۱۷ رمضان ۱۴۳۸
ترجمه
و خداوند کسانی را که کفر ورزیدند برگرداند با غیطشان که به هیچ مطلوبی نرسیدند و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد و خداوند همواره قوی و عزیز است.
نکات ترجمهای و نحوی
«غَیظ»
ماده «غیظ» در اصل به معنای سختیای است که از جانب دیگری به شخص برسد (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۰۵) و در استعمالات رایج، به معنای «غضب [خشم و عصبانیت] شدید» است که گویی حرارتی از درون تمام وجود آدمی را فراگیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۹).
در تفاوت آن با «غضب» گفتهاند که در مفهوم «غضب» نوعی تصمیم به ضرر زدن به دیگری هم نهفته است؛ لذا کلمه غیظ نسبت به خود به کار میرود (در فارسی هم میگوییم: از دست خودم غیظم گرفت) اما کلمه «غضب» در مورد خود به کار نمیرود (الفروق فی اللغة، ص۱۲۳) همچنین در غیظ «شدید بودن» و «درونی بودن» شرط است، اما غضب از این دو حیث اعم است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۹۹) به علاوه، گفتهاند غضب صرفا به معنای اراده انتقام و مجازات است، اما «غیظ» یک نوع هیجان درونی است که بویژه هنگام انتقام گرفتن به فوران درمیآید، و لذا، برخلاف غضب، در مورد خداوند به کار نمیرود. (المیزان، ج۴، ص۲۰)[۱]
«تَغَيُّظ» به معنای إظهار و آشکار کردن غيظ به کار میرود که غالبا با صدایی که شنیده شود همراه است (سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً؛ فرقان/۱۲)
از این ماده علاوه بر فعل و مصدر، اسم فاعل (غائظ) هم در قرآن کریم به کار رفته است (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ؛ شعراء/۵۵) که جمعا موارد استعمال این ماده و مشتقاتش در قرآن کریم ۱۱ مورد میباشد.
«بِغَيْظِهِمْ» = «بـ» (باء مصاحبت، به معنای «همراه با») + «غیظ» + «هم»
به لحاظ نحوی،این عبارت را عمدتا «حال» دانستهاند (به معنای مغیظین، در حالی که غیظ داشتند)، اما علاوه بر این، احتمالات دیگری را هم برای این عبارت میتوان در نظر گرفت، از جمله:
- «متعلق به کلمه محذوفی که آن کلمه، حال باشد: مانند متلبسین بغیظهم» (الجدول في إعراب القرآن، ج۲۱، ص۱۵۰)
- مفعول دوم برای «ردّ» (إعراب القرآن و بيانه، ج۷، ص۶۲۷)
«لَمْ يَنالُوا خَيْراً»
این عبارت غالبا حال دانستهاند، خواه حال دوم (إعراب القرآن و بيانه، ج۷، ص۶۲۷) یا حال برای ضمیر «هم» در «بغیظهم» که در این صورت، حال متداخل میشود (بغیظهم خودش حال است و آنگاه این کلمه هم حال برای جزیی از آن است) (البحر المحيط، ج۸، ص۴۶۹).
البته زمخشری این احتمال را هم مطرح کرده که آن را عطف بیان برای «حال» قبل و یا اساسا جمله استینافی (جملهای مستقل از جملات قبل) بگیریم (الكشاف، ج۳، ص۵۳۳)[۲]
اختلاف قرائت
در بسیاری از منابع اهل سنت (و برخی منابع شیعه) نقل شده است که ابنمسعود این آیه را به صورت «وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً» قرائت میکرده است.
در میان منابع اهل سنت میتوان به این آثار مراجعه کرد:
الاکمال فی رفع الارتیاب (سعد الملک)، ج۷، ص۵۳[۳]
تاریخ دمشق (ابنعساکر)، ج۴۲، ص۳۶۰[۴]
میزان الاعتدال (ذهبی)، ج۲، ص۳۸۰؛[۵]
مختصر تاریخ دمشق (ابنمنظور)، ج۱۸، ص۱۰[۶]؛
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (حاکم حسکانی)، ج۲، ص۷-۱۰.[۷]
الدر المنثور فى تفسير المأثور (سیوطی)، ج۵، ص۱۹۳[۸]
و در کتب شیعه میتوان به این آثار مراجعه کنید:
الإرشاد (مفید)، ج۱، ص۱۰۶[۹]
مجمع البيان، ج۸، ص۵۳۸[۱۰]
الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين عليه السلام على سائر البرية، (کراجکی، م۴۴۹) ص۶۵؛
كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۱، ص۳۱۷؛
كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين ع، ص۳۷۶؛
إرشاد القلوب (للديلمي)، ج۲، ص۲۴۵؛
نهج الحق و كشف الصدق، ص۱۹۹.
البته در نقل ابن شهرآشوب (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج۳، ص۱۳۴) [۱۱] و ظاهر کلام مرحوم طبرسی (مجمع البيان، ج۸، ص۵۵۰)[۱۲]، این قرائت علاوه بر ابنمسعود، توسط امام صادق ع نیز انجام میشده است.
شأن نزول
از ابنعباس در مورد این سخن خداوند که میفرماید «وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ: و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد» روایت شده است: خداوند مومنان را در جنگ خندق با علی بن ابیطالب کفایت کرد، آنگاه که وی عمرو بن عبد ودّ را به هلاکت رساند.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۱۰[۱۳]
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۳، ص۲۸۴
الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع (لابن شاذان القمي)، ص۱۲۹[۱۴]
این مطلب در کتب مختلف و با اسناد مختلف از صحابه دیگری مانند ابنمسعود[۱۵]، حذیفه[۱۶]، سلمان فارسی[۱۷] و خود امیرالمومنین ع[۱۸] نیز روایت شده است.[۱۹]
حدیث
۱) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
قطعا مبارزه حضرت علی ع با عمرو بن عبد ود در روز خندق از عمل [کل] امت من تا روز قیامت برتر است .
