ترجمه
ای مردم! اگر نسبت به برانگیخته شدن در تردیدید، پس [بدانید/ بیندیشید که] همانا ما شما را آفریدیم از خاکی، سپس از نطفهای، سپس از عَلَقهای [= خون منعقد شدهای] سپس از مُضغهای [= لقمه گوشتی] –با آفرینشی تمام یا ناتمام – ، تا [قدرت/حکمت/… خود را] برای شما بیان کنیم و در رَحِمها برقرار داریم آنچه بخواهیم تا سرآمدی معین، سپس شما را کودکی برون آریم، سپس [پرورش دهیم] تا به کمال رشدتان برسید، و از شما برخی توفی یابد، و از شما برخی به سرازیری عمر بازگردانیده شود تا چنان شود که در پی دانایی، [دیگر] چیزی نداند؛ و زمین را مرده میبینی، تا هنگامی که آب بر آن فروفرستیم در اهتزاز آید و برآید و برویاند از هر زوج بهجتزایی.
حدیث
۱) از امام باقر ع در توضیح عباراتی از این آیه آمده است:
«تا برای شما بیان کنیم» که شما این گونه در رحمها بودید، «و در رَحِمها برقرار داریم آنچه بخواهیم» تا به صورت سقطشده خارج نشود.
تفسير القمي، ج۲، ص۷۸
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: «وَ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» كَذَلِكَ كُنْتُمْ فِي الْأَرْحَامِ «وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ» فَلَا يَخْرُجُ سِقْطاً.
۲) از امام باقر ع درباره این عبارت قرآن کریم «مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ: با آفرینشی تمام یا ناتمام [آفریده یا نیافریده]» سوال شد. فرمودند:
«الْمُخَلَّقَةُ: آفریده» کسانیاند که خداوند آنها را در صُلب حضرت آدم آفرید و از آنها میثاق گرفت، سپس آنها را در صلبهای مردان و رَحِمهای زنان جاری ساخت، و آناناند که به دنیا وارد میشوند تا از میثاق مورد سوال قرار گیرند؛
اما «غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ: نیافریده/ آفرینشی ناتمام» کسانیاند که خداوند هنگامی که خلائق را در عالَم ذر میآفرید و از آنها میثاق میگرفت، آنها را نیافرید؛ و آنها همان نطفههای به هدر رفته ویا جنینهای سقطشدهای هستند قبل از آنکه روح و حیات و بقا در آنها دمیده شود.
الكافي، ج۶، ص۱۲؛ مختصر البصائر، ص۴۱۵[۱]
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ»
فَقَالَ الْمُخَلَّقَةُ هُمُ الذَّرُّ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ع أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ ثُمَّ أَجْرَاهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْرُجُونَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يُسْأَلُوا عَنِ الْمِيثَاقِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ فَهُمْ كُلُّ نَسَمَةٍ لَمْ يَخْلُقْهُمُ اللَّهُ فِي صُلْبِ آدَمَ ع حِينَ خَلَقَ الذَّرَّ وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُمُ النُّطَفُ مِنَ الْعَزْلِ وَ السِّقْطُ قَبْلَ أَنْ يُنْفَخَ فِيهِ الرُّوحُ وَ الْحَيَاةُ وَ الْبَقَاءُ.
۳) محمد بن مسلم گفته است: از امام باقر ع سوال کردم: مردی زنی را میزند و نطفه در رحمش سقط میگردد، [دیهاش چقدر است؟]
امام ع فرمود: بیست دینار (سکه طلا) برعهده اوست.
پرسیدم: اگر او را بزند و علقهاش بیفتد.
فرمود: چهل دینار.
پرسیدم: اگر او را بزند و مضغهاش بیفتد.
فرمود: شصت دینار.
پرسیدم: او را بزند و چیزی سقط شود که استخوان داشته باشد.
فرمود: دیه کامله بر عهده اوست؛ و امیرالمومینن ع این گونه قضاوت فرمود.
گفتم: خلقت این نطفه را که بدان شناخته شود برایم توصیف کنید.
فرمود: چیز سفیدی شبیه اخلاط غلیظ سینه.
گفتم: خلقت علقه را که بدان شناخته شود برایم توصیف کنید
فرمود: همانند لخته خون حجامتشدهای که خشک شده، که بعد از تبدیل شدن از حالت نطفه مدت چهل روز میماند و سپس به مضغه تبدیل میشود.
گفتم: خلقت این مضغه را که بدان شناخته شود برایم توصیف کنید.
