۶ صفر ۱۴۴۰
ترجمه
خوشحالاند بدانچه خداوند از فضل خود به آنان داده، و بشارت میگیرند در مورد کسانی که در پی ایشان [هستند و هنوز] به ایشان نپیوستهاند که: نه برآنان ترسی هست و نه آنان اندوهگین شوند.
اختلاف قرائت[۱]
فَرِحينَ
عموما این کلمه را به صورت «فَرِحین» قرائت کردهاند اما در یکی از قرائات غیرمشهور (ابن سمیفع) به صورت «فارحین» قرائت شده است. (فتح القدير، ج۱، ص۴۵۷)[۲]
نکات ادبی
فَرِحينَ
ماده «فرح» به معنای مطلقِ سرور و شادمانی و نقطه مقابل «غم» است و همان گونه که ماده «غم»دلالت بر نوعی پوشانده شدن و در تنگنا قرار گرفتن دارد، ماده «فرح» دلالت بر نوعی انبساط درونیای دارد که کدورت را رفع میکند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۴۸) و ظاهرا به همین مناسبت است که برخی آن را عبارت دانستهاند از لذت قلبی حاصل از دست یافتن به دلخواه (المصباح المنير، ج۲، ص۴۶۶)؛ و برخی هم آن را گشادگی دل از هر لذت فوری و سریع دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۲۸)
برخی آن را نقطه مقابل حزن دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۹۹) اما مرحوم مصطفوی بر آن است که نقطه «حزن» در مقابل «سرور» است و «فرح» در مقابل «غم»؛ و معتقد است که فرح شامل تمام مراتب شادمانی میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۴۸)، چنانکه برخی (المصباح المنير، ج۲، ص۴۶۶) سه معنا یا سه مرتبه برای «فرح» برشمردهاند:
شادمانیای که به افراط و طغیان بیانجامد و معادل «أشر و بطر» باشد «لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» (قصص/۷۶)
رضایت و خرسندی: «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» (مومنون/۵۳)، و
سرور و شادمانی مطلوب : «فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (آل عمران/۱۷۰)
در قرآن کریم این ماده عموما به صورت فعل به کار رفته و تنها اسمی که از این ماده در قرآن مشاهده میشود کلمه «فَرِح» است که معنای اسم فاعلی دارد و به معنای کسی است که شادمان است.
ماده «فرح» جمعا ۲۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
به لحاظ نحوی، «فرحین» را حال برای «یرزقون» در آیه قبل دانستهاند (روزی داده میشوند در حالی که شادمانند…) (مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۰)
اما همچنان میتوان آن را حال برای ضمیر «عندهم» یا ضمیر مستتر در «أحیاء» دانست، و نیز بر اساس قرائتی که «أحیاء» را منصوب میخواند می تواند صفت برای «أحیاء» باشد. (البحر المحيط، ج۳، ص۴۳۱)[۳]
فَضْلِهِ
قبلا بیان شد که ماده «فضل» در اصل دلالت بر «زیادتر از حالت میانه و معمول» میکند و با بار معنایی مثبت و منفی به کار میرود که غالبا تعبیر«فضل» بار معنایی مثبت دارد و تعبیر «فضول» بار معنایی منفی دارد (هر دو را باید به «زیادی» ترجمه کرد.) و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار میرود، میباشد؛ و اغلب مفسران نیز «فضل» را عطایی اضافه بر آنچه که گیرنده آن استحقاقش را داشته است، معرفی کردهاند. و تقابلش با «اجر» در آیه «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (فاطر/۳۰) موید خوبی بر این مدعاست.
