ترجمه
موسی به او گفت: آیا تو را پیروی کنم به این [شرط] که مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی؟!
نکات ادبی
«رَشَداً»
قبلا بیان شد که ماده «رشد» در اصل بر «استقامت در راه» دلالت دارد و به نحوی مشتمل بر معنای «هدایت شدن به سوی خیر و صلاح» میباشد.
مصدر این ماده در حالت ثلاثی مجرد هم به صورت «رُشْد» (مثلا: تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً، کهف/۶۶؛ وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ، ابراهیم/۵۱) و «رَشَاد» (سَبيلَ الرَّشادِ؛ غافر/۲۹ و ۳۸) آمده که از فعل «رَشَدَ يَرْشُدُ» میباشد (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ، بقره/۱۸۶)؛ و هم به صورت «رَشَد» (فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً، جن/۱۴؛ لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً، جن/۲۱) که آن را از فعل «رَشِدَ يَرْشَدُ» دانستهاند؛ اما اینکه تفاوت این دو در چیست بین اهل لغت اختلاف است:
برخی «رُشد» را نقطه مقابل «غیّ»، و «رَشَد» را نقطه مقابل «ضلالت» دانستهاند؛
برخی احتمال دادهاند که «رَشَد» اخص از «رُشد» است؛ «رُشد» درباره امور دنیوی و اخروی باشد اما «رَشَد» تنها در امور اخروی باشد؛
برخی بر این باورند که «رُشد» دلالت بر وقوع و بهرهمندی از مطلق معنای رشد میکند؛ اما «رَشَد» دلالت بر وضعیتی متحول که شخص در معرض رشد قرار گرفته است؛ و «رشاد» هم دلالت بر استمرار رشد دارد؛
و نهایتا برخی هم معتقدند که «رُشْد» استقامت در دین است؛ اما «رَشَد» همان صلاح است.
اگرچه معنای «رشد» به «هدایت» بسیار نزدیک است اما تفاوت ظریفی هم با هم دارند و آن این است که «ارشاد به چیزی» به معنای «راه به سوی آن را نشان دادن» است؛ اما «اهتداء» امکان و زمینه وصول به آن چیز را عملا مهیا نمودن است.
جلسه ۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/
جایگاه نحوی «رُشْداً» در این آیه را هم میتوان مفعول به دانست، و هم مفعول له (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۵)[۱]؛ و در هر حالت میتواند متعلق به «اتّبعک» باشد، یا متعلق به «تعلّمنی» و یا متعلق به «علّمت».
اختلاف قرائت
کلمه «رشدا» در اغلب قرائات به صورت «رُشْداً» قرائت کردهاند؛ اما در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و یعقوب (از قراء عشره) و حسن و ابنمحیصن و یزیدی (از قرائات اربعة عشر) و برخی دیگر از قرائات غیر مشهور (مانند زهری و اوبحریه و ابنمناذر و ابوعبید) «رَشَداً» قرائت کردهاند. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۴[۲]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۲۰۶[۳])
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
حضر ت موسی ع از خضر داناتر بود.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۳۰
عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع قال كان موسى أعلم من الخضر.
۲) یونس و هشام بن ابراهیم در مورد عالِمی که حضرت موسی ع به سراغش رفت اختلاف داشتند که کدامیک از آن دو عالمتر بوده است و آیا امکان دارد که کسی حجت بر حضرت موسی ع باشد در حالی که او حجت خدا بر خلایق بوده است؛ پس نامهای نوشتند خدمت امام رضا ع و از ایشان سوال کردند. جواب آمد:
حضرت موسی ع سراغ آن عالِم آمد و به او رسید در حالی که او در جزیرهای از جزایر دریا، نشسته، یا تکیه داده بود. حضرت موسی ع بر او سلام کرد؛ و او تعجب کرد زیرا در سرزیمی بود که سلام در آنجا [رسم] نبود! گفت تو کیستی؟
گفت: موسی بن عمران.
گفت: همان موسایی که خداوند با او سخن گفت؟
گفت: بله
گفت: چه میخواهی؟
گفت: آمدهام که «مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی؟!» (کهف/۶۶)
گفت: من به کاری مامور شدهام که تو طاقتش را نداری، و تو به کاری مامور شدهای که من طاقتش را ندارم. سپس آن عالِم برای وی حکایت کرد از آنچه از بلاها و مکاید دشمنان که بر آل محمد ص وارد میشود تا جایی که هر دو سخت گریستند. سپس آن عالِم از فضایل آل محمد ص برایش گفت تا جایی که حضرت موسی ع گفت: ای کاش من از آل محمد ص بودم؛ و او تعریف کرد از حکایت فلانی و فلانی و فلانی و برانگیخته شدن رسول الله ص به پیامبری برای قومش و آنچه از آنان دید و تکذیبی که در حق وی روا داشتند و برای او از تاویل این آیه گفت که «و دلها و چشمهاى آنان را برمىگردانيم، همان گونه كه نخستين بار بدان ايمان نياوردند» (انعام/۱۱۰) یعنی هنگامی که میثاق از آنها گرفته شد.
پس «موسی به او گفت: آیا تو را پیروی کنم به این [شرط] که مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی؟!» (کهف/۶۶)
خضر گفت «همانا تو نمیتوانی در کنار من صبر داشته باشی؛ و چگونه صبر کنی بر چیزی که بدان احاطه علمی نداری؟» (کهف/۶۷-۶۸)
موسی گفت: «ان شاءالله مرا صبور خواهی یافت و در هیچ کاری با تو مخالفت نکنم» (کهف/۶۹)
خضر گفت: «پس اگر از من پیروی کردی، از چیزی سوال نکن تا اینکه [خودم] درباره آن سخنی برایت بگویم» یعنی گفت: از چیزی که انجام میدهم سوال نکن و انجام آن توسط مرا منکر نشمار تا اینکه تو را از حقیقت آن مطلع کنم.
موسی گفت: چشم.
تفسير القمي، ج۲، ص۳۸-۴۰
فَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ اخْتَلَفَ يُونُسُ وَ هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي الْعَالِمِ الَّذِي أَتَاهُ مُوسَى ع أَيُّهُمَا كَانَ أَعْلَمَ وَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ عَلَى مُوسَى حُجَّةً فِي وَقْتِهِ وَ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالَ قَاسِمٌ الصَّيْقَلُ: فَكَتَبُوا ذَلِكَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ فَكَتَبَ فِي الْجَوَابِ: أَتَى مُوسَى الْعَالِمَ فَأَصَابَهُ وَ هُوَ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ إِمَّا جَالِساً وَ إِمَّا مُتَّكِئاً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ مُوسَى فَأَنْكَرَ السَّلَامَ إِذْ كَانَ بِأَرْضٍ لَيْسَ فِيهَا سَلَامٌ قَالَ: مَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ، قَالَ: أَنْتَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ الَّذِي كَلَّمَهُ اللَّهُ تَكْلِيماً قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا حَاجَتُكَ قَالَ: جِئْتُ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً قَالَ: إِنِّي وُكِّلْتُ بِأَمْرٍ لَا تُطِيقُهُ وَ وُكِّلْتَ أَنْتَ بِأَمْرٍ لَا أُطِيقُهُ، ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ بِمَا يُصِيبُ آلَ مُحَمَّدٍ مِنَ الْبَلَاءِ وَ كَيْدِ الْأَعْدَاءِ حَتَّى اشْتَدَّ بُكَاؤُهُمَا ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ عَنْ فَضْلِ آلِ مُحَمَّدٍ حَتَّى جَعَلَ مُوسَى يَقُولُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ حَتَّى ذَكَرَ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ مَبْعَثَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى قَوْمِهِ وَ مَا يَلْقَى مِنْهُمْ وَ مِنْ تَكْذِيبِهِمْ إِيَّاهُ وَ ذَكَرَ لَهُ مِنْ تَأْوِيلِ هَذِهِ الْآيَةِ «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» حِينَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ فَـ«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» فَقَالَ الْخَضِرُ: «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» فَقَالَ مُوسَى ع: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً» قالَ الْخَضِرُ: «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» يَقُولُ لَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ أَفْعَلُهُ وَ لَا تُنْكِرْهُ عَلَيَّ حَتَّى أَنَا أُخْبِرُكَ بِخَبَرِهِ قَالَ: نَعَمْ،…
این حدیث ادامهای دارد که انشاءالله در جلسات بعد بدان خواهیم پرداخت.
۳) سیف خرمافروش میگوید:
با جماعتی از شیعیان خدمت امام صادق ع در کنار حجرالاسود بودیم، حضرت پرسید: جاسوسی بر ما نگماردهاند؟
چپ و راستمان را نگاه کردیم و غریبهای ندیدیم و گفتی: جاسوسی در کار نیست.
فرمود: به پروردگار کعبه و به پروردگار این خانه سوگند (سه بار این را گفت)، اگر بین موسی و خضر بودم هر دو را مطلع میساختم که من از آن دو عالِمترم و بدانها خبر میدادم از چیزی که در دست آنها نبود؛ چرا که به حضرت موسی ع و حضرت خضر، علمِ بدانچه هست داده شده بود، ولی علمِ بدانچه تا روز قیامت در کار خواهد بود، داده نشده بود، ولی به رسول الله ص علم بدانچه هست و علم بدانچه تا روز قیامت خواهد بود داده شده است، و ما این را از رسول الله ص به ارث بردهایم.
بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۲۹ و ۲۳۰؛ الكافي، ج۱، ص۲۶۱[۴]؛ دلائل الإمامة، ص۲۸۰
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ قَالَ:
كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَمَاعَةً مِنَ الشِّيعَةِ فِي الْحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَالْتَفَتْنَا يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ قَالَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ رَبِّ الْبَيْتِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّي أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَيْسَ فِي أَيْدِيهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ الْخَضِرَ أُعْطِيَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُعْطِيَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَوَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً. [۵]
۴) ابنابیالحدید، در پایان شرح نهجالبلاغه، حکمتهای دیگری که به امیرالمومنین ع منسوب است، علاوه بر آنچه سید رضی در نهج البلاغه جمع کرده، آورده است. حکمت ۹۶۸ آن، چنین است:
در آن علمی که خداوند تو را به آن متنعم فرموده است، با عامه مردم آن گونه معامله نکن که با خواص معامله میکنی [علوم خاصی که خداوند در اختیارت قرار داده را، آن طور که در اختیار خواص قرار میدهی، در اختیار هرکس قرار نده] و بدان خداوند سبحان را مردانی است که اسرار خفی را نزد آنان به ودیعه گذاشته و آنان را از اشاعه دادن آن منع فرموده است و به یاد آور سخن آن بنده صالح به حضرت موسی ع را که وقتی موسی به او گفت «آیا تو را پیروی کنم به این که مرا از آنچه آموخته شدهای، کمالی بیاموزی؟! پاسخ داد که همانا تو توان این را که همراه من صبر داشته باشی، نداری و چگونه بر مطلبی صبر کنی که بدان احاطه علمی نداری.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۲۰، ص۳۴۵
لا تعامل العامة فيما أنعم به عليك من العلم كما تعامل الخاصة و اعلم أن لله سبحانه رجالا أودعهم أسرارا خفية و منعهم عن إشاعتها و اذكر قول العبد الصالح لموسى و قد قال له هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً.
تدبر
۱) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
آموختن چیزی که به رشد انسان منجر شود بقدری اهمیت دارد که حضرت موسی ع، با اینکه پیامبر اولواالعزم، و پیرویاش بر همگان لازم بود، به خضر گفت که من از تو پیروی میکنم تا تو از آنچه آموختهای رشدی به من تعلیم دهی.
