ترجمه
عیبجویی، روانه در پی سخنچینی،
نکات ترجمه
«هَمَّاز»
ماده «همز» در اصل بر فشار دادن (عصاره گرفتن) دلالت دارد و دو کلمه «همّاز» و «هُمَزَة» (همزه/۱) هر دو صیغه مبالغهاند به معنای کسی که بشدت در مقام عیبجویی و غیبت انسانها برمیآید؛ گویی با این کارش دیگری را از پشت سر و به طور پنهانی تحت فشار قرار میدهد. (كتاب العين، ج۴، ص۱۷؛ معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۶۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۴۶)
در زبان عربی چند کلمه وجود دارد که همگی دلالت بر انتقال معنا به صورت اشارهای و غیرصریح دارد که که غیر از «رمز» بقیه موارد زیر با بار معنایی منفی همراه است:
«غمز» اشاره با چشم و ابرو به عیب افراد است؛
«لمز» نیز همانند غمز اشارهای عیبجویانه و البته حضوری است ولو با کلام باشد؛
«همز» همانند لمز است اما در پشت سر و غیاب شخص است؛ [حرف «ل» که از حروف «جهر: آشکار» است دلالت بر شدت میکند ولی حرف «ه» که از حروف «هَمس: خفا و سستی» است دلالت بر رخوت و پنهانی بودن؛ لذا عیبجویی «لمز» شدیدتر از «همز» است. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۸۲]
«طنز» اشاره کردن به مطلبی است که با نوعی استهزاء و مسخره کردن توام باشد؛ و
«رمز» هم به مطلق اشاره کردن و مطلبی را به صورت غیرصریح ابراز نمودن، گفته میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۶۷)
با این توضیح میتوان فهمید که چرا برخی «هماز» و «هُمَزه» را به معنای کسی که با غیبت کردن به جان مردم میافتد، دانستهاند (ابنعباس، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰،ص۵۰۱)
«همزات» (هَمَزاتِ الشَّياطِين؛ مومنون/۹۷) که جمع «هَمْزِه» است به معنای وسوسهای است که شیاطن در دلها میافکنند (أساس البلاغة، ص۷۰۶) و برخی که معنای «تنقیص [= ناقص نمایاندن] و عیبجویی» را معنای اصلیِ ماده «همز» گرفتهاند، «همزات» شیاطین را هم به معنای اقداماتی از شیاطین دانسته اند که به قصد ضرررسانی و عیبآفرینی و به نقص کشاندن انجام میشود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۸۳)
ماده «همز» تنها ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«مَشَّاء»
ماده «مشی» به معنای رفتن از طریق قدم برداشتن [=راه رفتن] میباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۱۷) برخی گفتهاند که این ماده دلالت دارد بر انتقال ارادی از مکانی به مکان دیگر [= راه رفتن] (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۹) و دیگران توضیح دادهاند که این مفهوم «ارادی» به معنای عامی است که در حیوانات هم به کار میرود (فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى أَرْبَعٍ؛ نور/۴۵) وگرنه «مشی»، به راه رفتنی که از روی عادت ویا در خواب و … باشد نیز گفته میشود (که عرف به آنها حرکات غیرارادی میگوید). (التحقيق…، ج۱۱، ص۱۱۸)
«مشاء» صیغه مبالغه از این ماده است.
ماده «مشی» و مشتقاتش جمعا ۲۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«نَميم»
درباره ماده «نمم» برخی گفتهاند که این ماده دارای دو اصل و ریشه معنایی است: یکی به معنای اظهار و ابراز داشتن چیزی است و دیگری به معنای رنگی از رنگهاست (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۳۵۹) چنانکه «نمّة» نوعی لکههای سفیدی در سیاهی (یا درخشندگی سفیدی در سیاهی) و بالعکس است و امروزه به نقاشیهای مینیاتوری «مُنَمْنَم» میگویند (فرهنگ ابجدی؛ و فرهنگ معاصر عربی فارسی). و برخی هم اصل آن را به معنای «همس» (حرکت خفیف و نامحسوس) دانستهاند و علت تسمیه خطوط متقارب [ونقاشیهای ظریف] به «نمنمه» را این دانسته اند که دست نویسنده بسیار آرام و خفیف حرکت کرده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۵)
در هر صورت «نمیم» یا «نمام» به شخصی گویند که بین این و آن سخنچینی و بدگویی میکند تا آنها را از هم متنفر سازد (مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۹۸) و میکوشد فتنه و آشوبی ایجاد نماید (المصباح المنير، ج۲، ص۶۲۶). حال، وجه تسمیهاش یا از این جهت که مطلبی را ابراز و اظهار میدارد (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۳۵۹) که سزاوار بود مخفی بماند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۲۵۶) ویا از این جهت که با اقدامات مخفیانه خود دائما رنگ عوض میکند ویا واقعیت را رنگ به رنگ میکند.
