۶۹۳) قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً

ترجمه

بگو اگر دریا مُرکّبی [دواتی] می‌بود برای [نوشتن] کلمات پروردگارم بی‌تردید دریا تمام می‌شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، اگرچه نظیرش را [نیز] به مدد می‌آوردیم.

نکات ادبی

كَلِماتُ

ماده «کلم» در زبان عربی در دو معنا به کار رفته است، یکی سخنی که فهمیده شود و دیگری جراحت و زخم زدن (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۱۳۱).

برخی کوشیده‌اند این دو را به یک معنا برگردانند و گفته‌اند ماده «كلم» دلالت دارد بر تاثیری که به وسیله یکی از حواس در شخص ادراک کننده حاصل می‌شود، و «کلام» تاثیر ناشی از شنیدن است و «کَلْم» ادراک ناشی از بینایی است و «كَلَّم» به معنای جراحت زدنی است که تاثیرش آشکار شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۲)

در مقابل، برخی بر این باورند که معنای جراحت و زخم زدن از زبان‌های عبری و آرامی وارد زبان عربی شده است، و اصل معنای این ماده همان ابراز ما فی الضمیر و آشکار کردن آنچه در باطن است، می‌باشد و به همین مناسبت است که هم در مورد سخن گفتن عادی و هم در مورد افعال تکوینی خداوند (که نوعی تجلی و آشکار کردن است)‌به کار می‌رود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۰، ص۱۰۷)

درباره اینکه «کلمه» و «کلام» کدامیک به معنای لفظ مفرد و کدام لفظ مرکب تام است بین علمای نحو و لغت و … اختلاف است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۳)، و شاید بهترین نظر این است که «کلمه» به خاطر «تاء» وحدت، بر یک ابراز کردن واحد (لفظ مفرد) اطلاق می‌شود؛ اما «کلام» به خاطر حرف الف، بر ابراز کردنی اطلاق می‌شود که استمرار داشته باشد و از این جهت تطبیق آن بر جملات و سخنی که ابتدا و انتها داشته باشد مناسب‌تر است (التحقيق، ج‏۱۰، ص۱۰۷)

در تفاوت «تکلیم» و «تکلّم» و «کلام» هم گفته‌اند تکلیم در جایی است که کلامی در قبال مخاطب [معین] ابراز شود (كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْليماً، نساء/۱۶۴؛ فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا، مریم/۲۶) و از این جهت اخص از «کلام» و «تکلم» است، زیرا هر «کلام»ی لزوما خطاب به کسی را مد نظر ندارد، و نیز «تکلم» مطلق سخن گفتن است و مخاطب مد نظر نیست (قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ؛ مومنون/۱۰۸) (الفروق في اللغة، ص۲۷) [ در زبان فارسی ما برای «کلام» از تعبیر «سخن»، ولی هم برای «تکلم» و هم برای «تکلیم»، از تعبیر «سخن گفتن» استفاده می کنیم و تمایز فوق را صرفا باید از قرائن کلام متوجه شویم]

جمعِ «کلمه» هم «کلمات» است (مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي؛ کهف/۱۰۹) و هم «کَلِم» (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه؛ نساء/۴۶ و مائده/۱۳)

و گاه در مورد مخلوقات و امور عینی هم تعبیر «کلمه» (يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ؛ آل‌عمران/۴۵) به کار برده شده است؛ و در این باره برخی گفته‌اند که وجه آن این است که اساساً کلمه به معنای ابراز باطن است و در آن زبان و فهم و … شرط نیست؛ و چون ابراز آنچه در باطن است گاه با وجود خارجی تکوینی انجام می‌شود و از باب نمونه، حضرت عیسی ع مظهر صفات خداوند است، به آن «کلمه» گفته شده (التحقيق، ج‏۱۰، ص۱۰۷) و برخی احتمال داده اند از این جهت باشد که خداوند حضرت عیسی ع را با کلمه «کن» [به نحو معجزه‌آسا] ایجاد کرد، ویا به خاطر اینکه هدایت شدن مردم با او همانند هدایت شدن مردم با کلمات خداوند است[۱]، و یا از این جهت که از همان طفولیت خودش اعلام کرد که خداوند به من کتاب داده است (مریم/۳۰) و یا از این جهت که او را پیامبر قرار داد، همان طور که خود پیامبر ما را «ذکر» خواند (طلاق/۱۰) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۳)[۲]

ماده «کلم» و مشتقات آن ۷۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

لَنَفِدَ … تَنْفَدَ

ماده «نفد» را در اصل به معنای پایان یافتن و فانی و نابود شدن دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۱۷؛ معجم مقاييس اللغة، ج‏۵، ص۴۵۸) و برخی تذکر داده‌اند که نه هر نابودی و فنایی، بلکه برای نابودی و فنای تدریجی به کار می‌رود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۲۱۱) و در واقع، تفاوت «فناء» و «فانی» (كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ؛ الرحمن/۲۶) و «نفاد» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ؛ ص/۵۴) در این است که «فناء«‌برای نابودی دفعی به کار می‌رود، اما نفاد برای نابود شدن و از بین رفتن تدریجی (الفروق فى اللغة، ص۹۸)

این ماده تنها ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است (مورد چهارم: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ؛ نحل/۹۶)

مِداداً … مَدَداً

ماده «مدد»[۳] در اصل دلالت دارد بر کشیده شدن (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۳)، خواه کشیده شدن خود یک چیز ویا اتصال چیزی به چیز دیگری که بر طولش بیفزاید و به این معنا امتداد یابد[۴] (مانند اتصال یک رود به رود دیگر) (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۲۷۰) و به تعبیر دیگر، بسط یافتن در یک یا چند جهت (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۱، ص۵۲) کم‌کم به معنای هرگونه کمک رساندن چیزی به چیز دیگر به کار رفته است. (أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ؛ نمل/۳۶)

