ترجمه
بر دلهایشان ثبات برقرار کردیم آنگاه که بپا خاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است هرگز غیر از او خدایی را نخوانیم که قطعا نامربوط گفتهایم اگر چنان کنیم.
تسلیت شهادت پیامبر اکرم ص و امام حسن ع
شهادت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) را بر تمامی مسلمانان تسلیت باد
اسلام، تا پیمبر اعظم رسیدن است بعد از رسول بار ولایت کشیدن است …
بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است…
خانهنشینیِ تو، به محرابِ خون کِشد سهمِ حسن ز زهرِ جفا سرکشیدن است
شاعر: محمد ژولیده
نکات ترجمه
«رَبَطْنا»
ماده «ربط» در اصل دلالت بر شدت و ثبات دارد (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۷۸) و یک نحوه «محکم بستن» است که چیزی را در وضعیتی که در آن است ثابت نگه دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۲۸)
«رَبْطُ الفرس» یعنی اسبها را در مکانی محکم بستن برای حفظ و نگهداری از آنها؛ و تعبیر «رِبَاط الخيل» (انفال/۶۰) از همین باب است که به معنای «اسبان بسته و آماده برای کارزار» است و البته به مکانی که برای نگهداری اسبها آماده میشود نیز «رِبَاط» میگویند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۳۸) البته برخی اصل «رباط» را همین به هم مرتبط کردن و پیوند دادن اسبان برای جنگ با دشمن دانستهاند که بعدا در مورد هرکس که در مرز به دفاع در برابر بیگانگان میپردازند به کار رفته است. (مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۸)
«رابَطَ یُرابِط مُرَابَطَة» به معنای محافظت و نگهبانی به کار میرود که مخصوصا در مورد مرزبانان به کار میرود (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا؛ آلعمران/۲۰۰) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۳۸) و برخی گفتهاند که این کلمه بر مراتب مختلفی از ربط دلالت میکند، یک مرتبهاش ارتباط مردم با کسی است که وظیفه هدایت آنان را برعهده گرفته، یک مرتبهاش ارتباط بین خود مردم است که با هم پیوند داشته باشند و در مقابل دشمن صف واحدی باشند، و یک مرتبهاش هم آماده کردن تجهیزات دفاعی برای حفظ مرز جامعه از هجوم دشمن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۲۸)
همچنین وقتی گفته میشود فلانی «رَابِطُ الجأش» است یعنی دلش قوی است [جأش به معنای قلب و نفس است] و تعابیری مانند «وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ»(لكهف/۱۴) یا «لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» (قصص/۱۰) ویا «وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ»(أنفال/۱۱) همگی در همین معنا به کار رفتهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۳۹) و اینکه در تمام این موارد با حرف «علی» به کار رفته است می خواهد اشاره کند که این رباط (امر پیوند دهنده) کاملا بر آنها واقع شده و چنان آنها را ثابت کرده که هیچ تزلزلی در آنها راه پیدا نمیکند. ( التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۲۹)
ماده «ربط» و مشتقات آن تنها در همین ۵ موردی که در بالا اشاره شد، در قرآن کریم به کار رفته است.
«شَطَطاً»
ماده «شطط» هم در مورد «دوری» و برای اشاره به «امر بعید» به کار میرود و هم برای نشان دادن متمایل شدن و انحراف از مسیر اصلی (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۱۶۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۴) چنانکه در تعبیر «فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِط» (ص/۲۲) بخوبی این معنا معلوم میشود.
برخی گفتهاند اصل آن در موردی است که چیزی در نقطه دوری از حد خود خارج شود. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۰۰) و به تعبیر دیگر، متمایل شدن است از امری ثابت و جدا شدن از آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۵۹)
این ماده جمعا ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام باقر ع درباره این آیه «هرگز غیر از او خدایی را نخوانیم، که قطعا نامربوط گفتهایم، اگر چنان کنیم» فرمودند: یعنی در مورد خداوند جور کردهایم اگر بگوییم که او شریکی دارد.
تفسير القمي، ج۲، ص۳۴
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً» يَعْنِي جَوْراً عَلَى اللَّهِ إِنْ قُلْنَا إِنَّ لَهُ شَرِيكا.
۲) از امام صادق ع روایت شده است: همانا اصحاب کهف ایمان را مخفی نگه میداشتند و به کفر وانمود میکردند؛ پس به خاطر این وانمود کردن به کفر اجری عظیمتر بردند تا به خاطر مخفی داشتن ایمان!