تاريخ بغداد (خطیب بغدادی) ج ۱۳، ص۱۹
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۱۴[۲۰]
تاریخ دمشق (ابنعساکر)، ج۵۰، ص۳۳۳
المستدرک (حاکم نیسابوری) ، ج۳،ص۳۲
مناقب آل أبي طالب ع، ج۳، ص۱۳۸[۲۱]
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد[۲۲]، ج۱۹، ص۶۰
أَخْبَرَنَا الطَّاهِرِيُّ حَدَّثَنَا لُؤْلُؤُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَيْصَرِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّصِيبِيُّ الصُّوفِيُّ- بِالْمَوْصِلِ- حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَدَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ الْحَنْظَلِيُّ حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ بِشْرٍ الْقُرَشِيُّ: عَنْ بَهْزِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
۲) عامر بن واثله میگوید:
در شورای شش نفرهای که عمر برای تعیین جانشین خود قرار داد، من جلوی درب ایستاده بودم و آنها در خانه بودند و شنیدم که حضرت علی ع میفرمود:
ابوبکر خلیفه تعیین کرد در حالی که من میدانستم که از او سزاوارترم، با این حال گوش دادم و مخالفت نکردم؛ و شما میخواهید الان عثمان را خلیفه کنید، دیگر گوش نمیدهم و اطاعتتان نمیکنم؛ عمر مرا در کنار پنج نفری قرار داده است و مرا ششمین آنها گذاشته که برای آنها هیچ فضل و برتریانسبت به خودم نمیبینم، آیا ما یکسانیم؟
به خدا سوگند با آنها محاجه میکنم با خصلتهایی که عرب و عجمشان و حتی مشرکان هم نمیتوانند یکی از آنها را انکار کنند:
شما را به خدا سوگند میدهم … [و شروع کردند به برشمردن فضائل خویش تا رسیدند به اینکه]
شما را به خدا سوگند میدهم: آیا در میان شما کسی هست که در موردش این آیه نازل شده باشد که: و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد با علی بن ابیطالب! آیا این در مورد غیر من بوده است؟
گفتند: نه! …
الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم، ص۳۳۳
حدّث أبو المظفّر عبد الواحد بن حمد بن محمّد بن شيدة المقرئ، قال:حدّثنا عبد الرزّاق بن عمر الطهراني، قال: حدّثنا أبو بكر أحمد بن موسى الحافظ، قال: حدّثنا أبو بكر أحمد بن محمّد بن أبي دارم، قال: حدّثنا المنذر بن محمّد، قال: حدّثني أبي، قال: حدّثني عمّي، قال: حدّثني أبي، عن أبان بن تغلب، عن عامر بن واثلة، قال: كنت على الباب يوم الشورى و عليّ عليه السّلام في البيت فسمعته يقول:
استخلف أبو بكر و أنا في نفسي أحقّ بها منه فسمعت و أطعت، و أنتم تريدون أن تستخلفوا عثمان إذن لا أسمع و لا اطيع، جعلني عمر في خمسة أنا سادسهم و لا يعرف لهم عليّ فضل، أ فنحن سواء؟ أما و اللّه لاحاجّنّهم بخصال لا تستطيع عربهم و لا عجمهم المعاهد منهم و المشرك أن ينكر منها خصلة واحدة.
ثمّ قال: انشدكم باللّه …
قال: انشدكم باللّه أمنكم من نزل فيه: وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ بعليّ بن أبي طالب هل تدرون ذلك غيري؟ قالوا: اللّهمّ لا.
۳) روزی که عمرو بن عبد ود مسلمانان را به مبارزه طلبید، همه مردم به خاطر اینکه از قدرت و صولت وی خبر داشتند از ترس پشت سر همدیگر مخفی میشدند؛ وقتی که دوباره مبارز طلبید، حضرت علی ع بلند شد و گفت:
من در مقابل او ظاهر میشوم.
رسول الله ص فرمود: این عمرو است!
گفت: بله، و من هم علی هستم!
پس پیامبر ص به او اذن داد که برود.
و چون حضرت علی ع به راه افتاد، پیامبر ص فرمود: کل ایمان در برابر کل کفر ظاهر شد.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۳، ص۲۶۱؛ كنز الفوائد، ج۱، ص: ۲۹۷؛ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج۱، ص۶۰
يوم دعا عمرو بن عبد ود المسلمين إلى المبارزة فأحجم الناس كلهم عنه لما علموا من بأسه و شدته ثم كرر النداء فقام علي ع فقال أنا أبرز إليه فقال له رسول الله ص إنه عمرو قال نعم و أنا علي فأمره بالخروج إليه فلما خَرَجَ قَالَ النَّبِيُّ ص:
بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ.[۲۳]
تدبر
۱) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً»
این آیه به همراه دو آیه قبل و بعدش در مقام جمعبندی جنگ احزاب است.
آیه قبل، ثمره این جنگ (به عنوان یک امتحان دشوار الهی) در درون جامعه دینی را نشان داد: اینکه تکلیف مومن و منافق معلوم میشود؛
در این آیه و آیه بعد، نسبت مسلمانان با دشمنان بیرونیشان معلوم میشود:
در این آیه تذکر میدهد که بالاخره خداوند هوای مومنان را داشت و احزاب مشرک، در حالی که همچنان غیظ و غضبشان باقی بود، ناکام برگشتند؛ و در آیه بعد سراغ این میرود که آن یهودیانی هم که پیمانشکنی کردند هم مغلوب مسلمانان شدند و اموالشان به غنیمت به مسلمانان رسید.
۲) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً»
جنگ احزاب موقعیتی بود که تمامی جهان مقابل اسلام در آن روز دست به دست هم دادند تا اسلام را زمین بزنند.
قرآن از شروع بحث، این واقعه را به عنوان یک نعمت الهی (آیه۹) و در عین حال، یک ابتلای شدید (آیه۱۱) مورد توجه قرار داد. سپس از موضعگیری منافقان و بیماردلان (آیه۱۲) و در مرتبه بعد از موضعگیری مومنان واقعی (آیه۲۲) سخن گفت و بیان موضعگیری هریک را از تلقی آنها از وعده الهی شروع کرد، که منافقان و بیماردلان این وعده را فریب میدانستند، و مومنان این را باور داشتند و ایمانشان افزون شد.
