۷۳۷) وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ

ترجمه

و آنان در آنجا فریاد برکشند پروردگارا ما را بیرون آور [که] عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه می کردیم؛ آیا شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر می‌شد؛ و به سوی شما انذاردهنده [نیز] آمد؛ پس بچشید، که ظالمان هیچ یاوری ندارند.

نکات ادبی

يَصْطَرِخُونَ

ماده «صرخ» در اصل به صدای بلند دلالت می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۳۴۸) و برخی تاکید کرده‌اند که صدایی است که برای درخواست کمک بلند می‌شود (كتاب العين، ج‏۴، ص۱۸۵؛ مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱) و تفاوتش با یاری گرفتن (معونة و غواث) در همین است که درخواست کمک با فریاد و صدای بلند همراه است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۶، ص۲۲۳)

«مُصرِخ» (ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ؛ ابراهیم/۲۲) به معنای «فریادرس» است (كتاب العين، ج‏۴، ص۱۸۵) و «صریخ» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَريخَ لَهُم؛ یس/۴۳) هم به همان معناست، و در خصوص کسی به کار می‌رود که در شدتها و تنگناها نزد او به فریادرسی می‌روند (كتاب العين، ج‏۴، ص۱۸۵)

«استَصرَخ» (فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ؛ قصص/۱۸) به معنای با فریاد زدن درخواست کمک کردن است.

و وقتی این ماده به باب افتعال می‌رود، به جای «اصتراخ» به صورت «اصطراخ» تلفظ می‌شود (وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها؛ فاطر/۳۷) و در توجیه آن گفته‌اند که چون حرف «ت» بین دو حرف «ص» و «ر» قرار گرفته که هر دو حالت اطباق و استعلا دارد، قلب به «ط» می‌شود. (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱)

این ماده همین ۵ مورد در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت[۱]

حدیث

۱) از امام کاظم ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که پیامبر ص به من فرمودند:

علی! بین کسی که تو را دوست دارد و اینکه چیزی را ببیند که چشمش روشن شود فاصله‌ای نیست مگر دیدن مرگ؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود «پروردگارا ما را بیرون آور [که] عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه می کردیم» (فاطر/۳۷)

یعنی اینکه دشمنانش هنگامی که داخل جهنم شوند می‌گویند «پروردگارا ما را بیرون آور [که] انجام دهیم عمل صالحی» در خصوص ولایت علی ع «غیر از آنچه انجام می دیدم» در دشمنی با او؛ پس در جواب آنها گفته می‌شود «آیا شما شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر می‌شد؛ و به سوی شما انذاردهنده [نیز] آمد» که همان پیامبر ص است؛ «پس بچشید که ظالمان» در حق آل محمد ص «هیچ یاوری ندارند» که یاریشان کند و از آن نجاتشان دهد و در برابر آتش مانع آنها شود..

مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص۴۷۴

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ الْعَطَّارُ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ:

قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا عَلِيُّ مَا بَيْنَ مَنْ يُحِبُّكَ وَ بَيْنَ أَنْ يَرَی مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنُهُ إِلَّا أَنْ يُعَايِنَ الْمَوْتَ ثُمَّ تَلَا «رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ»‏

يَعْنِي أَنَّ أَعْدَاءَهُ‏ إِذَا دَخَلُوا النَّارَ قَالُوا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ فِي عَدَاوَتُهُ فَيُقَالُ لَهُمْ فِي الْجَوَابِ‏ «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ» وَ هُوَ النَّبِيُّ ص‏ «فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِينَ»‏ لِآلِ مُحَمَّدٍ «مِنْ نَصِيرٍ» يَنْصُرُهُمْ وَ لَا يُنْجِيهِمْ مِنْهُ وَ لَا يَحْجُبُهُمْ عَنْهُ‏.