از این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
بدین ترتیب ترکیب «مَشَّاءٍ بِنَميمٍ» به معنای کسی است که برای سخنچینی و بدبین کردن افراد به همدیگر این سو و آن سو میرود.
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که مطلبی را علیه مومنی نقل کند که بخواهد او را بد و زشت جلوه دهد و اعتبارش را از بین ببرد تا وی را از چشم مردم بیندازد خداوند او را از ولایت خود بیرون کرده تحت ولایت شیطان قرار میدهد.
الأمالي( للصدوق)، ص۴۸۶؛ المحاسن، ج۱، ص۱۰۳
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ:
مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر خدا ص فرمودند:
ای کسانی که به زبان اسلام آوردهاید و هنوز ایمان در قلبتان خالص نگردیده! مسلمانان [دیگر] را مذمت نکنید و درصدد یافتن عیبهایشان برنیایید؛ چرا که هر کس در پی عیب و ایرادهای آنها برآید خداوند عیبهای او پیگیری خواهد کرد و هرکه عیبهایش را که خداوند متعال پیگیری کند رسوا میشود هرچند درون خانهاش باشد.
الكافي، ج۲، ص۳۵۴
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
يَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَخْلُصِ الْإِيمَانُ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَذُمُّوا الْمُسْلِمِينَ وَ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَوْرَتَهُ يَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِي بَيْتِهِ.
۳) از امام صادق ع روایت شده است که کسی خدمت امام سجاد ع گفت: فلانی چنین بدیهایی را به شما نسبت میدهد.
امام سجاد ع به او فرمودند: تو نه حق همنشینی با او را ادا کردی، که مطلب او را به ما منتقل نمودی؛ و نه حق مرا ادا کردی چرا که از برادرم خبری را گفتی که بدان علم نداشتم.
همانا مرگ همه ما را در برخواهد گرفت و روز بعث همه ما محشور میشویم و قیامت وعدهگاه ماست و خداوند بین ما حکم خواهد کرد؛ در حالی که غیبت، خورشت سگان جهنم است؛
و بدان کسی که عیوب مردم را زیاد ببیند، همین زیاد دیدن شهادت میدهد که آن قدری که در خودش هست دنبال آن عیبهاست.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۱۵
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ فُلَاناً يَنْسُبُكَ إِلَى أَنَّكَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:
مَا رَعَيْتَ حَقَّ مُجَالَسَةِ الرَّجُلِ حَيْثُ نَقَلْتَ إِلَيْنَا حَدِيثَهُ وَ لَا أَدَّيْتَ حَقِّي حَيْثُ أَبْلَغْتَنِي عَنْ أَخِي مَا لَسْتُ أَعْلَمُهُ إِنَّ الْمَوْتَ يَعُمُّنَا وَ الْبَعْثَ مَحْشَرُنَا- وَ الْقِيَامَةَ مَوْعِدُنَا وَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَنَا إِيَّاكَ وَ الْغِيبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ أَكْثَرَ عُيُوبَ النَّاسِ شَهِدَ عَلَيْهِ الْإِكْثَارُ أَنَّهُ إِنَّمَا يَطْلُبُهَا بِقَدْرِ مَا فِيهِ.[۱]
۴) نزد منصور دوانیقی، از امام صادق ع سعایت و بدگویی کردند. ایشان را احضار کرد. گفتگویی بین وی و امام درگرفت. در فرازی از این گفتگو، امام به او فرمودند:
درباره خویشاوندانت و اهل بیتت که باید حقشان را رعایت کنی، سخن کسی را که خداوند بهشت را بر او حرام کرده و آتش را جایگاه او قرار داده، قبول مکن! چرا که سخنچین، شاهد زور [= کسی که شهادتش اعتبار ندارد] است و شریک ابلیس در اختلاف انداختن بین مردم؛ و خداوند متعال فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی خبر مهمی را نزد شما آورد بررسی کنید که مبادا از روی نادانی به گروهی آسیب برسانید و بعدا از آنچه کرده اید پشیمان شوید» (حجرات/۶) …
الأمالي( للصدوق)، ص۶۱۳