در این آیه نشان میدهد که وعده خدا در همین دنیا نیز محقق شد و خداوند بود که آن دشمنان قسمخورده را با همه غیظ و غضبی که داشتند ناکام گذاشت و خودش – با انسان مخلَصی به نام امیرالمومنین ع و لشکریانی از جنس باد و طوفان – کار جنگ را برعهده گرفت و مومنان را حتی از اینکه به جنگ بپردازند، بینیاز ساخت.
نکته تخصصی دینشناسی
خداوند از مومنان فقط یک چیز میخواهد: اینکه وعده خدا و رسول را باور کنند و مدل محاسباتی خود را، نه صرفاً بر اساس ظواهر مادی، بلکه بر اساس باور به خدایی قوی و شکستناپذیر، سامان دهند.
نصرت خدا چنان رسید که حتی نیاز نشد عموم مومنان دست به اسلحه ببرند و در میدان جنگ کشته دهند؛ با این حال، این بدان معنا نبود که دورهای بشدت در تنگنا قرار نگیرند.
جدی گرفتن این نکته، نهتنها به لحاظ ایمان شخصی، بلکه به لحاظ تحلیل جامعهشناختی چگونگی ایستادگی و پیشرفت یک جامعه بظاهر ضعیف، در مقابل قدرتهای جهانی نیز بسیار مفید است.
۳) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً»
دشمنان اسلام، غیظ و کینه اسلام و مسلمانان واقعی را در دل دارند، اما اگر مسلمانان واقعا مومن باشند، خداوند غیظ آنان را به خودشان برمیگرداند؛ و در مواجهه با اسلام و علیرغم هزینههایی که برای این مقابله متحمل میشوند، دست خالی برمیگردند.
ظاهرا با تکیه بر این آیه قرآنی بود که وقتی شهید بهشتی را از تهدیدات آمریکا تهدید کردند، گفت:
به آمریکا بگویید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
۴) «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً»
جامعهای که مومن باشد، در جنگ، روی قدرت و شکستناپذیری خدا حساب میکند و جامعهای که به خدا تکیه کند خدا او را کفایت میکند.
به تعبیر دیگر «سرچشمهى عزّت و قدرت مسلمين خداست » (تفسیر نور، ج۹، ص۳۵۰)
[۱] . الغيظ هيجان الطبع للانتقام بمشاهدة كثرة ما لا يرتضيه، بخلاف الغضب فهو إرادة الانتقام أو المجازاة، و لذلك يقال: غضب الله و لا يقال: اغتاظ
[۲] . البته ابوحیان با وی مخالفت کرده و گفته است: و لا يظهر كونها بيانا للأولى، و لا للاستئناف، لأنها تبقى كالمفلتة مما قبلها. (البحر المحيط، ج۸، ص۴۶۹).
[۳] . وفصل بن قاسم، روى عن سفيان عن زبيد عن مرة عن عبد الله أنه كان يقرأ وكفى الله المؤمنين القتال بعلي، رواه ابن النواب أبو الحسين عبيد الله بن أحمد بن يعقوب عن محمد بن الحسين الأشناني عن عباد بن يعقوب عنه قال الخطيب: نقلته من خط أبي عبد الله بن بكير وقد ضبطه الصاد المهملة وقد رواه جماعة بالضاد المعجمة وأظن الصحيح ذاك والله أعلم.
[۴] . أخبرنا أبو الفرج سعيد بن أبي الرجاء أنا منصور بن الحسين وأحمد بن محمود قالا أنا أبو بكر بن المقرئ نا إسماعيل بن عباد البصري نا عباد بن يعقوب نا الفضل بن القاسم عن سفيان الثوري عن زبيد عن مرة عن عبد الله أنه كان يقرأ ” وكفى الله المؤمنين القتال ” بعلي بن أبي طالب
[۵] . وقال ابن المقري: حدثنا إسماعيل بن عباد البصري، حدثنا عباد بن يعقوب، حدثنا الفضل بن القاسم، عن سفيان الثوري، عن زبيد، عن مرة، عن ابن مسعود – أنه كان يقرأ. وكفى الله المؤمنين القتال بعلى.
[۶] . وعن عبد الله أنه كان يقرأ ” وكفى الله المؤمنين القتال ” بعلي بن أبي طالب.
[۷] . مواردی که در متن ارائه شد را مستقیما ملاحظه کردم؛ اما محقق کتاب شواهد التنزیل (محمد باقر محمودی) در پاورقی همین صفحات فهرستی از منابع از کتب اهل سنت که این روایت در آنها ذکر شده ارائه نموده است که به ترتیب هر روایت و اسناد متخلفی که در آنها آمده بدین بیان است:
(۱) أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ التَّمِيمِيُّ وَ أَبُو بَكْرٍ السُّكَّرِيُّ، قَالا: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ الْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبَّادٍ الْبَصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الْقَاسِمِ، عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ عَنْ زُبَيْدٍ، عَنْ مُرَّةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ .
سندهای دیگر ایت روایت:
۱-َ رَوَاهُ أَيْضاً ابْنُ عَسَاكِرَ- فِي الْحَدِيثِ: (۹۲۷) مِنْ تَرْجَمَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تَارِيخِ دِمَشْقَ:ج ۲ ص ۴۲۰ ط ۲ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَرَجِ سَعِيدُ بْنُ أَبِي الرَّجَا [ءِ] أَنْبَأَنَا مَنْصُورُ بْنُ الْحُسَيْنِ، وَ أَحْمَدُ بْنُ مَحْمُودٍ، قَالا:أَنْبَأَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ الْمُقْرِي ..
۲- رَوَاهُ عَنْهُ الْكَنْجِيُّ فِي الْبَابِ (۶۲) مِنْ كِفَايَةِ الطَّالِبِ ص ۲۳۴ ثُمَّ قَالَ: وَ ذَكَرَهُ غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِ التَّفَاسِيرِ وَ السِّيَرِ. وَ ذَكَرَهُ مُحَقِّقُهُ فِي هَامِشِهِ عَنِ الدُّرِّ الْمَنْثُورِ: ج ۵- ۱۹۲.