به قول قتاده، «اگر قرار بود کسی به علمی که دارد بسنده کند، حضرت موسی ع که همکلام با خداوند متعال شده بود، سزاوارترین فرد به این بود»، پس در این تعبیر وی (که از تو تبعیت کنم تا …) نهایت احترام به خضر، و اوج بزرگداشت علم و علمآموزی است. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶)
۲) «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
حضرت موسی ع صرفا نگفت «هَلْ تُعَلِّمُنِی مِمَّا عُلِّمْتَ: آیا از آنچه آموختهای به من تعلیم میدهی؟»، بلکه هم اعلام کرد که حاضرم از تو پیروی کنم و هم اینکه موضوع آنچه را قرار است یاد بگیرد «رشد» قرار داد. چرا؟
الف. علمآموزی باید جهتدار و هدفمند (= در راستای رشد) باشد (لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ)[۶]؛ و چنین علمآموزیای صرفا با شنیدن حاصل نمیشود بلکه نیازمند پیروی عملی از معلم است.
ب. ادب علمآموزی را نشان میدهد: اگر از کسی انتظار داریم مطلبی به ما بیاموزاند که مایه رشد ما باشد، باید در مقابل او خضوع و فروتنی داشته باشیم (تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْم، کافی، ج۱، ص۳۶)[۷]
ج. …
۳) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ …»
در کل این حکایت موسی و خضر (که ۲۳ آیه است: آیات۶۰-۸۲) یکبار در اولین آیه اسم حضرت موسی ع را آورد و اولین جایی هم کخ خضر مطرح شد، از او به عنوان «بندهای از بندگان ما» یاد کرد. در بقیه آیات، که گفتگوهای این دو را نقل کرده، فقط به تعبیر «قال … قال» بسنده کرده است و تشخیص اینکه کدام سخن حضرت موسی ع است و کدام سخن خضر را برعهده خواننده گذاشت، که از سیاق آیات هم بخوبی معلوم میشود.
چرا در اینجا همانند بقیه موارد، به «قال» بسنده نکرد و اسم حضرت موسی ع را آورد و فرمود «قال له موسی»؟
الف. شاید چون پیروی کردن یک پیامبر اولواالعزم از یک فرد دیگر، برای اغلب ذهنها نامانوس بوده، و احتمال داشته که اینجا، جای موسی و خضر را اشتباه بگیرند.
ب. شاید بدین ترتیب میخواهد تاکید کند که حواستان باشد که این موسی است – همان موسایی که آن همه معجزه آورد و پیامبری اولواالعزم بود – که دارد اعلام میکند که من برای علمآموزی حاضرم از تو پیروی کنم.
ج. …
۴) «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ …»
چرا نگفت: آیا از تو تبعیت کنم، «لأَنْ تُعَلِّمَنِ …: برای اینکه تعلیم دهی …»؛ بلکه فرمود: «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ …: بر اینکه تعلیم دهی»؟
الف. گویی نمیخواهد صرفا یک تقاضای تعلیم را مطرح کند (یعنی بگوید که از تو تبعیت میکنم چون میخواهی مرا تعلیم دهی و لازمه هر تعلیمی، این است که متعلم از معلم تبعیت کند)، بلکه میخواهد پیروی خود را مشروط کند بر این تعلیم، (از تو پیروی میکنم به شرط اینکه مرا تعلیم دهی)؛ که این گونه شرطگذاری معانی متعددی دارد از جمله:
الف.۱. میخواهد بگوید من به قدری مایلم که تو تعلیمم دهی، که حاضرم به خاطر آن، از تو تبعیت کنم.
الف.۲. پیروی من بر این اساس بوده که تو چنان تعلیمی به من بدهی (المیزان، ج۱۳، ص۳۴۲)، که اگر آنچنان تعلیمی در کار نباشد، پیروی من از تو وجهی ندارد.
ب. …
۵) «تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
اگرچه فطرت ما میل به رشد و کمال دارد، اما شناخت راه رشد، امری فطری نیست؛ بلکه امری آموختنی است.
نکته تخصصی فلسفه اخلاق
اگرچه امهات مسائل اخلاقی در فطرت انسان نهفته است و عقل کلیات خوبی و بدی را درک میکند؛ و مقداری از مسیر را میتواند بتنهایی بپیماید، اما در تشخیص جزییات، تزاحمات، و ظرائف سلوک اخلاقی ناتوان است؛
پس، «اخلاق سکولار»، که مدعی است با کنار زدنِ شریعت و برنامهای که خداوند برای راهنمایی بشر فروفرستاده (و یا فروکاستن آن به مسائل عبادی محض)، میتوان تمام مسیر رشد اخلاقی را پیمود، آموزهی همان شیطانی است که در «صراط مستقیم» کمین نموده است (اعراف/۱۶)، و به اسم اخلاق، میخواهد انسان را از مسیر اخلاق خارج کند (اعراف/۲۰)[۸].
۶) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
تواضع نسبت به عالمان و اساتيد، از اخلاق انبياست. (تفسير نور، ج۷، ص۲۰۱)
۷) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
مسافرت با عالِم و تحمّل سختىها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد. (تفسير نور، ج۷، ص۲۰۱)
۸) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
علم انبيا، محدود و قابل افزايش است، و برخوردارى از تمام مراتب علم و كمال، شرط نبوّت نيست؛ و مراتب انبيا در بهرهمندى از علم و كمال متفاوت است. (تفسير نور، ج۷، ص۲۰۱)
۹) «أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
اشاره شد که جایگاه نحوی «رُشْداً» در این آیه را هم میتوان مفعول به دانست، و هم مفعول له؛ و در هر حالت میتواند متعلق به «اتّبعک» باشد، یا متعلق به «تعلّمنی» و یا متعلق به «علّمت». بر این اساس، دست کم این معانی در آیه میتواند مد نظر بوده باشد:
الف. اگر مفعول به باشد:
الف.۱. متعلق به «اتّبعک»: آیا از تو اقدام رشددهندهای را تبعیت کنم تا اینکه مرا از آنچه آموختهای تعلیم دهی؟
متعلق به «تعلّمنی»: آیا از تو تبعیت کنم بر اینکه مرا از آنچه آموختهای چیزی را که مایه رشد شود تعلیم دهی؟
متعلق به «علّمت»: آیا از تو تبعیت کنم بر اینکه مرا از آن رشدی که آموختهای تعلیم دهی؟
ب. اگر مفعول له باشد:
ب.۱. متعلق به «اتّبعک»: آیا از تو تبعیت کنم تبعیتکردنی رشدآور، تا مرا از آنچه آموختهای تعلیم دهی؟
متعلق به «تعلّمنی»: آیا از تو تبعیت کنم بر اینکه مرا از آنچه آموختهای به نحو رشددهنده تعلیم دهی؟
متعلق به «علّمت»: آیا از تو تبعیت کنم بر اینکه مرا از آنچه به عنوان مایه رشد آموختهای تعلیم دهی؟
اینها را در کانال نمیگذارم
۱۰) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
چرا حضرت موسی ع از او تعلیم «هرآنچه را که میداند» درخواست نکرد، بلکه فرمود «از آنچه به تو آموختهاند، به من تعلیم بده»
الف. وی ادب شاگردی را رعایت کرد. (تفسير نور، ج۷، ص۲۰۰)
ب. شاید خواسته زمینهسازی کند تا خضر اصل شاگردی وی را بپذیرد.
ج. چهبسا میدانسته که سنخ علمی که وی طاقتش را دارد با علمی که خضر طاقتش را دارد متفاوت است (حدیث۲) و از این رو، به مقدار اندکی از آن هم راضی بوده است.
