۲۵ ذیالقعده ۱۴۳۸
ترجمه
یا [مگر] غیب به دست آنهاست و آنها [از روی آن] مینویسند؟!
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع در فرازی از خطبهای که به خطبه اشباح معروف است، آمده است:
و بدانید که راسخان در علم (آلعمران/۷) کسانیاند که اقرار به جهل در فهم آنچه در پس پردههاى غيب است، آنان را از اقدام به گشودن درهای بسته امور غیبی بىنياز کرده است؛ پس خدا اين اعتراف آنان به ناتوانى از رسيدن بدانچه بر آن احاطه علمی ندارند را ستوده است، و پرهیز از فرو رفتن در آنچه را که تکلیفی برای بحث و بررسی آن ندارند، «رسوخ» [= راسخ بودن در علم] نامیده است…
نهج البلاغه، خطبه۹۱
و من خطبة له ع تعرف بخطبة الأشباح
وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللَّهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخا.
۲) ضریس روایت کرده: نزد امام باقر ع بودیم؛ ابوبصیر گفت: عالِمِ شما چه میداند؟ [محدوده علمِ شما امامان اهل بیت ع تا چه اندازه است؟]
امام ع فرمود: جز خداوند کسی غیب نمیداند؛ و اگر عالِمِ ما [= هر یک از ما امامان اهل بیت ع] به خودش واگذار شود، مانند برخی از شما خواهد بود! لیکن لحظه به لحظه به او القا میشود.
سپس فرمود: نه، به خدا سوگند، عالِم هیچگاه جاهل نخواهد بود؛ خداوند جلیلالقدرتر و بزرگتر از آن است که طاعت بندهای را واجب کند سپس علم آسمان و زمینش را از او در پشت پرده بدارد؛
سپس فرمود: علمِ آن هیچگاه از او محجوب و در پرده نیست.
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۸۰
رُوِيَ عَنْ ضُرَيْسٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ مَا يَعْلَمُ عَالِمُكُمْ؟
قَالَ لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَوْ وُكِلَ عَالِمُنَا إِلَى نَفْسِهِ لَكَانَ مِثْلَ بَعْضِكُمْ وَ لَكِنْ يُحَدَّثُ إِلَيْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ؛
وَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ ثُمَّ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ؛
ثُمَّ قَالَ لَا يُحْجَبُ عَنْهُ عِلْمُ ذَلِك.
همچنین نگاه کنید به: بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۲۵[۱]، مختصر البصائر، ص۳۱۴[۲]و الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۳۱[۳].
تدبر
۱) «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»
کافران و تکذیبکنندگان پیامبر ص ادعا داشتند که اگر بهشتی در کار باشد، وضعیت آنان از مسلمانان (= کسانی که تسلیم حقیقت شدهاند) اگر بهتر نباشد، بدتر نیست. در واقع حکم راندند که خداوند مسلمان و مجرم را یکسان پاداش میدهد (قلم/۳۵)
در آیات قبل این ادعا را از ابعاد مختلف به چالش کشید. آخرین چالش این است که «مگر غیب نزد آنهاست و آنها می نویسند»
درباره اینکه مراد از «غیب» و «نوشتن» چیست، هم مفسران و هم مترجمان معانی مختلفی برداشت کردهاند که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، بعید نیست اغلب – یا شاید همه – اینها مد نظر بوده باشد.
الف. غیب:
الف.۱. مرتبه غیب اشیاء که همه امور از آن مرتبه تنزل مییابند؛ و سوال از اینکه آیا غیب نزد آنهاست، یعنی آیا آنها مسلط بر و اختیاردارِ عالم غیب هستند؟ (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۷)
الف.۲. لوح محفوظ که در آن مغیبات (امور غیبی) ثبت شده است. (تفسير الصافي، ج۵، ص۸۲؛ ابنعباس، به نقل مجمعالبیان، ج۹، ص۲۵۷؛ البحر المحیط، ج۹، ص۵۷۶؛ الکشاف، ج۴، ص۵۹۶)
الف.۳. علم به صحت آنچه ادعا میکنند، که فقط خودشان از این علم برخوردارند (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۲) و از دیگران غایب و پنهان است (ترجمه خسروی)
الف.۴. علم غیب (ترجمههای فولادوند، مجتبوی، مکارم شیرازی، خواجوی، آیتی، کاویانپور، نوبری)
الف.۵ آگاهی از عالَم غیب (ترجمه الهی قمشهای) و اسرار غیب و نهان (ترجمه قرائتی و رضایی)
الف.۶ …
ب. نوشتن:
ب.۱. کتابت به معنای جاری شدن قضا و قدر در عالم است؛ یعنی آیه میفرماید آیا آنها مسلط بر و اختیاردارِ عالم غیب هستند و جریان یافتن قضا و قدر امور به دست آنان است که چنین حکم میکنند؟ (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۷)
ب.۲ نوشتن مطلب از روی لوح محفوظ و استدلال کردن بدان در برابر پیامبر ص (تفسير الصافي، ج۵، ص۸۲؛ ترجمه مشکینی)
ب.۳. حکم کردن بر اساس غیب (الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۱۲)
ب.۴. نوشتن به منظور سند داشتن و اطمینان شخصی و نیز متقاعد کردن دیگران (مگر نزدشان «علم غيب» است كه آن را مىنويسند و به ديگران مىدهند؟! ترجمه مجتبوی، مکارم شیرازی، انصاریان، حلبی، فیض الاسلام، گرمارودی، خسروی)
ب.۵. یادداشت کردن خبرهای نهان، یعنی آيا از عالم غيب آگاهند و خبرهاى نهان را يادداشت مىكنند (ترجمه طاهری)
ب.۶. …[۴]
۲) «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ»
علم غیب حقیقتا تنها از آن خداست و جز خداوند هیچکس غیب نمیداند.
