِ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ خُذْ مِنْ أَعْلَاهَا وَ أَدْنَاهَا وَ أبيضها وَ أسودها وَ أحمرها وَ أصفرها وَ أَخْشَنِهَا وَ أَنْعَمَهَا فَلِذَلِكَ اخْتَلَفَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ فَمِنْهُمْ الْأَبْيَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَصْفَرِ وَ الْأَحْمَرِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لعزرائيل أَ لَمْ تَتَعَوَّذُ الْأَرْضِ مِنْكَ بِي؟ قَالَ بَلَى وَ لَكِنِّي لَمْ أَلْتَفِتَ إِلَيْهَا لِأَنَّ طَاعَتِكَ أَوْلَى مِنْ رَحْمَتِي لَهَا فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى اعْلَمْ أَنِّي سأخلق مِنْهَا أَنْبِيَاءِ وَ صَالِحِينَ وَ غَيْرِهِمْ وَ أَجْعَلْكَ تُقْبَضْ أَرْوَاحَهُمْ قَالَ فَبَكَى عَزْرَائِيلَ لِمَا سَمِعَ ذَلِكَ وَ قَالَ إِذَا كُنْتَ كَذَلِكَ كرهوني الْخَلَائِقِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَا تَخَفْ فَإِنِّي أَخْلَقَ لَهُمْ عللا ينسبون الْمَوْتِ إِلَيْهَا قَالَ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ جَبْرَئِيلُ بِأَنْ يَأْتِيهِ بِالْقَبْضَةِ الْبَيْضَاءِ الَّتِي كَانَتْ أَصْلًا فَأَقْبَلَ جَبْرَئِيلُ ع وَ مَعَهُ الْكَرُوبِيُّونَ مِنْ الْمَلَائِكَةِ وَ الصافون وَ الْمُسَبِّحُونَ ثُمَّ قَبَضَهَا مِنْ مَوْضِعٍ ضريح النَّبِيِّ ص مِنْ الْبُقْعَةِ الْمُضِيئَةِ المختارة مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ فَعَرَجَ بِمَاءِ التَّسْنِيمِ وَ مَاءٍ التَّعْظِيمِ وَ مَاءٍ التكريم وَ مَاءٍ الْكَوْثَرِ وَ مَاءٍ الرَّحْمَةِ وَ مَاءٍ الرِّضَا وَ مَاءٍ الْعَفْوِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى مِنْ الْهَيْبَةَ رَأْسَهُ وَ مِنْ الشَّفَقَةِ قَلْبِهِ وَ مِنْ السَّخَاءُ كَفَّيْهِ وَ مِنْ الصَّبْرُ فُؤَادِهِ وَ مِنْ الْعِفَّةِ فَرْجَهُ وَ مِنْ الشَّرَفِ قَدَمَيْهِ وَ مِنَ الْيَقِينِ قَلْبِهِ وَ مِنْ الطِّيبِ نَفْسِهِ ثُمَّ خَلَطَ ذَلِكَ كُلُّهُ بطينة آدَمَ قَالَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ وَ حَوَّاءَ أَوْحَى إِلَى الْمَلَائِكَةُ «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ»…[۳]
تدبر
۱) «… بَشَراً مِنْ طينٍ» انسان دو بُعد دارد. یک وجه ظاهری و یک وجه باطنی. وجه باطنیاش، روح است (که انشاءالله در آیه بعد بحث خواهد شد) و وجه ظاهریاش را از عناصر عالم طبیعت آفریدهاند؛ یعنی آن مقدار از انسان که «بشر» است (توضیح در نکات ترجمه)، از «گل» درست شده است.
«گل» آمیخته ای از خاک و آب است؛ و شاید بتوان گفت خاک بیانگر ابعاد مادی محض (جمادات) و آب پشتوانه ابعاد حیاتی عالم طبیعت (گیاهان و حیوانات) است. بهویژه که بسیاری از خُلقیات طبیعی و غریزیِ انسان، در گیاهان و حیوانات عالم طبیعت هم وجود دارد؛ در حالی که جمادات فاقد این خُلقیاتاند.
