۲۸ جمادیالاولی ۱۴۴۰
ترجمه
و اما هنگامی که او را بیازماید: به اینکه بر او روزی اش را تنگ گیرد، گوید پروردگارم مرا خوار کرد؛
اختلاف قرائت
فَقَدَرَ
در اغلب قراءات به همین صورت «فَقَدَرَ» (فعل ثلاثی مجرد) قرائت شده است؛
اما در قرائت اهل شام (ابنعامر) و ابوجعفر (از قراء عشره) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (حسن و عیسی و خالد) به صورت «فَقَدَّرَ» (باب تفعیل؛ به معنای اندازهگیری کرد) قرائت کردهاند.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۱[۱]؛ البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۴[۲]
أَهانَنِ
در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و یعقوب (از قراء عشره) این کلمه با تصریح حرف «ی» قرائت شده: «أ أَهانَنِی»
در قرائت اهل مدینه (نافع) این کلمه در وصل با «ی» (أَهانَنِی) و در وقف، بدون «ی» (أَهانَن) قرائت شده است (که طبیعتاً چون وقف بودن «ن» هم ساکن قرائت شده است.)
در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) شخص بین باقی گذاشتن و حذف «ی» مخیر است؛ هرچند عیاشی از وی اصرار بر حذف «ی» را روایت کرده است.
در بقیه قرائات سبعه (کوفه: عاصم و حمزه و کسائی؛ شام: ابنعامر) در وقف و وصل حرف «ی» حذف میشود (در وصل، با کسره ادا میشود: أَهانَنِ)
مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۲[۳]و ص۷۳۴[۴]
نکات ادبی
فَقَدَرَ = فَـ + قَدَرَ
قبلا بیان شد که ماده «قدر» دست کم در دو معنای اصلی به کار میرود: یکی «اندازه» و مقدار؛ و به تعبیر دیگر، بر «مبلغ» (= حد بلوغ و غایت شیء) و کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت میکند و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان میرساند، قَدَر گویند؛ و دیگری همان معنای رایج «قدرت» (= توانایی) است که وضعیتی است که شخص توانایی و تمکن بر انجام کاری دارد.
در این میان، برخی همچون ابن فارس معنای اول را اصل قرار داده، و بر این باورند که «قدرت» را از این جهت «قدرت» گفتهاند که شخص را به آن غایتی که میخواهد میرساند و «رجلٌ ذو قُدرةٍ: شخص قدرتمند» یعنی کسی که تواناییهایش به گونهای است که در کارهای مورد نظر، به آن حد و اندازهای که دلش میخواهد، میرسد.
و برخی همچون مرحوم مصطفوی معنای دوم را اصل قرار داده و گفتهاند اصل این ماده «توانایی بر انجام یا ترک کار» است و «تقدیر» نیز دلالت بر اجرای قدرت در خارج میکند و «قَدَر» به معنای «قضاء» از این باب است که بعد از قدرت داشتن، اجرای آن کار قطعی میشود و «قَدَر» به معنای اندازه و مقدار هم اسم مصدر است و به معنای آن چیزی است که حاصل تقدیر و اظهار قدرت میباشد.
از معانی خاص این کلمه وقتی است که با حرف «علی» متعدی شود؛ یک معنای «قَدَرَ علی» به معنای «تنگ گرفتن بر، در تنگنا قرار دادن» میباشد، یا از این جهت که «به «اندازه» کم به کسی چیزی داده شود؛ ویا از این جهت که «اندازه چیزی که به شخص میخواهد برسد، محدود قرار داده شده، بر خلاف جایی که بیحساب به کسی چیزی ببخشند» که آیاتی مانند «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ: و کسی که روزیاش بر او تنگ گرفته شد» (طلاق/۷) ، «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ: روزی را برای هر که بخواهد بسط میدهد یا تنگ میگیرد» (روم/۳۷) ، و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ: [حضرت یونس] گمان کرد که بر او تنگ نگیریم» (انبياء/۸۷) همگی در این معنا میباشند.