و همچنین فرمودند: همانا اصحاب کهف ایمان را مخفی، و اظهار کفر نمودند؛ پس خداوند اجرشان را دو برابر داد.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۳ و ۳۲۱؛ قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۲۵۴
و عن الكاهلي عن أبي عبد الله ع قَالَ إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ كانوا أَسَرُّوا الْإِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ فَكَانُوا عَلَی إجهار الكفر [إِظْهَارِهِمُ الْكُفْرَ] أَعْظَمَ أَجْراً مِنْهُمْ عَلَی الإسرار [إِسْرَارِهِمُ] الْإِيمَانَ.
عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع قال إن أصحاب الكهف أسروا الإيمان و أظهروا الكفر، فآجرهم الله مرتين.
این احادیث نشاندهنده تقیهای است که اصحاب کهف داشتند که احادیث۱ و ۲ جلسه۵۹۱ نیز موید همین معناست.[۱]
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که «شططِ» او [انحرافش از مسیر یا گفتن سخنان نامربوط] زیاد شد عصبانیت و نارضایتیاش زیاد میشود.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۵۶
قال امیرالمومنین ع :
مَنْ كَثُرَ شَطَطُهُ كَثُرَ سَخَطُه.
۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که همتش شریف شد قیمتش بالا میرود.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۴۸
قال امیرالمومنین ع :
مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِيمَتُه
۵) از امام صادق ع روایت شده است:
اصحاب کهف بیرون رفتند بدون اینکه [همدیگر را] بشناسند و قراری گذاشته باشند؛ هنگامی که به صحرا رفتند از همدیگر عهد و میثاق گرفتند: این از آن عهد گرفت و آن از این؛ سپس گفتند مطلبتان را آشکار کنید و آشکار کردند و دیدند همگی مرام واحدی دارند.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۲؛ قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۲۵۳[۲]
عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
خَرَجَ أَصْحَابُ الْكَهْفِ عَلَی غَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ لَا مِيعَادٍ فَلَمَّا صَارُوا فِي الصَّحْرَاءِ أَخَذَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ فَأَخَذَ هَذَا عَلَی هَذَا وَ هَذَا عَلَی هَذَا ثُمَّ قَالُوا أَظْهِرُوا أَمْرَكُمْ فَأَظْهَرُوهُ فَإِذَا هُمْ عَلَی أَمْرٍ وَاحِد.
تدبر
۱) «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً»
کسی در میان قومی باشد که همگی مشرک، و منکر ربوبیت خداوند واحد باشند و در چنان جامعهای روی پای خود بایستد و فقط خدا را بپرستد، نیازمند آن است که خداوند دلش را محکم و ثابت کرده باشد.
نکته تخصصی جامعهشناسی
تاثیر جامعه بر قبول و التزام به یک معرفت در افرادی که در آن جامعه زندگی میکنند، امری غیرقابل انکار است؛ با این حال، اراده انسان هیچگاه کاملا تعطیل نمیشود؛ و انسانهای قویهمتی هستند که در برابر امواج سهمگین اجتماعی تسلیم نمیشوند؛ و اصلا اررشمندی انسانها در قبال چنین ارادههایی است. (حدیث۴)
به نظر میرسد یکی از زوایایی که داستان اصحاب کهف را این اندازه مهم کرده (نبأ) این است که آنها در مقابل چنین انحراف گستردهای در جامعه خود تسلیم نشدند. نگفتند: همه این طورند؛ مگر میشود ما طور دیگری باشیم؟
امروزه برخی گمان میکنند به خاطر تکثر فرهنگی ناشی از گسترش ابزارهای ارتباطی، باورهای افراد کمتر تحت تاثیر فشارهای اجتماعی شکل میگیرد؛ در حالی که کسانی که با ماهیت رسانههای مدرن (از تلویزیون و ماهواره گرفته تا شبکههای اجتماعی مجازی) آشنا باشند بخوبی میفهمند که این گمان چه اندازه نادرست است. از سالها پیش متفکران مکتب انتقادی فرانکفورت از پدیدهای به نام «صنعت فرهنگ» سخن گفتهاند که چگونه فرهنگهای مبتذلی را بر افراد جامعه تحمیل میکند و حتی به نحو کاذبی تنوعطلبی فرهنگی افراد را هم اشباع مینماید؛ تا حدی که چهبسا از برخی جهات میتوان گفت پیروی کورکورانه از تحمیلهای اجتماعی امروزه بسیار در سطوح مبتذلتری هم رواج پیدا کرده است و اموری مانند شیوع پدیده مد، سلبریتی و ستاره شدن افراد بیمایه، بازتعریف ضداخلاقیترین رفتارها (مانند لواط و زناکاری) در رنگ و لعابی جدید (با نامهایی همچون همجنسگرایی و ازدواج سفید) و ترویج و دفاع از آنها به بهانه دفاع از حقوق بشر، و … شواهدی بر این مدعاست.
در یک کلام،
اگر انسانی جوانمردانه اهل ایمان نشود و از خداوند افزونی هدایت نطلبد (آیه قبل)، و اگر خداوند دل را قوی نکند، معلوم نیست کسی را یارای ایستادن در برابر باورهای تحمیلی جامعه باشد.
۲) «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا …»
درباره مراد از «قاموا فَقالُوا: برخاستند و گفتند»، در بین مفسران در مجموع دو نظر هست:
برخی اصرار دارند که به خاطر کلمه «قیام» این اشاره است به قیام آنها در مقابل پادشاه زمانشان، که محکم در مقابل او ایستادند و موحد بودن خود را اعلام کردند (مثلا: مجمعالبیان، ج۶، ص۲۷۱)؛
و در مقابل عدهای معتقدند که آنها امر خود را مخفی نگه داشته بودند، چنانکه احادیث فراوانی درباره اینکه آنها بشدت اهل تقیه بودند و ایمانشان را مخفی میکردند (مثلا حدیث۲) وارد شده است؛ و منظور از این قیام، قیام شبانه آنها برای عبادت خداوند است (مثلا: تفسیر الصافی، ج۳، ص۲۳۴)
اما به نظر میرسد میتوان بین این دو سخن را جمع کرد؛ بدین معنا که آنها سالها مخفیانه به عبادت خداوند واحد قیام میکردند؛ ولی در یک موقعیت این اقدامشان را آشکار کردند و به همین جهت تحت تعقیب قرار گرفتند و به غار پناه بردند؛ چنانکه برخی از مفسران تاکید کردهاند که شروع کلام با تعبیر «وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ: بر دلهایشان ثبات برقرار کردیم» چندان با مخفی ماندن کارشان سازگار نیست بلکه نشان میدهد آنان کارشان را نهایتا علنی کردند در عرصهای که دلها میلرزد و توان ایستادن ندارد. (المیزان، ج۱۳، ص۲۵۲)
این مطلب هم در برخی احادیث آمده است که آنان چنان کارشان مخفی بود که آشنا شدنشان با مرام همدیگر در بیرون از شهر و بدون قرار قبلی بود (حدیث۵)[۳] نیز منافاتی با سخن فوق ندارد زیرا در این احادیث نیامده که آنان همانجا راهی غار شدند، بلکه این ممکن است اولین آشنایی آنها بوده باشد و سپس با همین آشنایی در مقابل پادشاه زمان خود قیام کرده باشند و بعد به غار پناه برده باشند.
۳) «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ … وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا …»
قيام در برابر ستمگر، نياز به ايمانى استوار و دلى مطمئن دارد. (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۷)
۴) «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»
با اینکه دو جمله فوق بسیار معنایشان شبیه همدیگر است چرا به گفتن «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بسنده نکردند و ادامه دادند «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»؟
الف. [تا معلوم شود] ثمرهى توحيد در ربوبيّت، توحيد در بندگى است. (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۷)
ب. جمله اول اثباتی است و جمله دوم سلبی؛ و زمانی واقعا اقدام اثباتی انجام میشود و خداپرستی واقعی حاصل میگردد که با اقدامی سلبی همراه شود و غیر او پرستیده نشود. به تعبیر دیگر، تولّای حق، حتما باید همراه با تبرّای از باطل باشد.
ج. این هم تاکید مطلب قبلی است و هم نفی خدایانی که بتپرستان در فوق ارباب انواع معتقد بودند مانند برهما و سیوا و شنو که برهماییان و بوداییان میپرستند. (المیزان، ج۱۳، ص۲۵۱)
توضیحی تخصصی در خصوص بتپرستی
شاید بتوان مقصود علامه طباطبایی در تعبیر فوق را چنین شرح داد که:
چهبسا تعبیر «من دونه» اشاره به نکته ظریفی در بارورهای مشرکین باشد؛ و آن اینکه اغلب مشرکان خدای واحد به معنای مبدأ کل عالم را قبول دارند اما در عین حال او را دسترسیناپذیر میدانند و معتقدند که او کار عالم را به یک عده آلهه واگذار کرده است و خودش کاری به کار عالَم ندارد (در واقع، آنها گمان میکنند فرشتگان نقش مستقلی در عالم دارند و از این رو باید آنان را به عنوان آلهه پرستید). آنگاه در اینجا «من دونه» نه به معنای «غیر از او»، بلکه شاید به معنای دقیق لغویاش یعنی (پایینتر از او) است؛ و با این تعبیر میخواهند بگویند که ما چنین خدایان پایینتر از خدای واحد را هم قبول نداریم.
۵) «فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً»
چرا بعد از اینکه گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و غیر او را نمیخوانیم، این جمله را گفتند که «قطعا نامربوط گفتهایم اگر چنان کنیم.»
الف. «شطط» به معنای تجاوز از حدی است که غلوآمیز باشد؛ و میخواهند علاوه بر تاکید مضمون قبل، تذکر دهند که خواندن غیر خدا، مصداق تجاوز دادن مخلوق از حد خود بوده است. (المیزان، ج۱۳، ص۲۵۱)
ب. شاید میخواهند نشان دهند که یک مومن واقعی یک انسان بشدت منطقی است؛ و تنها و تنها بر اساس عقل و منطق صحیح زندگی میکند: ما غیر خدا را نمیخوانیم زیرا این یک سخن نامربوط و خارج از حد و فضای صحیح است.
ج. …
[۱] . همچنین است این دو حدیث در قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۲۵۳ و۲۵۴
وَ بِالْإِسْنَادِ الْمَذْكُورِ عَنْ ابْنِ أُورَمَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ كَذَبُوا فَآجَرَهُمُ اللَّهِ وَ صَدَقُوا فَآجَرَهُمُ اللَّهِ
وَ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ كَذَبُوا الْمَلِكِ فَأَجْرَوُا وَ صَدَقُوا فَأَجْرَوُا.
[۲] . سند راوندی کاملتر است اما عباراتش اندکی تفاوت دارد:
وَ بِالْإِسْنَادِ الْمَذْكُورِ عَنْ ابْنِ أُورَمَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَی الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ عَلَی غَيْرِ مِيعَادُ فَلَمَّا صَارُوا فِي الصَّحْرَاءِ أَخَذَ هَذَا عَلَی هَذَا وَ هَذَا عَلَی هَذَا الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ ثُمَّ قَالوا أَظْهَرُوا أَمَرَكُمْ فاظهروه فَإِذَا هُمْ عَلَی أَمْرٍ وَاحِدٍ
[۳] . البته در برخی احادیث به نظر میرسد که اینها با هم قبلا در همان قصر هم آشنایی داشتهاند. مثلا در ضمن حکایت مفصل آنان که در روایتی از امیرالمومنین ع آمده است در فرازی از یکی از نقلهای این روایت (التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين، ص۶۴۸) آمده است:
فَقَالُوا يَا تمليخا إِنَّ الْأَمْرَ كَمَا ذَكَرْتَ وَ الْفِكْرَةَ مَا فَكَّرْتَ مَا دَقْيُوسُ إِلَّا عَاصٍ وَ كَافِرٌ بِإِلَهِ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ مَا الْإِلَهُ إِلَّا خَالِقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.
فَقَالَ تمليخا فَكَيْفَ الْحِيلَةُ بِالْكُفْرِ بِهِ فَالطَّاعَةُ لِإِلَهِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ؟
فَقَالُوا لَا نَعْلَمُ وَ الرَّأْيُ رَأْيُكَ.
فَقَالَ تمليخا لَا أَرَى لِنَفْسِي وَ نَفْسِكُمْ إِلَّا الْفِرَارَ مِنْ دَقْيُوسَ الْكَافِرِ إِلَى إِلَهِ السَّمَاءِ الَّذِي خَلَقَنَا وَ خَلَقَهُ.
فَقَالُوا نِعْمَ الرَّأْيُ مَا رَأَيْتَ.
فَبَاتُوا تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَلَمَّا كَانَ نِصْفُ اللَّيْلِ قَالَ تمليخا إِخْوَانِي قُومُوا إِلَى عِبَادَةِ رَبِّكُمْ فَـ«قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً» وَ جَعَلُوا يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بَقِيَّةَ لَيْلَتِهِمْ حَتَّى أَصْبَحُوا.
فَلَمَّا أَصْبَحُوا رَكِبُوا خُيُولَهُمْ وَ خَرَجُوا هُرَّاباً مِنْ دَقْيُوسَ الْكَافِرِ مُتَثَابِتِينَ عَنْ ثَلَاثَةِ أَمْيَالٍ مِنَ الْمَدِينَةِ.
شاید یک نحوه جمع بین این دو دسته روایات شبیه کاری باشد که در سریال تلویزیونی «مردان آنجلس» انجام شد که آنها را دو دسته کرد. عدهای که از قبل با هم آشنا شده بودند و عدهای که بعدا با اینها آشنا شدند.
بازدیدها: ۵۳
بازتاب: یک آیه در روز - 923) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