ترجمه
سپس سزاوارتر است برای تو، و سزاوارتر؛
شهادت بابالحوائج امام موسی بن جعفر علیهالسلام بر تمامی شیعیان و دوستداران و دلسوختگان مصیبتهای ایشان تسلیت باد
حدیث
۱) ابنابیالحدید نامهای از امیرالمومنین ع خطاب به معاویه را نقل کرده که سید رضی در نهجالبلاغه آن را نیاورده است. شروع نامه چنین است:
اما بعد، مدتهاست که تو و دوستانت، همان اولیای شیطان، حق را افسانه خوانده، و آن را پشت سرتان انداخته، و کوشیدهاید که نورش را با فوت کردن خاموش کنید؛ در حالی خداوند نمیگذارد جز اینکه نورش را به تمام و کمال رساند هرچند که کافران کراهت داشته باشند.
به جانم سوگند، علم در مورد تو جاری خواهد شد و نور با کوچک و ذلیل کردنت به تمام و کمالش میرسد و تو آواره و رانده شده یا کشته و هلاک، همچون پس زدن سگها، پس زده میشوی؛ و جزای عملت را میگیری، در جایی که نه یاوری داری و نه فریادرسی؛
و درباره عثمان سخنفرسایی کردی و به جانم سوگند غیر تو کسی او را نکشت و جز تو کسی او را خوار نکرد؛ در کمین حوادث تلخ نشستی و طمعکارانه آرزوها در سر پروراندی، این بود آنچه از تو بروز کرد و کار خودت بر آن شهادت میدهد؛ و من امیدوارم که چیزی عظیمتر از گناه او و بزرگتر از خطای او دامنگیرت شود.
اما من، از سلاله عبدالمطلب هستم، همان صاحب شمشیر؛ و شمشیر او در دست من است و میدانی که با آن چه بزرگانی از خاندان بنیشمس و فرعونهای بنیسهم و جُمَح و مخزوم را به هلاکت رساندم و فرزندانشان را بیپدر و زنانشان را بیشوهر کردم؛
و به یادت میآورم مطلبی را که فراموشش نکردهای، روزی که برادرت حنظله را کُشتم و او را از پایش گرفته در چاه انداختم، و برادرت عُمَر [= عمر بن ابوسفیان] را اسیر کردم و گردنش به پایش بستم؛ و در طلب تو برآمدم و تو فرار کردی در حالی که بسرعت این سو و آن سو میگریختی؛ و اگر نبود که من فراریها را دنبال نمیکنم، تو سومین آنها بودی؛ و من به [کشتن] تو سزاوارتر بودم؛
به خداوند سوگندی میخورم که هیچ برگشتی در آن نباشد [= عهدی کاملا قطعی] که اگر روزگار باز هم بین من و تو جمع کند، تو را چنان کنم که تا ابد حکایتت ضربالمثلی برای مردمان شود، و تو را همچون شتری ناتوان بر زمین بکوبم تا خداوند بین من و تو حکم فرماید که او بهترین حکمکنندگان است…
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۵، ص۸۴
وقفت له ع على كتاب آخر إلى معاوية
أَمَّا بَعْدُ فَطَالَ مَا دَعَوْتَ أَنْتَ وَ أَوْلِيَاؤُكَ أَوْلِيَاءُ الشَّيْطَانِ الْحَقَّ أَسَاطِيرَ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ حَاوَلْتُمْ إِطْفَاءَهُ بِأَفْوَاهِكُمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ وَ لَعَمْرِي لَيُنْفِذَنَّ الْعِلْمَ فِيكَ وَ لَيُتِمَّنَّ النُّورَ بِصِغَرِكَ وَ قَمْأَتِكَ وَ لَتُخْسَأَنَّ طَرِيداً مَدْحُوراً أَوْ قَتِيلًا مَثْبُوراً وَ لَتُجْزَيَنَّ بِعَمَلِكَ حَيْثُ لَا نَاصِرَ لَكَ وَ لَا مصرح [مُصْرِخَ] عِنْدَكَ وَ قَدْ أَسْهَبْتَ فِي ذِكْرِ عُثْمَانَ وَ لَعَمْرِي