۲۲۰) وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ

ترجمه

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت. گفتند آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد، در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید.

نکات ترجمه

«خَليفَةً»:

«خَلْف‏» به معنای «پشت» (نقطه مقابلِ «قدام: جلو») (بقره/۲۵۵؛ رعد/۱۱) و «خَلَف» به معنای کسی که در پی می‌آید (نقطه مقابل سَلَف: گذشتگان) می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۳)

برخی گفته‌اند وقتی «خَلَف» به صورت اضافه به خوبی و بدی بیاید (خلَفِ صدق، خلَفِ سوء) طبیعتا با لفظ بعدی به معنای خوبی ویا بدی جانشین اشاره شده؛ اما وقتی قرار باشد به صورت مطلق به کار رود، برای کسی که جانشین مناسبی است، تعبیر «خَلَف»؛ و برای کسی که جایگزین نامطلوبی است، تعبیر «خَلْف‏» را به کار می‌برند؛ (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۲۱۰) که این تعبیر دوم در دو جای قرآن کریم به کار رفته است (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ؛ اعراف/۱۶۹؛ مریم/۵۹) .

«خلافت» را از این جهت خلافت گفته‌اند که دومی بعد از اولی می‌آید و جانشین او می‌گردد. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۲۱۰)

به زنان «خوالف» گویند (رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِف؛ توبه/۸۷ و ۹۳) زیرا مردان غالبا برای کار و امور دیگر از خانه غایب می‌شوند و زنان جانشین آنها می‌گردند. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۲۱۰)

برخی توضیح داده‌اند که دو کلمه «خَلَف» (جمع: اخلاف) و خالفة (جمع: خوالف) صرفا به معنای کسی است که متصف به صفت جانشین بودن و در پی آمدن می‌شود و از این جهت «خلیف» (جمع: خلفاء) هم به همین معناست (إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوح، اعراف/۶۹؛ أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض، نمل/۶۲). اما وقتی به صورت «خلیفة» درمی‌آید (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً، بقره/۳۰؛ يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض، ص/۲۶)، حرف «ة» دلالت بر مبالغه می‌کند (شبیه «ة» در علامه) و منظور کسی است که خلافت و جانشینی کاملا در حق او تثبیت شده است و جمعِ آن، نه خلفاء، بلکه «خلائف» می‌باشد (وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ، انعام/۱۶۵؛ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْض، فاطر/۳۹). (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۳، ص۱۱۰-۱۱۱)

از کاربردهای ماده «خلف» تعابیری مانند «اختلاف» و «مخالفت» است که در زبان فارسی هم رواج پیدا کرده است؛ و بدین معناست که هرکس راهی غیر از راه دیگری را در پیش گیرد و از آنجا که اختلاف بین مردم غالبا موجب نزاع می‌شود، به نحو استعاری برای هر منازعه و دعوایی هم تعبیر «اختلاف» به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۴) البته «اختلاف» به معنای «یکی خلف دیگری بودن» هم به کار رفته، چنانکه «اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ» به معنای آمدن شب و روز یکی بعد از دیگری است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۵)

ماده «خلف» و مشتقات آن جمعا ۱۲۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

«يَسْفِكُ الدِّماءَ»:

«دماء» جمع «دم: خون» است و «سفک دماء» به معنای ریختن خون است که از همین ماده کلمه «سفاک» درست شده است (كتاب العين، ج‏۵، ص۳۱۵) تعبیر سفک دماء در قرآن کریم تنها دوبار و هردو در سوره بقره (۳۰ و ۸۴) به کار رفته است.

«نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ»:

درباره ماده «سبح» در جلسه ۷۰ (سبحان الله عما یصفون، صافات/۱۵۹) و درباره ماده «حمد» در جلسه ۳۶ (الحمد لله رب العالمین، حمد/۲) توضیحاتی ارائه شد گذشت (و نیز جلسه۹۱ تدبر۵ درباره «سبح»، و در جلسه۱۶۳ درباره تفاوت «حمد» و «شکر»).

«نُقَدِّسُ»:

از ماده «قدس» است که این ماده را برای توصیف خداوند به «منزه بودن» دانسته‌اند (كتاب العين، ج‏۵، ص۷۳) که به «طهارت معنوی و الهی» اشاره دارد و به این جهت به فرشته مقرب الهی، جبرئیل، روح القدس هم گفته می‌شود که از ناحیه قدس الهی نازل می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۱)

حدیث

۱) از امام حسن عسکری روایت شده است:

هنگامی که به آنها [مخاطبان قرآن کریم] گفته شد: «او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید» گفتند: کِی چنین بود؟ خداوند عز و جل فرمود: «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان»ی که در زمین بودند که ابلیس هم با آنها بود و از زمین جنیان فرزند جانّ [در روایات اشاره شده همان طور که اسم پدر انسانها آدم است، اسم پدر جنیان «جانّ» است] را راندند و عبادت خفیف شمرده شد، «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت» به جای شما و شما را از زمین بالا خواهم برد [= به جایگاهتان در آسمانها برخواهم گرداند].

این مطلب بر آنها سخت آمد زیرا عبادت هنگام رجوعشان به آسمانها برایشان سنگین‌تر بود. «گفتند» پروردگارا ! «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد» همان گونه که جنیان فرزند جان که ما آنها را از این زمین راندیم چنین می‌کردند «در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم» و تو را از آنچه سزاوار تو نیست منزه می‌شمریم «و تو را تقدیس می‌کنیم» و زمینت را از هر که عصیانت کند پاک و طاهر می‌کنیم؟

خداوند متعال «فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید» من از صلاح و مصلحت درباره آن کسی که به جای شما می‌گذارم چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و نیز می‌دانم در میان شما کسی هست که در باطنش کافر است که شما نمی‌دانیدش، و آن همان ابلیس بود که لعنت خدا بر او باد.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع، ص۲۱۶

قَالَ الْإِمَامُ ع لَمَّا قِيلَ لَهُمْ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» الْآيَةَ، قَالُوا: مَتَى كَانَ هَذَا؟ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ «قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ» الَّذِينَ كَانُوا فِي الْأَرْضِ مَعَ إِبْلِيسَ وَ قَدْ طَرَدُوا عَنْهَا الْجِنَّ بَنِي الْجَانِّ، وَ خَفَّتِ الْعِبَادَةُ: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» بَدَلًا مِنْكُمْ وَ رَافِعُكُمْ مِنْهَا فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّ الْعِبَادَةَ عِنْدَ رُجُوعِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ تَكُونُ أَثْقَلَ عَلَيْهِمْ.

