۱۷ شوال ۱۴۳۹
ترجمه
و نشانهای است برای آنها این شب؛ برمیکنیم از آن روز را، پس بناگاه آنان بهتاریکیماندگاناند.
نکات ادبی
نَسْلَخُ
ماده «سلخ» در اصل بر بیرون آوردن چیزی از پوست خود دلالت میکند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۹۴) که در اصل برای کندن پوست حیوان به کار میرفته و بعدا به طور استعارهای برای در آوردن لباس و زره [از تن شخص دیگر] نیز به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۱۹)
برخی در این آیه درباره اینکه چرا گفته «روز» را از شب برکندیم، و نه بالعکس، چنین توضیح دادهاند که چون اصل در عالم ماده ظلمت است، پس گویی، نور روز پوششی است که بر تن این ظلمت شده و هنگام شب این پوشش را درمیآورد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۵، ص۱۷۲)
کاربردهای این ماده در این گونه موراد فقط به همین تعبیر محدود نمی شود؛ چنانکه برای پایان یافتن ماه قمری و خروج از ماه (سَلَخْتُ الشهرَ» (از ماه [قمری] بیرون آمدم) هم به کار میرود [فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ؛ توبه/۵] (کتاب العین، ج۴، ص۱۹۸)؛ و نیز در مورد کسی که لباس ایمان را از تن به در آورد و کافر شد نیز تعبیر شده است که «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» (اعراف/۱۷۵) (مجمع البحرين، ج۲، ص۴۳۳)
برخی بر این باورند که در آیه «اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ» (یس/۳۷)، چون فعل «سلخ» با حرف «من» متعدی شده، به معنای «بیرون آوردن» است؛ چرا که وقتی به معنای «کندن» به کار میرود با حرف «عن» متعدی میشود. (المیزان، ج۱۷، ص۸۸)
ماده «سلخ» همین ۳ بار در قرآن کریم آمده است.
مُظْلِمُونَ
قبلا بیان شد که ماده «ظلم» در اصل بر دو معنا دلالت میکند: یکی ظلمت و تاریکی در مقابل نور و روشنایی؛ و دیگری قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خود، که ظلم و ستم از این معنای دوم است. البته برخی معتقدند معنای اول هم به این معنای دوم برمیگردد، با این توجیه که اصل در عالم بر نور و روشنایی است و ظلمت و تاریکی، نبودن این اصل در جایگاه خود است.
«ظُلْمَة» که جمع آن «ظلمات» میشود را خداوند برای اشاره به جهل و شرک و فسق به کار برده است؛ همان گونه که برای مقابلات اینها از تعبیر «نور» استفاده کرده است. و گاه تعبیر «در ظلمات بودن» و «کوری» به جای هم به کار میرود چنانکه در جایی میفرماید «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ»(أنعام/۱۲۲) و در جای دیگر میفرماید «كَمَنْ هُوَ أَعْمى» (رعد/۱۹) و یا در جایی میفرماید «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ»(أنعام/۳۹) و در جای دیگر میفرماید «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» (بقرة/۱۸).
همچنین تعبیر «أَظْلَمَ» (إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا؛ بقره/۲۰) به معنای «در ظلمت واقع شدن» است و با اینکه به باب افعال رفته اما ظاهرا فعل لازم است و شاهدش اینکه اسم فاعل آن «مُظلِم» به معنای کسی است که در ظلمت واقع شده است (وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهار فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ؛ یس/۳۷؛ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً، یونس/۲۷) البته تعبیر «أظلم» به عنوان صفت تفضیلی در همان معنای ظلم و ستم هم در قرآن کریم به کار رفته است (هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى؛ نجم/۵۲).
جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/
حدیث
۱) امام باقر در حدیثی درباره مقام اهل بیت و اهمیت ولایت اینان با استناد به آیات قرآن کریم توضیحاتی میدهند. در فرازی از این حدیث آمده است:
… و خداوند عز و جل به حضرت محمد ص فرمود «بگو اگر آنچه بدان شتاب مىكنيد در اختيار من بود، حتما كار ميان من و شما تمام شده بود» (انعام/۵۸) فرمود اگر به من دستور داده میشد که شما را باخبر کنم از آنچه در سینههایتان مخفی کردهاید به این که شتاب دارید در مرگ من تا بعد از من بر اهل بیتم ظلم روا دارید؛ که مَثَلِ شما همان گونه بوده که خداوند عز و جل فرمود «همانند مَثَلِ كسى است كه آتشى را برافروخت، پس همين كه اطراف او را روشن ساخت» (بقره/۱۷) میفرماید که زمین را روشن ساخت به نور حضرت محمد ص همان گونه که خورشید روشن میسازد؛ پس خداوند مَثَلِ حضرت محمد ص را همانند خورشید دانست و مَثَلِ وصی او همانند ماه و این همان سخن اوست که فرمود «خورشید را روشنایی قرار داد و ماه را نور» (یونس/۵) و فرمود «و نشانهای است برای آنها این شب؛ برمیکنیم از آن روز را، پس بناگاه آنان بهتاریکیماندگاناند.» (یس/۳۷) و فرمود «خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد» (بقره/۱۷) یعنی حضرت محمد ص را قبض روح کرد و ظلمت آشکار شد و فضل و برتری اهل بیت او را ندیدند و این همان است که فرمود «و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، نمىشنوند؛ و آنان را مىبينى كه به سوى تو مىنگرند، در حالى كه نمىبينند.» (اعراف/۱۹۸) …
الكافي، ج۸، ص۳۸۰
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع:
…[۱] وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص «قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ» قَالَ لَوْ أَنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُعْلِمَكُمُ الَّذِي أَخْفَيْتُمْ فِي صُدُورِكِمْ مِنِ اسْتِعْجَالِكُمْ بِمَوْتِي لِتَظْلِمُوا أَهْلَ بَيْتِي مِنْ بَعْدِي فَكَانَ مَثَلُكُمْ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ» يَقُولُ أَضَاءَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ مُحَمَّدٍ كَمَا تُضِيءُ الشَّمْسُ فَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلَ مُحَمَّدٍ ص الشَّمْسَ وَ مَثَلَ الْوَصِيِّ الْقَمَرَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» وَ قَوْلُهُ «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ» وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ» يَعْنِي قُبِضَ مُحَمَّدٌ ص وَ ظَهَرَتِ الظُّلْمَةُ فَلَمْ يُبْصِرُوا فَضْلَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» …[۲]
۲) دعایی از برخی از ائمه ع برای شبهای دهه آخر ماه مبارک رمضان روایت شده است. در دعای شب بیست و دوم آمده است:
ای برکننده روز از شب که بناگاه ما در ظمتماندگان باشیم؛ و جریان دهنده خورشید به سوی قرارگاهش به تقدیرت ای عزتمند و ای دانا؛ و ای که مقدر فرمودی برای ماه منزلگاههایی را تا اینکه همچون عُرجون کهن [شاخه باریک خشکیده و خمیده درخت خرما] برگردد؛ ای نورِ هر نوری؛ و نهایت آرزوها و سرپرست هر نعمتی؛ یا اللهُ یا رحمان، یا اللهُ یا احد؛ یا واحدُ یا فرد، یا اللهُ یا اللهُ یا الله، نامهای نیکو از آن توست و نیز مَثَلهای برتر، و کبریاء و عظمت، از تو میخواهم که بر محمد ص و اهل بیتش صلوات بفرستی و اسم مرا در این شب در زمره سعادتمندان و روحم را همراه با شهیدان و نیکی مرا در علّیّین و بدیِ مرا مورد مغفرت قرار دهی و مرا یقینی ببخشی که همواره قرین دلم باشد و ایمانی که شک را از من ببرد و مرا بدانچه برایم قسمت دادهای راضی گردانی و ما را در دنیا حسنه و در آخرت حسنه بدهی و ما را از عذاب سوزان نگهداری و به ما ذکر خود روزی کنی و شکرت را و رغبت به خویش را و توبه را و نیز توفیق بدانچه که حضرت محمد و آل محمد ص را در آن موفق فرمودی.