غالبا این ماده وقتی در باب افعال به کار می‌رود در معنای خوشایند است (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ‏، طور/۲۲؛ وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ‏، نوح/۱۲؛ يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ‏؛ آل عمران/۱۲۵) و برای امر ناخوشایند و نامطلوب از فعل ثلاثی مجرد (مَدّ یَمُدُّ) استفاده می‌شود (نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا، مريم/۷۹؛ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ‏، بقرة/۱۵؛ وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِ‏، أعراف/۲۰۲) هرچند این مورد دوم عمومیت ندارد (یعنی گاه از فعل ثلاثی مجرد استفاده می‌شود و ربطی به خوشایندی و کراهت ندارد (وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ؛ لقمان/۲۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۳)

«ممدود» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ؛ واقعه/۳۰) و «مُمَدَّدَة» (في‏ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ؛ همزه/۹) به ترتیب اسم مفعول از ثلاثی مجرد و باب افعال این ماده می‌باشند، به معنای «کشیده شده» و «چیزی که امتداد زیادی دارد».

«مِداد»  به معنای آن چیزی است که با آن نوشته می‌شود، که معادل معنای «مرکب» و «دوات» در فارسی است (لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي؛ کهف/۱۰۹‏) و درباره وجه تسمیه آن از ابن‌الانباری نقل شده که بدین جهت به آن «مداد» می‌گویند که به کمک کسی می‌آید که می‌خواهد مطلبی را بنویسد (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰) (توجه شود اینکه امروزه به قلم‌هایی که مغز ذغال دارند مداد می‌گویند به خاطر «قلم»ش نیست، بلکه به خاطر این مغز آن است که عملا نوشتن با آن انجام می‌شود در واقع در این مدادهای امروزی، برای اولین بار، مرکب و دوات (که در این مورد، همان ذغال مداد است) در درون قلم قرار گرفت)

«مدّة» به معنای زمان است، از این جهت که طول می‌کشد. (فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ؛ توبه/۴)

ماده «مدد» و مشتقات آن ۳۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت

قرائت رایج‌تر قرائت «تَنْفَدَ» است، اما در قرائت حمزه و کسائی (از اهل کوفه) و نیز برخی قرائتهای غیرمشهور به صورت «یَنفَدَ» قرائت شده است.

همچنین در برخی از قرائتهای غیرمشهور، «مَدَداً» را به صورت «مِداداً» قرائت کرده‌اند (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۶۸[۵]؛ البحر المحيط، ج‏۷، ص۲۳۳-۲۳۴)[۶]

شأن نزول

در شان نزول این آیه از ابن‌عباس نقل شده که وقتی آیه «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا: از علم جز اندکی به شما داده نشده است» نازل شد، برخی از یهود گفتند: خیر، به ما تورات داده شده و هرکس که تورات داشته باشد علم کثیری دارد، این آیه نازل شد که «بگو اگر دریا مُرکّبی می‌بود برای [نوشتن] کلمات پروردگارم بی‌تردید دریا تمام می‌شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، اگرچه نظیرش را [نیز] به مدد می‌آوردیم.» (أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۳۰۷؛ مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

حدیث

۱) در جلسه قبل ابوبصیر حدیثی را از امام صادق ع در تفسیر این آیات آورد (حدیث۱). در ادامه‌اش آمده است:

پرسیدم منظور از آیه بعدی چیست که می‌فرماید «بگو اگر دریا مُرکّبی می‌بود برای [نوشتن] کلمات پروردگارم بی‌تردید دریا تمام می‌شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، اگرچه نظیرش را [نیز] به مدد می‌آوردیم.»

فرمود: به تو خبر می‌دهد که کلام خداوند نه پایانی دارد و نه نهایتی و هیچگاه قطع نمی‌شود.

سپس فرمود: «بگو» ای محمد! «من فقط انسانی هستم مثل شما، به من وحی می‌شود که  خدای شما تنها خدایی است واحد. پس هر که این گونه است که به ملاقات پروردگار خویش امید دارد، باید که عملی صالح انجام دهد و هیچکس را در پرستش پروردگار خویش شریک نسازد.» که این شرک، شرک ریا است.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۴۶

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ [جَعْفَرٍ] أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ [عُبَيْدِ اللَّهِ‏] بْنِ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع … قُلْتُ قَوْلُهُ «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي إلخ» قَالَ: قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَدا. قَالَ: ثُمَّ قَالَ «قُلْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» فَهَذَا الشِّرْكُ شِرْكُ رِيَاءٍ

 

۲) از امام باقر ع روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

همانا خداوند تبارک و تعالی احد و واحد است، در وحدانیتش تنهاست، سپس به کلمه‌ای تکلم کرد و نوری شد و از آن نور حضرت محمد ص را آفرید و مرا و ذریه مرا آفرید؛ سپس به کلمه‌ای تکلم کرد، پس روح شد، و خداوند آن را در آن نور سکنی داد و آن را در بدن‌های ما سکنی داد؛ پس ما روح خدا و کلمات اوییم، به ماست که بر خلقش احتجاج می‌کند …

[و بعد از توضیحاتی که درباره جایگاه حقیقی خویش بیان می‌کنند، می‌فرمایند]

و من کلمه خدا هستم که بدان پراکنده‌ را جمع، و جمع را پراکنده می‌کند.