سوال
آیا با توجه به این همه گزارشات غیبیای که از پیامبر اکرم ص و امامان ع رسیده، آیا میتوان پذیرفت که آنان غیب نمیدانستند؟
پاسخ
در برابر این سوال، چند گونه پاسخ در آیات و روایات میتوان داد:
الف. این علم غیبی که از غیر خدا نفی میشود، استقلال در این علم است، یعنی تنها خداست که مستقلا علم به غیب دارد؛ و هیچکس علم به غیب ندارد، مگر اینکه خداوند، هر مقدار که صلاح بداند، به او بدهد؛ چنانکه این مضمون در قرآن کریم صریحاً بیان شده است: عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ غَيْبِهِ أَحَدًا؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَسُولٍ: [خداوند] عالم به غیب است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند، مگر آن فرستادهای [= پیامبر یا فرشته] را که بپسندد. (جن/۲۶-۲۷)
ب. هرچند خداوند خودش از علم غیب خود به برخی از بندگان برگزیده داده و عملا آنها چنین علمی دارند؛ اما ادب دینی اقتضا میکند که علم غیب را از غیر خدا نفی کنیم، و در این گونه موارد هم بگوییم این علمی است که خداوند لحظه به لحظه بر اولیای خود آشکار میکند. (حدیث۲)
ج. آن علم غیبی که از غیر خدا نفی شده است علم به مطلق غیب است، که چنین علمی خاص خداست و هیچکس چنین بهرهای از علم ندارد [چرا که خود خداوند هم غیب است و علم به کنه ذات او برای غیر او ممکن نیست] (حدیث۱)[۵]
د. …
دو مورد زیر را در کانال نگذاشتم
۳) «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»
کافران و تکذیبکنندگان پیامبر ص ادعا داشتند که اگر بهشتی در کار باشد، وضعیت آنان از مسلمانان (= کسانی که تسلیم حقیقت شدهاند) اگر بهتر نباشد، بدتر نیست. در آیات قبل این ادعا را از ابعاد مختلف به چالش کشید (تدبر۳). آخرین چالش این است که «مگر غیب نزد آنهاست و آنها می نویسند»
چرا این گزینه را در آخر همه گزینهها آورد؟
الف. چون این ضعیفترین و بعیدترین احتمال ممکن است. (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۷)
ب. …
۴) «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»
در این آیه میخواهد بفرماید که آیا آنها احاطهای بر غیب دارند که چنین باور دارند و حکمی میرانند؟
چرا به جای اینکه از تعابیری مانند یحکمون، یا یعتقدون، استفاده کند، از تعبیر «یکتبون» استفاده کرد؟
الف. یکتبون به معنای نوشتن شریعت و حکم آسمانی باشد، یعنی با علم غیبی که دارند احکام آسمانی را برای خود مینویسند و دیگر نیازی به شریعت ندارند. (التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۲۲۱)
ب. شاید نوشتن به معنای باقی گذاشتن برای بعد از خود است، یعنی آیا علم غیبی نزد آنها بوده که برخی آن را نوشته و برای بعدیها باقی گذاشته و حالا اینها بر اساس آن حکم میکنند. (اقتباس از مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۲)[۶]
ج. …
جمعبندی آیات ۳۵ تا ۴۷ سوره قلم
کافران و تکذیبکنندگان پیامبر ص ادعا داشتند که اگر بهشتی در کار باشد، وضعیت آنان از مسلمانان (= کسانی که تسلیم حقیقت شدهاند) اگر بهتر نباشد، بدتر نیست در این آیات، این ادعا را از ابعاد مختلف به چالش کشید.
علامه طباطبایی درباره اینکه این ابعاد مختلف، چگونه همه حالات ممکن را در برمیگیرد، چنین توضیح داده است:
این ادعا که در قیامت مسلمانان را همانند مجرمان قرار دهند و فرقی بین آنها نگذارند:
یا موهبت و رحمتی از جانب خداوند است، یا چنین نیست:
الف. اگر موهبتی از جانب خداست، آنگاه:
الف.۱ یا دلیل عقلی بر آن دارند، که این را با تعبیر «ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» رد کرد.