الكافي، ج۴، ص۱۶۱؛ المقنعة، ص۱۸۴؛ تهذيب الأحكام، ج۳، ص۱۰۱
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ يَقْطِينٍ أَوْ غَيْرِهِ عَنْهُمْ ع دُعَاءُ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ:
… و تَقُولُ فِي اللَّيْلَةِ الثَّانِيَةِ: يَا سَالِخَ النَّهَارِ مِنَ اللَّيْلِ فَإِذَا نَحْنُ مُظْلِمُونَ وَ مُجْرِيَ الشَّمْسِ لِمُسْتَقَرِّهَا بِتَقْدِيرِكَ يَا عَزِيزُ يَا عَلِيمُ وَ مُقَدِّرَ الْقَمَرِ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ يَا نُورَ كُلِّ نُورٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ وَ وَلِيَّ كُلِّ نِعْمَةٍ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا اللَّهُ يَا قُدُّوسُ يَا أَحَدُ يَا وَاحِدُ يَا فَرْدُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ الْأَمْثَالُ الْعُلْيَا وَ الْكِبْرِيَاءُ وَ الْآلَاءُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَدَاءِ وَ رُوحِي مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِي فِي عِلِّيِّينَ وَ إِسَاءَتِي مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ إِيمَاناً يَذْهَبُ بِالشَّكِّ عَنِّي وَ تُرْضِيَنِي بِمَا قَسَمْتَ لِي وَ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ الْحَرِيقِ وَ ارْزُقْنَا فِيهَا ذِكْرَكَ وَ شُكْرَكَ وَ الرَّغْبَةَ إِلَيْكَ وَ الْإِنَابَةَ وَ التَّوْفِيقَ لِمَا وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ ع.
تدبر
۱) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»
یکی از آیات الهی شب است، که وقتی پیراهن روز را از تنش بدرآورند، ناگهان تاریکی همهجا را فرامیگیرد و همگی در ظلمت میمانیم.
هم خود «شب» آیهای از آیات الهی است (تدبر۲)
هم برکندن روز از شب (تدبر۳)؛
و هم اینکه تا روز را از شب برمیکنند، بناگاه همه در تاریکی میمانند (تدبر۴).
۲) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ»
شب یکی از آیات خداست:
هم خودش آیت است، از اینکه امکان استراحت و آرامش را مهیا میکند و انسان را از هیاهوی روز بیرون میبَرَد و باب خلوت و راز و نیاز با یگانه محبوب عالم را باز میکند؛ تا اینکه با فقدان روشنایی، و ضعف قوای حسی و ادراکات آدمی در مشاهده عالم و ارتباط برقرار کردن با پیرامون، احساس نیاز را در آدمی زنده میکند و باب تکبر را میبندد و …
و هم عرصه را بر هزاران آیت الهی مهیا میکند؛ سادهترینش همین که چون روشنایی خورشید در کار نیست، امکان مشاهده نور هزاران ستاره در آسمان مهیاست؛ و میتوان گفت اگر شب نبود، معلوم نبود که علم نجوم بتواند این اندازه پیشرفت کند؛ و …
۳) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ»
اینکه روز را از شب بیرون میآورند نیز آیتی از آیات خداست؛
شاید پیشرفتهای علمی به درک این آیت بهتر کمک کنند:
امروزه فضای کهکشان را کاملا ظلمانی میدانند که نور به صورت ذرات فوتون در آن حرکت میکند و کره زمین چون با هوا احاطه شده، وقتی ذرات نور خورشید به مولکولهای هوا برخورد میکند منعکس میشود و هوا را روشن میکند؛ اما وقتی در معرض تابش خورشید نیستیم دیگر این ذرات فوتون متشعشع از خورشید، در هوا قرار نمیگیرند و همه جا در ظلمت اولیه خود فرو میرود؛ پس روز همچون لباسی است که بر تن جهانی که سراسر شب است میشود و وقتی روز به پایان میرسد این لباس را از تن درمیآورد و دوباره همانند اولش همهجا تاریک میشود.