۳- رَوَاهُ أَيْضاً الذَّهَبِيُّ فِي تَرْجَمَةِ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِيِّ مِنْ كِتَابِ مِيزَانِ الِاعْتِدَالِ: ج ۲ ص ۳۸۰ قَالَ: قَالَ ابْنُ الْمُقْرِئِ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبَّادٍ الْبَصْرِيُّ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الْقَاسِمِ …
۴- رَوَاهُ أَيْضاً عَنِ ابْنِ جِبَارَةَ الطَّبَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ عَنْ زُبَيْدٍ، عَنْ مُرَّةَ: عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ: «وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيٍّ».
۵- رَوَاهُ أَيْضاً الْبَحْرَانِيُّ فِي الْبَابِ (۱۶۹) مِنْ غَايَةِ الْمَرَامِ ص ۴۲۰ بِطَرِيقَيْنِ عَنِ الدَّيْلَمِيِّ وَ ابْنِ أَبِي الْحَدِيدِ، وَ آخَرِينَ، عَنْ كِتَابِ نُزُولِ الْقُرْآنِ فِي عَلِيٍّ- لِأَبِي نُعَيْمٍ- وَ لَكِنْ بِحَذْفِ السَّنَدِ فِيهَا جَمِيعاً.
۶- رَوَاهُ أَيْضاً أَبُو نُعَيْمٍ الْأَصْبَهَانِيُّ فِي كِتَابِهِ: «مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِي عَلِيٍّ»- كَمَا فِي الْحَدِيثِ: (۴۵) مِنْ كِتَابِ النُّورِ الْمُشْتَعِلِ ص ۱۷۱- ط ۱- قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ القمص [كَذَا] قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ [الْفَضْلُ بْنُ الْقَاسِمِ الْبَزَّازُ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ زُبَيْدٍ الْيَامِيِ] عَنْ مُرَّةَ [الْهَمْدَانِيِ]: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ (وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ).
(۲) أَخْبَرَنَاهُ أَبُو سَعْدِ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ الْكُهَيْلِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: أَخْبَرَنَا فَضْلُ بْنُ الْقَاسِمِ الْبَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ زُبَيْدٍ الْيَامِيِّ، عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ يَقْرَأُ: وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً .
سندهای دیگر این روایت در همین کتاب حاکم حسکانی
۱- و قال أبو أحمد بن عدي الحافظ الجرجاني حدثنا علي بن العباس قال: حدثنا عباد، به.
۲- و أخبرنا الحسين بن محمد الثقفي قراءة قال: أخبرنا الحسين بن محمد المقري قال: حدثنا أبو القاسم حفص بن عمر البزاز الأردبيلي قال: حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي قال: حدثنا عباد به.
۳- وَ رَوَاهُ أَيْضاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، زِيَادِ [بْنِ مُطَرِّفٍ] كَرِوَايَةِ مُرَّةَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْهُ.
(۳) أَخْبَرَنَاهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الشِّيرَازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ الْجَرْجَرَائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْبَصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْحِمَّانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى الْأَسْلَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمَّارُ بْنُ زُرَيْقٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زِيَادِ بْنِ مُطَرِّفٍ قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ يَقْرَأُ وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيٍّ وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً. و قال عمار و هي في مصحفه، كذلك رأيتها.
[۸] . و أخرج ابن أبى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر عن ابن مسعود رضى الله عنه أنه كان يقرأ هذا الحرف و كفى الله المؤمنين القتال بعلى بن أبى طالب
[۹] . وَ قَدْ رَوَى يُوسُفُ بْنُ كُلَيْبٍ عَنْ سُفْيَانَ عَنْ زُبَيْدٍ عَنْ مُرَّةَ وَ غَيْرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ: أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِيٍّ وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً
[۱۰] . عن الحاكم أبي القاسم أيضا بالإسناد عن سفيان الثوري عن زبيد الثاني عن مرة عن عبد الله بن مسعود قال كان يقرأ و كفى الله المؤمنين القتال بعلی
[۱۱] . ابْنُ مَسْعُودٍ وَ الصَّادِقُ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ قَتْلِهِ عَمْرَو بْنَ عَبْدَ وَدٍّ
[۱۲] . قيل بعلي بن أبي طالب (ع) و قتله عمرو بن عبد ود و كان ذلك سبب هزيمة القوم عن عبد الله بن مسعود و هو المروي عن أبي عبد الله (ع)
[۱۳] . وَ وَرَدَ فِي الْبَابِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَيْضاً قَرَأْتُ فِي التَّفْسِيرِ الْعَتِيقِ: حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ أَبِي سَعِيدٍ التَّغْلِبِيُّ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُقَاتِلٍ عَنِ الضَّحَّاكِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ قَالَ: كَفَاهُمُ اللَّهُ الْقِتَالَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِينَ قَتَلَ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ وُدٍّ.
[۱۴] . وَ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ بِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ.
محقق این کتاب در پاورقی همین کتاب گزارش کرده است که این شان نزول در کتب زیر از کتب اهل سنت آمده است.
تفسير البغوي: ۳/ ۱۸۳، تفسير الرازي: ۱۷/ ۲۰۱، تفسير الطبري: ۱۲/ ۱۰، تفسير القرطبي: ۹/ ۱۶، تذكرة الخواص: ۲۰، كفاية الطالب: ۲۳۴ و ۲۳۵، تفسير النيشابوري: ۱۲/ ۱۶، الدر المنثور:۳/ ۳۲۴، و ج ۵/ ۱۹۲، روح المعاني: ۱۲/ ۲۵، و ج ۲۱/ ۱۵۶، مناقب ابن المغازلي: ۲۷۰، شواهد التنزيل: ۱/ ۲۷۵- ۲۸۱، و ج ۲/ ۳ و ص ۲۰۳، فرائد السمطين: ۱/ ۳۳۸، شرح النهج: ۱/ ۲۰۸ و ج ۲/ ۲۳۶، النور المشتعل: ۱۰۶ و ۱۷۲، ينابيع المودة: ۷۴ و ۹۴ و ۹۵ و ۹۹ و ۱۰۱، ميزان الأعتدال: ۲/ ۱۷.
[۱۵] . «وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ» أي مباشرة القتال بما أنزل الله على المشركين من الريح الشديدة الباردة التي أزعجتهم عن أماكنهم و بما أرسل من الملائكة و بما قذف في قلوبهم من الرعب و قيل بعلي بن أبي طالب (ع) و قتله عمرو بن عبد ود و كان ذلك سبب هزيمة القوم عن عبد الله بن مسعود و هو المروي عن أبي عبد الله (ع) (مجمع البيان، ج۸، ص۵۵۰)
[۱۶] . الْحَاكِمُ الْوَالِدُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ بِبَغْدَادَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ طَارِقٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ حُذَيْفَةَ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْخَنْدَقِ عَبَرَ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ، حَتَّى جَاءَ فَوَقَعَ عَلَى عَسْكَرِ النَّبِيِّ ص فَنَادَى الْبِرَازَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى عَمْرٍو فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ قَامَ فَقَالَ [لَهُ] النَّبِيُّ: اجْلِسْ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص: أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى عَمْرٍو فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ. فَقَامَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ فَقَالَ: أَنَا لَهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ: اجْلِسْ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص لِأَصْحَابِهِ: أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى عَمْرٍو فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ، فَقَامَ عَلِيٌّ فَقَالَ: أَنَا لَهُ. فَدَعَاهُ النَّبِيُّ ص فَقَالَ: إِنَّهُ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ. قَالَ: وَ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَأَلْبَسَهُ دِرْعَهُ ذَاتَ الْفُضُولِ وَ أَعْطَاهُ سَيْفَهُ ذَا الْفَقَارِ وَ عَمَّمَهُ بِعِمَامَتِهِ السَّحَابِ عَلَى رَأْسِهِ تِسْعَةَ أَكْوَارٍ- ثُمَّ قَالَ لَهُ: تَقَدَّمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ص لَمَّا وَلَّى: اللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ- وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ. فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى عَمْرٍو فَقَالَ: مَنْ أَنْتَ فَقَالَ عَمْرٌو: مَا ظَنَنْتُ أَنِّي أَقِفُ مَوْقِفاً أُجْهَلُ فِيهِ، أَنَا عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ، فَمَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: الْغُلَامُ الَّذِي كُنْتُ أَرَاكَ فِي حَجْرِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: نَعَمْ- قَالَ: إِنَّ أَبَاكَ كَانَ لِي صَدِيقاً وَ أَنَا أَكْرَهُ أَنْ أَقْتُلَكَ.
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: لَكِنِّي لَا أَكْرَهُ أَنْ أَقْتُلَكَ، بَلَغَنِي أَنَّكَ تَعَلَّقْتَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ وَ عَاهَدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- أَنْ لَا يُخَيِّرَكَ رَجُلٌ بَيْنَ ثَلَاثِ خِلَالٍ إِلَّا اخْتَرْتَ مِنْهَا خَلَّةً قَالَ: صَدَقُوا. قَالَ إِمَّا أَنْ تَرْجِعَ مِنْ حَيْثُ جِئْتَ، قَالَ: لَا تَحَدَّثُ بِهَا قُرَيْشٌ. قَالَ: أَوْ تَدْخُلَ فِي دِينِنَا- فَيَكُونَ لَكَ مَا لَنَا وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْنَا، قَالَ وَ لَا هَذِهِ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ فَأَنْتَ فَارِسٌ وَ أَنَا رَاجِلٌ فَنَزَلَ عَنْ فَرَسِهِ- وَ قَالَ: مَا لَقِيتُ مِنْ أَحَدٍ مَا لَقِيتُ مِنْ هَذَا الْغُلَامِ!!! ثُمَّ ضَرَبَ وَجْهَ فَرَسِهِ فَأَدْبَرَتْ، ثُمَّ أَقْبَلَ إِلَى عَلِيٍّ، وَ كَانَ رَجُلًا طَوِيلًا- يُدَاوِي دَبَرَ الْبَعِيرَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ- وَ كَانَ عَلِيٌّ فِي تُرَابٍ دَقٍ لَا يَثْبُتُ قَدَمَاهُ عَلَيْهِ، فَجَعَلَ عَلِيٌّ يَنْكُصُ إِلَى وَرَائِهِ يَطْلُبُ جَلَداً مِنَ الْأَرْضِ- يُثْبِتُ قَدَمَيْهِ وَ يَعْلُوهُ عَمْرٌو بِالسَّيْفِ وَ كَانَ فِي دِرْعِ عَمْرٍو قِصَرٌ- فَلَمَّا تَشَاكَّ بِالضَّرْبَةِ تَلَقَّاهَا عَلِيٌّ بِالتُّرْسِ- فَلَحِقَ ذُبَابُ السَّيْفِ فِي رَأْسِ عَلِيٍّ، حَتَّى قَطَعَتْ تِسْعَةَ أَكْوَارٍ- حَتَّى خَطَّ السَّيْفُ فِي رَأْسِ عَلِيٍّ، وَ تَسَيَّفَ عَلِيٌّ رِجْلَيْهِ بِالسَّيْفِ مِنْ أَسْفَلَ- فَوَقَعَ عَلَى قَفَاهُ فَثَارَتْ بَيْنَهُمَا عَجَاجَةٌ فَسُمِعَ عَلِيٌّ يُكَبِّرُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَتَلَهُ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ- فَكَانَ أَوَّلَ مَنِ ابْتَدَرَ الْعَجَاجَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَإِذَا عَلِيٌّ يَمْسَحُ سَيْفَهُ بِدِرْعِ عَمْرٍو، فَكَبَّرَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَهُ. فَحَزَّ عَلِيٌّ رَأْسَهُ- ثُمَّ أَقْبَلَ يَخْطُرُ فِي مِشْيَتِهِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا عَلِيُّ إِنَّ هَذِهِ مِشْيَةٌ يَكْرَهُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا فِي هَذَا الْمَوْضِعِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ: مَا مَنَعَكَ مِنْ سَلَبِهِ فَقَدْ كَانَ ذَا سَلَبٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ: إِنَّهُ تَلَقَّانِي بِعَوْرَتِهِ- فَقَالَ النَّبِيُّ ص: أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَلَوْ وُزِنَ الْيَوْمَ عَمَلُكَ- بِعَمَلِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ- وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَبْقَ بَيْتٌ مِنْ بُيُوتِ الْمُشْرِكِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ وَهْنٌ بِقَتْلِ عَمْرٍو، وَ لَمْ يَبْقَ بَيْتٌ مِنْ بُيُوتِ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرٍو. (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۱۰-۱۲)
[۱۷] . و قال صالح بن ميثم، عن زاذان بن سلمان الفارسي رضى اللّه عنه أنّه قال: كنّا جلوسا عند النبيّ صلّى اللّه عليه و آله في مسجده بعد قدومه من حجّة الوداع، … فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: أ لا اخبرك يا أخا بني عامر عن فضل عليّ بفضيلة ثانية؟ قال: بلى يا نبيّ اللّه انّي احبّ أن أسمع ذلك في من أحبّه اللّه و رسوله. قال له: غزتنا الأحزاب من قريش و من ظاهرهم علينا من قبائل العرب، و المشركون يومئذ كما قال اللّه تعالى: إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ فتلا عليه السّلام الى قوله عزّ و جلّ: وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً ففضّ اللّه بيد عليّ عليه السّلام المشركين و حصد شوكتهم و قتل عمرا فارسهم، و كفى اللّه المؤمنين القتال، و كان للّه يومئذ جندان عليّ و الريح، فضرب بهما وجوه المشركين و ردّهم على أعقابهم ما نالوا خيرا، و هبط عليّ بقية اليوم جبرائيل عليه السّلام فقال: يا أحمد إنّ اللّه تعالى يقرئ عليك السلام و يقول لك: إنّي افترضت الصلاة على عبادي فوضعتها عن العليل الذي لا يستطيعها، و افترضت الزكاة فوضعتها عن المقلّ، و افترضت الصوم فوضعته عن المريض و المسافر، و افترضت الحجّ فوضعته عن المعدم و عن من لم يجد السبيل إليه، و افترضت حبّ عليّ بن أبي طالب و مودّته على أهل السماوات و الأرض فلم أعذر في حبّه أحدا من أمّتك، فمن أحبّه فبحبّي و حبّك احبّه، و من ابغضه فببغضي و بغضك ابغضه. ثمّ قال صلّى اللّه عليه و آله: أولا اخبرك له بمنقبة ثالثة؟… (الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم، ص۳۲۳)
[۱۸] . وَ أَخْبَرَنَا الْحَاكِمُ الْوَالِدُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: حَدَّثَنِي يُوسُفُ بْنُ كُلَيْبٍ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الثَّقَفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: خَرَجَ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ مُعْلِماً- مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ فَأَتَوْا نُقْرَةً مِنْ نُقَرِ الْخَنْدَقِ فَأَقْحَمُوا خَيْلَهُمْ فَعَبَرُوهُ وَ أَتَوُا النَّبِيَّ ص وَ دَعَا عَمْرٌو الْبِرَازَ فَنَهَضْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا عَلِيُّ إِنَّهُ عَمْرٌو. قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنِّي عَلِيٌّ!! فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ وَ دَعَوْتُ بِدُعَاءٍ عَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُمَّ بِكَ أَصُولُ وَ بِكَ أَجُولُ وَ بِكَ أَدْرَأُ فِي نَحْرِهِ فَنَازَلْتُهُ وَ ثَارَ الْعَجَاجُ- فَضَرَبَنِي ضَرْبَةً فِي رَأْسِي فَعَمِلَتْ- فَضَرَبْتُهُ فَجَنْدَلْتُهُ وَ وَلَّتْ خَيْلُهُ مُنْهَزِمَةً. (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۱۳)
ابن عقدة، قال: حدّثنا الحسن بن عليّ بن بزيع، قال: حدّثني يوسف بن كليب المسعودي، قال: حدّثني سعيد بن عمرو بن سعيد الثقفي، قال: حدّثني عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علي، عن أبيه عن جدّه، عن عليّ، قال: خرج عمرو بن عبد ود يوم الخندق معلما مع جماعة من قريش، فأتوا نقرة من نقر الخندق، فأقحموا خيلهم فعبروه، و أتوا النبيّ صلى اللّه عليه و آله و دعا عمرو البراز، فنهضت إليه، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: «يا عليّ إنّه عمرو». قلت: يا رسول اللّه و إنّي عليّ!! فخرجت إليه و دعوت بدعاء علّمنيه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: «اللّهم بك أصول، و بك أجول، و بك أدرأ في نحره». فنازلته و ثار العجاج، فضربني ضربة في رأسي، فعملت فضربته فجندلته و ولّت خيله منهزمة (فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص۲۰۸-۲۰۹)
[۱۹] . این مطلب در زیارتهای امیرالمومنین ع که توسط امامان شیعه روایت شده است بارها تاکید شده مثلا:
زيارة اخرى لأمير المؤمنين صلوات الله عليه زَارَ بِهَا الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي سَابِعَ عَشَرَ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ- وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وُلِدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ عَلَّمَهَا لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ، قَال …
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ بِهِ فِي يَوْمِ الْأَحْزَابِ،
أَخْبَرَنِي بِهَذِهِ الزِّيَارَةِ الشَّرِيفُ الْأَجَلُّ الْعَالِمُ أبي [أَبُو] جَعْفَرٍ مُحَمَّدٌ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الْحَمْدِ النَّحْوِيِّ، رَفَعَ الْحَدِيثَ عَنِ الْفَقِيهِ الْعَسْكَرِيِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي شُهُورِ سَنَةِ إِحْدَى وَ سَبْعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ. (المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص۲۰۸)
وَ أَخْبَرَنِي الْفَقِيهُ الْأَجَلُّ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِيلَ الْقُمِّيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ الْفَقِيهِ الْعِمَادِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ الطَّبَرِيِّ، عَنْ أَبِي عَلِيٍّ، عَنْ وَالِدِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَيْهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِيِّ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ، عَنْ أَبِيهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ زَارَ بِهَا فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ فِي السَّنَةِ الَّتِي أَشْخَصَهُ الْمُعْتَصِمُ…
وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً فَقَتَلْتَ عَمْرَوهُمْ وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ، وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزا (المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص۲۶۴)
[۲۰] وی سند مطلب را این گونه شروع میکند: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعْدٍ السَّعْدِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ غَيْرَ مَرَّةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ لُؤْلُؤُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَيْصَرِيُ بِبَغْدَادَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ سِتِّينَ. محقق این کتاب موارد زیر را هم به عنوان سند مطلب نقل کرده است که چون مستقیما مراجعه نکردم در متن نیاوردم:
وَ رَوَاهُ الرَّازِيُّ بِتَقْدِيمٍ وَ تَأْخِيرٍ فِي تَفْسِيرِ سُورَةِ الْقَدْرِ مِنْ تَفْسِيرِهِ.