و منم آن نیکوترین اسماء و برترین مَثَل‌ها [علیا] و بزرگترین آیات او …

مختصر البصائر، ص۱۳۲

وَ مِنْ كِتَابِ الْوَاحِدَةِ: رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأُطْرُوشِ الْكُوفِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَجَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي نَجْرَانَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ ع‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا، فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ، فَبِنَا احْتَجَّ عَلَى خَلْقِهِ‏ …[۷]

وَ أَنَا كَلِمَةُ اللَّهِ الَّتِي‏ يَجْمَعُ‏ بِهَا الْمُفْتَرِقَ‏ وَ يُفَرِّقُ بِهَا الْمُجْتَمِعَ.

وَ أَنَا أَسْمَاءُ اللَّهِ الْحُسْنَى وَ أَمْثَالُهُ الْعُلْيَا، وَ آيَاتُهُ الْكُبْرَى…[۸]

۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

سخن خداوند، فعل اوست بدون مباشرت، و فهماندن اوست بدون ملاقات، هدایت اوست بدون ایماء و اشاره، و کلام اوست بدون ابزار و آلت، و نیت اوست بدون گره خوردن در دل؛

و وجه اوست هرجا که رو کنی، و به سوی اوست هر طرف که میل کنی، و قصد کردن اوست هر جا که قصد کنی، و راه اوست هرجا که پایداری ورزی؛

از تو به تو می‌فهماند، و از خودت به تو تعلیم می‌دهد؛

هر چیزی را به ضدش مرتبط ساخت و با حدش آن را قطع کرد؛

نه در خیال آید که تشبیه همنشینش شود، و نه به وهم آید که تنزیه از او دور گردد.

متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏۱، ص۶۶

و قال أمير المؤمنين ع قوله فعله من غير مباشرة و تفهيمه من غير ملاقاة و هدايته من غير إيماء و كلامه من غير آلة و نيته من غير اعتقاد وجهه حيث توجهت و قصده حيث يَمَّمتَ و طريقه حيث استقمت منك يفهمك و عنك يعلمك ارتبط كل شي‏ء بضده و قطعه بحده ما تخيل فالتشبيه له مقارن و ما توهم فالتنزيه له مباين.

 

این را در کانال نگذاشتم

۴) جابر بن یزید جعفی یکبار در تنگنای فشار بنی‌امیه – که لعن امیرالمومنین ع در منابر رایج بود و با کوچکترین بهانه‌ای شیعیان و دوستداران اهل بیت ع را به شهادت می‌رساندند – خدمت امام سجاد ع مشرف می‌شود و با ایشان درددلی می‌کند و حضرت در مدح اینان که در مسیر دین استوار ماندند توضیحاتی می‌دهند تا اینکه جابر می گوید:

گفتم: سرورم! حمد و سپاس خداوندی را که با [دادن] معرفت شما بر من منت نهاد و فضل و برتری شما را به من الهام کرد و مرا برای شیعه شما بودن و دوستی با دوستان شما و دشمنی با دشمنان شما توفیق داد.

حضرت فرمود: جابر! می دانی معرفت چیست؟

گفتم: نمی‌دانم.

فرمود: اول، اثبات توحید است؛ و

دوم، معرفت به معانی؛ و

سوم، معرفت به ابواب [درهای هدایت]؛ و

چهارم، معرفت به یتیمان؛ و

پنجم، معرفت به نقباء (= بزرگان و مهتران)؛ و

ششم معرفت به نجباء (نجیب‌ها، بزرگ‌زادگان)؛ و

هفتم معرفت به مختصین (اختصاص یافتگان)؛ و

هشتم معرفت به مخلصان (خالص‌شدگان)؛ و

نهم معرفت به امتحان‌شدگان؛

و این همان سخن خداوند متعال است که «بگو اگر دریا مُرکّبی [دواتی] می‌بود برای [نوشتن] کلمات پروردگارم بی‌تردید دریا تمام می‌شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، اگرچه نظیرش را [نیز] به مدد می‌آوردیم.»

و سپس این آیه را تلاوت کرد: «بگو اگر آنچه در زمین درخت هست، قلم شود و دریاها دواتش شود و بعد از آن هفت دریای دیگر، کلمات خداوند تمامی نخواهد یافت»

جابر! مولایت تو را امر کرد به ثبات [اثبات] توحید [و] معرفت معنای معانی.

جابر می‌گوید: گفتم: مولا و سرورم! مرا در اثبات توحید موفق گردان

فرمود: آن عبارت است از معرفت خداوند ازلی همیشگی که دارای علو و عظمت است همان که «چشم‌ها او را درک نکنند و او چشمها را درک کند و او دارای لطف فراوان و خبیر است» و او غیب باطن است که آن گونه که خودش را توصیف کرده درک نشود؛ و اما معانی، پس ما معانی آن هستیم؛ و ظاهر آن در ماست؛ ما را از نور ذات خویش برگزید و کار بندگانش را به ما واگذار فرمود پس ما به اذن او آنچه بخواهیم انجام می‌دهیم؛ و ما چیزی نمی‌خواهیم مگر اینکه خدا بخواهد؛ و هنگامی که ما بخواهیم خدا خواسته است، خداوند این جایگاه را ارزانی ما داشت و ما را از بین بندگانش برگزید و به این جایگاه رفیع نورانی اختصاص داد و ما را چشم بر بندگانش و حجت در سرزمین‌هایش و وجه خود و آیات و نشانه‌هوای خویش قرار داد؛ کسی که چیزی از این را انکار و رد کند خدا و انبیاء و آیات و رسولانش را رد کرده است.