فرمود: شبیه یک لقه گوشت جویده شده قرمز است که در آن رگهای سبز مشبکی وجود داشته باشد و سپس به وضعیت استخواندار تبدیل میشود.
گفتم: خلقت این چیزی که استخوان دارد را که بدان شناخته شود برایم توصیف کنید.
فرمود: هنگامی که استخوان داشته باشد، گوش و چشمش متمایز شده، و اعضاء و جوارحش سامان یافتهاند، که هر گاه چنین باشد، دیه کامله دارد.
الكافي، ج۷، ص۳۴۵
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ يَضْرِبُ الْمَرْأَةَ فَتَطْرَحُ النُّطْفَةَ فَقَالَ عَلَيْهِ عِشْرُونَ دِينَاراً فَقُلْتُ يَضْرِبُهَا فَتَطْرَحُ الْعَلَقَةَ فَقَالَ عَلَيْهِ أَرْبَعُونَ دِينَاراً قُلْتُ فَيَضْرِبُهَا فَتَطْرَحُ الْمُضْغَةَ قَالَ عَلَيْهِ سِتُّونَ دِينَاراً قُلْتُ فَيَضْرِبُهَا فَتَطْرَحُهُ وَ قَدْ صَارَ لَهُ عَظْمٌ فَقَالَ عَلَيْهِ الدِّيَةُ كَامِلَةً وَ بِهَذَا قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْتُ فَمَا صِفَةُ خِلْقَةِ النُّطْفَةِ الَّتِي تُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ النُّطْفَةُ تَكُونُ بَيْضَاءَ مِثْلَ النُّخَامَةِ الْغَلِيظَةِ فَتَمْكُثُ فِي الرَّحِمِ إِذَا صَارَتْ فِيهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى عَلَقَةٍ قُلْتُ فَمَا صِفَةُ خِلْقَةِ الْعَلَقَةِ الَّتِي تُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ هِيَ عَلَقَةٌ كَعَلَقَةِ الدَّمِ الْمِحْجَمَةِ الْجَامِدَةِ تَمْكُثُ فِي الرَّحِمِ بَعْدَ تَحْوِيلِهَا عَنِ النُّطْفَةِ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ مُضْغَةً قُلْتُ فَمَا صِفَةُ الْمُضْغَةِ وَ خِلْقَتِهَا الَّتِي تُعْرَفُ بِهَا قَالَ هِيَ مُضْغَةُ لَحْمٍ حَمْرَاءُ فِيهَا عُرُوقٌ خُضْرٌ مُشْتَبِكَةٌ ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى عَظْمٍ قُلْتُ فَمَا صِفَةُ خِلْقَتِهِ إِذَا كَانَ عَظْماً فَقَالَ إِذَا كَانَ عَظْماً شُقَّ لَهُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ رُتِّبَتْ جَوَارِحُهُ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَإِنَّ فِيهِ الدِّيَةَ كَامِلَةً.[۲]
تدبر
۱) «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ …ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ … وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا … اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ»
این آیه مخاطبش را «ناس» مردم» قرار داده، و ظاهرا از دو جهت راه تردید درباره رستاخیز را بر هر انسان (نه فقط انسان مومن) میبندد:
یکی با تذکر به سابقه خود انسانها، که از خاک و آنگاه از نطفهای بیجان، مراحلی طی شد تا انسان به حد رشد و کمالش رسید؛
و دوم با توجه دادن به اینکه زمین مرده و بیجان، هم بالاخره جانی تازه میگیرد و روییدنیهای بهجتزا در آن میروید و زندگی در سراسر آن موج می زند.
یعنی هم خودمان، و هم محیطی که در آن زندگی میکنیم، از یک وضعیت بیجان، به یک حیات پر جنب و جوش تبدیل شدند. پس اینکه بعد از مرگ و بیجان شدن این پیکر، دوباره حیاتی در مرحلهای دیگر در کار باشد، هیچ استبعادی ندارد. (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۴؛ المیزان، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵)
۲) «إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ … مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ …»
در قرآن یکی از مراحل آفرینش انسان، مضغه (وضعیتی همچون لقمه گوشتی جویده شده) معرفی شده است. (حج/۵؛ مومنون/۱۴) در این آیه مضغه را به دو قسم «مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ» تفسیم کرده است.
