۹۵۸) وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً

۹ ربیع‌الاول ۱۴۴۱

ترجمه

و کسی که از روی عداوت و ظلم چنین کند پس بزودی او را به آتشی بسوزانیم و این بر خداوند آسان است.

اختلاف قرائت

عُدْواناً / عِدْواناً[۱]
نُصْلیهِ / نَصْلیهِ / نُصَلِّیهِ / یَصْلیهِ / نُصْلیهِی[۲]

نکات ادبی

عُدْواناً

قبلا بیان شد که ماده «عدو» [یا «عدی] در اصل دلالت دارد بر تجاوز کردن (گذر کردن) از حد خود و پیشی گرفتن در جایی که سزاوار است بدانجا بسنده شود؛ و تفاوتش با «تجاوز» در این است که تجاوز، به صرفِ گذر کردن از نقطه معین (خروج از حق خود) گفته می‌شود؛ اما «تعدی»، تجاوزی است که ورود نابجا به حقوق دیگران هم در آن لحاظ شده است. برخی اصل این ماده را از کلمه «عُدوَة» (أنفال/۴۲) دانسته‌اند («عدوة الوادی» لبه و حاشیه یک سرزمین) دانسته‌اند گویی کسی که تعدی می‌کند، به سمت لبه حق خود می‌رود و از آن گذر می‌کند.

این ماده هم در مورد امور قلبی و درونی (مانند «عداوت»: دشمنی، «عَدُوّ»: دشمن، جمع آن: اعداء) و هم در مورد امور ظاهری و مادی (مانند «عَدْو» به معنای تندتر از معمول راه رفتن، دویدن) به کار می‌رود.

جلسه ۳۰۲ http://yekaye.ir/al-maaarij-70-31/

ظُلْماً

قبلا بیان شد که ماده «ظلم» در اصل بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی ظلمت و تاریکی در مقابل نور و روشنایی؛ و دیگری قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خود، که ظلم و ستم از این معنای دوم است. برخی معتقدند معنای اول هم به این معنای دوم برمی‌گردد، با این توجیه که اصل در عالم بر نور و روشنایی است و ظلمت و تاریکی، نبودن این اصل در جایگاه خود است. ضمنا معنای دوم آن (قرار ندادن چیزی در جای خود) بقدری عام است که حتی در مورد زمینی که در محصول مناسب نمی‌دهد هم به کار رفته است: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» (کهف/۳۳)

کلمه «ظالم» واضح است که در معنای ظلم و تجاوز از حق به کار می‌رود، و چون تجاوز از حق عام است هر کسی که مرتکب هر گناه کوچک یا بزرگی شده باشد، شامل می‌شود.

جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/

نُصْلیهِ

در بحث از آیه ۱۰ همین سوره گذشت که:

در اینکه اصل و خاستگاه این ماده چیست، و آیا «صلو» و «صلی» دو ماده مستقلند یا به همدیگر برمی‌گردند، بین اهل لغت اختلاف است. در کاربردهای متعارف می‌توان از دو معنای مستقل برای «صلو» و «صلی» یاد کرد: «صلو» در معنای دعا و نماز و عبادت؛ و «صلی» [به صورت اسم،] در معنای «آتش» و [به صورت فعل در معنای] «سوزاندن با آتش» یا «افتادن در آتش» به کار می‌رود؛ و حتی برخی هم به طور مطلق گفته‌اند که وقتی حرف عله بعد از دو حرف «صل» بیاید (یعنی فرقی ندارد صلو باشد یا صلی) بر یکی از این دو معنا دلالت دارد؛ اما برخی یکی از این دو را اصل قرار داده و سعی کرده‌اند دیگری را به آن برگردانند:

راغب اصفهانی بعد از اینکه «صلاه» را در ذیل ماده «صلی: برافروختن آتش» آورده و می‌گوید «صلاه» به معنای دعا و عبادت است، به دیدگاهی اشاره می‌کند که معتقد است که «صلات» از «صلی» به معنای آتش گرفته شده از این جهت که نمازگزار با نماز خود را از آتش جهنم حفظ می‌کند و خودش درباره اینکه این دیدگاه را قبول دارد، موضعی نمی‌گیرد؛ ویا فیومی به این قول اشاره می‌کند که «صلات» از «صلیتِ العود بالنار: عود را با آتش گرم و نرم کردم» گرفته شده از این جهت که نمازگزار با نمازش در مقابل خدا نرم و خاشع می‌گردد.

