ترجمه
[به طوری که] با آن آنچه در اندرونشان است و پوستها گداخته میگردد.
نکات ترجمهای و نحوی
«يُصْهَرُ» فعل مضارع مجهول از ماده «صهر» است که این ماده در دو معنا به کار میرود: یکی به معنای خویشاوندی – غالبا به خویشاوندیای که با ازدواج حاصل شود (اصطلاحا: رابطه سَببی در مقابل رابطه نَسَبی) – و محرمیت ناشی از آن، گفته میشود؛ و به طور خاص، به «داماد» «صهر میگویند؛ و دوم در معنای ذوب کردن و گداختن در اثر حرارت زیاد به کار میرود (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۳۱۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۹۴). برخی کاربرد این کلمه در معنای دوم را برگرفته از زبان عبری دانستهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۲۹۲).
این ماده در قرآن کریم، در معنای اول فقط در آیه «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» (فرقان/۵۴)؛ و در معنای دوم، فقط در آیه حاضر به کار رفته است.
«يُصْهَرُ بِهِ» غالبا مرجع ضمیر «ه» را «حمیم: آب جوشان» در آیه قبل دانستهاند؛ اما میتوان این ضمیر را به کل مطلب آیه قبل ارجاع داد یعنی هم «ثیاب من نار: لباس آتشین» و هم «حمیم» است که آنها را میگدازد؛ آنگاه بقیه عبارت آیه را چهبسا بتوان مصداق لف و نشر مشوش دانست؛ یعنی لباس آتشین، که دور شخص را احاطه کرده، پوستها را میگدازد و آب جوشان که از بالا بر سرش میریزد وارد بدنش شده و درونش را میسوزاند.
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع روایت طولانی درباره اموری که پیامبر اکرم ص از آنها نهی فرمودهاند، نقل شده است. در فرازی از آن آمده است:
… و رسول خدا ص نهی کرد از خرید و فروش شراب و ساقیگریِ آن را؛ و فرمود: خداوند لعنت کرد شراب را و شرابساز را و کسی که انگور را برای شراب میکارد و کسی که آن را مینوشد، و کسی که ساقی شراب است و فروشندهاش را و خریدارش را و کسی که از طریق آن ارتزاق میکند و کسی که آن را میآورد و کسی که به سوی آورده میشود؛ و فرمود کسی که آن را بنوشد تا چهل روز نمازش قبول نمیشود، و اگر بمیرد و چیزی از آن در شکمش مانده باشد بر خداست که به او از طینت خبال بنوشاند، و آن چرک اهل جهنم است و چیزی است که از بدن زناکاران خارج میشود و در دیگهای جهنم جمع گردد و اهل آتش از آن بنوشند، پس «با آن آنچه در اندرونشان است و پوستها گداخته میگردد.»
الأمالي( للصدوق)، ص۴۲۵؛ مكارم الأخلاق (للطبرسی)، ص۴۲۶
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْأَبْهَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْجَوْهَرِيُّ الْغَلَابِيُّ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا شُعَيْبُ بْنُ وَاقِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ …
وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ الْخَمْرِ وَ أَنْ تُشْتَرَى الْخَمْرُ وَ أَنْ تُسْقَى الْخَمْرُ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ عَاصِرَهَا وَ غَارِسَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ آكِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ وَ قَالَ مَنْ شَرِبَهَا لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ إِنْ مَاتَ وَ فِي بَطْنِهِ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يَسْقِيَهُ مِنْ طِينَةِ خَبَالٍ وَ هُوَ صَدِيدُ أَهْلِ النَّارِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ الزُّنَاةِ فَيَجْتَمِعُ ذَلِكَ فِي قُدُورِ جَهَنَّمَ فَيَشْرَبُهَا أَهْلُ النَّارِ فَـ«يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ».