البته تعبیر «قَدَرَ علی» میتواند به معنای «توانایی داشتن بر انجام کاری» هم باشد؛ چنانکه در قرآن کریم گاهی در این معنا هم به کار رفته است؛ مانند: «لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا: توانایی و قدرتی بر چیزی از آنچه به دست آوردهاند، ندارند» (بقره/۲۶۴) «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَة: خداوند تواناست بر این که آیهای نازل کند که …» (انعام/۳۷) «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ: برده مملوکی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/۷۵) « أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْء: شخص لالی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/۷۶)
جلسه ۷۸۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-38/
أَهانَنِ
قبلا بیان شد که ماده «هون» به معنای «خواری و ذلت»، و «مُهین» به معنای وضعیت خوارکننده است.
با توجه به اینکه این کلمه گاه با بار معنایی مثبت هم به کار رفته، برخی مدعی شدهاند که این ماده در اصل خود در دو معنای مختلف به کار رفته و معنای دیگر آن، سکون و سکینه میباشد که کلمه «هَوْن» به معنای با وقار و سکینه (یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا؛ فرقان/۶۳) از این معنی میباشد؛ اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده تنها همان در معنای ذلت و خواری است و در مواردی مانند آیه فوق، از این جهت است که در برخی موقعیتها سزاوار است که انسان خود را کوچک ببیند و سرکشی نکند.
در تفاوت «هون» و «ذلت» (یا «اهانت» و «اذلال: ذلیل کردن») گفتهاند که در ذلت و ذلیل کردن، همواره شخصی از موضع بالا دیگری را به کرنش در برابر خویش وادار میسازد؛ اما در هون و اهانت، وی را تحقیر میکند و طوری با وی رفتار مینماید که گویی او شخص قابل اعتنایی نیست؛ لذا نقطه مقابل ذلت (اذلال)، عزت (اعزاز) است، ولی نقطه مقابل هون (اهانت)، کرامت (اکرام) میباشد؛ که این تقابل در دو آیه ۱۵-۱۶ سوره فجر (فَأَمَّا الْإِنْسانُ … فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا … فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ) بخوبی مشاهده میشود.
جلسه ۵۴۵ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/
حدیث
۱) از امام رضا ع در توضیح «فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» روایت شده که فرمودند: یعنی او را در تنگنا قرار دهد و به فقر مبتلا کند.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۲۰۱
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ع … فَقَال ع:
… قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» أيْ ضَيَّقَ وَ قَتَّر.
۲) عبدالله بن سنان از امام صادق ع روایت کرده است که:
گرامیترین حالتی که بنده نزد خداوند دارد آن است که درهمی طلب میکند ولی بر آن توانایی نمییابد.
عبدالله ادامه داد: امام صادق ع این سخن را فرمود در حالی که من صدهزار [درهم/ دینار] داشتم؛ و امروز صاحب یک درهم نیز نیستم.
التمحيص، ص۴۵
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَكْرَمُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ أَنْ يَطْلُبَ دِرْهَماً فَلَا يَقْدِرَ عَلَيْهِ.
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا الْكَلَامَ وَ عِنْدِي مِائَةُ أَلْفٍ؛ وَ أَنَا الْيَوْمَ مَا أَمْلِكُ دِرْهَماً.
۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
ای مردم خداوند باید شما را از نعمت هراسان ببیند همان گونه که شما را از نقمت و سختی در فزع و بیتابی میبیند؛ همانا کسی که در آنچه در اختیار دارد توسعهای ببیند و آن را استدراج [تدریجا به عذاب گرفتار شدن] نبیند، از امر مخوفی خود را ایمن پنداشته؛ و کسی که در آنچه در اختیار دارد خود را دچار تنگنا ببیند و آن را امتحان الهی قلمداد نکند، امر مطلوبی را ضایع نموده است.
