۵ شوال ۱۴۳۹
ترجمه
دریغا بر این بندگان! هیچ فرستادهای به نزدشان نیامد مگر اینکه روال را بر استهزای او گذاشتند. [= پیوسته او را مسخره میکردند]
توجه
آیه ۳۰ سوره یس قبلا در جلسه ۳۴ ( در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۲) مورد بحث قرار گرفت http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/
اما به نظر رسید مناسب است دوباره مورد توجه قرار گیرد و بحث آنجا کاملتر شود.
اختلاف قرائت
«يا حَسْرَة علی العباد»
این عبارت در اغلب قرائاتها به همین صورت «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ» قرائت شده است؛ اما برخی قرائتهای غیرمشهور به اشکال دیگری نیز قرائت شده است؛ از جمله:
در قرائت اعرج و مسلم بن جندب و ابوزناد و ابنذکوان و ابنهرمز «يا حَسْرَهْ عَلَی الْعِبادِ» یعنی «یا حسره» را همان طور در وصل خوانده شود که در حال وقف میخوانند، که این حالت مبالغه در حسرت را میرساند بویژه که به نحوی بر حرف «ه» تاکید میشود که دلالت بر آه دارد.
در قرائت أبي بن كعب و ابن عباس و ضحاك و مجاهد و حسن و نیز قرائتی از امام سجاد ع با حذف «علی» و به صورت مضاف (یا حَسْرَةَ العباد) روایت شده است، که در این صورت عباد هم میتواند در معنای فاعل حسرت تحلیل شود و هم مفعول حسرت (که در حالت دوم معنایش شبیه «یا حسرةً علی العباد» میشود)
در قرائتی از ابنعباس، به صورت «يا حَسْرَةَ عَلَی الْعِبادِ» (فتحه به جای تنوین) هم قرائت شده که در این صورت فتحه بدل از ضمیر متکلم در حالت نداست یعنی ای حسرت من بر این بندگان؛ و البته به صورت «يا حَسْرَتا» هم که به همین معناست قرائت شده است.
(مجمع البيان، ج۸، ص۶۵۷-۶۵۸[۱]؛ معاني القرآن، ج۲، ص۳۷۵[۲]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۶۰[۳])
نکاتی ادبی
حَسْرَةً
قبلا بیان شد که ماده «حسر» در اصل به معنای «آشکار کردن» بوده، که ابتدا در مورد کسی که لباسش را کنار میزده و قسمتهایی از بدن که زیر لباس مخفی شده را نمایان میساخته به کار میرفته است و برخی بر این باورند که اصل این ماده به معنای «کنار زدن و عقب زدن» است و «آشکار شدن» از لوازم این معناست، نه اصل معنای آن.
در هر صورت از مشتقات بسیار پرکاربرد این واژه «حسرت» (جمعِ آن: «حَسَرات») است که به معنای افسوس خوردن بر چیزی است که از دست رفته و غالبا همراه با پشیمانی میباشد، و متناسب با اینکه اصل ماده آن چه معنایی داشته درباره وجه تسمیهاش هم اختلاف دارند.
در زبان عربی سه کلمه «غمّ» و «حسرت» و «أسف» (تأسّف) به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکند که هریک از اینها به ترتیب، اعمّ از بعدی است: «غم» برای هرگونه ناراحتی به کار میرود؛ «حسرت» غمی است که به خاطر فایدهای که از دست رفته، مرتب در یاد انسان زنده میشود؛ و «أسف» حسرتی است که همراه با غیظ و غضب باشد؛ و بقدری همراهی با غیظ و غضب در آن پررنگ شده که گاه صرفا در معنای کسی که عصبانی است نیز به کار میرود.
به فرد عاجز و درمانده، هم «حاسر» و هم «محسور» گفته میشود؛ حاسر از این جهت که گویا خودش قوا و تواناییهای خود را پوشانده و کنار زده؛ و محسور از این جهت که گویی مشکلات او را از موقعیتش کنار زده است (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛ اسراء/۲۹) و کلمه «حسیر» (يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ؛ ملک/۴) هم میتواند در معنای حاسر باشد و هم محسور.