جابر! کسی که خدا را با این اوصاف بشناسد توحید را اثبات کرده زیرا این توصیفی است که مطابق با کتاب نازل شده خداوند است که فرمود «چشم‌ها او را درک نکنند و او چشم‌ها را درک کند و او دارای لطف فراوان و خبیر است» و نیز فرمود «هیچ چیزی همانند او نیست و او شنوای بیناست» و فرمود «از آنچه انجام می‌دهد سوال [= مواخذه] نشود آنان اند که مورد سوال قرار می‌گیرند.»

جابر! هنگامی که خدا را با این توصیف شناختی؛ و سپس معانی اش را شناختی و اینکه آنها از نور ذات اویند که خداوند آنان را به فضیلتی اختصاصص داد و به روحی که از جانب اوست عزت بخشید که آن روح و نوری که عزت ما از اوست هرگز خاموش نشود؛ در این صورت تو عارف و آگاه و بصیرت یافته‌ای کامل و بالغ خواهد بود …»

الهداية الكبری، ص۲۲۷-۲۳۰؛ المناقب (للعلوي)، ص۱۱۸-۱۲۵

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْقُمِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُرْسِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَوْصِلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ، قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَفْضَتِ الْخِلَافَةُ إِلَی بَنِي أُمَيَّةَ سَفَكُوا الدِّمَاءَ وَ لَعَنُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) عَلَی الْمَنَابِرِ وَ تَبَرَّؤُا مِنْهُ وَ اغْتَالُوا الشِّيعَةَ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ وَ قَتَلُوهُمْ وَ مَا يَلِيهِمْ مِنَ الشِّيعَةِ بِحُطَامِ الدُّنْيَا فَجَعَلُوا يَمْتَحِنُونَ النَّاسَ فِي الْبُلْدَانِ كُلُّ مَنْ لَمْ يَلْعَنْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْهُ قَتَلُوهُ، فَشَكَتِ الشِّيعَةُ إِلَی زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ سَيِّدِ الرُّهْبَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامِهِمْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا) …

… قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ يَا سَيِّدِي الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيَّ بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ أَلْهَمَنِي فَضْلَكُمْ وَ وَفَّقَنِي لِشِيعَتِكُمْ وَ مُوَالاةِ مَوَالِيكُمْ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِكُمْ فَقَالَ يَا جَابِرُ: أَ تَدْرِي مَا الْمَعْرِفَةُ قُلْتُ: لَا أَدْرِي قَالَ: إِثْبَاتُ التَّوْحِيدِ، أَوَّلًا، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْمَعَانِي، ثَانِياً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَبْوَابِ ثَالِثاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْأَيْتَامِ رَابِعاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ النُّقَبَاءِ خَامِساً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ النُّجَبَاءِ سَادِساً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْمُخْتَصِّينَ سَابِعاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْمُخْلَصِينَ ثَامِناً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ الْمُمْتَحَنِينَ تَاسِعاً، وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی: قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَی: لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ الْآيَةَ. يَا جَابِرُ مَوْلَاكَ أَمَرَكَ بِثَبَاتِ التَّوْحِيدِ مَعْرِفَةِ مَعْنَی الْمَعَانِ، قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَفَّقَنِي عَلَی إِثْبَاتِ التَّوْحِيدِ [قال] فَهِيَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ الْأَزَلِ الْقَدِيمِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ الَّذِي لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ هُوَ غَيْبُ بَاطِنٍ لَيْسَ يُتَدَارَكُ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا الْمَعَانِي فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ ظَاهِرُهُ فِينَا اخْتَارَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أَمْرَ عِبَادِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ وَ نَحْنُ لَا نَشَاءُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اللَّهُ أَحَلَّنَا اللَّهُ هَذَا الْمَحَلَّ وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَيْنِ عِبَادِهِ وَ خَصَّنَا بِهَذِهِ الْمَنْزِلَةِ الرَّفِيعَةِ السَّنِيَّةِ وَ جَعَلَنَا عَيْنَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي بِلَادِهِ وَ وَجْهَهُ وَ آيَاتِهِ فَمَنْ أَنْكَرَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً وَ رَدَّهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللَّهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ آيَاتِهِ وَ رُسُلِهِ، يَا جَابِرُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَدْ أَثْبَتَ التَّوْحِيدَ لِأَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ مُوَافِقَةٌ لِكِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ وَ هُوَ قَوْلُهُ: لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ قَوْلُهُ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ قَوْلُهُ تَعَالَی: لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ يَا جَابِرُ فَإِذَا عَرَفْتَ اللَّهَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ، ثُمَّ عَرَفْتَ مَعَانِيَهُ وَ أَنَّهُمْ مِنْ نُورِ ذَاتِهِ اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِالْفَضْلِ وَ أَعَزَّهُمْ بِالرُّوحِ الَّتِي هِيَ مِنْهُ لَمْ يُطْفَأْ بِتِلْكَ الرُّوحِ وَ النُّورِ الَّذِي هُوَ مِنْهُ عِزُّنَا وَ أَنْتَ عَارِفٌ خَبِيرٌ مُسْتَبْصِرٌ كَامِلٌ بَالِغٌ،…

تدبر

۱) «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»

در این آیه می‌فرماید که بگو اگر دریا مُرکّبی [دواتی] می‌بود برای [نوشتن] کلمات پروردگارم بی‌تردید دریا تمام می‌شد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، اگرچه نظیرش را [نیز] به مدد می‌آوردیم.

برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که چه‌بسا این آیه مستقل از آیات قبل نازل شده باشد، چنانکه شان نزولی هم که برایش مطرح شده همین را تایید می‌کند؛ اما در هر صورت حتما با بقیه آیات این سوره ارتباطی دارد (المیزان، ج۱۳، ص۴۰۴) وگرنه جای گرفتنش در این سوره بدون توجیه می‌شد. در باب اینکه این آیه چه ارتباطی با آیات قبل دارد، احتمالات متعددی مطرح شده است، از جمله:

الف. از آنجا که در آیات قبل امر و نهی و وعده و وعیدهایی گذشت خداوند در ادامه‌اش تاکید می‌کند که بدانید که مقدورات خداوند نامتناهی است و او با توجه به مصالحی که در نظر می‌گیرد هرکاری بخواهد می‌تواند انجام دهد، پس لازم است که شما امر و نهی او و وعده و وعیدهای او را جدی بگیرید. (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۱)[۹]

ب. این آیه به کل سوره ناظر است، در این سوره ابتدا اشاره کرد که حقایقی الهی در کار است و به پیامبر درباره رویگردانی مردم از این ذکر دلداری داد و بعد سراغ سه حکایت اصحاب کهف و خضر و ذوالقرنین رفت که هریک حاوی اسرار و حقایقی عظیم است که این کلمات در مقام بیان مقصاد خداوند از این وقایع بود و خداوند خبر می‌دهد که این امور – که همان کلماتی از جانب خداوند برای بیان مقاصد او هستند، نامتناهی می‌باشند؛ گویی مانند کسی که در آخر یک بحث طولانی می‌گوید «این مطالب ما تمامی ندارد اما به همین مقدار بسنده می‌کنیم.» (المیزان، ج۱۳، ص۴۰۴)

ج. …

 

۲) «مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي»

مقصود از «کلمات» پروردگار چیست که اگر دریاها مرکب شوند باز نمی‌توانند همه را بنویسند؟

الف. خداوند سخنش همان فعلش است (حدیث۳) و همان آفریدنش است چنانکه خود فرمود: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ: سخن ما به هر چیزی همان است که می‌گوییم باش، پس [موجود] می‌شود» (نحل/۴۰) و از این جهت افعالش کلام اوست که همگی آنان نشانه‌هایی است که بر او دلالت می‌کند؛ پس موجودی پدید نمی‌آید و هیچ واقعه‌ای رخ نمی‌دهد مگر اینکه از آن جهت که آیه و نشانه اوست، کلمه‌ای است که بر او دلالت می‌کند. (المیزان، ج۱۳، ص۴۰۲-۴۰۳)

ب. آنچه خداوند از کلام و احکام مقدر فرموده است [= مطالب گفتنی و دستورات الهی] (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

ج. آن چیزهایی که خداوند مقدر فرموده که بیافرید، چنانکه در مورد حضرت عیسی ع تعبیر کرد «وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی‏ مَرْيَمَ‏: کلمه‌ای بود که آن را به مریم القا فرمود» (نساء/۱۷۱). (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

د. آن وعده و وعیدهایی که به نیکوکاران و بدکاران داده است (ابومسلم، به نقل مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

ه. آنچه مقدور خداوند و اقتضای حکمت اوست ویا عجایبی که آفریده است. (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

و. چه‌بسا مقصود از «کلمات» معانی کلماتی باشد که خداوند در قرآن و سایر کتب آسمانی ارائه فرموده است، چرا که خود کلمات وحیانی همگی گفته و نوشته شد. (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

ز. مقصود علم خداوند است که نامتناهی است و از این جهت شبیه است به آیه «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه‏: و اگر آنچه از درخت در زمين است قلم شود و دريا را مركب شود و بعد از آن هفت درياى ديگر، كلمات خدا پايان نپذيرد» (لقمان/۲۷) (حسن، به نقل مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۷۰)

ح. …

 

۳) «لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»

جهان و مخلوقات خداوند نامتناهی است و به شمارش نیاید.

 

۴) «كَلِمات رَبِّي»

چرا تعبیر «ربی» آورد و مثلا نفرمود «کلمات الله»؟

الف. [تا نشان دهد که] هر پديده‏اى نشانه و كلمه‏اى از پروردگار و در مسير رشد و تربيت انسان است. (تفسير نور، ج‏۷، ص۲۳۶)

ب. شاید اشاره است به مقام حقیقت محمدیه که اول مخلوق و واسطه فیض است، یعنی همه این کلمات و آفریده‌ها برخاسته از مقام «ربوبیت حضرت محمد ص» است.

ج. «پروردگار من» کلماتش بی‌نهایت است؛ پس اینها به من مرتبط است، و این گونه نیست که این کلمات ربطی به من نداشته باشد. (توضیح بیشتر در تدبر ۵)

د. …

 

۵) «قُلْ» لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي …

چرا این آیه با «قل» شروع شد؟

علی‌القاعده می‌خواهد تذکر دهد که این که جهان و آفریده‌های خداوند و کلمات پروردگار نامتناهی است، مساله‌ای است که فقط خودتان بدانید و از آن بگذرید؛ بلکه مطلبی است که باید برای همگان بازگو کرد.

اما چرا؟

الف. هرچه افق دید انسان گسترده شود، خدای خود و زندگی حقیقی ابدی خویش را جدی‌تر خواهد گرفت.

 

این را در کانال نگذاشتم

۶) «لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»

چرا کلمات «بحر: دریا» و «کلمات ربی» را تکرار کرد و در دفعه دوم به آوردن ضمیر بسنده نکرد؟

الف. برای تثبیت و تاکید بر مطلب، و بویژه در مورد «ربی» برای بزرگداشت و اهتمام به او. (المیزان، ج۱۳، ص۴۰۵)

ب. …

 


[۱] . این نکته به طور خاص، در فهم مسیحیت مهم است؛ نزد بسیاری از متکلمان مسیحیان، وحی، نه کلمات خداوند، بلکه خود خداوند است که در قالب مسیح ظهور و بروز پیدا کرده است؛ و از این جهت کتاب مقدس را نه کلمات خداوند بلکه گزارش حواریون از حضور خداوند در میان خود می‌دانند و از این جهت است که براحتی اسم اناجیل را بر اساس گزارش دهنده آن انجیل ثبت کرده‌اند. تلقی وحی به عنوان تجربه دینی، برخاسته از همین نگرش است و واضح است که این تلقی چه اندازه از تلقی اسلامی از وحی فاصله دارد و واقعا تطبیق آن بر وحی اسلامی چه خطای فاحشی است.