فَقالُوا رَبَّنَا «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» كَمَا فَعَلَتْهُ الْجِنُّ بَنُو الْجَانِّ الَّذِينَ قَدْ طَرَدْنَاهُمْ عَنْ هَذِهِ الْأَرْضِ «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» نُنَزِّهُكَ عَمَّا لَا يَلِيقُ بِكَ مِنَ الصِّفَاتِ «وَ نُقَدِّسُ لَكَ» نُطَهِّرُ أَرْضَكَ مِمَّنْ يَعْصِيكَ. «قَالَ» اللَّهُ تَعَالَى: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ الصَّلَاحِ الْكَائِنِ فِيمَنْ أَجْعَلُهُ بَدَلًا مِنْكُمْ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ أَعْلَمُ أَيْضاً أَنَّ فِيكُمْ مَنْ هُوَ كَافِرٌ فِي بَاطِنِهِ [مَا] لَا تَعْلَمُونَهُ وَ هُوَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّه‏.

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی خواست که خلایق [= انسانها] را به دست قدرت خویش بیافریند و آن پس از آن بود که از حضور جنیان و نسناس [موجودی پیش از انسان، که تاحدودی شبیه انسان بوده است] در زمین هفت هزار سال می‌گذشت و اقتضای خلفت آدم مهیا بود، از طبقات آسمان پرده برداشت و به فرشتگان گفت: بنگرید به زمینیان از مخلوقاتم: جنیان و نسناس‌ها.

پس هنگامی که آنچه از معصیتها و خونریزی و فساد بناحق در زمین دیدند بر آنها سخت آمد و عصبانی شدند و بر اهل زمین تاسف خوردند و نتوانستند جلوی عصبانیت خود را بگیرند و گفتند: پروردگارا ! همانا تنها تو عزیز و قادر و جبار و قاهر و عظیم‌الشان هستی و این مخلوقات ضعیف و ذلیل در قبضه قدرت تو هستند و به رزق تو روزگار می‌گذرانند و به عافیتی که تو دادی از زندگی بهره می‌گیرند و در عین حال دارند با چنین گناهان بزرگی معصیت تو را می‌کنند ولی تو از آنها متاسف نمی‌شوی و بر آنها غضب نمی‌کنی و به خاطر آنچه از آنها می‌شنوی و می‌ّبینی از آنها انتقام نمی‌گیری؟ در حالی که بر ما سنگین آمد و تو را در این واقعه خیلی بزرگ یافتیم.

پس چون خداوند این را از فرشتگان شنید فرمود: «به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت» تا حجت من در زمین بر مخلوقاتم باشد» فرشتگان گفتند: تو منزهی! «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد» همان گونه که فرزندان جن فساد کردند «و خون‌ها می‌ریزد» همان گونه که جنیان خونها ریختند و حسادت می‌ورزند و کینه‌توزی می‌کنند؛ پس خلیفه را از ما قرار بده که نه حسادتی می‌ورزیم و نه کینه‌توزی‌ای و نه خونی می‌ریزیم، «و ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم»

خداوند عز و جل «فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید». همانا من می‌خواهم مخلوقی را به دست خود بیافرینم و از ذریه‌اش انبیا و مرسلین و بندگان صالح و امامان هدایت‌شده قرار دهم و آنها را خلفای بر نخلوقاتم در زمین قرار دهم که از معصیت من بازدارند و نسبت به عذاب من هشدار دهند و به طاعت من هدایت کنند و آنها را به راه من ببرند و برای خود حجتی بر آنها قرارشان دهم و نسناس را از زمینم برچینم و زمین را از آنها پاک کنم و جنیان متمرد و گناهکار را از بین مخلوقات و ساکنان و انتخاب‌شدگانم منتقل کنم و آنها را در هوا در لایه‌های [فوق] زمین جای دهم که دیگر مجاور نسل این مخلوقم نباشند و بین جنیان و این مخلوقم حجابی قرار دهم که نسل این مخلوقم جنیان را نبینند و با آنها همنشین نشوند و با آنها درنیامیزند، پس هرکه از نسل این مخلوقی که آنها را برگزیده‌ام و در جایگاهی که قبلا آن معصیتکاران ساکن بودند جای دادم، اگر عصیان کند، اینها را هم در همانجا که آنها را وارد کردم وارد کنم و هیچ پروایی هم ندارم…

تفسير القمي، ج‏۱، ص۳۷-۳۷

فَحَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ [أَبِي‏] مِقْدَامٍ عَنْ ثَابِتٍ الْحَذَّاءِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِهِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِي الْأَرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ وَ كَانَ مِنْ شَأْنِهِ خَلْقُ آدَمَ كَشَطَ عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ انْظُرُوا إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِي مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ الْمَعَاصِي وَ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ غَضِبُوا وَ تَأَسَّفُوا عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَمْلِكُوا غَضَبَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ يَتَقَلَّبُونَ فِي قَبْضَتِكَ وَ يَعِيشُونَ بِرِزْقِكَ وَ يَتَمَتَّعُونَ بِعَافِيَتِكَ وَ هُمْ يَعْصُونَكَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفُ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِكَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ أَكْبَرْنَاهُ فِيكَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً يَكُونُ حُجَّةً لِي فِي الْأَرْضِ عَلَى خَلْقِي فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ سُبْحَانَكَ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها كَمَا أَفْسَدَ بَنُو الْجَانِّ وَ يَسْفِكُونَ الدِّمَاءَ كَمَا سَفَكَ بَنُو الْجَانِّ وَ يَتَحَاسَدُونَ وَ يَتَبَاغَضُونَ فَاجْعَلْ ذَلِكَ الْخَلِيفَةَ مِنَّا فَإِنَّا لَا نَتَحَاسَدُ وَ لَا نَتَبَاغَضُ وَ لَا نَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ جَلَّ وَ عَزَّ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ وَ أَجْعَلَهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِي وَ يُنْذِرُونَهُمْ مِنْ عَذَابِي وَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِي وَ يَسْلُكُونَ بِهِمْ طَرِيقَ سَبِيلِي وَ أَجْعَلَهُمْ لِي حُجَّةً عَلَيْهِمْ وَ أَبِيدَ النَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِي وَ أُطَهِّرَهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلَ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ مِنْ بَرِيَّتِي وَ خَلْقِي وَ خِيَرَتِي وَ أُسْكِنَهُمْ فِي الْهَوَاءِ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ فَلَا يُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِي وَ أَجْعَلَ بَيْنَ الْجِنِّ وَ بَيْنَ خَلْقِي حِجَاباً فَلَا يَرَى نَسْلُ خَلْقِي الْجِنَّ وَ لَا يُجَالِسُونَهُمْ وَ لَا يُخَالِطُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِي مِنْ نَسْلِ خَلْقِي الَّذِينَ اصْطَفَيْتُهُمْ وَ أَسْكَنْتُهُمْ مَسَاكِنَ الْعُصَاةِ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِي …[۱]

۳) از امام صادق ع روایت شده است: حسد بر دو گونه است: حسد فتنه‌، و حسد غفلت؛ اما حسد غفلت مانند آن است که فرشتگان وقتی خداوند «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت؛ گفتند آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد، در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟» یعنی آن خلیفه را از ما قرار بده؛ و این را از باب حسدی نسبت به حضرت آدم که حسادت فتنه جویانه و رد و انکار در برابر حق نگفتند و چنین حسدی است که بنده را به کفر و شرک می‌کشاند که همان حسد ابلیس بود که جواب خدا را داد و از سجده بر آدم ع خودداری کرد.

تحف العقول، ص۳۷۱

وَ قَالَ الصادق ع الْحَسَدُ حَسَدَانِ حَسَدُ فِتْنَةٍ وَ حَسَدُ غَفَلَةٍ فَأَمَّا حَسَدُ الْغَفْلَةِ فَكَمَا قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ حِينَ قَالَ اللَّهُ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» أَيِ اجْعَلْ ذَلِكَ الْخَلِيفَةَ مِنَّا وَ لَمْ يَقُولُوا حَسَداً لِآدَمَ مِنْ جِهَةِ الْفِتْنَةِ وَ الرَّدِّ وَ الْجُحُودِ وَ الْحَسَدُ الثَّانِي الَّذِي يَصِيرُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ وَ الشِّرْكِ فَهُوَ حَسَدُ إِبْلِيسَ فِي رَدِّهِ عَلَى اللَّهِ وَ إِبَائِهِ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ ع.

۴) از امام صادق ع روایت شده است که:

آدم در آسمان دوست صمیمی‌ای در میان فرشتگان داشت که هنگامی که آدم از آسمان به زمین هبوط کرد، این فرشته احساس تنهایی کرد و به خدا شکایت برد و از او خواست که اجازه دهد تا بر آدم هبوط کند؛ خدا هم به او اذن داد و او بر آدم هبوط کرد، او را نشسته در بیابانی بی‌آب و علف در زمین دید، تا آدم نگاهش به او افتاد دستش را بر سر گذاشت و فریادی از غصه سر داد.

آن فرشته گفت: آدم! می‌دانستم که بالاخره معصیت پروردگارت را می‌کنی و خود را به جایی که تحملش را نداری می‌اندازی، آیا می‌دانی که خداوند در مورد تو به ما چه گفت و ما چه پاسخش دادیم؟

گفت: نه!

گفت: «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت.» و ما گفتیم «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد؟» پس او تو را آفرید که در زمین استقامت ورزی تا اینکه در آسمان باشی.

امام صادق فرمود: و خداوند با این مطلب سه بار آدم را تسلیت داد.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص: ۳۲

قال أبو عبد الله ع إن آدم كان له في السماء خليل من الملائكة فلما هبط آدم من السماء إلى الأرض استوحش الملك و شكا إلى الله و سأله أن يأذن له فيهبط عليه فأذن له فهبط عليه، فوجده قاعدا في قفرة من الأرض، فلما رآه آدم وضع يده على رأسه و صاح صيحة قال أبو عبد الله ع: يروون أنه أسمع عامة الخلق، فقال له الملك: يا آدم ما أراك إلا قد عصيت ربك و حملت على نفسك ما لا تطيق، أ تدري ما قال الله لنا فيك فرددنا عليه قال: لا قال: «قال إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» قلنا «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» فهو خلقك أن تكون في الأرض يستقيم أن تكون في السماء فقال أبو عبد الله ع: و الله عزي بها آدم ثلاثا.

۵) مثیم تمار می‌گوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمومنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم، اگر که آن گونه باشد که می‌گفت.

گفتم: آن چه بود؟

گفت: شنیدمش که می‌گوید: بدرستی که حدیث ما اهل بیت صعب و بسیار پیچیده و دشوار است که آن را نمی‌تواند تحمل کند مگر فرشته‌ای مقرب یا نبی‌ای مرسل ویا مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.

بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمومنین ع رساندم و گفتم: امیرالمومنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینه‌ام تنگ آمده است.

فرمود: آن چیست؟

او را خبر دادم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا همه علم عالمان را می‌توان تحمل کرد؟

خداوند به فرشتگانش فرمود: «من در زمین قرار می‌دهم … تا آخر آیه که من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید» آیا به نظرت می‌رسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟

گفتم به خدا سوگند این از آن سنگین‌تر است.

فرمود: دیگری را از حضرت  موسی ع برایت بگویم؛ خداوند تورات را بر او نازل کرد و وی گمان می‌کرد که در زمین عالمتر از او کسی نیست؛ پس خدا به او خبر داد که در مخلوقاتم از تو عالمتر هم هست – و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود – پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند، و بچه را کُشت و تحملش نکرد، و دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد.

اما مومن؛ پیامبر ما حضرت محمد ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست» آیا به نظرت مومنون این را تحمل کردند، جز کسانی که خداوند آنها از میان مومنان عصمت بخشید؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را به خاطر آنچه از امر رسول خدا ص تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و پیامبران و مومنانش را بدان اختصاص نداد.

تفسير فرات الكوفي، ص۵۶-۵۵

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ مِهْرَانَ‏ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: بَيْنَا أَنَا فِي السُّوقِ إِذَا أَتَانِيَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ يَا مِيثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع آنِفاً حَدِيثاً صَعْباً شَدِيداً فَأَنْ يَكُونَ كَمَا ذَكَرَ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ سَمِعْتُهُ [سَمِعْتُ‏] يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قَالَ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِي فَأَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثٌ أَخْبَرَنِي بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْكَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ فَمَا هُوَ فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ [فَتَبَسَّمَ ثُمَ‏] قَالَ لِي اجْلِسْ يَا مِيثَمُ أَ وَ كُلَّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ يُحْتَمَلُ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِكَتِهِ إِنِّي جاعِلٌ … الدِّماءَ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَهَلْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْكَ قَالَ وَ الْأُخْرَى مِنْ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِي الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ فِي خَلْقِي مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ وَ ذَاكَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِيِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ يُرْشِدَهُ إِلَى [ذَلِكَ‏] الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَضِرِ ع فَخَرَقَ السَّفِينَةَ فَلَمْ يَحْتَمِلْ ذَلِكَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ يَحْتَمِلْ ذَلِكَ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَإِنَّ نَبِيَّنَا [قَالَ فَنَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏] ص‏ أَخَذَ بِيَدِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَيْتَ الْمُؤْمِنُونَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّكُمْ بِمَا لَمْ يَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[۲]

این احادیث هم بسیار جالب بود که برای رعایت اختصار در کانال قرار ندادم:

۶) محمد بن اسحاق بن عمار می‌گوید به امام کاظم ع عرض کردم آیا مرا به کسی راهنمایی نمی‌کنی که [بعد از شهادت شما] دینم را از او بگیرم؟

فرمود: این پسرم علی [بن موسی الرضا] است. همانا پدرم دستم را گرفت و مرا به مرقد رسول خدا ص برد و فرمود: پسرم: خداوند عز و جل می‌فرماید: «به یقین من در زمین جانشینی قرار می‌دهم» و خداوند عز و جل وقتی قولی بدهد بدان وفا می‌کند.

الكافي، ج‏۱، ص۳۱۲

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع أَ لَا تَدُلُّنِي إِلَى مَنْ آخُذُ عَنْهُ دِينِي فَقَالَ هَذَا ابْنِي عَلِيٌّ إِنَّ أَبِي أَخَذَ بِيَدِي فَأَدْخَلَنِي إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا قَالَ قَوْلًا وَفَى بِهِ.

۷)

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۲، ص۱۰

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ النَّسَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبُو الْفَضْلِ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي خَالُ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ الْبَلْخِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ ص فِي بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِينَةِ إِذْ لَقِيَنَا شَيْخٌ طَوِيلٌ كَثُّ اللِّحْيَةِ بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَ لَيْسَ كَذَلِكَ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلَى ثُمَّ مَضَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِي قَالَ لِي هَذَا الشَّيْخُ وَ تَصْدِيقُكَ لَهُ قَالَ أَنْتَ كَذَلِكَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» وَ الْخَلِيفَةُ الْمَجْعُولُ فِيهَا آدَمُ ع وَ قَالَ ـيا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» فَهُوَ الثَّانِي وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِكَايَةً عَنْ مُوسَى حِينَ قَالَ لِهَارُونَ ع «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ» فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَى ع فِي قَوْمِهِ فَهُوَ الثَّالِثُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ» فَكُنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ الْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ كَمَا سَلَّمَ عَلَيْكَ الشَّيْخُ أَ وَ لَا تَدْرِي مَنْ هُوَ قُلْتُ لَا قَالَ ذَاكَ أَخُوكَ الْخَضِرُ ع فَاعْلَمْ.[۳]

تدبر

در جلسه ۷۰ (سبحان الله عما یصفون، صافات/۱۵۹) و در جلسه ۳۶ (الحمد لله رب العالمین، حمد/۲) احادیث و تدبرهایی درباره تسبیح و حمد خداوند مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌شود. همچنین درباره چرایی توام بودن حمد با تسبیح در فرشتگان در جلسه ۳۶، تدبر ۳ توضیح داده شد. (با توجه به آن توضیح، ظاهرا یکی از ابعاد برتری انسان بر فرشته این است که می‌تواند حمد مطلق (یعنی حمد جدای از تسبیح) داشته باشد.)

۱) «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»

خدا انسان را به عنوان خلیفه خود در زمین قرار داده است. به همین جهت است که در آیه قبل فرمود که همه چیز در زمین را برای شما آفریدیم (حدیث۱) اگر انسان خلیفه بودن خود را جدی بگیرد، همه زمین و بلکه ساماندهی آسمانها برای اوست، و اگر جدی نگیرد، حداکثر یک موجودی است اندکی پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر از میمون.

۲) « قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ … قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

وقتی فرشتگان گفتند که این موجود کسی است که «در زمین فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد» خدا این را انکار نکرد؛ بلکه فقط فرمود «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

نکته تخصصی انسان‌شناسی

داروین اصل حاکم بر زندگی همه موجودات زنده را تنازع بقا می‌خواند و بعدا این سخن وی در فضای انسان‌شناسی وارد شد و هابز هم انسان را گرگِ انسان می‌داند؛ و بسیاری از مکاتب غربی، مبنای انسان‌شناسی خود را این گزاره قرار داده‌اند. تحلیل انسان در افق یک حیوان خونخوار و فسادانگیز، به‌خودی خود و خصوصا از منظر تحلیل ظاهری (مبنای حسی و تجربی و مادی) تحلیل نادرستی نیست، مشکلش این است که تحلیل ناقصی است و چیزی را در انسان نادیده گرفته، که اگر آن امر نادیده گرفته شود، واقعا انسان درست شناخته نشده است. شناخت آن بُعد خاص و مهم بقدری دشوار است که حتی فرشتگان الهی هم از درک آن عاجز ماندند و خداوند روالی را طی کرد تا آنها متوجه این بعد خاص شوند.

اینکه آن بُعد چیست را ان‌شاءالله در آیات بعدی بررسی می‌کنیم؛ اما این نوع بیان، که خدا به فرشتگانش بگوید من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، نشان می‌دهد اینکه انتظار داشته باشیم که با یک ملاحظه عادی به انسان بتوانیم به حقیقت انسان پی ببریم و بتوانیم تحلیل بنیادینی از انسان به عمل آوریم، انتظار نابجایی است.

شاید یکی از اموری که به این تحلیل کمک کند این است که درک خود را از خدا تقویت کنیم، چرا که افق تحلیل انسان، افق خلیفه و جانشین خداست؛ و اگر کسی خدا را فراموش کند، از رسیدن به حقیقت خودش درمی‌ماند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم‏: خدا را فراموش کردند پس خدا کاری کرد که آنها خودشان را به فراموش کنند» (حشر/۱۹)

آیا واقعا ما خود را در قد و قواره جانشینی خدا می‌بینیم؟

راستی،

چرا خودمان را باور نمی‌کنیم و خود را دست کم می‌گیریم؟

چرا این ِآیات که درباره آفرینش انسان است، درباره خودمان جدی نمی‌گیریم؟

۳)‌ «قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

انسان با وجود اینکه به گونه‌ای است که ممکن است فسادانگیز و خونریز باشد، اما از چنان ظرفیتی برخوردار است که اگر آن ظرفیت فعال شود، برتر است از فرشتگانی که دائم به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول‌اند و هیچ گناه و خطایی از آنها سرنمی‌زند:

پس، انسان با اینکه ممکن است که گناه کند، اما افق نهایی‌اش، حتی برتر از مقام عصمت از گناه و خطاست؛ زیرا فرشتگان که اهل گناه و خطا نیستند و بلکه اهل تسبیح و تقدیس‌ند، لایق مقام خلیفة‌اللهی – که به انسان داده شد – نبودند.

جالب اینجاست که برخی انسانها بقدری حقیقت خود را فراموش کرده و دچار انحطاط شده‌اند که حتی معصوم بودن عده‌ای از انسانها را باور نمی‌کنند و آن را امری غلوّآمیز می‌پندارند، چه رسد که بخواهیم به آنها بگوییم، معصوم بودن آن انسانها، نهایت جایگاه آنها نیست؛ و مقام حقیقی انسانِ خلیفة‌الله، خیلی برتر از مقام عصمت آنهاست.

این مقام بقدری عظیم است و درکش بقدری دشوار است که جا دارد خداوند در برابر فرشتگانش بفرماید من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. (حدیث۵ را یکبار دیگر مرور کنید و ببینید آیا واقعا جا داشت که مطلب بر میثم تمار – که از بزرگان یاران امیرالمومنین ع است و صاحب علم منایا و بلایا بود –  این اندازه سنگین بیاید؟)

۴) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ … قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

گاه ابعادی از حقیقت را می‌بینیم و قضاوت می‌کنیم، در حالی که آن حقیقت ابعاد مهمتری دارد که درک آن ابعاد کار هرکسی (حتی فرشتگان الهی ) نیست. (حدیث۵)

۵) «قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

هر حقیقتی را به هرکسی نمی‌توان گفت. گاه ابعادی از یک حقیقت بقدری سنگین است حتی فرشتگان متوجه نمی‌شوند و خدا هم قبل از هر توضیحی، اشاره می‌کند که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

واقعا اگر خدا را به خدایی قبول داریم، باید قبول کنیم که گاه اموری در جهان (= فعل خداوند) و یا در قرآن (= کلام خداوند) وجود دارد که ممکن است از نظر ما ناموجه بنماید، و حقیقتش هم بقدری سنگین است که به این راحتی نمی‌توانند ما را متوجه کنند.

۶) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها …»

مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. (قرائتی، تفسیرنور، ج۱، ص۸۹)

[۱] .ادامه حدیث (که درواقع مربوط به آیه بعدی می‌شود) چنین است:

قَالَ فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ فَبَاعَدَهُمُ اللَّهُ مِنَ الْعَرْشِ مَسِيرَةَ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ، قَالَ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ وَ أَشَارُوا بِالْأَصَابِعِ فَنَظَرَ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ وَ نَزَلَتِ الرَّحْمَةُ فَوَضَعَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فَقَالَ طُوفُوا بِهِ وَ دَعُوا الْعَرْشَ فَإِنَّهُ لِي رِضًى فَطَافُوا بِهِ وَ هُوَ الْبَيْتُ الَّذِي يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَا يَعُودُونَ أَبَداً فَوَضَعَ اللَّهُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ تَوْبَةً لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ وَضَعَ الْكَعْبَةَ تَوْبَةً لِأَهْلِ الْأَرْضِ

قریب به این مضمون و البته مقداری مفصلتر حدیثی است که در علل الشرائع ج۱، ص۱۴-۱۰۶ آمده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَحَبَّ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِهِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِي الْأَرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ قَالَ وَ لَمَّا كَانَ مِنْ شَأْنِ اللَّهِ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع لِلَّذِي أَرَادَ مِنَ التَّدْبِيرِ وَ التَّقْدِيرِ لِمَا هُوَ مُكَوِّنُهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عِلْمِهِ لِمَا أَرَادَ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَشَطَ عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ انْظُرُوا إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِي مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ الْمَعَاصِي وَ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ غَضِبُوا لِلَّهِ وَ أَسِفُوا عَلَى الْأَرْضِ وَ لَمْ يَمْلِكُوا غَضَبَهُمْ أَنْ قَالُوا يَا رَبِّ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ فِي أَرْضِكَ يَتَقَلَّبُونَ فِي قَبْضَتِكَ وَ يَعِيشُونَ بِرِزْقِكَ وَ يَسْتَمْتِعُونَ بِعَافِيَتِكَ وَ هُمْ يَعْصُونَكَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفُ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِكَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ أَكْبَرْنَاهُ فِيكَ فَلَمَّا سَمِعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً لِي عَلَيْهِمْ فَيَكُونُ حُجَّةً لِي عَلَيْهِمْ فِي أَرْضِي عَلَى خَلْقِي فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ سُبْحَانَكَ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ وَ قَالُوا- فَاجْعَلْهُ مِنَّا فَإِنَّا لَا نُفْسِدُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا نَسْفِكُ الدِّمَاءَ قالَ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مَلَائِكَتِي إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي يَنْهَوْنَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِي وَ يُنْذِرُونَهُمْ عَذَابِي وَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِي وَ يَسْلُكُونَ بِهِمْ طَرِيقَ سَبِيلِي وَ أَجْعَلُهُمْ حُجَّةً لِي عُذْراً أَوْ نُذْراً وَ أُبِينُ النَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِي فَأُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلُ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ عَنْ بَرِيَّتِي وَ خَلْقِي وَ خِيَرَتِي وَ أُسْكِنُهُمْ فِي الْهَوَاءِ وَ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ لَا يُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِي وَ أَجْعَلُ بَيْنَ الْجِنِّ وَ بَيْنَ خَلْقِي حِجَاباً وَ لَا يَرَى نَسْلُ خَلْقِيَ الْجِنَّ وَ لَا يُؤَانِسُونَهُمْ وَ لَا يُخَالِطُونَهُمْ وَ لَا يُجَالِسُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِي مِنْ نَسْلِ خَلْقِيَ الَّذِينَ اصْطَفَيْتُهُمْ لِنَفْسِي أَسْكَنْتُهُمْ مَسَاكِنَ الْعُصَاةِ وَ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِي فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَقَدَّمَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فِي‏ آدَمَ ع مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَهُ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَيْهِمْ قَالَ فَاغْتَرَفَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِينَ الدُّعَاةَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ يَعْنِي بِذَلِكَ خَلْقَهُ إِنَّهُ اغْتَرَفَ غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِينَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى النَّارِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِي ذَلِكَ الْبَدَاءَ وَ لَمْ يَشْرِطْ فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَيْنِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ أَلْقَاهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِينٍ ثُمَّ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ الْأَرْبَعَةَ الشِّمَالَ وَ الدَّبُورَ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبَ أَنْ جَوِّلُوا عَلَى هَذِهِ السُّلَالَةِ وَ أَبْرِءُوهَا وَ انْسِمُوهَا ثُمَّ جَزِّءُوهَا وَ فَصِّلُوهَا وَ أَجْرَوْا إِلَيْهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ الرِّيحَ وَ الْمِرَّةَ وَ الدَّمَ وَ الْبَلْغَمَ قَالَ فَجَالَتِ الْمَلَائِكَةُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الشِّمَالُ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبُ وَ الدَّبُورُ فَأَجْرَوْا فِيهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ قَالَ وَ الرِّيحُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الشِّمَالِ قَالَ وَ الْبَلْغَمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الصَّبَا قَالَ وَ الْمِرَّةُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّبُورِ قَالَ وَ الدَّمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الْجَنُوبِ قَالَ فَاسْتَقَلَّتِ النَّسَمَةُ وَ كَمَلَ الْبَدَنُ قَالَ فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الرِّيحِ حُبُّ الْحَيَاةِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّينُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الْمِرَّةِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّيْطَنَةُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَةُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُكُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَات‏.

و البته مفصلترش را که با این سوال شروع می‌شود سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع هَلْ كَانَ فِي الْأَرْضِ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَى يَعْبُدُونَ اللَّهَ قَبْلَ آدَمَ ع وَ ذُرِّيَّتِهِ فَقَالَ نَعَم‏… در قصصالانبیاء راوندی ص۳۶-۴۰ آمده است.

و نیز این حدیث از علل الشرائع، ج‏۲، ص۴۰۳-۴۰۲

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ ابْتِدَاءِ الطَّوَافِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ خَلْقَ آدَمَ ع قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً فَقَالَ مَلَكَانِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ فَوَقَعَتِ الْحُجُبُ فِيمَا بَيْنَهُمَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نُورُهُ ظَاهِراً لِلْمَلَائِكَةِ فَلَمَّا وَقَعَتِ الْحُجُبُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمَا عَلِمَا أَنَّهُ قَدْ سَخِطَ قَوْلَهُمَا فَقَالا لِلْمَلَائِكَةِ مَا حِيلَتُنَا وَ مَا وَجْهُ تَوْبَتِنَا فَقَالُوا مَا نَعْرِفُ لَكُمَا مِنَ التَّوْبَةِ إِلَّا أَنْ تَلُوذَا بِالْعَرْشِ قَالَ فَلَاذَا بِالْعَرْشِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى تَوْبَتَهُمَا وَ رُفِعَتِ الْحُجُبُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمَا وَ أَحَبَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يُعْبَدَ بِتِلْكَ الْعِبَادَةِ فَخَلَقَ اللَّهُ الْبَيْتَ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ عَلَى الْعِبَادِ الطَّوَافَ حَوْلَهُ وَ خَلَقَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فِي السَّمَاءِ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

که در این مضمون چندین روایت در تفسیر عیاشی آمده است:

قال هشام بن سالم قال أبو عبد الله ع و ما علم الملائكة بقولهم «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» لو لا أنهم قد كانوا رأوا من يفسد فيها و يسفك الدماء. (تفسير العياشي، ج‏۱، ص۲۹)

علي بن الحسين في قوله: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» ردوا على الله فقالوا: أَ تَجْعَلُ‏ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ و إنما قالوا ذلك بخلق مضى يعني الجان بن الجن «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» فمنوا على الله بعبادتهم إياه، فأعرض عنهم ثم عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثم قال للملائكة: «أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» قالوا: لا عِلْمَ لَنا، قال: يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فأنبأهم ثم قال لهم: اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا، و قالوا في سجودهم في أنفسهم: ما كنا نظن أن يخلق الله خلقا أكرم عليه منا نحن خزان الله و جيرانه، و أقرب الخلق إليه فلما رفعوا رءوسهم قال الله يعلم ما تُبْدُونَ من ردكم علي وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ، ظنا أن لا يخلق الله خلقا أكرم عليه منا، فلما عرفت الملائكة أنها وقعت في خطيئة لاذوا بالعرش و أنها كانت عصابة من الملائكة، و هم الذين كانوا حول العرش، لم يكن جميع الملائكة الذين قالوا ما ظننا أن يخلق خلقا أكرم عليه منا و هم الذين أمروا بالسجود، فلاذوا بالعرش و قالوا بأيديهم و أشار بإصبعه يديرها فهم يلوذون حول العرش إلى يوم القيامة، فلما أصاب آدم الخطيئة جعل الله هذا البيت لمن أصاب من ولده خطيئة أتاه فلاذ به من ولد آدم كما لاذوا أولئك بالعرش، فلما هبط آدم إلى الأرض طاف بالبيت، فلما كان عند المستجار دنا من البيت فرفع يديه إلى السماء فقال: يا رب اغفر لي فنودي أني قد غفرت لك، قال: يا رب و لولدي قال: فنودي يا آدم من جاءني من ولدك فباء بذنبه بهذا المكان غفرت له. (تفسير العياشي، ج‏۱، ص۳۱)

عن عيسى بن حمزة قال قال رجل لأبي عبد الله ع: جعلت فداك إن الناس يزعمون أن الدنيا عمرها سبعة آلاف سنة فقال: ليس كما يقولون إن الله خلق لها خمسين ألف عام فتركها قاعا قفراء خاوية عشرة ألف عام، ثم بدا لله بدأ الخلق فيها، خلقا ليس من الجن و لا من الملائكة و لا من الإنس، و قدر لهم عشرة ألف عام، فلما قربت آجالهم أفسدوا فيها فدمر الله عليهم تدميرا ثم تركها قاعا قفراء خاوية عشرة ألف عام، ثم خلق فيها الجن و قدر لهم عشرة ألف عام، فلما قربت آجالهم أفسدوا فيها و سفكوا الدماء و هو قول الملائكة «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» كما سفكت بنو الجان، فأهلكهم الله ثم بدأ الله فخلق آدم و قدر له عشرة ألف عام، و قد مضى من ذلك سبعة آلف عام و مائتان و أنتم في آخر الزمان. تفسير العياشي، ج‏۱، ص۳۱)

[۲] . این حدیث با سند دیگر و اندک تفاوتی در نقل در بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۱۴۹ آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ أَبِي الطَّيِّبِ بْنِ سَعِيدٍ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الْهَاشِمِيُّ أَخْبَرَنَا عِيسَى حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ أَخْبَرَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا فِي السُّوقِ إِذَا أَتَانِي الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا مِيثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع حَدِيثاً صَعْباً شَدِيداً فَأَيُّنَا يَكُونُ كَذَلِكَ؟ قُلْتُ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ سَمِعْتُهُ ع يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ‏ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِي فَأَتَيْتُ عَلِيّاً ع فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثٌ أَخْبَرَنِي بِهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْكَ فَقَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ يَا مِيثَمُ أَ وَ كُلُّ عِلْمٍ يَحْتَمِلُهُ عَالِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَهَلْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَتْ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ وَ الْأُخْرَى أَنَّ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِي خَلْقِي مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ وَ ذَاكَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِيِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ يُرْشِدَهُ إِلَى الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَضِرِ فَخَرَقَ السَّفِينَةَ فَلَمْ يَحْتَمِلْ ذَاكَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَإِنَّ نَبِيَّنَا ص أَخَذَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِيَدِي فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَيْتَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَصَّكُمْ بِمَا لَمْ يَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فِيمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِلْمِهِ.

و اصل این مضمون در روایات دیگر هم آمده است مثلا در تفسير العياشي، ج‏۱، ص۳۱-۳۲ قال زرارة دخلت على أبي جعفر ع فقال: أي شي‏ء عندك من أحاديث الشيعة فقلت: إن عندي منها شيئا كثيرا قد هممت أن أوقد لها نارا ثم أحرقها فقال وارها ننسى أنكرت منها فخطر على بال الآدميون فقال لي: ما كان علم الملائكة حيث قالوا «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ».

[۳] به این مضمون که بر اساس این آیات علی ع چهارمین خلیفه است در تفاسیر اهل سنت هم آمده است چنانکه در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۳، ص۶۳ نقل شده است از تَفْسِيرَيْ أبو [أَبِي‏] عُبَيْدَةَ وَ عَلِيِّ بْنِ حَرْبٍ الطَّائِيِّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ الْخُلَفَاءُ أَرْبَعَةٌ آدَمُ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً وَ دَاوُدُ يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ يَعْنِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ وَ هَارُونُ قَالَ لِمُوسَى اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ عَلِيٌّ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَعْنِي عَلِيّاً لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ آدَمُ وَ دَاوُدُ وَ هَارُونُ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ يَعْنِي الْإِسْلَامَ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْنِي أَهْلَ مَكَّةَ يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ يَعْنِي الْعَاصِينَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ.

و گاه به صورت سه خلیفه آمده است مثلا در شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏۱، ص: ۹۸

أَخْبَرَنَا عَقِيلُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْتَصِرُ بْنُ نَصْرِ بْنِ تَمِيمٍ الْوَاسِطِيُّ بِوَاسِطَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُدْرِكٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: وَقَعَتِ الْخِلَافَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقُرْآنِ لِثَلَاثَةِ نَفَرٍ: لآِدَمَ ع لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً يَعْنِي آدَمَ، قالُوا: «أَ تَجْعَلُ فِيها» يَعْنِي أَ تَخْلُقُ فِيهَا «مَنْ يُفْسِدُ فِيها» يَعْنِي يَعْمَلُ بِالْمَعَاصِي بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِيرُهَا: «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» يَعْنِي لَا تَعْمَلُوا بِالْمَعَاصِي بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِيرُهَا: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها» يَعْنِي لِيَعْمَلَ فِيهَا بِالْمَعَاصِي «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» يَعْنِي نَذْكُرُكَ، وَ نُقَدِّسُ لَكَ يَعْنِي وَ نُطَهِّرُ لَكَ الْأَرْضَ. «قالَ: إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» يَعْنِي سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنَّ آدَمَ وَ ذُرِّيَّتَهُ سُكَّانُ الْأَرْضِ وَ أَنْتُمْ سُكَّانُ السَّمَاءِ. وَ الْخَلِيفَةِ الثَّانِي دَاوُدَ ص لِقَوْلِهِ تَعَالَى: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ يَعْنِي أَرْضَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ. وَ الْخَلِيفَةِ الثَّالِثِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ يَعْنِي آدَمَ وَ دَاوُدَ.