۲) از امام سجاد ع از امیرالمومنین ع روایت شده است:
گاه میشد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را [از عذاب جهنم و قهر خدا] میترساند و میفرمود:
به کسی که جان محمد ص در دست اوست سوگند، اگر قطرهای از «زقوم» (واقعه/۵۲) بر کوههای زمین بچکد تا اعماق زمینهای هفتگانه فرو میرود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که این طعامش است؟
و اگر قطرهای از «غسلین» (حاقه/۳۶) یا از «صدید» (ابراهیم/۱۶) بر کوههای زمین بچکد تا اعماق زمینهای هفتگانه فرو رود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که این نوشیدنیاش است؟
و اگر یکی از گُرزهایی که خداوند در کتابش از آنها سخن گفته (حج/۲۱) بر روی کوههای زمین قرار داده شود، تا اعماق زمینهای هفتگانه فرو رود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که با این در آتش بر سرش کوبیده شود؟
الدروع الواقية، (سید بن طاوس) ص۲۷۴
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّيُّ فِي كِتَابِ زُهْدِ النَّبِيِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فِيمَا رَوَاهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ:
رُبَّمَا خَوَّفَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَقُولُ: «وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الزَّقُّومِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ هُوَ طَعَامُهُ؟!
وَ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الْغِسْلِينِ أَوْ مِنَ الصَّدِيدِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ هُوَ شَرَابُهُ؟!
وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مِقْمَاعاً وَاحِداً مِمَّا ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وُضِعَ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ إِلَى أَسْفَلِ سَبْعِ أَرَضِينَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَكَيْفَ بِمَنْ يُقْمَعُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي النَّارِ؟»
۳) از سعید بن جبیر (از تابعین، و از اصحاب خاص امام سجاد ع) در کتب اهل سنت نقل شده است:
هنگامی که اهل آتش گرسنه شوند، به درخت زقوم پناه میبرند و از آن میخورند، پس پوست صورتهایشان کنده میشود [و به درخت میچسبد] به طوری که اگر کسی از مقابل آنها عبور کند که آنها را میشناسد، پوست صورتهایشان را در آن [درخت] خواهد شناخت؛ سپس عطش بر آنان هجوم میآورد، پس استغاثه سر میدهند، و با آبی همچون مُهل [فلز مذاب] به فریادشان میرسند، و آن چیزی است که به نهایت درجه حرارتش رسیده است؛ پس چون آن را به دهانهایشان نزدیک کنند، از شدت حرارتش گوشت صورتهایشان که پوستش ریخته بود، آب میشود و «گداخته میگردد با آن آنچه در اندرونشان است» (حج/۲۰) به راه میافتند در حالی که امعاء و احشاءشان در حال کنده شدن است «و پوستهایشان» (حج/۲۰)؛ سپس آنها را با «گرزهایی از آهن» (حج/۲۱) میزنند، پس هر عضوی بر جای خود سقوط میکند و اینجاست که فریاد «وای هلاک شدم» سر میدهند.
توجه: در کتب اهل سنت، اینکه سعید بن جبیر، از چه کسی این مطالب را نقل کرده، سخنی نیست؛ اما با توجه به جایگاه او نزد امام سجاد ع واضح است که این کلمات از خودش نیست.
جامع البیان (ابن جریر طبری)، ج۱۷، ص۱۰ (چاپ قاهره: ج۱۶، ص۴۹۸)
حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ: ثنا يَعْقُوبُ، عَنْ جَعْفَرٍ، وَهَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: إِذَا جَاعَ أَهْلُ النَّارِ، اسْتَغَاثُوا بِشَجَرَةِ الزَّقُّومِ، فَيَأْكُلُونَ مِنْهَا، فَاخْتَلَسَتْ جُلُودَ وُجُوهِهِمْ، فَلَوْ أَنَّ مَارًّا مَرَّ بِهِمْ يَعْرِفُهُمْ، يَعْرِفُ جُلُودَ وُجُوهِهِمْ فِيهَا، ثُمَّ يُصَبُّ عَلَيْهِمُ الْعَطَشُ، فَيَسْتَغِيثُونَ، فَيُغَاثُونَ بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ، وَهُوَ الَّذِي قَدِ انْتَهَى حَرُّهُ، فَإِذَا أَدْنَوْهُ مِنْ أَفْوَاهِهِمُ انْشَوَى مِنْ حَرِّهِ لُحُومُ وُجُوهِهِمُ الَّتِي قَدْ سَقَطَتْ عَنْهَا الْجُلُودُ، وَ «يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ» يمشون وأَمْعَاؤهُمْ تَسَّاقَطُ وجُلُودُهُمْ، ثُمَّ يُضْرَبُونَ بِمَقَامِعَ مِنْ حَدِيدٍ، فَيَسْقُطُ كُلُّ عُضْو عَلَى حيالِهِ، يَدْعُونَ بِالْوَيْلِ وَالثُّبُورِ.[۱]
تدبر
۱) «يُصْهَرُ بِهِ ما في بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»
وقتی بر تن کسانی که کفر ورزیدند لباسی از آتش میپوشانند و بر سرشان آبی جوشان میریزند، آنچه در اندرونشان است و نیز پوستهایی که محافظ روی بدن است، گداخته و ذوب میگردد.