وَ رَوَاهُ أَيْضاً الْخُوَارِزْمِيُّ فِي الْفَصْلِ (۹) مِنْ مَنَاقِبِهِ ص ۵۸، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الْحَافِظُ أَبُو الْفَتْحِ عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ الْحَسَنِ الْبَاقَرْحِيُّ [قَالَ]: أَخْبَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الحوني قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْوَاحِدِيِّ [قَالَ:] أَخْبَرَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ السَّعْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي لُؤْلُؤٌ الْقَيْصَرِيُّ.
وَ رَوَاهُ السَّرَوِيُّ- نَقْلًا عَنِ الْوَاقِدِيِّ وَ الْخُوَارِزْمِيِّ- فِي عُنْوَانِ: «قِتَالِ عَلِيٍّ يَوْمَ الْأَحْزَابِ» مِنْ كِتَابِ مَنَاقِبِ آلِ أَبِي طَالِبٍ: ج ۲ ص ۳۲۶ ط الْغَرِيِّ.
وَ أَيْضاً ذَكَرَ الْإِرْبِلِيُّ مَا فِي مَعْنَاهُ فِي غَزْوَةِ الْأَحْزَابِ مِنْ كِتَابِ كَشْفِ الْغُمَّةِ: ج ۱، ص ۲۰۵.
وَ رَوَاهُ أَيْضاً عَنْ مَنَاقِبِ الْخُوَارِزْمِيِّ وَ كِتَابِ الْأَوَائِلِ لِأَبِي هِلَالٍ الْعَسْكَرِيِّ السَّيِّدُ عَلِيُّ بْنُ طَاوُسٍ فِي أَوَاسِطِ الْبَابِ الثَّانِي مِنْ كِتَابِ سَعْدِ السُّعُودِ، ص ۱۳۹.
وَ رَوَاهُ أَيْضاً الْحَمُوئِيُّ فِي الْبَابِ: (۴۹) فِي الْحَدِيثِ (۲۰۸) مِنْ كِتَابِ فَرَائِدِ السِّمْطَيْنِ ج ۱، ص ۲۵۵ قَالَ: أَنْبَأَنِي شَيْخُنَا عَمْرُو بْنُ الْمُوَفَّقِ، عَنِ الْمُؤَيَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُقْرِي إِذْناً، عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُوَارِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ النَّيْسَابُورِيِّ الْمُفَسِّرِ، قَالَ أَنْبَأَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ حَمْدَانَ السَّعْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا لُؤْلُؤٌ الْقَصْرِيُّ [كَذَا] إلخ وَ رَوَاهُ أَيْضاً [عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بِشْرٍ الْقُرَشِيِّ … [مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْخُزَاعِيُّ فِي الْحَدِيثِ (۱۲) مِنْ أَرْبَعِينِهِ.
وَ الْحَدِيثُ يَجِدُهُ الطَّالِبُ فِي السِّيرَةِ الْحَلَبِيَّةِ فِي ج ۲ مِنْهُ ص ۳۴۹ وَ فِي كِتَابِ الْمَوَاقِفِ ج ۳ ص ۲۷۶ وَ فِي كِتَابِ هِدَايَةِ الْمُرْتَابِ ص ۱۴۸، وَ فِي كِتَابِ كَنْزِ الْعُمَّالِ: ج ۶ ص ۱۵۸، ط ۱.
رَوَاهُ عَنْهُمْ جَمِيعاً وَ عَنِ الْحَاكِمِ فِي الْمُسْتَدْرَكِ الْعَلَّامَةُ الْأَمِينِيُّ فِي كِتَابِ الْغَدِيرِ: ج ۷ ص ۲۰۶ ط بيروت.
أَقُولُ: وَ الْحَدِيثُ ذَكَرَهُ أَيْضاً الْمَجْلِسِيُّ عَنْ مَصَادِرَ فِي الْبَابِ: (۷۰) مِنْ فَضَائِلِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبِحَارِ: ج ۹: ۳۹ ط ۲ ص ۱- ۴ عَنْ مَصَادِرَ.
[۲۱] . الْوَاقِدِيُّ وَ الْخَطِيبُ الْخُوَارِزْمِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السَّعْدِيِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بَهْرَمِ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدَ وَدٍّ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
[۲۲] .البته عبارت وی بدین صورت است: فَأَمَّا الْخَرْجَةُ الَّتِي خَرَجَهَا [عَلِيٌ] يَوْمَ الْخَنْدَقِ إِلَى عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ فَإِنَّهَا أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُقَالَ: جَلِيلَةٌ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُقَالَ عَظِيمَةٌ، وَ مَا هِيَ إِلَّا كَمَا قَالَ شَيْخُنَا أَبُو الْهُذَيْلِ وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ: أَيُّمَا أَعْظَمُ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمْ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا ابْنَ أَخِي وَ اللَّهِ لَمُبَارَزَةُ عَلِيٍّ عَمْراً يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ أَعْمَالَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ طَاعَاتِهِمْ كُلَّهَا وَ تُرْبِي عَلَيْهَا فَضْلًا عَنْ أَبِي بَكْرٍ وَحْدَهُ.
[۲۳] . برخی روایات در شرح این واقعه بدین قرار است:
فألبسه رسول الله ص درعه ذات الفضول و أعطاه سيفه ذا الفقار و عممه عمامة السحاب على رأسه تسعة أكوار ثم قال له تقدم فقال لما ولى: اللهم احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه قال ابن إسحاق فمشى إليه و هو يقول:
لا تعجلن فقد أتاك مجيب صوتك غير عاجز
ذو نية و بصيرة و الصدق منجى كل فائز
إني لأرجو أن أقيم عليك نائحة الجنائز
من ضربة نجلاء يبقى ذكرها عند الهزاهز
قال له عمرو من أنت قال أنا علي قال ابن عبد مناف فقال أنا علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف فقال غيرك يا ابن أخي من أعمامك من هو أسن منك فإني أكره أن أهرق دمك فقال علي (ع) لكني و الله ما أكره أن أهرق دمك فغضب و نزل و سل سيفه كأنه شعلة نار ثم أقبل نحو علي مغضبا فاستقبله علي بدرقته فضربه عمرو بالدرقة فقدها و أثبت فيها السيف و أصاب رأسه فشجه و ضربه علي على حبل العاتق فسقط و في رواية حذيفة و تسيف على رجليه بالسيف من أسفل فوقع على قفاه و ثارت بينهما عجاجة فسمع علي يكبر فقال رسول الله ص قتله و الذي نفسي بيده فكان أول من ابتدر العجاج عمر بن الخطاب فإذا علي يمسح سيفه بدرع عمرو فكبر عمر بن الخطاب و قال يا رسول الله قتله فَحَزَّ عَلِيٌّ رَأْسَهُ وَ أَقْبَلَ نَحْوَ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَجْهُهُ يَتَهَلَّلُ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: هَلَّا اسْتَلَبْتَهُ دِرْعَهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ لِلْعَرَبِ دِرْعٌ خَيْرٌ مِنْهَا! فَقَالَ: ضَرَبْتُهُ فاتَّقَانِي بِسَوْأَتِهِ فَاسْتَحْيَيْتُ ابْنَ عَمِّي أَنْ أَسْتَلِبَهُ!!! قَالَ حُذَيْفَةُ: فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَلَوْ وُزِنَ الْيَوْمَ عَمَلُكَ بِعَمَلِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَبْقَ بَيْتٌ مِنْ بُيُوتِ الْمُشْرِكِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ وَهْنٌ بِقَتْلِ عَمْرٍو، وَ لَمْ يَبْقَ بَيْتٌ مِنْ بُيُوتِ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرٍو. (مجمع البيان، ج۸، ص۵۳۸)
وَ قَدْ رَوَى قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَارُونَ الْعَبْدِيُّ عَنْ رَبِيعَةَ السَّعْدِيِّ قَالَ: أَتَيْتُ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ فَقُلْتُ لَهُ يَا بَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّنَا لَنَتَحَدَّثُ عَنْ عَلِيٍّ ع وَ مَنَاقِبِهِ فَيَقُولُ لَنَا أَهْلُ الْبَصْرَةِ إِنَّكُمْ تُفْرِطُونَ فِي عَلِيٍّ فَهَلْ أَنْتَ مُحَدِّثِي بِحَدِيثٍ فِيهِ. فَقَالَ حُذَيْفَةُ يَا رَبِيعَةُ وَ مَا تَسْأَلُنِي عَنْ عَلِيٍّ ع وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ وُضِعَ جَمِيعُ أَعْمَالِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ فِي كِفَّةِ الْمِيزَانِ مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ وُضِعَ عَمَلُ عَلِيٍّ فِي الْكِفَّةِ الْأُخْرَى لَرَجَحَ عَمَلُ عَلِيٍّ عَلَى جَمِيعِ أَعْمَالِهِمْ. فَقَالَ رَبِيعَةُ هَذَا الَّذِي لَا يُقَامُ لَهُ وَ لَا يُقْعَدُ . فَقَالَ حُذَيْفَةُ يَا لُكَعُ وَ كَيْفَ لَا يُحْمَلُ وَ أَيْنَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ حُذَيْفَةُ وَ جَمِيعُ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ يَوْمَ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ وَ قَدْ دَعَا إِلَى الْمُبَارَزَةِ فَأَحْجَمَ النَّاسُ كُلُّهُمْ مَا خَلَا عَلِيّاً ع فَإِنَّهُ بَرَزَ إِلَيْهِ فَقَتَلَهُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ الَّذِي نَفْسُ حُذَيْفَةَ بِيَدِهِ لَعَمَلُهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ أَعْمَالِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۱۰۳)
وَ رَوَى يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع عَمْراً أَقْبَلَ نَحْوَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَجْهُهُ يَتَهَلَّلُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ هَلَّا سَلَبْتَهُ يَا عَلِيُّ دِرْعَهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ تَكُونُ لِلْعَرَبِ دِرْعٌ مِثْلُهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي اسْتَحَيْتُ أَنْ أَكْشِفَ عَنْ سَوْأَةِ ابْنِ عَمِّي. (الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۱۰۳)
وَ رَوَى عَمْرُو بْنُ الْأَزْهَرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ: أَنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا قَتَلَ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ وُدٍّ احْتَزَّ رَأْسَهُ وَ حَمَلَهُ فَأَلْقَاهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَبَّلَا رَأْسَ عَلِيٍ ع (الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۱۰۳)
این روایت هم درباره این آیه قابل تامل است:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْحَنْظَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُعْفِيُّ عَنْ حَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَعَنَ أَبَا سُفْيَانَ فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ فِي كُلِّهِنَّ لَا يَسْتَطِيعُ إِلَّا أَنْ يَلْعَنَهُ… وَ الرَّابِعَةُ يَوْمَ الْخَنْدَقِ يَوْمَ جَاءَ أَبُو سُفْيَانَ فِي جَمْعِ قُرَيْشٍ فَرَدَّهُمُ اللَّهُ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقُرْآنِ آيَتَيْنِ فِي سُورَةِ الْأَحْزَابِ فَسَمَّى أَبَا سُفْيَانَ وَ أَصْحَابَهُ كُفَّاراً وَ مُعَاوِيَةُ مُشْرِكٌ عَدُوٌّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه …(الخصال، ج۲، ص۳۹۸)
بازدیدها: ۴۴