ترجمه
[انسان حتما سرکشی میکند] چون که خود را مستغنی دید.
نکات ترجمهای و نحوی
«اسْتَغْنى»
از ماده «غنی» است؛ که اصل این ماده در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «کفایت» و «بینیاز شدن»، و دوم در خصوص حالت خاصی از «صوت» (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۹۸) که برخی تذکر دادهاند که این معنای دوم از زبان عبری وارد عربی شده است و اصلش «عناه» بوده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۷۵) و در قرآن کریم تمام ۷۳ موردی که از این ماده استفاده شده در همان معنای اول بوده است.
استفاده شایع این تعبیر در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار میرود (الفروق فی اللغة، ص۱۶۹)
تعبیر «استغنی» به معنای «به بینیازی رسیدن» است (کتاب العین، ج۴، ص۴۵۰) و با توجه به باب استفعال، در اصل به معنای «طلب غنا و بینیاز شدن» بوده، اما به خاطر کثرت استعمالش در خصوص «غنی» کمکم به معنای «بینیازی» به کار رفته است. (الفروق فی اللغة، ص۱۶۹)
تعبیر «غنی» وقتی در مورد مکان به کار میرود، به معنای «اقامت کردن» است (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيها؛ اعراف/۹۲ و هود/۶۸ و ۹۵) و البته اقامت کردنی است که شخص گویی دیگر به چیزی نیاز ندارد. (الفروق فی اللغة، ص۳۰۳)
«أَنْ رَآهُ» = «أن» مصدری + «رأی» + «ه» (مفعول). این عبارت در مقام مفعول لأجله (مفعول له) برای «یطغی» (در آیه قبل) میباشد: طغیان میکند به خاطر اینکه … (إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۴۵۷)
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
شخص مرفهی با لباسی پاکیزه خدمت رسول خدا ص آمد و نزد ایشان نشست. سپس مرد تنگدستی با لباسی پاره آمد و کنار آن مرفه نشست. آن مرفه لباسش را به سمت خودش جمع کرد.
رسول خدا ص فرمود: آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟
گفت: نه.
فرمود: آیا ترسیدی از ثروت تو چیزی به او برسد؟
گفت: نه.
فرمود: آیا ترسیدی لباست کثیف شود؟
گفت: نه.
فرمود: پس چه چیزی تو را بدان کار واداشت؟
گفت: رسول خدا! حقیقت این است که مرا همدمی است که هر کار زشتی را برایم زینت میدهد و هر خوبیای را در نظرم زشت جلوه میدهد. [به خاطر این کارم] نصف اموالم را برای او قرار میدهم.
پیامبر خدا ص به آن تنگدست فرمود: قبول میکنی؟
گفت: نه.
آن مرد گفت: آخر، چرا؟
گفت: میترسم آنچه در تو وارد شد، در من هم وارد شود.
الكافي، ج۲، ص۲۶۲-۲۶۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص نَقِيُّ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى جَنْبِ الْمُوسِرِ فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِيَابَهُ مِنْ تَحْتِ فَخِذَيْهِ.
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ خِفْتَ أَنْ يَمَسَّكَ مِنْ فَقْرِهِ شَيْءٌ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُصِيبَهُ مِنْ غِنَاكَ شَيْءٌ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُوَسِّخَ ثِيَابَكَ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَمَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟
فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي قَرِيناً يُزَيِّنُ لِي كُلَّ قَبِيحٍ وَ يُقَبِّحُ لِي كُلَّ حَسَنٍ وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِي.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْمُعْسِرِ: أَ تَقْبَلُ؟
قَالَ لَا.
فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لِمَ؟
قَالَ أَخَافُ أَنْ يَدْخُلَنِي مَا دَخَلَكَ.[۱]
۲) از امام صادق ع روایت شده است که در مناجاتی که حضرت موسی ع با خدا داشت، خطاب آمد:
موسی! هنگامی که دیدی فقر روی آورده، بگو: مرحبا به شعار و علامت صالحان!
و هنگامی که دیدی بینیازی روی آورده، بگو: گناهی که در عقوبتش عجله کردند!
