ترجمه
و وزن در آن روز حق است؛ پس کسی که ترازوهایش/وزنههایش سنگین شد [تنها] آناناند که رستگاراناند.
نکات ترجمهای و نحوی
«وزن» هم در معنای اسمی به کار میرود (الثقل، سنگینی) وهم در معنای مصدری به معنای «شناختن مقدار شی» (مفردات ألفاظ القرآن/ ۸۶۸) و «اندازهگرفتن چیزی با چیز مثل خودش» (كتاب العين۷/ ۳۸۶) در زبان فارسی کلمه «سنجیدن» و نیز «وزن کردن» رایج است.
«موازین» جمع «میزان» است. «میزان» اسم آلت از همان ریشه «وزن» است که در اصل مصدر بوده است (الجدول في إعراب القرآن۸/ ۳۳۴) و هم به معنای «وزنه»ای که در یک طرف ترازو میگذارند و اشیاء را با آن میسنجند به کار میرود، و هم در مورد خود ترازو (لسان العرب، ج۱۳، ص۴۴۶) و به معنای «مقدار» هم به کار میرود (همان/۴۴۷).
در جمله «الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» «الوزن» مبتداست و علامه طباطبایی سه گونه تحلیل درباره «خبر» آن گزارش کردهاند:
نظر خودشان این است که «وزن» به معنای سنگینی (نه به معنای مصدری: وزن کردن) است و «الحق» هم به معنای اسمی خود آمده و خبر قرار گرفته است که ترجمهاش چنین میشود: «وزنی که در آن روز اعمال با آن توزین میشود، فقط خود «حق» است» (حصر هم از اینکه خبر معرفه آمده، قابل استفاده است).
نظر اغلب مفسران دیگر این بوده است که «حق» به یک معنا صفت است و به صورت در تقدیر خبر است (یا بالعکس) که ترجمه آیه چنین میشود: وزن در آن روز، وزنِ حق است که همان عدل است.
احتمال سوم هم این است که «یومئذ» خبر باشد و «الحق» صفت برای وزن، که ترجمه چنین میشود: «وزن حقیقی فقط در روز قیامت خواهد بود». (المیزان۸/ ۱۲-۱۳)
برخی با همین حالت اخیر، معنا را چنین دانستهاند: «وزن حقیقی در آن روز واقع میشود» (إعراب القرآن و بيانه، ج۳، ص۳۰) که ظاهرا اینکه «الـ» روی خبر آمده، دلالت بر حصر میکند را نادیده گرفته، یا آن را فقط از باب تاکید دانستهاند.[۱]
بر اساس قاعده امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا (جلسه۹) به نظر میرسد هرسه میتوان درست باشد.
حدیث
۱) جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِي الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ لَدَخَلْتُ فِي دِينِكُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟
… وَ مَعْنَى قَوْلِهِ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ قِلَّةُ الْحِسَابِ وَ كَثْرَتُهُ وَ النَّاسُ يَوْمَئِذٍ عَلَى طَبَقَاتٍ وَ مَنَازِلَ فَمِنْهُمْ مَنْ «يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً» وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ … بِغَيْرِ حِسابٍ» لِأَنَّهُمْ لَمْ يَتَلَبَّسُوا مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا الْحِسَابُ هُنَاكَ عَلَى مَنْ تَلَبَّسَ بِهَا هَاهُنَا وَ مِنْهُمْ مَنْ يُحَاسَبُ عَلَى النَّقِيرِ وَ الْقِطْمِيرِ وَ يَصِيرُ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ وَ مِنْهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ قَادَةُ الضَّلَالَةِ فَأُولَئِكَ لَا يُقِيمُ لَهُمْ وَزْناً وَ لَا يُعْبَأُ بِهِمْ بِأَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ «فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ وَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُون»
