۲۹ ربیعالاول ۱۴۴۰
ترجمه
پس او و خانوادهاش را نجات دادیم؛ جز همسرش را که در زمره ماندگان بود.
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
الْغابِرينَ
در مورد ماده «غبر» برخی بر این باورند که در اصل بر دو معنای متغایر دلالت دارد: یکی باقی ماندن، و دیگری رنگ تیره؛ و «غبار» را هم به خاطر این رنگ تیرهاش غبار نامیدهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۰۸) اما بسیاری از اهل لغت، معنای اصلی این ماده را همان معنای اول میدانند و گفتهاند وجه تسمیه «غبار» هم آن است که بعد از برخاستن گرد و خاک، بر روی اشیاء باقی میماند؛ و به مناسبت رنگ تیره آن، برای اشاره به رنگ تیره هم به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۱؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۱۹۰)
بدین ترتیب معنای اصلی این ماده آن چیزی است که بعد از گذشتن و رفتن چیزهایی که همراهش است، برجای میماند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۱) و بدین ترتیب، تفاوتش با کلماتی مانند «بقاء» و «مکث» (= درنگ کردن) این است که دو شرط دارد: یکی اینکه از جمله و در زمره امور دیگری بوده باشد؛ و دوم اینکه از آن امورِ همراه خود بازمانده و جدا شده باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۱۹۰)
اسم فاعل این ماده «غابر» میباشد که در قرآن کریم ۷ بار به صورت «الْغابِرينَ» به کار رفته و در تمامی موارد، در مورد زن حضرت لوط ع است که در میان قومش باقی ماند و با آنان به عذاب مبتلا شد.
«غَبَرَة» از غُبار گرفته شده، به معنای غباری است که بر روی چیزی نشسته باشد ویا به معنای چیزی است که به رنگ غبار (رنگ تیره) در آمده باشد و در آیه «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ» (عبس/۴۰) برخی آن را کنایه از اینکه از شدت غم، رنگ رخسارشان تغییر کرده، دانسته؛ و آن را شبیه آیه «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» (نحل/۵۸) قلمداد کردهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۱) و برخی آن را همان باقی ماندن غبار بر رخسار آنان دانستهاند که منظور غبار تعلقات مادی و دنیوی است که باطنش در قیامت مجسم گردیده است؛ و این معنا مناسبت دارد با محجوب و ظلمانی بودن رخساره آنان؛ و تقابل آن با آیه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» (عبس/۳۸) را مؤید این معنا دانستهاند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۱۹۰)
ماده «غبر» در قرآن کریم فقط ۸ بار آمده است.
كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ
این جمله «صفت» برای «امرأته» است. درباره اینکه علیرغم اینکه «إمرأة» به معنای «زن» است و فعل مربوطه هم به صورت مونث (کانت) آمده، چرا تعبیر «الغابرات» به کار نرفته، برخی گفتهاند چون آیه اشاره به باقی ماندن او در میان مردان قوم لوط است که به عذاب گرفتار شدند (یعنی: او از زمره آن مردان باقیمانده بود) (مجمع البيان، ج۴، ص۶۸۴)؛ و میتواند مذکر بودن تعبیر «الغابرین» از باب اینباشد که کل قوم لوط (اعم از زن و مرد) در عذاب ماندند؛ چرا که برای اشاره به جماعتی که اعم از زن و مرد هستند، صیغه جمع مذکر به کار میرود (یعنی: از زمره باقیماندگان بود).
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
از دنیا جز بلا و فتنه نماند؛ و نجات نیافت آن که نجات یافت جز به واقعاً پناهنده شدن [به خدا] .
مصباح الشريعة، ص۱۱۳
قَالَ الصَّادِقُ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ مَا نَجَا مَنْ نَجَا إِلَّا بِصِدْقِ الِالْتِجَاء.
۲) امام صادق ع وصایایی به محمد بن نعمان احول داشت. در فرازی از آن وصایا آمده است:
قطعا نجات مییابد که خودداریاش از فحشاء طولانی شود و بر آزاری که در حکومت باطل میبیند صبر و استقامت پیشه کند؛ اینان اند نجیبان و برگزیده و اولیاء واقعی و ایناناند که مومناند.