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النما [الناونجي] [النَّمَاوِنْجِيُ] عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ الشَّعِيرِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ صَاحِبِ الْمَنْصُورِ قَالَ: بَعَثَ الْمَنْصُورُ إِلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَسْتَقْدِمُهُ لِشَيْءٍ بَلَغَهُ عَنْهُ فَلَمَّا وَافَى بَابَهُ خَرَجَ إِلَيْهِ الْحَاجِبُ فَقَالَ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ مِنْ سَطْوَةِ هَذَا الْجَبَّارِ فَإِنِّي رَأَيْتُ حَرَدَهُ عَلَيْكَ شَدِيداً فَقَالَ الصَّادِقُ ع عَلَيَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّةٌ وَاقِيَةٌ تُعِينُنِي عَلَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ …
فَقَالَ الصَّادِقُ ع لَا تَقْبَلْ فِي ذِي رَحِمِكَ وَ أَهْلِ الرِّعَايَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ جَعَلَ مَأْوَاهُ النَّارَ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِيكُ إِبْلِيسَ فِي الْإِغْرَاءِ بَيْنَ النَّاسِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى »يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ» … [۲]
۵) از امیرالمومنین ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص به اصحابشان فرمودند: آیا به شما خبر بدهم از بدترینتان؟!
گفتند: بله! ای رسول خدا !
فرمودند: آنان که روانند در پی سخنچینی؛ بین دوستان تفرقه میاندازند و برای افراد بیخبر عیب میتراشند.
الخصال، ج۱، ص: ۱۸۳
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الشَّاهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ الْخَالِدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ التَّمِيمِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ الْقَطَّانُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشِرَارِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْعَيْبَ.[۳]
تدبر
۱) «وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ؛ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
اگر از ما در مورد رذایل اجتماعی سوال کنند، شاید اولین گزینههایمان اموری همچون دروغگویی، دزدی، روابط نامشروع، تعدی و تجاوز، و … باشد؛ اما از اولین گزینههایی که خداوند نسبت به آنها هشدار داده و آن را حتی بر «تجاوزگری» (= مُعتَد؛ آیه بعد) مقدم شمرده است، «عیبجویی» و «سخنچینی» است که لزوما به معنای دروغگویی هم نیست.
چرا؟
الف. عیبجویی و سخنچینی با سلب اعتماد عمومی بقای جامعه را دچار اختلال میکند.
نکته تخصصی جامعهشناسی
جامعهشناسان مهمترین عامل حفظ و بقای یک جامعه را «انسجام اجتماعی» میدانند؛ و در واقع، امکان زندگی اجتماعی انسانها در گروی اعتماد انسانها به یکدیگر است. از سوی دیگر، ما انسانهای غیرمعصوم، خالی از عیب و ایراد نیستیم؛ و هرکس در مقام عیبجویی برآید حتما عیبی مییابد. اگر قرار باشد عرصه در اختیار عیبجویان قرار گیرد، این اعتماد متقابل فرومیریزد و جامعهای که همه به هم بدبین باشند نمیتواند به حیات خود ادامه میدهد.
ب. …
۲) «وَ لا تُطِعْ كُلَّ … هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
اطاعت و پیروی نکردن از عیبجو و سخنچین، به معنای آن است که:
اولا به سخن آنها اعتنا نکنیم؛ و
ثانیا خودمان این گونه نباشیم.
تاملی با خویشتن
امروزه رسانههای جمعی و شبکههای مجازی با شعار «دانستن حق شماست» – حتی اگر در مقام شایعهسازی و دروغپراکنی نباشند و واقعا راست بگویند- دائما در مقام عیبجویی و سخنچینی هستند.