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۱، ص: ۲۴۴
از امیرالمومنین ع درباره این آیه روایت شده است:
منظور از سنگینی و سبکی ترازوها، سادگی و دشواری حسابرسی است؛ در آن روز مردم در طبقات و جایگاههای مختلفی هستند: برخی کسانیاند «به زودى با محاسبه آسانى حسابرسى مىشود؛ و به سوى كسان خود با سرور و شادى بازمىگردد» (انشقاق/۸-۹) برخی کسانیاند که «بیحساب داخل بهشت میشوند» (غافر/۴۰) زیرا ذرهای به دنیا آلوده نشدند و حسابرسی در آنجا برای کسی است که اینجا به دنیا گرفتار آمده باشد؛ و برخی کسانیاند که ریز و درشتشان مورد محاسبه قرار میگیرد و به وسی عذاب دردناک سوق داده میشوند و برخی پیشوایان کفر و رهبران ضلالت هستند که برایشان اصلا ترازویی برپا نمیشود (کهف/۱۰۵) و اصلا به امر و نهی او در روز قیامت اعتنایی نمیشود و آنها «درجهنم جاودانهاند؛ و (شعلههاى) آتش سخت به صورتهايشان مىوزد و (چهره) آنها در آنجا عبوس و شكسته و دندانهايشان به سوختن لبها نمايان است.» (مومنون/۱۰۳-۱۰۴)
۲)… وَ ذَلِكَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْمَ شَكَاهُ بُرَيْدَةُ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَقْوَاماً تَمْتَلِئُ مِنْ جِهَةِ السَّيِّئَاتِ مَوَازِينُهُمْ فَيُقَالُ لَهُمْ: هَذِهِ السَّيِّئَاتُ فَأَيْنَ الْحَسَنَاتُ وَ إِلَّا فَقَدْ عَطِبْتُمْ؟
فَيَقُولُونَ: يَا رَبَّنَا مَا نَعْرِفُ لَنَا حَسَنَاتٍ.
فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ لَمْ تَعْرِفُوا لِأَنْفُسِكُمْ- عِبَادِي- حَسَنَاتٍ فَإِنِّي أَعْرِفُهَا لَكُمْ، وَ أُوَفِّرُهَا عَلَيْكُمْ». ثُمَّ تَأْتِي الرِّيحُ بِرُقْعَةٍ صَغِيرَةٍ [وَ] تَطْرَحُهَا فِي كِفَّةِ حَسَنَاتِهِمْ، فَتَرْجَحُ بِسَيِّئَاتِهِمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، فَيُقَالُ لِأَحَدِهِمْ: خُذْ بِيَدِ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ إِخْوَانِكَ وَ أَخَوَاتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ قَرَابَاتِكَ وَ أَخْدَانِكَ وَ مَعَارِفِكَ، فَأَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ.
فَيَقُولُ أَهْلُ الْمَحْشَرِ: يَا رَبَّنَا أَمَّا الذُّنُوبُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا ذَا كَانَتْ حَسَنَاتُهُمْ.
فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يَا عِبَادِي، مَشَى أَحَدُهُمْ بِبَقِيَّةِ دَيْنٍ عَلَيْهِ لِأَخِيهِ إِلَى أَخِيهِ فَقَالَ: خُذْهَا فَإِنِّي أُحِبُّكَ بِحُبِّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ الْآخَرُ: قَدْ تَرَكْتُهَا لَكَ بِحُبِّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ لَكَ مِنْ مَالِي مَا شِئْتَ.
فَشَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ لَهُمَا فَحَطَّ بِهِ خَطَايَاهُمَا، وَ جَعَلَ ذَلِكَ فِي حَشْوِ صَحَائِفِهِمَا وَ مَوَازِينِهِمَا، وَ أَوْجَبَ لَهُمَا وَ لِوَالِدَيْهِمَا وَ لِذُرِّيَّتِهِمَا الْجَنَّةَ.