درباره اینکه مراد از این دو چیست، دو سخن در میان مفسران از قدیم رواج داشته که در ترجمهها هم همین دو مد نظر قرار گرفته:
یکی اینکه به معنای «دارای خلقت تمام و خلقت ناتمام» میباشد (ابنعباس و قتاده، به نقل از مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۴) یعنی آنچه خلقتش کامل میشود و به صورت نوزادی سالم به دنیا میآید، و آنکه در بین راه سقط میشود.
دیگری به معنای «شکل و صورتدار (مصور) و بیصورت» از این جهت که دسته اول، مواردی است که به حیاتش ادامه داده، صورت معینی پیدا میکنند؛ اما آنچه تا این مرحله سقط میشود، تکه گوشتی است که هیچ صورت معینی ندارد (مجاهد، به نقل از مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۴)
اما با توجه به روایات (مثلا حدیث۲) شاید بتوان این دو کلمه را به همان معنای ظاهریش (آفریده و نیافریده) هم دانست، و اینجا اشاره به بعد دیگری از آفرینش انسان باشد (یک آفرینش از خاک و نطفه و …، آفرینشی دیگر که برخی مضغهها دارند و برخی ندارند) که در سوره مومنون (آیه۱۴) هم این دو گونه آفرینش را با تعبیر «خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً … ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر» بیان فرمود. این آفرینش دوم، همان آفرینش روح برای انسانهاست که در عالم ذر رقم خورده، و لذا اگر سیر نطفه و علقه و مضغه طی شود، اما خدا برای آن مضغه روحی نیافریده باشد، آن مضغه به انسان تبدیل نمیشود. (حدیث۲)
به نظر میرسد اگر کسی وجود این «نحوه خلقت دیگر» در انسان را جدی بگیرد، برایش تردیدی در بعث نمیماند، از این جهت که این روح امری ماورای دنیا بوده و قبلا آفریده شده بود و اکنون با این جسم متحد شد؛ طبیعی است که با مردن، آن امر غیردنیوی، همچنان به حیاتش ادامه دهد، و باز طبیعی است که آن روح در مرتبهای دیگر دوباره با جسم متحد شود.
(موید این برداشت این است که بلافاصله بعد از اشاره به «مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ»، فرمود «تا برای شما بیان کنیم»، یعنی این بیانگر بودن، نهتنها کل سیر انسان از نطفه تا بلوغ و پیری، بلکه همین مرحله هم یک بیانی و تبیینی برای شما دارد.)
۳) «إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا … نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً»
انسان ابتدا در عالم رحم استقرار یافته، اما تا اجل (مرگ، مهلت) معینی؛ و آنگاه به صورتی که ظرفیتش برای زندگی در وضعیت قبلی کامل شده، اما برای زندگی در عالم جدید، کاملا وضعیت ابتدایی است (یعنی نوزاد)، وارد این عالم جدید میشود،
این ظاهرا وضعیتی است که قرار است عیناً در رستاخیز رخ دهد. یعنی وقتی از آن عالم بدینجا بنگریم، ما همچون موجودی هستیم که در رَحِمِ دنیا مستقر میشویم تا اجل معینی، و آنگاه که ظرفیت رشدمان در اینجا به پایان رسید وارد عالم قیامت میشویم که زندگی اصلیمان را آنجا شروع کنیم.
۴) «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ … مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً»
انسانها وقتی به کمال رشد میرسند، دو حالت پیدا میکنند: برخی را فرشته مرگ بتمامه دریافت میکند (توفی= دریافت بتمامه) و برخی به سرازیری عمر میافتند و از وضعیت علم و آگاهیای که قبلا داشتند، دستشان خالی میشود.
وجود این گروه دوم، دلیلی است بر اینکه اولا آن گروه اول که مردند، هیچ و پوچ نشدند، بلکه توفی (دریافت بتمامه) شدند؛ و ثانیا بعث قابل تردید نیست.
چگونه؟
آنان، بعد از اینکه علم داشتند، دیگر علم ندارند؛ در حالی که هنوز هستند. به نظر میرسد «علم» و «آگاهی» حصولی، به آن نحوی که در انسان هست، از مهمترین ویژگیهای منحصر به فرد انسان است که حکایت از یک بُعد ماورایی در انسان میکند (جلسه۲۲۱) http://yekaye.ir/baqare-2-31/ و اذعان به یک بعد ماورایی مانع میشود که انسان مرگ در دنیا را پایان کار خویش بداند.
۵) «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ»
زمین مرده و بیبر و بار است. اما همین که آب به او میرسد، به جنبش و رشد و رویاندن میرسد.
