ترجمه
ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو جلباب [= چادر یا روسری]هایشان را به خود نزدیکتر کنند [آن را به حالت رها نگه ندارند]. این کار [به احتیاط] نزدیکتر است تا [به حیا و عفت] شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، ؛ و خداوند همواره بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است.
نکات ترجمه
«جَلاَبِیبِ»
گفتهاند ماده «جلب» بر دو معنای مختلف دلالت دارد: یکی به معنای سوق دادن ویا چیزی را از جایی به جای دیگر آوردن [که در فارسی هم «جلب کردن» به معنای احضار کردن و آوردن کسی به دادگاه»به کار میرود]، که وقتی با حرف «علی» متعدی میشود به معنای حرکت دادن همراه با قهر و خشم است (وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ: با سواره و پیادهات بر آنها بتاز؛ إسراء/۶۴)
و دیگری به اینکه چیزی روی چیز دیگری را بپوشاند، چنانکه «جُلبة» قشر و لایهای است که وقتی جراحتی خوب میشود، روی محل زخم مشاهده میشود، و به لباس هم از این جهت که بدن را میپوشاند «جلباب» گفته میشود (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۴۶۹؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹)
«جلابیب» جمعِ «جلباب» است که از ماده «جلب» در معنای دومش گرفته شده است. برطبق آنچنان عموم مفسران در طول تاریخ و نیز عموم لغتشناسان توضیح دادهاند: خمار و جلباب، پارچههایی بوده که زنان به صورت آزاد روی سر خود میانداختهاند؛ خمار[۱] اندازه کوچکتری داشته (شبیه روسریهای امروزی) که قرآن کریم در مورد آن میفرماید: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ: و روسریهای خود را باید بر گریبان خویش زنند؛ نور/۳۱» یعنی با خمارها، گریبانهارا هم بپوشانید، یعنی اکنون که بالا و پشت سر شما پوشیده شده، جلوی گردن و سینهتان را هم بپوشانید؛ ولی جلباب اندازه بزرگتری داشته، که برخی آن را در حد رداء و چادر (الملحفة: پارچهای که تمام بدن را میپوشانده است) دانسته؛ و برخی آن را بین چادر (الملحفة) و خمار (روسری) دانستهاند که از بالای سر تا کمر را شامل میشده است[۲]؛ قرآن کریم در این آیه در مورد آن تأکید میکند که آن را به صورت رها روی سرتان نیندازید، بلکه آن را به خود نزدیک کنید (به تعبیر امروزی، حجابتان را محکم کنید، نه شل و وارفته که دائما کنار رود). (كتاب العين، ج، ص۱۳۲؛ النهاية، ج، ص۲۸۳؛ شمس العلوم، ج، ص۱۱۳۹؛ لسان العرب، ج، ص۲۷۲؛ مجمع البحرين، ج، ص۲۳؛ الفائق في غريب الحديث، ج، ص۱۹۹؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۸۱؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۹۹).[۳]
«مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»
حرف «مِن» اصطلاحاً «مِن» تبعیض» است، یعنی «قسمتی از جلبابهایشان»؛ که این دو معنی میتواند داشته باشد؛ یکبار بدین معناست که علاوه بر خِمار [روسری]، از پوششهایی که حالت جلباب [چادرمانند] و فراگیرتر دارد هم استفاده کنند؛ دوم اینکه قسمتی از جلباب و چادری که دارند را به خود محکم بگیرند، هرچند قسمتهای دیگری از آن خود به خود به حالت رها خواهد بود [یعنی این گونه نباشد که پوششی به تن کنند کل پوشش را به کل بدن خود کاملا بچسبانند] (الكشاف، ج۳، ص۵۶۰)
شأن نزول
درباره شأن نزول این آیه گفتهاند:
زنان به مسجد میآمدند و پشت سر رسول الله نماز میخواندند؛ و هنگامی که هوا تاریک میشد و آنها برای نمازهای مغرب و عشاء و نماز صبح به مسجد میآمدند برخی از جوانان لاابالی در راه آنها مینشستند و آنها را اذیت میکردند و متعرض آنان میشدند و خداوند این را نازل فرمود که:
ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو جلباب [= چادر یا روسری]هایشان را به خود نزدیکتر کنند [آن را به حالت رها نگه ندارند]. این کار [به احتیاط] نزدیکتر است تا [به حیا و عفت] شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، ؛ و خداوند همواره بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است. [۴]
تفسير القمي، ج۲، ص۱۹۶[۵]؛ أسباب نزول القرآن[۶] (الواحدي)، ص۳۷۷ [۷]
حدیث
۱) از امام صادق ع سوال شد: زن چه مقدار از زیباییاش را می تواند آشکار کند؟
فرمودند: وجه [= صورت] و کفین [= دو دست تا مچ].
قرب الإسناد، ص۸۲
هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ: قَالَ: وَ سَمِعْتُ جَعْفَراً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ سُئِلَ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ مِنْ زِينَتِهَا قَالَ: «الْوَجْهَ وَ الْكَفَّيْنِ»
۲) از امام کاظم سوال شد درباره دختری که به بلوغ نرسیده است که چه موقع در برابر نامحرم میتواند سرش را نپوشاند و نیز از چه زمانی برای نماز خواندن پوشاندن سرش واجب میشود؟
فرمودند: تا زمانی که نماز خواندن بر او حرام نشده است [کنایه از ورود در عادت ماهانه زنان] میتواند سرش را نپوشاند.
الكافي، ج۵، ص۵۳۳
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الْجَارِيَةِ الَّتِي لَمْ تُدْرِكْ مَتَى يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُغَطِّيَ رَأْسَهَا مِمَّنْ لَيْسَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ مَحْرَمٌ وَ مَتَى يَجِبُ عَلَيْهَا أَنْ تُقَنِّعَ رَأْسَهَا لِلصَّلَاةِ؟
قَالَ لَا تُغَطِّي رَأْسَهَا حَتَّى تَحْرُمَ عَلَيْهَا الصَّلَاة.
۳) محمد بن سنان در نامهای از امام رضا ع سوالاتی کرده بود که امام به وی پاسخ داد. در فرازی از این پاسخ مکتوب آمده است:
نگاه به موهای زنانی که ازدواج کرده یا هنوز ازدواج نکردهاند [یعنی به سن بلوغ رسیدهاند] حرام است به خاطر هیجانی که در مردان ایجاد میکند و این هیجانی است که ره به فساد میبرد و شخص را وارد میکند در آنچه برایش حلال و پسندیده نیست؛ و همچنینی است آنچه مانند موها باشد [= هر آرایش و زینتی که جلب توجه کند]؛ مگر آنچه خداوند فرمود: «مگر بازنشستگان از زنان [= زنان سالخورده] که امیدی به نکاح ندارند [= مورد رغبت مردان قرار نمیگیرند] که بر آنان گناهی نیست اگر فروگذارند لباسشان را» (نور/۶۰) یعنی جلباب (چادر) را، و اشکالی ندارد که به موهای امثال آنها نگاه شود. (نور/۶۰)
و از امام صادق ع درباره عبارت « فروگذارند آن لباسشان را» (نور/۶۰) روایت شده است:
یعنی جلباب (چادر) و خِمار (روسری)، که زنان سالخورده میتوانند آنها را کنار بگذارند.
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ الرِّضَا ع كَتَبَ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ:
حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَى شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأَزْوَاجِ وَ غَيْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَهْيِيجِ الرِّجَالِ وَ مَا يَدْعُو التَّهْيِيجُ إِلَى الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِيمَا لَا يَحِلُّ وَ لَا يحمل [يَجْمُلُ] وَ كَذَلِكَ مَا أَشْبَهَ الشُّعُورَ إِلَّا الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ الْجِلْبَابِ[۸] وَ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ مِثْلِهِنَّ. (علل الشرائع، ج۲، ص۵۶۵؛ عيون أخبار الرضا ع، ج۲، ص۹۷)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ- أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ قَالَ الْجِلْبَابَ وَ الْخِمَارَ إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مُسِنَّةً. (الكافي، ج۵، ص۵۲۲)
تدبر
۱) «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»
خداوند به پیامبرش دستور میدهد که از زنان بخواهد که حجابشان را کامل کنند تا بدین وسیله در جامعه به عنوان فردی پاکدامن شناخته شوند تا کسی درصدد آزار آنان برنیاید و همگان مشمول غفران و رحمت الهی قرار گیرند.
نکته تخصصی جامعهشناختی
خداوند در حیوانات جنس مذکر و مونث را متفاوت، و نیازمند به همدیگر آفریده، و در آنها غریزه جنسی را به عنوان عاملی برای کشش به سوی همدیگر قرار داده است تا این کشش، انگیزهای برای زندگی مشترک بین آنان ایجاد کند و بدین سان نسل آن حیوان باقی بماند.
تا اینجا انسان هم همانند سایر حیوانات است اما به نظر میرسد مهمترین تفاوت انسان و حیوان این است که انسان با ظرفیتی عظیم آفریده شده است؛ و در عین حال برخوردار از اختیار است و اینکه این ظرفیت را چگونه فعال کند به تصمیم خودش بستگی دارد.
این تفاوت عظیم موجب میشود که حتی غریزیترین رفتارهای انسان هم رنگ و بوی فرهنگی پیدا کند؛ بدین ترتیب انسان غریزه جنسی خود را میتواند در در کنار سایر نیازهای وجودی خود، و در یک مکانیسم منسجم و معین (به نام ازدواج) مدیریت نماید؛ و میتواند آن را کاملا کنار بگذارد و رهبانیت در پیش بگیرد؛ و میتواند این غریزه را محور فعالیتهایش قرار دهد و هر طور و در هر زمان و در ارتباط با هرکس که دلش خواست آن را اشباع کند.
واضح است که عقل و وحی راه اول را پیشنهاد میکنند؛ و این هم واضح است که بسیاری از افراد، هوای نفسشان را بر دعوت عقل و وحی ترجیح میدهند و راه سوم، را در پیش میگیرند.
اسلام به عنوان دینی که برای زندگی اجتماعی انسانها هم برنامه دارد، میکوشد مانع شود از اینکه گروه سوم – اگر هم در خلوت هر کاری میکنند- در عرصه اجتماعی، زندگی گروه اول و دوم را به آسیب بکشانند؛ و برای این کار تمهیداتی اندیشیده، که حکم پوشش زنان («حجاب» اصطلاحی) یکی از آن تمهیدات است. حکم حجاب، هم به نفع تثبیت خانوادههاست، چرا که با محدود کردن زنان شهوتران، لذتی که مرد میتواند از دیدن زن ببرد، محدود به همسرش میشود و این لذت شدید، پیوند عاطفی آنها را شدیدتر میکند؛ و از طرف دیگر، برای حفظ خود زنان از مردان شهوتران است؛ زیرا مردان شهوتران هم در درجه اول سراغ زنانی میروند که او هم حاضر به این کار باشد، اما زنی که حجابش را کامل کند، با حجاب خود عفیف و باحیا بودن خود را اعلام میکند و در واقع، با پوشش خود، به مردان شهوتران اعلام میکند که: من آنکه شما میخواهید نیستم.
تبصره
توجه شود که حجاب،
اولا تنها یک راهکار در میان دهها راهکار اسلام برای تقویت خانواده است؛ و لذا حل همه مشکلات خانواده را نباید صرفا از حجاب انتظار داشت؛
و ثانیا حجاب تنها یک راهکار برای حفظ زنان پاکدامن از مزاحمتهای مردان شهوتران است؛ چون به هر حال اندک مردان شهوترانی نیز هستند که جز با اجرای قاطعانه و شدید قانون نمیتوان جلوی آنها را گرفت.
۲) «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»
در شأن نزول این آیه گفتهاند که به خاطر مزاحمتی بوده که جوانان مدینه برای زنان ایجاد میکردهاند.
تاملی جامعهشناختی
در حالی که پیامبر زنده است، درون جامعه اسلامی و در شهر مدینه، به زنان تعرض میشود، و طبق برخی نقلها حتی متعرض زنان خود پیامبر ص هم میشدند.
از همینجا می توان فهمید که اصلاح فرهنگی یک جامعه، چه کار صعب و دشواری است. (ایستاده در باد، ص۴۹۴)
۲) «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»
به پیامبر دستور داده شد که امر به پوشش زنان را از همسران و دختران خود آغاز کند.
چرا؟
الف. در امر به معروف، اوّل از خودىها شروع كنيم سپس ديگران. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
ب. نگاه قرآن یک نگاه اجرایی است، هرچند این قانون برای همگان وضع شده، اما برای بهتر پیاده شدنش از پیامبر خواسته میشود اجرای آن را از کسانی که به او نزدیکترند شروع کند. (ایستاده در باد، ص۴۹۵)
۳) «یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ»
یکی از کارکردهای حجاب، نوعی تشخص و تمایز زنان به عفیف بودن است که باعث میشود تا حدود زیادی افراد از آنها دست بردارند. (ایستاده در باد، ص۴۹۵)
و سرچشمهى بسيارى از مزاحمتهاى هوسبازان نسبت به زنان و دختران، نوع پوشش خود آنهاست. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
۴) «یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ»
پوشيدن لباسى كه معرّف شخصيّت زن براى تأمين عفّت و آبرو باشد، لازم است.
و بلکه، نوع لباس مردم در جامعه، مىتواند معرّف شخصيّت، مكتب و هدف آنها باشد. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
تاملی جامعهشناختی درباره نقش لباس در فرهنگ بشری
بسیاری ممکن است گمان کنند مهمترین کارکرد لباس، حفظ بدن انسان از سرما و گرما و آسیبهای جسمانی است؛ در حالی که کارکرد فرهنگی و نمادین لباس بسیار بسیار بیشتر است؛ بویژه که لباس (= پوششی مصنوعی برای بدن که ساختن آن نیازمند فکر و زحمت است) یکی از ممیزههای انسانی است که در هیچ حیوانی یافت نمیشود.
تاثیر نمادین پوشش در زندگی انسانها، و تاثیر آن در تثبیت یا تضعیف یک فرهنگ بقدری زیاد است که:
از طرفی، استعمارگران برای تغییر هویت اسلامی جامعه ایران، اولین گام بسیار موثر در اسلامزدایی ایران را کشف حجاب (به همراه متحدالشکل کردن لباسها بر اساس یک الگوی غربی، و نه یک الگوی بومی) دانستند، و شاهدیم که علیرغم اینکه سالها در دوره قاجار در تضعیف فرهنگ اسلامی در ایران تلاش نمودند، اما در دوره ۵۰ ساله پهلوی شاید دهها برابر کل دوره قاجار در این زمینه موفق شدند؛
و از طرف دیگر، علیرغم همه شعارهای خود در زمینه آزادی، بشدت در مقابل حجاب دختران در بسیاری از کشورهای خود ایستادگی میکنند و زنان باحجاب را از انواع حقوق اجتماعی محروم میکنند.
۵) «یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»
چرا فرمود: «مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» «از» جلبابهایشان را به خود نزدیکتر کنند؛ و نفرمود «یدْنینَ عَلَیهِنَّ جَلاَبِیبِهِنَّ»؟
الف. یعنی قسمتی از جلباب و چادری که بر سر دارند را به خود محکم بگیرند، هرچند قسمتهای دیگری از آن خود به خود به حالت رها خواهد بود (الكشاف، ج۳، ص۵۶۰؛ تفسير الصافي، ج۴، ص۲۰۳) یعنی این گونه نباشد که پوششی به تن کنند که کل پوشش را به کل بدن خود کاملا بچسبانند. یعنی چهبسا به این نحو تعبیر کرد که علاوه بر اصل پوشاندن، به نحوی ضرورت چسبان نبودن لباس را هم گوشزد کند.
ب. یعنی علاوه بر خِمار [روسری]، از پوششهایی که حالت جلباب [چادرمانند] و فراگیرتر دارد هم استفاده کنند (الكشاف، ج۳، ص۵۶۰)
ج. …
۶) «يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ»
بهانه به دست بيماردلان و مزاحمان عفّت عمومى ندهيد.
در آيات قبل هشدار به اذيّت كنندگان بود، در اين آيه تكليف اذيّت شوندگان را مطرح مىكند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
۷) «يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ»
رفت و آمد زنان در خارج از منزل، با حفظ عفّت عمومى مانعى ندارد. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
۸) «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»
چرا این آیه (حکم وجوب حجاب زنان) را با تعبیر غفور و رحیم بودن خدا به پایان برد؟
الف. میخواهد بیان کند که بدحجابىهاى گذشته قابل عفو است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۰۰)
ب. میخواهد بگوید حکم حجاب، ناشی از غفران و رحمت الهی است؛ یعنی چون جامعه از گناه دور میشود، عملا مشمول مغفرت خدا شده؛ و چون نظام خانواده تقویت میگردد، عملا مشمول رحمت الهی میشود.
ج. …
۹) «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»
تذکر تاریخی
در برخی کتابها درباره شأن نزول آیه چنین گفته شده که جوانان مدینه متعرض زنان میشدند و وقتی مورد اعتراض قرار میگرفتند، میگفتند که ما فکر کردیم اینان کنیزان هستند؛ و خدا برای اینکه زنان کنیز از زنان آزاد تشخیص داده شوند، این حد از حجاب را بر آنان واجب کرد.
متاسفانه، این روایت ناصحیح از تاریخ، مستمسک عدهای از بهاصطلاح روشنفکران قرار گرفته که بگویند اساساً حکم حجاب برای تفکیک زنان کنیز و آزاد بوده، و امروزه که چنین تفکیکی بیمعنی است، پس ضرورتی ندارد!
در پاسخ باید گفت:
اولا در بسیاری از نقلهای تاریخی در شأن نزول این آیه، چنین چیزی وجود ندارد؛ (همانند آنچه در بخش «شأن نزول» اشاره شد) و در متن آیه نیز نهتنها هیچ سخنی از کنیز و آزاد نیست؛ بلکه هیچ قرینهای حتی در آیات قبل و بعد وجود ندارد که «یعرفن»را «به عنوان زن آزاد شناخته شوند» بتوان قلمداد کرد.
ثانیا لازمه این سخن آن است که اسلام ایجاد مزاحمت برای زنان کنیز را بیاشکال بداند و صرفا متعرض زنان آزاد شدن را ممنوع بداند، که نهتنها هیچ سند تاریخیای بر چنین توهمی وجود ندارد، بلکه بوضوح خلاف منطق اسلام است؛ آیا اسلامی که حتی به اربابان اجازه نمیدهد کنیزان پاکدامن خود را برای کسب درآمد در اختیار این و آن قرار دهند (نور/۳۳)، با قرار دادن چنین حکمی، عملا مزاحمت برای کنیزان را مُجاز اعلام میکند؟!!!
تکمله
بعید نیست که عمر اولین کسی باشد که این برداشت را رایج کرده و با توجه به تاثیری که در بعدیها داشته، بعد از او دیگران هم خواستهاند این برداشت را توجیه کنند؛ بویژه که نقلهای متعددی هست که وی در دوره حکومت خود حجاب را به زور از سر کنیزان برمیداشت و میگفت شما باید از زنان آزاد بدین وسیله متمایز شوید (مثلا الدرالمنثور، ج۵، ص۲۲۱-۲۲۲) و همین موجب گردیده که بسیاری از فقهای اهل سنت، فتوا به حرمت حجاب سر برای کنیزان دهند! مطلبی که نهتنها هیچگاه در سیره اهل بیت مورد تایید قرار نگرفت، بلکه حتی توسط ابوبکر هم سابقه ندارد و در منابع اهل سنت هم روایتی یافت نشد که از قول پیامبر ص چنین دستوری صادر شده باشد.
دقت در دو نکته در مورد این نقلهای تاریخی چهبسا نشان دهد که مطلبی به طور دیگری بوده که بعدا دچار اشتباه شدهاند. یکی اینکه اغلب نقلها این واقعه تعرض جوانان به کنیزان را مقدمه نزول آیه میدانند، نه نتیجه آن؛ و دوم اینکه در برخی نقلها آمده است که شبها، هم این جوانان لاابالی در گوشه و خیابان راه میافتادند، و هم فقیران که میدانستند برخی زنان آزاد به آنها کمک میکنند؛ آنگاه این افراد لاابالی وقتی زنی با پوشش میدیدند میگفتند این زن آزاد است و سراغش نرویم؛ و وقتی بدون پوشش کافی میدیدند میگفتند این کنیز است و سراغش برویم، و بعد آیه نازل شد. (مثلا تفسیر سدی، به نقل الدرالمنثور، ج۵، ص۲۲۲)[۹] اگر چنین باشد در واقع، این آیه میگوید همه زنان حجابشان را کامل کنند تا کسی مورد تعرض واقع نشود.
[۱]. برای مشاهده اقوال برخی از معروفترین لغتشناسان و مفسران درباره معنای ارائه شده از کلمه «خمار»، ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۸؛ لسان العرب، ج، ص۲۵۷؛ المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج، ص۱۸۱؛ مجمع البحرين، ج، ص۲۹۱؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج، ص۳۶۶؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج، ص۱۲۹.
[۲] . البته از ظاهر کلمات معدودی از اهل لغت برمیآید که گویی آن را همانند خمار و در همان اندازه دانستهاند؛ مانند: مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج، ص۳۷۴.
[۳] . در بسیاری از این کتب لغت، برای باز کردن معنای بهتر این کلمه به این حدیث امیرالمومنین ع اشاره کردهاند که «من أحبّنا أهل البيت فليعدّ للفقر جِلْبَاباً» استفاده حضرت امیر از این کلمه برای بیان مقصود خود، از مویداتی است برای ترجیح اینکه جلباب را به معنای پوششی که تمام بدن را در برمیگیرد بدانیم؛ و در مجموع در ادبیات احادیث، استفاده استعارهای از کلمه «جلباب» در تعابیری مانند «جلباب حیاء» (مَنْ أَلْقَى جِلْبَابَ الْحَيَاءِ لَا غِيبَةَ لَهُ؛ تحفالعقول، ص۴۵) یا جلباب الدین (حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّين؛ نهجالبلاغه، خطبه۴) جِلْبَابُ الْمَسْكَنَةِ الْحِرْص (تحفالعقول، ص۹۰) جلباب ذلت (قَدْ أُلْبِسُوا جِلْبَابَ الذِّلَّة؛ الغیبة للطوسی، ص۲۶۶) جلباب غفلت (نهجالبلاغه، خطبه۱۵۳) و نیز تعابیری مانند الْيَقِينُ جِلْبَابُ الْأَكْيَاسِ؛ الْخَوْفُ جِلْبَابُ الْعَارِفِينَ، مَنْ تَعَرَّى عَنِ الْوَرَعِ ادَّرَعَ جِلْبَابَ الْعَار؛ مَنْ ارْتَوَى مِنْ مَشْرَبِ الْعِلْمِ تَجَلْبَبَ جِلْبَابَ الْحِلْم (تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص۶۱ و ۱۹۱ و ۲۷۰ و ۲۸۶) همگی موید همان معنای شامل و بزرگ بودن آن است.
[۴] . و این واقعه (در الأصول الستة عشر، ص۱۸۱) هم که آن را قبل از نزول آیه جلباب دانستهاند قابل توجه است
وَ عَنْهُ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ، عَنْ أَسْلَمَ مَوْلَى ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ، قَالَ: مَاتَ ابْنٌ لِصَفِيَّةَ بِنْتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ يُقَالُ لَهُ: عَبْدُ الرَّحْمَنِ، فَوَجِدَتْ عَلَيْهِ وَجْداً شَدِيداً قَالَ: فَدَخَلَتْ عَلَى النَّبِيِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَرَآهَا ثُمَّ قَالَ : يَا عَمَّةِ! إِنْ شِئْتِ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يَرُدَّهُ عَلَيْكِ فَيَكُونَ مَعَكِ حَيَاتَكِ، وَ إِنْ شِئْتِ احْتَسَبْتِهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَكِ، قَالَتْ: فَإِنِّي أَحْتَسِبُهُ ، قَالَ: فَخَرَجَتْ مِنْ عِنْدِهِ، فَمَرَّتْ عَلَى نَفَرٍ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالَ لَهَا بَعْضُهُمْ: يَا صَفِيَّةُ! غَطِّي قُرْطَيْكِ؛ فَإِنَّ قَرَابَتَكِ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَنْ تَنْفَعَكِ، إِنَّمَا وَجَدْنَا مَثَلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَنِي هَاشِمٍ مَثَلَ عَذْقٍ نَبَتَ فِي كِبَاةٍ، قَالَ: فَرَجَعَتْ مُغْضَبَةً، فَدَخَلَتْ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ لَهَا: يَا عَمَّةِ! هَلْ بَدَا لَكِ فِيمَا قُلْتُ لَكِ شَيْءٌ؟ قَالَتْ: لَا، وَ لَكِنْ سَمِعْتُ مَا هُوَ أَشَدُّ عَلَيَّ مِنْ فَقْدِ ابْنِي، مَرَرْتُ بِنَفَرٍ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالَ لِي بَعْضُهُمْ: يَا صَفِيَّةُ! غَطِّي قُرْطَيْكِ؛ فَإِنَّ قَرَابَتَكِ مِنْ مُحَمَّدٍ لَنْ تَنْفَعَكِ شَيْئاً، إِنَّمَا وَجَدْنَا مَثَلَ مُحَمَّدٍ فِي بَنِي هَاشِمٍ مَثَلَ عَذْقٍ نَبَتَ فِي كِبَاةٍ، قَالَ: فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُغْضَباً وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ إِلَيْهِ، وَ لَبِسَتِ الْأَنْصَارُ السِّلَاحَ وَ أَحَاطُوا بِالْمَسْجِدِ، وَ كَانَ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ مِنْ غَيْرِ دَعْوَةٍ فَعَلَتْ ذَلِكَ الْأَنْصَارُ، قَالَ: فَمَكَثَ طَوِيلًا لَا يَتَكَلَّمُ وَ لَا يَسْأَلُونَهُ، فَقَالَ: انْسُبُونِي مَنْ أَنَا؟ فَقَالُوا: أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَوَ اللَّهِ لَا يَسْأَلُنِي رَجُلٌ مِنْكُمُ الْيَوْمَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا أَخْبَرْتُهُ، وَ لَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ إِلَّا أَخْبَرْتُهُ، وَ لَا مِنْ أَبَوَيْهِ إِلَّا أَخْبَرْتُهُ، وَ إِنِّي لَأُبْصِرُكُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيكُمْ وَ مِنْ خَلْفِكُمْ، فَقَامَ إِلَيْهِ غَيْرُ وَاحِدٍ فَسَأَلَهُ: أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ فَأَخْبَرَهُ، أَوْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ فَأَخْبَرَهُ. ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ حُبَيْشُ بْنُ حُذَافَةَ السَّهْمِيُّ- وَ هُوَ الَّذِي كَانَتْ حَفْصَةُ بِنْتُ عُمَرَ عِنْدَهُ وَ هُوَ الَّذِي كَانَ يُعَيِّرُهَا بِهِ عُثْمَانُ، فَيَقُولُ: يَا سَوْأَةَ حُبَيْشٍ – فَقَالَ: مَنْ أَبِي؟ فَقَالَ: أَبُوكَ حُذَافَةُ السَّهْمِيُّ- وَ كَانَ يُغْمَزُ- فَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ الَّذِي أَثْبَتَ نَسَبِي عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فَقَامَ إِلَيْهِ عُمَرُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اعْفُ عَنَّا عَفَا اللَّهُ عَنْكَ، وَ اغْفِرْ لَنَا غَفَرَ اللَّهُ لَكَ؛ فَإِنَّهُ لَا عِلْمَ لَنَا بِمَا صَنَعَتِ النِّسَاءُ فِي خُدُورِهَا، قَالَ: فَانْطَلَقَ الْغَضَبُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَنْزِلَ الْجِلْبَابُ.
[۵] . و أما قوله يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ- وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ فإنه كان سبب نزولها أَنَّ النِّسَاءَ كُنَّ يَخْرُجْنَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ يُصَلِّينَ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِذَا كَانَ بِاللَّيْلِ خَرَجْنَ إِلَى صَلَاةِ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ الْغَدَاةِ: يَقْعُدُ الشُّبَّانُ لَهُنَّ فِي طَرِيقِهِنَّ فَيُؤْذُونَهُنَّ وَ يَتَعَرَّضُونَ لَهُنَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى قَوْلِهِ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً».
[۶] . روایات متعددی که درباره شأن نزول این آیه در الدرالمنثور، ج۵، ص۲۲۱-۲۲۲ آمده است. برخی از آنها که نکته خاصی دارد در اینجا تقدیم میشود
أخبرنا سعيد بن محمد المؤذن قال: حدَّثنا أبو علي الفقيه قال: حدَّثنا أحمد بن الحسين بن الجنيد قال: حدَّثنا زياد بن أيوب قال: حدَّثنا هشيم عن حصين عن أبي مالك قال: كانت النساء المؤمنات يخرجن بالليل إلى حاجاتهن، و كان المنافقون يتعرضون لهنّ و يؤذونهن فنزلت هذه الآية.
و قال السّدي: كانت المدينة ضيقة المنازل، و كانت النساء إذا كان الليل خرجن يقضين الحاجة، و كان فسّاق من فسّاق المدينة يخرجون، فإذا رأوا المرأة عليها قناع قالوا: هذه حرة فتركوها، و إذا رأوا المرأة بغير قناع قالوا: هذه أمة فكانوا يراوِدُونها. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية
[۷] . أخرج ابن سعد و البخاري و مسلم و ابن جرير و ابن أبى حاتم و البيهقي في سننه عن عائشة رضى الله عنها قالت خرجت سودة رضى الله عنها بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها و كانت امرأة جسيمة لا تخفى على من يعرفها فرآها عمر رضى الله عنه فقال يا سودة انك و الله ما تخفين علينا فانظري كيف تخرجين فانكفأت راجعة و رسول الله صلى الله عليه و سلم في بيتي و انه ليتعشى و في يده عرق فدخلت و قالت يا رسول الله انى خرجت لبعض حاجتي فقال لي عمر رضى الله عنه كذا و كذا فأوحى اليه ثم رفع عنه و ان العرق في يده فقال انه قد أذن لكن ان تخرجن لحاجتكن
و أخرج ابن جرير و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما في هذه الآية قال أمر الله نساء المؤمنين إذا خرجن من بيوتهن في حاجة ان يغطين وجوههن من فوق رؤوسهن بالجلابيب و يبدين عينا واحدة
و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حميد و أبو داود و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أم سلمة رضى الله عنها قالت لما نزلت هذه الآية يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ خرج نساء الأنصار كان على رؤوسهن الغربان من أكسية سود يلبسنها
و أخرج ابن أبى شيبة عن أبى قلابة رضى الله عنه قال كان عمر بن الخطاب رضى الله عنه لا يدع في خلافته أمة تقنع و يقول انما القناع للحرائر لكيلا يؤذين
و أخرج ابن أبى شيبة و عبد بن حميد عن أنس رضى الله عنه قال رأى عمر رضى الله عنه جارية مقنعة فضربها بدرته و قال القى القناع لا تشبهين بالحرائر
و أخرج ابن مردويه عن عائشة قالت رحم الله نساء الأنصار لما نزلت يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ الآية شققن مروطهن فاعتجرن بها فصلين خلف رسول الله صلى الله عليه و سلم كأنما على رؤوسهن الغربان
و أخرج الفريابي و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن محمد بن سيرين رضى الله عنه قال سألت عبيدة رضى الله عنه عن هذه الآية يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ فرفع ملحفة كانت عليه فقنع بها و غطى رأسه كله حتى بلغ الحاجبين و غطى وجهه و أخرج عينه اليسرى من شق وجهه الأيسر مما يلي العين
و أخرج ابن أبى حاتم عن السدى رضى الله عنه في الآية قال كان أناس من فساق أهل المدينة بالليل حين يختلط الظلام يأتون إلى طرق المدينة فيتعرضون للنساء و كانت مساكن أهل المدينة ضيقة فإذا كان الليل خرج النساء إلى الطرق فيقضين حاجتهن فكان أولئك الفساق يتبعون ذلك منهن فإذا رأوا امرأة عليها جلباب قالوا هذه حرة فكفوا عنها و إذا رأوا المرأة ليس عليها جلباب قالوا هذه أمة فوثبوا عليها
و أخرج ابن أبى حاتم عن سعيد بن جبير رضى الله عنه في قوله يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ قال يسدان عليهن من جلابيبهن و هو القناع فوق الخمار و لا يحل لمسلمة أن يراها غريب الا ان يكون عليها القناع فوق الخمار و قد شدت به رأسها و نحرها
و أخرج ابن أبى شيبة و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن عكرمة رضى الله عنه في الآية قال تدنى الجلباب حتى لا يرى ثغرة نحرها
و أخرج ابن المنذر عن عبد الله بن مسعود رضى الله عنه في قوله يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ قال هو الرداء
و أخرج الفريابي و ابن أبى شيبة و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن مجاهد رضى الله عنه في قوله يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ قال يتجلببن بها فيعلمن انهن حرائر فلا يعرض لهن فاسق بأذى من قول و لا ريبة
و أخرج ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن محمد بن سيرين رضى الله عنه قال سألت عبيدة السلماني رضى الله عنه عن قول الله يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ فتقنع بملحفة فغطى رأسه و وجهه و أخرج احدى عيينه.
[۸] . احتمال زیاد کلمه «غیر» در اینجا «یعنی»بوده که اشتباه توسط نساخ ثبت شده است، چون کلمه «غیر» معنایی ندارد و در روایات متعدد تصریح شده است که این تعبیر «ثیابهن» یعنی الجلباب؛ مثلا:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَ قَالَ الْخِمَارَ وَ الْجِلْبَابَ قُلْتُ بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كَانَ فَقَالَ بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كَانَ غَيْرَ مُتَبَرِّجَةٍ بِزِينَةٍ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَهُوَ خَيْرٌ لَهَا وَ الزِّينَةُ الَّتِي يُبْدِينَ لَهُنَّ شَيْءٌ فِي الْآيَةِ الْأُخْرَى.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ قَالَ تَضَعُ الْجِلْبَابَ وَحْدَهُ.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً مَا الَّذِي يَصْلُحُ لَهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ مِنْ ثِيَابِهِنَّ قَالَ الْجِلْبَابُ.
[۹] . و قال السّدي: كانت المدينة ضيقة المنازل، و كانت النساء إذا كان الليل خرجن يقضين الحاجة، و كان فسّاق من فسّاق المدينة يخرجون، فإذا رأوا المرأة عليها قناع قالوا: هذه حرة فتركوها، و إذا رأوا المرأة بغير قناع قالوا: هذه أمة فكانوا يراوِدُونها. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية
و أخرج ابن أبى حاتم عن السدى رضى الله عنه في الآية قال كان أناس من فساق أهل المدينة بالليل حين يختلط الظلام يأتون إلى طرق المدينة فيتعرضون للنساء و كانت مساكن أهل المدينة ضيقة فإذا كان الليل خرج النساء إلى الطرق فيقضين حاجتهن فكان أولئك الفساق يتبعون ذلك منهن فإذا رأوا امرأة عليها جلباب قالوا هذه حرة فكفوا عنها و إذا رأوا المرأة ليس عليها جلباب قالوا هذه أمة فوثبوا عليها
بازدیدها: ۴۴۳
۵۶۰) مصیبت ترجمه «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِن»
یکی از مصیبتهای ترجمه قرآن، ترجمه این فراز مشهور است: «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِن» (احزاب، ۵۹)
ترجمه این عبارت چند مشکل دارد:
۱. ترجمه یدنین علیهن؛ زیرا یدنین با علی به کار نمیرود.
۲. ترجمه «من» در «من جلابیبهن».
۳. خود جلابیبهن.
ابتدا چند ترجمه مشهور :
– چادرهايشان را بر خود فرو پوشند [تا بدن و آرايش و زيورهايشان در برابر ديد نامحرمان قرار نگيرد.]
نقد: در آیه سخن از پوشیدن نیست بلکه سخن از «یدنین» است؛ «من» ترجمه نشده؛ جلابیب به معنای صرفا چادر نیست و همه مخاطبان قرآن ایرانی نیستند؛ «علیهن» نیز صرفا تحت اللفظی ترجمه شده است.
– جلبابها [روسرىهاى بلند] خود را بر خويش فروافكنند،
نقد: ترجمه «یدنین علیهن» به فروافکنند، کامل نیست؛ ترجمه جلباب به روسریهای بلند سلیقهای است. «من» ترجمه نشده؛ «علیهن» نیز صرفا تحت اللفظی ترجمه شده است.
– بخشى از مقنعههاى خويش را به خود نزديك كنند تا گردن و سينه آنان آشكار نشود.
مشکینی: روسرىها و چادرهاى خود را بر خويش بيفكنند (كه گردن و سينه و بازوان و ساقها پوشيده شود)
– از پوششهاى بلند (چادر مانند) شان به خودشان نزديك كنند
– پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند.
– چادرها (جلابيب: چادرها…) يشان را بر خويش نيك بپوشند (ادناء: نزديك كردن و فرو گذاشتن…)
ترجمه پیشنهادی
۱. در «یدنین علیهن» تضمین وجود دارد؛ زیرا ادناء با علی به کار نمیرود؛ بنابراین به موجب قاعده مهم و بلاغی تضمین پای فعلی از جنس «وضع» در میان است که پشت «یدنین» پنهان شده و «علی» که پیوست آن است، پیداست! البته به موجب همین تضمین «الی» که پیوست «یدنین» هست، نیز ناگزیر پنهان و به تعبیری حذف شده است. (این بنده حقیر فقیر الی الله تعبیر «حذف» را نمیپسندم؛ زیرا در ترجمه و تفسیر دیده میشود و البته باید هم دیده شود!)
۲. به موجب بلاغت تضمین، تأکید روی «ادناء» است نه «وضع».
۳. حال که عبارت از پشت ابر درآمد و تبدیل شد به «یدنین الیهن و یضعن علیهن» یعنی جلباب – هرچه هست- باید به گونهای پوشیده شود که به انسان نزدیک شود ولی نچسبد و همچنین به گونهای بچسبد که بتوان گفت نزدیک شده و نچسبیده! (جمع این دو با غلبه ادناء یعنی چیزی که به بدن نزدیک شود و آن را فراگیرد ولی به بدن نچسبد). این چنین چیزی تنها در چادر و عبای عربی و مانند آنها رخ میدهد.
۴. «من» در «من جلابیبهن» برای تبعیض است؛ یعنی «یدنین علیهن» را بر بخشی از این جلباب اجرا کنند نه همه آن (چنانکه پایین چادر و عبا و مانند اینها را نمیتوان مانند بالای چادر و عبا به بدن نزدیک کرد؛ در حقیقت ناخودآگاه این «من» تبعیضیه خود اتفاق میافتد.)
۵. جلباب: معانی متعددی برای آن گفته شده: «پوششی بزرگتر از خمار و کوچکتر از رداء که زن با آن سر و سینهاش را میپوشاند؛ لباسی گشاد که از ملحفه (چیزی شبیه چادر که با وسعتش همه بدن را میپوشاند) کوچکتر است؛ همانند ملحفه. (ابن منظور، لسان العرب، ماده «جلب»؛ زبیدی، ۱۳۰۶ق، ج۱، ص۳۷۴) شیخ طوسی در معنای جلباب آورده است: «جلابیب جمع جلباب، به گفته ابن عباس و مجاهد، پوشش زن و همان مقنعه است که سر و پیشانی زن را وقتی میخواهد پی حاجتی از خانه بیرون رود، میپوشاند، بر خلاف کنیزان که بدون سر برهنه خارج میشوند، و به قول حسن، جلابیب چادر و ملافهمانندی است که زن بر خود میگیرد و جلو صورت نزدیک میکند». (طوسی، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص ۳۶۱) علامه طباطبائی نیز آورده است: «جلباب لباسی است که زن همه بدن خود را با آن میپوشاند و یا پوششی است که زن سر و صورتش را با آن میپوشاند». (طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ۱۴۱۷ق، ج۱۶، ص ۳۴۰) سدّی و بیضاوی نیز پوشاندن صورت را به نحوی در معنا آوردهاند: « عن السدّي: أن تغطّي إحدى عينيها و جبهتها و الشقّ الآخر إلّا العين؛ البيضاوي: مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ: يغطّين وجوههنّ و أبدانهنّ بملاحفهنّ إذا برزن لحاجة.» (مصطفوی، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص ۹۵)
بعید نیست معنای اصل «جلب» که راندن از سویی به سوی دیگر است (ابن فارس: جلب: أصلان، أحدهما الإتيان بالشيء من موضع الى موضع، و الآخر شيء يغشيّ شيئا.) در «جلباب» که حامل نوعی مبالغه (در شدت پوشانیدن بدن) نیز هست (ر.ک: مصطفوی، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص: ۹۵- ۹۶) نهفته باشد؛ زیرا زن پوشش را دور خود میپیچد و از سویی به سوی دیگر میگرداند و خود را کاملاً در آن پنهان میکند.
حال میخواهیم ترجمهای ارائه کنیم که این مورد را بفهماند؛ اینجاست که آن مصیبتی که در عنوان عرض شد، رخ میدهد!
سلام علیکم
ممنون از نکات خوبی که فرمودید.
این مصیبت فقط در این آیه نیست و موارد دیگری هم هست که چنین است و با توجه به همین مصیبتها بوده که بنده بحثی به نام نکات ادبی باز کرده ام و برخی از این موارد را تذکر داده ام که الحمدلله تذکر شما تکمله خوبی برای این موارد بود. اما به هر حال باید برای این مصیبت چاره ای اندیشید و نمی توان به خاطر دشواری ترجمه نکرد.
با همین جنس ملاحظات بود که من کلمه جلباب را در ترجمه نگه داشتم و جلویش دو کلمه داخل کروشه قرار دادم که به سعه معنایی جلباب نسبت به این دو اشاره کند (کلمه چادر عربی بار معنایی خاصی از حیث عرب بودن ممکن است منتقل کند که آن را در مقام ترجمه مناسب نمی دانم هرچند توضیحات شما را قبول دارم). تاکید داشتم کلمه ادنی به معنای خودش حفظ شود.
با این حال ممنون می شوم اگر بر اساس ملاحظاتی که فرمودید ترجمه بهتری اگر می توانید ارائه فرمایید که ما هم استفاده کنیم.
ضمنا در ترجمه نکته مهمی هست: اگر متن از صنعت تضمین استفاده کرده اینکه ما آن را کاملا شفاف کنیم و به دلالت مطابقی برگردانیم به نظرم کار مناسبی نیست؛یعنی نکته ای در کلام بوده که از تضمین استفاده شده و لذا اگر پیشنهاد شما این جمله باشد «جلباب به بدن نزدیک شود و آن را فراگیرد ولی به بدن نچسبد» به نظرم با اینکه نکات تضمین مورد نظر شما رعایت شده اما ترجمه مناسبی از این متن نیست؛به هر حال عبارت یدنین علیهن من جلابیبهن با عبارت یدنین الیهن جلابیبهن و یضعنها علیهن متفاوت است