تاملی درباره عذابهای جهنم
برخی به خیال خود گمان میکنند که معرفی خداوند به عنوان خدای رحمان، در گروی انکار عذاب و هرگونه سختگیری از جانب اوست؛ و با انواع توجیهات سست، منکر عذابهای اخروی میشوند؛ در حالی که آیات مختلف قرآن کریم، همان گونه که تردیدی درباره وجود بهشت و نعمتهای فراوان آن باقی نمیگذارد، هر گونه تردید درباره عذابهای سخت و شدید آخرت را نیز، برای هر که کلام خدا را باور دارد، از بین میبرد؛
و جالب اینجاست که در منطق قرآن کریم، آنان که ملکوت عالم را دیدهاند (انعام/۷۵)، فهمیدهاند که این عذابها نه تنها منافاتی با رحمانیت خدا ندارد، بلکه دقیقا ناشی از رحمانیت اوست؛ چنانکه حضرت ابراهیم ع به آذر گفت: (يا أَبَت إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن: پدرجان! واقعا من میترسم که عذابی از جانب رحمان به تو برسد؛ مریم/۴۵)
کسانی که این را درک نمیکنند، انسان و پیچیدگیها و عظمتهای وجود او را درک نکردهاند:
بحث تخصصی انسانشناسی
انسان موجودی است که ظرفیت آن را دارد که تا مقام خلیفةاللهی بالا رود و مسجود همه فرشتگان قرار گیرد. اما برای رسیدن به این مقام، به او اختیار داده شده است؛ که البته اقتضای مختار بودن این است که بتواند از این اختیارش سوءاستفاده هم بکند؛ و اگر سوء استفاده کند، میتواند تمام آن ظرفیت عظیم و بینهایت را در مسیر بدی و پلیدی پیش ببرد تا حدی که از ابلیس هم گذر کند (چنانکه بر اساس برخی روایات، در جهنم کسانی هستند که عذابشان از ابلیس هم شدیدتر است.)
اگر توجه کنیم که آخرت، باطن دنیاست؛ و توجه کنیم که ظرفیت انسان چقدر عظیم است، و کسانی هستند که این ظرفیت را در مسیر شر و بدی به پیش میبرند، باور به واقعیت داشتن این عذابهای شدید، دشوار نخواهد بود.
واقعا گمان میکنید آن کس که براحتی حاضر میشود تنها با یک دستور خود (دستور بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی) ظرف چند دقیقه صدهاهزار نفر را بکشد و تا سالهای متمادی نسلهای بعدی را دچار انواع مرضها کند، و در عین حال، به این کارش افتخار کند و به خلبانی که این بمب را انداخته جایزه دهد، چه اندازه پلیدی در وجودش ذخیره شده است؟ یا شکنجهگری که هزاران نفر را با انواع شکنجههای باورنکردنی آزار میدهد و از این کارش لذت میبرد، باطن عملش چیست؟
البته اینها مثالهایی از عرصه رفتارهای برخی انسانهاست. اگر توجه کنیم که رفتارها از صفات و ملکات اخلاقی ریشه میگیرند؛ و صفات و ملکات، از شاکله وجودی انسان؛ که این شاکله وجودی، بیش و پیش از هرچیز، توسط باورهای عمیق وی (که از آن به ایمان و کفر تعبیر میشود) رقم میخورد، میتوانیم بفهمیم که کسی که حقیقتا «کافر» است، چه اندازه پلیدی در وجود خود انباشت کرده است.
(توجه شود کافری که در قرآن وعده عذابش قطعی است، غیر از کافر شناسنامهای است؛ همان گونه که مومنی هم که بهشتی است، غیر از مومن شناسنامهای است)
۲) «يُصْهَرُ بِهِ ما في بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»
دو تعبیر «ما في بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» یک ظاهر اولیه دارد که همان امعاء و احشاء بدن از سویی، و پوست بدن، از سوی دیگر است (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۲۴؛ المیزان، ج۱۴،ص۳۶۱)؛ اما علاوه بر آن، میتواند اشاره به معانی عمیقتری هم داشته باشد، از جمله:
الف. باطن محل ظهور افکار و عقاید فاسدشان بوده و ظاهر محل بروز اعمال ناشایستهشان (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۲۹۲)
ب. شاید باطن، باورها و کارهای زشتی است که مخفی میکردند؛ و ظاهر، باورها و کارهای زشتی که آشکارا نشان میدادند.