توضیح تخصصی متناسب با زیستشناسی
خاک به عنوان بارزترین جسم مادی و فیزیکی است که تمامی عناصر و مولکولهای طبیعی (غیر از آب) در آن یافت میشود. اما قرآن کریم، اساساً «حیات» را ناشی از «آب» دانسته است (انبیاء/۳۰). بر اساس تعالیم قرآن، در عالم طبیعت:
الف. ممکن است «خاک» باشد اما «حیات» نباشد (جمادات).[۴]
ب. ممکن است موجودی «حیات» داشته باشد، اما «روح» در آن دمیده نشده باشد (گیاهان و حیوانات).[۵]
ج. هر موجود دارای «حیات»ی از «آب» تکون یافته است. (انبیاء/۳۰). [۶]
در نتیجه: «حیات» در عالم طبیعت، یک حقیقتی است که به نحوی به «آب» مربوط است، اما حقیقتی بیش از «خاک» است و لزوماً به سطح «روح» نمیرسد.
در علوم طبیعیِ مدرن، علیرغم اذعان به برخی ویژگیهای کاملا متمایز آب، «آب» مولکولی در عرض سایر عناصر و مولکولهایی که در خاک هست، قرار میگیرد؛ در حالی که بر اساس تحقیقات زیستشناسی، نیز شاید بتوان گفت که باید به ویژگیهای خاص آب (در مقایسه با سایر عناصر و مولکولهایی که خاک را تشکیل میدهند) در عرصه حیات توجه دیگری داشت، چرا که مثلاً:
– بر اساس تئوری تکامل طبیعی، حیات از آب شروع شده (اولین موجودات زنده، در آب درست شدهاند) و بعد موجودات زنده به خشکی آمدهاند.
– موجودات زنده مختلف ممکن است بدون هوا و … زنده بمانند، اما هیچ موجود زندهای (از تکسلولی گرفته تا حیوانات بسیار پیشرفته) بدون آب زنده نمیماند.
– در ترکیب طبیعی تمام موجودات زنده، آب وجود دارد.
و …
به نظر میرسد در احادیث، این ابعاد فیزیکی و خُلقیِ انسان را با تعبیر «یک مشت خاک که از زمین برگرفته شد» و «آبهایی که با آن مخلوط شد» بیان شده و گویی، ماده فیزیکیِ بدن را به خاک، و خُلقیات مربوط به زندگی طبیعی را به آب نسبت دادهاند (حدیث۱) (توجه: در این حدیث، دمیده شدن روح، در ادامه حدیث آمده، که چون به این آیه مرتبط نبود، حذف شد)
۲) «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ»:
در این آیه نفرمود «أخلُقُ …» بلکه فرمود: «خالقٌ …». وقتی به جای «فعل»، اسم فاعل بیاید، دلالت بر ثبوت و استمرار آن عمل میکند. پس آفرینش بشر از «گل» یک واقعهای که انجام و تمام شده، نیست؛ بلکه یک واقعهای است که ادامه دارد.
این تعبیر شاید نشان دهد که «آفرینش آدم از گِل» ضرورتا به معنای «خلقت دفعی انسان» نیست و بلکه میتواند با تئوری تکامل طبیعی جمع شود.
به نظر میرسد مشکل اصلی این تئوری، در این نیست که سرچشمه انسان را در تکسلولی جستجو میکند؛ بلکه مشکل اصلیاش این است که از طرفی، ریشه حیات را نمیشناسد و از توضیح چگونگی تبدیل جسم بیجان (با آنتروپی مثبت) به اولین جاندار تکسلولی (با آنتروپی منفی) ناتوان است و مرزی بین موجودات کاملا خاکی (جمادات) و موجودات وابسته به آب (گیاهان و حیوانات) نمیگذارد (تدبر۱)؛
و از طرف دیگر، دمیدن روح در انسان را (که تغییری اساسی بین انسان و سایر موجودات زنده ایجاد میکند) جدی نمیگیرد. (این مطلب آخر انشاءالله در ضمن آیهای دیگر توضیح داده خواهد شد.)