جلسه ۷۳۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-30/
يَسْتَبْشِرُونَ
قبلا بیان شد که ماده «بشر» را در اصل به معنای «ظهور چیزی همراه با حُسن و جمال» دانستهاند که از این ماده «بشرة» به معنای ظاهر پوست انسان (که نمایان است) معروف است؛ و «بشیر» هم در اصل به معنای «خوشسیما» بوده است، و وقتی «بشارت» در مقابل «انذار» به کار میرود، دلالت بر خبر خوش دادن (در مقابل بیم دادن) دارد. (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۵۱)
البته از نظر برخی، اصل این ماده، همین پوست ظاهری است و «بشارت» (= مژده دادن) را هم از این جهت بشارت گفتهاند که موجب انبساط در چهره (پوست صورت) شخص میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۲۵)
جلسه ۵۳۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-45/
اکنون می افزاییم که که در مورد «استبشر» برخی با توجه به وزن استفعال (که ناظر به درخواست و طلب کردن است) گفتهاند این تعبیر در جایی به کار می رود که شخصی چیزی می یابد که مایه خوشحالی و فرحناک شدنش می شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۲۵) و برخی آن را به همان معنای «بشّر» (بشارت دادن) دانستهاند (تاج العروس، ج۶، ص۸۴) و ظاهرا در قرآن کریم، غیر از آیه کنونی که هر دو معنا برایش ممکن است (و آیه بعدی، به تبع همین آیه: يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ؛ آل عمران/۱۷۱)، عموما در مورد دریافت بشارت به کار رفته است: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ» (توبه/۱۱۱) «ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» (عبس/۳۹) «فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (توبه/۱۲۴) «وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ» (حجر/۶۷) «فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (روم/۴۸) «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (زمر/۴۵)
یحزنون
قبلا بیان شد که ماده «حزن» را در اصل به معنای خشونت و شدت در چیزی دانستهاند، چنانکه به زمین خشن و ناهموار (الحَزْن) گفته میشود و این کلمه وقتی در مورد نفس به کار میرود به معنای خشونت و ناملایم بودنی است که در اثر غم و غصه در نفس ایجاد میشود و نقطه مقابل «فرح» و «سرور» است.
در مقایسه خوف و حزن هم گفتهاند که خوف مربوط به چیزی است که هنوز رخ نداده و انسان احتمال رخ دادنش را میدهد؛ ولی حزن و غم مربوط به چیزی است که رخ داده است و انسان را غمگین کرده است. (الميزان، ج۱۸، ص۱۹۶)
جلسه ۷۳۴ http://yekaye.ir/al-fater-35-34/
حدیث
۱) از امیرالمومنین به طرق مختلف روایت شده که فرمودند:
مرگ طلبکننده و طلب شوندهای سریع است، نه کسی که برجا مانده او را درمانده کند و نه کسی که فرار کند از دستش بگریزد؛ پس پیش آیید و سستی نکنید؛ که همانا از مرگ چارهای نیست؛ بدانید که اگر در جنگ به شهادت نرسید خواهید مرد و سوگند به کسی که جان علی به دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر سر راحتتر از مرگ در بستر است!
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۲۳۸؛ الأمالي (للطوسي)، ص۲۱۶[۴]
مَا اسْتَفَاضَ عَنْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ قَوْلِهِ:
الْمَوْتُ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ حَثِيثٌ لَا يُعْجِزُهُ الْمُقِيمُ وَ لَا يَفُوتُهُ الْهَارِبُ فَأَقْدِمُوا وَ لَا تَنْكُلُوا فَإِنَّهُ لَيْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِيصٌ إِنَّكُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا وَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ عَلَى الرَّأْسِ أَيْسَرُ مِنْ مَوْتٍ عَلَى فِرَاش.
۲) از امام باقر ع درباره «و بشارت دهند به کسانی که در پی ایشان [هستند و هنوز] به ایشان نپیوستهاند که: نه برآنان ترسی هست و نه آنان اندوهگین شوند.» سوال شد؛ فرمودند:
اینان به خدا سوگند شیعیان [حقیقی] ما هستند هنگامی که روحشان به بهشت برود و با بزرگداشتی از جانب خداوند عز و جل مورد استقبال قرار گیرند، بدانند و یقین کنند که بر حق و بر دین خداوند عز و جل بودهاند و بشارت دهند به برادران مومنشان که در پی آناناند که برای آنان ترسی هست و نه آنان اندوهگین شوند.