ثُمَّ قَالَ: يَا بُرَيْدَةُ إِنَّ مَنْ يَدْخُلُ النَّارَ بِبُغْضِ عَلِيٍّ أَكْثَرُ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ الَّتِي يُرْمَى بِهَا عِنْدَ الْجَمَرَاتِ، فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ.[۲]
در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسگری (ص۱۳۶-۱۳۹) حکایتی طولانی نقل شده که بریده اسلمی و دوستش (حاطب بن ابیبلتعه) تصمیم به اذیت امیرالمومنین ع میگیرند، جنسی را به ایشان گران میفروشند و بعد واقعه را طور دیگری نزد پیامبر نقل میکنند که گویی امیرالمومنین ع مقصر بوده است. پیامبر اکرم ناراحت میشوند و این اقدامشان را مصداق اذیت کردن خدا و رسول که موجب ملعون شدن شخص میشود (احزاب/۵۷-۵۸) معرفی میکنند و سخنانی در فضیلت امیرالمومنین ع و اثرات محبت واقعی به ایشان بیان میکنند تا بدینجا میرسند که:
در روز قیامت گروهی را میآورند که کفه بدی در ترازوهایشان پر شده است. به آنها گفته میشود این از بدیهایتان؛ حالا حسناتتان کجاست؟
میگویند خدایا ما حسنه قابل ملاحظهای نداریم.
ندا از جانب خدای عز و جل میرسد که اگر شما برای خود حسنهای خبر ندارید، من حسنهتان را به شما نشان میدهم و کفه شما را برایتان با آن پر میکنم. سپس نسیم نامه کوچکی با خود میآورد و در کفه حسنات گذاشته میشود، آنگاه کفه بمراتب (بیش از فاصله آسمان و زمین) سنگینتر میشود …
اهل محشر میگویند: پروردگارا! ما گناهان اینها را دیدیم، حسناتشان چه بود؟
خداوند عز و جل میفرماید: ای بندگانم! [آنها چنین افرادی بودند که با اینکه در مشقت بودند اما] یکی از آنها برای ادای باقیمانده بدهیاش نزد برادر [دینیاش] میرفت و میگفت: «این را بگیر که من تو را دوستت دارم به خاطر محبتی که به علی بن ابیطالب داری. آن دیگری میگفت: حال که تو این گونه علی بنابیطالب را دوست داری، من همبقیه بدهیام را به تو میبخشم و هرمدار دیگری هم که از مال من میخواهی، برای تو.
پس خداوند متعال عمل آنها را سپاس گفت و اشتباهاتشان را بخشید، و آن را در بطن نامهها و ترازوهای عملشان قرار داد و به خاطر این کار بر آنان و والدین و فرزندانشان که بر همین شیوه عمل میکردند] بهشت را واجب کرد.
ای بُرَیده! کسانی که به خاطر دشمنی با علی ع وارد آتش میشوند بیش از سنگریزههایی است که هنگام رمی جمرات به سوی جمرات پرتاب میشود، مبادا تو از آنها باشی!
- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ امْرِئٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ.[۳]
الكافي، ج۲، ص۹۹
از امام سجاد ع از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
از حسن خلق چیزی بهتر در ترازوی اعمال افراد در روز قیامت گذاشته نمیشود.
[نکته: در حدیث ، حسن خلق با محبت امیرالمومنین ع جمع شده بود که چنان اثری کرد]
۳) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل:
… وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ وَ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَإِنَّمَا يَعْنِي الْحِسَناتُ[۴] تُوزِنُ الْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئَاتِ، وَ الْحَسَنَاتُ ثِقْلُ الْمِيزَانِ وَ السَّيِّئَاتُ خِفَّةُ الْمِيزَان
التوحيد (للصدوق)، ص۲۶۸
از امیرالمومنین ع درباره این آیه روایت شده است که:
حسنات است که با آن حسنات و سیئات وزن میشوند: حسنات سنگینکننده کفه ترازروست و سیئات سبککننده آن.[۵]
۴) حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ
إِنَّ الْخَيْرَ ثَقُلَ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ ثِقَلِهِ فِي مَوَازِينِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنْ الشَّرَّ خَفَّ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ خِفَّتِهِ فِي مَوَازِينِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ .
الخصال، ج۱، ص۱۷
از امام باقر ع روایت شده است:
بدرستی که خوبی بر اهل دنیا همان اندازه ثقیل و سنگین میآید که قرار است مایه سنگینی ترازوهایشان در قیامت شود، و بدی بر اهل دنیا همان اندازه سبک میباشد که موجب سبکی ترازوهایشان در روز قیامت میشود.
تدبر
۱) «الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»: هر چیزی با چیزی از جنس خود سنجیده و وزن میشود: سنگینی اجسام با سنگ ترازو، سردی و گرمی هوا با دماسنج (میزانالحراره) که حاوی مادهای است که نسبت به سدی و گرمی زود واکنش نشان میدهد؛ و … . و همواره آن چیزی محک سنجش قرار داده میشود که خودش بالاترین صحت و دقت را در آن زمینه دارد.
سنجش اعمال و عقاید ما هم همین طور است: نمازهای مختلف را با نمازی که کامل باشد میسنجند و … . برای همین است که آنچه معیار سنجش در این آیه معرفی شده است خود «حق» و حقیقت است (المیزان۸/۱۱)
یعنی اعمال ما همگی با حق و حقیقت سنجیده میشود و هرمقدار که از حق بهره داشته باشد، پذیرفتنی است. ظاهرا بر همین اساس است که فرمودهاند سنجش اعمال خوب و بد، بر اساس اعمال خوب است (حدیث۳)
۲) «الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»: چرا وزن از آنِ «حق» است؟ چون حق است که واقعا حقیقت دارد؛ و حقیقتش ماندنی است. آنچه حق نباشد، هرچند به زعم و گمان شما خیلی مهم و اثرگذار باشد، اما پوچ و باطل است و پوچ بودنش، شما را در روز قیامت غافلگیر میکند، تا حدی که خداوند تعبیر میکند «آنچه زعم و گمان میکردید از شما گم شد!» (انعام/۹۴، بحث دیروز)
۳) «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ»: تعبیرات قرآن درباره وزن کردن اعمال خوب و بد، این گونه نیست که بگوید «اینها هر دو وزن دارند و بعد ببینیم وزن کدام بیشتر است» (هرچند گاه در روایات از باب ساده کردن فهم مطلب برای مخاطب چنین تعابیری آمده، مانند حدیث۲)؛
بلکه این گونه است که حسنات عامل سنگینی و بدیها عامل سبکی ترازو معرفی میشود؛ [امروزه که ترازوهای دیجیتال جایگزین ترازوهای دوکفهای شده، این سادهتر قابل درک است!] (علاوه بر آیه حاضر: مومنون/۱۰۳ و قارعه/۱۱ و نیز حدیث۳) پس، اعمال خوب و بد را با امری دیگر میسنجند، که همان «حق» است (المیزان۸/۱۱).
پس، وزین بودن اساسا خصلت حق است؛ هر چیزی که بهرهای از حق دارد، همان اندازه وزین است و هر مقدار که از حق فاصله میگیرد وزنش کم میشود؛ تا حدی که برای پیشوایان کفر و ضلالت اصلا وزنی نمیماند و لذا وزن کشیدنی برایشان انجام نمیشود (کهف/۱۰۵؛ و نیزحدیث۱)
۴) «الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ»: حق وزن دارد؛ و چیزی که وزن دارد، سنگین است؛ پس حق بر انسانها سنگین میآید؛ لذا آنچه در دنیا بر ما سنگین میآید در آخرت کفه ترازوی ما را سنگین میکند؛ و همینطور هرچه انجامش در دنیا بر سبک میآید، در مورد سبکیها (حدیث۴).
شاید بدین جهت است که انجام کار خوب، سنگین و دشوار است و خوب بودن با سختیها گره خورده است؛ و شاید بدین جهت بوده که بسیاری از بزرگان وقتی بین دو کار مخیر میشدند کار سختتر را انتخاب میکردند (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا خُيِّرَ عَمَّارٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ إِلَّا اخْتَارَ أَشَدَّهُمَا. امالی صدوق/۴۰۵)
۵) «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»: کسی که بهره بیشتری از حق دارد، سنگینتر میشود و تنها هرکس سنگین و وزین باشد، رستگار میشود:
پس، سبکی و سبکسری و خود را حقیر کردن با دینداری جمع نمیشود و کسی که بزرگ و بزرگوار شد، غلبه بر شهوات بر او آسان میشود (مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُه؛ نهجالبلاغه، حکمت۴۹۹) و خود را به معصیت پست و حقیر نمیسازد (مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ؛ غررالحکم و دررالکلم۵/ ۳۵۷)
۶) «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»
مقدمه۱- چون «الـ» بر «خبر» وارد شده، دلالت بر حصر میکند؛ یعنی «فقط» اینان رستگاراناند. این عبارت در آیه ۱۰۴ سوره آلعمران هم آمده بود (جلسه ۸۲)
مقدمه۲- وقتی میگویند «فقط الف، ب است»؛ و «فقط ج، ب است»؛ نتیجه میشود که: «الف، ج است».
نتیجه: خصلتی که در آن آیه آمده بود با خصلت مذکور در این آیه بر هم منطبقاند؛ پس:
امتی که به خیر دعوت میکنند و امر به و نهی از منکر میکنند، وزین هستند؛ و کسانی وزیناند و ترازوی اعمالشان سنگین است، که به خیر دعوت کنند و به معروف وادارند و از منکر بازدارند.
(بر اساس، ضابطه منطقی فوق، سایر مواردی که در قرآن کریم تعبیر «أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» آمده نیز در این اوصاف مشترکاند.)
[۱] . نحاس (از علمای نحو قرن ۴) در حد یک عبارت گفته «میتوان «الحق» را نعت برای «الوزن» دانست و«یومئذ» را خبر قرار داد (إعراب القرآن، ج۲، ص۴۵) شاید برخی از علمای قرن ششم (مرحوم طبرسی در جوامع الجامع، ج۱، ص۴۲۷؛ و زمخشری در الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج۲، ص۸۹) بر همین اساس بوده که تعبیری کردهاند که موجب سوءتفاهمی شده است. آنها گفتهاند «یومئذ» خبر است و «الحق» صفت برای «الوزن» ولی هردو آیه را چنین ترجمه کردهاند: «أي و الوزن يوم يسأل اللّه الأمم و رسلهم الوزن الحقّ أي العدل» (وزن، در آن روزی که خداوند از امتها و رسولانشان سوال میکند، وزن حق و عدل است) در حالی که اگر بخواهیم إعراب پیشنهادیِ آنها را با دقت نحوی، اعمال کنیم، «یومئذ» نمیتواند مستقیما خبر قرار گیرد، بلکه باید مطلب محذوفی خبر قرار بگیرد و یومئذ متعلق به آن شود و آنگاه معنای آیه چنین میشود: «الوزن الحق کائنٌ یومئذ» «وزن حقیقی، در آن روز برقرار است.» (و این کاری است که برخی از متاخرین انجام دادهاند یعنی اینکه الحق را صفت، و یومئذ را متعلق به خبر محذوف بدانیم به عنوان یک احتمال دوم مطرح کردهاند. (إعراب القرآن الكريم، ج۱، ص۳۵؛ إعراب القرآن و بيانه، ج۳، ص۳۰) اما با توجه به توضیحی که خود مرحوم طبرسی و زمخشری دادهاند در واقع، با توجه به این توضیحی که دادهاند، ظاهرا تعبیر اینکه «یومئذ» را خبر بدانیم تعبیر مسامحی بوده است و در واقع منظورشان این بوده بدانیم که آنگاه معنی جمله چنین میشود: «وزن حقیقی، در آن روز است.» که این سخن را گفتهاند در این صورت «یومئذ» خبر نیست بلکه ظرف است؛ و معنا همان معنای حالت اول شده است.