تحف العقول، ص۳۰۹
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ [محمد بن النعمان الأحول] قَالَ لِيَ الصَّادِقُ ع:
إِنَّمَا يَنْجُو مَنْ أَطَالَ الصَّمْتَ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ صَبَرَ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ عَلَی الْأَذَی أُولَئِكَ النُّجَبَاءُ الْأَصْفِيَاءُ الْأَوْلِيَاءُ حَقّاً وَ هُمُ الْمُؤْمِنُون.
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند از زمان حضرت آدم ع هیچ بندهای را نستود مگر بعد از اینکه او را مبتلا ساخت و او در این ابتلاء حق عبودیت را بجا آورد؛ پس کراماتی که خداوند عنایت میکند در حقیقت پایانهایی است که ابتدایش بلاء است و بدایاتی است که پایانش بلاست. [یعنی: هر اکرام و کرامتی از جانب خداوند، شامل حال کسی میشود؛ یا در پایان ابتلائات است و یا مقدمهای برای ابتلائات الهی.]
مصباح الشريعة، ص۱۸۴
قَالَ الصَّادِقُ ع … مَا أَثْنَی اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ع إِلَی مُحَمَّدٍ ص إِلَّا بَعْدَ ابْتِلَائِهِ وَ وَفَاءِ حَقِّ الْعُبُودِيَّةِ فِيهِ فَكَرَامَاتُ اللَّهِ فِي الْحَقِيقَةِ نِهَايَاتٌ بِدَايَاتُهَا الْبَلَاءُ وَ بِدَايَاتٌ نِهَايَاتُهَا الْبَلَاء.
تدبر
۱) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ …»
ابتدا در این آیه فرمود که او و اهلش را نجات دادیم، و سپس در آیه بعد فرمود که عذاب را بر آنان نازل کردیم؛
پس، نجات حضرت لوط، در درجه اول، نه نجات از عذاب، بلکه نجات از زیستن در میان چنین مردمی بود.
این نشان میدهد که زیستن حضرت لوط در میان مردمی که به عمل بیشرمانه لواط (رفتار همجنسگرایانه) اقدام میکردند، و تحمل چنین انسانهای پستی، خودش بزرگترین عذاب برای یک انسان خداجوست؛ و البته این گونه نیست که خداوند بندگان خوبش را در میان بدکاران به حال خود رها کند.
۲) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ …»
در بحث از آیه قبل (تدبر۶) گفته شد «همجنسگرایان، ابتدا با شعار آزادی (اینکه هرکس حق دارد هر کاری دلش میخواهد انجام دهد) وارد میدان میشوند؛ اما اگر آزادی عمل پیدا کنند، آزادی و حقوق اولیه دیگران را هم سلب کرده، دیگران را مجبور به پیروی از کار خود خواهند کرد، و کارشان به جایی خواهد رسید که به کسانی که بخواهند پاک بمانند اجازه حضور در جامعه نخواهند داد!»
این آیه می گوید آنان بقدری اوضاع را بر پاکان تنگ خواهد کرد که خود خداوند برای نجات پاکان اقدام میکند!
۳) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ …»
خداوند تنها از نجات حضرت لوط و برخی از اعضای خانوادهاش سخن گفت؛
این نشان میدهد که هیچکس از آن قوم به او ایمان نیاورده بود؛
و موید این برداشت آن است که فرشتگان وقتی به سراغ این قوم میرفتند گفتند «فَما وَجَدْنا فيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمين: در آنجا جز خانهای از مسلمانان نیافتیم» (ذاریات/۳۶) (المیزان، ج۸، ص۱۸۴)
۴) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ …»
در اسلام، عامل نجات انسان رابطه مكتبی است، نه خويشاوندی.
پس، سرنوشت هر كس در گرو عمل خود اوست. (تفسير نور، ج۴، ص۱۱۲)
۵) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ …»
زن حضرت لوط ع، با او نجات نیافت و در زمره قوم لوط شد.
این تاکیدی است بر این واقعیت که حساب انسانها از هم جدا بدانیم، هرچند نسبت نزدیکی همچون زن و شوهری با هم داشته باشند: ممکن است کسی زن یک پیامبر الهی باشد، اما جهنمی باشد.
