۱۹ جمادیالاولی ۱۴۴۰
ترجمه
[با آن] ارگِ با ستونهای بلند؛
اختلاف قرائت
ارم ذات
در اغلب قراءات این کلمه را به همین صورت «اِرَمَ ذاتِ» قرائت کردهاند؛ اما
در قرائت ابنزبیر به صورت «اَرِمَ» قرائت شده که آن را لهجهای در میان اهل مدینه دانستهاند؛
در روایتی از قرائت ضحاک به صورت «اَرْمَ» و نیز «اَرِمَ» قرائت شده است؛
و از ابنعباس و ضحاک به صورت «اَرَمَّه» نقل شده که آن را فعل ماضی قلمداد کردهاند به معنای «پوسیده کرد و ویران نمود» که در این قرائت «ذات» هم به صورت منصوب (اَرَمّه ذاتَ) و به عنوان مفعول قرائت شده است (در قرائت رایج، ذات، مجرور و صفت برای إرم است)
و قرائت آن به صورت «اَرَمَ» از ضحاک و قتاده و حسن و مجاهد نیز روایت شده است.
(مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۲ و ۷۳۴[۱]؛ البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۱[۲]؛ معجم القراءات، ج۱۰، ص۴۱۹-۴۲۰)
نکات ادبی
إِرَمَ
اینکه آیا کلمه «إرم» کلمهای عربی است یا معرب است و از زبانهای دیگر وارد زبان عربی شده است، اختلاف است.
برخی آن را از ماده «أرم» دانستهاند که در اصل به معنای روی هم قرار دادن چیزی بر روی چیزی است به نحوی که کاملا به هم پیوسته گردد و بر این اساس، «إرَم» به معنای عَلَم و نشانهای است که از تعدادی سنگ درست شده، یعنی سنگهایی که روی هم قرار داده شده و همانند یک مرد ایستاده به نظر میرسد (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۸۵) و آنگاه مقصود از «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» ستونی برافراشته و آراسته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۴).
اما برخی آن را معرب میدانند، برگرفته از کلمه «أرام» در زبان عبری، که نامِ پسر سام بن نوح است و در کتاب مقدس مسیحیان از «أرام» و «بنیأرام» سخن به میان آمده و همان طور که نام برادران وی (عيلام، أشّور، أرفكشاد، لود) نامهایی غیرعربی است، نام وی نیز غیرعربی است؛ و همان طور که اسن «عاد» اسمی غیرعربی است و ظاهرا ذریه شخصی به نام «عاد» است که آن قوم به نام جدشان چنین نامیده شدند، «أرم» هم احتمالا به همین جهت بر قبیله عاد اطلاق میشده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۷۳)
در هر صورت، خواه این کلمه معرب باشد یا از ماده «أرم» باشد، این کلمه ویا این ماده تنها همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.
به لحاظ نحوی، إرم» عطف بیان یا بدل از «عاد» است؛ و با توجه به اینکه جامد (غیرمشتق) است نمیتواند صفت برای عاد باشد؛ و در قرائتی که آن را به صورت اضافه خوانده (عادِ ارم) آن را همچون لقب در نظر گرفته است، که لقب را میتوان به اسم اضافه کرد. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۵)
ذاتِ الْعِمادِ[۳]
حدیث
۱) در منابع اهل سنت روایت شده است که نزد پیامبر اکرم ص از «ارم ذات العماد» سخن به میان آمد. فرمودند:
چنان بودند که مردی از آنان کنار صخرهای میآمد و آن را بر دوش خود میگذاشت بر روی هر قبیلهای که میخواست پرتاب میکرد و آنان را به هلاکت میرساند!
الدر المنثور، ج۶، ص۳۴۷
و أخرج ابن أبی حاتم و ابن مردويه عن المقدام بن معديكرب عن النبي صلی الله عليه و [آله و] سلم انه ذكر «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» فقال:
كان الرجل منهم يأتي إلی الصخرة فيحملها علی كاهله فيلقيها علی أی حي أراد فيهلكهم.
تدبر
۱) «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»
«ارم ظاهرا عطف بیان (یا بدل) از عاد است؛ یعنی آیا ندیدهای که پروردگارت با عاد چگونه عمل کرد؟ با ارم دارای ستونهای بلند؛ درباره اینکه منظور از ارم چیست، این دیدگاهها مطرح شده است:
الف. اسم قبیلهای است؛ در واقع، دو تا قوم عاد داریم، که عاد اولی (که خداوند تعبیر عاد اولی را در قرآن به کار برده: وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولی؛ نجم/۵۰) همان است که داستانشان به تفصیل در قرآن آمده و حضرت هود به نزد آنان مبعوث شده است؛ و ارم، یا نام دیگر همانهاست یا نام قبیله خاصی از آنان است (مقاتل و قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷)
ب. اسم سرزمینی است، یعنی عادِ اهل ارم؛ آنگاه:
ب.۱. برخی گفتهاند همان دمشق است (ابن سعيد مقري و سعيد بن مسيب و عكرمة، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷)
ب.۲. برخی آن را شهر اسکندریه دانستهاند ( محمد بن كعب قرظي، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷)
ب.۳. برخی گفتهاند شهری است که شداد بن عاد بنا کرد و پیش از آنکه آن را به پایان برساند هلاک شد (به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷) که حکایتش در ادامه خواهد آمد.