بله، اگر زمین را بتنهایی میدیدیم، که خشک و مرده به نظر میآمد، همچون عموم سیارات و ستارگانی که میشناسیم و از حیات در آنها خبری نیست. اما همین که آبی از آسمان بر او اضافه شد، این وضع مرده را یکسره زنده میکند و هر گونه بهجتآفرینی را در خود میرویاند.
اگر کسی این را درست بفهمد، میفهمد که بعث (رستاخیر) قابل تردید نیست. تمام تردیدها در بعث ناشی از این است که ما به مرده نگاه می کنیم و بس؛ و غفلت می کنیم که این شخص، وقتی هم که زنده بود، زندگیش هم از خودش نبود و دیگری آن را به او بخشیده بود.
زمین مرده هم تا آبی از جای دیگر بر او نمیبارید، مرده بود. اما ظرفیت زندگی را داشت؛ بذرهای حیات در او پخش بود اما تا آب نمیآمد، آن بذرها نمیروییدند.
افاضهای الهی باید، تا حیات دوباره در مرده جریان یابد.
۶) آنچه در تدبر ۱ بیان شد (اینکه هم خود ما و هم زمین از وضعیتی بیجان به حیات رسیدیم) حداکثر، دلیلی برای رفع استبعاد از معاد است ( که زنده شدن مردگان، امر محالی نیست)؛ اما ظاهراً مدعای آیه بسیار بیشتر از این است:
مدعای آیه، رفع هرگونه شک و تردید درباره خود رستاخیز (وقوع آن) است، و نه فقط رفع تردید درباره «امکان» رستاخیز.
اما چگونه؟
به نظر میرسد در چند جای آیه، مطلب را به گونهای بیان کرده، که دقت در آنها میتواند نشان دهد که، نه فقط امکان، بلکه وقوع معاد قابل تردید نیست. این موارد عبارتند از:
- مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ (تدبر۲)
- نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً (تدبر۳)
- مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى و مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً (تدبر۴)
- إِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ (تدبر۵)
و جالب اینجاست که اگر هدف آیه صرفاً رفع استبعاد بود، همه این فقرات قابل حذف بود، چنانکه در تدبر۱، به هیچیک از این عناصر اشاره نشد.
توجه:
فردای روزی که این مطالب را نوشتم در محضر یکی از اساتیدم، بحث آیه دیروز مطرح گردید و نکته عالیای بیان شد که در قالب تدبر۷ به اینجا اضافه کردم.
۷) يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ … وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ
این آیه میفرماید، اگر نسبت به «بعث» تردیدی دارید، مطلبی بیان کنم که دیگر تردیدی برایتان نماند.
در تدبر۶ اشاره شد که اغلب مفسران حداکثر، دلیلی برای رفع استبعاد از معاد است ( که زنده شدن مردگان، امر محالی نیست)؛ در حالی که مدعای آیه، بیانی است که نه صرفا «امکان» بلکه «قطعی بودن» (قابل تردید نبودن) بعث را بیان میکند.
یک وجه آن میتواند بیان ذیل باشد:
شما به مراحلی که در آفرینشتان سپری شده دقت کنید: شما را از خاک آفریدیم، سپس شما را از نطفه، سپس از عَلَقه، سپس از مُضغه … آفریدیم.[۳] وقتی از نطفه، علقه آفریده شد، این گونه نبود که از فعلیتهای نطفه چیزی باقی نماند و او کاملا نابود شده و به جایش علَقه، به عنوان امری کاملا جدید آفریده شود. بلکه «علقه» آن واقعیتی است که تمام فعلیتهای نطفه را نگه داشته و البته چیزی زاید بر اوست.
در واقع، اگر در خودتان بیندیشید خواهید فهمید که اگرچه در هر مرحله جدیدی، وضعیت قبلیتان را از دست دادید، (از جمادی مردم و نامی شدم، از نما مردم زحیوان سر زدم …) اما این مرگِ وضعیت قبلی، به معنای نیست و نابود شدن آن نبود، (چون اساساً نیست و نابود شدن چیزی که در متن واقعیت حضور پیدا کرده[۴]، بیمعنی است؛ خصوصا اگر توجه کنیم که زمان هم بعد چهارم اشیای مادی است) بلکه آن مرحله بعدی، تاریخ قبلی خود را با خود دارد و اساساً با انضمام آن تاریخ است که الان هویتی دارد. پس اساساً سیر وجودی خود شما، یک سیر تکامل وجودی در متن عالم بوده است.