جالب اینجاست که تعبیر «انسلخ من» آمده؛ در حالی که برای کندن پوست و درآوردن لباس از تعبیر «انسلخ عن» استفاده میشده؛ تفاوت این دو – چنانکه در نکات ادبی اشاره شد – در آن است که وقتی تعبیر «عن» به کار میرود معنای «درآوردن از رو» را القا میکند اما وقتی تعبیر «من» به کار میرود «درآوردن از درون تمام اجزا و عناصر شیء» را افاده میکند؛ و روز را از درون این ظلمات بیرون میکشند.
۴) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»
اینکه وقتی روز را از دل شب برمیکنند بناگاه در ظلمت میمانیم نیز آیهای از آیات خداست؛
دست کم از این رو که نشان میدهد که چگونه همه چیز بشدت وابسته به اوست و انسان اگر در همین پدیده ساده دقت کند بخوبی درمییابد که چگونه «اگر نازی کند در هم فروریزند قالبها»
ما وقتی که به اشیای پیرامون خود مینگریم و آنها را میبینیم، اول و پیش از دیدن هر چیز، ابتدا نور را میبینیم که میتوانیم آن اشیا را ببینیم؛ اما در روز به کار خویش مشغولیم چنان از روشنایی روز بهرهمند میشویم که اصلا بدان توجهی نداریم؛ اما همین که روز را برمیدارند در حالی که چشم ما سرجایش هست و همه اشیا هم سرجای خود هستند، دیگر چیزی نمیبینیم!
و این رفتن روز و در ظلمت فرو رفتن بقدری سریع است که از یک فضای کاملا روشن بناگاه خود را در تاریکی مییابیم.
در واقع، یکی از مهمترین مشکلات ما این است که نعمتهای الهی چنان ما را در برگرفته، که از خود این نعمت ها غافلیم و احساس استغنا به ما دست میدهد؛ اما همین که یکدفعه در ظلمت شب میمانیم در حالی که نه قوای حسی ما ضعفی پیدا کرده و نه اشیای عالم تغییری کردهاند؛ پی میبریم که ابعاد نیاز ما خیلی گسترده تر از آن اموری است که در نگاه اول به نظرمان میآمد و عالم و نیازهای ما بسیار وسیعتر از آن است که بتوانیم به خود مغرور شویم!
۵) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»
خود شب، برکنده شدن روز از شب، و اینکه با رفتن روز ناگهان در ظلمات میمانیم، آیهاند؛ اما آیه و نشانه بر چه چیزی؟
الف. بر قدرت خدا؛ از اینکه چگونه حتی دیدن – که سادهترین و دمدستیترین ادراک ماست – چه اندازه به سایر تقدیرات الهی وابسته است (تدبر۴) و همه در ید قدرت اویند و کسی را توان غلبه بر او نیست.
ب. علم و حکمت الهی، که چگونه اموری کاملا متضاد را این گونه به هم وابسته کرد و …
ج. برنامهریزی و تدبیر الهی که چه نظم و برنامهای را در عالم و برای گذر زمان – که ساده ترین و البته مهمترین عامل برای برنامهریزی است) قرار داد
د. …
نکته تفسیری
شاید اینکه در آیه بعد بر این تاکید کرد که «ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ» ظاهرا میخواهد نشان دهد که این هم آیتی است بر علم او هم بر عزتمندی و قدرت او و هم بر تدبیر و تقدیر او. یعنی چهبسا آن جمله، شاهدی باشد بر اینکه چه وجوهی از آیه بودن در این آیت مورد نظر بوده است.
۶) «اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ»
پيدايش شب و روز تصادفى نيست، كار خداست (تفسير نور، ج۹، ص۵۴۲)
نکتهای در علم دینی
چنانکه قبلا بارها اشاره شد، دینی بودن علم، صرفا به این نیست که محتوای مطلب از متون دینی برآمده باشد؛ بلکه یکی از ابعاد مهم برای دینی شدن علم و معرفت آن است که هر پدیدهای در نسبت با خداوند ملاحظه شود؛ و این منطقی است که قرآن کریم بارها و بارها به ما میآموزد:
از منظر یک موحد، این گونه نیست که:
روز از دل شب برکنده شود
بلکه این گونه است که:
خداوند روز را از دل شب برمیکند.
۷) «فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»
اغلب مترجمان در ترجمه عبارت اخیر گفتهاند «پس بناگاه آنان در ظلمت فرو میروند» یا «بناگاه ظلمت شب آنان را فرامیگیرد» و با اینکه ظاهرا این ترجمه روانتر نیز هست؛ اما آیه نفرمود «فَإِذا هُمْ فی ظلمات» یا «فَإِذاً أظلمهم اللیل»؛ بلکه از تعبیر «مُظلِم» که اسم فاعل است استفاده کرد. چرا؟
الف. اسم فاعل دلالت بر ثبوت و استقرار دارد؛ میخواهد نشان دهد که آنان اساساً در ظلمت بودهاند و صرفا چون ما نور را بر تن شب کردهایم آنان خود را در روشنایی میدیدند؛ یعنی نکته مذکور در تدبر ۳.
ب. شاید میخواهد اشاره کند که حقیقت هر انسانی، اگر به خودی خود و مستقل ملاحظه شود، جز ظلمت نیست؛ یعنی تنها نور الهی است که همه چیز را روشن میکند و اگر نور الهی در کار نباشد حتی برای برترین اولیای الهی هم چیزی جز ظلمت و ضلالت نیست (ضحی/۷)؛ یعنی همان که حضرت یوسف ع اشاره کرد که «نفسِ» آدمی، از آن جهت که نفس است، جز دستور دهنده به بدی نیست؛ و تنها و تنها اگر مشمول رحمت خداوند شود، میتواند از بدیها دور بماند (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی؛ یوسف/۵۳)؛ یعنی همان که ما انسانها جز فقر و نیاز نیستیم (يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ؛ فاطر/۱۹) و تنها خداوند است که نور محض است (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ نور/۳۵) و اگر او برای کسی نوری قرار ندهد، هیچ نوری نخواهد داشت (وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ؛ نود/۲۴)
ج. …
۸) «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»
قبلا اشاره شد که گویی حقیقت عالم دنیا «شب» است چنانکه از تمام مقاطع مهم معنوی دنیا با تعبیر شب یاد شده است، مثلا شب قدر، شب معراج، شب نزول قرآن، و …
جلسه۹۷، تدبر۳ http://yekaye.ir/al-qadr-097-01/
جلسه ۲۶۷ تدبر۱ http://yekaye.ir/al-lail-92-1/
گویی ما تا در دنیا هستیم در شب و ظلمت بسر میبریم و برای یافتن راه سعادت نیازمند نور هدایتیم؛ و فرستادگان الهیاند که نور این مسیر هستند؛ وقتی پیامبر ص زنده و در میان مردمی است که به او ایمان آوردهاند و به قدر و ارزش ایشان اعتراف دارند، جهان همچون روز روشن میشود؛ اما وقتی او از دنیا میرود و خدا این روز را از دل شب دنیا برمیکَنَد و قدر و قیمت اهل بیت ایشان نیز در میان مردم مورد غفلت قرار میگیرد، هم دوباره در ظلمت میمانند.
با این توضیح، اکنون یکبار دیگر حدیث۱ را بخوانید.
با این توضیح شاید بتوان به معنای عمیقتری از حقیقت غیبت پی برد، غیبتی که شاید بتوان گفت حقیقتِ آن، نه از سال ۲۵۰ هجری، بلکه از سال ۱۰ هجری و با رحلت پیامبر ص عملاً در جامعه آغاز شد!