و وقتی ماده «حسر» به باب استفعال میرود تعبیری بلیغتر برای «حسرت خوردن» میباشد: «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ؛ انبیاء/۱۹)
جلسه ۷۰۸ http://yekaye.ir/al-fater-35-8/
«العباد»
«عباد» جمع «عبد» به معنای «بندگان» است و درباره ماده «عبد» در آیه ۲۲ همین سوره (جلسه ۷۶۹ http://yekaye.ir/ya-seen-36-22/ ) توضیح داده شد.
«الـ» در کلمه «العباد» میتواند «الـ» عهد باشد (به معنای «این بندگانی که دربارهشان در آیات قبل صحبت میکردیم» و میتواند «الـ» استغراق باشد (به معنای «همه بندگان») و ظاهرا هر دو معنا با هم قابل جمع است؛ یعنی در آیات قبل درباره این رویه در عدهای از بندگان سخن گفته، سپس در این آیه برای این گونه بندگان، که متاسفانه عمومیت هم دارد، اظهار تاسف کرده است.
«کانوا …»
وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگیای در آن فعل میکند که گویی قرار نیست فاعلش از آن وضعیت بیرون آید. در این گونه موارد غالبا به صورت فعل مضارع ترجمه میشود، اما چنین ترجمهای معنا را کامل منتقل نمیکند و ظاهرا در زبان فارسی معادل معینی برای چنین ترکیبی نداریم. مترجمان قدیمیتر از تعابیری مانند «همی … کردند» استفاده میکردند و به علت نامانوس بودن این تعبیر، برخی مترجمان در چنین مواردی با افزودن تعابیری مانند «پیوسته چنین است»، «روال بر این است»، «قرار بر این گذاشتند» «به جز … کاری نمی کردند» و … سعی میکنند بر این مشکل غلبه کنند.
«یستهزؤن»
چنانکه قبلا بیان شد برخی اصل ماده «هزأ» را به معنای «مسخره کردن» ویا «مزاح وشوخی مخفیانه» دانستهاند؛ اما دیگران تفاوت «استهزاء» با «مزاح» را در این دانستهاند که ماده «هزأ» برای مزاح و شوخیای است که ناشی از حقیر دانستن ویا همراه است با تحقیر کردن شخصی که مورد استهزاء قرار میگیرد تا حدی که برخی اصل معنای آن را هر سخن یا کاری که در آن تحقیر و اهانت نهفته باشد، قلمداد کردهاند و شاید بتوان آن را درست نقطه مقابل «جدی گرفتن» دانست.
اغلب اهل لغت بین «هزأ» و «استهزأ» تفاوت محسوسی را قائل نیستند؛ حداکثر این است که «استهزاء» را “در «هزؤ» وارد شدن” دانستهاند، یعنی میتوان گفت فرق «هزأ» با «استهزء» در این است که «هزء» آن وضعیت حقارتآمیزی است که حاصل شده؛ ولی «استهزاء» درصدد ایجاد آن وضعیت برآمدن است.
همچنین در تفاوت «استهزاء» با «سُخریه» (= مسخره کردن) دو وجه مطرح شده است. یکی اینکه در مسخره کردن حتما چیزی در شخص مورد نظر هست که به خاطر آن وی مسخره میشود؛ اما در استهزاء لزوما چنین نیست، و شاید واقعا هیچ نکتهای در شخصی نباشد اما او را مورد استهزاء قرار دهند. دوم اینکه «مسخره کردن» از آنجا که از ماده «سخر» گرفته شده، در آن نوعی سلطهجویی و به تسخیر درآوردن شخص مد نظر است.
جلسه ۶۳۷ http://yekaye.ir/al-kahf-18-56/
حدیث
۱) امام صادق عليه السّلام فرمود:
يك خبر كه آن را عمیقا درك كنى بهتر است از ده خبر كه صرفا آن را روايت میكنى، همانا برای هر حقی، حقیقتی؛ و برای هر امر صواب و درستی، نوری هست.
سپس فرمود: به خدا سوگند، ما كسى از شيعيان خود را فقيه [= دارای فهم عمیق] نمىشماريم تا اينكه به کنایه سخنى به او گفته شود و او آن کنایه را دريابد، همانا امیرالمومنین ع بر منبر کوفه فرمود: همانا در پشت سرتان فتنهای ظلمانی و کورکننده و در خود فروبنده است که از آن نجات نیابد مگر نَوَمَه!
گفته شد: یا امیرالمومنین ! نَوَمه چیست؟
فرمود: کسی که مردم را میشناسد در حالی که او را نمیشناسند.
و بدانيد كه زمين از حجّت خداى عزّ و جلّ خالى نمىماند ولى خداوند بزودى ديده خلایق را به خاطر ظلم و جورشان و زيادهروى آنان در حق خویش، از [مشاهده] او کور کند؛ و اگر زمين يك لحظه از حجّت خدا خالى بماند اهل خود را فرو مىبرد، لكن آن حجّت مردم را مىشناسد در حالی که او را نمىشناسند، چنان كه يوسف مردم [= برادرانش] را مىشناخت و آنها او را نمىشناختند.
سپس تلاوت فرمود: «دریغا بر این بندگان! هیچ فرستادهای به نزدشان نیامد مگر اینکه او را مسخره میکردند.» (یس/۳۰)
الغيبة (نعماني)، ص۱۴۲
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
خَبَرٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ عَشْرٍ تَرْوِيهِ إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ لِكُلِّ صَوَابٍ نُوراً.
ثُمَّ قَالَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِيعَتِنَا فَقِيهاً حَتَّى يُلْحَنَ لَهُ فَيَعْرِفَ اللَّحْنَ.
إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ: إِنَّ مِنْ وَرَائِكُمْ فِتَناً مُظْلِمَةً عَمْيَاءَ مُنْكَسِفَةً لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا النُّوَمَةُ
قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا النُّوَمَةُ؟
قَالَ الَّذِي يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ؛
وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ عَنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَكِنَّ الْحُجَّةَ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَه كَمَا كَانَ يُوسُفُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ثُمَّ تَلَا «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.
حدیث دوم فردا در کانال گذاشته میشود
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که اختلاط و فرورفتنش در دنیا زیاد شود، حسرتش هنگام فراق آن شدیدتر خواهد بود.
الكافي، ج۲، ص۳۲۰
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ كَثُرَ اشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا كَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا.
تدبر
۱) «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
این تنها موردی در قرآن کریم است که خود خداوند برای بندگان حسرت خورده است!
پس،
اینکه فرستادگان خدا مسخره گرفته میشوند، حسرتبارترین واقعه برای انسان است.[۴]
۲) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
مسخره کردن پیامبران صرفا به معنای ریشخند گرفتن آنان نیست؛ بلکه جدی نگرفتن و غیر مهم (حقیر) دانستن پیام ایشان، هم مصداق مسخره گرفتن آن است.
جدی گرفتن مثل وضعیت کسی است که بیماری حاد قلبی دارد و نزد دکتر میرود و دکتر نسخه مینویسد و پرهیز هم میدهد. وی چگونه در خوردن قرصها و رعایت پرهیزها مراقبت میکند؟
تاملی با خویش
آیا ما پیامهای خدا را جدی میگیریم؟
آیا قلب ما سالم است؟ (علامت سلامتش، حضور قلب در نماز است. اگر سالم نیستیم نسخه را خیلی باید جدی بگیریم. البته گویی آنها که قلبشان سالم است جدیتر می گیرند تا امثال من!)
۳) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
متاسفانه معیار برخی برای انتخاب مطلب، جذابیت است؛ نه حقیقت.
یادمان باشد حقیقت در بسیاری از موارد تلخ است؛ اما مبادا تلخ بودنش بهانه شود که آن را مسخره کنیم! کسی که ملاک انتخابش جذابیت است، منتظر است دلش را ببرند؛ و وقتی پیامبران چنین نمیکنند، آنها را مسخره میکند و ناتوان میشمرد؛ اما کسی که ملاک انتخابش حقیقت است؛ به حقیقت، حتی اگر تلخ باشد، دل میدهد. (به حقیقت دل دادن = ایمان)
یکبار دیگر حدیث۱ را مرور کنیم.
۴) «رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
متاسفانه جدی نگرفتن حقیقت و رسولان الهی یک عادت شده است، نفرمود: «یستهزؤن»، فرمود: «کانوا یستهزؤن».
۵) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
«مِنْ رَسُولٍ» یعنی هر رسولی؛ یعنی تمام انبيا مورد استهزا قرار گرفتند.
پس مبلّغان دينى در انتظار زخم زبان ديگران باشند! (تفسیر نور، ج۹، ص۵۳۷)
۶) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
فرستاده الهی منحصر در پیامبر نیست. اگر همه اشیای عالم و همه وقایع عالم آیت خداست، پس همه چیز برایمان پیامی از جانب خدا دارد؛ تا اینکه ما چقدر اهل کنایه باشیم! اگر فقیه (به معنای مورد نظر در حدیث۱) شویم، خواهیم دید هر کاری که در این عالم به ما ارجاع شود، فرستادهای از خداست؛ حتی مراجعه یک نیازمند.
حضرت علی ع فرمود: «نیازمند، فرستادهی خداست؛ کسی که از او دریغ کرد، از خدا دریغ کرده . کسی که به او بخشید به خدا بخشیده است. (نهجالبلاغه، حکمت ۳۰۴: إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّه)
بقیه موارد فردا در کانال میگذارم
۷) «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ»
آیا بر ما هم حسرت خواهند خورد؟!
از کجا بفهمیم؟
هرکس که روز قیامت حسرت بخورد، کسی است که خدا در اینجا بر او حسرت خورده است.
اما چه کسی در آن روز حسرت میخورد؟
کسی که:
هم و غماش در محدوده دنیا تمام شود و دیدار خدا را باور نمیکند (انعام/۳۱)[۵] و از فرصتی که خدا به او داده بهره لازم را نمیبرد و با مسخره بازی، عمر هدر میدهد (زمر/۵۶)[۶] و کار تمام میشود و او به غفلت سپری کرده است (مریم/۳۹)[۷]؛
و خلاصه اینکه، زیادی در دنیا فرو میرود (حدیث۲)
در عوض،
به جهادگران و مدافعان حرم و حریم دین انتقاد میکند که چرا خودتان را به کشتن میدهید (آلعمران/۱۵۶)[۸]
و به پیروی از کسانی روی میآورد که روز قیامت کاری از دستشان ساخته نیست (بقره/۱۶۷)[۹] ویا اموالش را به بهانههای مختلف در راه مقابله با دین خدا و دستورات خدا خرج میکند (انفال/۳۶)
(یادآوری: برای خدا و آخرت کار کردن، صرفا نماز و روزه و … نیست؛ یعنی هرکاری میکنیم خدا را در نظر بگیریم. مثلا کسب روزی حلال برای خانواده، در حد جهاد شمرده شده است)
۸) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
برخی فرستادگان خدا را مسخره میکنند (مانند کسی که به پیامبر توهین میکند یا مسکین واقعی را از خود میراند)؛
و برخی آیات خدا را مسخره میکنند (نساء/۱۴۰):
هر سخن و حکم خدا که رعایت نشود، مسخره کردن آیات (و بنابراین مسخره کردن فرستادهی) خداست.
۹) «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
چرا مسخره کردن فرستاده خدا حسرتبارترین کار ممکن است؟
الف. زیرا این فرستاده آمده که به ما کمک کند. به خاطر خودش نیامده و کار تکلفآمیز هم از ما نخواسته (ص/۸۶)؛
اگر برخی کارهایش سخت است چون اساسا رشد کردن سخت است (مثل کسی که میخواهد دکتری بگیرد).
آنگاه کسی فقط این سختیها را ببیند و فرستاده حقیقت را جدی نگیرد، واقعا جز به خودش به چه کسی ضرر زده؟
ب. …
۱۰) «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
فرستادگان الهی فقط پیامبران نیستند. خداوند یک فرستاده ویژه برای همه انسانهای تاریخ ذخیره کرده است که میآید و بشریت را نجات میبخشد.
آیا او را در زندگیمان جدی میگیریم و منتظرش هستیم؛ یا او را مسخره گرفتهایم؟
جدی گرفتن او صرفا به دعای ندبه و … نیست؛ به این است که در تکتک لحظاتمان طوری زندگی کنیم که اگر او را دیدیم اصلا خجالت نکشیم. یکبار دیگر حدیث ۱ را بخوانیم. چه ربطی است بین اهل کنایه بودن، امام زمان ع، و این آیه؟
آیا وضع کسانی – که امام زمان ع را مسخره گرفتهاند – جای حسرت ندارد؟
۱۱) «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
هیچ فرستاده الهی نیامد مگر اینکه مسخرهاش کردند.
باور نکردند، خوب! اما چرا مسخره کردند؟
در واقع، مسخره کردن پیام الهی، یکی از مهمترین ویژگیهای کفار و منکران انبیاست که مایه حسرت بر آنان خواهد بود.
تاملی با خویش
مواظب نفوذ این ویژگی در خودمان باشیم! اگر در مطلبی از مطالب دینی شک کردیم و هنوز باور نداریم، اشکال ندارد، شک مقدمه یقین است. اما اگر چیزی را که باور نداریم مسخره کردیم، نگران خود شویم.
مسخره کردن حکایت از یک نقطه ضعف در وجود آدمی میکند: کسی که استدلال دارد، استدلالش را بیان میکند، نیازی به مسخره کردن ندارد؛ کسی که کم بیاورد، مسخره میکند.
اگر نسبت به کسی هم انتقاد داریم، اشکال ندارد؛ نه همگان معصوماند (که بر هیچکس نتوان انتقاد کرد)؛ و نه خود ما معصومیم (که در انتقاد کردن اشتباه نکنیم!)؛ اما وقتی مسخره میکنیم، یعنی …[۱۰]
۱۲) «جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ … يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ»
انسانى كه با موضعگيرى حقّ، میتوانست فريادگر حقّ باشد و با پيروى از انبيا سعادتمند شود و مورد اکرام الهی قرار گیرد، چگونه با لجاجت خود را مورد قهر قرار مىدهد و به وضعیتی میرسد که بر او فقط باید افسوس خورد! (تفسير نور، ج۷، ص۵۳۵)
[۱] . قرأ الأعرج و مسلم بن جندب يا حسرة علی العباد ساكنة الهاء و قراءة علي بن الحسين (ع) و أبي بن كعب و ابن عباس و الضحاك و مجاهد «يا حسرة العباد» مضافا.
… و أما من قرأ يا حسرة علی العباد بسكون الهاء فيمكن أن يكون حسرة غيره معلقة بعلی فيحسن الوقف عليها ثم يعلق علی بمضمر يدل عليه قوله حسرة فكأنه قال أ تحسر علی العباد و مثل ذلك كثير في التنزيل و إذا كان حسرة معلقة بعلی أو موصوفة فلا يحسن الوقف عليها دونه و علی هذا فيمكن أن يكون ذلك لتقوية المعنی في النفس و ذلك أنه موضع تنبيه و تذكير فطال الوقف علی الهاء كما يفعله المستعظم للأمر المتعجب منه الدال علی أنه قد بهره و ملك عليه لفظه و خاطره ثم قال من بعد علی العباد و أما من قرأ يا حسرة العباد مضافا فإن فيه وجهين (أحدهما) أن يكون العباد فاعلين في المعنی كقوله يا قيام زيد و المعنی كان العباد إذا شاهدوا العذاب تحسروا (و الآخر) أن العباد مفعولون في المعنی و تدل عليه القراءة الظاهرة «يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ» أي يتحسر عليهم من يعنيه أمرهم و هذا واضح
[۲] . و قوله: يا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ المعنی: يا لها حسرة علی العباد. و قرأ بعضهم (يا حسرة العباد) و المعنی فی العربيّة واحد. و اللّه أعلم. و العرب إذا دعت نكرة موصولة بشیء آثرت النصب، يقولون: يا رجلا كريما أقبل، و يا راكبا علی البعير أقبل. فإذا أفردوا رفعوا أكثر ممّا ينصبون. أنشدنی بعضهم:
يا سيّدا ما أنت من سيّد / موطّأ الأعقاب رحب الذراع
قوّال معروف و فعّاله / نحّار أمّات الرّباع الرّتاع
أنشدنيه بعض بنی سليم (موطّأ) بالرفع، و أنشدنيه الكسائی (موطّأ) بالخفض. و أنشدنی آخر:
ألا يا قتيلا ما قتيل بنی حلس / إذا ابتلّ أطراف الرماح من الدعس
و لو رفعت النكرة الموصولة بالصّفة كان صوابا. قد قالت العرب: (يا دار غيّرها البلی تغييرا) تريد: يا أيّتها الدار غيّرها. و سمعت أبا الجراح يقول لرجل: أيا مجنون مجنون، إتباع. و سمعت من العرب: يا مهتمّ بأمرنا لا تهتمّ، يريدون: يا أيّها المهتمّ.
[۳] . [يا حَسْرَةً] هو منادى منكور على قراءة الجمهور. و
قرأ أبيّ، و ابن عباس، و علي بن الحسين، و الضحاك، و مجاهد، و الحسن: يا حسرة العباد، على الإضافة، فيجوز أن تكون الحسرة منهم على ما فاتهم، و يجوز أن تكون الحسرة من غيرهم عليهم، لما فاتهم من اتباع الرسل حين أحضروا للعذاب و طباع البشر تتأثر عند معاينة عذاب غيرهم و تتحسر عليهم.
و قرأ أبو الزناد، و عبد اللّه بن ذكوان المدني، و ابن هرمز، و ابن جندب: يا حَسْرَه عَلَى الْعِبادِ، بسكون الهاء في الحالين حمل فيه الوصل على الوقف، و وقفوا على الهاء مبالغة في التحسر، لما في الهاء من التأهه كالتأوّه، ثم وصلوا على تلك الحال، قاله صاحب اللوامح.
و قال ابن خالويه: يا حسرةَ على العباد بغير تنوين، قاله ابن عباس، انتهى، و وجهه أنه اجتزأ بالفتحة عن الألف التي هي بدل من ياء المتكلم في النداء، كما اجتزأ بالكسرة عن الياء فيه.
و قد قرىء: يا حسرتا، بالألف، أي يا حسرتي، و يكون من اللّه على سبيل الاستعارة في معنى تعظيم ما جنوه على أنفسهم، و فرط إنكاره و تعجيبه منه
[۴] . مقصود از «العباد» در این آیه، بویژه با توجه به ادامه آیه، عموم بندگانی است که به فرستادگان الهی توجه نکردند که البته این قومی که در آیات قبل از آنان بحث شد مهمترین مصداق آن میباشند؛
اما از قدیم احتمال دیگری هم برای مراد از «عباد» مطرح شده و آن اینکه مقصود، آن فرستادگان الهیاند، و این سخن آن قوم است هنگامی که عذاب را دیدند؛ در واقع آنان بر آن پیامبران حسرت خوردند که چرا بدانان ایمان نیاوردند. (ابوالعالیه، به نقل از مجمعالبیان، ج ۸، ص۶۵۹) اما نهتنها معاصران (المیزان، ج۱۷، ص۸۱) بلکه از همان قدیم هم عدهای این احتمال را، با توجه به ادامه آیه، خیلی بعید میشمردند (ابنعطیه، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۶۱).
[۵] . قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ
[۶] . أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرينَ.
[۷] . وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ
[۸] . يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً في قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيي وَ يُميتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ
[۹] . وَ قالَ الَّذينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّارِ
[۱۰] . این مطلب قبلا در جلسه ۶۷ http://yekaye.ir/ar-rum-030-10/ که آن هم درباره مسخره کردن آیات الهی بود، گذشت.
بازدیدها: ۲۲۵