نهجالبلاغه، حکمت ۳۵۸؛ التمحيص، ص۴۸[۵]
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
أَيُّهَا النَّاسُ لِيَرَكُمُ [لِيَرَاكُمُ / لَيَرَاكُمُ] اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً.
۴) ابنابیعمیر با سند خود از امام صادق ع روایت کرد:
خداوند باب روزی را بر مومنی نمیبندد مگر اینکه بهتر از آن را بر وی می گشاید.
ابن ابیعمیر در ادامه توضیح داد: مقصود از «بهتر از آن»، «بیشتر از آن» نیست؛ بلکه یعنی اگر هم کمتر باشد باز برایش بهتر است.
التمحيص، ص۵۰؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۱۶۶
عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا سَدَّ اللَّهُ عَلَى مُؤْمِنٍ بَابَ رِزْقٍ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ خَيْراً مِنْهُ.
قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ لَيْسَ يَعْنِي بِخَيْرٍ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْهُ وَ لَكِنْ يَعْنِي إِنْ كَانَ أَقَلَّ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ.
۵) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
همانا بلای عظیم را با پاداش عظیم جزا میدهند؛ پس هنگامی که خداوند بندهای را دوست بدارد، او را به بلای عظیمی مبتلا میسازد؛ پس اگر او راضی بود برای نزد خداوند رضایت مقدر میشود؛ و اگر او بر این بلا دچار خشم و ناراحتی شد بهرهاش نزد خداوند خشم و ناراحتی است.
الكافي، ج۲، ص۲۵۳
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ زَيْدٍ الزَّرَّادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِنَّ عَظِيمَ الْبَلَاءِ يُكَافَأُ بِهِ عَظِيمُ الْجَزَاءِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِيمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ السَّخَطُ.
۶) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند بزرگوار از بنده مومن نیازمند در دنیا عذرخواهی میکند همان طور که خواری تو نزد من نبود. اکنون این پرده را کنار بزن تا ببینی که در عوض دنیا چه چیزی به تو میدهم.
پس بنده سرش را بلند میکند و میگوید: با توجه به این عوضی که به من دادی آنچه که مرا از آن محروم ساختی هیچ ضرری به من نزد.
الكافي، ج۲، ص۲۶۴
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَيَعْتَذِرُ إِلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْمُحْوِجِ فِي الدُّنْيَا كَمَا يَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَى أَخِيهِ فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَحْوَجْتُكَ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ كَانَ بِكَ عَلَيَّ فَارْفَعْ هَذَا السَّجْفَ فَانْظُرْ إِلَى مَا عَوَّضْتُكَ مِنَ الدُّنْيَا.
قَالَ فَيَرْفَعُ فَيَقُولُ: مَا ضَرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي مَعَ مَا عَوَّضْتَنِي.
۷) شعیب میگوید: نزد امام صادق ع بودم که کسی بر ایشان وارد شد و گفت: خدا کارتان را بر وفق مراد قرار دهد؛ من مردی هستم که دل در گروی مودت شما بستهام؛ به نیاز شدیدی مبتلا شدم و آن را با خانواده و قوم و قبیلهام مطرح کردم، اما جز دوری با من کاری نکردند!
حضرت ع فرمود: آنچه خداوند به تو میدهد بهتر از آن چیزی است که از تو گرفت.
گفت: فدایت شوم! دعا کم که خداوند مرا از مهلوقاتش بینیاز کند!
حضرت ع فرمود: همانا خداوند روزی هرکس را که بخواهد به دست هرکس که اراده کرده، قرار داده است؛ ولیکن [اگر خواستی دعایی بکنی] از خداوند بخواه که تو را بینیاز کند از حاجتی که تو را به رفتن نزد فرومایگان از خلایق ناچار میکند.