[۲] . متن کامل روایت در کتاب التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۱۳۷-۱۳۹ چنین است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص [وَ] إِنَّ مِمَّنْ كُتِبَ أَجَلُهُ وَ عَمَلُهُ وَ رِزْقُهُ وَ سَعَادَةُ خَاتِمَتِهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع، كَتَبُوا مِنْ عَمَلِهِ أَنَّهُ لَا يَعْمَلُ ذَنْباً أَبَداً إِلَى أَنْ يَمُوتَ.
قَالَ: وَ ذَلِكَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْمَ شَكَاهُ بُرَيْدَةُ، وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ جَيْشاً ذَاتَ يَوْمٍ لِغَزَاةٍ، أَمَّرَ عَلَيْهِمْ عَلِيّاً ع، وَ مَا بَعَثَ جَيْشاً قَطُّ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَّا جَعَلَهُ أَمِيرَهُمْ.
فَلَمَّا غَنِمُوا رَغِبَ عَلِيٌّ ع [فِي] أَنْ يَشْتَرِيَ مِنْ جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ جَارِيَةً- يَجْعَلُ ثَمَنَهَا فِي جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ، فَكَايَدَهُ فِيهَا حَاطِبُ بْنُ أَبِي بَلْتَعَةَ وَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ، و زايداه.
فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا يُكَايِدَانِهِ وَ يُزَايِدَانِهِ، انْتَظَرَ إِلَى أَنْ بَلَغَتْ قِيمَتُهَا قِيمَةَ عَدْلٍ فِي يَوْمِهَا فَأَخَذَهَا بِذَلِكَ.
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، تَوَاطَئَا عَلَى أَنْ يَقُولَ ذَلِكَ بُرَيْدَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَوَقَفَ بُرَيْدَةُ قُدَّامَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ:
يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخَذَ جَارِيَةً مِنَ الْمَغْنَمِ- دُونَ الْمُسْلِمِينَ فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص، ثُمَّ جَاءَ عَنْ يَمِينِهِ فَقَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص (فَجَاءَهُ عَنْ يَسَارِهِ وَ قَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، وَ جَاءَ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ) ثُمَّ عَادَ إِلَى بَيْنِ يَدَيْهِ فَقَالَهَا.
فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَضَباً لَمْ يُرَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ غَضَبٌ مِثْلُهُ، وَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ وَ تَرَبَّدَ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ، وَ ارْتَعَدَتْ أَعْضَاؤُهُ، وَ قَالَ:
مَا لَكَ يَا بُرَيْدَةُ آذَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ مُنْذُ الْيَوْمِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ:
«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً- وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا- فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً.