الكافي، ج۲، ص۲۶۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي مُنَاجَاةِ مُوسَى ع:
يَا مُوسَى إِذَا رَأَيْتَ الْفَقْرَ مُقْبِلًا فَقُلْ مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِينَ وَ إِذَا رَأَيْتَ الْغِنَى مُقْبِلًا فَقُلْ ذَنْبٌ عَجِلَتْ عُقُوبَتُهُ.[۲]
۳) از امام کاظم ع روایت شده است:
خداوند عز و جل میفرماید: من ثروتمند را از باب اینکه نزد من گرامیتر است، ثروتمند نکردم؛ و فقیر را هم از باب اینکه نزدم خوار و پست است، فقیر نساختم؛ و این از اموری است که با آن، اغنیا را به فقرا آزمودم؛ و اگر فقرا نبودند اغنیا مستوجب بهشت نمیشدند.
الكافي، ج۲، ص۲۶۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ مُبَارَكٍ غُلَامِ شُعَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنِّي لَمْ أُغْنِ الْغَنِيَّ لِكَرَامَةٍ بِهِ عَلَيَّ وَ لَمْ أُفْقِرِ الْفَقِيرَ لِهَوَانٍ بِهِ عَلَيَّ وَ هُوَ مِمَّا ابْتَلَيْتُ بِهِ الْأَغْنِيَاءَ بِالْفُقَرَاءِ وَ لَوْ لَا الْفُقَرَاءُ لَمْ يَسْتَوْجِبِ الْأَغْنِيَاءُ الْجَنَّةَ.[۳]
۴) قبلا (جلسه۱۶۷، حدیث۲؛ و جلسه۲۱۲، حدیث۳) درباره خطبه امیرالمومنین ع که به «خطبه وسیله» معروف شده، توضیحاتی داده شد و فرازهایی از آن گذشت. در فراز دیگری از آن میفرمایند:
اى مردم! شگفتترين عضو انسان قلب اوست كه موادّى از حكمت و اضدادى خلاف آن را در خود جاى داده است:
اگر اميدى برايش پيش آيد طمع خوارش مىسازد،
اگر شعله طمعش برافروخته گردد حرصش او را بكشد،
اگر نوميدى گريبانش بگيرد افسوس او را از پاى درآورد
اگر خشم بر او عارض شود غيظش شدید گردد،
اگر اوضاع بر وفق مراد باشد مصلحتاندیشى را فراموش كند،
اگر دچار ترس شود، برحذر ماندن دغدغهاش گردد،
اگر امنیت برایش وسعت یابد، غرور و عزت آسایشش را سلب کند،
اگر مجددا نعمتى به او رسد، غرور و عزّتجویی او را در برگيرد،
اگر مالى بدو رسد بىنيازى او را به طغيان كشد،
اگر به فقر بر او چنگ زند، بلا مشغولش گرداند [یا: گریه امانش ندهد]،
اگر مصيبتى بدو رسد ناله او را به رسوايى كشد،
اگر گرسنگى او را بفرسايد ضعف زمینگیرش کند،
اگر در سيرى زيادهروى كند شكمپيچه او را در فشار قرار دهد،
پس هر كوتاهىای به او ضرر میزند و هر افراطى براى او تباهىزاست.
الكافي، ج۸، ص۲۱ (خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هِيَ خُطْبَةُ الْوَسِيلَة)
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُكَايَةَ التَّمِيمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِيِّ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الْأَوْزَاعِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع … فَقَالَ … إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِينَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَيَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص … فَقَال …[۴]
أَيُّهَا النَّاسُ أَعْجَبُ مَا فِي الْإِنْسَانِ قَلْبُهُ وَ لَهُ مَوَادُّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَادٌ مِنْ خِلَافِهَا:
فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ
وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ
وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ
وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ
وَ إِنْ أُسْعِدَ بِالرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ
وَ إِنْ نَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ
وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْعِزَّةُ
وَ إِنْ جُدِّدَتْ لَهُ نِعْمَةٌ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ
وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى
وَ إِنْ عَضَّتْهُ فَاقَةٌ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ [وَ فِي نُسْخَةٍ جَهَدَهُ الْبُكَاءُ]
وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ
وَ إِنْ أَجْهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ
وَ إِنْ أَفْرَطَ فِي الشِّبَعِ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ[۵]
فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِد.