[۱] . فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً قَالَ مَنْ تَوَلَّى الْأَوْصِيَاءَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اتَّبَعَ آثَارَهُمْ فَذَاكَ يَزِيدُهُ وَلَايَةَ مَنْ مَضَى مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ الْأَوَّلِينَ حَتَّى تَصِلَ وَلَايَتُهُمْ إِلَى آدَمَ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها يُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ يَقُولُ أَجْرُ الْمَوَدَّةِ الَّذِي لَمْ أَسْأَلْكُمْ غَيْرَهُ فَهُوَ لَكُمْ تَهْتَدُونَ بِهِ وَ تَنْجُونَ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ قَالَ لِأَعْدَاءِ اللَّهِ أَوْلِيَاءِ الشَّيْطَانِ أَهْلِ التَّكْذِيبِ وَ الْإِنْكَارِ قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ يَقُولُ مُتَكَلِّفاً أَنْ أَسْأَلَكُمْ مَا لَسْتُمْ بِأَهْلِهِ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ عِنْدَ ذَلِكَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أَ مَا يَكْفِي مُحَمَّداً أَنْ يَكُونَ قَهَرَنَا عِشْرِينَ سَنَةً حَتَّى يُرِيدُ أَنْ يُحَمِّلَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَى رِقَابِنَا فَقَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا وَ مَا هُوَ إِلَّا شَيْءٌ يَتَقَوَّلُهُ يُرِيدُ أَنْ يَرْفَعَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَى رِقَابِنَا وَ لَئِنْ قُتِلَ مُحَمَّدٌ أَوْ مَاتَ لَنَنْزِعَنَّهَا مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ لَا نُعِيدُهَا فِيهِمْ أَبَداً وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعْلِمَ نَبِيَّهُ ص الَّذِي أَخْفَوْا فِي صُدُورِهِمْ وَ أَسَرُّوا بِهِ فَقَالَ فِي كِتَابِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ يَقُولُ لَوْ شِئْتُ حَبَسْتُ عَنْكَ الْوَحْيَ فَلَمْ تَكَلَّمْ بِفَضْلِ أَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا بِمَوَدَّتِهِمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ يَقُولُ الْحَقُّ لِأَهْلِ بَيْتِكَ الْوَلَايَةُ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ يَقُولُ بِمَا أَلْقَوْهُ فِي صُدُورِهِمْ مِنَ الْعَدَاوَةِ لِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ الظُّلْمِ بَعْدَكَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ وَ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى قَالَ أُقْسِمُ بِقَبْضِ مُحَمَّدٍ إِذَا قُبِضَ ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ بِتَفْضِيلِهِ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى يَقُولُ مَا يَتَكَلَّمُ بِفَضْلِ أَهْلِ بَيْتِهِ بِهَوَاهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى
[۲] . ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَضَعَ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ عِنْدَ الْوَصِيِّ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَقُولُ أَنَا هَادِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ الْعِلْمِ الَّذِي أَعْطَيْتُهُ وَ هُوَ نُورِيَ الَّذِي يُهْتَدَى بِهِ مَثَلُ الْمِشْكَاةِ فِيهَا الْمِصْبَاحُ فَالْمِشْكَاةُ قَلْبُ مُحَمَّدٍ ص وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي فِيهِ الْعِلْمُ وَ قَوْلُهُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ يَقُولُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَقْبِضَكَ فَاجْعَلِ الَّذِي عِنْدَكَ عِنْدَ الْوَصِيِّ كَمَا يُجْعَلُ الْمِصْبَاحُ فِي الزُّجَاجَةِ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ فَأَعْلَمَهُمْ فَضْلَ الْوَصِيِّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ فَأَصْلُ الشَّجَرَةِ الْمُبَارَكَةِ إِبْرَاهِيمُ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَقُولُ لَسْتُمْ بِيَهُودَ فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَغْرِبِ وَ لَا نَصَارَى فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ أَنْتُمْ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ ع وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَقُولُ مَثَلُ أَوْلَادِكُمُ الَّذِينَ يُولَدُونَ مِنْكُمْ كَمَثَلِ الزَّيْتِ الَّذِي يُعْصَرُ مِنَ الزَّيْتُونِ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَقُولُ يَكَادُونَ أَنْ يَتَكَلَّمُوا بِالنُّبُوَّةِ وَ لَوْ لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِمْ مَلَكٌ.
بازدیدها: ۲۸