الكافي، ج۲، ص۲۶۶
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ حَدَّثَنِي بَكْرٌ الْأَرْقَطُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ وَاحِدٌ؛ فَقَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنِّي رَجُلٌ مُنْقَطِعٌ إِلَيْكُمْ بِمَوَدَّتِي وَ قَدْ أَصَابَتْنِي حَاجَةٌ شَدِيدَةٌ وَ قَدْ تَقَرَّبْتُ بِذَلِكَ إِلَى أَهْلِ بَيْتِي وَ قَوْمِي فَلَمْ يَزِدْنِي بِذَلِكَ مِنْهُمْ إِلَّا بُعْداً.
قَالَ ع: فَمَا آتَاكَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا أَخَذَ مِنْكَ!
قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يُغْنِيَنِي عَنْ خَلْقِهِ!
قَالَ ع: إِنَّ اللَّهَ قَسَّمَ رِزْقَ مَنْ شَاءَ عَلَى يَدَيْ مَنْ شَاءَ وَ لَكِنْ سَلِ اللَّهَ أَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَاجَةِ الَّتِي تَضْطَرُّكَ إِلَى لِئَامِ خَلْقِهِ.
۸) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
ای علی! همانا خداوند فقر را امانتی نزد خلایق گذاشته است؛ پس هرکس آن را مخفی کرد خداوند پاداش کسی که روز را روزه و شب را به قیام مشغول است میدهد؛ و کسی که آن را نزد شخصی آشکار کرد که آن شخص توانایی قضای حاجت وی را ندارد ولی انجام نمیدهد، او را کشته است؛ نه اینکه او را با شمشیر و تیر بکشد، لیکن او را به خاطر تیرگیای که در قلبش نهاده، کشته است.
الكافي، ج۲، ص۲۶۰
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْفَقْرَ أَمَانَةً عِنْدَ خَلْقِهِ فَمَنْ سَتَرَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ مَنْ أَفْشَاهُ إِلَى مَنْ يَقْدِرُ عَلَى قَضَاءِ حَاجَتِهِ فَلَمْ يَفْعَلْ فَقَدْ قَتَلَهُ أَمَا إِنَّهُ مَا قَتَلَهُ بِسَيْفٍ وَ لَا رُمْحٍ وَ لَكِنَّهُ قَتَلَهُ بِمَا نَكَى مِنْ قَلْبِهِ.[۶]
تدبر
۱) «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ»
فقر و احتیاج و تنگنای در روزی، یک ابتلا و آزمون الهی است، و نه نشانه خواری و خفت.
۲) «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ»
کسی که دنیا را هدف و غایت خود قرار داد، وقتی به دنیایش نرسد، چنان نظام درک و محاسباتش به هم میریزد که «رب» و پروردگار خود را خوارکننده خود میپندارد: «رَبِّي أَهانَنِ»!
۳) «ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ … ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ»
هم نعمت دادن مایه ابتلاست و هم در تنگنا قرار دادن؛ در واقع، خداوند هم با خوبیها و خوشایندها انسان را امتحان میکند و هم با بدیها و ناخوشایندها: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» (أنبياء۳۵) (الميزان، ج۲۰، ص۲۸۲)
به تعبیر دیگر،
نه فقر نشانه اهانت است و نه دارایی نشانه کرامت؛ بلکه هر دو وسیله آزمایشاند. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۴۷۶)
۵) «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ»
انسان سعادتش در دنیا را در تنعم به نعمتهای الهی میداند و این را مصداق کرامت نزد خدا میشمرد؛ و محرومیت را شقاوت میبیند؛ در حالی که کرامت در تقرب به خدا با ایمان و عمل صالح است، خواه شخص غرق در ثروت باشد یا در فقر. (الميزان، ج۲۰، ص۲۸۳)
تاملی درباره دینداریهای سطحی
آنچه در این دو آیه توجه را جلب میکند این است که انسانی که محل بحث است، انسانی است که این اندازه خداشناس هست که نعمت و نقمت را از جانب خدا ببیند؛ اما این اندازه عمیق نشده که بفهمد که دنیا محل گذر است؛ نه هدف نهایی؛ و موقعیت دنیوی انسان دلیل بر خوبی و بدی او نزد خدا نیست.