[۱]. در تحلیل ریشه «بشر» دو دیدگاه دیگر وجود دارد. برخی اصل این ماده را «ظهور همراه با حُسن و جمال» دانستهاند و همه مشتقات این کلمه را بر این اساس توضیح دادهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۵۱)؛ و برخی اصل آن را «انبساط طبیعی و گشادگی در سیما» معرفی کردهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۲۷۵) ولی با مشاهده شواهد مختلف، به نظر میرسد دیدگاهی که در متن توضیح داده شد، قابل دفاعتر است.
[۲] . فَنَزَلَ فَسَبَقَهُ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى الْأَرْضِ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُرِيدُ أَنْ يَخْلُقَ مِنْكَ خَلْقاً وَ يُعَذِّبْهُ بِالنَّارِ فَإِذَا أَتَاكَ الْمَلِكِ فَقُولِي أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ إِنْ أَخَذَتْ مِنِّي شَيْئاً يَكُونُ لِلنَّارِ فِيهِ نَصِيبٌ قَالَ
[۳] این حدیث هم درباره آفرینش انسان قابل توجه است
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ يَحْيَى بْنِ ضُرَيْسٍ الْبَجَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ عُمَارَةُ السَّكُونِيُّ السُّرْيَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَاصِمٍ بِقَزْوِينَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ هَارُونَ الْكَرْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ سَلَّامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ سَلَّامٍ أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَه
… فَأَخْبِرْنِي عَنْ آدَمَ لِمَ سُمِّيَ آدَمَ؟
قَالَ لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ طِينِ الْأَرْضِ وَ أَدِيمِهَا قَالَ فَآدَمُ خُلِقَ مِنْ طِينٍ كُلِّهِ أَوْ طِينٍ وَاحِدٍ قَالَ بَلْ مِنَ الطِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ خُلِقَ مِنْ طِينٍ وَاحِدٍ لَمَا عَرَفَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ كَانُوا عَلَى صُورَةٍ وَاحِدَةٍ قَالَ فَلَهُمْ فِي الدُّنْيَا مَثَلٌ قَالَ التُّرَابُ فِيهِ أَبْيَضُ وَ فِيهِ أَخْضَرُ وَ فِيهِ أَشْقَرُ وَ فِيهِ أَغْبَرُ وَ فِيهِ أَحْمَرُ وَ فِيهِ أَزْرَقُ وَ فِيهِ عَذْبٌ وَ فِيهِ مِلْحٌ وَ فِيهِ خَشِنٌ وَ فِيهِ لَيِّنٌ وَ فِيهِ أَصْهَبُ فَلِذَلِكَ صَارَ النَّاسُ فِيهِمْ لَيِّنٌ وَ فِيهِمْ خَشِنٌ وَ فِيهِمْ أَبْيَضُ وَ فِيهِمْ أَصْفَرُ وَ أَحْمَرُ وَ أَصْهَبُ وَ أَسْوَدُ عَلَى أَلْوَانِ التُّرَاب.
علل الشرائع، ج۲، ص۴۷۱
[۴] . البته هرچیزی که در عالم طبیعت، حیات دارد، عناصر خاک را هم دارد. هرچند ممکن است «حیات» باشد، اما آن موجود از خاک درست نشده باشد. [مانند جن (حجر/۲۷؛ الرحمن/۱۵) و ابلیس (اعراف/۱۲؛ ص۷۶) و فرشتگان]
[۵] . البته هر چیزی که در عالم طبیعت، روح دارد (انسان) حیات هم دارد.
[۶] . َ «جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» تعبیر «جعل» در قرآن کریم با تعبیر «خلق» تفاوتی دارد و آن اینکه در تعبیر «جعل» این تغییر و صیرورت لحاظ شده است. اگر در خلق هم صیرورتی مطرح شود فقط ابتدا و انتهای کار بیان میشود «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاما (مومنون/۱۴) اما در جعل، صیرورتی است که در متن شیء حضور فعال دارد و نقطه آغازی نیست که در پایان نباشد (یا نقطه پایانی نیست که در آغاز نباشد) چنانکه در جای دیگر هم که هر دو را آورده به نظر میرسد چنین ملاحظهای را بتوان نشان داد: و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفه علقه… (مومنون/۱۲-۱۳)
بازدیدها: ۴۹
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۸-۱) لغات مربوط به آیه «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَ