ترجمه
گفت: آیا به تو نگفتم که حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؟
نکات ادبی
«لَنْ تَسْتَطيعَ»
ماده «طوع» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن میباشد (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۳۱) و «طَوْع» نقطه مقابل «کُرْه» (اکراه و اجبار) است: «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت/۱۱) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹)
برخی توضیح دادهاند که در این ماده، سه عنصر معنایی حضور دارد «میل و رغبت» ، «خضوع و کرنش» و «عمل بر اساس دستور»؛ و وقتی عنصر «میل و رغبت» حذف شود، «اکراه» صدق میکند خواه خضوع و عمل واقع شود یا نشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۱۳۸)
اما دیگران این عناصر معنایی را ناشی از ورود این ماده در ابواب مختلف صرفی دانستهاند یعنی توضیح دادهاند که:
- فعل ثلاثی مجرد آن (طاعَ يَطُوع) به معنای تسلیم امر کسی شدن است؛ که اسم فاعل آن «طائع» میشود (قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ؛ فصلت/۱۱) (التهذیب، ج۳، ص۱۰۳؛ معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۳۱)
- هنگامی به باب افعال میرود (أطاع یُطاع) بسیاری از اهل لغت بین آن و حالت ثلاثی مجردِ این ماده (طاع یطوع) تفاوتی نگذاشتهاند (مثلا: معجم مقاييس اللغه، ج۳، ص۴۳۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۲۹)؛ اما از ابنسکیت مطلبی نقل شده که اگرچه ظاهرا وی هم این دو را مساوی میداند؛ اما نهایتا بر این باور است که فعل ثلاثی مجرد آن تنها بر مفهوم «انقیاد» دلالت دارد؛ اما وقتی به باب افعال میرود که امر و دستوری هم در کار بوده باشد (لسان العرب، ج۸، ص۲۴۱[۱])؛ و نیز ازهری از لیث نقل میکند که «طاع» صرفا به معنای انقیاد است؛ اما «أطاعء – که «طاعة» هم از آن گرفته شده (وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ، نساء/۸۱؛ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ، نور/۵۳؛ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ، محمد/۲۱) میشود – به معنای این است که علاوه بر اینکه مطیع و تسلیم او بود، آن دستور وی را هم انجام داد (تهذيب اللغة، ج۳، ص۶۶[۲])؛ و شاید به همین جهت است که در قرآن کریم به صورت فعل ثلاثی مجرد اصلا به کار نرفته است، مثلا: «الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا» (آلعمران/۱۶۸)؛ «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/۸۰) ؛ «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول» (نساء/۵۹؛ مائده/۹۲، نور/۵۴؛ محمد/۳۳؛ تغابن/۱۲) ؛ «يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» (احزاب/۶۶)
- وقتی به باب مفاعله (طاوَعَ یُطاوع) برود، به معنای آن است که این اطاعت کردنش با میل و رغبت هم بود. (التهذیب، ج۳، ص۱۰۳؛ معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۳۱)
- وقتی به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت داشتن بر انجام کاری است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل، میسر و مقدور میگردد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۰) و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۳۱) از ابنسکیت نقل شده که این کلمه در لهجههای مختلف عرب به چهار صورت «أستطيع» و «اسطيع» و «استتيع» و «استيع» تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ؛ کهف/۸۲) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است. (البحر المحيط، ج۷، ص۲۱۶)[۳]
- وقتی به باب افتعال میرود (تطوَّعَ) به معنای این است که استطاعت آن را بر دوش کشید، [= یعنی خود را با تکلف، در انجام آن کار توانا معرف نمود] و به کار مستحبی «تطوُّع» گویند چرا که شخص از روی میل و رغبت، عمل به تکلیفی را عهدهدار میشود (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ؛ بقرة/۱۸۴) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۰) و اسم فاعل آن «مُطَّوِّع» است که اصلش «متطوّع» بوده که «ت» در «ط» ادغام شده است (الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فی الصَّدَقاتِ؛ توبه/۷۹) (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۳۲)
- اما معنای آن، وقتی به باب «تفعیل» میرود «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيه» (مائده/۳۰) مطلب مقداری پیچیده میشود: برخی آن را با همان حالت ثلاثی مجرد (طاع) به یک معنا دانستهاند (تاج العروس، ج۱۱، ص۳۳۱) برخی آن را با «أطاع» هممعنا دانسته، و فقط تذکر دادهاند «طوّع» بلیغتر از «أطاع» است و تعبیر «طَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ» را دقیقاً نقطه مقابل «تأبَّتْ عن كذا نفسُه: نفسش از آن ابا داشت» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۱) برخی در ادامه همین مطلب افزودهاند که تفاوت «طوّع» و «أطاع» در این است که اولی دلالت بر تدریجی بودن میکند و دومی بر دفعی بودن؛ یعنی «اطاعت» یکدفعه دستور را عمل کردن است، اما «طوّعت نفسه» یعنی نفسش او را بتدریج و کمکم به انجام آن کار متقاعد و وادار نمود (المیزان، ج۵، ص۳۰۵) و برخی در همین راستا گفتهاند که اساساً معنای آن همان ترخیص و تسهیل است (المصباح المنیر، ج۲، ص۳۸۰)
ماده «طوع» و مشتقات آن جمعاً ۱۲۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) حدیثی در جلسه ۶۴۶ (آیه ۶۵، حدیث۴) از امام صادق ع گذشت. در ادامه آن آمده است:
«پس به راه افتادند؛ تا وقتی به پسرکی برخوردند و او را کُشت» موسی ع عصبانی شد و با قوت او را گرفت و به او گفت: «آیا جان پاکی را، بدون [اینکه از باب قصاص] کسی [باشد] ، کُشتی؟ واقعا که چیز ناشایستی [به جا] آوردی!»
خضر به او گفت: همانا عقول بر دستور خداوند متعال حاکم نمیشود بلکه دستور خدا بر آنها حاکم است؛ پس تو تسلیم آنچه از من میبینی باش و بر آن صبر کن؛ که من قبلا تو را آگاه کردم که «حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؟».
موسی ع گفت: «اگر بعد از این از تو از چیزی پرسیدم دیگر درخواست همراهی مرا رد کن که دیگر بهانهای برایم نگذاشتی» …
علل الشرائع، ج۱، ص۵۹-۶۲
«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ» الْخَضِرُ ع فَغَضِبَ مُوسَی وَ أَخَذَ بِتَلَابِيبِهِ وَ قَالَ لَهُ «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُکراً» قَالَ لَهُ الْخَضِرُ إِنَّ الْعُقُولَ لَا تَحْكُمُ عَلَی أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکرهُ بَلْ أَمْرُ اللَّهِ يَحْكُمُ عَلَيْهَا فَسَلِّمْ لِمَا تَرَی مِنِّي وَ اصْبِرْ عَلَيْهِ فَقَدْ كُنْتُ عَلِمْتُ «أَنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً» قالَ مُوسَی «إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً»
ادامه این حدیث انشاءالله در بحث از آیه ۷۹ (جلسه۶۶۰، حدیث۱) خواهد آمد.
۲) ابوبصیر از امام صادق ع روایت کرده است:
به خدا سوگند اگر سه مومن مییافتم که حدیث مرا کتمان کنند، بر من جایز نبود که چیزی از آنان کتمان کنم.
مختصر البصائر، ص۲۷۹
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنَا مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ الْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ السَّرَّادِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
«أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُ مِنْكُمْ ثَلَاثَةَ مُؤْمِنِينَ يَكْتُمُونَ حَدِيثِي مَا اسْتَحْلَلْتُ أَنْ أَكْتُمَهُمْ شَيْئاً».[۴]
توجه:
با توجه به شباهت فراوان این آیه با آیات ۶۷ و ۷۲ تمامی احادیث و تدبرهای جلسات ۶۴۸ و ۶۵۳ در اینجا نیز قابل ذکر است.
تدبر
۱) «قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً»
موسی با اینکه قول داده بود و با اینکه یکبار از خود بیصبری نشان داده بود باز هم مرتکب کمطاقتی شد، و خضر باز به او یادآوری کرد که آیا به تو نگفتم که حقیقتاً تو هرگز در همراهی با من توان شکیبایی نداری؟
در این جمله، نسبت به یادآوری قبلی کلمه «لک: به تو» را اضافه کرد. چرا؟
الف. برای اینکه عتاب را شدیدتر کند و علامتی باشد برای کمثباتی و کمصبری وی (أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج۳، ص۲۸۹؛ تفسير الصافي، ج۳، ص۲۵۳)[۵]
ب. يك نوع اعتراضی است به موسی ع، كه چرا به سفارشش اعتناء نكرده، یعنی گويا موسی ع دفعه اول نشنیده که «تو توان شکیبایی در همراهی با مرا نداری» و اگر هم شنیده آن را به خودش نگرفته، و در واقع با افزودن این تعبیر میخواهد بگوید من با تو بودم که چنین گفتم، نه با دیگری! (الميزان، ج۱۳، ص۳۴۵)[۶]
ج. …
[۱] . قال ابن السكيت: يقال طاعَ له و أَطاعَ سواء، فمن قال طاع يقال يطاع، و من قال أَطاعَ قال يُطِيعُ، فإِذا جئت إِلى الأَمر فليس إِلَّا أَطاعَه، يقال أَمَرَه فأَطاعَه، بالأَلف، طاعة لا غير.
[۲] . و قال الليث: الطَّوع: نقيض الكَرْه، لتفعلنّه طَوْعاً أو كرهاً، و طائعاً أو كارهاً. و طاع له إذا انقاد له، فإذا مضى لأمره فقد أطاعه، و إذا وافقه فقد طاوعه. قال و الطاعة: اسم من أطاعه إطاعة.
[۳] . قال ابن السكيت: يقال ما أستطيع و ما اسطيع و ما استتيع و استيع أربع لغات، و أصل اسطاع استطاع على وزن استفعل، فالمحذوف في اسطاع تاء الافتعال لوجود الطاء التي هي أصل و لا حاجة تدعو إلى أن المحذوف هي الطاء التي هي فاء الفعل، ثم أبدلوا من تاء الافتعال طاء، و أما استتيع ففيه أنهم أبدلوا من الطاء تاء، و ينبغي في تستيع أن يكون المحذوف تاء الافتعال كما في تسطيع.
[۴] . این حدیث هم در همین راستا قابل توجه است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ ذَرِيحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُحَارِبِيِّ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ ثَابِتٍ الثُّمَالِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ لِي أَبِي- وَ نِعْمَ الْأَبُ كَانَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقُولُ-: لَوْ وَجَدْتُ ثَلَاثَةً أَسْتَوْدِعُهُمْ، لَأَعْطَيْتُهُمْ مَا لَا يَحْتَاجُونَ مَعَهُ إِلَی النَّظَرِ فِي حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ، وَ لَا فِي شَيْءٍ إِلَی أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع، إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» (مختصر البصائر، ص۲۸۱)
[۵] . عبارت دو کتاب فوق چنین است:
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً زاد فيه لَكَ مكافحة بالعتاب علی رفض الوصية، و وسما بقلة الثبات و الصبر لما تكرر منه الاشمئزاز و الاستنكار و لم يرعو بالتذكير أول مرة حتی زاد في الاستنكار ثاني مرة.
در البحر المحيط، ج۷، ص۲۰۹ هم مضمونی نزدیک به این را آورده است:
و في قوله لَكَ زجر و إغلاظ ليس في الأول لأن موقعه التساؤل بأنه بعد التقدم إلی ترك السؤال و استعذار موسی بالنسيان أفظع و أفظع في المخالفة لما كان أخذ علی نفسه من الصبر و انتفاء العصيان
[۶] . قوله تعالی: «قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً» معناه ظاهر و زيادة «لَكَ» نوع تقريع له أنه لم يصغ إلی وصيته و إيماء إلی كونه كأنه لم يسمع قوله له أول مرة: «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً» أو سمعه و حسب أنه لا يعنيه بل يقصد به غيره كأنه يقول: إنما عنيت بقولي: إنك لن تستطيع «إلخ» إياك دون غيرك.
بازدیدها: ۲۴۱
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۲) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَب
بازتاب: یک آیه در روز - 952) وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ ینْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ مِنْ