ترجمه
و بهیقین كسانى را كه پيش از اينان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و حتما دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.
نکات ترجمهای و نحوی
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا» = «و» + «لـ» (برخی حرف «و» را حرف عطف و حرف «لـ» را لام قسم دانستهاند؛ الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج۲۰، ص۳۰۹ و إعراب القرآن و بيانه، ج۷، ص۴۰۰؛ و برخی «و» را حرف قسم و «لـ» را جواب قسم دانستهاند؛ اعراب القران الکریم، ج۲، ص۴۶۶) + «قد» (حرف تحقیق، به معنای محققاً، قطعا) + «فتنّا» (فعل ماضی در صیغه متکلم مع الغیر از ماده «فتن» که در مقام جواب قسم میباشد ؛ که درباره این ماده قبلا در جلسه۷۷ http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/ و جلسه۲۴۷ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/ توضیحاتی گذشت.)
«لَيَعْلَمَنَّ»[۱] = «لـ» (لام قسم) + یعلمَ (فعل مضارع منصوب از ماده «علم» در مقام جواب قسم) + «نّ» (نون مشدد برای تاکید) (الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج۲۰، ص۳۰۹)
حدیث
۱) جابر بن عبدالله انصاری میگوید: یکبار نزد پیامبر خدا ص نشسته بودیم که حضرت علی ع وارد شد. هنگامی که نگاه پیامبر ص به او افتاد، فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ.
ما گفتیم: بله ای رسول خدا ! راست گفتید؛ حمد سزاوار پروردگار عالمین است که شریکی ندارد؛ اما به گمان ما شما از دیدن چیزی تعجب کردهاید که این را فرمودید.
فرمود: بله؛ هنگامی که دیدم علی ع سوی ما میآید یاد حدیثی افتادم که دوستم جبرئیل برایم نقل کرده بود:
من از خداوند خواستم که امت را در حمایت از او همرای گرداند اما خداوند سزاوار ندید جز اینکه برخی را به برخی دیگر بیازماید تا خبیث از پاک جدا شود و به همین مناسبت این آیه را نازل کرد که: «الف لام میم؛ آیا مردم چنین حساب کردند که وانهاده شوند که بگویند ایمان آوردیم و اصلا به فتنهای آزموده نمیشوند؟! و بهیقین كسانى را كه پيش از اينان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و حتما دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.»
اما خداوند آن درخواست را با [دادن] هفت خصلت جبران کرد:
او عهدهدار میشود پوشاندن عورت تو را [ظاهرا اشاره است به این واقعه که طبق روایات متواتر شیعه و سنی، تغسیل و تکفین پیامبر ص را حضرت علی ع عهدهدار بود و حتی اهل سنت روایاتی نقل کردهاند که پیامبر ص فرمود: اگر کسی غیر از علی ع نگاهش به بدن برهنه من بیفتد کور خواهد شد.]
و ادا کردن بدهی تو را؛
و انجام وعدههای تو را؛
و او همراه با تو خواهد بود بر سر حوض تو [= حوض کوثر]؛
و او مشعل تو در روز قیامت است؛
و هرگز بعد از ایمانش کافر نگردد؛
و هرگز بعد از پاکدامنیاش بیعفت نگردد؛
پس چه برندگی قاطعی در اسلام دارد، همراه با فضل تقدم در مسلمانی، و علم به کلام خدا، و فهم عمیق در دین خدا، به علاوه دامادی، و خویشاوندی [با پیامبر ص] ، و شجاعت در جنگ، و بذل ماعون [= وسایلی که فرد بهرایگان برای استفاده در اختیار دیگران قرار میدهد] ، و امر به معروف، و نهی از منکر، و دوستی با دوستان من [= خدا]، و دشمنی با دشمنان من؛
پس ای محمد! او را به اینها بشارت ده!