قَالَ بُرَيْدَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ص مَا عَلِمْتُ أَنَّنِي قَصَدْتُكَ بِأَذًى.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَ وَ تَظُنُّ يَا بُرَيْدَةُ أَنَّهُ لَا يُؤْذِينِي إِلَّا مَنْ قَصَدَ ذَاتَ نَفْسِي أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ أَنَّ مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي [وَ مَنْ آذَانِي] فَقَدْ آذَى اللَّهَ، وَ مَنْ آذَى اللَّهَ- فَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُؤْذِيَهُ بِأَلِيمِ عَذَابِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ)! يَا بُرَيْدَةُ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ مَلَكُ الْأَرْحَامِ
قَالَ بُرَيْدَةُ: بَلِ اللَّهُ أَعْلَمُ، وَ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَعْلَمُ، وَ مَلَكُ الْأَرْحَامِ أَعْلَمُ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَنْتَ أَعْلَمُ يَا بُرَيْدَةُ أَمْ حَفَظَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: بَلْ حَفَظَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَكَيْفَ تُخَطِّئُهُ وَ تَلُومُهُ- وَ تُوَبِّخُهُ وَ تُشَنِّعُ عَلَيْهِ فِي فِعْلِهِ، وَ هَذَا جَبْرَئِيلُ أَخْبَرَنِي، عَنْ حَفَظَةِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُمْ مَا كَتَبُوا عَلَيْهِ قَطُّ خَطِيئَةً مُنْذُ [يَوْمَ] وُلِدَ وَ هَذَا مَلَكُ الْأَرْحَامِ حَدَّثَنِي أَنَّهُمْ كَتَبُوا قَبْلَ أَنْ يُولَدَ، حِينَ اسْتَحْكَمَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ، أَنَّهُ لَا يَكُونُ مِنْهُ خَطِيئَةٌ أَبَداً، وَ هَؤُلَاءِ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَخْبَرُونِي لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي- أَنَّهُمْ وَجَدُوا فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ «عَلِيٌّ الْمَعْصُومُ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَّةٍ».
فَكَيْفَ تُخْطِئُهُ [أَنْتَ] يَا بُرَيْدَةُ وَ قَدْ صَوَّبَهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ يَا بُرَيْدَةُ لَا تَعَرَّضْ لِعَلِيٍّ بِخِلَافِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ، فَإِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ، [وَ سَيِّدُ الصَّالِحِينَ] وَ فَارِسُ الْمُسْلِمِينَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، وَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، يَقُولُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِلنَّارِ: هَذَا لِي وَ هَذَا لَكِ.
ثُمَّ قَالَ: يَا بُرَيْدَةُ أَ تَرَى لَيْسَ لِعَلِيٍّ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكُمْ مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ، أَلَّا تَكَايَدُوهُ وَ لَا تَعَانَدُوهُ وَ لَا تَزَايَدُوهُ هَيْهَاتَ [هَيْهَاتَ] إِنَّ قَدْرَ عَلِيٍّ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَعْظَمُ مِنْ قَدْرِهِ عِنْدَكُمْ، أَ وَ لَا أُخْبِرُكُمْ قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَقْوَاماً- تَمْتَلِئُ مِنْ جِهَةِ السَّيِّئَاتِ مَوَازِينُهُمْ- فَيُقَالُ لَهُمْ: هَذِهِ السَّيِّئَاتُ فَأَيْنَ الْحَسَنَاتُ وَ إِلَّا فَقَدْ عَطِبْتُمْ فَيَقُولُونَ: يَا رَبَّنَا مَا نَعْرِفُ لَنَا حَسَنَاتٍ.
فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ لَمْ تَعْرِفُوا لِأَنْفُسِكُمْ- عِبَادِي- حَسَنَاتٍ فَإِنِّي أَعْرِفُهَا لَكُمْ، وَ أُوَفِّرُهَا عَلَيْكُمْ».
ثُمَّ تَأْتِي الرِّيحُ بِرُقْعَةٍ صَغِيرَةٍ [وَ] تَطْرَحُهَا فِي كِفَّةِ حَسَنَاتِهِمْ، فَتَرْجَحُ بِسَيِّئَاتِهِمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، فَيُقَالُ لِأَحَدِهِمْ: خُذْ بِيَدِ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ إِخْوَانِكَ وَ أَخَوَاتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ قَرَابَاتِكَ وَ أَخْدَانِكَ وَ مَعَارِفِكَ، فَأَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ.
