۷-۱۰ جمادیالاولی ۱۴۴۲
ترجمه
پس سلامی به تو از یاران دست راست.
به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا س (۱۳ جمادی الاولی) با توجه به بحثهایی که در اینجا آمده بحثی داشتم درباره حضرت زهرا سلام الله؛ که فایل صوتی و احادیثی که در آن جلسه مطرح شد را در اینجا میتوانید بیابید.
اختلاف قرائات
فَسَلامٌ لَكَ / فَسَلامٌ إنَّكَ
قرائت مشهور به صورت «فسلام لک» است؛ اما در قرائت ابن مسعود به صورت « فَسَلامٌ إنَّكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ» نیز روایت شده است. (تأويلات أهل السنة [تفسير الماتريدي] ج٩، ص۵۱۰[۱])
نکات ادبی
فَسَلامٌ
اینکه حرف «ف» در اینجا چه نقشی ایفا میکند ظاهرا شبیه حرف «ف» در آیه ۸۹ است؛ و البته در اینجا یک قول دیگری هم هست که در کلام تقدیم و تاخیری رخ داده است و اصلا «ف» فاء جواب نیست. (مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۳[۲])
سَلامٌ
قبلا در بحث از آیه ۲۶ همین سوره اشاره شد که ماده «سلم» در اصل بر صحت و عافیت، و سلامتی از هرگونه عیب و آفتی دلالت دارد؛ به تعبیر دقیقتر، معنای محوری آن عبارت است از صحتِ پیکره چیزی و یکپارچگی آن، به نحوی که شکاف و یا نفوذی از غیر در آن نباشد؛ چنانکه «سَلَم» نام درختی است که تنه بلند و محکمش کاملا مثل نی صاف است؛ و نیز به سنگ سختی که پهن و بزرگ باشد «سَلام» گویند و در واقع این ماده، دلالت دارد بر یک نحوه موافقت شدید در ظاهر و باطن، به صورتی که هیچ خلاف و اختلافی در میان نباشد؛ و به همین جهت است که وقتی فی نفسه ملاحظه شود لازمهاش اعتدال و نظم و محفوظ ماندن از نقص و عیب و آفت میباشد؛ و همین قید (که در آن حصول وفاق و رفع خلاف در خود چیزی است) مایه تفاوت کلمه «سلامتی» با کلماتی مانند صحت و عافیت میباشد. البته برخی برخلاف مرحوم مصطفوی که «سلامت» را نقطه مقابل «خصومت» قرار داده، بر این باورند که نقطه مقابل آن «هلاکت» است و در تفاوت سلامت با صحت توضیح دادهاند که صحت در مقابل مرض است اما سلامت در مقابل هلاکت؛ و از این روست که وقتی کسی از چیزی که ممکن است به وی آسیب شدید بزند و وی را به هلاکت برساند رهایی مییابد میگویند از آن به سلامت گذشت و سالم ماند ولی نمیگویند از آن به صحت گذشت و صحیح ماند؛ هرچند که استعمال کلمه سلامت بقدری گسترش یافته که برای کسی هم که از عیب و مریضیای رها میشود به کاررفته است.
«سِلم» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها، انفال/۶۱؛ فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْن، محمد/۳۵؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً، بقره/۲۰۸) مصدر ثلاثی مجرد از این ماده است و به معنای چیزی است که از مسالمت و وفاق و رفع اختلاف حاصل میشود و از این رو گفتهاند که به معنای صلح است. و برخی بر این باورند که «سِلْم» و «سَلَم» هر دو به معنای صلح به کار میرود: «أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ … يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ» (نساء/۹۰-۹۱) «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» (نحل/۲۸) «وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَم» (نحل/۸۷) و گاه «سَلَام» نیز در همین معنا به کار رفته است: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» (نساء/۹۴).
البته کلمات «سلام» و «سلامة» را هم مصدرهای دیگر ثلاثی مجرد این ماده دانستهاند که به همان معنای «سِلم» است که این حرف الف که در لفظ اضافه شده معنا را هم اضافه میکند و دلالت بر توافق کامل و رفع هرگونه خلافی است. بدین ترتیب معنای رایج «سلام» همان سلامت است: «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/۱۶) «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ» (هود/۴۸) «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ» (حجر/۴۶) و شاید از این جهت که سلامتی حقیقی جز در بهشت حاصل نمیشود آنجا را «دارالسلام» خواندهاند: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (انعام/۱۲۷) «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ» (یونس/۲۵) و تعبیر «سلام» که در مقام تحیت در «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» (وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ؛ انعام/۵۴) را نیز به معنای سلامتی دانستهاند؛ یعنی سلامتی از جانب خداوند بر شما باد؛ و نیز گفته شده که چون سلام اسمی از اسماء الله است ( هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ؛ حشر/۲۳) لذا «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» یعنی خداوند فوق شماست؛ و این احتمال درباره وجه تسمیه بهشت به «دارالسلام» هم مطرح شده است؛ یعنی سرایی که خداوند به طور خاص به خود نسبت داده [شبیه تعبیر «جنتی: بهشت من» (فجر/۳۰)]. البته درباره اینکه چرا خود خداوند به این اسم نامیده شده، گفتهاند از این بابت که هیچ چیزی نمیتواند هیچ گونه هرگونه گزند و آسیبی به او برساند و از هر عیب و آفتی که بر خلائق عارض میگردد مصون و سالم است. و برخی بر این باورند سلامی که ما بر انسانها میفرستیم با سخن و دعاست؛ اما سلامی که خداوند بر انسانها میفرستد با فعل خویش است؛ و البته منافاتی ندارد که خداوند هم با فعل خویش و هم با قول خویش بر ما سلام بفرستد؛ چنانکه گاه بر قول بودن آن تاکید شده: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ» (یس/۵۸) و گاه ظرفیت هردو معنا را دارد: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ» (ق/۳۴).
ظاهرا سنت «سلام» گفتن فقط برای ابتدای دیدار نیست؛ بلکه در پایان دیدار و برای خداحافظی هم این سنت رایج است (چنانکه نماز را با سلام ختم می کنیم و بسیاری از سخنرانان هم کلامشان را با تعبیر «واالسلام علیکم و رحمة الله» ختم میکنند) چنانکه که حضرت ابراهیم ع وقتی از پدرخواندهاش جدا شد چنین گفت: «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بي حَفِيًّا» (مریم/۴۷) و ظاهرا برای اعلام ترک گفتگو و مخاصمه هم گاه این تعبیر به کار میرود؛ و در آیات «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ» (قصص/۵۵) و «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ» (زخرف/۸۹) نیز این احتمال را دادهاند؛ و در خصوص آیه «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/۶۳) هم این احتمال مطرح شد؛ و هم اینکه به معنای طلب سلامتی برای آنان باشد [یعنی در قبال مواجهه بد با ایشان، در حق جاهلان دعا میکنند] و هم این احتمال که «سلام» به معنای سخن محکم و استوار باشد؛ یعنی با سخن متین و موجهی پاسخ جاهلان را میدهند.
جلسه ۹۹۳ https://yekaye. ir/al-waqiah-56-26/
حدیث
۱) از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیات «و اما اگر از یاران دست راست بود، پس سلامی به تو از یاران دست راست. » (واقعه/۹۰-۹۱) روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمودند:
آنان شیعیان تو هستند؛ که فرزندان تو از آنها در سِلم و امان هستند از اینکه با آنان بجنگند [آنان را بکشند].
الكافي، ج۸، ص۲۶۰
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ بِجَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع:
هُمْ شِيعَتُكَ فَسَلِمَ وُلْدُكَ مِنْهُمْ أَنْ يَقْتُلُوهُمْ.
۲) از امام باقر (علیه السلام) نیز در مورد آیه «پس سلامی به تو از یاران دست راست. » (واقعه/۹۱) روایت شده است که فرمودند:
آنها شیعیان هستند؛ [یعنی] خداوند سبحان به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) میفرماید «پس سلامی به تو از یاران دست راست» یعنی همانا تو از آنها در امان میمانی؛ آنان با فرزندان تو نمیجنگند [آنان را نمیکشند].
تأويل الآيات الظاهرة، ص۶۲۸
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» قَالَ:
هُمُ الشِّيعَةُ؛ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِنَبِيِّهِ «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» يَعْنِي أَنَّكَ تَسْلَمُ مِنْهُمْ لَا يَقْتُلُونَ وُلْدَكَ. [۳]
۳) از امام سجاد از پردشان امام حسین ع روایت شده است که:
هنگامی که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلّی الله عليه و آله) در بستر بیماری افتاد به حضرت علی (عليه السّلام) وصيّت نمود كه امر او را كتمان، و خبرش را پوشيده دارد، و كسی را از بيماری حضرتش آگاه نسازد.
آن حضرت چنين كرد و خودش او را پرستاری میكرد و اسماء بنت عميس -رحمها الله- به نحو مخفیانه، چنان كه خود حضرت فاطمه (عليها السّلام) وصيت نموده بود، در این کار آن حضرت را كمك میکرد.
پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسيد به امير المؤمنين(عليه السّلام) وصيّت كرد كه شخصا كار او را به دست گيرد، و او را شبانه به خاك سپارد، و قبرش را ناپيدا سازد [با زمين يكسان كند كه جايش معلوم نباشد]. پس امير المؤمنين(عليه السّلام) خود اين كار را عهدهدار شد و حضرت را به خاك سپرد، و محلّ قبر او را ناپيدا ساخت.
چون دست مبارك از خاك قبر برفشاند اندوه و غم بر دلش هجوم آورد، به طوری که سيلاب اشك را بر گونهاش جاری ساخت، و رو به قبر رسول خدا (صلّی الله عليه و آله) گرداند و گفت:
ای رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبهات و نور ديدهات و زائرت و كسی كه در بقعه تو در ميان خاك خفته و آن كس كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است.
يا رسول الله صبرم در فراق دختر برگزيدهات كاسته شد، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستی گرائيد؛ و راهی برایم نمانده جز تأسی به سنّت تو و به اندوهی كه با جدائی تو بر من فرود آمد؛ که همانا من تو را در لحد آرامگاهت نهادم پس از آنكه جان مقدّست بر روی سينهام جاری گشت [هنگام جاندادن سرت بسينۀ من چسبيده بود]، و تو را با دست خود به زير خاك پنهان نمودم، و خودم شخصا امورت را بعهده گرفتم. آری در كتاب خدا [آيهای است كه سبب میشود] مصيبتها را با آغوش باز بپذيريم: «همانا ما از آن خدائيم و همه به سوی او باز خواهيم گشت» (بقرة/۱۵۶).
راستی كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلی سريع از دستم ربوده شد.
ای رسول خدا اكنون ديگری چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره، در نظرم زشت جلوه میكند!
امّا اندوهم هميشگی گشته، و شبم به بيداری سپری خواهد شد؛ این اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرايی را كه تو در آن مقيم گشتهای برايم برگزيند.
غصّهای دارم بس دلخراش، و اندوهی دارم آشفتهساز؛ چه زود ميان ما جدائی افتاد و من تنها به خداوند شكوه میبرم.
و بزودی دختر تو از همدستی امّتت عليه من و اینکه حقش را چگونه خوردند به تو گزارش میدهد؛ پس تو هم احوال را از او جويا شو، كه بسی غمهای سوزانی كه در سينه داشت و راهی برای برملا کردنش نمیيافت و بزودی بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داوری میكند و او بهترين داوران است.
ای رسول خدا با تو خداحافظی میکنم، خداحافظی وداعكنندهای كه نه [از بودن با تو] خسته شده و نه [از همنشنین با تو] ملول؛ پس اگر باز گردم از روی ملامت و دلتنگی نيست، و اگر بمانم از روی بدگمانی به وعدهای كه خداوند به صبرپيشگان داده، نباشد، و البتّه كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر بيم غلبۀ چيرهشوندگان بر ما نبود [كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشكافند] ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مینمودم، و در كنار آن معتکف میشدم، و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادری فرزند از دست داده میناليدم.
در برابر ديد خدا دخترت پنهانی به خاك سپرده میگردد، و حقّش بهزور خورده میشود، و آشكارا از ارث خود محروم میگردد، و حال آنكه هنوز از عهد تو ديری نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است. پس ای رسول خدا به خداوند شكوه میبرم. و در تو زیباترین تسلیت است، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد».
الأمالي (للمفيد)، ص۲۸۱-۲۸۳؛ بشارة المصطفی لشيعة المرتضی، ص۲۵۸-۲۵۹
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ:
لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ ص وَصَّتْ إِلَی عَلِيٍّ ص أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لَا يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَی ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اللَّهُ عَلَی اسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ.
فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ يَتَوَلَّی أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلًا وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا.
فَتَوَلَّی ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّی مَوْضِعَ قَبْرِهَا. فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَی خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ:
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنِّي وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ الْبَائِتَةِ فِي الثَّرَی بِبُقْعَتِكَ وَ الْمُخْتَارِ لَهَا اللَّهُ سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي؛ إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ التَّعَزِّي. فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَی صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي. نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ؛ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ؛ يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ؛ لَا يَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ. كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ؛ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا. وَ إِلَی اللَّهِ أَشْكُو؛ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَی هَضْمِهَا حَقَّهَا؛ فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ؛ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَی بَثِّهِ سَبِيلًا وَ سَتَقُولُ؛ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ «وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ».
سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؛ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ. فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ؛ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ؛ وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ. وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً؛ وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً؛ وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَی عَلَی جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً؛ وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ! فَإِلَی اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَی وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ؛ وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .
تدبر
۱) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
این آیه شاید از معدود آیاتی است که معانی بسیار متنوعی توسط مفسران بزرگ و اهل لغت از آن برداشت شده است؛ معانی ای که – با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا – بعید نیست که همگی آنها مد نظر بوده باشد؛ وجه تکثر این معانی برمیگردد به:
- مراد از کلمه «سلام»: سلام دادن؛ سلامتی (در دنیا یا از عذاب)؛ مسلم بودن
- حرف «ل»؛ لام اختصاص (سلام به توست)؛ لام غایت
- مصداق حرف «ک»: پیامبر؛ شخص متوفی؛ لزوما معنای خطاب ندارد و به معنای هرکس است.
- حرف «من»: ابتداییه؛ تبعیضیه؛ بیانیه.
در اینجا به برخی از مهمترین اقوال [به ترتیب تاریخی تا قرن۴؛ که اغلب مفسران بعدی سخن اینها را شرح دادهاند] اشاره میشود:
الف. تو ای پیامبر از آنان در سلم و امان هستی؛ یعنی اینان کسانی نیستند که به فرزندان و اهل بیت تو آسیبی برسانند (پیامبر ص، حدیث۱؛ امام باقر ع، حدیث۲) به تعبیر برخی از مترجمان: «خوشی و آسودگی تو ای محمد از اينگونه مردم است» (ترجمه عاملی)
ب. از عذاب خداوند سالم ماندند و فرشتگان بر آنان سلام میفرستند (قتاده (م۱۱۸) به نقل از (إعراب القرآن (نحاس) ج۴، ص۲۳۱[۴]) به تعبیر دیگر، خداوند اصحاب یمین را در سلامت قرار داد و گناهانشان را بخشید. (تفسير مقاتل بن سليمان (م۱۵۰)، ج٤، ص۲۲۶[۵]) آنان را از آنچه ناخوش داشتند در سلامت قرار داد ([عبدالرحمن] بن زید [اسلمی] م۱۸۵؛ به نقل از جامع البیان طبری، ج۲۳، ص۱۶۲[۶]). در اینجا خبری از تعبیر «لک» نیست؛ که به نظر میرسد خطاب به پیامبر است و شاید بتوان لام را لام تعلیل (ياقوتة الصراط في تفسير غريب القرآن (غلام ثعلب م۳۴۵) ص۳۶۱[۷]) [و «من» را من بیانیه] دانست؛ یعنی به خاطر تو، سلامتیای [از جانب خداوند] شامل همه اصحاب یمین شد. (لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۲[۸]) (برای اینکه خطاب به پیامبر باشد وجه دیگری هم محتمل است که در بند «ه» خواهد آمد؛ و همچنین وجه دیگر این است که این را خطاب به محتضر بگیریم که در این صورت شبیه بند «د» خواهد شد)
ج. «سلام» به معنای «مسلّم شدن» است و خطاب به شخص محتضر است و میفرماید: این [در این لحظه] مسلّم میشود برای تو که تو از اصحاب یمین هستی؛ که این یک نحوه اخبار از آینده برای اوست (شبیه اینکه میگوییم تو بزودی مسافری) (معاني القرآن (فراء م۲۰۷)، ج۳، ص۱۳۱[۹]). طبری (م۳۱۰) نیز سعی کرده این تفسیر را به لحاظ نحوی موجهترین تفسیر بداند (جامع البيان، ج٢٣، ص۱۶۲-۱۶۳[۱۰]) اما نحاس (م۳۳۸) این تبیین را کاملا نادرست و دارای اشکال نحوی میداند. (إعراب القرآن (نحاس) ج۴، ص۲۳۱[۱۱]) و البته یک احتمال این است که این تفسیر [و نیز تفسیر بعد] – که در میان قدما خیلی رواج داشته و لذا در کتب لغت زیاد بدان اشاره کردهاند اما در میان متاخران خیلی نامانوس است -بر اساس قرائت ابنمسعود از آیه (فسلام إنک من أصحاب الیمین) بوده باشد که در قسمت اختلاف قرائات اشاره شد. (البته کسی مثل طبری با همین عبارت رایج در مقام توجیه نحوی برمیآید)
د. خطاب به شخص محتضر است و دعا برای او است؛ یعنی سلام بر تو ای که از اصحاب یمین هستی (معاني القرآن (فراء)، ج۳، ص۱۳۱[۱۲]؛ معانی القرآن (اخفش م۲۱۵) ج۲، ص۵۳۳[۱۳])[۱۴] که در این صورت، اگر نخواهیم این را مربوط به قرائت ابن مسعود بدانیم، باید بگوییم «من اصحاب الیمین» خبر است برای یک مبتدای محذوف؛ و تقدیر کلام این بوده که «سلامٌ لک؛ انک من أصحاب الیمین» و بشارتی است برای او در هنگام برانگیخته شدن شبیه این آیه که فرمود: «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ» (رعد/۲۳) (التحرير و التنوير، ج۲۷، ص۳۱۸[۱۵])
ه. خطاب به پیامبر است ولی خبری به پیامبر میدهد؛ یعنی سلامتی برای تو از جانب آنان؛ یعنی از جانب آنان برای تو خبر سلامتی میآورند؛ و این از این باب است که گاه به سخن صواب «سلام» گفته میشود از این جهت که از عیب و گناه سالم است چنانکه در جای دیگر فرمود «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا» (فرقان/۶۳) (غريب القرآن (ابن قتيبة م۲۷۶) ص۷[۱۶]). به تعبیر دیگر تو در آنان آن سلامتی که دلت خواست میبینی؛ در حالی که میدانستی که چه پاداشی برای آنان آماده شده. (ابنالاعرابی (م۲۳۱) به نقل از تهذيب اللغة (ازهری م۳۷۰) ج١٢، ص۳۱۰[۱۷]؛ معاني القرآن وإعرابه (زجاج؛ م۳۰۱) ج٥، ص۱۱۸؛ كتاب الماء (أزدی؛ م۴۶۶)، ج۲، ص۶۶۰[۱۸])؛ یعنی «تو رستی از اندوه خداوندان راست دست» و نگران آنان نباش زیرا آنان از عذاب خداوند سالم ماندند و تو آن سلامتی را که میخواستی در آنان دیدی (كشف الأسرار و عدةالابرار (میبدی م۵۲۰) ج۹، ص۴۵۸ و۴۶۶[۱۹]). در واقع این شبیه خطابی است که به پدر دلسوزی که نگران بچهاش است میگویند سلام بر تو از امری که درباره آنها نگرانش بودی که دیگر جای نگرانی نیست (مفاتيح الغيب (فخر رازی م۶۰۶)، ج۲۹، ص۴۳۹[۲۰])؛ و در این فضا برخی چنان توضیح دادهاند که اصحاب یمین هم وجهی برای سلامت ماندنش باشد: «تو بیغم باش يا محمّد از ايشان كه همه كارهاشان راست بود» (تفسير نسفی (م۵۳۷)، ج۲، ص۱۰۲۲).
و. خطاب به شخص محتضر است و «من» من ابتداییه؛ یعنی به تو ای شخص محتضر از جانب اصحاب یمین سلام میشود (جزء فيه تفسير القرآن (برواية أبي جعفر الترمذي م۲۹۵) ص۱۱۱[۲۱]) آنگاه آیه چنین ترجمه میشود: «در جنت از طرف ساير اصحاب يمين به او گفته میشود از اصحاب يمين سلام بر تو باد» (ترجمه قرآن نوبری، ج۱، ص۴۷۸) یا: به او گفته میشود: سلام بر تو از سوی دوستانت كه از اصحاب يمينند! (ترجمههای مکارم و مشکینی) که در این حالت یک «گفته میشود» در تقدیر است که ان شاء الله درباره این معنا در تدبر ۶ نکاتی بیان خواهد شد.
ز. خطاب به پیامبر ص است و «من» من ابتداییه است؛ یعنی سلام به تو ای پیامبر از جانب اصحاب یمین؛ یعنی از جانب آنها به تو سلام میشود (إعراب القرآن (نحاس م۳۳۸)، ج۴، ص۲۳۱[۲۲])
ح. حرف «ک» اصلا برای خطاب معین نیست؛ بلکه برای غیرمعین است شبیه اینکه میگویند «حسبک به کرما» که به این معناست که «برای کرامت او همین بس» (علی بن عیسی [رمانی] (م۳۸۴) به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۳[۲۳])؛ که این را دوگونه شرح دادهاند:
ح.۱. این جمله برای بیان عظمت حال آنان است شبیه اینکه میگویند «حسبک انه فلان: همین بس که فلانی این گونه است» یعنی این سلامتیای که شامل حال آنان میشود فوق تصور است: [همین بس که آنان در سلاماند] (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۸[۲۴])
ح.۲. این خطاب است به هرکسی که این خبر را میشنود؛ و معنایش این است که سلامتی که برای اصحاب یمین حاصل است هرکسی که از آن باخبر شود را خوشحال میکند؛ یعنی یک حالت ضربالمثلی پیدا کرده و اصلش این است که: برای آنان سلامتی است؛ سلامتیای که هرکس حکایتشان را بشنود خوشحال شود (التحرير و التنوير، ج۲۷، ص۳۱۷[۲۵])
ی. …
۲) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
با توجه به معانی لفظی کلمات خود آیه، شاید اظهر معانی این آیه، اگر آیه بتنهایی در نظر گرفته شود، آن است که: سلامی بر تو (ای پیامبر) از جانب اصحاب یمین.
اما در حد تفحصی که انجام شد (تدبر۱) اشاره به این معنا برای آیه، پنجمین قولی بود که در تاریخ تفسیر این آیه مطرح شده است. شاید مهمترین علتی که برخی سراغ معانی دیگر رفتهاند این سوال در ذهنشان بوده که چنین تعبیری در اینجا چه معنی موجهی دارد؛ یعنی در بحث مقربان و مکذبان، آیه بعدیشان وضعیت بعد از مرگ آنان را تصویر میکند که مقربان در روح و ریحان و بهشت پرنعمتند و مکذبان در حمیم و جهنم؛ آن وقت این سوال مطرح میشود که چرا اینجا به جای اینکه بگوید خود اصحاب یمین در چه وضعی خواهند بود، درباره موضع آنان به پیامبر ص سخن میگوید و میفرماید «سلام بر تو از اصحاب یمین»؟ (در عین اینکه معانی دیگر برای آیه کاملا محتمل است، اما با حفظ همین معنای فوق نیز این آیه دلالتهای جالبی خواهد داشت.)
«سلام بر تو» میتواند به معنای ظاهری «سلام کردن» باشد یا به معنای ابراز حقیقتِ «در سلم و صفا بودن». اگر معنای اول را در نظر بگیریم آنگاه میتوان گفت:
الف. آیه میخواهد به اولین وضعی که در لحظه مرگ برای اصحاب یمین پیش میآید و البته دلخواه آنهاست، اشاره کند؛ یعنی آنان در لحظه احتضار توفیق درک محضر پیامبر ص را پیدا میکنند و طبیعی است که این آرزوی تمام اصحاب یمین است که به دیدار پیامبر ص نائل شوند و باز طبیعی است که آرزوی آنان است که بتوانند سلامی به پیامبرشان بدهند؛ در واقع این تعبیر به نحو کنایهای دارد به برترین خواسته آنان که در لحظه مرگ بدان میرسند اشاره میکند؛ که در این صورت این آیه کاملا همراستا میشود با احادیثی که درباره رویت پیامبر ص در لحظه احتضار ذیل آیه ۸۴ (جلسه ۱۰۵۱ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-84/ ) گذشت؛ یکبار دیگر دقت کنید: وقتی جان به لب رسید … پس اگر از اصحاب یمین باشد؛ [آنچه برایش رخ میدهد این است:] سلامی بر تو ای پیامبر از جانب اصحاب یمین.
آن وقت اگر کسی اشکال کند که چرا این دیدار پیامبر ص را برای مقربان ذکر نکرد، شاید بتوان چنین پاسخ داد که مقربان چون در همین دنیا به مقام قرب رسیدهاند مدتهاست که محضر پیامبر ص را درک کردهاند؛ و این اصحاب یمیناند که تازه در لحظه مرگ به این دیدار دست مییابند.
ب. این آیه در مقام مقایسه اینان با مقربان [در بهشت] است؛ با توجه به اینکه پیامبر اکرم بالاترین مقام در قرب الهی را دارد؛ مقربان هم علیالقاعده آناناند که همواره در محضر پیامبر هستند و هیچگاه از ایشان جدا نیستند؛ اما بقیه اصحاب یمین چنین جایگاهی ندارند؛ اما این گونه نیست که کاملا از درک محضر پیامبر محروم باشند؛ بلکه گاه خدمت ایشان میرسند و سلامی عرض میکنند [که در این صورت نکره بودن سلام هم کاملا توجیه میشود] (تأويلات أهل السنة (تفسیر ماتریدی م۳۳۳) ج٩، ص۵۰۹[۲۶])
ج. …
۳) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
در تدبر قبل اشاره شد که با توجه به معانی لفظی کلمات خود آیه، شاید اظهر معانی این آیه – اگر آیه بتنهایی در نظر گرفته شود- آن است که: سلامی بر تو (ای پیامبر) از جانب اصحاب یمین. و بیان شد که «سلام بر تو» میتواند به معنای ظاهری «سلام کردن» باشد یا به معنای ابراز حقیقتِ «در سلم و صفا بودن». اتفاقا با توجه به اینکه آیات ناظر به ورود در عالم دیگر است؛ و نیزاینکه خود سوره، سوره «واقعه» است و در مقام بیان باطنیترین واقعیات، اقتضای اولیه این بود که «سلام» به همان معنای «ابراز حقیقتِ در سلم و صفا بودن» باشد. در همین راستا، دو حدیث اولی که ذیل آیه اشاره شد نیز متناسبترین معنا با ظهور لفظی این آیه است (از جانب اصحاب یمین برای تو سلامتی و امنیتی است؛ نگران نباش که اینان به قتل فرزندانت اقدام کنند) اما بقدری این معنا خلاف انتظار است و در ذوق انسان میزند که تقریبا هیچ یک از ترجمههای رایج قرآن کریم، آیه را متناسب با آنها ترجمه نکرده است.
مسالهای که ناخوشایند جلوه میکند این است که: آیا اصحاب یمین بودن یک نفر در گروی این است که پیامبر از جانب وی احساس ناامنی نکند و خیالش راحت باشد که او به قتل فرزندان پیامبر دست نمیزند؟! مگر چقدر انسانهای این امت میتوانند بد باشند که همین که کسی قصد قتل فرزندان پیامبر را نکند اصحاب یمین محسوب شود؟!
نکته تخصصی اجتماعی
اما به نظر میرسد این احادیث از یکی از عمیقترین معانی اجتماعی این آیه که در عین حال کاملا مبتنی بر ظهور لفظیِ – و بلکه اظهر معانیِ – آیه است پرده برمیدارند:
در واقع، اگر توجه کنیم که این سهگانهی «مقربان» و «اصحاب یمین» و «مکذبان» شامل وضعیت همه انسانها در لحظه مرگ نمیشود، یکی از معانیای که از این آیه بخوبی استنباط میشود این است که آیه را در مقام معرفی کردن اصحاب یمین بدانیم، نه صرفا ناظر به وضعیت مرگ؛ به تعبیر بهتر آیه در مقام بیان کسانی است که در لحظه مرگ جزء اصحاب یمین محسوب میشوند؛ و احادیث فوق همین را باز میکنند.
توضیح مطلب این که: ذیل آیه ۷ (جلسه ۹۷۴، تدبر۵ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-7/) اشاره شد که انواع دستهبندیها درباره انسانها میتوان داشت و این دستهبندی سهگانهی مقربان و اصحاب یمین و اصحاب شمال، دستهبندی نهایی انسانهاست که وضعیت و جایگاه نهایی همه انسانها در بهشت و جهنم را معلوم میکند. از سوی دیگر می دانیم انسانها تا پیش از اینکه به بهشت و جهنم وارد شوند و در یکی از این موقعیتهای سهگانه قرار گیرند- یعنی حتی در لحظه مرگ و در عالم برزخ و حتی در مواقف قیامت – منحصر در این سه دسته نمیشوند، چنانکه مثلا قرآن کریم از «مستضعفین فکری» (نساء/۹۸) یا گروهی با تعبیر «مرجون لامر الله» (توبه/۱۰۶) سخن میگوید که ذیل هیچ یک از اینها قرار نمیگیرند.
در واقع، سهگانه مقربان و اصحاب یمین و اصحاب شمال، اگرچه وضعیت نهایی تمامی افراد در قیامت خواهد بود؛ اما تا پیش از نهایت کار، همگان ذیل این سهگانه قرار نمیگیرند؛ و عمده بحثهای این سوره هم که این دستهبندی در آن ذکر شد، کاملا ناظر بود به موقف نهایی قیامت.
پس طبیعی است که وقتی از آیه ۸۳ وارد بحث لحظه مرگ انسانها شد بحث باید تفاوتی بکند: یعنی از سویی پیشاپیش میدانیم که در لحظه مرگ تنوعی بسیار بیش از این سهگانه در مردم وجود دارد؛ و نیز اینکه اعمالِ ماتأخر افراد بسیاری از اوقات موقعیت آنان در عالم برزخ را عوض میکند و خلاصه اینکه تکلیف بسیاری از مردم بتدریج در برزخ و مواقف قیامت یکسره و نهایی میشود؛ و از سوی دیگر در میان مردمی که به لحظه مرگ میرسند وضعیت مقربان و مکذِّبانِ گمراه کاملا واضح است؛ یعنی اولیها که همان مقربان در بهشت خواهند بود و مکذبان گمراه هم قطعا همان اصحاب شمال در جهنم؛ آن وقت سوالی پیش میآید که آیا غیر از اینها هم کسی هست که در لحظه مرگ تکلیفش واضح باشد؟ بویژه از زاویه تقسیمبندی سهگانه این سوره، در افراد باقیمانده، آیا هستند افرادی که در لحظه مرگ بتوانیم با قاطعیت آنها را جزء اصحاب یمین بدانیم، یعنی بدانیم که حتی اگر در برزخ و قیامت هم مسائلی برایشان پیش بیاید قطعا اینها در زمره اصحاب یمین به بهشت وارد خواهند شد؟
در برابر این سوال، به نظر میرسد یکی از وجوه معنایی این دو آیه، این باشد که این دو آیه در مقام بیان این دسته از انسانها میباشند؛ یعنی وقتی که بحث لحظه مرگ پیش میآید و تکلیف دو گروه اول و آخر را به طور خیلی واضح بیان میشود، برای مخاطبی که میداند در لحظه مرگ انسانها در دستهبندیای بمراتب گستردهتر از این دستهبندی سهگانه بسر میبرند این انتظار رقم میخورد که واقعا چه کسانی در لحظه مرگ، قطعا مصداق همان اصحاب یمینی هستند که در اوایل سوره درباره آنان بسیار سخن گفته شد؟
به همین جهت اگر در خصوص مقربان و مکذبان (که با مردن تکلیفشان یکسره شده) مهمترین مطلبی که در خصوص لحظه مرگشان باید گفته میشد این بود که وضع آنان در لحظه مرگ چه خواهد شد، در خصوص بقیه انسانها، چون غالبا هنوز وضعیتشان یکسره نشده، مهمترین سوال در این سوره این است که چه کسانی حتما به عنوان اصحاب یمین از دنیا میروند؛ یعنی در عین حال که میدانیم در افق مقربان نیستند و مکذب قطعی هم نیستند؛ اما مطمئن باشیم که حتما به بهشت خواهند رفت و قرار گرفتنشان به عنوان اصحاب یمین، همان موقع مرگ، قطعی شده باشد.
اگر این سوالات در ذهن خواننده قرآن جدی شود – که طبق توضیح فوق، جدی شدنش برای کسی که اهل اندیشه باشد امری کاملا طبیعی است – آنگاه دو حدیث اولی که ذیل این آیه مطرح شد معنا و جایگاه خود را پیدا میکند. کسانی از مسلمانان به عنوان اصحاب یمین از دنیا میروند که پیامبر ص از اذیت آنان و اینکه بخواهند فرزندان پیامبر ص را بکشند در امان بوده باشد.
برای اینکه این معنا بهتر فهمیده شود حدیث سوم ذکر شد. این حدیث– در حد جستجوهای حقیر – تنها حدیثی است که یافت شد که کسی از قول شخص دیگری به پیامبر سلام دهد![۲۷] البته این مطلبش خیلی موضوعیت نداشت؛ بلکه آنچه مهم بود تذکر به اصل واقعه است که در شکواییههای شبانه حضرت امیر ع هم منعکس شده است؛ اینکه فرزند پیامبر را افراد همین امت کشتند و خم به ابرو نیاوردند؛ همین واقعهای که چند سال بعد در خصوص امام حسن ع و امام حسین ع و بعد در مورد بقیه نسل ایشان رخ داد؛ و آنگاه آیه میفرماید: اصحاب یمین آنانیاند که اجر تو را ادا کردند: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوری/۲۳) و تو خیالت از آنها در خصوص فرزندانت راحت است.
یعنی اگر از مقربان بگذریم، در بقیه امت تو، کسانی، در لحظه مرگشان قطعا به عنوان اصحاب یمین از دنیا میروند که از جانب آنان، تو سالم میمانی و هیچگاه دست به خون فرزندانت آغشته نخواهند کرد. اینان هرچند چون جزء مقربان نیستند لزوما با مرگشان وارد روح و ریحان نشوند و در برزخ مدتی معطل و حتی معذب شوند؛ اما قطعا در زمره اصحاب یمین در بهشت خواهند بود.
با این توضیحات این آيه کاملا موید آن دسته از روایاتی میشود که مصداق اصلی اصحاب یمین را شیعیان معرفی میکند (احادیث ذیل آیه قبل) و نیز جمع میکند بین آن احادیث با احادیثی که به شیعیان هشدار میدهد که شفاعت ما حتما در قیامت به شما میرسد و همهتان وارد بهشت خواهید شد، اما در برزخ خودتانید و اعمالتان؛ و مواخذههای برزخی، و حتی مواخذهها در مواقف قیامت را برای شیعیان (شیعیانی که واقعا محبت و ولایت پیامبر ص و اهل بیتشان را در دل داشتند و ایشان از این جهت از گزند آنان ایمناند اما گاه مرتکب گناه میشدند) منتفی نمیداند: «أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَكُلُّكُمْ فِي الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِيِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِيِّ النَّبِيِّ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ.» (الكافي، ج۳، ص۲۴۲[۲۸])
۴) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
در تدبر ۲ اشاره شد که با توجه به معانی لفظی کلمات خود آیه، شاید اظهر معانی این آیه – اگر آیه بتنهایی در نظر گرفته شود- آن است که: سلامی بر تو (ای پیامبر) از جانب اصحاب یمین. و این سلام میتواند به معنای «سلامتی» باشد. در تدبر ۳ بیان شد که در معنای «سلامتی»، معنایی که با ظاهر لفظ سازگارتر است این است که تو از جانب اصحاب یمین در سلامت و ایمنی هستی. ولی میتوان سلامتی را به معنای «خبر سلامتی آنان برای تو» دانست؛ که این معنا اگرچه از ظهور لفظی منفرد خود آیات دور است اما اگر این آیه در سیاق آیات قبل و بعد در نظر گرفته شود، بسیار محتمل میگردد؛ حتی به نظر میرسد اظهر معانی این آیه با توجه به آیات قبل و بعدش این است؛ بدین جهت که در آیات قبل و بعد درباره وضعیت مقربان و مکذبان خبر داده شد؛ و این آیه نیز ناظر به بیان وضعیت اصحاب یمین است و خبر سلامتی اصحاب یمین به پیامبر ص (یا به خود آنان) داده میشود.
اکنون، اگر خطاب به خود اصحاب یمین باشد، ظهور قوی آیه (با توجه به سیاق) ناظر به این است که مربوط به همان موقف احتضار است؛
اما اگر خطاب به پیامبر باشد با توجه به اینکه پیامبر ص در مواقف مختلف نگران امتش است، این خبر سلامتی میتواند ناظر باشد به:
الف. لحظه مرگ و جان کندن؛ یعنی میفرماید «پس سلامت و راحت باش ای پيغمبر رؤوف به امت از خيال ايشان كه در جان دادن زحمت نبينند» (ترجمه قرآن، یاسری)
ب. ناظر به موقف قبر و عذابهای عالم برزخ؛ که با توجه به اینکه اینها از مقربان نیستند و بالاخره ممکن است گناهانی کرده باشند مبادا در مسیر پاک شدنشان در عالم برزخ خیلی بر آنان سخت گرفته شود [که در این صورت ناظر میشود به احادیثی که مومنان را از عذابهای برزخ هشدار دادهاند و گفتهاند ما در قیامت شفاعت شما را می کنیم اما ما نگران برزختان هستیم» که ذیل تدبر بعد خواهد آمد]؛ که در این صورت خداوند اجمالا میفرماید آنان در سلامت خواهند بود؛ و بر آنان چندان سخت نمیگیریم.
ج. ناظر به مواقف قیامت و حساب باشد؛ یعنی ای پیامبر ص تو نگران آنان مباش و اینان در سلامتند و در آن مواقف برای رهایی از آتش نیازمند شفاعت تو نیستند (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۸-۴۳۹[۲۹]) که البته این معنا تنها در صورتی قابل قبول است که اولا این شفاعت را فقط آن قسم از شفاعت پیامبر ص بدانیم که ناظر به گناهان کبیره است (بر طبق حدیثی که فرمود: إِنَّمَا شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَمَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيل؛ الأمالي (للصدوق)، ص۷[۳۰]) وگرنه طبق برخی از احادیث افقی هست که در آن افق همگان محتاج شفاعت رسول الله ص هستند (مثلا از امام صادق ع روایت شده است: مَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ إِلَّا وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَى شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ ص يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ المحاسن، ج۱، ص۱۸۴[۳۱]) این معنا قابل پذیرش نیست (منتها میتوان گفت این معنا تخصصا از بحث خارج است؛ زیرا در این افق، حتی مقربان هم که بدانها وعده قطعی بهشت داده شده نیازمند شفاعت رسول الله ص هستند.
۵) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد یکی از معانی محتمل این آیه آن است که «لام» را لام تعلیل بگیریم و مرجع ضمیر «ک» را پیامبر و «من» را من بیانیه؛ یعنی: «[خداوند] به خاطر تو ای پیامبر، [هرکسی که] از اصحاب یمین بود را در سلامت قرار داد.»
آنگاه این آيه همراستا با دو آیه قبل و بعد (یعنی ناظر به بیان وضعیت اصحاب یمین است همان گونه که آیات قبل و بعد ناظر به بیان وضعیت مقربان و مکذبان بود) میشود و در واقع، انعکاس همان رئوف و رحیم بودن پیامبر اکرم ص با همه مومنان است که فرمود «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم» (توبه/۱۲۸)
۶) «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد یکی از معانی محتمل برای این آیه آن است که مرجع ضمیر «ک» خود شخص محتضر باشد؛ یعنی اگر آن محتضر از اصحاب یمین بود، پس سلام به تو، ای محتضر، از جانب اصحاب یمین. در این صورت مقتضای ظاهر این بود که بگوید «فسلام له …»؛ اما توضیح دادهاند که این التفات از حالت غیاب به حالت خطاب برای این است که صحنه آن حالت شریفی که در آن بسر میبرند را احضار کند؛ یعنی آنجا چون از جانب اصحاب یمین به آنها سلام میشود معلوم میشود که خودشان هم در زمره آنان هستند و «گفته میشود» در تقدیر است (التحرير و التنوير، ج۲۷، ص۳۱۸[۳۲])
در این معنا این آیه بسیار نزدیک میشود به آیات «وَ أُدْخِلَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ» (ابراهیم/۲۳) «تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريما» (احزاب/۴۴). در واقع اگرچه اساسا تحیت بهشتیان در بهشت به همدیگر سلام است: اما دو آیه فوق ناظر به مرحله دخول و ملاقات نخستین است؛ و از این جهت میتوان گفت این آیه هم در همان حال و هوا دارد از این مرحله اول ورود اصحاب یمین به عالم بالا خبر میدهد.
نقد دیدگاههای تفسیری دیگر
الف. ابنعاشور این آیه سوره واقعه را ناظر به آیه «وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ» (يونس/۱۰) دانسته (التحرير و التنوير، ج۲۷، ص۳۱۸)؛ اما این تناسب چندانی ندارد، زیرا قبل و بعد آیه نشان میدهد که آیه سوره یونس درباره مراودات عمومی بهشتیان با هم است نه لحظه ورودشان: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيم؛ دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» (یونس/۹-۱۰)
ب. فخر رازی نیز این را مصداق آیه «لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» (واقعة/۲۵-۲۶) دانسته است(مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۸[۳۳])؛ اما این نیز تطبیق مناسبی نیست زیرا این آیه مشخصا در وصف سابقون است نه اصحاب یمین.
«فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
پس سلامی به تو از یاران دست راست.
«فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمینِ»
پس سلامی به تو از یاران دست راست.
[۱]. وذكر في حرف ابن مسعود – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – (فسلام إنك من أصحاب اليمين)، فهذا إن ثبت فهو يخرج على البشارة له عند الموت، واللَّه أعلم.
[۲] . قال ابن جني في الكلام تقديم و تأخير و التقدير «مهما يكن من شيء فسلام لك من أصحاب اليمين إن كان من أصحاب اليمين» و لا ينبغي أن يكون موضع «إن كان» إلا هذا الموضع لأنه لو كان موضعه بعد الفاء يليها، لكان قوله «فَسَلامٌ لَكَ» جوابا له في اللفظ، لا في المعنى؛ و لو كان جوابا في اللفظ لوجب إدخال الفاء عليه، لأنه لا يجوز في سعة الكلام «ان كان من أصحاب اليمين سلام له»؛ فلما وجد الفاء فيه ثبت أنه ليس بجواب لقوله «إِنْ كانَ» في اللفظ؛ و إذا ثبت أنه ليس بجواب له في اللفظ ثبت أن موقع «إن كان» بعده لا قبله.
قال فإن قيل إنما بدل الفاء التي تكون جوابا لقوله «إِنْ كانَ» لأجل الفاء التي تدخل جوابا «لأما»؛ لأنه لا يدخل حرف معنى على مثله؛ قيل إنما تدخل الفاء التي «لأما» عليه لأنه ليس بجواب لقوله «إِنْ كانَ» فلو كان جوابا له، لما دخلت عليه هذه الفاء في قوله «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فَسَلامٌ لَكَ» على أن فاءِ «أما» قد يكون موقعه بعد الفاء لا يليها.
[۳] . در کتاب روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج۲، ص۴۵۹ حدیثی از امام باقر ع آورده و در پایان این حدیث این جمله آمده است:
«وَ مَعْنَى قَوْلِ الْعَبْدِ لِأَخِيهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيْ السَّلَامَةُ لَكَ مِنِّي كَمَا قَالَ تَعَالَى فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ أَيْ سَلَامَةٌ». ویراستار کتاب به نحوی پاراگرافبندی کرده که خواننده گمان میکند که این ادامه حدیث امام باقر ع است؛ و بر همین اساس در تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۵۲۶ این عبارت را از این کتاب به عنوان حدیث نقل کرده است. در حالی که متن حدیث مذکور دقیقا تا قبل از همین عبارت در بسیاری از کتب معتبر آمده است (مثلا در: المؤمن، ص۶۱؛ الأمالي( للصدوق)، ص۱۹۹؛ جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۱۸) و شاهد دیگر بر این مدعا ادامه همین عبارت است که ویراستار این را هم در ادامه جمله فوق قرار داده؛ و کاملا واضح است که این ادامه اصلا سخن امام ع نیست: « وَ قِيلَ إِذَا سَلَّمَ الرَّجُلُ عَلَى الْمُطِيعِ الْمُتَّقِي كَانَ مَعْنَاهُ يُكْرِمُكَ وَ يُثِيبُكَ عَلَى طَاعَتِكَ فَإِذَا سَلَّمَ عَلَى أَهْلِ الْمَعْصِيَةِ كَانَ مَعْنَاهُ السَّلَامُ مُطَّلِعٌ عَلَيْكَ وَ انْتَبِهْ وَ لَا تَغْفَلْ. »
[۴] . قال قتادة فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ سلموا من عذاب اللّه جلّ و عزّ و سلّمت عليهم الملائكة.
[۵] . يقول سلم الله ذنوبهم وغفرها فتجاوز عن سيئاتهم وتقبل حسناتهم.
[۶] . حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: (وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ * فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ) قال: سلم مما يكره.
[۷] . قَوْله – عز وَجل: {فسلام لَك من أَصْحَاب الْيَمين} أَي: إِنَّمَا وَقعت سلامتهم من أَجلك.
[۸] . و قوله تعالی: فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ، قال: إِنما وقعت سلامتهم من أَجلك.
[۹] . أي: فذلك مسلّم لك أنك من أصحاب اليمين، و ألقيت أن و هو معناها كما تقول: أنت مصدّق مسافر عن قليل إذا كان قد قال: إنی مسافر عن قليل. و كذلك تجد معناه: أنت مصدق أنك مسافر، و معناه: فسلام لك أنت من أصحاب اليمين. و قد يكون كالدعاء له، كقولك: فسقيا لك من الرجال، و إن رفعت السلام فهو دعاء. و اللّه أعلم بصوابه.
[۱۰] . وقال بعض نحوَّيي الكوفة: قوله: (فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ) : أي فذلك مسلم لك أنك من أصحاب اليمين، وألقيت “أن” ونوى معناها، كما تقول: أنت مصدّق مسافر عن قليل، إذا كان قد قال: إني مسافر عن قليل، وكذلك يجب معناه أنك مسافر عن قليل، ومصدّق عن قليل. قال: وقوله: (فَسَلامٌ لَكَ) معناه: فسلم لك أنت من أصحاب اليَمِين. قال: وقد وقال آخر منهم قوله: (فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ) فإنه جمع بين جوابين، ليعلم أن أمَّا جزاء: قال: وأما قوله: (فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ) قال: وهذا أصل الكلمة مسلم لك هذا، ثم حذفت “أن” وأقيم “مِنْ” مَقامها… وأولى الأقوال في ذلك بالصواب أن يقال: معناه: فسلام لك إنك من أصحاب اليمين، ثم حُذفت واجتزئ بدلالة مِنْ عليها منها، فسلمت من عذاب الله، ومما تكره، لأنك من أصحاب اليمين.
[۱۱] . و قيل فَسَلامٌ لَكَ فمسلّم لك أنك من أصحاب اليمين، و حذفت «أنّ» و المعنی لأنك من أصحاب اليمين. و حذف «أنّ» خطأ في العربية لأن ما بعدها داخل في صلتها و إن كان قائل هذا القول الفرّاء و قد ذهب إليه محمد بن جرير.
[۱۲] . أي: فذلك مسلّم لك أنك من أصحاب اليمين، و ألقيت أن و هو معناها كما تقول: أنت مصدّق مسافر عن قليل إذا كان قد قال: إنی مسافر عن قليل. و كذلك تجد معناه: أنت مصدق أنك مسافر، و معناه: فسلام لك أنت من أصحاب اليمين. و قد يكون كالدعاء له، كقولك: فسقيا لك من الرجال، و إن رفعت السلام فهو دعاء. و اللّه أعلم بصوابه
[۱۳] . أي: فيقال له “سَلامٌ لَكَ”.
[۱۴] . به تعبیر برخی مترجمان: «سلامتی و بیگزندی (از عذاب و شكنجه) برای تو است، زيرا تو از اصحاب و ياران دست راستی» (ترجمه فيض الاسلام، ج۳، ص۱۰۶۶) یا «پس سلام بر تو ای انسانی كه از اصحاب يمين هستی (از عذاب) و سلام ملائكه بر تو باد» (تفسير خسروي، ج۸، ص۱۸۵).
[۱۵] . و مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ خبر مبتدأ محذوف، أي أنت من أصحاب اليمين، و مِنْ علی هذا تبعيضية، فهي بشارة للمخاطب عند البعث علی نحو قوله تعالی: وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ [الرعد: ۲۳، ۲۴].
[۱۶] . يريد: فسلامةٌ لك منهم؛ أي: يُخبِرُك عنهم بسلامة. وهو معنى قول المفسرين. ويُسمَّى الصوابُ من القول “سلاما”: لأنه سَلِم من العيب والإثم. قال: {وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا}؛ أي: سَدادًا من القول.
[۱۷] . وَقَالَ ابْن الأعرابيّ فِي قَول الله جلّ وعزّ: {الْيَمِينِ فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ} (الْوَاقِعَة: ٩١) ، وَقد بيَّن مَا لأَصْحَاب الْيَمين فِي أوّل السُّورَة، وَمعنى: {الْيَمِينِ فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ} : أَي: إنَّك ترى فيهم مَا تحبّ من السَّلامَة، وَقد علمتَ مَا أُعِدّ لَهُم من الْجَزَاء.
[۱۸] . و قوله، تعالی: فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ أي: إنّك تری فيهم ما تحبّ من السّلامة. و قد علمت ما أعدّ لهم من الجزاء.
[۱۹] . وَ أَمَّا إِنْ كانَ، المتوفی، مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ ای- سلامة لك يا محمد منهم فلا تهتم لهم فانهم سلموا من عذاب اللَّه عز و جل و انك تری فيهم ما تحب من السلامة.
[۲۰] . المسألة الأولی: في السلام و فيه وجوه … ثانيها: فَسَلامٌ لَكَ أي سلامة لك من أمر خاف قلبك منه فإنه في أعلی المراتب، و هذا كما يقال لمن تعلق قلبه بولده الغائب عنه، إذا كان يخدم عند كريم، يقول له: كن فارغا من جانب ولدك فإنه في راحة.
[۲۱] . «قول الله عز وجل: {فسلامٌ لَكَ مِنْ أصحاب اليمين} قَالَ: يُسَلِّمُ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ وَجِيرَانُهُ مِنْ أَصْحَابِ اليمين.»
[۲۲] . قيل فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ أي لك منهم سلام أي يسلّمون عليك. و هذا قول نظري لأن المخاطبة للنبيّ صلّی اللّه عليه و [آله و] سلم فلا يخرج إلی غيره إلّا بدليل قاطع.
[۲۳] . «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» قال علي بن عيسی دخلت كاف الخطاب كما تدخل في ناهيك به شرفا و حسبك به كرما أي لا تطلب زيادة علی جلالة حاله فكذلك سلام لك منهم أي لا تطلب زيادة علی سلامهم جلالة و عظم منزلة.
[۲۴] . المسألة الأولی: في السلام و فيه وجوه … ثالثها: أن هذه الجملة تفيد عظمة حالهم كما يقال: فلان ناهيك به، و حسبك أنه فلان، إشارة إلی أنه ممدوح فوق الفضل.
[۲۵] . و اختلف المفسرون في قوله: فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فقيل: كاف الخطاب موجهة لغير معين، أي لكل من يسمع هذا الخبر. و المعنی: أن السلامة الحاصلة لأصحاب اليمين تسر من يبلغه أمرها. و هذا كما يقال: ناهيك به، و حسبك به، و (من) ابتدائية، و اللفظ جری مجری المثل فطوي منه بعضه، و أصله: فلهم السلامة سلامة تسرّ من بلغه حديثها.
[۲۶] . وجائز أن يكون يقال ذلك لهم عند رسول اللَّه – صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ و [آله و] سَلَّمَ – في الجنة، وصفًا لرسول اللَّه – صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ[آله و] سَلَّمَ – عنده في الجنة، ومكانهم لديه، على ما كانوا عنده في الدنيا السابقين كانوا في الدنيا المقربين عنده، ومكانهم لديه أقرب من مكان غيرهم من المؤمنين؛ فعلى ذلك يخبر أن السابقين في الإجابة يكونون في الآخرة عنده أقرب، ويكون قوله: (فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ) أي: يستأنس هو بهم ويستأنسون به، لا يفارقونه ولا يفارقهم، على ما كانوا في الدنيا، وسائر المؤمنين يسلمون عليه في أوقات، وهو ما ذكر: و (فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ) على ما كانوا يفعلون في الدنيا، وهو أقرب من الوجهين اللذين ذكرناهما.
[۲۷] . البته ابلاغ سلام الله به پیامبر و دیگران در بسیاری از زیارات آمده است؛ همچنین در میان خودمان گاه از قول کسی برای کس دیگر سلام میرسانیم؛ شاید وقتی زیارت قبور پیامبر ص و اهل بیت ع هم برویم از قول برخی از افرادی که نیامدند به ایشان سلام کنیم؛ اما در فضای عمومی نیز اینکه در کنار کسی که تازه از دنیا رفته و از قول او به پیامبر ص سلام کنیم ظاهرا رواج ندارد.
[۲۸] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ يَزِيدَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي سَمِعْتُكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ: كُلُّ شِيعَتِنَا فِي الْجَنَّةِ عَلَى مَا كَانَ فِيهِمْ.
قَالَ صَدَقْتُكَ كُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِي الْجَنَّةِ.
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الذُّنُوبَ كَثِيرَةٌ كِبَارٌ.
فَقَالَ أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَكُلُّكُمْ فِي الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِيِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِيِّ النَّبِيِّ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ.
قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ؟
قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
[۲۹] . المسألة الثانية: الخطاب بقوله: لَكَ مع من؟ نقول: قد ظهر بعض ذلك فنقول: يحتمل أن يكون المراد من الكلام النبي صلی اللَّه عليه و [آله و] سلم، و حينئذ فيه وجه و هو ما ذكرنا أن ذلك تسلية لقلب النبي صلی اللَّه عليه و [آله و] سلم فإنهم غير محتاجين إلی شيء من الشفاعة و غيرها، فسلام لك يا محمد منهم فإنهم في سلامة و عافية لا يهمك أمرهم، أو فسلام لك يا محمد منهم، و كونهم ممن يسلم علی محمد صلی اللَّه عليه و [آله و] سلم دليل العظمة، فإن العظيم لا يسلم عليه إلا عظيم، و علی هذا ففيه لطيفة: و هي أن النبي صلی اللَّه عليه و [آله و] سلم مكانته فوق مكانة أصحاب اليمين بالنسبة إلی المقربين الذين هم في عليين، كأصحاب الجنة بالنسبة إلی أهل عليين، فلما قال: وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ كان فيه إشارة إلی أن مكانهم غير مكان الأولين المقربين، فقال تعالی: هؤلاء و إن كانوا دون الأولين لكن لا تنفع بينهم المكانة و التسليم، بل هم يرونك و يصلون إليك وصول جليس الملك إلی الملك و الغائب إلی أهله و ولده، و أما المقربون فهم يلازمونك و لا يفارقونك و إن كنت أعلی مرتبة منهم.
[۳۰] . متن و سند کامل حدیث مذکور چنین است:
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِحَوْضِي فَلَا أَوْرَدَهُ اللَّهُ حَوْضِي وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفَاعَتِي فَلَا أَنَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِي ثُمَّ قَالَ ص إِنَّمَا شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَمَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ خَالِدٍ فَقُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى قَالَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ.
[۳۱] . شروع سند و متن حدیث این است: عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لَنَا جَاراً مِنَ الْخَوَارِجِ يَقُولُ إِنَّ مُحَمَّداً ص يَوْمَ الْقِيَامَةِ هَمُّهُ نَفْسُهُ فَكَيْفَ يَشْفَعُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع …
و اگر حدیث مذکور را کنار این حدیث که درست قبل از آن آمده بگذاریم ظرافت مطلب بهتر معلوم میشود:
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْمَكِّيِّ قَالَ:
دَخَلَ مَوْلًى لِامْرَأَةِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع يُقَالُ لَهُ أَبُو أَيْمَنَ فَقَالَ: يُغْرُونَ النَّاسَ فَيَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ ص!
قَالَ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَتَّى تَرَبَّدَ وَجْهُهُ ثُمَّ قَالَ: وَيْحَكَ [أَوْ وَيْلَكَ] يَا أَبَا أَيْمَنَ أَ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ؟ أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ لَوْ قَدْ رَأَيْتَ أَفْزَاعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَقَدِ احْتَجْتَ إِلَى شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ ص! وَيْلَكَ وَ هَلْ يَشْفَعُ إِلَّا لِمَنْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُ النَّار؟!
[۳۲] . و قيل: الكاف خطاب لمن كان من أصحاب اليمين علی طريقة الالتفات. و مقتضی الظاهر أن يقال: فسلام له، فعدل إلی الخطاب لاستحضار تلك الحالة الشريفة، أي فيسلم عليه أصحاب اليمين علی نحو قوله تعالی: وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ [يونس: ۱۰] أي يبادرونه بالسلام، و هذا كناية عن كونه من أهل منزلتهم، و مِنْ علی هذا ابتدائية.
[۳۳].
المسألة الأولی: في السلام و فيه وجوه أولها: يسلم به صاحب اليمين علی صاحب اليمين، كما قال تعالی من قبل: لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً [الواقعة: ۲۵، ۲۶]
بازدیدها: ۷۳