[۲] . و قوله لزكريّا: أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ‏ [آل عمران/ ۳۹] قيل: هي كَلِمَةُ التّوحيد. و قيل: كتاب اللّه. و قيل: يعني به عيسى، و تسمية عيسى بكلمة في هذه الآية، و في قوله: وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ‏ [النساء/ ۱۷۱] لكونه موجدا بكن المذكور في قوله: إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ [آل عمران/ ۵۹] و قيل: لاهتداء الناس به كاهتدائهم بكلام اللّه تعالى، و قيل: سمّي به لما خصّه اللّه تعالى به في صغره حيث قال و هو في مهده:إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ الآية [مريم/ ۳۰]، و قيل: سمّي كَلِمَةَ اللّه تعالى من حيث إنه صار نبيّا كما سمّي النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم ذِكْراً؛ رَسُولًا [الطلاق/ ۱۰- ۱۱]

[۳] . قبلا در جلسه ۱۶۴ http://yekaye.ir/al-isra-017-020/ به طور مختصر درباره این ماده توضیحاتی آمده بود که اکنون کامل شد.

[۴] . تا حدی که برخی مصدر «مَد» را به معنای آمدن چیزی بعد از چیز دیگر دانسته‌اند (مجمع‌البیان، ج۶، ص۷۶۸)‌

[۵] . قرأ أهل الكوفة غير عاصم أن ينفد بالياء و الباقون «تَنْفَدَ» بالتاء و في الشواذ قراءة ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد و سليمان التيمي و لو جئنا بمثله مدادا. قال أبو علي: تنفد بالتاء أحسن لأن المسند إليه للفعل مؤنث و المذكر حسن أيضا لأن التأنيث ليس بحقيقي و من قرأ «مَدَداً» فهو منصوب على الحال كما يقال جئتك بزيد عونا لك و مددا لك و يجوز أن ينتصب على المصدر بفعل مضمر يدل عليه قوله «وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ» فكأنه قال أمددنا به إمدادا ثم وضع مددا موضع إمدادا و قال الزجاج: هو منصوب على التمييز و من قال جئنا بمثله مدادا فإنه ينتصب على التمييز و المعنى بمثله من المداد و يكون مثل قولك لي مثله عبدا أي من العبيد و على التمرة مثلها زبدا أي من الزبد.

[۶] . و قرأ الجمهور «مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي» و قرأ عبد اللّه و ابن عباس و الأعمش و مجاهد و الأعرج و الحسن و المنقري عن أبي عمرو «مَدَداً لكلمات ربي».

و قرأ الجمهور «تَنْفَدَ» بالتاء من فوق. و قرأ حمزة و الكسائي و عمرو بن عبيد و الأعمش و طلحة و ابن أبي ليلى بالياء. و قرأ السلمي أَنْ تَنَفَّدَ بالتشديد على تفعل على المضي، و جاء كذلك عن عاصم و أبي عمرو فهو مطاوع من نفّد مشددا نحو كسرته فتكسر. و في قراءة الجماعة مطاوع لأنفد و جواب لو محذوف لدلالة المعنى عليه تقديره لنفد.

و قرأ الجمهور «بمثله مَدَدا» بفتح الميم و الدال بغير ألف، و الأعرج بكسر الميم. (و انتصب مَدَداً على التمييز عن مثل كقوله:فإن الهوى يكفيكه مثله صبرا) و قرأ ابن مسعود و ابن عباس و مجاهد و الأعمش بخلاف و التيمي و ابن محيصن و حميد و الحسن في رواية، و أبو عمرو في رواية و حفص في رواية بمثله مِدادا بألف بين الدالين و كسر الميم. قال أبو الفضل الرازي: و يجوز أن يكون نصبه على المصدر بمعنى و لو أمددناه بمثله إمدادا ثم ناب المدد مناب الإمداد مثل أنبتكم نباتا.

[۷] . ، فَمَا زِلْنَا فِي ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ، وَ لَا لَيْلَ وَ لَا نَهَارَ، وَ لَا عَيْنَ تَطْرِفُ، نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ، وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَ النُّصْرَةِ لَنَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏  يَعْنِي لَتُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّدٍ ص، وَ لَتَنْصُرُنَّ وَصِيَّهُ، وَ سَيَنْصُرُونَهُ جَمِيعاً.

وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقِي مَعَ مِيثَاقِ مُحَمَّدٍ ص بِالنُّصْرَةِ بَعْضِنَا لِبَعْضٍ، فَقَدْ نَصَرْتُ مُحَمَّداً ص وَ جَاهَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ قَتَلْتُ عَدُوَّهُ، وَ وَفَيْتُ لِلَّهِ بِمَا أَخَذَ عَلَيَّ مِنَ الْمِيثَاقِ وَ الْعَهْدِ وَ النُّصْرَةِ لِمُحَمَّدٍ ص، وَ لَمْ يَنْصُرْنِي أَحَدٌ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ ذَلِكَ لِمَا قَبَضَهُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ، وَ سَوْفَ يَنْصُرُونَنِي وَ يَكُونُ لِي مَا بَيْنَ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا، وَ لَيَبْعَثَنَّهُمُ اللَّهُ أَحْيَاءً مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص، كُلِّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيَ‏ بِالسَّيْفِ هَامَ الْأَمْوَاتِ وَ الْأَحْيَاءِ وَ الثَّقَلَيْنِ جَمِيعاً.