آیا اعتنای ما به آنها و پیگیری اخبارشان تخلفی از این دستور الهی نیست؟
و آیا خودمان به بهانه آگاهسازی دیگران، در این مسیر گام برنمیداریم؟
آیا روزی خواهد رسید که این دستور خدا را جدی بگیریم و ادامه این رفتار غلط خود را توجیه نکنیم؟
تبصره
یکی از توجیهات برای عیبجویی و سخنچینی، «نهی از منکر است؛ در حالی که آن جستجو و افشای عیوب مخفی انسانهاست، ولی «نهی از منکر» مربوط به گناهان علنی و برای صیانت جامعه از عادی شدن گناهان میباشد.
۳) «وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ؛ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
در آیه قبل فرمود از کسی که زیاد سوگند میخورد و فرومایه است نباید پیروی کرد. در این آیه ویژگی دیگر چنین کسی را معرفی میکند که: او فردی عیبجو و در پی سخنچینی است. بین این دو چه ارتباطی هست؟
الف. کسی که ایمان و اعتماد به نفس ندارد، به خاطر همین ضعف نفسانی خویش [=فرومایگی]، دائما درصدد عیبجویی از دیگران برمیآید [تا عیبهای خودش کمتر دیده شود؛ حدیث۳] و مرتب سوگند میخورد تا سخنش را قبول کنند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۸۳)
ب. …
۴) «وَ لا تُطِعْ كُلَّ … هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
وقتی سخن از اطاعت نکردن از یک شخص به میان میآید، نشان میدهد که او درصدد انجام یک اقدام آسیبزاست و باید با او مقابله کرد. اگر کسی نزد ما از دیگری عیبجویی کرد در مقابلش چه کنیم؟
شهید ثانی (با توجه به آیات و روایات) شش اقدام را توصیه کرده است:
- سخن او را تصدیق نکنیم؛ زیرا سخنچین، فاسق است و شهادت وی پذیرفتنی نیست و خداوند دستور داده که اگر فاسق سخنی آورد، تحقیق کنید (حجرات/۶)
- از باب نهی از منکر، او را از این کار بازداریم.
- [اگر بر کار خود اصرار ورزید و از این کار دست برنداشت] از او بیزاری بجوییم؛ چرا که باید از کسی که خدا از او بیزار است، دوری کرد؛ بویژه که از امام حسن ع روایت شده است که «کسی که به نزد تو سخنچینی کند، از تو هم [نزد دیگران] سخنچینی کند. مَنْ نَمَّ إِلَيْكَ نَمَّ عَلَيْكَ »
- به مجرد سخن او، نسبت به سایر مومنان گمان بد نبریم که خداوند برخی از گمان بد بردنها را گناه دانسته است. (اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم؛ حجرات/۱۲)[۴]
- سخن وی ما را به تجسس درباره احوال شخصی که او از وی سخن گفته وادار نسازد چرا که خداوند ما را از تجسس نهی کرده است (لا تَجَسَّسُوا؛ حجرات/۱۲)
- کار او [عیب جویی او از شخص مورد نظر را] را خودمان تکرار نکنیم؛ و گمان نکنیم که با گفتن «فلانی چنین گفت» بار مسئولیتن از دوش ما برداشته میشود؛ زیرا این تعبیر [فقط صدق و کذب آن ادعا را متوجه وی میسازد وگرنه] همچنان مصداق عیبجویی و سخنچینی است. (كشف الريبة، ص۴۵)
۵) «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
حکایت
شخصی نزد امیرالمومنین ع آمد و سعایت و بدگویی شخص دیگری را کرد.
حضرت فرمود: فلانی! ما در مورد آنچه گفتی سوال میکنیم: اگر راست گفته بودی تو را خوار و پست میشمریم؛ و اگر دروغ گفته باشی تو را مجازات میکنیم و اگر میخواهی از این سخنت کاملا صرف نظر کنیم.