الكافي، ج۸، ص۱۵۶؛ تفسير القمي، ج۱، ص ۱۲۷[۵]
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
قَالَ: هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا حِينَ صَارَتْ أَرْوَاحُهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ اسْتَقْبَلُوا الْكَرَامَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمُوا وَ اسْتَيْقَنُوا أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى الْحَقِّ وَ عَلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اسْتَبْشَرُوا بِمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِهِمْ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.[۶]
۳) زید بن علی از پدرش امام سجاد ع از جدشان روایت میکنند که امیرالمومنین ع فرمودند:
همانا در بهشت درختی است که بر فرازش جواهرات است و در پاییناش اسبان گردن کشیده زین شده لگام بسته بالداری هستند که از آنها ادرار و موفوعی خارج نشود؛ پس اولیای خدا بر آنها سوار شوند و با آنان در بهشت هر جایی که بخواهند به پرواز درآیند؛ پس کسانی که در رتبه پایینتر از آناناند بگویند: پروردگارا ! چه چیزی این بندگانت را به چنین کرامتی رساند؟
پس خداوند جل جلاله فرماید:
آنان شب [برای نماز و دعا] برمیخاستند و نمیخوابیدند؛ و روز روزه میدشاتند و نمیخوردند؛ و به جهاد با دشمنان مشغول بودند و نمیترسیدند؛ و صدقه میدادند و بخل نمی ورزیدند.
الأمالي( للصدوق)، ص۲۹۱
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عِيسَى رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع:
إِنَّ فِي الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً يَخْرُجُ مِنْ أَعْلَاهَا الْحُلَلُ وَ مِنْ أَسْفَلِهَا خَيْلٌ عَتَاقٌ مُسْرَجَةٌ مُلْجَمَةٌ ذَوَاتُ أَجْنِحَةٍ لَا تَرُوثُ وَ لَا تَبُولُ فَيَرْكَبُهَا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَتَطِيرُ بِهِمْ فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ شَاءُوا فَيَقُولُ الَّذِينَ أَسْفَلَ مِنْهُمْ يَا رَبَّنَا مَا بَلَغَ بِعِبَادِكَ هَذِهِ الْكَرَامَةَ فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يَقُومُونَ اللَّيْلَ وَ لَا يَنَامُونَ وَ يَصُومُونَ النَّهَارَ وَ لَا يَأْكُلُونَ وَ يُجَاهِدُونَ الْعَدُوَّ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ يَتَصَدَّقُونَ وَ لَا يَبْخَلُونَ.
تدبر
۱) «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
کسانی که در راه خداوند کشته میشوند نهتنها به زندگی حقیقی دست مییابند، بلکه به اوج شادی میرسند:
هم از آنچه خداوند به آنها داده خوشحالند،
و هم در مورد وضعیت دوستان و رفقایشان بشارت دریافت میکنند؛
هم دیگر ترسی از آینده ندارند،
و هم دیگر واقعهای برایشان رخ نمی دهد که به خاطرش غمگین شوند.