تدبر
۱) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
دلیل طغیانگری انسان این است که خود را مستغنی میبیند؛
شاید بدین جهت است که انسان در رنج و سختی آفریده شده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَدٍ» (بلد/۴، جلسه۳۳۳) ؛
تا نیازش را فراموش نکند و سر به طغیان برندارد.
۲) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
طغیانگری انسان ناشی از این است که خود را مستغنی میبیند؛
شاید بدین جهت است که علیرغم اینکه معصومین ع از منظر اجتماعی، فقر را نکوهیدهاند و حاکمان را در مورد ریشهکن کردن فقر مسؤول دانستهاند، در عین حال، از منظر فردی، فقرا را مدح کردهاند و در مجموع، آنها را به بهشت نزدیکتر از اغنیا دانستهاند. (احادیث۲ و ۳)، چرا که کسی که نیازمند است، غالبا سر به طغیان برنمیدارد.
۳) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
انسان سر به طغیانگری برمیدارد، چرا که خود را مستغنی میبیند؛
این آیه ظاهرا فلسفهی آنچه را که موجب شد فرشتگان بر آفرینش آدم اعتراض کنند، بیان میکند. فرشتگان از فساد و طغیانی که انسانها در زمین خواهند کرد، گلایه کردند و خداوند سخن آنها را رد نکرد (بقره/۳۰؛ جلسه۲۲۰، تدبر۲) و در این آیه توضیح میدهد چرایی آن فسادگری انسان را؛
و جالب اینجاست که این روحیه استغنا را با تعبیر «دیدن» اشاره کرد.
نکته تخصصی انسانشناسی
مقدمه اول:
خداوند به انسان اختیار داده است؛ و چون اختیار دارد، آن کاری را «میخواهد» (و انجام میدهد) که «تشخیص دهد».
مقدمه دوم:
برای تشخیص دادن، خداوند به انسان هم عقل داده (که تشخیص کلی میدهد) و هم احساس (که به امر جزیی و خاص متوجه میشود)
نتیجه
عقل هر انسانی، نیازمند بودن وی[۶] به طور کلی را تشخیص میدهد؛ اما این تشخیص باید به طور خاص احساس شود و با توجه خاص (دیدن) همراه شود، تا انسان به اقتضای آن عمل کند. انسان وقتی نیاز خود را احساس میکند و در لحظهای که متوجه نیازمندی خود هست، در مقابل خداوند تسلیم و خاضع است، به خدای خود پناه میبرد و از او کمک میگیرد؛ اما وقتی که احساس بینیازی کرد (خود را بینیاز «دید») دیگر تشخیص کلیای که عقل انجام میداد، پشتوانه عملش قرار نمیگیرد، بلکه همان احساس، پشتوانه عمل وی؛ و در حقیقت، خواستهی نفس (که کوتهبین و عاجلخواه است) محرک عملش میشود؛ پس نفس را در مقام خدایی مینشاند و در مقابل خداوند متعال طغیان میکند.