گفت: یا امیرالمومنین! از من صرف نظر کنید. (كشف الريبة، ص۴۵)[۵]
نکته
اینکه حضرت فرمود «اگر راست گفته بودی تو را خوار و پست میشمریم» ظاهرا به خاطر همین آیه است که خداوند فرموده است: «و اطاعت مکن از هیچ بسیارسوگندخوارِ فرومایهای، عیبجویی، روانه در پی سخنچینی» (قلم/۱۰-۱۱)
۶) «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
حکایت
شخصی به دیدار حکیمی رفت و و مطلبی که دیگری درباره او گفته بود برایش نقل کرد. حکیم گفت:
دیدار را طولانی کردی و در حق من سه جفا نمودی:
مرا از برادرم دلچرکین ساختی؛
فکر و ذهنم را – که بیدغدغه بود- مشغول ساختی؛
درباره خودت هم بدگمانم کردی. (مجموعة ورام، ج۱، ص۱۲۲؛ كشف الريبة، ص۴۷)
۷) «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
چند حکایت درباره سخنچینی
- شخصی به فیلسوفی گفت: فلانی فلان عیب را در مورد تو گفت.
وی پاسخ داد: تو با این تعبیر بد با من برخورد کردی که او به خاطر حیایش با چنین سخنی با من مواجه نشد.
- کسی نزد اسکندر از شخصی بدگویی کرد.
اسکندر گفت: آیا دوست داری که آنچه تو درباره او گفتی را بپذیرم در ازای اینکه آنچه را او درباره تو بگوید نیز قبول کنم؟!
گفت: نه.
گفت: پس از شر خودداری کن تا شر سراغت نیاید.
- مصعب بن زبیر، احنف را به خاطر بدگوییای که از وی شده بود احضار و مواخذه کرد.
وی آن مطلب را انکار نمود.
مصعب گفت: یک شخص ثقه [= امین و مورد اعتماد] این خبر را داده است.
او گفت: امیر! کسی که ثقه باشد سخنچینی نمیکند. (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۷، ص۱۱۲)[۶]
۸) «وَ لا تُطِعْ كُلَّ … هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ»
افراد عیبجو و سخنچین نباید در پستهای حکومتی – که دیگران باید از آنان اطاعت کنند – قرار گیرند. (اقتباس از تفسیر نور، ج۱۰، ص۱۷۷) ؛ و مسئولان هم نباید به چنین اشخاصی اعتماد کنند.
حکایت
یکی از کارگزاران فضل بن سهل در ضمن گزارشی که برای او فرستاده بود، نامه سعایت [بدگویی و سخنچینی] یک نفر را هم فرستاد. فضل در پاسخ نوشت:
قبول کردن «سعایت» بدتر از خود سعایت است؛ زیرا سعایت کردن، راه نشان دادن است و قبول آن، مجاز و روا دانستن آن؛ و کسی که راه به بدی را نشان میدهد همچون کسی نیست که آن را مجاز میشمرد و بدان اقدام میکند؛ پس این سعایتگر را از درگاهت بران؛ چرا که حتی اگر در این سعایتگریاش دروغگو نباشد، در راستگوییاش لئیم و فرومایه بودن خود را نشان داده؛ چرا که حرمت [افراد را] نگه نداشته و عیب مخفی را نپوشانده است. (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۷، ص۱۱۲)[۷]
[۱] . در شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۷، ص۱۱۲ این مطلب در مورد شخص دیگری هم مطرح شده است. (البته سابقه اینکه فضیلتهای اهل بیت ع را به دیگران منسوب کنند، در قرون اولیه زیاد بوده؛ و البته بعید هم نیست که کس دیگری به آنچه اهل بیت ع عمل میکردهاند عمل نماید:)
قال رجل لعمرو بن عبيد إن عليا الأسواري لم يزل منذ اليوم يذكرك بسوء و يقول الضال فقال عمرو يا هذا ما رعيت حق مجالسة الرجل حين نقلت إلينا حديثه و لا وفيتني حقي حين أبلغتني عن أخي ما أكرهه اعلم أن الموت يعمنا و البعث يحشرنا و القيامة تجمعنا و الله يحكم بيننا.