د. …
۱۱) «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
تا آیه قبل، همه ضمایر تثنیه بود (جوانی همراه موسی بود که در تمام مسیر کارهایشان مشترک بود، حتی دنبال خضر بودن (کنا نبغ) و یافتن وی (وجدا) به صورت تثنیه آمد. چرا یکدفعه از این آیه به بعد دیگر از آن جوان خبری نیست و تنها موسی میماند و بتنهایی از خضر میخواهد که همراهش شود؟
اگر از ابتدا قرار بود که فقط موسی ع با خضر همراه شود، آن جوان چرا این مسیر را همراه موسی ع آمد و خداوند چنان تعابیری را درباره جستجوی دو نفره و یافتن آنها به کار برد؟
[۱] . قوله «رُشْداً» يجوز أن ينتصب على أنه مفعول له و يكون المعنى هل أتبعك للرشد أو لطلب الرشد على أن تعلمني فيكون «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ» حالا من قوله «أَتَّبِعُكَ» و يجوز أن يكون قوله «رُشْداً» مفعولا به و تقديره أتبعك على أن تعلمني رشدا مما علمته و يكون العلم الذي يتعدى إلى مفعول واحد فيتعدى بتضعيف العين إلى مفعولين و المعنى على أن تعلمني أمرا ذا رشد و علما ذا رشد
[۲] . قرأ أبو عمرو و يعقوب رشدا بالفتح و الباقون «رُشْداً» بضم الراء و سكون الشين؛ … قال أبو علي الرشد و الرشد لغتان و قد أجرى العرب كل واحد منهما مجرى الآخر فقالوا أسد و أسد و خشب و خشب فجمعوا فعلا على فعل ثم فعلا أيضا على فعل و ذلك قوله وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ و في آية أخرى فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ فهذا يدلك على أنهم أجروهما مجرى واحد
[۳] . و قرأ الحسن و الزهري و أبو بحرية و ابن محيصن و ابن مناذر و يعقوب و أبو عبيد و اليزيدي رُشْداً بفتحتين و هي قراءة أبي عمرو من السبعة. و قرأ باقي السبعة بضم الراء و إسكان الشين.
[۴] . در کافی سندش چنین است: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ … . ضمنا به جای « رَبِّ الْبَيْتِ» تعبیر «رَبِّ الْبَنِيَّةِ» دارد. همچنین پایانش چنی است: و لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً.
[۵] . این حدیث هم درباره علم این دو بزرگوار قابل توجه است:
مِنْ رِيَاضِ الْجِنَانِ أَخَذَهُ مِنْ أَرْبَعِينَ السَّيِّدِ الْحُسَيْنِ بْنِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْحَاقَ الْأَزْرَقِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ وُجِدَ فِي ذَخِيرَةِ أَحَدِ حَوَارِيِّ الْمَسِيحِ رِقٌّ فِيهِ مَكْتُوبٌ بِالْقَلَمِ السُّرْيَانِيِّ مَنْقُولٌ مِنَ التَّوْرَاةِ أَنَّهُ لَمَّا تَشَاجَرَ مُوسَى وَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي قِصَّةِ السَّفِينَةِ وَ الْغُلَامِ وَ الْجِدَارِ وَ رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ سَأَلَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَمَّا اسْتَعْلَمَهُ مِنَ الْخَضِرِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ شَاهَدَهُ مِنْ عَجَائِبِ الْبَحْرِ قَالَ بَيْنَا أَنَا وَ الْخَضِرُ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ إِذْ سَقَطَ بَيْنَ أَيْدِينَا طَائِرٌ أَخَذَ فِي مِنْقَارِهِ قَطْرَةً وَ رَمَى بِهَا نَحْوَ الْمَشْرِقِ وَ أَخَذَ ثَانِيَةً وَ رَمَاهَا فِي الْمَغْرِبِ وَ أَخَذَ ثَالِثَةً وَ رَمَى بِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ وَ رَابِعَةً رَمَاهَا إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ أَخَذَ خَامِسَةً وَ عَادَ أَلْقَاهَا فِي الْبَحْرِ فَبُهِتْنَا لِذَلِكَ فَسَأَلْتُ الْخَضِرَ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ يُجِبْ وَ إِذَا نَحْنُ بِصَيَّادٍ يَصْطَادُ فَنَظَرَ إِلَيْنَا وَ قَالَ مَا لِي أَرَاكُمَا فِي فِكْرٍ وَ تَعَجُّبٍ مِنَ الطَّائِرِ قُلْنَا هُوَ ذَلِكَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ صَيَّادٌ قَدْ عَلِمْتُ وَ أَنْتُمَا نَبِيَّانِ مَا تَعْلَمَانِ قُلْنَا مَا نَعْلَمُ إِلَّا مَا عَلَّمَنَا اللَّهُ قَالَ هَذَا طَائِرٌ فِي الْبَحْرِ يُسَمَّى مسلم [مُسْلِماً] لِأَنَّهُ إِذَا صَاحَ يَقُولُ فِي صِيَاحِهِ مُسْلِمٌ فَأَشَارَ بِرَمْيِ الْمَاءِ مِنْ مِنْقَارِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَى أَنَّهُ يُبْعَثُ نَبِيٌ بَعْدَكُمَا تَمْلِكُ أُمَّتُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ وَ يُدْفَنُ فِي الْأَرْضِ وَ أَمَّا رَمْيُهُ الْمَاءَ فِي الْبَحْرِ يَقُولُ إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ عِنْدَ عِلْمِهِ مِثْلُ هَذِهِ الْقَطْرَةِ وَ وَرِثَ عِلْمَهُ وَصِيُّهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ فَسَكَنَ مَا كُنَّا فِيهِ مِنَ الْمُشَاجَرَةِ وَ اسْتَقَلَّ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا عِلْمَهُ بَعْدَ أَنْ كُنَّا مُعْجَبِينَ بِأَنْفُسِنَا ثُمَّ غَابَ الصَّيَّادُ عَنَّا فَعَلِمْنَا أَنَّهُ مَلَكٌ بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْنَا لِيُعَرِّفَنَا حَيْثُ ادَّعَيْنَا الْكَمَالَ.
این نقل قول از مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج۱۳، ص۳۱۳ بود؛ مرحوم استرآبادی در تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۱۱۰ از سندی دیگر عینا همین را روایت کرده است: ذَكَرَ أَصْحَابُنَا مِنْ رُوَاةِ الْحَدِيثِ مِنْ كِتَابِ الْأَرْبَعِينَ رِوَايَة أَسْعَدَ الْإِرْبِلِيِّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْحَاقَ الْأَزْرَقِ عِنْدَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: وُجِدَ فِي ذَخِيرَةِ حَوَارِيِّ عِيسَى ع رَقٌّ فِيهِ مَكْتُوبٌ بِالْقَلَمِ السُّرْيَانِيِّ مَنْقُولٌ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ ذَلِكَ لَمَّا تَشَاجَرَ مُوسَى وَ الْخَضِرُ
[۶] . امیرالمومنین ع در نامه۳۱ نهجالبلاغه خطاب به امام حسن ع وصیت کردهاند: َ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُ تَعَلُّمُه
[۷] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ.
همچنین به امیرالمومنین ع منسوب است که «مَن عَلّمني حَرفاً، فقد صَيَّرني عبداً»… (كشف الخفاء للعجلوني، ج ۲، ص ۲۶۵؛ جامع السعادات، ج ۳، ص ۱۱۲).
[۸] . فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدين. در این آیه شیطان وعده فرشته شدن میدهد که آنها حکم خدا را کنار بگذارند: و فرشته در ذهن همه ما مظهر اخلاقی بودن است، پس در واقع، با دعوت به اخلاق سکولار (به سخن خدا اعتنا نکن و فرشته شو!) میخواهد انسان را برهنه کند و به بیراهه کشاند.
بازدیدها: ۶۵