ج. در برخی آیات مربوط به قیامت (فصلت/۲۰-۲۱) برخی احتمال دادهاند که «جلود»، نه به معنای پوستها، بلکه کنایه از اندامهای جنسی است که برای رعایت ادب در کلام چنین تعبیر شده است (المیزان، ج۱۷، ص۳۷۹). اگر آن معنا درست باشد، آنگاه این احتمال در این آیه هم مطرح میشود، یعنی چهبسا بطن (شکم) و جلد (اندام جنسی) اشاره باشد به دو عضو بدن که بسیاری از گناهان، به این دو مربوط میشود. (مال حرام و روابط نامشروع)
د. …
۳) «يُصْهَرُ بِهِ ما في بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»
در مورد ظاهرشان، از گداختن خود «پوستها» سخن گفت، اما در مورد باطنشان، از «آنچه در باطنشان است» سخن گفت. چرا؟
الف. چه بسا میخواهد بفرماید در مورد ظاهرشان، خود آن ظاهری را که برای خود درست کرده بودند میگُدازیم و نیست و نابود میکنیم؛ اما باطنشان، آن حقیقت نهاییشان است که سوختنی نیست، بلکه آن امور باطلی که در باطن خود مخفی کرده بودند، میسوزد.
ب. پوست و جلد، مهمترین عامل حفظ آن چیزی است که در درون است: شاید اشاره است که خود پوست ذوب میشود و از بین میرود و وقتی محافظی برای آنچه در درون بود، نماند، آنچه در درون است هم میگدازد.[۲]
ج. …
[۱] . و قد روى ان الله تعالى يجوعهم حتى ينسوا عذاب النار من شدة الجوع، فيصرخون الى مالك فيحملهم الى تلك الشجرة و فيهم أبو جهل فيأكلون منها فتغلى بطونهم كغلى الحميم، فيسقون شربة من الماء الحار الذي بلغ نهايته في الحرارة، فاذا قربوها من وجوههم شوت وجوههم، فذلك قوله، «يَشْوِي الْوُجُوهَ» فاذا وصل الى بطونهم صهر ما في بطونهم كما قال سبحانه «يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» (مجمع البيان، ج۸، ص۶۹۷)
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَخْبَرَنَا عَاصِمُ بْنُ يُوسُفَ، حَدَّثَنَا قُطْبَةُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ شِمْرِ بْنِ عَطِيَّةَ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ، عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: يُلْقَى عَلَى أَهْلِ النَّارِ الْجُوعُ فَيَعْدِلُ مَا هُمْ فِيهِ مِنَ الْعَذَابِ فَيَسْتَغِيثُونَ فَيُغَاثُونَ بِطَعَامٍ مِنْ ضَرِيعٍ لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ، فَيَسْتَغِيثُونَ بِالطَّعَامِ فَيُغَاثُونَ بِطَعَامٍ ذِي غُصَّةٍ فَيَذْكُرُونَ أَنَّهُمْ كَانُوا يُجِيزُونَ الْغَصَصَ فِي الدُّنْيَا بِالشَّرَابِ، فَيَسْتَغِيثُونَ بِالشَّرَابِ فَيُرْفَعُ إِلَيْهِمُ الْحَمِيمُ بِكَلَالِيبِ الْحَدِيدِ، فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وُجُوهِهِمْ شَوَتْ وُجُوهَهُمْ، فَإِذَا دَخَلَتْ بُطُونَهُمْ قَطَّعَتْ مَا فِي بُطُونِهِمْ (جامع ترمذی، ج۲، ص۶۵۹)
[۲] . البته این برداشت اندکی بعید است زیرا اگر چنین برداشتی مد نظر بود شاید بهتر بود ابتدا «الجلود» میآمد، بعدا «ما فی بطونهم»؛ مگر اینکه بگوییم اول آن نهایت کار را گفت و بعدش دارد دارد علتش را توضیح میدهد که چون آن پوست هم ذوب شده بود، این امور در باطن ذوب شد.
Views: 34