فَيَا عَجَبَاهْ وَ كَيْفَ لَا أَعْجَبُ مِنْ أَمْوَاتٍ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ أَحْيَاءً يُلَبُّونَ زُمْرَةً زُمْرَةً بِالتَّلْبِيَةِ: لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ، قَدِ انْطَلَقُوا  بِسِكَكِ الْكُوفَةِ، قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ لَيَضْرِبُونَ بِهَا هَامَ الْكَفَرَةِ، وَ جَبَابِرَتِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنْ جَبَابِرَةِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ حَتَّى يُنْجِزَ اللَّهُ مَا وَعَدَهُمْ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً  أَيْ يَعْبُدُونَنِي آمِنِينَ، لَا يَخَافُونَ أَحَداً فِي عِبَادَتِي‏ ، لَيْسَ عِنْدَهُمْ تَقِيَّةٌ.

وَ إِنَّ لِيَ الْكَرَّةَ بَعْدَ الْكَرَّةِ، وَ الرَّجْعَةَ بَعْدَ الرَّجْعَةِ، وَ أَنَا صَاحِبُ الرَّجَعَاتِ وَ الْكَرَّاتِ، وَ صَاحِبُ الصَّوْلَاتِ وَ النَّقِمَاتِ، وَ الدُّولَاتِ‏  الْعَجِيبَاتِ، وَ أَنَا قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ، وَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ ص، وَ أَنَا أَمِينُ اللَّهِ وَ خَازِنُهُ، وَ عَيْبَةُ سِرِّهِ وَ حِجَابُهُ، وَ وَجْهُهُ وَ صِرَاطُهُ وَ مِيزَانُهُ، وَ أَنَا الْحَاشِرُ إِلَى اللَّهِ.

[۸] . این روایات هم هریک به نحوی به این آیه و بحث کلمات الله مربوط است:

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ دَقَّاقٍ: حَدَّثَنِي الشَّيْخَانِ الْفَقِيهَانِ: أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ وَ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْقُمِّيُّ (ره) قَالا: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ (ره) قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْأَسْتَرْآبَاذِيُّ الْخَطِيبُ (ره) قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو يَعْقُوبَ يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ  وَ كَانَا مِنَ الشِّيعَةِ الْإِمَامِيَّةِ قَالا كَانَ أَبَوَانَا إِمَامِيَّيْنِ، وَ كَانَتِ الزَّيْدِيَّةُ هُمُ الْغَالِبُونَ بِأَسْتَرْآبَاذَ ، وَ كُنَّا فِي إِمَارَةِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ  الْعَلَوِيُّ الْمُلَقَّبُ بِالدَّاعِي إِلَی الْحَقِّ إِمَامُ الزَّيْدِيَّةِ، وَ كَانَ‏ كَثِيرَ الْإِصْغَاءِ إِلَيْهِمْ، يَقْتُلُ النَّاسَ بِسِعَايَاتِهِمْ، فَخَشِينَا عَلَی أَنْفُسِنَا، فَخَرَجْنَا بِأَهْلِينَا إِلَی حَضْرَةِ الْإِمَامِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبِي الْقَائِمِ ع، فَأَنْزَلْنَا عِيَالاتِنَا فِي بَعْضِ الْخَانَاتِ، ثُمَّ اسْتَأْذَنَّا عَلَی الْإِمَامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَلَمَّا رَآنَا قَالَ: مَرْحَباً بِالْآوِينَ إِلَيْنَا، الْمُلْتَجِئِينَ إِلَی كَنَفِنَا، قَدْ تَقَبَّلَ اللَّهُ تَعَالَی سَعْيَكُمَا، وَ آمَنَ رَوْعَكُمَا وَ كَفَاكُمَا أَعْدَاءَكُمَا، فَانْصَرِفَا آمِنِينَ عَلَی أَنْفُسِكُمَا وَ أَمْوَالِكُمَا. فَعَجِبْنَا مِنْ قَوْلِهِ ذَلِكَ لَنَا، مَعَ أَنَّا لَمْ نَشُكَّ فِي صِدْقِ مَقَالِهِ.

فَقُلْنَا: فَمَا ذَا تَأْمُرُنَا أَيُّهَا الْإِمَامُ أَنْ نَصْنَعَ فِي طَرِيقِنَا- إِلَی أَنْ نَنْتَهِيَ إِلَی بَلَدٍ خَرَجْنَا مِنْ هُنَاكَ، وَ كَيْفَ نَدْخُلُ ذَلِكَ الْبَلَدَ وَ مِنْهُ هَرَبْنَا، وَ طَلَبُ سُلْطَانِ الْبَلَدِ لَنَا حَثِيثٌ وَ وَعِيدُهُ إِيَّانَا شَدِيدٌ! فَقَالَ ع: خَلِّفَا عَلَيَّ وَلَدَيْكُمَا هَذَيْنِ- لِأُفِيدَهُمَا الْعِلْمَ الَّذِي يُشَرِّفُهُمَا اللَّهُ تَعَالَی بِهِ، ثُمَّ لَا تَحْفَلَا بِالسُّعَاةِ، وَ لَا بِوَعِيدِ الْمَسْعِيِّ إِلَيْهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ (يَقْصِمُ السُّعَاةَ)  وَ يُلْجِئُهُمْ إِلَی شَفَاعَتِكُمْ فِيهِمْ عِنْدَ مَنْ قَدْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ.