تفسير فرات الكوفي، ص۳۱۷
قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى بْنِ هَارُونَ مُعَنْعَناً عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ [النَّبِيُّ ص] قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ
قَالَ قُلْنَا صَدَقْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ قَدْ ظَنَنَّا أَنَّكَ لَمْ تَقُلْهَا إِلَّا بِعَجَبٍ مِنْ شَيْءٍ رَأَيْتَهُ
قَالَ نَعَمْ لَمَّا رَأَيْتُ عَلِيّاً مُقْبِلًا ذَكَرْتُ حَدِيثاً حَدَّثَنِي حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ [ع] قَالَ قَالَ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَ الْأُمَّةَ عَلَيْهِ فَأَبَى عَلَيْهِ إِلَّا أَنْ يَبْلُوَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا بِذَلِكَ كِتَاباً «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ الْآيَةَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ عَوَّضَهُ مَكَانَهَا بِسَبْعِ خِصَالٍ يَلِي سَتْرَ عَوْرَتِكَ وَ يَقْضِي دَيْنَكَ وَ عِدَاتِكَ وَ هُوَ مَعَكَ عَلَى عُقْرِ [شِرْعَةِ] حَوْضِكَ وَ هُوَ مِشْكَاةٌ لَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَنْ يَرْجِعَ كَافِراً بَعْدَ إِيمَانٍ وَ لَا زان بَعْدَ إِحْصَانٍ فَكَمْ مِنْ ضِرْسٍ قَاطِعٍ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ مَعَ الْقِدَمِ فِي الْإِسْلَامِ وَ الْعِلْمِ بِكَلَامِ اللَّهِ وَ الْفِقْهِ فِي دِينِ اللَّهِ مَعَ الصِّهْرِ وَ الْقَرَابَةِ وَ النَّجْدَةِ فِي الْحَرْبِ وَ بَذْلِ الْمَاعُونِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْوَلَايَةِ لِوَلِيِّي وَ الْعَدَاوَةِ لِعَدُوِّي بَشِّرْهُ يَا مُحَمَّدُ بِذَلِكَ.
۲) از حضرت علی ع روایت شده است:
به خدا سوگند این آیات («تا حتما خداوند آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و حتما دروغگويان را [نيز] معلوم دارد»؛ عنکبوت/۳) درباره من و شیعیان [واقعی] من، و دشمنم و پیروان آنها نازل شده است.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۲۰۳
وَ فِي رِوَايَةِ النَّاصِرِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِيِّ وَ طَرِيفٍ الْعَبْدِيِّ وَ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ عَلِيٌّ ع:
وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَاتُ فِيَّ وَ فِي شِيعَتِي وَ فِي عَدُوِّي وَ فِي أَشْيَاعِهِمْ.[۲]
۳) روایت شده است که امیرالمومنین ع در یکی از خطبههایشان چنین فرمودند: [فرازهایی از این روایت با خطبه «قاصعه» که در نهجالبلاغه آمده است، مشترک است]
و اگر خداوند – جلّ ثنائه – وقتی پیامبرانش را مبعوث میکرد، میخواست باب گنجهای طلا و معدنهای جواهر و باغهای انبوه را بر آنها باز کند و پرندگان آسمان و درندگان زمین را به دور او جمع نماید، میتوانست چنین کند؛ اما اگر چنین میکرد، امتحان و ابتلا ساقط میشد و جزاء لغو میگشت و خبر دادنها مضمحل میگردید؛ و دیگر برای این آسودگان، اجر کسانی که مبتلا میشوند در کار نمیبود؛ و دیگر مومنان به ثواب نیکوکاری نمیرسیدند و دیگر اسمها واقعا معنایی سزاوار صاحبانش نداشتند [اسمهایی مثل نیکوکار و مجاهد و … بیمعنی و بیخاصیت میشد]؛ و به این جهت است که خداوند نفرستاد “آیهای از آسمان تا گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد” (شعراء/۴) واگر چنین میکرد ابتلا و امتحان از جمیع مردم برداشته میشد؛
ولیکن خداوند – جَلَّ ثَنَاؤُه – پیامبران خود را در ارادهشان نيرومند گرداند، و در آنچه ديدهها از ظاهر آنان مىبيند خوار نماياند؛ با قناعتى كه دل و چشمها را از بىنيازى پُر کند، و درويشياى كه ديدهها و گوشها را بيازارد؛
و اگر پيامبران را نيرويى بود كه با آن به ستيز نتوان برخاست، و عزّتى كه از آن نتوان كاست، و پادشاهىای كه مردمان گردن به سوى آن كشند، و آرزومندان رَخت بر اشتران بسته روى به سوى آن نهند، بر مردمان آسانتر بود كه از قدرت آنان عبرت پذيرند، و راه گردنكشى پيش نگيرند، و همگان ایمانی میآوردند يا از بيم جان و يا به اميد به دست آوردن نان؛ همه نیتها مشترک میشد و همه نیکوییها تقسیمشده!