 

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

از کسانی مباش که به آخرت امید دارند بدون عمل؛ و امید به توبه دارند علی‌رغم آرزوهای طولانی؛ در مورد دنیا همچون زاهدان سخن می‌گویند ولی در آن همانند کسانی که بدان رغبت دارند کار انجام می‌دهند؛ اگر از آن بدانان داده شود سیر نمی‌شوند و اگر داده نشود قانع نمی‌شوند؛ از شکرِ [= ادای حقِ] آنچه به وی داده شده ناتوان است؛ و در عین حال، در آنچه مانده، بیشتر از آن را می‌جوید؛ مردم را نهی می‌کند اما خودش نهی نمی‌پذیرد؛ و مردم را به اموری امر می‌کند که خودش انجام نمی‌دهد؛ صالحان را دوست دارد اما کارهای آنان را انجام نمی دهد؛ و از بدکاران بیزار است در حالی خودش از آنان است؛ مرگ را ناخوشایند می‌شمرد به خاطر کثرت بدی‌هایش، در عین حال در زندگی‌اش بدیها را رها نمی‌کند؛ می‌گوید چقدر کار کنم که خسته شوم، چرا دست روی دست نگذارم و آرزو کنم؟! پس آرزوی مغفرت را در سر می‌پروراند در حالی که در معصیت غوطه‌ور است؛ عمری سپری کرده است که «متذکر می‌شود در آن، کسی که متذکر می‌شد» (فاطر/۳۷) در مورد آنچه سپری شده می‌گوید اگر کاری می‌کردم و زحمتش را به جان می خریدم برایم بهتر بود؛ در حالی که همچنان عمر ضایع می‌کند و بی‌خیال است؛ اگر مریض شود به خاطر کم‌کاری‌ای که داشته پشیمان می‌شود و همین که سلامت یافت، مغرور می‌شود و کار را به تاخیر می‌اندازد؛ وقتی در عافیت است، به عُجب می‌افتد و وقتی که مبتلا می گردد ناامید می‌شود؛ در جایی که گمان می‌برد نَفسش بر او غلبه می‌کند، و در جایی که یقین دارد بر نفسش غلبه نمی‌کند! در روزی بر آنچه برایش معین شده قانع نیست و بدانچه برایش ضمانت شده اطمینان نمی‌کند؛ و به عملی که برایش واجب شده عمل نمی‌کند …

تحف العقول، ص۱۵۷-۱۵۸

عن أمير المؤمنين ع‏ (موعظته ع و وصفه المقصرين‏)

لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يَرْجُو التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا قَوْلَ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا عَمَلَ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَی النَّاسَ وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ النَّاسَ مَا لَا يَأْتِي يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ بِأَعْمَالِهِمْ وَ يُبْغِضُ الْمُسِيئِينَ وَ هُوَ مِنْهُمْ وَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ سَيِّئَاتِهِ وَ لَا يَدَعُهَا فِي حَيَاتِهِ يَقُولُ كَمْ أَعْمَلُ فَأَتَعَنَّی‏ أَ لَا أَجْلِسُ فَأَتَمَنَّی فَهُوَ يَتَمَنَّی الْمَغْفِرَةَ وَ يَدْأَبُ فِي الْمَعْصِيَةِ وَ قَدْ عُمِّرَ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ يَقُولُ فِيمَا ذَهَبَ لَوْ كُنْتُ عَمِلْتُ وَ نَصِبْتُ‏ لَكَانَ خَيْراً لِي وَ يُضَيِّعُهُ غَيْرَ مُكْتَرِثٍ لَاهِياً إِنْ سَقِمَ نَدِمَ عَلَی التَّفْرِيطِ فِي الْعَمَلِ وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ مُغْتَرّاً يُؤَخِّرُ الْعَمَلَ تُعْجِبُهُ نَفْسُهُ مَا عُوفِيَ‏ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَی مَا يَسْتَيْقِنُ‏ لَا يَقْنَعُ مِنَ الرِّزْقِ بِمَا قُسِمَ لَهُ وَ لَا يَثِقُ مِنْهُ بِمَا قَدْ ضُمِنَ لَهُ وَ لَا يَعْمَلُ مِنَ الْعَمَلِ بِمَا فُرِضَ عَلَيْهِ …[۲]

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است: همانا بنده در امورش در گشایش است تا چهل سالگی؛ پس چون به چهل سالگی رسید خداوند به دو فرشته موکل او وحی می‌کند همانا عمری که لازم بود به بنده‌ام بخشیده‌ام؛ پس، از این پس در کار او علظت و شدت به خرج دهید و عمل‌های کوچک و بزرگ، و کم و زیادش را حفظ و ثبت کنید؛

و از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که «آیا شما را عمری ندادیم که در آن متذکر شود کسی که متذکر می‌شد» (فاطر/۳۷) سوال شد، فرمودند: این توبیخ شخصی است که به هیجده سالگی رسیده است!

الأمالي( للصدوق)، ص۳۷

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِ‏ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع:

إِنَّ الْعَبْدَ لَفِي فُسْحَةٍ مِنْ أَمْرِهِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَرْبَعِينَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَكَيْهِ أَنِّي قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِي عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اكْتُبَا عَلَيْهِ قَلِيلَ عَمَلِهِ وَ كَثِيرَهُ وَ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ.[۳]

وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ فَقَالَ تَوْبِيخٌ لِابْنِ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً.

فراز آخر این روایت در مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱ نیز آمده است.

 

۴) هم از امیرالمومنین ع و هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

عمری که خداوند انسان را در آن معذور می‌دارد، تا شصت سالگی است.

نهج‌البلاغه، حکمت۳۲۶؛ مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱

عن أمير المؤمنين (ع) قال العمر الذي أعذر الله فيه إلی ابن آدم ستون سنة.

روي عن النبي ص أيضا مرفوعا أنه قال من عمره الله ستين سنة فقد أعذر إليه.

تدبر

۱) «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ»

در آیه قبل در مورد جهنمیان فرمود که نه می‌میرند و نه از عذابشان کم می‌شود. وقتی چنین است، جهنمیان آرزوی بازگشت به دنیا می‌کنند و در آنجا فریاد برکشند پروردگارا ما را بیرون آور تا به جای گناهانی که انجام می دادیم عمل صالحی انجام دهیم؛

اما این تقاضایشان هر رد می‌شود زیرا در دنیا هم مهلت کافی داشتند و هم خداوند انذاردهندگانی را به سوی آنان گسیل داشته بود که هرکس بخواهد عبرت گیرد و متذکر شود، در همان دنیا متذکر می‌شد. آنها در حق خود ظلم کردند و وقتی خدا آنان را به حال خود رها کند هیچکس توان یاری آنها را نخواهد داشت.

 

۲) «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا …»

اینکه درخواست آنان را با تعبیر «یصطرخون: فریاد جانکاه سر دادن» بیان کرد نشان می‌دهد:

الف. شدت عذاب‌های آنان را، که فریادشان را درآورده است؛

ب. شدت درماندگی ایشان را، که از ته دل فریاد نی‌زنند؛

ج. شدت هیاهوی جهنم و آشفتگی وضع و حال آنان را؛ که می‌خواهند در آن هیاهو کسی صدایشان را بشنود؛

د. …

 

۳) «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا …»

این آیات در وصف کافران و کفران‌پیشگان است؛ همانها که ربوبیت خدا در عالم را منکر بودند؛

با این حال، همین مضطرترین جهنمیان (که نه مرگ کارشان را تمام می‌کند و نه عذابشان تخفیفی می‌یابد و چنین فریادشان بلند شده) به ربوبیت خداوند پی می‌برند و خدا را با لفظ «ربنا» خطاب می‌کنند؛

ربوبیت خداوند حقیقتی است که به هیچ وجه قابل انکار نیست؛

اگر کسی در دنیا بدان اذعان نکند، در جهنم بدان اذعان خواهد کرد، جایی که دیگر این اذعان سودی برایش ندارد.

 

۴) «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ …»

آنچه راه نجات انسانها می‌باشد جدی گرفتن عمل صالح است؛

وقتی حقیقت نقش عمل صالح در سعادت انسان برملا شود، این کافران کفران‌پیشه تنها آرزویشان این است که برگردند و عمل صالحی انجام دهند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

عمل مطلوب انسان، عملی نیست که فعلا دلخواه اوست؛ بلکه عملی است که واقعا عمل صالح باشد.

مطلوب‌های فعلی ما، اگر عمل صالح نباشند، موقعی فراخواهد رسید که بشدت از انجام آن پشیمان خواهیم شد؛

و پشیمانی از یک عمل نشان می‌دهد که در تشخیص خوب بودن آن در اشتباه بوده‌ایم.

همین مطلب، یکی از عرصه‌های جدی نیاز ما به دین و شریعت الهی است، چرا که عقل ما بتنهایی نمی‌تواند هرآنچه نهایتا مطلوب ما خواهد بود را تشخیص دهد؛ تشخیصی که اگر نباشد پشیمانی‌اش هم عظیم است و هم غیرقابل جبران.

 

۵) «نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ»

این جهنمیان، همین که جهنمی شده‌اند معلوم است که عمل صالح انجام نمی‌دادند؛ و نیز همین که تقاضا می‌کنند که «برگردیم عمل صالحی انجام دهیم» نشان می‌دهد که اعمالی که انجام داده بودند، صالح نبوده است.

پس چرا دوباره می‌گویند «غیر از آنچه انجام داده بودیم»؟

الف. نشان دهنده شدت حسرت آنان است در خصوص اعمال ناشایستی که انجام داده بودند. (الكشاف، ج‏۳، ص۶۱۵)

ب. قرآن کریم در جای دیگر آنان را چنین توصیف کرده، که «حساب می‌کنند کار خوبی می‌کنند» (هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ کهف/۱۰۴). آوردن این تعبیر «عمل صالحی غیر از آنچه انجام داده بودیم» اعترافی است به بدی کارهایی که انجام می دادند و آن را خوب می‌پنداشتند. (الكشاف، ج‏۳، ص۶۱۵)

ج. …

 

۶) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»

عمری که به هر انسانی که جهنمی می‌شود داده شده، برای عبرت گرفتنش کافی بود.

درباره اینکه این عمر چه اندازه است، نه‌تنها بین مفسران (مجمع البیان، ج۸، ص۶۴۱[۴]؛ البحر المحیط، ج۹، ص۳۶[۵])، بلکه در خود روایات هم اختلاف مشاهده می‌شود:

از سن بلوغ (حسن بری، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۳۶) و هیجده سال و چهل سال بیان شده (حدیث۳) تا ۶۰ سال (حدیث۴). به نظر می‌رسد همه این اقوال درست باشند؛ چرا که اتمام حجت و بسته شدن راه عذر، امری دارای مراتب است:

از طرفی که کسی که به سن بلوغ می‌رسد به حدی از توان درک رسیده که بتواند وظیفه خود را در عالم تشخیص دهد، و برای همین است که از این زمان به بعد مکلف به تکالیف الهی می‌شود؛ در عین حال، در چهل سالگی، انسان از خامی درآمده و راه عذر بر او بسته شده؛ و در شصت سالگی دیگر در سرازیری مرگ قرار دارد و هیچ عذری برای توبه ندارد.

 

۷) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»

عمری که به انسانها داده می‌شود برای عبرت گرفتنشان کافی است.

شبهه

بسیاری از بچه‌ها در زیر سن بلوغ می‌میرند و بسیاری از افراد هستند که بلوغ فکری‌شان که بتوانند تشخیص حق و باطل دهند در سنی بالاتر از سن بلوغ رسمی است و در این فاصله نیز خیلی‌ها می‌میرند. آیا اینها مثال نقضی برای این آیه نیست؟

پاسخ

الف. مقام بحث آیه، مقام پاسخگویی به جهنمیانی‌اند که عذابشان قطعی شده و هیچ راهی برایشان باقی نمانده است؛

اما می‌دانیم که از طرفی بسیاری از افراد در مواقف حساب و یا با عذاب‌های برزخی پاک می‌شوند و نهایتا بهشت می‌روند و نیز بسیاری از افراد، مانند کودکان و مستضعفان فکری، اصلا جهنمی بدین معنا نخواهند بود. اینان تخصصاً از بحث خارج‌اند.

ب. اتمام حجت یک امر دارای مراتب است، هرکس به اندازه‌ای که حجت بر او تمام شود مواخذه خواهد شد.

ج. …

 

۸) «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ»

مقصود از این «انذاردهنده‌ای» که آمده و حجت را تمام کرده چیست؟

الف. پیامبر اکرم ص (تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۰۹؛ و نیز ابن‌زید، جبائی، و … به نقل از مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱) بلکه عموم انبیاء (البحر المحيط، ج‏۹، ص۳۷)

ب. قرآن کریم (زید بن علی، به نقل از مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱)

ج. پیری و موی سفید (ابن‌عباس، عکرمه، سفیان بن عیینه، و … به نقل از مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۲؛ البحر المحيط، ج‏۹، ص۳۷)

د. مرگ نزدیکان و خویشاوندان (به نقل از مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۱)

ه. کمال عقل، (به نقل از مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۴۲) که می‌تواند از وقایعی که رخ می دهد عبرت بگیرد.

و. …

 

۹) «وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ … كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُورٍ؛ وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ … فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ»

کفر، کفران‌ و ناسپاسی، و ظلم، با اینکه سه معنای مختلف‌اند، اما در جهنم، کسانی که مرتکب اینها شده‌اند، یک گروهند: یعنی در شبکه مفاهیم قرآن، تلازمی هست بین کفر و ایمان نیاوردن، با کفران و ناسپاسی و قدرناشناسی، با ظلم و ستم و تعدی از حق خویش.

 

۱۰) «فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ»

در نظامی که خداوندِ حق همه‌کاره است، کسی که ظلم کند و بخواهد از حق خارج شود، یاوری نمی‌یابد.[۶]

 


[۱] . و قرأ الجمهور: ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ. و قرأ الأعمش: ما يذكر فيه من اذكر، بالإدغام و اجتلاب همزة الوصل ملفوظا بها في الدرج. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۳۶)

و النذير جنس، و هم الأنبياء، كل نبي نذير أمته. و قری‏ء: النذر جمعا (البحر المحيط، ج‏۹، ص۳۷)

[۲] . فَهُوَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شَكٍّ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَ فُتِنَ‏ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ فَهُوَ مِنَ الذَّنْبِ وَ النِّعْمَةِ مُوَفَّرٌ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ وَ لَا يَشْكُرُ وَ يَتَكَلَّفُ مِنَ النَّاسِ مَا لَا يَعْنِيهِ وَ يَصْنَعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَكْثَرُ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ وَاقَعَهَا بِاتِّكَالٍ عَلَی التَّوْبَةِ وَ هُوَ لَا يَدْرِي كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ لَا تُغْنِيهِ رَغْبَتُهُ وَ لَا تَمْنَعُهُ رَهْبَتُهُ ثُمَّ يُبَالِغُ فِي الْمَسْأَلَةِ حِينَ يَسْأَلُ وَ يُقَصِّرُ فِي الْعَمَلِ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌ‏ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يَرْجُو نَفْعَ عَمَلِ مَا لَمْ يَعْمَلْهُ وَ يَأْمَنُ عِقَابَ جُرْمٍ قَدْ عَمِلَهُ يُبَادِرُ مِنَ الدُّنْيَا إِلَی مَا يَفْنَی وَ يَدَعُ جَاهِلًا مَا يَبْقَی‏ وَ هُوَ يَخْشَی الْمَوْتَ وَ لَا يَخَافُ الْفَوْتَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْتَقِرُ مِنْ غَيْرِهِ يَخَافُ عَلَی غَيْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَدْنَی مِنْ عَمَلِهِ فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مَدَاهِنٌ يُؤَدِّي الْأَمَانَةَ مَا عُوفِيَ وَ أُرْضِيَ وَ الْخِيَانَةَ إِذَا سَخِطَ وَ ابْتُلِيَ إِذَا عُوفِيَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ وَ إِنِ ابْتُلِيَ ظَنُّ أَنَّهُ قَدْ عُوقِبَ يُؤَخِّرُ الصَّوْمَ وَ يُعَجِّلُ النَّوْمَ لَا يَبِيتُ قَائِماً وَ لَا يُصْبِحُ صَائِماً يُصْبِحُ وَ هِمَّتُهُ الصُّبْحُ وَ لَمْ يَسْهَرْ وَ يُمْسِي وَ هِمَّتُهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ وَ لَا يَتَعَوَّذُ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَهُ يُنْصِبُ النَّاسَ لِنَفْسِهِ وَ لَا يُنْصِبُ نَفْسَهُ لِرَبِّهِ النَّوْمُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الرُّكُوعِ مَعَ الضُّعَفَاءِ يَغْضَبُ مِنَ الْيَسِيرِ وَ يَعْصِي فِي الْكَثِيرِ يَعْزِفُ لِنَفْسِهِ عَلَی غَيْرِهِ‏ وَ لَا يَعْزِفُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ فَهُوَ يُحِبُّ أَنْ يُطَاعَ وَ لَا يُعْصَی وَ يَسْتَوْفِيَ وَ لَا يُوفِيَ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ وَ يَخْشَی الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَی رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ يَعْرِفُ مَا أُنْكِرَ وَ يُنْكِرُ مَا عُرِفَ وَ لَا يَحْمَدُ رَبَّهُ عَلَی نِعَمِهِ وَ لَا يَشْكُرُهُ عَلَی مَزِيدٍ وَ لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يَنْهَی عَنْ مُنْكَرٍ فَهُوَ دَهْرَهُ فِي لَبْسٍ‏ إِنْ مَرِضَ أَخْلَصَ وَ تَابَ وَ إِنْ عُوفِيَ قَسَا وَ عَادَ فَهُوَ أَبَداً عَلَيْهِ وَ لَا لَهُ لَا يَدْرِي عَمَلَهُ إِلَی مَا يُؤَدِّيهِ إِلَيْهِ حَتَّی مَتَی وَ إِلَی مَتَی‏ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْكَ عَلَی حَذَرٍ احْفَظْ وَ عِ انْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ.

فرازی از این روایت در نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰ آمده است.

[۳] . همچنین در إرشاد القلوب إلی الصواب (للديلمي)، ج‏۱، ص۴۰ آمده است:

قَالَ النَّبِيُّ ص أَعْمَارُ أُمَّتِي بَيْنَ السِّتِّينَ إِلَی السَّبْعِينَ وَ قَلَّ مَنْ يَتَجَاوَزُهَا. و جاء في قوله تعالی «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» أنها معاتبة لابن الأربعين و قيل لابن ثمانية عشر «وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ» الشيب و في قوله «وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا» جاوزت الستين.

[۴] . و اختلف في هذا المقدار فقيل هو ستون سنة و هو المروي عن أمير المؤمنين (ع) قال العمر الذي أعذر الله فيه إلى ابن آدم ستون سنة و هو إحدى الروايتين عن ابن عباس و روي عن النبي ص أيضا مرفوعا أنه قال من عمره الله ستين سنة فقد أعذر إليه و قيل هو أربعون سنة عن ابن عباس و مسروق و قيل هو توبيخ لابن ثماني عشرة سنة عن وهب و قتادة و روي ذلك عن الصادق (ع).

[۵] . و هذه المدة، قال الحسن: البلوغ، يريد أنه أول حال التذكر، و قيل: سبع عشرة سنة. و قال قتادة: ثمان عشرة سنة. و قال عمر بن عبد العزيز: عشرون. و قال ابن عباس: أربعون و قيل: خمسون. و قال علي: ستون، و روي ذلك عن ابن عباس

[۶] . این جمله اگرچه ظاهرا در وصف موقعیت ظالمان در جهنم آمده است، اما عام است؛ خواه به این دلیل که سیاق، مضمون را مقید نمی‌کند؛ و خواه به این دلیل که قیامت باطن دنیاست که پرده‌های ظاهریش کنار رفته، و هرچه در قیامت رخ دهد، در باطن دنیا همان رخ داده است.

بازدیدها: ۲۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*