مَا قَتَلَهُ غَيْرُكَ وَ لَا خَذَلَهُ سِوَاكَ وَ لَقَدْ تَرَبَّصْتَ بِهِ الدَّوَائِرَ وَ تَمَنَّيْتَ لَهُ الْأَمَانِيَّ طَمَعاً فِيمَا ظَهَرَ مِنْكَ وَ دَلَّ عَلَيْهِ فِعْلُكَ وَ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ أَلْحَقَكَ بِهِ عَلَى أَعْظَمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ أَكْبَرَ مِنْ خَطِيئَتِهِ فَأَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ صَاحِبُ السَّيْفِ وَ إِنَّ قَائِمَهُ لَفِي يَدِي وَ قَدْ عَلِمْتَ مَنْ قَتَلْتُ بِهِ مِنْ صَنَادِيدِ بَنِي عَبْدِ شَمْسٍ وَ فَرَاعِنَةِ بَنِي سَهْمٍ وَ جُمَحَ وَ مَخْزُومٍ وَ أَيْتَمْتُ أَبْنَاءَهُمْ وَ أَيَّمْتُ نِسَاءَهُمْ وَ أُذَكِّرُكَ مَا لَسْتَ لَهُ نَاسِياً يَوْمَ قَتَلْتُ أَخَاكَ حَنْظَلَةَ وَ جَرَرْتُ بِرِجْلِهِ إِلَى الْقَلِيبِ وَ أَسَرْتُ أَخَاكَ عَمْراً فَجَعَلْتُ عُنُقَهُ بَيْنَ سَاقَيْهِ رِبَاطاً وَ طَلَبْتُكَ فَفَرَرْتَ وَ لَكَ حُصَاصٌ فَلَوْ لَا أَنِّي لَا أُتْبِعُ فَارّاً لَجَعَلْتُكَ ثَالِثَهُمَا وَ أَنَا أُولِي لَكَ بِاللَّهِ أَلِيَّةَ بَرَّةٍ غَيْرِ فَاجِرَةٍ لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَ إِيَّاكَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لَأَتْرُكَنَّكَ مَثَلًا يَتَمَثَّلُ بِهِ النَّاسُ أَبَداً وَ لَأُجَعْجِعَنَّ بِكَ فِي مَنَاخِكَ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ…
تدبر
۱) «ثُمَّ أَوْلی لَكَ فَأَوْلی»
این آیه مطلب آیه قبل را تکرار کرد. رمز این تکرار چیست؟
الف. این تکرار برای تاکید است (المیزان، ج۲۰، ص۱۱۴) و حتی برخی گفتهاند که اساساً وقتی تعبیر «أَوْلی لَكَ» به منظور تهدید کردن میآید، غالبا با تکرار توام است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۰۰).
ب. [تکرار در هر آیهای، برای تاکید مضمون خود آن آیه است؛ اما تکرار دو آیه، یکی مربوط به دنیاست و یکی مربوط به آخرت، یعنی] «سزاوارت است شر و مصیبت در دنیا و سزاوارت است»؛ سپس «سزاوارت است شر و مصیبت در دنیا و سزاوارت است» (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۰۷)[۱]
ج. [شاید این مراحلی است که او با نتیجه عملش مواجه میشود، یعنی] سزاوارت است آنچه در لحظه مرگت خواهی دید؛ سپس سزاوارت است آنچه در قبر به سراغت میآید؛ سپس سزاوارت است آنچه در حشر و قیامت بر سرت خواهد آمد؛ سپس سزاوارت است وضعیت تو در جهنم. (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۰۶)[۲]
د. [با توجه به اینکه چهار تکبیر ابتدای نماز را برخی اشاره به برداشته شدن حجابها از چهار مرتبه عالم دانستهاند، چنانکه حافظ میگوید:
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh24/
چه بسا، این هم اشاره به تهدید انسان در چهار مرتبه وجودیش باشد، یعنی] واى بر جسم ناسوتى تو، پس واى بر روح ملكوتى تو؛ سپس واى بر عقل جبروتى تو، پس واى بر روان لاهوتى تو (حجة التفاسير، ج۷، ص۱۳۴)