امّا خداوند خواست تا: پيامبرانِ او را فرمانبردار بودن، و كتابهاى او را تصدیق نمودن، و به درگاه او فروتنى كردن، و فرمان او را به خوارى گردن نهادن، و پيشانىِ طاعت به درگاه او سودن، كارهايى باشد خاصّ او، و بری از هر شائبهای غیر او؛ و هرچه سختى و آزمايش سترگتر، پاداش و مكافات بزرگتر…
[سپس حضرت به عنوان شاهد بحث، اشاره میکنند به کعبه که خداوند زیارتش را واجب کرده، چگونه آن را در بیابانی بی آب و علف قرار داده، نه در سرزمینی سبز و خرم؛ و …؛ و نهایتا نتیجه میگیرند]
… ليكن خدا بندگانش را به انواع سختيها مىآزمايد، و با مجاهدتها به بندگىشان وامیدارد، و به ناخوشايندها آزمايششان مىكند تا خودپسندى را از دلهاشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهاشان جايگزين فرمايد؛
و آن [سختیها] را درهايى سازد گشاده به فضل او، و وسيلههايى آماده براى عفو او و یا فتنه او؛ چنانکه خود فرمود: «الف لام میم؛ آیا مردم چنین حساب کردند که وانهاده شوند که بگویند ایمان آوردیم و اصلا به فتنهای آزموده نمیشوند؟! و بهیقین كسانى را كه پيش از اينان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و حتما دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.»
الكافي، ج۴، ص۱۹۹-۲۰۱؛ نهجالبلاغه، خطبه۱۹۲ (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۲۱۵-۲۱۷)
وَ رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ص قَالَ فِي خُطْبَةٍ لَهُ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ بِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ طَيْرَ السَّمَاءِ وَ وَحْشَ الْأَرْضِ مَعَهُمْ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَائِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ وَ لَا لَحِقَ الْمُؤْمِنِينَ ثَوَابُ الْمُحْسِنِينَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ أَهَالِيَهَا عَلَى مَعْنًى مُبِينٍ وَ لِذَلِكَ لَوْ أَنْزَلَ اللَّهُ «مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ» وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلْوَى عَنِ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِ نِيَّاتِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مِنْ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غَنَاؤُهُ وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَسْمَاعَ وَ الْأَبْصَارَ أَذَاؤُهُ وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْكٍ يُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ يُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ لَكَانَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاخْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي الِاسْتِكْبَارِ وَ لآَمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً وَ لَكِنَّ اللَّهَ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ وَ كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ
…[۳] وَلَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَبِرُ عَبِيدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ وَ فِتْنَتِهِ كَمَا قَالَ «الم. أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِين.»
تدبر
۱) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
در فتنه انداختن و قرار دادن مدعیان ایمان در آزمونهای جدی و سنگین، سنتی بوده که در مورد گذشتگان هم پیاده میشده است؛ و همانند هر آزمون دیگری، هدفش این است که معلوم سازد چه کسی واقعا صلاحیت آن ادعا را دارد و چه کسی دروغگوست. و این کاری است که حتما حتما خداوند در مورد هرکس که ادعای ایمان کند انجام خواهد داد.