قَالَ أَبُو يَعْقُوبَ وَ أَبُو الْحَسَنِ: فَأْتَمَرَا لِمَا أُمِرَا، وَ [قَدْ] خَرَجَا وَ خَلَّفَانَا هُنَاكَ، وَ كُنَّا نَخْتَلِفُ إِلَيْهِ، فَيَتَلَقَّانَا بِبِرِّ الْآبَاءِ وَ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَاسَّةِ. فَقَالَ لَنَا ذَاتَ يَوْمٍ: إِذَا أَتَاكُمَا خَبَرُ كِفَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَوَيْكُمَا وَ إِخْزَائِهِ أَعْدَاءَهُمَا وَ صِدْقِ وَعْدِي إِيَّاهُمَا، جَعَلْتُ مِنْ شُكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُفِيدَكُمَا تَفْسِيرَ الْقُرْآنِ مُشْتَمِلًا عَلَی بَعْضِ أَخْبَارِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَيُعَظِّمُ اللَّهُ تَعَالَی بِذَلِكَ شَأْنَكُمَا.

قَالا: فَفَرِحْنَا وَ قُلْنَا: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذًا نَأْتِي (عَلَی جَمِيعِ)  عُلُومِ الْقُرْآنِ وَ مَعَانِيهِ قَالَ ع: كَلَّا، إِنَّ الصَّادِقَ ع عَلَّمَ- مَا أُرِيدُ أَنْ أُعَلِّمَكُمَا- بَعْضَ أَصْحَابِهِ فَفَرِحَ بِذَلِكَ، وَ قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ جَمَعْتَ عِلْمَ الْقُرْآنِ كُلَّهُ فَقَالَ ع: قَدْ جَمَعْتُ خَيْراً كَثِيراً، وَ أُوتِيتُ فَضْلًا وَاسِعاً، لَكِنَّهُ‏ مَعَ‏ ذَلِكَ‏ أَقَلُ‏ قَلِيلٍ‏ [مِنْ‏] أَجْزَاءِ عِلْمِ الْقُرْآنِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي- لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»  وَ يَقُولُ: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ- وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ- ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ»  وَ هَذَا عِلْمُ الْقُرْآنِ وَ مَعَانِيهِ، وَ مَا أَوْدَعَ مِنْ عَجَائِبِهِ، فَكَمْ‏  تَرَی مِقْدَارَ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ جَمِيعِ هَذَا [الْقُرْآنِ‏] وَ لَكِنَّ الْقَدْرَ الَّذِي أَخَذْتَهُ، قَدْ فَضَّلَكَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ عَلَی كُلِّ مَنْ لَا يَعْلَمُ كَعِلْمِكَ، وَ لَا يَفْهَمُ كَفَهْمِكَ… (التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۹-۱۱)

مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَی بْنِ عُبَيْدٍ الْبَغْدَادِيُّ عَنْ مُوسَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی سَأَلَهُ بِبَغْدَادَ فِي دَارِ الْقُطْنِ قَالَ قَالَ مُوسَی كَتَبَ إِلَيَّ يَحْيَی بْنُ أَكْثَمَ يَسْأَلُنِي عَنْ عَشْرِ مَسَائِلَ أَوْ تِسْعَةٍ فَدَخَلْتُ عَلَی أَخِي‏ [علی بن محمد الهادی ع]…

وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ فَهُوَ كَذَلِكَ لَوْ أَنَّ أَشْجَارَ الدُّنْيَا أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرَ مِدَادٌ لَهُ بَعْدَ سَبْعَةٍ مَدَّدَ الْبَحْرَ حَتَّی فُجِّرَتِ الْأَرْضُ عُيُوناً فَغَرِقَ أَصْحَابُ الطُّوفَانِ لَنَفِدَتْ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هِيَ عَيْنُ الْكِبْرِيتِ وَ عَيْنُ الْيَمَنِ وَ عَيْنُ بَرَهُوتَ وَ عَيْنُ الطَّبَرِيَّةِ وَ حَمَّةُ مَاسَبَذَانَ وَ تُدْعَی المنيات وَ حَمَّةُ إِفْرِيقِيَةَ وَ تُدْعَی بسلان وَ عَيْنُ باحروان وَ بَحْرُ بحر وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ [كَلِمَاتُ اللَّهِ] الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَی‏ … (الإختصاص، ص۹۴ ؛ تحف العقول، ص۴۷۹)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُخَالِفُ عَلَی عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بَعْدِي كَافِرٌ وَ الْمُشْرِكُ بِهِ مُشْرِكٌ وَ الْمُحِبُّ لَهُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُبْغِضُ لَهُ مُنَافِقٌ وَ الْمُقْتَفِي لِأَثَرِهِ لَاحِقٌ وَ الْمُحَارِبُ لَهُ مَارِقٌ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ زَاهِقٌ عَلِيٌّ نُورُ اللَّهِ فِي بِلَادِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ عَلِيٌّ سَيْفُ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ أَنْبِيَائِهِ عَلِيٌّ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ أَعْدَائِهِ السُّفْلَی عَلِيٌّ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ الْإِيمَانَ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ طَاعَتِهِ .. (الأمالي( للصدوق)، ص۱۱)

[۹] . وجه اتصال الآية الثانية و هي قوله «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي» بما قبلها أنه لما تقدم الأمر و النهي و الوعد و الوعيد و عقب ذلك سبحانه ببيان أن مقدوراته لا تتناهى و أنه قادر على ما يشاء في أفعاله و أوامره على حسب المصالح فمن الواجب على المكلف أن يمتثل أمره و نهيه و يثق بوعده و يتقي وعيده.

بازدیدها: ۱۹۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*