پس،
از طرفی حسابِ بستگانِ بزرگان را از حساب خودشان جدا كنيم [بدیِ نزدیکان آنها را به حسابِ خود آنها نگذاریم]
و از طرف دیگر نبايد موقعيّت و قداست كسی موجب توجيه خلافكاریهای بستگان او شود. (تفسير نور، ج۴، ص۱۱۲)
۶) «… إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ»
خداوند همسر لوط را در زمره همان مردم لواطکار و همجنسگرا معرفی کرد. با اینکه می دانیم که این زن، هیچگاه اقدام به رفتار همجسنگرایانه نکرده است.
(این مطلب در بسیاری از روایات تاکید شده که هیچ پیامبری نبوده که همسرش روابط جنسیی نامشروع داشته باشد؛ و علت برشمردن وی در زمره آن قوم، این بود که با آنان همدست بود؛ بدین معنا که اگر حضرت لوط ع کسی را به خانهاش میبرد، آنان را خبردار میکرد، چنانکه در مورد فرشتگان الهی که بر آنها وارد شدند، نیز همین کار را کرد؛ و این روایات، کاملا در راستای این آیه شریفه است که خداوند هیچگاه اجازه ازدواج زن ویا مرد بدکاره با مرد ویا زنی که پاکدامناند، نمی دهد: «الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ» (نور/۲۶)
این نشان میدهد که کسی که از همجنسگرایان دفاع میکند، نزد خداوند همانند آنهاست و اگر عذابی نازل شود، همراه آنان عذاب خواهد شد؛ چنانکه امیرالمومنین ع فرمود: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی راضی باشد، مانند کسی است که در آن کار همراه آنان وارد شده است.» (نهجالبلاغه، حکمت ۱۵۴)
(این مضمونی است که از اغلب اهل بیت ع روایت شده است چنانکه تنها در وسائل الشیعه (ج۱۶، ص۱۳۷-۱۴۳) در یک باب، ۱۷ حدیث با همین مضمون از پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار ع روایت شده است.)
ثمره اجتماعی
کسانی که از اقدام همجنسگرایی دفاع میکنند، طبق منطق قرآن کریم، در زمره همجنسبازان به حساب میآیند!
۷) «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ»
در این آیه، ابتدا از نجات خانواده حضرت لوط، به همراه او سخن گفت؛ سپس به نجات نیافتن همسر وی اشاره کرد؛ و البته بلافاصله تاکید نمود که همسر لوط هم طرفدار همجسنگرایان بود.
این نشان میدهد:
اولا بقیه اهل خانواده وی (که طبق روایات، دو دخترش بودند) نیز همفکر او بودند.
ثانیا زیستن در میان مردمان همجنسگرا، نهتنها بر پیامبران الهی بسیار سنگین و دشوار است، بلکه بر کسانی که همانند او فکر میکند نیز دشوار است؛ تا حدی که همان طور که رهایی از زندگی با آنان را برای پیامبرش به نجات دادنِ وی تعبیر میکند، همین تعبیر را برای همفکران وی نیز میآورد.
۸) «… امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ»
چرا همسر حضرت لوط ع را در زمره «غابرین» (برجای ماندگان)[۲] برشمرد؟
الف. «غابرین» به معنای «برجای ماندگان»، یعنی خود قوم لوط است؛ آنگاه از این جهت این تعبیر آمد که:
الف.۱. او در میان کسانی که از حضرت لوط تخلف ورزیدند باقی ماند. (مجمع البیان، ج۴، ص۶۸۵)
الف.۲. او در میان کسانی که در عذاب خدا گرفتار شدند، باقی ماند. (حسن و قتاده، به نقل از مجمع البیان، ج۴، ص۶۸۵) در واقع، این تعبیر، کنایه از هلاک شدنِ اوست (المیزان، ج۸، ص۱۸۵)
الف.۳. او هم در باطن خویش، همانند قوم لوط، کافر بود؛ و دلش با آنان بود. (تفسير الصافي، ج۲، ص۲۱۸)
تبصره
کافر بودن زن لوط در آیات قرآن به تصریح بیان شده است : «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» (تحریم/۱۰) اما نکته اساسی این است که توجه کنیم که تعبیر «کفر» در قرآن کریم، متفاوت از کاربرد این تعبیر در اصطلاح امروزی است. امروزه به هرکس که منکر خدا باشد کافر میگویند، در حالی که در قرآن کریم منافقان مصداق «الذین کفروا» میداند (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا؛ منافقون/۳) و در عین حال تاکید میکند که آنان نهتنها خدا را قبول دارند، بلکه اندکی هم به یاد خدا میافتند: « إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ … وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلا» (نساء/۱۴۲) در واقع، در منطق قرآن کریم، هرکس که حقیقتی از اصول دین را بفهمد با این حال بدان تن ندهد، کفر ورزیده است؛ و چنانکه قبلا اشاره شدمشکل قوم لوط هم این بوده است که به دعوت پیامبرشان درباره خودداری کردن از لواط کفر ورزیده، بر انجام این عمل اصرار ورزیدند.
ب. مقصود از «غابرین» در اینجا «کسانی که سنشان خیلی زیاد است و در میان نسلها باقی ماندهاند» باشد؛ یعنی صرفاً توصیفی از این زن، به عنوان یک زن سالخورده، که ربطی به نجات نیافتنش ندارد (یعنی: لوط و خانوادهاش نجات یافتند، جز زن او، که از زمره سالخوردگان بود)؛ چنانکه در جای دیگر تعبیر «عجوزاً فی الغابرین» را به کار برد که «عجوز» به فرد بسیار سالخورده میگویند. (ابوعبیده، به نقل از البحر المحیط، ج۵، ص۱۰۲)[۳]
تبصره
احتمال فوق، اگر به عنوان احتمالی که بخواهد معنای اول را نفی کند در نظر گرفته شود، اصلا قابل دفاع نیست؛ اما اگر از باب استعمال یک لفظ در چند معنا بخواهد قلمداد شود؛ یعنی خداوند با این تعبیر «غابرین» هم به ماندن این زن در میان هلاک شدگان اشاره کرده، و هم به سالخورده بودن این زن، میتواند احتمال قابل توجهی باشد؛ آنگاه شاید یکی از علل اشاره به سن او، این باشد که دلبستگی او را به قوم خویش نشان دهد؛ یعنی چهبسا خداوند با این تعبیر، به ریشه باقی ماندنِ وی در میان آن قوم بدکار نیز اشاره میکند: او سالیان سال با آنها زیسته، و دیگر زشتی کار آنان را نمیدید و نمیتوانست از آنان دل بکَنَد.
۹) «… كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ»
برای قوم «لوط» که همسر حضرت لوط هم بدانان ملحق شد، تعبیر «غابرین» به کار برد. چرا؟
الف. چون حضرت لوط و همفکرانش از میان این قوم رفتند و آن قوم ماندند و عذاب آنان را در برگرفت.
ب. چنانکه در نکات ادبی گذشت، «غابر» کسی است که بعد از اینکه همراهانش میروند، بر جای میماند. مسیر زندگی انسان، حرکتی به سوی خداوند است (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه؛ انشقاق/۶) و هر پیامبری از طرف خداوند آمده تا مردمش را همراه خویش به سوی خدا ببرد؛ و این در مورد حضرت لوط ع هم صادق است. او تمام کوشش خود را کرد که آنان دست از آن گناه شرمآور بردارند و با او سوی خدا بیایند؛ اما آنان دست برنداشتند، و او به رفتنش ادامه داد و اینان در موقعیتی که داشتند برجای ماندند تا عذاب خدا بدانان رسید.
ج. …
[۱] . اغلب قرائات کلمه آخر این آیه را به صورت «الْغابِرينَ» قرائت کردهاند؛ اما در برخی از قرائات شاذه، به صورت «الغُبُر» (که آن هم جمعِ مکسر «غابر» است) قرائت شده است. (معجم القرائات، ج۳، ص۱۰۱)
[۲] . در برخی تفاسیر، در ذیل آیه
[۳] . و قال أبو عبيدة: إِلَّا امْرَأَتَهُ اكتفى به في أنها لم تنج ثم ابتدأ وصفها بعد ذلك بصفة لا تتعلق بها النجاة و لا الهلكة و هي أنها كانت ممن أسن و بقي من عصره إلى عصر غيره فكانت غابرة أي متقدّمة في السن كما قال: إلا عجوزا في الغابرين إلى أن هلكت مع قومها انتهی.
بازدیدها: ۴۳۴
خیلی خوب و عالی بود.
و هنوز من در حال فکر کردن و بیان عمیق در خصوص این آیه شریفه قرآن هستم و از آن در عجبم.
و هنوز مطالبی در خود دارد که نیاز به تحقیقات بیشتری است.
منشکرم