اگر چنین است آنگاه خواهید فهمید که مرگ هم صرفا یک مرحله گذر به مرحله دیگر است؛ و اصلا نابودی بیمعنی است؛ و تمام وجود شما برای مرحله بعدی توفی (دریافت بتمامه) میشود، چنانکه نطفه در علقه توفی شد و علقه در مضغه و … .
اما یک اشکال پیش میآید: ما میدانیم که انسانها در سرازیری پیری میافتند و داشتههای قبلی و حتی علم قبلیشان را از دست میدهند. در حالی که شما ادعا کردید که همواره هر مرحلهای حاوی مراحل بعدی است.
پاسخش این است که این مرحله پیری، یا حتی مرحله مرگ، همان زمینِ «هامده» است. «هامده» وضعیتی است که ظاهرش مرده است، اما ظرفیت زنده شده دارد؛ اگر بر زمین هامده باران ببارد، به اهتزاز و تکاپو درمیآید و اموری را در خود میرویاند و سرسبز میکند؛ اما اگر بر کویر مرده هرچه آب ببارد، تغییری نمیکند. مرگ شما (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى) و پیری شما (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ) همانند زمین هامده است، نه زمین لمیزرع؛ بذری در آن هست، اما باران نباریده؛ و چون باران نباریده، شبیه زمین لمیزرع مینُماید. اگر باران متناسب با حیات او بر او ببارد (در احادیث هست که قبل از قیامت، چهل روز بر زمین باران میبارد که البته نه آن روزش لزوما از این روزهاست و نه آن باران، لزوما این باران کنونی است؛ چون زمین غیر از آن زمین شده است و سماوات نیز: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات؛ ابراهیم/۴۸) آنگاه خواهی دید که چگونه این زمین پیر ویا مرده، به جنبش درمیآید و سر برمیکشد و همه آن بذرهایی که در دنیا در خود نهاده بود، میرویاند (وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتا؛ ثُمَّ يُعيدُكُمْ فيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجا؛ نوح/۱۷-۱۸)؛ و به نتیجه میرساند، که: «الدنیا مزرعة الآخرة».
نکته تخصصی انسانشناسی
هر انسانی، آنی نیست که الان هست؛ بلکه همه آنچه تاکنون بوده را در خود دارد؛ و آن که فنا شدنی نیست و حتما معاد دارد، این حقیقت است که همه حیات او را یکجا در بردارد.[۵]
این را در کانال نگذاشتم (مطلب به قدر کافی منقح نشده است)
۸) «إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ… وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ …»
اینها (حرکت انسان از خاک به حیات، و حرکت زمین از وضع مرده به گسترش حیات در آن) ظاهرا دو دلیل مستقل بر مساله معادند. چرا هر دو را در یک آیه آورد نه در دو آیه جداگانه؟
الف. مدل استدلال به هردو یکسان است، پس این دو استدلال، و سایر استدلالهای شبیه آن، همگی یک نشانه و یک آیهاند.
ب. اینها دو استدلالند که با کمک هم «وقوع معاد» را قطعی و بدون تردید میکند. در واقع تکتک آنها نهایت توانشان، رفع استبعاد (امکان معاد) است، اما با کمک هم دلیل چنان تقویت میشود که وقوع معاد هم قطعی میشود. (بویژه توجه شود که در هر دو از زمین (تراب/أرض) شروع کرد.