حقیقت این است که این وضعیتی است که در جامعه دینی فراوان مشاهده میشود: افراد خدا را قبول دارند، حتی قبول دارند که امور عالم به دست اوست؛ اما دغدغه و هدف خود را زندگی دنیا قرار دادهاند؛ و از این رو، تلاطمهای این زندگی، آنان را مغرور یا ناامید میکند.
از اینجاست که معلوم میشود که اگرچه توحید زیربنای اصلی دینداری است؛ اما تا معاد جدی گرفته نشود، حتی باور به توحید هم نمیتواند زندگی را متحول کند!
[۱] . قرأ أبو جعفر و ابن عامر فقدر بالتشديد و الباقون بالتخفيف
[۲] . قرأ الجمهور: فَقَدَرَ بخف الدال؛ و أبو جعفر و عيسى و خالد و الحسن بخلاف عنه و ابن عامر: بشدها.
[۳] . قرأ أهل المدينة أكرمني و أهانني بإثبات الياء في الوصل و حذفها في الوقف و القواس و البزي و يعقوب بإثبات الياء في الوصل و الوقف و أبو عمرو لا يبالي كيف قرأ بالياء و غير الياء و روی العياشي عنه بحذف الياء من غير تخيير و الباقون بحذف الياء في الحرفين في الوصل و الوقف.
[۴] . من قرأ «أَكْرَمَنِ» و «أَهانَنِ» بغير ياء في وصل و لا وقف فهو كمن قرأ «يَسْرِ» في الوصل و الوقف لأن ما قبلها كسرة في فاصلة و من قرأهما بياء في الوصل كمثل من قرأ يسري في الوصل بإثبات الياء و بحذفها في الوقف و رواية سيبويه عن أبي عمرو أنه قرأ «رَبِّي أَكْرَمَن» و «رَبِّي أَهانَن» علی الوقف.
[۵] . متن روایت در تمحیص اندکی متفاوت بود: عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذَلِكَ حُسْنُ نَظَرٍ مِنَ اللَّهِ لَهُ فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجٌ مِنَ اللَّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفا.
[۶] . این دو حدیث را هم میتوان ناظر به مضمون آیه دانست:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عِيسَى الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنَادِياً يُنَادِي بَيْنَ يَدَيْهِ أَيْنَ الْفُقَرَاءُ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ كَثِيرٌ فَيَقُولُ عِبَادِي فَيَقُولُونَ لَبَّيْكَ رَبَّنَا فَيَقُولُ إِنِّي لَمْ أُفْقِرْكُمْ لِهَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَكِنِّي إِنَّمَا اخْتَرْتُكُمْ لِمِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ فَمَنْ صَنَعَ إِلَيْكُمْ مَعْرُوفاً لَمْ يَصْنَعْهُ إِلَّا فِيَّ فَكَافُوهُ عَنِّي بِالْجَنَّةِ. (الكافي، ج۲، ص۲۶۴)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِينَ يَتَقَلَّبُونَ فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِيَائِهِمْ بِأَرْبَعِينَ خَرِيفاً ثُمَّ قَالَ سَأَضْرِبُ لَكَ مَثَلَ ذَلِكَ إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِكَ مَثَلُ سَفِينَتَيْنِ مُرَّ بِهِمَا عَلَى عَاشِرٍ فَنَظَرَ فِي إِحْدَاهُمَا فَلَمْ يَرَ فِيهَا شَيْئاً فَقَالَ أَسْرِبُوهَا وَ نَظَرَ فِي الْأُخْرَى فَإِذَا هِيَ مَوْقُورَةٌ فَقَالَ احْبِسُوهَا. (الكافي، ج۲، ص۲۶۰)
بازدیدها: ۳۷