مرحوم طبرسی اصل «صلاء» [ماده «صلی»] را به معنای ملازمت و همراهی دانسته؛ و توضیح داده که «صلي الرجل النار» یعنی آن مرد ملازم آتش شد؛ و وقتی گفته می‌شود «صلي الأمر» یعنی حرارت و شدت کار بالا گرفت؛ و «شاة مصلية» به معنای «گوسفند بریان» است؛ منظور از «اصْلَوْهَا» در آیه «اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ» (یس/۶۴)، همنشین و ملازم آتش شدن است؛ و از ابومسلم نقل شده که منظور از «اصْلَوْهَا» ، «صيروا صلاها: ماده سوختنیِ آتش شوید، هیزمِ آتش شوید» است.”

اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که «صلی» ([به صورت اسم،] در معنای «آتش» و [به صورت فعل در معنای] «سوزاندن با آتش» یا «افتادن در آتش») در اصل از زبان عبری گرفته شده و به معنای آن است که چیزی را به طوری در مقابل آتش بگذارند که کباب شود؛ اما ماده «صلو» یک ریشه در زبانهای سریانی و آرامی دارد، که از آن زبان‌ها به زبان عبری هم منتقل شده و در همه این زبانها به معنای «یک عبادت مخصوص [= نماز]» بوده است.

اسم فاعل رایج از «صلی» غالبا در حالت ثلاثی مجرد و به صورت «صالی» است، یعنی به معنای کسی که همنشنی آتش می‌شود و بدین سبب می‌سوزد: «إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحيمِ» (صافات/۱۶۳) [إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ؛ ص/۵۹)] (مجمع البيان، ج‏۸، ص۷۲۰). کاربرد آن به صورت فعل در قرآن کریم نیز غالبا به صورت فعل ثلاثی مجرد بوده است؛ هرچند در باب افعال (فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً، نساء/۳۰؛ إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً، نساء/۵۶) و باب افتعال (آتيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ، نمل/۷؛ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ، قصص/۲۹) هم به کار رفته است. همچنین کاربرد آن به صورت اسم، علاوه بر اسم فاعل (صالی)، به صورت مصدر، هم بر وزن «فعول» (صِلیّ): «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِيًّاً» (مریم/۷۰) (مجمع‌البیان، ج۶، ص۸۰۶) و هم بر وزن «تصلیة»: «وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ» (واقعه/۹۴) به کار رفته است.

در تفاوت بین «صلا» و «احراق» گفته‌اند: «صلا» آن حالت مجاورت در کنار آتش است که موجب حرارت دیدن، پخته شدن و … می‌گردد؛ اما احراق آن است که مستقیما توسط آتش سوزانده و نابود شود؛ و چه‌بسا اینکه قرآن غالبا از تعبیر «صلا» برای عذاب استفاده می‌کند به طور غیرمستقیم اشاره دارد که قرار نیست در اثر حرارت آتش، آنان به طور کامل نیست و نابود شوند؛ چنانکه در جای دیگر فرمود: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ» (نساء/۵۶).

جلسه ۹۳۵ http://yekaye.ir/an-nsea-4-10/

یسیراً

قبلا بیان شد که ماده «یسر» در اصل بر دو معنا دلالت دارد؛ یکی بر معنای گشایش و سبکی؛ و دیگری بر عضوی از اعضای بدن (دست چپ) [و یا سمت چپ] که البته در معنای دوم در قرآن کریم ظاهرا به کار نرفته است.

کلمه «يَسِير» هم در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای سهل و آسان (كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً؛ نساء/۳۰) و مترادف با کلمه «مَيْسُور» (فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً؛ إسراء/۲۸)؛ و دوم در معنای «مقدار کم و اندک» (وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً؛ أحزاب/۱۴)

جلسه ۵۶۷ http://yekaye.ir/al-lail-92-7/

حدیث

۱) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که رسول الله ص روز قربانی کردن در منی در حجة الوداع در حالی که بر شتر خویش سوار بود خطبه‌ای خواند و در ضمن آن فرمود:

ای مردم! همانا من می‌ترسم که بعد از این بار که اینجا هستم در سال بعد دیگر شما را نبینم؛ پس آنچه به شما می‌گویم خوب گوش دهید و از آن سود برید.