ج. نه نام سرزمین است و نه نام قبیله، بلکه لقب قوم عاد است و عاد را با این لقب میشناختند و قرائت حسن که آن را به صورت اضافه به عاد میخواند موید این معناست (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷) ویا اسم دیگر قوم عاد است.
د. …
۲) «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»
مقصود از «عماد» و دارای عماد بودن چیست؟
الف. عماد جمع «عمد» به معنای ستونهایی است که ساختمان روی آن بنا میشود (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۴) و از وهب بن منبه (که از تابعین است و البته برخی وی را متهم میکنند که برخی از مطالبی که میگوید از اسرائیلیات است) نقل شده است که: «همانا عاد را «ارم ذات العماد: ارگ دارای ستونهای بلند» نامیدند به خاطر اینکه آنان ستونهایی را از کوه میتراشیدند و ارتفاع ستونها را به اندازه ارتفاع کوهی که از پایین تا بالایش را تراشیدهاند قرار میدادند؛ سپس آن ستونها را برمیافراشتند و کاخها را بر روی آن بنا میکردند و بدین جهت «ذات عماد: دارای ستونها» نامیده شدند.» (علل الشرائع، ج۱، ص۳۴؛ معاني الأخبار، ص۴۸)[۴]
ب. عماد کنایه از عمود و ستون خیمه است و منظور چادرنشینانی است که در بهار کوچ میکنند. (ابنعباس و قتاده، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷)
ج. عماد به معنای ستونهاست و تعبیر «ذات عماد» کنایه از برخورداری از قدرت و شدت است، از باب اینکه عرب به افراد رشید و بلندقامت معمد گوید. (ابنعباس و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۷)
د. …
[۱] . و في الشواذ قراءة ابن عباس بعاد أرم ذات العماد و روي ذلك عن الضحاك أيضا …. و من قرأ أرم ذات العماد فالمعنی جعلها رميما رمت هي و استرمت و أرمها غيرها قال ابن جني
[۲] . و الضحاك: إرم بفتح الراء و ما بعدها ممنوعي الصرف.
و قرأ ابن الزبير: بعاد بالإضافة، أرِم بفتح الهمزة و كسر الراء، و هي لغة في المدينة،
و الضحاك: بعادِ مصروفا، و بعادَ غير مصروف أيضا، أرم بفتح الهمزة و سكون الراء تخفيف أرم بكسر الراء؛ و عن ابن عباس و الضحاك: أرم فعلا ماضيا، أي بلي، يقال: رم العظم و أرم هو: أي بلي، و أرمه غيره معدى بالهمزة من رم الثلاثي. و ذات على هذه القراءة مكسورة التاء و ابن عباس أيضا: فعلا ماضيا، ذات بنصب التاء على المفعول به، و ذات بالكسر صفة لإرم و سواء كانت اسم قبيلة أو مدينة، و إن كان يترجح كونها مدينة بقوله: لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ، فإذا كانت قبيلة صح إضافة عاد إليها و فكها منها بدلا أو عطف بيان، و إن كانت مدينة فالإضافة إليها ظاهرة و الفك فيها يكون على حذف مضاف، أي بعاد أهل إرم ذات العماد. و قرىء إِرَم ذاتِ، بإضافة إرم إلى ذات، و الإرم: العلم، يعني بعاد: أعلام ذات العماد. و من قرأ: أرم فعلا ماضيا، ذات بالنصب، أي جعل اللّه ذات العماد رميما، و يكون إِرَمَ بدلا من فَعَلَ رَبُّكَ و تبيينا لفعل، و إذا كانت ذاتِ الْعِمادِ صفة للقبيلة.
[۳] . العماد جمعه «عمد» و هو ما تبنى به الأبنية و يستعمل في القوة و الشرق يقال فلان رفيع العماد قال: (و نحن إذا عماد البيت خرت / على الأخفاض نمنع من يلينا) (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۴)
[۴] . أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ الْبَرَاوِذِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ سُفْيَانَ الْحَافِظُ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ سَعِيدٍ التِّرْمِذِيُّ عَنْ عَبْدِ الْمُنْعِمِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ ..
وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ عَادٌ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُمْ كَانُوا يَسْلَخُونَ الْعَمَدَ مِنَ الْجِبَالِ فَيَجْعَلُونَ طُولَ الْعَمَدِ مِثْلَ طُولِ الْجَبَلِ الَّذِي يَسْلَخُونَهُ مِنْ أَسْفَلِهِ إِلَى أَعْلَاهُ ثُمَّ يَنْقُلُونَ تِلْكَ الْعَمَدَ فَيَنْصِبُونَهَا ثُمَّ يَبْنُونَ الْقُصُورَ عَلَيْهَا فَسُمِّيَتْ ذَاتَ الْعِمَادِ لِذَلِكَ.
بازدیدها: ۱۴۳