ج. …
[۱] . در مختصر البصائر، این مطلب مستقیما از كِتَابِ الْمَشِيخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوب نقل شده و در پایانش این جمله را اضافه دارد:
قَالَ: فَهَؤُلَاءِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ وَ هُمُ الَّذِينَ لَا يُسْأَلُونَ عَنِ الْمِيثَاقِ، وَ إِنَّمَا هُمْ خَلْقٌ بَدَا لِلَّهِ فِيهِمْ فَخَلَقَهُمْ فِي الْأَصْلَابِ وَ الْأَرْحَام
[۲] . روایات زیر هم به آیه مربوطند که چون درکشان دشوار بود در کانال نگذاشتم:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ النُّطْفَةَ تَكُونُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَمَلَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ بَعَثَ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا تَخْلُقُ ذَكَراً أَوْ أُنْثَى فَيُؤْمَرَانِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ شَقِيّاً أَوْ سَعِيداً فَيُؤْمَرَانِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا أَجَلُهُ وَ مَا رِزْقُهُ وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنْ حَالِهِ وَ عَدَّدَ مِنْ ذَلِكَ أَشْيَاءَ وَ يَكْتُبَانِ الْمِيثَاقَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَإِذَا أَكْمَلَ اللَّهُ لَهُ الْأَجَلَ بَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَيَخْرُجُ وَ قَدْ نَسِيَ الْمِيثَاقَ فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ فَقُلْتُ لَهُ أَ فَيَجُوزُ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ فَيُحَوِّلَ الْأُنْثَى ذَكَراً وَ الذَّكَرَ أُنْثَى فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ. (الكافي، ج۶، ص۱۳)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ النُّطْفَةَ الَّتِي مِمَّا أَخَذَ عَلَيْهَا الْمِيثَاقَ فِي صُلْبِ آدَمَ أَوْ مَا يَبْدُو لَهُ فِيهِ وَ يَجْعَلَهَا فِي الرَّحِمِ حَرَّكَ الرَّجُلَ لِلْجِمَاعِ وَ أَوْحَى إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِي بَابَكِ حَتَّى يَلِجَ فِيكِ خَلْقِي وَ قَضَائِيَ النَّافِذُ وَ قَدَرِي فَتَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَهَا فَتَصِلُ النُّطْفَةُ إِلَى الرَّحِمِ فَتَرَدَّدُ فِيهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ لَحْماً تَجْرِي فِيهِ عُرُوقٌ مُشْتَبِكَةٌ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ يَخْلُقَانِ فِي الْأَرْحَامِ مَا يَشَاءُ اللَّهُ فَيَقْتَحِمَانِ فِي بَطْنِ الْمَرْأَةِ مِنْ فَمِ الْمَرْأَةِ فَيَصِلَانِ إِلَى الرَّحِمِ وَ فِيهَا الرُّوحُ الْقَدِيمَةُ الْمَنْقُولَةُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَيَنْفُخَانِ فِيهَا رُوحَ الْحَيَاةِ وَ الْبَقَاءِ وَ يَشُقَّانِ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ جَمِيعَ الْجَوَارِحِ وَ جَمِيعَ مَا فِي الْبَطْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ يُوحِي اللَّهُ إِلَى الْمَلَكَيْنِ اكْتُبَا عَلَيْهِ قَضَائِي وَ قَدَرِي وَ نَافِذَ أَمْرِي وَ اشْتَرِطَا لِيَ الْبَدَاءَ فِيمَا تَكْتُبَانِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا نَكْتُبُ فَيُوحِي اللَّهُ إِلَيْهِمَا أَنِ ارْفَعَا رَءُوسَكُمَا إِلَى رَأْسِ أُمِّهِ فَيَرْفَعَانِ رُءُوسَهُمَا فَإِذَا اللَّوْحُ يَقْرَعُ جَبْهَةَ أُمِّهِ فَيَنْظُرَانِ فِيهِ فَيَجِدَانِ فِي اللَّوْحِ صُورَتَهُ وَ زِينَتَهُ وَ أَجَلَهُ وَ مِيثَاقَهُ شَقِيّاً أَوْ سَعِيداً وَ جَمِيعَ شَأْنِهِ قَالَ فَيُمْلِي أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ فَيَكْتُبَانِ جَمِيعَ مَا فِي اللَّوْحِ وَ يَشْتَرِطَانِ الْبَدَاءَ فِيمَا يَكْتُبَانِ ثُمَّ يَخْتِمَانِ الْكِتَابَ وَ يَجْعَلَانِهِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ يُقِيمَانِهِ قَائِماً فِي بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ فَرُبَّمَا عَتَا فَانْقَلَبَ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا فِي كُلِّ عَاتٍ أَوْ مَارِدٍ وَ إِذَا بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِ الْوَلَدِ تَامّاً أَوْ غَيْرَ تَامٍّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِي بَابَكِ حَتَّى يَخْرُجَ خَلْقِي إِلَى أَرْضِي وَ يَنْفُذَ فِيهِ أَمْرِي فَقَدْ بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِهِ قَالَ فَيَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَ الْوَلَدِ فَيَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَيَزْجُرُهُ زَجْرَةً فَيَفْزَعُ مِنْهَا الْوَلَدُ فَيَنْقَلِبُ فَيَصِيرُ رِجْلَاهُ فَوْقَ رَأْسِهِ وَ رَأْسُهُ فِي أَسْفَلِ الْبَطْنِ لِيُسَهِّلَ اللَّهُ عَلَى الْمَرْأَةِ وَ عَلَى الْوَلَدِ الْخُرُوجَ قَالَ فَإِذَا احْتُبِسَ زَجَرَهُ الْمَلَكُ زَجْرَةً أُخْرَى فَيَفْزَعُ مِنْهَا فَيَسْقُطُ الْوَلَدُ إِلَى الْأَرْضِ بَاكِياً فَزِعاً مِنَ الزَّجْرَةِ. (الكافي، ج۶، ص۱۳-۱۵)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْخَلْقِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ طِينٍ أَفَاضَ بِهَا كَإِفَاضَةِ الْقِدَاحِ فَأَخْرَجَ الْمُسْلِمَ فَجَعَلَهُ سَعِيداً وَ جَعَلَ الْكَافِرَ شَقِيّاً فَإِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ تَلَقَّتْهَا الْمَلَائِكَةُ فَصَوَّرُوهَا ثُمَّ قَالُوا يَا رَبِّ أَ ذَكَراً أَوْ أُنْثَى فَيَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ جَلَالُهُ أَيَّ ذَلِكَ شَاءَ فَيَقُولَانِ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ثُمَّ تُوضَعُ فِي بَطْنِهَا فَتَرَدَّدُ تِسْعَةَ أَيَّامٍ فِي كُلِّ عِرْقٍ وَ مَفْصِلٍ وَ مِنْهَا لِلرَّحِمِ ثَلَاثَةُ أَقْفَالٍ قُفْلٌ فِي أَعْلَاهَا مِمَّا يَلِي أَعْلَى الصُّرَّةِ مِنَ الْجَانِبِ الْأَيْمَنِ وَ الْقُفْلُ الْآخَرُ وَسَطَهَا وَ الْقُفْلُ الْآخَرُ أَسْفَلَ مِنَ الرَّحِمِ فَيُوضَعُ بَعْدَ تِسْعَةِ أَيَّامٍ فِي الْقُفْلِ الْأَعْلَى فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ خُبْثُ النَّفْسِ وَ التَّهَوُّعُ ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى الْقُفْلِ الْأَوْسَطِ فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَ صُرَّةُ الصَّبِيِّ فِيهَا مَجْمَعُ الْعُرُوقِ وَ عُرُوقُ الْمَرْأَةِ كُلُّهَا مِنْهَا يَدْخُلُ طَعَامُهُ وَ شَرَابُهُ مِنْ تِلْكَ الْعُرُوقِ ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى الْقُفْلِ الْأَسْفَلِ فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَذَلِكَ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ ثُمَّ تُطْلَقُ الْمَرْأَةُ فَكُلَّمَا طُلِقَتْ انْقَطَعَ عِرْقٌ مِنْ صُرَّةِ الصَّبِيِّ فَأَصَابَهَا ذَلِكَ الْوَجَعُ وَ يَدُهُ عَلَى صُرَّتِهِ حَتَّى يَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَدُهُ مَبْسُوطَةٌ فَيَكُونُ رِزْقُهُ حِينَئِذٍ مِنْ فِيهِ. (الكافي، ج۶، ص۱۵)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ يَدْعُو لِلْحُبْلَى أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَا فِي بَطْنِهَا ذَكَراً سَوِيّاً قَالَ يَدْعُو مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنَّهُ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً نُطْفَةٌ وَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً عَلَقَةٌ وَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً مُضْغَةٌ فَذَلِكَ تَمَامُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا نَخْلُقُ ذَكَراً أَمْ أُنْثَى شَقِيّاً أَوْ سَعِيداً فَيُقَالُ ذَلِكَ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا رِزْقُهُ وَ مَا أَجَلُهُ وَ مَا مُدَّتُهُ فَيُقَالُ ذَلِكَ وَ مِيثَاقُهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ لَا يَزَالُ مُنْتَصِباً فِي بَطْنِ أُمِّهِ حَتَّى إِذَا دَنَا خُرُوجُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ مَلَكاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَيَخْرُجُ وَ يَنْسَى الْمِيثَاقَ. (الكافي، ج۶، ص۱۶)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ فِي الرَّحِمِ اسْتَقَرَّتْ فِيهَا أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ تَكُونُ عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ تَكُونُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ فَيُقَالُ لَهُمَا اخْلُقَا كَمَا يُرِيدُ اللَّهُ ذَكَراً أَوْ أُنْثَى صَوِّرَاهُ وَ اكْتُبَا أَجَلَهُ وَ رِزْقَهُ وَ مَنِيَّتَهُ وَ شَقِيّاً أَوْ سَعِيداً وَ اكْتُبَا لِلَّهِ الْمِيثَاقَ الَّذِي أَخَذَهُ عَلَيْهِ فِي الذَّرِّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَإِذَا دَنَا خُرُوجُهُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَيَزْجُرُهُ فَيَفْزَعُ فَزَعاً فَيَنْسَى الْمِيثَاقَ وَ يَقَعُ إِلَى الْأَرْضِ يَبْكِي مِنْ زَجْرَةِ الْمَلَكِ. (الكافي، ج۶، ص۱۶)