سپس فرمود: چه روزی حرمتش عظیم‌تر است؟

گفتند: امروز یا رسول الله!

فرمود: چه ماهی نزد خداوند حرمتش عظیم‌تر است؟

گفتند: امروز یا رسول الله!

فرمود: چه روزی حرمتش عظیم‌تر است؟

گفتند: همین ماه یا رسول الله!

فرمود: کدام سرزمین حرمتش عظیم‌تر است؟

گفتند: همین سرزمین یا رسول الله!

فرمود: همانا حرمت اموالتان بر شما و نیز حرمت خونتان همانند حرمت امروزتان در این ماه و در این سرزمین است؛ تا اینکه پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما از اعمالتان بپرسد. آیا مطلب را به شما ابلاغ کردم؟

گفتند: بله.

فرمود: خدایا شاهد باش!

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۴۸۴

رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًى فِي حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هُوَ عَلَى نَاقَتِهِ الْقَصْوَاءِ فَقَالَ:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي خَشِيتُ أَلَّا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ مَوْقِفِي هَذَا بَعْدَ عَامِي هَذَا فَاسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَكُمْ وَ انْتَفِعُوا بِهِ.

ثُمَّ قَالَ: أَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً؟

قَالُوا هَذَا الْيَوْمُ يَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ فَأَيُّ الشُّهُورِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ حُرْمَةً؟

قَالُوا هَذَا الشَّهْرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ فَأَيُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً؟

قَالُوا هَذَا الْبَلَدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ فَإِنَّ حُرْمَةَ أَمْوَالِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ حُرْمَةَ دِمَائِكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا إِلَى أَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ فَيَسْأَلَكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟

قَالُوا نَعَمْ.

قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَد؛ وَ ذَكَرَ بَاقِيَ الْحَدِيثِ بِطُولِهِ.

 

۲) از امام باقر ع روایت شده است:

هر گناهی را کشته شدن در راه خداوند عز و جل تکفیر و نابود می‌سازد مگر بدهی که هیچ کفاره‌ای برایش وجود ندارد مگر ادا کردنش ویا اینکه رفیق انسان آن را به جای انسان بازپرداخت کند ویا اینکه کسی که صاحب حق است از حق خویش بگذرد.

الكافي، ج‏۵، ص۹۴؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۱۸۴

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ [عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ] عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الدَّيْنَ لَا كَفَّارَةَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُهُ أَوْ يَقْضِيَ صَاحِبُهُ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي لَهُ الْحَقُّ.

 

۳) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

همانا در جهنم وادی‌ای هست که بدان «سعیر» گویند؛ هنگامی که آن وادی گشوده شود آتش‌ها از آن به ضجه درآیند! و خداوند آن را برای قاتلان آماده کرده است.

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۴۰۲

رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ‏ ص قَالَ:

إِنَّ فِي جَهَنَّمَ وَادِياً يُقَالُ لَهُ السَّعِيرُ إِذَا فُتِحَ ذَلِكَ الْوَادِي ضَجَّتِ النِّيرَانُ مِنْهُ أَعَدَّهُ اللَّهُ لِلْقَاتِلِينَ.

 

۴) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

همانا شخصی را روز قیامت [به پای حساب] می‌آورند که به اندازه یک شیشه حجامت خونِ [بناحق ریخته شده] برعهده‌اش است. می‌گوید به خدا سوگند من نه کسی را کشتم و نه در ریختن خون کسی مشارکت کردم.

پاسخ می‌شنود: خیر؛ تو درباره فلانی چنان سخنی گفتی و این از این دهان به آن دهان گشت تا اینکه منجر به کشته شدن او شد؛ و این مقدار از خونش برعهده توست.

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص: ۴۰۳

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ:

إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَهُ قَدْرُ مِحْجَمَةٍ مِنْ دَمٍ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ مَا قَتَلْتُ وَ لَا شَرِكْتُ فِي دَمٍ فَيُقَالُ بَلَى ذَكَرْتَ فُلَاناً فَتَرَقَّى ذَلِكَ حَتَّى قُتِلَ فَأَصَابَكَ هَذَا مِنْ دَمِهِ.

 

تدبر

۱) «وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»

در آیه قبل درباره خوردن مال به باطل و کشتن نفوس هشدار داد. اکنون با عتاب تمام می‌فرماید اگر کسی از روی تجاوزگری و ستم‌پیشگی آنچه از آن نهی کردیم مرتکب شود، بزودی او را در آتشی سوزان خواهد انداخت و این کار برای خداوند هیچ زحمت و موونه‌ای ندارد.

 

۲) «وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً»

درباره اینکه مرجع «ذلک» چیست (هرکس چنین کند) دیدگاههای متعددی بیان شده که با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست همگی مد نظر باشد):

الف. ناظر است به مساله قتل نفس محرمه، چون ضمیر به آخرین مطلب برمی‌گردد. (عطاء، به نقل از مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۱۰، ص۵۹)

ب. اشاره است به خوردن مال به باطل و کشتن نفس، که در آیه قبل بدان اشاره شد. (زجاج، به نقل از مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۵۹)

ج. کل محرماتی که از ابتدای سوره بیان شد؛ از آنجا که فرمود «حلال نیست بر شما که به زور از زنان ارث ببرید» (نساء/۱۹) (به نقل از مجمع البيان، ج‏۳، ص۶۰)

د. همه کارهایی که از ابتدای این سوره مورد نهی قرار گرفت. (ابن‌عباس، به نقل از مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۵۹)

ه. …

 

۳) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ … وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً»

ابتدا نهی کرد که اموالتان را به باطل نخورید؛ سپس نفرمود هرکس چنین کند جهنمی می‌شود بلکه فرمود هرکس این کار را از روز تجاوزگری و ستم انجام دهد جهنمی می‌شود.

این تعبیر بخوبی نشان می‌دهد که حکم وضعیِ (باطل و صحیح بودنِ) معامله غیر از حکم تکلیفیِ (حرام و حلال بودنِ) آن است. مثلا کسی که اشتباها معامله باطلی انجام دهد، اگرچه معامله‌اش باطل است اما جهنمی نمی‌شود.

 

۴) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا … لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ … وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً»

ابتدا نهی کرد که خودهایتان را مکشید (چه خودکشی باشد یا کشتن دیگران ویا خود را در ورطه هلاکت افکندن)؛ سپس نفرمود هرکس چنین کند جهنمی می‌شود بلکه فرمود هرکس این کار را از روز تجاوزگری و ستم انجام دهد جهنمی می‌شود.

از این روست که در فقه بین قتل عمد (که از روی عداوت و ظلم است) با قتل غیرعمد (که بر اثر اشتباه و … رخ داده) تفکیک می‌کنند؛ و مجازات این دو را متفاوت قرار می‌دهند.

به تعبیر دیگر،

كارهايى كه از سر ظلم و عدوان از انسان سر نزند، قهر الهى ندارد. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۷۶)

 

۵) «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً …»

قصد و انگيزه، نقش اصلى را در كيفر يا پاداش دارد. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۷۶)

 

۶) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا … وَ لا تَقْتُلُوا … إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً؛ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»

خداوند با اینکه بر بندگان خود مهربان است؛ اما مهربانی‌اش مانع نمی‌شود که کسی که از روی عداوت و ظلم حقی را از کسی پایمال کند ویا دست به قتل کسی بزند، عذاب نکند. خیر، چنین کسی را حتما عذاب خواهد کرد و این برای خداوند کاری ندارد.

 

۷)‌ «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً … فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»

تقابل این دو فراز در این دو آیه جای تامل دارد: از طرفی تاکید می‌کند که خودتان را نکشید که خداوند به شما مهربان است؛ بلافاصله در آیه بعد تذکر می‌دهد که فکر نکنید این یک مهربانی عاطفی و احساسی محض است؛ خیر همان خدایی که راضی به کشته شدن شما نیست، اگر ببیند که بنا را بر عداوت و ظلم گذاشته‌اید شما را به آتش جهنم می‌سوزاند و هیچ دغدغه‌ای از این بابت نخواهد داشت. (اقتباس از المیزان، ج۴، ص۳۲۱[۳])

 

۸)‌ «وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»

با اینکه انجام همه کارها برای خداوند یکسان است، و برای او انجام هیچ کاری نسبت به کار دیگر آسانتر یا سخت‌تر نیست، چرا در اینجا فرمود این بر خداوند آسان است؟

الف. از باب مبالغه در تهدید است؛ یعنی بدانید که هیچکس نمی‌تواند جلوی او را در این کار بگیرد. (مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۵۹)

ب. بنا بر آنچه که در میان ما متعارف است بیان شده است شبیه تعبیر «وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه‏» (روم/۲۷) (مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۵۹)

ج. …

 

اینها را در کانال نگذاشتم

۹) «وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً»

چرا صرفا به اینکه این کار از روی عدوان ویا از روی ظلم انجام شود بسنده نکرد و هر دو را آورد؟

الف. این تکرار از باب تاکید است وگرنه عدوان (که به معنای تجاوز از حد است) به همان معنای ظلم است. (مجمع البيان، ج‏۳، ص۶۰)

ب. عدوان اعم از ظلم است و شامل هرگونه تعدی از حدود الهی می‌شود (المیزان، ج۴، ص۳۲۰) و در واقع، ذکر ظلم بعد از عدوان، ذکر خاص بعد از عام است که برای تاکید بر خاص می‌باشد.

ج. از معتزله نقل شده که آنها گفته‌اند [تعدی، تجاوز به حقوق دیگران است؛ و] مقصود از «ظلم» آن است که تعدی به حق الله رخ داده باشد. (مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۵۹)

د. شايد تفاوت «عدوان» و «ظلم» اين باشد كه عدوان، تجاوز به ديگران است، ظلم، شامل ستم بر خويش هم مى‏شود. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۷۶)

ه. …

 

۱۰) «إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً؛ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً»

با اینکه خطاب آیه قبل به جمع مومنین بود (بکم) چرا در این آیه خطاب را مفرد آورد (فرمود «ذلک» و نفرمود «ذلکم»)؟

الف. چون می‌خواهد تاکید کند بر اینکه مسلمانان همچون یک پیکره احد هستند و قتل یکی و اکل مال دیگران به باطل، عین ضربه زدن به خودشان است. (المیزان، ج۴، ص۳۲۱)

ب. …

 

۱۱) «إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً؛ فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»

در آیه قبل سیاق بحث از خدا استفاده از تعبیر غایب (الله) بود؛ سپس ابتدای این آیه سیاق به متکلم (نصلیه) تغییر کرد و دوباره به سیاق غایب (علی الله) برگشت. فلسفه این تغییر سیاق چیست؟

الف. علامه طباطبایی می‌گوید: «و تغيير السياق في قوله: فسوف نصليه نارا بالخصوص عن سياق الغيبة الواقع في قوله: إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً إلى سياق التكلم تابع للالتفات الواقع في قوله: «ذلِكَ» عن خطاب المؤمنين إلى خطاب الرسول، ثم الرجوع إلى الغيبة في قوله: وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً إشعار بالتعليل، أي و ذلك عليه يسير لأنه هو الله عز اسمه» (المیزان، ج۴، ص۳۲۱) اما این توجیه قابل قبول نیست زیرا در همان تعبیر «إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً» با توجه به تعبیر «بکم: نمی‌توان گفت سیاق بحث کاملا غایب بوده و مخاطب نبوده است.

ب. …

 


[۱] . قراءة الجمهور «عُدواناً» بضم العين. وقرئ «عِدواناً» بكسرها. (معجم القراءات، ج۲، ص۵۷)

[۲] . قراءة الجماعة «نُصليه» بضم النون، من «أصلي»

وقرأ إبراهيم النخعي والأعمش وحميد بن قيس والمطوعي «نَصلية» بفتح النون وسكون الصاد من «صلاه» .

وقرأ الأعمش «نُصَلِّيه» بضم أوله، وفتح ثانيه، وشد اللام المكسورة.

وقرئ أيضا «يَصليه» بالياء المفتوحة وسكون الصاد وتخفيف اللام، والضمير لله عز وجل. قال أبو حيان: والظاهر أن الفاعل «هو» ضمير يعود على الله، أي: فسوف يصليه هو، أي الله تعالى، وأجاز الزمخشري أن يعود الضمير على «ذلك»، قال: لكونه سبية للمَصلِيِّ. قال أبو حيان: وفيه بُعد.

وقرأ ابن كثير «نُصليهي» بوصل الهاء بياء في الوصل. (معجم القراءات، ج۲، ص۵۷)

[۳] . … فإن الظاهر أن المعنى هو أن الله تعالى إنما ينهاكم عن قتل أنفسكم رحمة بكم و رأفة، و إلا فمجازاته لمن قتل النفس بإصلائه النار عليه يسير غير عسير …

بازدیدها: ۵۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*