الف.۲. یا دلیل نقلی [استنادی به کتابی آسمانی] بر آن دارند، که این را با تعبیر «أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فيهِ تَدْرُسُونَ …» رد کرد.
الف.۳. یا اینکه دلیل عقلی و نقلی ندارند، بلکه خداوند شفاهاً و مستقیما به آنها گفته و بین آنها و خدا عهدی بسته شده است، که این را با تعبیر «أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا …» رد کرد.
ب. اگر موهبتی از جانب خدا نیست، یا این سخن را جدی گفتهاند یا خیر.
ب.۱ اگر جدی گفتهاند، آنگاه:
ب.۱.a. این ادعایی مستند به خودشان است یعنی تواناییای دارند که روز قیامت خود را همرتبه مسلمانان قرار دهند، حتی اگر خدا نخواهد، که این را با تعبیر «سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ» رد کرد.
ب.۱.b. شریکانی که آنها برای خدا فرض کردهاند، این توانایی را دارند که آنها را همرتبه مسلمانان قرار دهند، که این را با تعبیر «أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ» رد کرد.
ب.۱.c. چون غیب و قضا و قدر به دست آنهاست و آنها چنین تساویای را برای خود رقم زدهاند، که این را با تعبیر «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ» رد کرد.
ب.۲. یا ادعای آنها اصلا جدی نیست و صرفاً این را گفتهاند که از پیروی تو فرار کنند چون تو مزدی برای رسالتت میخواستهای و آنها توان برعهده گرفتن تاوان آن را نداشتهاند، که این را با تعبیر «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» رد کرد. (الميزان، ج۱۹، ص۳۸۲)
[۱] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ضُرَيْسٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي بَصِيرٍ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ بِمَا يَعْلَمُ عَالِمُكُمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عَالِمَنَا لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَوْ وَكَلَ اللَّهُ عَالِمَنَا إِلَى نَفْسِهِ كَانَ كَبَعْضِكُمْ وَ لَكِنْ يَحْدُثُ إِلَيْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ.
[۲] . وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ ضُرَيْسٍ، قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ: بِمَ يَعْلَمُ عَالِمُكُمْ؟ قَالَ: «إِنَّ عَالِمَنَا لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ، وَ لَوْ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ لَكَانَ كَبَعْضِكُمْ، وَ لَكِنْ يُحَدَّثُ فِي السَّاعَةِ بِمَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ فِي السَّاعَةِ بِمَا يَحْدُثُ بِالنَّهَارِ، الْأَمْرَ بَعْدَ الْأَمْرِ، وَ الشَّيْءَ بَعْدَ الشَّيْءِ بِمَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
[۳] . عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ضُرَيْسٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ بِمَا يَعْلَمُ عَالِمُكُمْ قَالَ إِنَّ عَالِمَنَا لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَوْ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ لَكَانَ كَبَعْضِكُمْ وَ لَكِنْ يُحَدَّثُ فِي سَاعَةٍ بِمَا يَحْدُثُ فِي اللَّيْلِ وَ فِي سَاعَةٍ بِمَا يَحْدُثُ فِي النَّهَارِ الْأَمْرِ بَعْدَ الْأَمْرِ وَ الشَّيْءِ بَعْدَ الشَّيْءِ بِمَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة
[۴] . فخر رازی، احتمال اول را همان لوح محفوظ و رونویسی از روی آن میداند و به عنوان احتمال دوم مطرح کرده که: نوشتن به معنای تکلیف کردن بر خدا، یعنی آیا امور غیب چنان نزد آنان حاضر است که بر اساس آن آنچه بخواهند بر خدا تکلیف میکنند. عبارت وی چنین است:
و فيه وجهان الأول: أن عندهم اللوح المحفوظ فهم يكتبون منه ثواب ما هم عليه من الكفر و الشرك، فلذلك أصروا عليه، و هذا استفهام على سبيل الإنكار الثاني: أن الأشياء الغائبة كأنها حضرت في عقولهم حتى إنهم يكتبون على اللّه أي يحكمون عليه بما شاءوا و أرادوا (التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۶۱۶)
[۵] . در حدیث ۱ بیان میشود که کسی که راسخ در علم است اعتراف میکند که به غیب نمیتواند برسد. اگر این را ضمیمه کنیم به روایاتی که مصداق اعلای راسخان در علم را اهل بیت ع میشمرد، معلوم میشود این غیبی که اعتراف به ندانستنش دلیل بر رسوخ در علم دانسته شده، نه علم به امور غیبی عادی، بلکه اعلا مراتب غیب است که جز خداوند کسی را بدان راهی نیست.
[۶] . عبارت ایشان چنین است:
«أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ» أي هل عندهم علم بصحة ما يدعونه اختصموا به لا يعلمه غيرهم فهم يكتبونه و يتوارثونه و ينبغي أن يبرزوه
بازدیدها: ۵