۲) «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
چرا به یکی از طرفین با تعبیر« کسانی که راست میگفتند» اشاره کرد، و به طرف دیگر با تعبیر «دروغگویان»؛ و هر دو را یکسان تعبیر نکرد؟ (که یا در مورد اولی هم بفرماید «راستگویان»، یا در مورد دومی هم بفرماید «کسانی که دروغ میگفتند»)
الف. اسم فاعل دلالت دارد که آن معنا در فاعل راسخ و ثابت است؛ اما فعل ماضی چنین دلالتی ندارد (إعراب القرآن و بيانه، ج۷، ص۴۰۱؛ الجدول في إعراب القرآن، ج۲۰، ص۳۰۹) [۴]. شاید اشاره باشد که کسی که به دروغ مدعی ایمان شده، معلوم است که ادعایش دروغین است؛ اما کسی که به درستی ادعای ایمان میکند، فعلا از یک آزمون سالم بیرون آمده، و فعلا راست گفته است؛ ولی باید فتنههای بعدی را هم از سر بگذراند تا ببینیم آیا همچنان مومن میماند؟
ثمره در تحلیل اجتماعی
شیطان قسم خورده که در «صراط مستقیم» کمین کند (اعراف/۱۶)، نه در بیراهه؛ یعنی کسی که در «صراط مستقیم» است و واقعا ایمان دارد، در هر لحظه بعدی ممکن است شیطان ایمانش را از او بگیرد.
کسی که آگاهانه از دین بیرون و ایمان بیرون میرود و فقط قصد استفاده ابزاری از دین دارد، تکلیفش معلوم است؛ اما کسی که در مسیر دین پیش میرود، همواره در معرض لغزش قرار دارد؛ ممکن است یک روز واقعا وصادقانه دیندار باشد، اما کمکم از این مسیر بیرون رود.
کسانی همچون زبیر باید همواره عبرتی در دیدگان ما باشند: کسی که در جریان سقیفه واقعا به دفاع از امیرالمومنین ع برخاست، یعنی در آن فتنه که اغلب لغزیدند، نلغزید و ایمانش واقعی بود؛ اما بعدها در فتنه جمل در مقابل ایشان ایستاد و معلوم شد که اینک از ایمانش جز ادعایی باقی نمانده است.
ب. …
۳) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا … فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ …»
چرا ابتدا کار خداوند با تعبیر «متکلم مع الغیر» به کار رفت؛ اما در ادامه به نحو غایب؟
(به این تغییر موضع از حاضر (متکلم یا مخاطب) به غایب (ویا بالعکس) در ادبیات عرب، صنعت «التفات» میگویند.)
الف. این التفات، و خصوصا تصریح به اسم جلاله الله، برای ایجاد مهابت در مخاطب و بالا بردن اثر کلام در وی است [میخواهد جدیت مطلب را مستقر کند] (الجدول في إعراب القرآن، ج۲۰، ص۳۰۹)[۵]
ب. در چنین مقامی، این کار بنوعی تعلیل (بیان علت مطلب) است؛ از آنجا که دعوت به ایمان و هدایت کردن و مترتب شدن ثواب بر آن، به «الله» برمیگردد که همه چیز از او آغاز و به او ختم میشود؛ پس در محضر اوست که ایمان حقیقی از ادعایی متمایز میشود. (الميزان، ج۱۶، ص۱۰۰)
ج. …
۴) «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
چرا با اینکه میتوانست بگوید «تا حتما خداوند راستگویان و دروغگویان را معلوم دارد»، چنین نگفت و تعبیر «لَيَعْلَمَنَّ» را تکرار کرد؟
الف. از باب تاکید و مستقر کردن مطلب بوده است. (الجدول في إعراب القرآن، ج۲۰، ص۳۰۹)
ب. شاید میخواهد اشاره کند که لزوما آن روشی که با آن راستگویان معلوم میشود دقیقا همان روشی نیست که دروغگویان رسوا میشوند؛ یعنی گویی دو کار مستقل انجام میشود و این گونه نیست که در هر موقعیتی راستگو معلوم شد، دروغگو هم معلوم شود و بالعکس.