درباره اینکه در برابر عیبجویان چه برخوردی داشته باشیم روایات متعددی آمده است از جمله:
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْءُ الَّذِي أَكْرَهُهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ- فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ- إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم (الكافي، ج۸، ص۱۴۷)
وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع فِي النَّهْيِ عَنْ غِيبَةِ النَّاسِ فَإِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ أَ مَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذَلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فِيمَا سِوَاهُ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ وَ عَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ لَجُرْأَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لَا تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ وَ لْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلًا لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ غَيْرُهُ بِه (نهج البلاغة، خطبه۱۴۰)
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع لَا تَقُولَنَّ فِي أَخِيكَ الْمُؤْمِنِ إِذَا تَوَارَى عَنْكَ إِلَّا مِثْلَ مَا تُحِبُّ أَنْ يَقُولَ فِيكَ إِذَا تَوَارَيْتَ عَنْه (كَنْزُ الْكَرَاجُكِيِّ، ص۱۹۴؛ بحار، ج۷۲، ص۲۶۳)
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَنَصَرَهُ وَ أَعَانَهُ نَصَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يَدْفَعْ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ وَ عَوْنِهِ خَفَضَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة (المحاسن، ج۱، ص۱۰۳)
[۲] . روایات متعددی درباره شدت عذاب سخنچینان و عیبجویان آمده است که به علت ضیق مجال در متن نیاوردم و در اینجا به برخی اشاره میشود:
قَالَ أَنَسٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي. عَلَى قَوْمٍ يَخْمِشُونَ وُجُوهَهُمْ بِأَظْفَارِهِمْ فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَغْتَابُونَ النَّاسَ وَ يَقَعُونَ فِي أَعْرَاضِهِم (مجموعة ورام، ج۱، ص۱۱۵)
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: «إِنَّ شَرَّ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْمُثَلَّثُ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَا الْمُثَلَّثُ؟ قَالَ: الرَّجُلُ يَسْعَى بِأَخِيهِ إِلَى إِمَامِهِ فَيَقْتُلُهُ، فَيُهْلِكُ نَفْسَهُ، وَ أَخَاهُ، وَ إِمَامَهُ» (قرب الإسناد، ص۲۹)
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ الْآدَمِيِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَوَجَدْتُهُ يَبْكِي بُكَاءً شَدِيداً فَقُلْتُ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِي أَبْكَاكَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِي فِي عَذَابٍ شَدِيدٍ فَأَنْكَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَكَيْتُ لِمَا رَأَيْتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنَّ وَ رَأَيْتُ امْرَأَة…و رَأَيْتُ امْرَأَةً رَأْسُهَا رَأْسُ الْخِنْزِيرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنُ الْحِمَارِ وَ عَلَيْهَا أَلْفُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ الْعَذَابِ …فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع حَبِيبِي وَ قُرَّةُ عَيْنِي أَخْبِرْنِي مَا كَانَ عَمَلُهُنَّ وَ سِيرَتُهُنَّ حَتَّى وَضَعَ اللَّهُ عَلَيْهِنَّ هَذَا الْعَذَابَ فَقَالَ يَا بُنَيَّتِي … وَ أَمَّا الَّتِي كَانَ رَأْسُهَا رَأْسَ الْخِنْزِيرِ وَ بَدَنُهَا بَدَنَ الْحِمَارِ فَإِنَّهَا كَانَتْ نَمَّامَةً كَذَّابَة. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۱۱)
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَيْنِ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنِي حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَرْبَعَةٌ يُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى يُسْقَوْنَ مِنَ الْحَمِيمِ وَ الْجَحِيمِ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ فِي تَابُوتٍ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ وَ رَجُلٌ يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ يَأْكُلُ لَحْمَهُ فَقِيلَ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ قَدْ مَاتَ وَ فِي عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ يَجِدْ لَهَا فِي نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ لَا يُبَالِي أَيْنَ أَصَابَ الْبَوْلُ مِنْ جَسَدِهِ ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يُحَاكِي فَيَنْظُرُ إِلَى كُلِّ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ فَيُسْنِدُهَا وَ يُحَاكِي بِهَا ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَأْكُلُ لَحْمَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ. (الأمالي( للصدوق)، ص۵۸۱)