آیا وضعیتی مطلوبتر و دلپسندتر از این برای انسان متصور است؟
۲) «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
شهدا با اینکه تمام هستی خود را در راه خدا دادند، اما خود را و عمل خود را نمیبینند؛ و به فضل خداست که خوشحالاند، نه به عمل خود؛ چرا که خداوند فرموده بود اگر میخواهید به چیزی خوشحالی کنید به فضل و رحمت خدا باشد نه به آنچه خودتان به دست آوردهاید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (یونس/۵۸)
۳) «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
در این آیه شهدا توصیف شدهاند به «فرحناک بودن» یعنی در اوج شادی بسر بردن؛ آن هم به خاطر آنچه خداوند بدانها داده است؛
اما در آیات دیگر،
از طرفی، خداوند از قول طرفداران حضرت موسی ع فرحناک بودن قارون را مذمت میکند و از اومیخواهد که جزء «فرحین» نباشد: «إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ» (قصص/۷۶)
و از طرف دیگر، خداوند کسانی را که به آنچه از جانب خداوند بدانها داده شده «خوشحال» و «فَرِح» میشوند، را در معرض عذاب دانسته است: «حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً» (انعام/۴۴)؛ و چنین انسانهایی را مذمت کرده است « وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها» (روم/۳۶)
بالاخره شاد بودن در منطق قرآن خوب است یا خیر؟
نکتهای در انسانشناسی: شاد بودن در قرآن
به نظر میرسد دو آیه هست که پاسخ این سوال را واضح میکند:
یکی اینکه شاد بودنی که تخطئه شده است، شاد بودن بناحق است: «ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ» (غافر/۷۵)؛ یعنی شاد بودن به خودی خود خوب یا بد نیست؛ اگر انسان در مسیر درست باشد و آنجا که سزاوار است شاد شود، این قطعا مطلوب و خوب است؛ اما در جایی که انسان بر اثر رسیدن به امر باطلی شاد میشود این شادی، چون شادی زودگذر است و عاقبتش عذاب خواهد بود، شادی مطلوبی نیست؛ مانند شادی ناشی از گناهان؛ کسی که گناهی انجام میبرد در آن لحظه لذتی میبرد و ظاهرا شاد میشود؛ اما خود او اگر از پشت پردهها و باطن عملش خبر داشته باشد، بشدت ناراحت خواهد شد.
دوم اینکه انسان بفهمد که چیزی که خدا به او داده، و از جانب اوست و ا آن را در مسیر الهی به کار میبرد، واقعا ایجاد شادی میکند، «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (یونس/۵۸) نه چیزی که خودش به دست آورده است و مایه غرور و سرکشی او میشود: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» (غافر/۸۳)؛ بله، همه چیز از سوی خداست، اما وقتی کسی به این «از سوی او بودن» توجه نمیکند، بلکه صرفاً به بهرهمندی خودش توجه و بدان فخرفروشی می کند، شادیای است که با بدبختی او توام خواهد شد: «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ، هود/۱۰؛ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ، حدید/۲۳)
شاید در یک کلام بتوان گفت: آن شادیای مذموم است که افقش زندگی دنیا باشد: «وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ» (رعد/۲۶) و آن شادیای مطلوب و حقیقی است که ابدی باشد؛ و تنها چیزی ابدی است که وجهه الهی داشته باشد و به خدا منسوب شود: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ، وَ يَبْقی وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» (الرحمن/۲۶-۲۷)
۴) «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ …»
درباره معنای کلمه «یستبشرون»، پارهای از روایات و نیز برخی مفسران و مترجمان، با توجه به برخی از استعمالات این واژه، آن را هم معنا با «بشّر» و «ابشر» و به معنای «بشارت دادن» دانستهاند. (شأن نزولی که در آیه قبل گذشت و حدیث۲) و بسیاری از مفسران و مترجمان با توجه به باب استفعال، معنای آن را «بشارت طلب کردن» و به تعبیر سادهتر «بشارت دریافت کردن» و «شادمان شدن» دانستهاند (ابن جریح، قتاده و سدی، به نقل از مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۴؛ المیزان، ج۴، ص۶۱)[۷].
