ترجمه
آنها را به [نام] پدرانشان بخوانید که این از نظر خدا عادلانهتر است؛ و اگر پدرانشان را نمیشناسید، پس برادران شما در دین هستند و موالیان شما؛ و بر شما باکی نیست در جایی که در نسبت دادن به خطا رفتید، لیکن در جایی که دلهای شما عمد داشته است [جای مواخذه دارد] ؛ و خداوند بسیار آمرزنده و رحیم بوده است.
حدیث[۱]
۱) از امام کاظم ع روایتی نقل شده است که حضرت درباره خمس توضیحاتی میدهند از جمله اینکه به سادات خمس داده میشود نه صدقه؛ تا به اینجا میرسند که میفرمایند:
و کسی که مادرش از بنیهاشم باشد هرچند پدرش از سائر قریش هم باشد، باز صدقات [= زکات] بر او جایز است و هیچ سهمی در خمس ندارد؛ چرا که خداوند متعال میفرماید: «آنها را به پدرانشان بخوانید [= منسوب کنید]»
الكافي، ج۱، ص۵۴۰؛ عوالي اللئالي العزيزية، ج۳، ص۱۲۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع [أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع] قَالَ: … وَ مَنْ كَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ أَبُوهُ مِنْ سَائِرِ قُرَيْشٍ فَإِنَّ الصَّدَقَاتِ تَحِلُّ لَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مِنَ الْخُمُسِ شَيْءٌ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ»…
۲) از رسول خدا ص روایت شده است که فرمودند:
صدقه بر من و اهل بیت من جایز نیست؛
خداوند لعنت کند کسی را که [خود را] به غیر پدرش ممنسوب کند؛
و خداوند لعنت کند کسی که [خود را] به غیر از موالیاش منسوب کند؛
فرزند برای شوهر رسمی است؛ و کسی که ادعای فرزندِ شخص دیگری را میکند [درواقع، ادعا میکند که با زن او رابطه داشته و بچه، از آنِ اوست] سنگسار میشود…
[درباره مقصود از «منسوب کردن خود به غیر موالی» در این روایتی که در بسیاری از کتب اهل سنت هم آمده، برداشت اولیه این است که منظور، غلامی است که صاحب خود را شخص دیگری غیر از صاحب اصلی معرفی کند؛ اما برخی گفتهاند مقصود دقیقتر، کسی است که به ولایت کسانی که واقعا بر وی ولایت دارند (یعنی اهل بیت ع) تن ندهد، و خود را تحت ولایت و حکومت غیر آنها قرار دهد (روضة المتقين، ج۱۲، ص۱۵۰)]
شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج۱، ص۲۲۸و ۲۷۷؛ مجمع البيان، ج۸، ص۵۲۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۵، ص۱۷۷
عن زيد بن أرقم و البراء بن عازب، إنهما قالا: سمعنا أن النبي صلّى اللّه عليه و آله يقول:
إن الصدقة لا تحل لي و لا لأهل بيتي، لعن اللّه مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ، و لعن اللّه مَن انْتَمَى إِلَى غَيْرِ مَوَالِيهِ، الولد للفراش و للعاهر الحجر…
۳) سوالاتی به صورت مکتوب خدمت امام رضا ع ارسال شد. امام ع پاسخ دادند؛ یکی از پاسخها این بود:
و اما علت اینکه تصرف در مال فرزند برای پدر حلال است اما برای فرزند چنین حقی نیست، آن است که فرزند «هدیه [الهی]» به والد است که خداوند متعال میفرماید: «به هر کس بخواهد دختر هدیه میکند و به هرکس بخواهد پسر میبخشد» به علاوه که او را به مؤونه وی میگیرند [موظف به ادای مؤونه وی است]، کوچک باشد یا بزرگ؛ و به او منسوب است و به [نام] او خوانده میشود که خداوند متعال میفرماید: «آنها را به [نام] پدرانشان بخوانید که این نزد خدا عادلانهتر است» و به خاطر این سخن پیامبر ص که «تو و داراییات از آنِ پدرت هستی»؛ ولی مادر این گونه نیست، از مال فرزند جز به اذن خود فرزند یا اذن پدر برندارد زیرا پدر را به نفقه فرزند میگیرند [موظف به ادای نفقه فرزند است] اما زن را به نفقه فرزندش نمیگیرند.
علل الشرائع، ج۲، ص۵۲۴؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۹۶
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عُمَيْرُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ
عِلَّةُ تَحْلِيلِ مَالِ الْوَلَدِ لِلْوَالِدِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِلْوَلَدِ لِأَنَّ الْوَلَدَ مَوْهُوبٌ لِلْوَالِدِ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ مَعَ أَنَّهُ الْمَأْخُوذُ بِمَئُونَتِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً وَ الْمَنْسُوبُ إِلَيْهِ وَ الْمَدْعُوُّ لَهُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَوْلِ النَّبِيِّ ص أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ وَ لَيْسَ الْوَالِدَةُ كَذَلِكَ لَا تَأْخُذْ مِنْ مَالِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ أَوْ بِإِذْنِ الْأَبِ لِأَنَّ الْأَبَ مَأْخُوذٌ بِنَفَقَةِ الْوَلَدِ وَ لَا تُؤْخَذُ الْمَرْأَةُ بِنَفَقَةِ وَلَدِهَا.
۴) از امام صادق ع روایت شده است:
شش چیز از این امت برداشته شد [= در شش مورد، این امت مواخذه نمیشود]
اشتباه،
فراموشی،
آنچه بدان مجبور شده باشند،
آنچه که نمیدانند،
آنچه که توانش را ندارند، و
آنچه که بدان مضطر شده باشند.
النوادر(للأشعري)، ص۷۴
عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
وُضِعَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سِتٌّ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ.[۲]
تدبر
۱) «وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ … وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»
باید مراقب حرف دهانتان باشید و هر حرفی را نزنید؛ ولی اگر غیرعامدانه حرفی از دهانتان در رفت، زیاد عیبی ندارد؛ توبه کنید که خدا بخشنده است. خدا به آنچه در دلتان میگذرد و عمداً میگویید بیشتر اهمیت میدهد. (ایستاده در باد، ص۱۱۲)
ثمره اجتماعی
در آیه قبل، صریحا برخی از رسوم را به چالش کشید و گفت اینها فقط حرفی بر دهان آنهاست. در این آیه، پس از اینکه ابتدا باب بهانهجوییها را سد کرد (توضیح در تدبر۴ خواهد آمد)، میگوید اگر این حرفها غیرعامدانه از دهانتان خارج شد، خدا سخت نمیگیرد. گویی از شدت و حدت آیه قبل در مقام اجرا میکاهد.
اینها نشان میدهد «ماهیت دین یک حقیقتی است مستمر، که باید آرام آرام در مراحل گوناگون در جامعه مستقر شود. خیلی اوقات جامعه توان هضم یک تفکر عمیق را ندارد و باید ملاحظه شرایط را کرد». (ایستاده در باد، ص۱۱۲) آداب و رسوم نادرست را باید کنار گذاشت، اما در مراحل کنار زدن آنها، باید بین جایی که عامدانه به تکرار آن برمیگردند و جایی که تعمدی در کار نبوده، تفاوت گذاشت.
۲) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»
اینکه فرزندخوانده را به پدر واقعیاش منسوب کنیم، نه به پدرخوانده، اقتضای عدالت است. یعنی چه؟
الف. یعنی روابط و پیوندهای خانوادگی را نباید صرفا در افق قرارداد و توافق قلمداد کرد. رابطه پدر- فرزندی یک وضعیتی واقعی دارد که اگر آن وضعیت در جای خود قرار بگیرد، عدالت حاصل شده (عدالت قرار دادن هر چیز در جای خود است)؛ و صرف اینکه دو نفر دلشان بخواهد و راضی باشند که خود را پدر و فرزند قلمداد کنند، برای اینکه رابطه آنها را به عنوان پدر- فرزندی به رسمیت بشناسیم کافی نیست. این دستور (که فرزندخوانده را به پدر واقعیاش منسوب کنید) مبتنی بر خلقت و نحوه وجود واقعی انسانهاست و آثار حقیقی دارند و نباید آنها را صرفا بر اساس دلخواهها تغییر داد. (اقتباس از ایستاده در باد، ص۱۱۳-۱۱۴)
ب. یعنی درک خود از عدل و قسط را ارتقا دهیم و آن را منحصر در روابط اقتصادی و سیاسی نبینیم؛ حتی اینکه چه کسی را به نام چه کسی بخوانیم هم مسالهای است که بر اساس معیار واقعی قسط و عدل میتوان دربارهاش سخن گفت.
ج. …
۳) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»
منظور از «اقسط» چیست؟ چرا از صیغه افعل تفضیل استفاده کرد. مگر عدالتتر هم داریم؟ اگر عدالت است که هست و اگر نیست، نیست. پس عدالتتر یعنی چه؟
الف. صیغه افعل، همواره در معنای تفضیل نیست. بلکه اینجا این صیغه برای تاکید بر عدالت (خیلی عادلانه بودن) به کار رفته است. (کنزالدقائق، ج۱۰، ص۳۱۸)[۳]
ب. تفضیل در اینجا چهبسا به معنای قرب وبعد از عدالت است؛ یعنی چنین کنید که این کار به تحقق عدالت نزدیکتر است. در واقع، عدالت یک وضعیت کلان است که دارای ابعاد متنوعی است و با انجام کارهای گوناگون کمکم به آن نزدیک میشویم؛ یعنی میخواهد بگوید فکر نکنید این یک کار بتنهایی عدالت محقق میکند؛ بلکه این یک عنصری است در مسیر عدالت، که شما را به عدالت نزدیکتر میکند.
ج. عدالت واقعا یک مطلب ایستا و همه یا هیچ نیست؛ بلکه یک وضعیت پویا و دارای مراتب است؛ لذا واقعا میتوان از عدالت، و عدالتتر سخن گفت.
د. …
۴) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ … فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ»
اسلام وقتی دستوری میدهد باب بهانهجوییها را هم میبندد:
در بسیاری از موارد، وقتی کسی را به فرزندی قبول میکنند که پدر و مادر واقعیاش معلوم نیست. لذا بعد از اینکه دستور داد که پسرخواندهها را به پدران واقعیشان منسوب کنید، فرمود که اگر پدرانشان را هم نمیشناسید، آنها را برادر دینی خود بخوانید، نه بیش از این.
۵) «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ»
مسلمانان در جامعه اسلامی برادران دینی همدیگرند، حتی با کسانی که – اصطلاحا – «بچه سرراهی» هستند و پدرانشان معلوم نیست!
۶) «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ»
مقصود از «موالی» چیست؟
الف. منظور مومنانی است که تحت ولایت یک دین هستند (المیزان، ج۱۶، ص۲۷۶) (نزدیک به همان معنای برادران دینی)
ب. یکی از معانی «موالی» پسرعموها است؛ یعنی میخواهد بگویدآنها پسران شما نیستند اما برادران دینی و همانند پسرعموهایتاناند. (زجاج، به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۵۲۸)
ب. مقصود همپیمانان دینیای است که یاری آنها واجب است. (مجمعالبیان، ج۸، ص۵۲۸)
ج. منظور آزادشدگان توسط شخص است که انسان نسبت به آنها اصطلاحاً «ولای عتق»[۴] دارد. (از این جهت که بسیاری از این فرزندخواندهها غلامهایی بودند که شخص وی را میخرید و آزادش میکرد و به فرزندخواندگی میگرفت؛ شبیه خود زید بن حارثه؛ در واقع میخواهد بگوید آن مقدار رابطهای که بین شما و او برقرار شد در همان حد است که آزادش کردید، نه اینکه واقعا فرزند شما شده باشد.)
د. …
۷) «وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ»
جایی که انسان بر اثر اشتباه مرتکب کاری میشود گناهکار نیست؛ گناه در جایی است که تعمدی در کار باشد. (حدیث۴)
نکته تفسیری:
با اینکه این آیه در سیاق بحثهای مربوط به پسرخواندگی آمده، اما سیاق دلالت آیه را محدود نمیسازد و لذا بسیاری از فقها در ابواب مختلف فقهی، (مثلا در احکام حج یا اجرای حد) وقتی میخواهند درباره اینکه کسی که اشتباه کرده، مواخذه نمیشود، دلیل بیاورند، یکی از ادلهشان همین آیه است.
