۱۳ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفهای آفریدیم، که ناگاه او ستیزهجویی آشکار است؟!
نکات ادبی
خَصیمٌ
در آیه ۴۹ همین سوره بیان شد که ماده «خصم» در دو معنای اصلی به کار رفته است: یکی نزاع و درگیری که کلمه «خَصْم» (دشمن) از این معناست؛ و دیگری، کناره ظرف و لباس که کلمه «خُصْم» در این معناست؛ و چهبسا بتوان این دو را به هم برگرداند بدین بیان که دو نفر که «خصمِ» همدیگرند به «خُصمِ» همدیگر درمیآویزند.
«خَصِيمُ» به شخصی که زیاد درگیر بحث میشود (الكثير المخاصمة) گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۵) و برخی آن را کنایه از عالِم سخنور و بلیغ دانستهاند (تفسیر قمی، ج۲، ص۲۱۸) و آیه «وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما» (انسان/۱۰۵) را میتوان مویدی بر این معنا دانست.
جلسه ۷۹۸ http://yekaye.ir/ya-seen-36-49/
شأن نزول[۱]
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
[انسان] از مستیِ غفلت و غرور، دیرتر به هوش میآید تا از مستیِ شراب!
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۶
سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِنْ سُكْرِ الْخُمُورِ.
۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
جدل کردن در امر دین، یقین را فاسد میکند.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۶۵
الْجَدَلُ فِي الدِّينِ يُفْسِدُ الْيَقِين.
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
- کسی که در مقام خصومت [بحث و جدل کردن] زیادهروی کند گناه کرده و کسی که کم بیاورد مورد ظلم واقع میشود؛ و کسی که اهل مخاصمه است نمیتواند تقوای الهی را رعایت کند.
نهج البلاغة، حکمت ۲۹۸
وَ قَالَ ع مَنْ بَالَغَ فِي الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظُلِمَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ مَنْ خَاصَم
شیخ مفید این حدیث را با این عبارات نقل کرده است:
- کسی که در مقام خصومت [بحث و جدل کردن] زیادهروی کند ظلم کرده و کسی که کم بیاورد مورد ظلم واقع میشود؛ و کسی که اهل مخاصمه است نمیتواند برای خدا بماند.
الإختصاص، (للمفید) ص۲۳۹
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ بَالَغَ فِي الْخُصُومَةِ ظَلَمَ وَ مَنْ قَصَّرَ ظُلِمَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَبْقَى لِلَّهِ مَنْ يُخَاصِم.
۴) ابوعبیده حذاء میگوید: امام باقر ع به من فرمود:
زیاد! از مخاصمه کردن بپرهیز! که همانا میراث آن شک است و عمل را حبط و باطل میسازد و صاحبش را به هلاکت میافکند؛ و چهبسا شخص سخنی بگوید که مورد مغفرت قرار نگیرد….
الكافي، ج۱، ص۹۲[۲]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
يَا زِيَادُ إِيَّاكَ وَ الْخُصُومَاتِ فَإِنَّهَا تُورِثُ الشَّكَّ وَ َ تُحْبِط [تَهْبِطُ] الْعَمَلَ وَ تُرْدِي صَاحِبَهَا وَ عَسَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِالشَّيْءِ فَلَا يُغْفَرَ لَهُ…[۳]
توجه
این گونه احادیث به معنای نفی هرگونه بحث کردنی در فضای دین و دینداری نیست، بلکه در مقام توصیه به این نکته است که کسی به بحث و جدل وارد شود که توانایی لازم را دارد و از حق تجاوز نمیکند و شاهدش همین آیاتی است که در ادامه میآید (مثلا تدبر۴) و در ضمنِ احادیث مربوط به آیه ۸۱ ان شاء الله حدیثی از امام حسن عسکری ع خواهیم آورد که با استشهاد به این آیات، شیوه درست و نادرستِ جدل کردن (جدل احسن و جدل غیراحسن) را تبیین میکنند.
تدبر
۱) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
اگر انسان [به سابقه خودش توجه کند و] به ياد ضعف و حقارت خود باشد، دچار غرور و سرکشی نمیشود. (تفسير نور، ج۷، ص ۵۶۲)
به تعبیر دیگر، یکی از راه های کنترل سرکشی انسانها، یادآوری ربوبیت خداوند متعال و قدرت او و در نقطه مقابل، ضعف و ناتوانی انسان است. (این نکته و حکایت زیر، دریافت شده از یکی از اعضای کانال است)
حکایت
زماني بافندهاي به وزارت رسيده بود. هر روز صبح زود بر میخاست و كليد بر میداشت و در اتاقي را باز میكرد و تنها داخل آن جا میرفت و مدتي در آن جا میماند. پس بيرون میآمد و نزد سلطان میرفت.
به امير خبردادند كه چه میكند. امير به اين فكر افتاد كه در آن خانه چيست؟
روزي ناگهان به دنبال وزير وارد خانه شد. گودالي در آن خانه ديد مانند گودالي كه بافندگان دارند، وزير خود را نيز ديد كه پاي خود را درون گودال برده است.