تأمل
شاید بدین جهت است که برتری و فضیلت انسان (که انسان را برتر از فرشتگان کرد) به «علم» دانسته شد و در عین حال، علیرغم برخورداری از این علم خاص، امکان طغیانگری او همچنان مورد اذعان قرار گرفت. (جلسه قبل، تدبر۱)
۴) نکتهای در روششناسی تفسیر
آیه قبل (كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى) در کنار این آیه (أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)، از نمونههای بارزی است که کارکرد قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» را نشان میدهد. آیه قبل بتنهایی یک آیه بود و بحث از طغیانگری انسان را به طور کلی مطرح میکرد و در تدبرهای آن هم کوشیده شد، تنها همین مطلب مورد توجه قرار گیرد؛ اما وقتی این آیه به آن افزوده شد، بحث طغیانگریای که ریشه در احساس استغنا داشت، مورد توجه قرار گرفت و تدبرهای فوق، همگی از این زاویه مطرح شد.[۷]
[۱] . در حکایت زیر عمار شبیه فرد تنگدست فوق، از این آیه استفاده میکند:
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَأَيُّكُمُ الْيَوْمَ نَفَعَ بِجَاهِهِ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع: أَنَا. قَالَ: صَنَعْتَ مَا ذَا قَالَ: مَرَرْتُ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ قَدْ لَازَمَهُ بَعْضُ الْيَهُودِ فِي ثَلَاثِينَ دِرْهَماً كَانَتْ لَهُ عَلَيْهِ فَقَالَ عَمَّارٌ: يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا يُلَازمِنُيِ وَ لَا يُرِيدُ إِلَّا أَذَايَ وَ إِذْلَالِي لِمَحَبَّتِي لَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، فَخَلِّصْنِي مِنْهُ بِجَاهِكَ. فَأَرَدْتُ أَنْ أُكَلِّمَ لَهُ الْيَهُودِيَّ. فَقَالَ: يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ إِنَّكَ أَجَلُّ فِي قَلْبِي وَ عَيْنِي- مِنْ أَنْ أَبْذُلَكَ لِهَذَا الْكَافِرِ وَ لَكِنْ اشْفَعْ لِي إِلَى مَنْ لَا يَرُدُّكَ عَنْ طَلِبَةٍ، وَ لَوْ أَرَدْتَ جَمِيعَ جَوَانِبِ الْعَالَمِ- أَنْ يُصَيِّرَهَا كَأَطْرَافِ السُّفْرَةِ [لَفَعَلَ] فَاسْأَلْهُ أَنْ يُعِينَنِي عَلَى أَدَاءِ دَيْنِهِ، وَ يُغْنِيَنِي عَنِ الِاسْتِدَانَةِ.
فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ افْعَلْ ذَلِكَ بِهِ، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: اضْرِبْ بِيَدِكَ إِلَى مَا بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْ شَيْءٍ «حَجَرٍ أَوْ مَدَرٍ» فَإِنَّ اللَّهَ يُقَلِّبُهُ لَكَ ذَهَباً إِبْرِيزاً فَضَرَبَ يَدَهُ، فَتَنَاوَلَ حَجَراً فِيهِ أَمْنَانٌ فَتَحَوَّلَ فِي يَدِهِ ذَهَباً. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْيَهُودِيِّ فَقَالَ: وَ كَمْ دَيْنُكَ قَالَ: ثَلَاثُونَ دِرْهَماً. فَقَالَ: كَمْ قِيمَتُهَا مِنَ الذَّهَبِ قَالَ: ثَلَاثَةُ دَنَانِيرَ. قَالَ عَمَّارٌ: اللَّهُمَّ بِجَاهِ مَنْ بِجَاهِهِ- قَلَّبْتَ هَذَا الْحَجَرَ ذَهَباً، لَيِّنْ لِي هَذَا الذَّهَبَ لِأَفْصِلَ قَدْرَ حَقِّهِ. فَأَلَانَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ، فَفَصَلَ لَهُ ثَلَاثَةَ مَثَاقِيلَ، وَ أَعْطَاهُ.
ثُمَّ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي سَمِعْتُكَ تَقُولُ كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى وَ لَا أُرِيدُ غِنًى يُطْغِينِي. اللَّهُمَّ فَأَعِدْ هَذَا الذَّهَبَ حَجَراً- بِجَاهِ مَنْ جَعَلْتَهُ ذَهَباً بَعْدَ أَنْ كَانَ حَجَراً. فَعَادَ حَجَراً فَرَمَاهُ مِنْ يَدِهِ، وَ قَالَ: حَسْبِي مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مُوَالاتِي لَكَ- يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ ص.
[فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:] فَتَعَجَّبَتْ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ فِعْلِهِ، وَ عَجَّتْ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالثَّنَاءِ عَلَيْهِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ تَتَوَالَى عَلَيْهِ.