و این دو روایت هم با روایات فوق متفاوتند اما قابل توجهاند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ الْعَيَّاشِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ مِائَةَ سَنَةٍ فَذَلِكَ أَرْذَلُ الْعُمُر. (تفسير القمي، ج۲، ص۷۹)
روي عن أمير المؤمنين ع، أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أُنَاساً يَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَأْكُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْفِكُ دَماً حَرَاماً وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ كَبُرَ هَذَا عَلَيَّ وَ حَرِجَ مِنْهُ صَدْرِي حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِي يُصَلِّي وَ يُوَارِينِي وَ أُوَارِيهِ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ يَسِيرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَكَ أَخُوكَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ فَأَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ. وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَأَمَّا مَا ذَكَرَهُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مِنَ السَّابِقِينَ السَّابِقِينَ … ثُمَّ ذَكَرَ أَصْحَابَ الْمَيْمَنَةِ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً بِأَعْيَانِهِمْ فَجَعَلَ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَلَا يَزَالُ الْعَبْدُ مُسْتَكْمِلًا هَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهِ حَالاتٌ فَقَالَ وَ مَا هَذِهِ الْحَالاتُ فَقَالَ عَلِيٌّ ع أَمَّا أَوَّلُهُنَّ فَمَا قَالَ اللَّهُ- وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً فَهَذَا تَنْقُصُ مِنْهُ جَمِيعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ بِالَّذِي يَخْرُجُ مِنَ الْإِيمَانِ لِأَنَّ اللَّهَ الْفَاعِلُ بِهِ ذَلِكَ وَ رَادُّهُ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ فَهُوَ لَا يَعْرِفُ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ لَا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لَا الصِّيَامَ بِالنَّهَارِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِيمَانِ وَ لَيْسَ بِضَارِّهِ شَيْئاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ تَنْقُصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ مَا حَنَّ إِلَيْهَا وَ تَبْقَى فِيهِ رُوحُ الْبَدَنِ فَهُوَ يَدِبُّ بِهَا وَ يَدْرُجُ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ فَهَذَا بِحَالِ خَيْرٍ اللَّهُ الْفَاعِلُ بِهِ ذَلِكَ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ يَهُمُّ بِالْخَطِيئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ تُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِي الْخَطِيئَةِ فَإِذَا لَامَسَهَا تَفَصَّى مِنَ الْإِيمَانِ وَ تَفَصَّى الْإِيمَانُ مِنْهُ فَلَيْسَ بِعَائِدٍ أَبَداً أَوْ يَتُوبَ فَإِنْ تَابَ وَ عَرَفَ الْوَلَايَةَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ فَهُوَ تَارِكٌ لِلْوَلَايَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ … (تحف العقول، ص۱۸۹-۱۹۱)
[۳] . ما میگوییم «نطفه علقه شد» اما خدا میفرماید «ما نطفه را علقه آفریدیم»
[۴] . یعنی هر چیزی اگر در زمان بعدیش نابود شد، به منزله نفی واقعیت آن چیز از خود آن زمانی که در آن موجود بود، نیست؛ و در قیامت که فعلیت تامه اشیاست، هر چیزی در هر برههای از زمان هم بوده کل واقعیتش در آن برهه حاضر میشود.
[۵] . و معاد مرحلهای است که همه این بذرهایی که در وجود خود کاشته، یکجا ثمر میدهد؛ لذا آمدن هرکس در معاد، آمدن همه حقیقتی است که در عمرش برای خود رقم زده، نه صرف لحظه آخر حیات او.
بازدیدها: ۳۹