ثمره در تحلیل اجتماعی
گاه به دلایل خاصی در ذهن ما بین دو نفر تقابل و رقابت است؛ در این گونه مواقع، غالبا ذهن به این متمایل میشود که اگر وصفی را در یکی پیدا کرد، خلاف آن را به دیگری نسبت دهد؛ در حالی که لزوما این گونه نیست که اگر به هر دلیلی، صداقت یک نفر احراز شد، حتما کسی که رقیب اوست دروغگو باشد؛ ویا اگر گزافهگویی یکی احراز گردید، حتما شخص مقابل او راستگو باشد. گاه ممکن است نزاعی بین دو مدعی دروغین باشد؛ همان طور که گاه ممکن است دو انسان صادق، چون همه زوایای واقعیت بر هر دو آشکار نیست، با هم نزاع کنند.
ج. …
۵) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
یکی از اساتید ما میفرمود: کسانی که لباس روحانیت میپوشند و قصد سوءاستفاده دارند، خداوند خیلی زود آنها را در جامعه رسوا میکند.
به نظر میرسد این آیه مویدی بر نظر اوست، چون پوشیدن این لباس، به معنای ادعا کردن حدی از ایمان است؛ و همین که ادعای ایمان رخ داد، خداوند آزمونی پیش میآورد تا راستگو و دروغگو جدا شوند!
تبصره
رسوا شدن آنها به این معنا نیست که در این دنیا به جزای خود میرسند؛ بلکه به این معناست که بالاخره مردم میفهمند که او در ادعای خویش دروغگوست. البته این مطلب، غیر از گوش دادن به شایعاتی است که با آن میتوان هر انسان خدامداری، حتی حضرت علی ع، را هم مورد تهمت قرار داد و چهبسا مردمی را علیه او شوراند. بلکه منظور این است که، همین که مثلا یک نفر ملبس به لباس روحانیت، زندگی تجملاتی یا رشوهخواری ویا … در پیش گیرد، همین نحوه زندگی، مایه رسوایی و بیآبرویی وی در ادعایش خواهد شد؛ در حالی که سایر افراد تجملگرا یا … چنین رسوا نمیشوند.
تحلیل اجتماعی
متاسفانه یکی از اشتباهات ما در معرفی دین این است که به خاطر احترامی که این لباس مقدس دارد (چون منتسب به پیامبر اکرم ص و احیای شعائر دین است)، و از ترس اینکه مبادا به این لباس بیحرمتی شود، هیچگاه نمیگوییم که «همان طور که بهترین انسانها این لباس را پوشیده و میپوشند؛ بدترین انسانها هم برای سوءاستفاده سراغ همین لباس میروند!»
یادم هست که وقتی میخواستم این لباس را به تن کنم، پدرم گفت: «مواظب باش! کسانی که این لباس را میپوشند جایشان یا بالای بهشت است ویا ته جهنم!»