قَالَ ص: فَأَبْشِرْ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ فَإِنَّكَ أَخُو عَلِيٍّ فِي دِيَانَتِهِ، وَ مِنْ أَفَاضِلِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ وَ مِنَ الْمَقْتُولِينَ فِي مَحَبَّتِهِ، تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، وَ آخِرُ زَادِكَ مِنَ الدُّنْيَا ضَيَاحٌ مِنْ لَبَنٍ وَ تَلْحَقُ رُوحُكَ بِأَرْوَاحِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْفَاضِلِينَ، فَأَنْتَ مِنْ خِيَارِ شِيعَتِي… (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۸۴-۸۶)
[۲] . این دو حدیث هم در همین مضمون است ناظر به ایمان فقیر:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ دَاوُدَ الْحَذَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَغِيرٍ عَنْ جَدِّهِ شُعَيْبٍ عَنْ مُفَضَّلٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ ضِيقاً فِي مَعِيشَتِهِ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۱)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْفَقْرُ أَزْيَنُ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعِذَارِ عَلَى خَدِّ الْفَرَسِ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۵)
[۳] . این دو روایت هم در همین مضمون است البته ناظر به قیامت:
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَعْدَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَلْتَفِتُ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ شَبِيهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَيْهِمْ فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَفْقَرْتُكُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِكُمُ الْيَوْمَ فَمَنْ زَوَّدَ أَحَداً مِنْكُمْ فِي دَارِ الدُّنْيَا مَعْرُوفاً فَخُذُوا بِيَدِهِ فَأَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ (الكافي، ج۲، ص۲۶۱)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عِيسَى الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنَادِياً يُنَادِي بَيْنَ يَدَيْهِ أَيْنَ الْفُقَرَاءُ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ كَثِيرٌ فَيَقُولُ عِبَادِي فَيَقُولُونَ لَبَّيْكَ رَبَّنَا فَيَقُولُ إِنِّي لَمْ أُفْقِرْكُمْ لِهَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَكِنِّي إِنَّمَا اخْتَرْتُكُمْ لِمِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ فَمَنْ صَنَعَ إِلَيْكُمْ مَعْرُوفاً لَمْ يَصْنَعْهُ إِلَّا فِيَّ فَكَافُوهُ عَنِّي بِالْجَنَّةِ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۳)
[۴] .فراز قبلی هم تاحدودی مربوط بود که برای رعایت اختصار صرف نظر شد:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمَنِيَّةَ قَبْلَ الدَّنِيَّةِ وَ التَّجَلُّدَ قَبْلَ التَّبَلُّدِ وَ الْحِسَابَ قَبْلَ الْعِقَابِ وَ الْقَبْرَ خَيْرٌ مِنَ الْفَقْرِ وَ غَضَّ الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مِنَ النَّظَرِ وَ الدَّهْرَ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ فَبِكِلَيْهِمَا تُمْتَحَنُ [وَ فِي نُسْخَةٍ وَ كِلَاهُمَا سَيُخْتَبَرُ]
[۵] . درباره اینکه سیری هم انسان را به طغیان میکشاند این دو حدیث قابل توجه است:
عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ فِي الْإِنْجِيلِ إِنَّ عِيسَى ع قَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي غُدْوَةً رَغِيفاً مِنْ شَعِيرٍ وَ عَشِيَّةً رَغِيفاً مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا تَرْزُقْنِي فَوْقَ ذَلِكَ فَأَطْغَى (عدة الداعي و نجاح الساعي، ص۱۱۵)
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْبَطْنَ إِذَا شَبِعَ طَغَى (المحاسن، ج۲، ص۴۴۶)
[۶] . اصطلاحا: فقر وجودیاش
[۷] . از این جهت شبیه آیه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون» است که به تعبیر علامه طباطبایی، هر یک از فرازهای «قُلِ اللَّهُ» ، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» ، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ» و «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون» یک معنای متمایز از معنای دیگر ارائه میدهد و همگی صحیح و معتبرند.
بازدیدها: ۵۱