بازدیدها: ۱۸۴

3 Replies to “۲۲۰) وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ”

  1. بازتاب: ۳۵۳) كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ | یک آیه در روز

  2. سلام و عرض وقت بخیر
    این حرف که انسان جانشین خدا در روی زمین است کفر گویی محض است؛خجالت بکشید؛
    خدا در صفات ذاتی خودش جانشین پذیر نیست و اگر کسی چنین ادعایی را داشته باشد بلاشک کافر است؛
    اولا مفاد آیه صریح نیست چون که عبارت خلیفه الله بکار نرفته است بلکه فقط نوشته شده خلیفه فی ارض
    دوما این که بسیاری از مفسرین متقدم و متاخر معتقد اند که انسان جانشین خدا نیست بلکه جانشین انسان ها و بشر های قبلی شده و حتی برخی از آنها معتقد اند که انسان جایگزین فرشته ها در زمین شده است.
    و اینکه انسان جایگزین فرشتگان شده است در برخی احادیث به طور صریح اشاره شده است
    فرشتگان پس از نابود کردن نسناس می خواستند که در زمین باقی بمانند چون که می دانستند اگر به آسمان برگردند تکالیف آنها سنگین خواهد شد و خدا با تقاضای آنها موافقت نکرد چون که اسما الهی را بلد نبودند
    و نکته ی آخر این که بسیاری از بزرگان دین همچون مرحوم سید صادق تهرانی که از مفسران قرآن به قرآن هستند با این نظر مخالف اند و توضیحات جالب توجهی در این زمینه داده اند
    و نکته ی آخر این که در تفسیر، مبنا باید فقط و فقط قرآن باشد و احادیث هم راستا با قرآن؛
    این احتمال هست که در برخی احادیث غلو صورت گرفته باشد،من منکر مقام اهل بیت نیستم و خودم از چاکران آن بزرگواران می باشم ولی خود اهل بیت اطهار اهل غلات را نفرین نموده اند
    و در پایان باید این نکته را ذکر کنم که من با این کامنتم قصد هیچ گونه بی ادبی به معلومات شما را نداشتم بلکه فقط انتقاد کردم و امیدوارم سو تفاهم نشود،البته من شما را مقصر نمی دانم چون که این نظر که انسان خلیفه الله است را برخی از افراد(همچون ابن عربی ملعون) در نوک زبان بقیه ی مفسرین انداخته اند

    • سلام علیکم
      این قول که مقصود از خلیفه، خلیفه پیشینیان باشد را دیده ام و گویندگان آن شواهدی بر مقصود خود آورده اند از جمله کاربرد خلیفه در برخی از آیات که ظهور اولیه اش به معنای خلیفه پیشینیان است مانند این آیات در سوره اعراف:
      أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۶۹)
      وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ (۷۴)

      اما در تفسیر قرآن با قرآن باید توجه داشت که صرف استفاده از یک معنا در برخی مصادیق برای یک کلمه در برخی آیات، قطعا بدین معنا نیست که این کلمه در هیچ آیه دیگری در مصادیق دیگر آن معنا به کار نرفته باشد و شواهد فراوانی هست که یک کلمه در آیه‌ای برای یک مصداق و در آیه دیگر برای مصادیق دیگر به کار رفته است لذا علاوه بر توجه به آیات دیگر، توجه به سیاق آیه هم در تفسیر قرآن با قرآن مهم است.
      در سیاق آیه محل بحث، نکته ای هست که بخوبی نشان می دهد که مقصود از حلیفه در اینجا همان خلیفه در آیات مذکور نیست؛ و آن این است که فرشتگان در مقابل این اقدام خدا طوری سخن می گویند که انتظار دارند خدا این مقام را به آنها بدهد. یعنی این مقام یک مقامی است که فرشتگان آن را شایسته خود می دانند نه شایسته یک موجود زمینی و خداوند هم در ادامه آیات دارد توضیح می دهد که آدم به دلایلی ویژگی خاصی دارد که شما فرشتگان با همه علو تان فاقد آن هستید. در حالی که اگر صرف جانشنی شدن قبلیها باشد این اصلا مقام بالایی نیست که فرشتگان آن را طلب کنند و اصلا اینکه خدا به آدم تعلیم اسماء کند و … ضرورتی ندارد زیرا موجودات قبلی‌ای که در زمین بودند که این مقامات را نداشتند.

      در خصوص احادیث هم؛ بله؛ احادیث باید همراستا با آیات باشد اما نه اینکه مقصود از همراستایی این باشد که اگر مطلبی که صریح آیه واضح نباشد و احادیث آن را توضیح دهند انکار شود! که اگر این طور باشد اصلا احادیث هیچ کارکردی نخواهند داشت. دقت کنید. به نص آیات قرآن خود پیامبر ص (و بعد از ایشان اهل بیت) معلمان اصلی و لذا مفسران حقیقی قرآن اند
      درباره معلم بودن خود پیامبر:
      هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة
      وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
      و دهها آیه دیگر؛
      درباره ضرورت رجوع به امامان در هر اختلافی در هر چیزی از جمله در فهم قرآن:
      وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم‏
      يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏
      وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏
      و دهها آیه دیگر.

      پس اگر رجوع به پیامبر ص و اهل بیت ع را جدی بگیریم وقتی ببینیم خود اهل بیت در موقعیتهای مختلف تعبیر «خلیفة الله» را به کار می‌برند خیالمان راحت می شود که تعبیر خلیفة الله کفرگویی نیست ودرست است
      البته مثل همه معارف عمیق دینی، اگر این معرفت ساده لوحانه مواجه شویم ممکن است معنای کفرآمیز از آن برداشت کنیم
      قطعا خلیفه الله به معنای جانشنیی در تمام شئون الهی اصلا کفر است و معنا ندارد زیرا لیس کمثله شیء. اما خلیفة الله به معنای بروز دادن برخی صفات و افعال الهی در زمین نه تنها کفر نیست بلکه مهمترین فلسفه بعثت انبیاء است که فرمودند تخلقوا باخلاق الله. آیا اگر کسی می تواند مظهر صفات الهی ای همچون جواد و کریم و رئوف و رحیم و شکور و … شود یا نه؟ قطعا نی شود و خود قرآن با اینکه همه اینها را به عنوان صفات خدا معرفی کرده اما بارها ما را به برخوردار شدن از این صفات توصیه کرده است. اگر کسی مظهر این صفات شد آیا می توان گفت وی دارد خلیفة اللهی را در این صفات بروز می دهد یا نه؟ و آیا این معنا کفر است؟

      بله؛ غلو بد و منهی عنه است اما اینکه هر معنایی را نتوانستیم تحلیل کنیم با اینکه در احادیث به طور جدی به کار رفته انکار کنیم و گوینده اش را متهم به غلو بکنیم از سیره اهل بیت ع به دور است
      سیره اهل بیت ع در حدیث زیر که دهها بار با عبارات و مضامین مختلف از آنها به ما رسیده است منعکس شده است که اگر حدیثی به شما رسید و فهمیدید که خوش به حالتان اما اگر نفهمیدید وبر شما تحملش دشوار آمد صبر کنید ودست نگاه دارید و سریع انکار نکنید که این انکار شما گاه مصداق کفر خواهد بود
      الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۴۰۱
      بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ‏
      1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدِّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*