امير به او گفت كه اين چيست؟
وزير گفت: ای امير، اين همه دولت، ثروت و مقام كه من دارم همه از آنِ امير است، ما گذشته خود را فراموش نكردهايم كه چه كاره بودهايم ! هر روز به ياد خود میآورم كه به اشتباه نيفتم. امير انگشتري سلطنت را از انگشت بيرون آورد و گفت: بگير و در انگشت كن. تا امروز وزير بودهای از اين به بعد امير خواهي بود.
(اسرارالتوحيد، (محمد بن منور، قرن۶) ص۱۴۷)
مشابه اين حكايت در مورد يعقوب ليث آمده است (تاريخ بيهقي، (تصحيح خطيب رهبر)، ج۲، ص۳۹۷-۳۹۸)
۲) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
برای خدایی که از یک نطفه بیمقدار، با پیمودن مراتبی در زمانی کوتاه انسانی پدید آورد که این چنین سخنور و بلیغ است، کاری ندارد که این انسان را بعد از آنکه مُرد دوباره زنده کند. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۸)
۳) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ…»
برای رساندن انسانها به حقیقت، نیاز نیست که همواره برایشان استدلال مستقیم بیاوریم.
گاه یک سوال و خود او را به تامل واداشتن اثری ژرفتر در رهنمون شدن او به حقیقت دارد.
۴) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ»
شاید این تعبیر اشاره دارد که انسانها حقایق هستی را مشاهده میکنند و در ادراکات یکساناند؛ یعنی همان انسان سرکش هم این حقیقت ضعف خود را دیده است، ولی اختلاف آنها در تحلیل ادراکات است؛ و گناه سبب میشود که به مرور تحلیل درست نسبت به حقایق از بین برود؛ که این امر ممکن است که به تکذیب آیات الهی نیز بیانجامد. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ: سپس عاقبت كسانى كه بدی کردند اين بود كه آيات خدا را تكذيب نمودند.» (روم/۱۰) (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۵) «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ»
شروع آفرینش انسان را از نطفه معرفی کردن، شاید مویدی باشد بر این که انسان حدوثش از صورت جسمانی است. همان که در فلسفه گفتهاند «الانسان جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء». (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۶) «فَلا یَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ… أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ»
برای کنترل سرکشی انسان، خداوند به خلقت او از نطفه اشاره کرد؛ شاید میخواهد نشان دهد که در مقابل یاغی باید در همان حد طغیان مقابله به مثل کرد. وقتی انسانی حقایق بزرگ هستی چون معاد و یا حتی توحید را نمیپذیرد و دشمنی میکند [و با سخنان کفرآمیزش پیامآور خدا را میرنجاند] باید در مقابل، نهایتِ پستی او را یادآور شد؛ شبیه کاری را حضرت زینت در مجلس ابن زیاد کرد که او را «پسر مرجانه» خطاب کرد تا رذالت و پستی او را به او و جامعه یادآوری کند. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
۷) «أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
اگرچه برخی از انواع مجادله در دین مذمت شده است (حدیث ۳ و ۴) اما همین آیه که در مقام ارجاع دادن شخص به پی بردن بر امکان جهانی دیگر با توجه به این جهان برآمده، نشان میدهد که اندیشه و استدلال کردن در دین امری روا و مورد تاکید قرآن کریم است. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۸)
۸) «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
عبارت «فإذا» براى كار غير منتظره به كار مىرود. چهبسا میخواهد توجه دهد که:
ستيزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفت آور است. (تفسير نور، ج۷، ص۵۶۳)
۹) «هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ»
بدتر از اصل خصومت، آن است كه خصومت شديد و آشكارا باشد. (تفسير نور، ج۷، ص۵۶۲)
اینکه خصومت آشکار با خداوند و دین صریح چنین مورد مذمت واقع شده است، شاید به علت این است که اسلام بر حفظ شعائر دین در جامعه بسیار اهمیت میدهد؛ و شاید میخواهد نشان دهد که در جامعه اسلامی، فرد حق ابراز عقیده ای ندارد که سبب انحطاط جامعه بشود. (تدبر دریافتی از یکی از اعضای کانال)
[۱]. این آیه ظاهرا همراه با آیات بعدی نازل شده است که شأن نزول آنها در ابتدای آیه بعد خواهد آمد.
[۲]. این حدیث در الكافي، ج۲، ص۳۰۱ نیز از جهتی دیگر به مضرات خصومت میپردازد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِيَّاكُمْ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تَشْغَلُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ تَكْسِبُ الضَّغَائِن
[۳]. إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَوْمٌ تَرَكُوا عِلْمَ مَا وُكِّلُوا بِهِ وَ طَلَبُوا عِلْمَ مَا كُفُوهُ حَتَّى انْتَهَى كَلَامُهُمْ إِلَى اللَّهِ فَتَحَيَّرُوا حَتَّى إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيُدْعَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ يُدْعَى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى حَتَّى تَاهُوا فِي الْأَرْض.
بازدیدها: ۷۴
با سلام
ضرب المثل : آدم اینقدر بی چشم و رو (کنایه از بی حیایی و بی شرمی کسی در رفتار و گفتارش با دیگران است).