در ترجمه این آیه نیز، هر دو ترجمه در میان آثار مترجمان وجود دارد، که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که هر دو معنا مد نظر بوده باشد:
الف. اگر مقصود «بشارت دادن» باشد، آنگاه مراد از آیه این است که این شهدا از بهشت به بازماندگانشان بشارت میدهند که هیچ جای ترس و نگرانی برای آنان نیست؛ آنگاه مقصود از «آنان»:
الف.۱. میتواند خودشان باشند: یعنی برای ما غصه نخورید، بلکه درباره ما شادمان باشید که ما دیگر ترس و غمی نداریم؛
الف.۲. می تواند همان بازماندگان باشند: یعنی شما که راه ما را ادامه میدهید، بدانید که هیچ ترس و غمی به شما نخواهد رسید.
ب. اگر مقصود «بشارت گرفتن» باشد – که با معنای خود کلمه سازگارتر است – آنگاه مراد از آیه این است که:
ب.۱. نهتنها خودشان شادمانند، بلکه از خداوند برای بازماندگانشان هم طلب بشارت میکنند که خداوندا با ملحق کردن دوستانمان به ما، که آنان نیز از هرگونه ترس و غمی رها شوند، نعمت را بر ما تمام کن!
ب.۲. نهتنها خودشان شادمانند، بلکه خداوند به آنان بشارت میدهد که بدانید بازماندگان شما هم که مسیر شما را میپیمایند، به هیچ ترس و حزنی مبتلا نخواهند شد.
۵) «فَرِحينَ … وَ يَسْتَبْشِرُونَ … أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
قبلا اشاره شد که با تعبیر «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» هرگونه وجود امر ناخوشایندِ «محتمل» یا «واقعشده» نفی شده است؛ زیرا خوف و ترس، مربوط به چیزی است که هنوز رخ نداده و انسان احتمال رخ دادنش را میدهد؛ و حزن و غم مربوط به چیزی است که رخ داده است و انسان را غمگین کرده است. (الميزان، ج۱۸، ص۱۹۶) بر همین اساس، برخی گفتهاند این آیه، شامل همه نگرانیهای مربوط به گذشته (غم) و آینده (خوف) میشود. (مجلسی، مرآت العقول، ج۵، ص۴۴)
جلسه ۶۱، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-ahqaf-046-13/
اکنون میافزاییم که:
اولا برداشتن هر گونه خوف و ترس از انسان، بدین معناست که هیچ نعمتی از نعمتهایی که خداوند به او داده در معرض زوال قرار نخواهد گرفت، و برداشتن «حزن» از انسان یعنی هیچ عاملی از عوامل سعادت که برای او متصور باشد، از او دریغ نخواهد شد؛ پس برداشتن خوف و حزن از انسان، یعنی شخص هر آنچه از نعمت که امکان دارد به او برسد دریافت کرده و هیچگاه اینها را از دست نخواهد داد و این همان سعادت ابدیای است که خداوند به آنان وعده داده بود. (الميزان، ج۴، ص۶۱)
ثانیا اگر دقت کنیم که تفاوت «فرح و شادمانی به خاطر فضل خدا» با «دریافت بشارت» در این است که شادمان شدن، ناظر به نعمتهایی است که خداوند تاکنون بدانها داده، و «بشارت» مژدهای است درباره آینده و آنچه در پیش رو دارند، آنگاه در این آیه مستقیما هم همه خوشایندها را برای آنان اثبات کرده، و هم همه ناخوشایندها را از آنان سلب نموده است؛ هم در گذشته و هم در آینده؛
در واقع، شهید به مقامی میرسد که هم همه خوشایندها را دارد و هم از هر ناخوشایندی دور است، آن هم تا ابد!
آیا اگر کسی این ثمرات شهادت در راه خدا را بفهمد، ممکن است آن را آرزو نکند؟
۶) «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ …»
شهدا از همرزمان خود دل نمیكنند و آينده خوب را به آنها بشارت میدهند. (تفسير نور، ج۲، ص۱۹۸)
نکته تخصصی جامعهشناسی: باطن ارتباطات اجتماعی و دوستیها
تحولات انسان در زندگی دنیوی محصول دو گونه اقدام اوست: یکی کنشهای او (کارهای ثواب و گناه) و دوم ارتباطات او و پیوندهایی که با دیگران برقرار میکند.
در واقع، همان گونه که اعمال ما باطنی دارند و روز قیامت این باطن آشکار میشود ارتباطاتی هم که با انسانهای دیگر برقرار میکنیم باطن و حقیقتی دارند که بعد از مرگ با ما همراهند و اثرات خود را نشان میدهند:
اگر دوستیها بر مدار حق شکا گرفته باشد، در آخرت نیز همین دوستی برقرار است: در این آیه، شهدا در بهشت منتظر دوستان دنیویشان هستند که هنوز نیامده اند؛ یا زن و شوهرهایی که زندگی مشترکشان الهی بوده، در بهشت هم با هماند (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ؛ یس/۵۶)؛ و فرزندانشان هم بدانها ملحق میشوند «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم» (طور/۲۱)
در مقابل، دوستیهایی که بر اساس تقوا و مسیر الهی شکل نگرفته باشد، حتی اگر دوستی بسیار صمیمیای هم باشد (= خُلّت) به دشمنی تبدیل میشود: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين» (زخرف/۶۷) به طوری که دوستان جهنمی وقتی در جهنم به هم میرسند همدیگر را لعن و نفرین میکنند: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/۳۷)، و اعضای خانوادههای اینچنین هم روز قیامت همگی از هم فراریاند: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ» (عبس/۳۴-۳۶)
[۱] . قرأ یعقوب «أَلّا خوفَ» بفتح الفاء و حذف التنوین مبنیا علی الفتح علی جعل لا للتبرئه؛ و قراءةالباقین «الا خوفٌ» بالرفع؛ و فیها قراءة ابن محیصن «لا خوفُ» (معجم القرائات، ج۱، ص۶۲۱)
[۲] . و قرأ ابن السميقع: «فارحين» و هما لغتان، كالفره و الفاره، و الحذر و الحاذر.
[۳] . و جوّزوا في فرحين أن يكون حالا من الضمير في يرزقون، أو من الضمير في الظرف، أو من الضمير في أحياء، و أن يكون صفة لأحياء إذا نصب.
[۴] . عبارات در امالی چنین است:
الْمَوْتُ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ، لَا يُعْجِزُهُ الْمُقِيمُ، وَ لَا يَفُوتُهُ الْهَارِبُ، فَقَدِّمُوا وَ لَا تَتَكَلَّمُوا، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِيصٌ، إِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تُقْتَلُوا تَمُوتُوا، وَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ عَلَى الرَّأْسِ أَهْوَنُ مِنَ الْمَوْتِ عَلَى فِرَاشٍ..
[۵] . وَ أَمَّا قَوْلُهُ: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا إِذَا دَخَلُوا الْجَنَّةَ وَ اسْتَقْبَلُوا الْكَرَامَةَ مِنَ اللَّهِ اسْتَبْشَرُوا بِمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِهِمْ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الدُّنْيَا أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ وَ هُوَ رَدٌّ عَلَى مَنْ يُبْطِلُ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ بَعْدَ الْمَوْت.
