ترجمه
و نه ظلمتها و نه نور؛
نکات ادبی
الظُّلُمات
ماده «ظلم» در اصل بر دو معنا دلالت میکند: یکی ظلمت و تاریکی در مقابل نور و روشنایی؛ و دیگری قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خود، که ظلم و ستم از این معنای دوم است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۴۶۸؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۷). برخی معتقدند معنای اول هم به این معنای دوم برمیگردد، با این توجیه که اصل در عالم بر نور و روشنایی است و ظلمت و تاریکی، نبودن این اصل در جایگاه خود است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۱۷۴).
معنای دوم آن (قرار ندادن چیزی در جای خود) بقدری عام است که حتی در مورد زمینی که در محصول مناسب نمی دهد هم به کار رفته است: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» (کهف/۳۳)
«ظُلْمَة» که جمع آن «ظلمات» میشود را خداوند برای اشاره به جهل و شرک و فسق به کار برده است؛ همان گونه که برای مقابلات اینها از تعبیر «نور» استفاده کرده است. و گاه تعبیر «در ظلمات بودن» و «کوری» به جای هم به کار میرود چنانکه در جایی میفرماید «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ»(أنعام/۱۲۲) و در جای دیگر میفرماید «كَمَنْ هُوَ أَعْمی» (رعد/۱۹) و یا در جایی میفرماید «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ»(أنعام/۳۹) و در جای دیگر میفرماید «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» (بقرة/۱۸) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۷)
همچنین تعبیر «أَظْلَمَ» (إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا؛ بقره/۲۰) به معنای «در ظلمت واقع شدن» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۷) و با اینکه به باب افعال رفته اما ظاهرا فعل لازم است و شاهدش اینکه اسم فاعل آن «مُظلِم» به معنای کسی است که در ظلمت واقع شده است (وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهار فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ؛ یس/۳۷؛ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً، یونس/۲۷) البته تعبیر «أظلم» به عنوان صفت تفضیلی هم در قرآن کریم به کار رفته است (هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی؛ نجم/۵۲) چنانکه فقط تعبیر «مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن: چه کسی ظالمتر است از کسی که …» ۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
کلمه «ظالم» واضح است که در معنای ظلم و تجاوز از حق به کار میرود، و چون تجاوز از حق عام است هر کسی که مرتکب هر گناه کوچک یا بزرگی شده باشد، شامل میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۳۷)
«ظلوم» صیغه مبالغه است (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ، ابراهیم/۳۴؛ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً، احزاب/۷۲) که غالبا آن را در معنای ظلم و ستم گرفتهاند (مثلا لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۵) اما شاید بتوان آن را در معنای شدت ظلمت هم به کار برد.
درباره اینکه تعبیر «ظَلّام» به ظلم برمیگردد یا ظلمت هم اختلاف نظر است؛ برخی بر این باورند که در اشعار عرب، تعبیر «ظلّام» به طور خاص در جایی که کاری در جای خود انجام نشده (برای نحر شتر، چاقو را در جای مناسب قرار ندهند) (تاجالعروس، ج۱۷، ص۴۵۰) ویا قبل از اینکه زمانش برسد انجام شود (لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۶) به کار رفته است؛ هر چند برخی بر این باورند که «ظلام» اسم است برای مصدر «ظلمت» (معجم مقاييس اللغة، ج۳، ص۴۶۸). و البته در تمامی استعمالات این کلمه در قرآن کریم (آلعمران/۱۸۲، انفال/۵۱، حج/۱۰، فصلت/۴۶، ق/۲۹) همگی درباره نفی ظلم از خداوند در مورد بندگان (ان الله لیس/ ما ربک/ ما أنا، بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد) به کار رفته است.
ماده «ظلم» در مجموع ۳۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است که ۲۶ بار آن در معانی ناظر به ظلمت و تاریکی میباشد.[۱]
النُّورُ
همگان متفقاند که ماده «نور» در اصل بر «روشنایی» دلالت میکند، و البته برخی با توجه به برخی از مشتقات این ماده بر این باورند که در این ماده نوعی اضطراب و کم ثباتی هم نهفته است (معجم مقاييس اللغة، ج۵، ص۳۶۹)
در تفاوت «نور» و «ضوء: روشنایی» گفتهاند که کلمه «ضوء» از حیث روشناییبخشی و اشراق مورد توجه است؛ اما در «نور» خود نورانیت و روشن بودن. (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۳۰۹)[۲] اما برخی هم گفتهاند «ضوء و ضیاء» آن اجزای نور است که در هوا وارد میشود و هوا را روشن میکند و شاهدش هم این است که تعبیر «ضیاء النهار: روشناییِ روز» را به کار میبرند، اما تعبیر «نور النهار: نور روز» را به کار نمیبرند مگر اینکه مقصودشان «نور خورشید» باشد (الفروق فی اللغة، ص۳۰۸)[۳] برخی هم گفتهاند «نور» ضوء و روشناییای است که چشم را بر دیدن توانا میسازد، اعم از دیدنهای مادی یا معنوی (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۷). اما هیچیک از این تفاوتها با این مقدار از توضیحات، چندان قانعکننده به نظر نمیرسد، چرا که اگر در آیهای از آیات قرآن، ظاهرا نوعی دوگانگی بین این مشاهده میشود که یکی درباره خورشید و دیگری درباره ماه به کار رفته است: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُورا» (یونس/۵) اما در دو آیه دیگر، به نظر میرسد که این دو به جای همدیگر هم به کار رفتهاند: «الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» (بقره/۱۷) و «يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ» (نور/۳۵).
با توجه به خصلت روشناییبخشی نور، این کلمه در معنای حسی محدود نشده، و در امور معنوی هم به کار رفته است و تعابیری مانند نور ایمان و نور عقل و نور قرآن و … در ادبیات دینی بسیار رایج است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۷).
«مُنیر» اسم فاعل در باب افعال است و به معنای «نور دهنده» و «روشنیبخش» میباشد (كتاب مُنير، آلعمران/۱۸۴ و فاطر/۲۵ و حج/۸ و لقمان/۲۰؛ سِراجاً وَ قَمَراً مُنيراً، فرقان/۶۱؛ وَ داعِياً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً، احزاب/۴۶)
کلمه بسیار پرکاربرد دیگر از این ماده کلمه «نار» (آتش) است که اهل لغت بر اینکه از «نور» اخذ شده تصریح کردهاند (مجمع البیان، ج۹، ص۳۳۵[۴]). برخی گفتهاند که اساساً روشنایی و حرارت با هم متلازمند و هر دو از تموج شدید در ذرات پدید میآیند، وقتی روشنایی مورد تاکید باشد از کلمه «نور» و وقتی حرارت مورد تاکید باشد از کلمه «نار» استفاده میشود (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۳۰۹)[۵]
ماده «نور» جمعا ۱۹۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است که ۶ بار آن، کلمه «منیر»، و ۴۳ بار آن، کلمه «نور» و ۱۴۵ بار آن، کلمه «نار» میباشد.
حدیث
۱) عقبة بن عمر روایت کرده است که یک روز امام صادق ع به ما فرمود:
گاه شخصی را مییابی که در مقام سخنوری کمترین خطایی از او سر نمیزند در حالی که ظلمت دلش تاریکتر از شب ظلمانی است؛ و گاه شخصی را مییابی که نمیتواند آنچه را که در دل دارد بخوبی به زبان بیان کند در حالی که دلش همچون روشنایی چراغ نورافشانی میکند.
الكافي، ج۲، ص۴۲۲
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لَنَا ذَاتَ يَوْمٍ:
تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِصْقَعاً وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يَسْتَطِيعُ يُعَبِّرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ كَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ.[۶]
۲) از فضیل رنگرز روایت شده است که امام صادق ع [خطاب به شیعیان حقیقی خود] فرمودند:
به خدا سوگند شما نور در ظلمتهای زمین هستید؛ به خدا سوگند آسمانیان در ظلمتهای زمین به شما مینگرند همان گونه که شما به ستارگان درخشان آسمان مینگرید؛ و همانا به همدیگر میگویند: فلانی! واقعا عجب از فلانی، که چگونه به این امر [ولایت اهل بیت ع] رسید!
و این همان سخن پدرم است که میفرمود: به خدا سوگند کسی که هلاک شد تعجب نمیکنم که چگونه هلاک شد؛ و لیکن در عجبم از کسی که نجات یافت، که [با این همه اغوای شیطان و زمینه برای گمراهی] ، چگونه نجات یافت!
الكافي، ج۸، ص۲۷۵
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّار عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ رَوْحٍ عَنْ فُضَيْلٍ الصَّائِغِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ نُورٌ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ اللَّهِ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ لَيَنْظُرُونَ إِلَيْكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ كَمَا تَنْظُرُونَ أَنْتُمْ إِلَی الْكَوْكَبِ الدُّرِّيِّ فِي السَّمَاءِ وَ إِنَّ بَعْضَهُمْ لَيَقُولُ لِبَعْضٍ يَا فُلَانُ عَجَباً لِفُلَانٍ كَيْفَ أَصَابَ هَذَا الْأَمْرَ وَ هُوَ قَوْلُ أَبِي ع وَ اللَّهِ مَا أَعْجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ وَ لَكِنْ أَعْجَبُ مِمَّنْ نَجَا كَيْفَ نَجَا.[۷]
۳) ابوخالد کابلی میگوید از امام باقر ع درباره این سخن خداوند عز و جل سوال کردم که میفرماید: پس ایمان آورید به خداوند و پیامبرش و نوری که نازل کردیم» (تغابن/۸).
فرمود: اباخالد! آن نور – به خدا سوگند – امامان از آل محمد ص هستند تا روز قیامت؛ و آنان – به خدا سوگند – نور خدا هستند که نازل فرمود؛ و آنان – به خدا سوگند – نور خداوند در آسمانها و زمیناند؛ و ای ابوخالد، به خدا سوگند نور امام در دلهای مومنان تابناکتر است از نور خورشید روشناییبخش در روز؛ و آنان – به خدا سوگند – دلهای مومنان را نورانی میکنند و خداوند نور آنان را از هر که بخواهد در حجاب میبرد و دلهای آنان ظلمانی و تاریک میشود.
ای ابوخالد، به خدا سوگند بندهای نیست که ما را دوست بدارد و به ولایت ما تن دهد مگر اینکه خداوند دلش را پاک گرداند؛ و خداوند دل بندهای را پاک نگرداند مگر اینکه تسلیم ما و سِلمِ ما [در صلح و صفا با ما] باشد، که اگر سِلمِ ما بود خداوند او را از محاسبه شدید سالم بدارد و از فزع عظیم روز قیامت ایمن گرداند.
الكافي، ج۱، ص۱۹۴
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَی وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا»؟
فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّی يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ.
۴) روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
هنگامی که خداوند حضرت ابراهیم خلیل ع را آفرید، پرده از چشمانش برداشت و او در کنار عرش نوری دید. پرسید: خدایا: این نور کیست؟
خطاب آمد: این نور محمد، برگزیده من است.
گفت: خدایا من در کنارش نور دیگری میبینم؟!
فرمود: ابراهیم! این علی ع یاور دین من است.
گفت: خدایا کنارش نور سومی میبینم!
فرمود: ابراهیم! این فاطمه است که پا جای پای پدر و شوهرش میگذارد، و دوستداران خود را از آتش میرهاند.
گفت: خدایا دو نور دیگر در پی این سه نور میبینم.
فرمود: ابراهیم! اینان، حسن و حسین ع هستند که پا جای پای پدر و مادر و جدشان میگذارند.
گفت: خدایا نُه نور میبینم که گرد آن پنج نور حلقه زدهاند.
فرمود: ابراهیم، اینان امامان بعد از ایشاناند.
پرسید: آنان را به چه [اسمی] میشناسند؟!
فرمود: اولینشان علی بن حسین، سپس محمد بن علی، و جعفر بن محمد، و موسی بن جعفر، و علی بن موسی، و محمد بن علی، و علی بن محمد، و حسن بن علی، و محمد بن الحسن القائم المنتظر المهدی، علیهمالسلام هستند.
گفت: خدایا پیرامونشان نورهای فراوانی میبینم که جز تو شمارشان را نمیداند.
فرمود: ابراهیم: آنان شیعیان و دوستداران ایشاناند.
پرسید: خدایا شیعیان و دوستدارانشان به چه چیزی شناخته میشوند؟
فرمود: ابراهیم! به پنجاه و یک رکعت نماز خواندنشان* و «بسم الله الرحمن الرحیم» [در نماز] را با صدای آشکارا بیان کردن و قنوت را قبل از رکوع بجا آوردن، و [اهل] سجده شکر [بودن]، و انگشتر به دست راست کردن.
ابراهیم گفت: پروردگارا ! مرا از شیعیان و محبان آنان قرار بده!
خداوند فرمود: تو را از آنان قرار دادم و در موردش این آیه را نازل فرمود: «و همانا از شیعیان او ابراهیم ع بود، هنگامی که با دلی سالم به نزد پروردگارش آمد.» (صافات/۸۳-۸۴)
*پینوشت:
مجموع نمازهای واجب ۱۷ رکعت و مجموع نافلههای روزانه ۳۴ رکعت است که جمعا ۵۱ رکعت میشود.
الروضة في فضائل أمير المؤمنين (لابن شاذان القمي)، ص۱۸۶-۱۸۷
بِالْإِسْنَادِ- يَرْفَعُهُ- إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبي أَوْفَی، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ:
لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ، كَشَفَ لَهُ عَنْ بَصَرِهِ، فَنَظَرَ إِلَی جَنْبِ الْعَرْشِ نُوراً. فَقَالَ: إِلَهِي مَنْ هَذَا النُّورُ؟
فَقَالَ: هَذَا مُحَمَّدٌ صَفْوَتِي.
فَقَالَ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنِّي أَرَی بِجَانِبِهِ نُوراً آخَرَ؟
فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ هَذَا عَلِيٌّ نَاصِرُ دِينِي.
فَقَالَ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ إِنِّي أَرَی بِجَانِبِهِ نُوراً آخَرَ ثَالِثاً؟
فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، هَذِهِ فَاطِمَةُ تَلِي أَبَاهَا وَ بَعْلَهَا، فَطَمَتْ مُحِبِّيهَا عَنِ النَّارِ.
فَقَالَ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنِّي أَرَی نُورَيْنِ يَلِيَانِ الثَّلَاثَةَ الْأَنْوَارِ؟
قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، هَذَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، نُورَاهُمَا يَلِيَانِ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا وَ جَدَّهُمَا.
قَالَ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنِّي أَرَی تِسْعَةَ أَنْوَارٍ، فَقَدْ أَحْدَقُوا بِالْخَمْسَةِ الْأَنْوَارِ؟
قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، هَذِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِمْ،
قَالَ: يَا رَبِّ، بِمَنْ يَعْرِفُونَ؟
قَالَ: أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَی، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.
قَالَ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ أَرَی عِنْدَهُمْ أَنْوَاراً حَوْلَهُمْ لَا يُحْصِي عِدَّتَهُمْ إِلَّا أَنْتَ،
قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، هَؤُلَاءِ شِيعَتُهُمْ وَ مُحِبُّوهُمْ
قَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ بِمَا يُعْرَفُ شِيعَتُهُمْ وَ مُحِبُّوهُمْ؟
قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، بِصَلَاتِهِمُ الْإِحْدَی وَ الْخَمْسِينَ، وَ الْجَهْرِ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*، وَ الْقُنُوتِ قَبْلَ الرُّكُوعِ، وَ سَجْدَةِ الشُّكْرِ، وَ التَّخَتُّمِ بِالْيَمِينِ قَالَ إِبْرَاهِيمُ: رَبِّ اجْعَلْنِي مِنْ شِيعَتِهِمْ وَ مُحِبِّيهِمْ، قَالَ: قَدْ جَعَلْتُكَ مِنْهُمْ، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ».[۸]
۵) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:
مومن در پنج نور غوطهور است: ورودیاش نور است و خروجیاش نور است و علمش نور است و کلامش نور است و چشماندازش روز قیامت به سوی نور است.
الخصال، ج۱، ص۲۷۷
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَی النُّورِ.
تدبر
۱) «وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ»
تاریکیها و روشنایی یکسان نیستند.
در مورد تاریکی و روشنایی حسی این امر کاملا برایمان مشهود است؛ اما مهمتر از تاریکی و روشنایی مادی، ظلمت و نور معنوی است؛ و اگرچه بسیاری از تاریکدلان و روشندلان را یکسان ببینیم و حتی در زندگی ظاهری چهبسا وضع تاریکدلان را مطلوبتر از وضع روشندلان به حساب آوریم، اما در پیشگاه حقیقت واقعا مزیت روشندلان بر تاریکدلان قابل انکار نیست.
۲) «وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ»
چرا «ظلمت» را جمع بست، اما «نور» را واحد آورد؟
الف. راه حقّ يكی بيش نيست؛ ولی راههای انحرافی و شرک زياد است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۹۱؛ مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج۲۶، ص۲۳۳)
ب. «منیت» و خودپسندی که افراد را در مقابل هم قرار میدهد و موجب تکثر میشود، مربوط به فضای ظلمت است، کسانی که در نورند و نورانی، دوئیت و کثرتی بین خود نمیبینند.
مستان خدا گر چه هزارند یکیاند
مستان هوا جمله دوگانهست و سهگانهست
https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh332/
ج. …
۳) «وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ»
چرا در این آیه (و نیز آیات بعد) حرف نفی «لا» را بر سر کلمه دوم هم تکرار کرد و مانند آیه قبل نبود که تکرار نکند؟
الف. این اصطلاحا «لا» زائده است که برای تاکید نفی میآید. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۳۳؛ الکشاف، ج۳، ص۶۰۸؛ المیزان، ج۱۷، ص۳۶)
ب. این «لا»ء نافیه است؛ و هر یک از این دو «لا» مستقلا دلالت دارد بر عدم تساوی کلمه بعد از آن، با مقابلش (مجمع البيان، ج۸، ص۶۳۳؛ و ابنعطیه، به نقل از البحر المحيط، ج۹، ص۲۶) (یعنی میخواهد بفرماید: نه ظلمتها با نور مساویاند و نه نور با ظلمتها مساوی است).
ج. در این آیه و آیه بعد (سایه و آفتاب) تقابل بین دو وصف است؛ و بین این دو وصف، ضدیت واقعی برقرار است؛ یعنی نور ضد ظلمت است و سایه ضد آفتاب، و این دو در یکجا جمع نمی شوند؛ اما در مورد کور و بینا، تقابل بین دو شخص است، نه دو وصف؛ و آن دو شخص، به خودی خود ضد هم نیستند، بلکه به خاطر بهرهمندی از این وصف در مقابل هم قرار گرفتهاند و اتفاقا یک شخص واحد ممکن است یک زمان بینا باشد و در زمان بعد، کور باشد؛ پس چون منافات بین نور و ظلمت، و نیز بین سایه و آفتاب، تامتر است، با تکرار کلمه «لا» در این دو آیه (و عدم آن در آیه ۱۹) بر این مطلب تاکید شده است. (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج۲۶، ص۲۳۳)
د. اگر «لا» را در هر مورد جایگزین کلمه «لا یستوی» بگیریم، چهبسا بتوان یک معنای دیگری را هم در نظر گرفت و آن اینکه در مورد «لا الظلمات» با توجه به جمع بودن آن، به معنای عدم تساوی خود ظلمات باشد؛ یعنی خود ظلمتها نیز با هم مساوی نیستند؛ آنگاه چهبسا این معنا هم مورد نظر باشد که «نه خود ظلمات با هم یکسانند و نه نور با ظلمات یکسان است.
ه. …
[۱] . در جلسه ۳۱۵ http://yekaye.ir/al-hajj-22-10/ به مناسبت کلمه «ظلام» توضیحی درباره این ماده گذشت که چون ناقص بود در اینجا کامل شد.
[۲] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الضياء، و قد سبق في الضوء: أنّ النظر في الضوء الى جهة الإشراق، أى الأشعّة المنتشرة من النور. و في النور الى نفس النور من حيث هو؛ و هو أعمّ من أن يكون مادّيّا أو روحانيّا، و متقوّما في نفسه أو بغيره.)
[۳] . أن الضياء ما يتخلل الهواء من أجزاء النور فيبيض بذلك، و الشاهد أنهم يقولون ضياء النهار و لا يقولون نور النهار الا أن يعنوا الشمس فالنور الجملة التي يتشعب منها، و الضوء مصدر ضاء يضوء ضوءا يقال ضاء و أضاء أي ضاء هو و أضاء غيره.
[۴] . النار مأخوذة من النور قال الحارث: «فتنورت نارها من بعید / بخزازی هیهات منك الصلاء»
[۵] . إنّ الضوء و الحرارة متلازمان، فانّهما يتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشديد في ذرّات الشيء و داخله. فإذا كان النظر الى جهة الضوء يقال إنّه نور و يطلق عليه النور. و إذا لوحظ النظر الى جهة الحرارة يطلق عليه النار، و يناسبها وجود الألف الدالّ على التشعشع و الارتفاع و التلألؤ.
[۶] . در همین آدرس این دو حدیث هم قابل توجه است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَ إِيمَانٌ وَ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ قَالَ فِيهِ كَهَيْئَةِ السِّرَاجِ فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ إِنْ أَعْطَاهُ شَكَرَ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ وَ أَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ- أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ فَهُمْ قَوْمٌ كَانُوا بِالطَّائِفِ فَإِنْ أَدْرَكَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَكَ وَ إِنْ أَدْرَكَهُ عَلَى إِيمَانِهِ نَجَا.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَا يَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِوَ هُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعْتَلِجَانِ فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ وَ لَا يُطْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ.
[۷] . این مضمون که شما «نور در ظلمات زمین هستید» در روایات متعددی آمده است، مثلا در المحاسن، ج۱، ص۱۶۳
عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَنْتُمْ وَ اللَّهِ نُورٌ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْض
و از آن مهمتر روایاتی است که ائمه ع را به عنوان نور در زمین خطاب قرار میدهد مثلا در الكافي، ج۴، ص۵۷۸ آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: تَقُولُ بِبَغْدَادَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْض … وَ تُسَلِّمُ بِهَذَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ [الثانی] ع.
و این گونه عبارات در زیارت بقیه ائمه ع مثلا امام رضا ع ( من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۶۰۴) و امام کاظم ع (المقنعه، ص۴۷۷) نیز آمده است.
[۸] . درباره نور اهل بیت ع این روایات هم قابل توجهاند:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص جَالِسٌ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ لَهُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ وَجْهاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ لَمْ أَرَكَ فِي مِثْلِ هَذِهِ الصُّورَةِ فَقَالَ الْمَلَكُ لَسْتُ بِجَبْرَئِيلَ أَنَا مَحْمُودٌ وَ بَعَثَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُزَوِّجَ النُّورَ مِنَ النُّورِ قَالَ مَنْ مِنْ مَنْ قَالَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ قَالَ فَلَمَّا وَلَّى الْمَلَكُ إِذاً بَيْنَ كَتِفَيْهِ مَكْتُوبٌ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَصِيُّهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنْذُ كَمْ كُتِبَ هَذَا بَيْنَ كَتِفَيْكَ فَقَالَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِاثْنَيْنِ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ عَامٍ. (معاني الأخبار، ص۱۰۴)
حَدَّثَنِي شِيرَوَيْهِ الدَّيْلَمِيُّ وَ أَبُو الْفَضْلِ الْحُسَيْنِيُّ السَّرَوِيُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ اللَّيْثِيِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مَلَائِكَةً مِنْ نُورِ وَجْهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع. (مناقب آل أبي طالب ع، ج۳، ص۸۲)
وَ بِالْأَسَانِيدِ يَرْفَعُهُ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِذْ أَقْبَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، يُسَبِّحُ اللَّهَ ذَلِكَ النُّورُ وَ يُقَدِّسُهُ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقَ آدَمُ بِأَلْفَيْ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ رَكَّبَ ذَلِكَ النُّورَ فِي صُلْبِهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَنْقُلُهُ، حَتَّى انْتَهَى فِي صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. فَفِيَّ النُّبُوَّةُ وَ فِي عَلِيٍّ الْإِمَامَةُ وَ الْخِلَافَة (الروضة في فضائل أمير المؤمنين (لابن شاذان القمي)، ص۸۲)
بازدیدها: ۱۸۴