۸) «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»
وقتی از کسی خطایی سر میزند و تعمدی نداشته است، این گونه نیست که نیست که مطلقا هیچ چیزی متوجه وی نباشد، و چشمپوشی از خطای وی، حق او باشد؛ بلکه چون خدا غفور و رحیم است، از این خطایش درمیگذرد.
ثمره اخلاقی
جایی که خطا منجر به حقالناس شود، شخص اگرچه از آن جهت که تعمد نداشته، گناهکار نیست؛ اما به خاطر تضییع حقی که انجام داده، مسئول است؛ و اگر جبران نکند، از این پس گناهکار خواهد شد. مثلا اگر کسی با اتومبیلش بدون اینکه تعمدی داشته باشد با اتومبیلی که در کنار خیابان پارک شده، تصادف کرد، بهخودی خود گناهکار نیست. اما اگر به جبران خسارتی که زده اقدام نکند، از آن پس گناهکار خواهد بود و این حقالناس را باید ادا کند.
[۱] . شاید بتوان مطلب زیر را به نحوی به شأن نزول آیه مرتبط دانست؛ اما حق این است که بیش از اینکه ش”أن نزول باشد، شأنی است که با نزول آیه در جامعه رعایت شد:
الفصل الرابع في ذكر مواليه و مولياته و جواريه: أَمَّا مَوَالِيهِ فَزِيدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ كَانَ لِخَدِيجَةَ اشْتَرَاهُ لَهَا حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ بِسُوقِ عُكَاظَ بِأَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ فَوَهَبَتْهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بَعْدَ أَنْ تَزَوَّجَهَا فَأَعْتَقَتْهُ فَزَوَّجَهُ أُمَّ أَيْمَنَ فَوَلَدَتْ لَهُ أُسَامَةَ وَ تَبَنَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَكَانَ يُدْعَى زَيْدَ بْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ. (إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۱۴۶)
[۲] . این روایات هم نزدیک به همین مضمون است با اندکی بیش و کم:
عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عُفِيَ عَنْ أُمَّتِي ثَلَاثٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ الِاسْتِكْرَاهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ فِيهَا رَابِعَةٌ وَ مَا لَا يُطِيقُون (النوادر(للأشعري)، ص۷۴)
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي أَرْبَعُ خِصَالٍ خَطَأُهَا وَ نِسْيَانُهَا وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ قَوْلُهُ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ. (الكافي، ج۲، ص۴۶۳)
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ. (الكافي، ج۲، ص۴۶۳)
[۳] . و «أقسط» أفعل تفضيل، قصد به الزّيادة مطلقا. من القسط، بمعنى: العدل. و معناه: البالغ في الصّدق
[۴] . یکی از اقسام ولایت کسی بر دیگری در اسلام، ولای عتق است که حتی بر ولایت شوهر بر همسر برتری دارد؛ یعنی مثلا اگر زن و شوهری هر دو کنیز و غلام بودند و زن آزاد شد، به خاطر برخورداری از ولای عتق، دیگر الزام ندارد تحت ولایت شوهرش باشد و میتواند از او جدا شود. به این حدیث دقت کنید: وَ ذَكَرَ أَنَّ بَرِيرَةَ كَانَتْ عِنْدَ زَوْجٍ لَهَا وَ هِيَ مَمْلُوكَةٌ فَاشْتَرَتْهَا عَائِشَةُ فَأَعْتَقَتْهَا فَخَيَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَقِرَّ عِنْدَ زَوْجِهَا وَ إِنْ شَاءَتْ فَارَقَتْهُ وَ كَانَ مَوَالِيهَا الَّذِينَ بَاعُوهَا اشْتَرَطُوا عَلَى عَائِشَةَ أَنَّ لَهُمْ وَلَاءَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَلَاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ (الكافي، ج۵، ص۴۸۶) از دیگر ثمرت ولای عتق این است که اگر غلامی که آزاد شده بمیرد و وارثی نداشته باشد، شخصی که وی را آزاد کرده از او ارث میبرد. در واقع، با آزاد کردن وی، در زمره نزدیکترین شخص بعد از خویشاوندانش قرار گرفته است.
بازدیدها: ۱۶