[۳] . این روایات هم همین مضمون را آورده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَصْبَهَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع طُوبَى لِكُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لَا يُؤْبَهُ لَهُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ يَعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوَانٍ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى يَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ وَ يُفْتَحُ لَهُمْ بَابُ كُلِّ رَحْمَةٍ لَيْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذَايِيعِ وَ لَا الْجُفَاةِ الْمُرَاءِينَ وَ قَالَ قُولُوا الْخَيْرَ تُعْرَفُوا بِهِ وَ اعْمَلُوا الْخَيْرَ تَكُونُوا مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا تَكُونُوا عُجُلًا مَذَايِيعَ فَإِنَّ خِيَارَكُمُ الَّذِينَ إِذَا نُظِرَ إِلَيْهِمْ ذُكِرَ اللَّهُ وَ شِرَارُكُمُ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْمُبْتَغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَايِبَ.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِشِرَارِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ- قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَايِب (الكافي، ج۲، ص۳۶۹)
جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص الْمُؤْمِنُ غِرٌّ كَرِيمٌ وَ الْفَاجِرُ خَبٌّ لَئِيمٌ وَ خَيْرُ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ كَانَ مَأْلَفَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يُؤْلَفُ وَ لَا يَأْلَفُ قَالَ وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ شِرَارُ النَّاسِ مَنْ يُبْغِضُ الْمُؤْمِنِينَ وَ تُبْغِضُهُ قُلُوبُهُمْ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ وَ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبِرَاءِ الْعَيْبَ أُولَئِكَ لا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ ثُمَّ تَلَا ص هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ- وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم (الأمالي (للطوسي)، ص۴۶۲)
[۴] . و گفتهاند: اگر آن بدیای که سخنچین نزد تو بازگو کرده درست باشد، خودش بیشتر به تو اهانت نموده و در برابر آنکه این سخن از وی نقل شده بیشتر سزاوار است که بردباری بورزی؛ زیرا او در هنگام مواجهه با تو این اهانت را روا نداشت. وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لَوْ صَحَّ مَا نَقَلَهُ النَّمَّامُ إِلَيْكَ لَكَانَ هُوَ الْمُجْرِي بِالشَّتْمِ عَلَيْكَ وَ الْمَنْقُولُ عَنْهُ أَوْلَى بِحِلْمِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يُقَابِلُكَ بِشَتْمِكَ.
[۵] . وَ قَدْ رُوِيَ عَنْ عَلِيٍّ ع: أَنَّ رَجُلًا أَتَاهُ يَسْعَى إِلَيْهِ بِرَجُلٍ فَقَالَ يَا هَذَا نَحْنُ نَسْأَلُ عَمَّا قُلْتَ فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً مَقَّتْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً عَاقَبْنَاكَ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ نُقِيلَكَ أَقَلْنَاكَ قَالَ أَقِلْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
شبیه این مطلب از عمر بن عبدالعزیز هم نقل شده است که ظاهرا او از حضرت علی ع در این زمینه پیروی کرده است: وَ قَدْ تَبِعَهُ فِي ذَلِكَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ فَقَدْ رُوِيَ أَنَّهُ دَخَلَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَذَكَرَ عِنْدَهُ عَنْ رَجُلٍ شَيْئاً فَقَالَ عُمَرُ إِنْ شِئْتَ نَظَرْنَا فِي أَمْرِكَ فَإِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَأَنْتَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآيَةِ إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ وَ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَأَنْتَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآيَةِ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ وَ إِنْ شِئْتَ عَفَوْنَا عَنْكَ فَقَالَ الْعَفْوَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا أَعُودُ إِلَيْهِ أَبَداً. (كشف الريبة، ص۴۶؛ مجموعة ورام، ج۱، ص۱۲۲)
[۶] . وشي واش برجل إلى الإسكندر فقال له أ تحب أن أقبل منك ما قلت فيه على أن أقبل منه ما قال فيك قال لا قال فكف عن الشر يكف عنك.
قال رجل لفيلسوف عابك فلان بكذا قال لقيتني لقحتك بما لم يلقني به لحيائه.
عاب مصعب بن الزبير الأحنف عن شيء بلغه عنه فأنكره فقال أخبرني بذلك الثقة فقال كلا أيها الأمير إن الثقة لا ينم.
[۷] . عرض بعض عمال الفضل بن سهل عليه رقعة ساع في طي كتاب كتبه إليه فوقع الفضل قبول السعاية شر من السعاية لأن السعاية دلالة و القبول إجازة و ليس من دل على قبيح كمن أجازه و عمل به فاطرد هذا الساعي عن عملك و أقصه عن بابك فإنه لو لم يكن في سعايته كاذبا لكان في صدقه لئيما إذ لم يرع الحرمة و لم يستر العورة و السلام.
بازدیدها: ۲۴۳