این خوب است که مردم به این لباس به خاطر انتسابش به پیامبر اکرم ص احترام بگذارند – که البته علیرغم این همه ناملایمات که از برخی از دارندگان این لباس دیدهاند هنوز احترام میگذارند – اما ما هم نباید چنان دور خود حصاری بکشیم که هرکس را صرفا به خاطر پوشیدن این لباس از نقد مصون بدانیم. باید به مردم بگوییم که این لباس هم، همانند هر امر ارزشمند دیگری، ممکن است توسط عدهای مورد سوءاستفاده قرار گیرد؛ و البته سوءاستفاده از یک امر ارزشمند، دلیل کنار گذاشتن اصل آن نمیشود؛ مگر در تاریخ ما از قرآن و در تاریخ غرب از اسم آزادی، کم سوءاستفاده شده است؟ آیا اینها را کنار باید گذاشت؟
۶) «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
چرا تعبیر «فَلَیَعلَمَ: پس بداند» به کار برد؟ مگر خداوند همه چیز را نمیداند؟
الف. مراد از «علم» خدا به صادقین و کاذبین، آشکار شدن آثار صدق و کذب ادعای آنها در مقام عمل است. (المیزان، ج۱۶، ص۱۰۱) [یعنی خداوند آزمونی درمیافکند که آنها با عملشان در آن آزمون، صدق و کذب خود را بر همگان معلوم میکنند؛ و در ترجمه بر همین اساس ترجمه شد؛ و لذا به جای اینکه بنویسیم: «تا خدا بداند کسانی را که راست گفتند…» نوشتیم «تا خدا معلوم دارد کسانی را که …»؛]
ب. شاید اشاره است به «علم فعلیِ خدا» که عین اشیای خارجی است؛ وگرنه در علم ذاتی خداوند که همه چیز معلوم است و نیاز به امتحان کردن ندارد. (المیزان، ج۱۶، ص۱۰۱)
توضیح فلسفی
خداوند یک علمی به اشیاء دارد که مقدم بر همه چیز است و قبل از اینکه چیزی بیافریند بدان علم دارد؛ که اصطلاحا به آن «علم ذاتی» میگویند. اما وقتی که چیزی را آفرید، وجود خود آن چیز، عینا مصداق علم خدا به آن نیز میباشد (برای تقریب به ذهن: اگر اسب شاخداری را در ذهن تصور کنید، وجود آن اسب شاخدار در ذهن شما، عینا همان علم شما به آن اسب شاخدار است) که این را اصطلاحاً «علم فعلی» میگویند.
ج. مقصود از «بداند»، جزا و مکافات دادن است که نتیجه علم خداست؛ یعنی میخواهد بفرماید «تا خداوند جزا دهد آنان را به صدق و کذبشان»، و چون این جزا دادن مبتنی بر علم خداست، تعبیر شده «تا خداوند بداند …»؛ در واقع، اینجا سبب به جای مسبب نشسته است، همان گونه که در جایی که میخواهد بفرماید حضرت عیسی و مادرش خدا نیستند چون «قضای حاجت میکردند»؛ به جای این تعبیر اخیر، فرموده «آنها غذا میخوردند» (مائده/۷۵) (مجمعالبیان، ج۸، ص۴۲۸)
د. …
۷) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»
حکایت
این حکایت در کتاب وقعة صفين، ص۴۵۰ آمده است که در کانال نگذاشتم:
قَالَ نَصْرٌ: وَ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ زَيْدِ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: كَانَ فَارِسُ أَهْلِ الْكُوفَةِ الَّذِي لَا يُنَازَعُ رَجُلٌ كَانَ يُقَالُ لَهُ الْعَكْبَرُ بْنُ جَدِيرٍ الْأَسَدِيُّ وَ كَانَ فَارِسَ أَهْلِ الشَّامِ الَّذِي لَا يُنَازَعُ عَوْفُ بْنُ مَجْزَأَةَ الْكُوفِيُّ الْمُرَادِيُّ الْمَكْنِىُّ أَبَا أَحْمَرَ وَ هُوَ أَبُو الَّذِي اسْتَنْقَذَ الْحَجَّاجَ بْنَ يُوسُفَ- يَوْمَ صُرِعَ فِي الْمَسْجِدِ بِمَكَّةَ وَ كَانَ الْعَكْبَرُ لَهُ عِبَادَةٌ وَ لِسَانٌ لَا يُطَاقُ فَقَامَ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ فِي أَيْدِينَا عَهْداً مِنْ اللَّهِ لَا نَحْتَاجُ فِيهِ إِلَى النَّاسِ وَ قَدْ ظَنَنَّا بِأَهْلِ الشَّامِ الصَّبْرَ وَ ظَنُّوهُ بِنَا فَصَبَرْنَا وَ صَبَرُوا وَ قَدْ عَجِبْتُ مِنْ صَبْرِ أَهْلِ الدُّنْيَا لِأَهْلِ الْآخِرَةِ وَ صَبْرِ أَهْلِ الْحَقِّ عَلَى أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ رَغْبَةِ أَهْلِ الدُّنْيَا ثُمَّ نَظَرْتُ فَإِذَا أَعْجَبُ مَا يُعْجِبُنِي جَهْلِي بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ- الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ عَلِيٌّ خَيْراً وَ قَالَ خَيْراً…
[۱]. در قرائت منسوب به امیرالمومنین ع و امام صادق ع در هر دو مورد به صورت «لَيُعْلِمَنَّ» (یعنی ماده «علم» در باب افعال و به صورت متعدی) قرائت شده است (البحر المحيط في التفسير، ج۸، ص۳۳) و محمد بن عبد الله بن الحسن و زهری در مورد دوم این گونه قرائت کرده اند (مجمع البيان، ج۸، ص۴۲۶؛ کشاف، ج۳،ص۴۴۰)
[۲] . این مطلب با سندهای مختلف از قول «سدی» (یکی از صحابه) نیز روایت شده است که مصداق این آیه دوستان و دشمنان حضرت علی ع میباشد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَثْعَمِيُّ عَنْ عِيسَى بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْعَرَبِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَيْنِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ السُّدِّيِّ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا قَالَ عَلِيٌّ وَ أَصْحَابُهُ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ أَعْدَاؤُهُ. (تأويل الآيات الظاهرة، ص۴۲۱)
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ [الْحُسَيْنُ] بْنُ إِلْيَاسَ مُعَنْعَناً عَنِ السُّدِّيِّ؛ و حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنِ السُّدِّيِّ فِي قَوْلِهِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ قَالَ الَّذِينَ صَدَقُوا عَلِيٌّ وَ أَصْحَابُهُ. (تفسير فرات الكوفي، ص۳۱۸)
[۳] . أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنِ آدَمَ إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ مَعَاشاً وَ أَغْلَظِ مَحَالِّ الْمُسْلِمِينَ مِيَاهاً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ وَ أَثَرٍ مِنْ مَوَاضِعِ قَطْرِ السَّمَاءِ دَاثِرٍ لَيْسَ يَزْكُو بِهِ خُفٌّ وَ لَا ظِلْفٌ وَ لَا حَافِرٌ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ وَ وُلْدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ مُتَّصِلَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا الْقُنُعَ وَ السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ حَسَرُوا بِالشُّعُورِ حَلْقاً عَنْ رُءُوسِهِمُ ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ اخْتِبَاراً كَبِيراً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً وَ قُنُوتاً مُبِيناً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً وَ وَسِيلَةً إِلَى جَنَّتِهِ وَ عِلَّةً لِمَغْفِرَتِهِ وَ ابْتِلَاءً لِلْخَلْقِ بِرَحْمَتِهِ وَ لَوْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ النَّبَاتِ مُتَّصِلَ الْقُرَى مِنْ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ زُرُوعٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ وَ حَدَائِقَ كَثِيرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ الْجَزَاءُ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ ثُمَّ لَوْ كَانَتِ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ
[۴] . در دو کتاب فوق، ظاهرا به تبع فخر رازی (تفسیر کبیر، ج۲۵، ص۲۷)، بعد از بیان فوق، در تطبیقش بر آیه گفتهاند چون وقت نزول آیات، یک طرف مردمی بودهاند که تازهمسلمان بوده و طرف مقابل، کفر در وجودشان مستقر بوده است. در حالی که این قول درست به نظر نمیرسد زیرا بحث در مورد کسانی است که ادعای ایمان کردهاند، نه کافرانی که اصلا ادعای ایمان هم ندارند.
[۵] . الالتفات إلى الاسم الجليل لإدخال الروعة و تربية المهابة.
بازدیدها: ۳۱