ه. در برابر انکارهای پی در پی و تکبرهای مستانه (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى؛ وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى) تهدیدها و تحقیرهای پیاپی لازم است. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۳۱۶)
و. …
۲) «ثُمَّ أَوْلی لَكَ فَأَوْلی»
در آیات قبل، تمامی ضمایر غایب بود: خداوند انسانی را که به دنیا چسبیده بود و آخرت را جدی نمیگرفت و اهل نماز و تصدیق نبود و … را توصیف کرد. یکدفعه در این دو آیه، ضمیر از غایب به مخاطب برگشت و در آیات بعد دوباره ضمیر به غایب برمیگردد. چه نکتهای در این تغییر ضمیر در این دو آیه ممکن است مد نظر بوده باشد؟
الف. این آیه در مقام تهدید است و برای اثرگذاری تهدید و در مقام مواخذه، ضمیر مخاطب موثرتر است، حتی در مورد شخص غایب. (در فارسی هم نظیر دارد. مثلا حکایت شخصی را تعریف میکنیم که کار اشتباهی انجام داده است. در هنگام تعریف کردن آن واقعه، چنین میگوییم: «او در آنجا تصادف کرد. من به او گفتم که این طور رانندگی نکند. آخر، چرا حرف مرا گوش ندادی…»)
ب. چهبسا این مطلب، نهتنها درباره آن انسانی که محل بحث بود، بلکه در مورد هر انسانی که خود را مخاطب قرآن میبیند، صادق است؛ و قرآن چهبسا میخواهد به همه ما در این زمینه هشدار بدهد که در مورد آنچه بر سرمان میآید، خدا و روزگار و … را مقصر نشمریم و به خودمان مراجعه کنیم.
نکته تخصصی انسانشناسی
در نظام عالم هیچ واقعهای اتفاقی و بیحساب رخ نمیدهد؛ و در نتیجه، هرچه در هر لحظه به هر انسانی میرسد، کاملا حسابشده، و متناسب است با تمام ابعاد وجودیش و فعالیتهایی که انجام داده؛ به نحوی که دقیقا سزاوار آن بوده است! البته این سزاوار بودن لزوما مذمت نیست؛ بلکه کسی مثل امام حسین ع نیز برای اینکه به درجات بسیار بالای قرب خدا برسد، سزاوارش این است که آن گونه در راه خدا، هم خودش و هم عزیزانش شهید، و هم اهل بیتش اسیر شوند.
پس هیچگاه بر خدا خُرده نگیر و بدان که هرچه رخ میدهد سزاوارت است سزاوار، وباز هم سزاوارت است سزاوار.
تذکر
این سخن، نباید بهانهای شود برای سکون و تسلیم شدن در برابر مشکلات وضع موجود. اگر وضع موجود ما مشکلاتی دارد، سزاوارش هستیم، اما نه به این معنا که دست روی دست بگذاریم؛ بلکه چهبسا چون دست روی دست گذاشتهایم سزاوار این شدهایم؛ و باید حرکتی کنیم تا سزاوار وضع دیگری گردیم!
این همان است که میگویند: اینکه هنوز ظهور رخ نداده سزاوارش هستیم و تقصیر خودمان است.
ج. …
۳) «ثُمَّ أَوْلی لَكَ فَأَوْلی»
هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
کس نکند به جای تو
آنچه به جای خود کنی
(این شعر ظاهرا منسوب به «اوحدی» است اما منبع آن را نیافتم)
[۱] . وليك الشر في الدنيا وليك، ثم وليك الشر في الآخرة وليك و التكرار للتأكيد و قيل بعدا لك من خيرات الدنيا و بعدا لك من خيرات الآخرة عن الجبائی.
[۲]. قيل أولى لك ما تشاهده يا أبا جهل يوم بدر فأولى لك في القبر ثم أولى لك يوم القيامة فلذلك أدخل ثم فأولى لك في النار.
بازدیدها: ۸۲