[۶] . این حدیث در الهداية الكبرى، ص۴۱۸ به نحوی ناظر به همین آیه است:
قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ أَسْأَلُ قَالَ: اسْأَلْ قَالَ: يَا مَوْلَايَ «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» قَالَ: يَا مُفَضَّلُ تَقُولُ الْعَامَّةُ إِنَّهَا فِي كُلِ جَنِينٍ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ يُقْتَلُ مَظْلُوماً قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَمْ، يَا مَوْلَايَ هَكَذَا يَقُولُ أَكْثَرُهُمْ قَالَ: وَيْلَهُمْ مِنْ أَيْنَ لَهُمْ هَذِهِ الْآيَةُ هِيَ لَنَا خَاصَّةً فِي الْكِتَابِ وَ هِيَ مُحسنٌ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِأَنَّهُ مِنَّا وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» وَ إِنَّمَا هِيَ مِنْ أَسْمَاءِ الْمَوَدَّةِ فَمِنْ أَيْنَ إِلَى كُلِّ جَنِينِ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ وَ هَلْ فِي الْمَوَدَّةِ وَ الْقُرْبَى غَيْرُنَا يَا مُفَضَّلُ قَالَ صَدَقْتَ يَا مَوْلَايَ ثُمَّ مَا ذَا قَالَ فَتَضْرِبُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَاطِمَةُ يَدَهَا إِلَى نَاصِيَتِهَا وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ وَعْدَكَ وَ مَوْعِدَكَ فِيمَنْ ظَلَمَنِي وَ ضَرَبَنِي وَ جَرَّعَنِي ثُكْلَ أَوْلَادِي ثُمَّ تُلَبِّيهَا مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ السَّبْعِ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ سُكَّانُ الْهَوَاءِ وَ مَنْ فِي الدُّنْيَا وَ بَيْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى صَائِحِينَ صَارِخِينَ بِصَيْحَتِهَا وَ صُرَاخِهَا إِلَى اللَّهِ فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ مِمَّنْ قَاتَلَنَا وَ لَا أَحَبَّ قِتَالَنَا وَ ظَلَمَنَا وَ رَضِيَ بِغَضَبِنَا وَ بِهَضْمِنَا وَ مَنَعَنَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا إِلَّا قُتِلَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ كُلُّ وَاحِدٍ أَلْفَ قَتْلَةٍ وَ يَذُوقُ فِي كُلِّ قَتْلَةٍ مِنَ الْعَذَابِ مَا ذَاقَهُ مِنْ أَلَمِ الْقَتْلِ سَائِرُ مَنْ قُتِلَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا مِنْ دُونِ مَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يَذُوقُ الْمَوْتَ وَ هُوَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَإِنَّ مَنْ يَسْتَبْشِرُونَ [مِنْ] شِيعَتِكُمْ مَنْ لَا يُقِرُّ بِالرَّجْعَةِ وَ أَنَّكُمْ لَا تَكُرُّونَ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَا يَكُرُّ أَعْدَاؤُكُمْ حَتَّى تَقْتَصُّوا مِنْهُمْ بِالْحَقِّ فَقَالَ وَيْلَهُمْ مَا سَمِعُوا قَوْلَ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و [آله و] سلم) وَ جَمِيعِ الْأَئِمَّةِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) وَ نَحْنُ نَقُولُ مَنْ لَمْ يُثْبِتْ إِمَامَتَنَا وَ يُحِلَّ مُتْعَتَنَا وَ يقول [يَقُلْ] بِرَجْعَتِنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَا سَمِعُوا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ مَا الْعَذَابُ الْأَدْنَى وَ مَا الْعَذَابُ الْأَكْبَرُ قَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) الْعَذَابُ الْأَدْنَى عَذَابُ الرَّجْعَةِ وَ الْعَذَابُ الْأَكْبَرُ عَذَابُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الَّذِي يُبَدَّلُ فِيهِ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار.
[۷] . أي يسرون بإخوانهم الذين فارقوهم و هم أحياء في الدنيا على مناهجهم من الإيمان و الجهاد لعلمهم بأنهم إن استشهدوا لحقوا بهم و صاروا من كرامة الله إلى مثل ما صاروا هم إليه يقولون إخواننا يقتلون كما قتلنا فيصيبون من النعيم مثل ما أصبنا عن ابن جريج و قتادة و قيل أنه يؤتى الشهيد بكتاب فيه ذكر من تقدم عليه من إخوانه فيسر بذلك و يستبشر كما يستبشر أهل الغائب بقدومه في الدنيا عن السدی.
بازدیدها: ۱۵۹