فَيَقُولُ أَهْلُ الْمَحْشَرِ: يَا رَبَّنَا أَمَّا الذُّنُوبُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا ذَا كَانَتْ حَسَنَاتُهُمْ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يَا عِبَادِي، مَشَى أَحَدُهُمْ بِبَقِيَّةِ دَيْنٍ عَلَيْهِ لِأَخِيهِ إِلَى أَخِيهِ- فَقَالَ: خُذْهَا فَإِنِّي أُحِبُّكَ- بِحُبِّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ الْآخَرُ: قَدْ تَرَكْتُهَا لَكَ بِحُبِّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ لَكَ مِنْ مَالِي مَا شِئْتَ. فَشَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ لَهُمَا فَحَطَّ بِهِ خَطَايَاهُمَا، وَ جَعَلَ ذَلِكَ فِي حَشْوِ صَحَائِفِهِمَا وَ مَوَازِينِهِمَا، وَ أَوْجَبَ لَهُمَا وَ لِوَالِدَيْهِمَا وَ لِذُرِّيَّتِهِمَا الْجَنَّةَ.
ثُمَّ قَالَ: يَا بُرَيْدَةُ إِنَّ مَنْ يَدْخُلُ النَّارَ بِبُغْضِ عَلِيٍّ أَكْثَرُ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ الَّتِي يُرْمَى بِهَا عِنْدَ الْجَمَرَاتِ، فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ.
[۳] . این حدیث هم زیبا بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم
قَالَ الصَّادِقُ ع … قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الصِّدْقُ سَيْفُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَيْنَمَا هَوَى بِهِ يَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ كَاذِبٌ فَانْظُرْ فِي صِدْقِ مَعْنَاكَ وَ عَقْدِ دَعْوَاكَ وَ عَيِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى كَأَنَّكَ فِي الْقِيَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاكَ بِغَوْرِ دَعْوَاكَ ثَبَتَ لَكَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا يُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَكَرْنَا كَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ يَنْزِعْ فَمَا ذَا يَصْنَع
مصباح الشريعة، ص۳۵
[۴] . در نسخه فعلی کتاب التوحید کامه «الحساب» نوشته شده و بر همین اساس اعراب گذاری شده بود که گویی معنی روایت این گونه است: «منظور حساب است، [که] حسنات و سیئات وزن می شود و …» . ما بر اساس نقل فیض کاشانی مطلب را آوردیم که «حسنات» نوشته است. في التوحيد عن أمير المؤمنين عليه السلام إنما يعني الحسنات و السيئات و الحسنات ثقل الميزان و السيئات خفة الميزان. (تفسير الصافي، ج۲، ص: ۱۸۱) و همچنین نقل ابنجمعه عروسی حویزی در تفسير نور الثقلين، ج۵، ص: ۶۵۹. البته در کتاب دیگر فیض (نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين (للفيض)، ص: ۳۴۳) و نیز در بحار الأنوار مرحوم مجلسی، ج۷، ص۲۵۰ و در البرهان في تفسير القرآن سید بحرانی، ج۵، ص: ۸۵۴ همان «حساب» نوشته شده است.
[۵] . وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَة…
قَالَ أَ وَ لَيْسَ تُوزَنُ الْأَعْمَالُ؟ قَالَ ع لَا إِنَّ الْأَعْمَالَ لَيْسَتْ بِأَجْسَامٍ وَ إِنَّمَا هِيَ صِفَةُ مَا عَمِلُوا وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى وَزْنِ الشَّيْءِ مَنْ جَهِلَ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ لَا يَعْرِفُ ثِقْلَهَا أَوْ خِفَّتَهَا وَ إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْءٌ قَالَ فَمَا مَعْنَى الْمِيزَانِ؟ قَالَ ع الْعَدْلُ قَالَ فَمَا مَعْنَاهُ فِي كِتَابِهِ- فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ قَالَ ع فَمَنْ رَجَحَ عَمَلُه
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۵۱
بازدیدها: ۲۸۶
بازتاب: ۱۱۰۳) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ | یک آیه در روز
بازتاب: ۱۱۲۰) يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ | یک آیه در روز
بازتاب: ۱۱۳۶) لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُ