ترجمه
فرمود: ای ابلیس! تو را چه شده که با سجدهکنندگان نباشی؟
نکات نحوی
در عبارت «ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ» «ما» ادات استفهام و مبتدأ است و «لك» خبر آن است و تقدير کلام این است که «أي شيء ثابت لك: چه چیزی برای تو هست». در مورد «ألا تكون» اغلب این گونه تحلیل میکنند که در اصل «في أن لا تكون» بوده که این جار و مجرور متعلق به خبر است؛ وبرخی هم چنین تحلیل کردهاند که در «ألا تكون»، حرف «أن» زانده است و «لا تکون» در موضع حال است و تقدیر کلام این بوده: «ما لك خارجا عن الساجدين: تو را چه شده که خارج از سجدهکنندگانی».[۱] (مجمع البيان، ج۶، ص۵۱۶)
حدیث
۱) در تفسیر قمی در ادامه حدیثی که از امام باقر ع درباره چگونگی آفرینش آدم از خاک روایت شده (جلسه۲۶۶، حدیث۱)، آمده است:
پس خداوند [پیکر] آدم ع را آفرید و چهل سال، صورتگری شده، باقی ماند و مرتب ابلیس لعین بر او میگذشت و میگفت: «آخر، تو را برای چه آفریدهاند؟»
و عالِم [اشاره به یکی از امامان ع] فرمود: ابلیس گفت: اگر خداوند مرا به سجده بر این دستور دهد حتما از نافرمانیاش خواهم کرد.
فرمود: سپس [از روح] در آن دمید. پس چون روح به مغزش رسید، عطسهای کرد و بر اثر آن عطسه بر جای خود نشست و گفت: الحمدلله؛ و از جانب خداوند متعال خطاب آمد: خداوند رحمتت کند. امام صادق ع فرمود: پس از جانب خداوند رحمت بر او پیشی گرفت.
سپس خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان فرمود: بر آدم سجده کنید؛ پس بر او سجده کردند و ابلیس آنچه از حسد در دلش مخفی کرده بود بیرون ریخت و از سجده کردن سرپیچی کرد و خداوند عز و جل فرمود: «چه چیزی مانع تو شد از اینکه سجده کنی، هنگامی که به تو دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گِل» (اعراف/۱۲)
تفسير القمي، ج۱، ص۴۱
فَخَلَقَ اللَّهُ آدَمَ فَبَقِيَ أَرْبَعِينَ سَنَةً مُصَوَّراً فَكَانَ يَمُرُّ بِهِ إِبْلِيسُ اللَّعِينُ فَيَقُولُ لِأَمْرِ مَا خُلِقْتَ فَقَالَ الْعَالِمُ ع فَقَالَ إِبْلِيسُ لَئِنْ أَمَرَنِي اللَّهُ بِالسُّجُودِ لِهَذَا لَأَعْصِيَنَّهُ، قَالَ ثُمَّ نَفَخَ فِيهِ فَلَمَّا بَلَغَتِ الرُّوحُ إِلَى دِمَاغِهِ عَطَسَ عَطْسَةً جَلَسَ مِنْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى يَرْحَمُكَ اللَّهُ قَالَ الصَّادِقُ ع فَسَبَقَتْ لَهُ مِنَ اللَّهِ الرَّحْمَةُ ثم قال الله تبارك و تعالى لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا له فأخرج إبليس ما كان في قلبه من الحسد فأبى أن يسجد فقال الله عز و جل «ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ».
۲) از امام رضا ع روایت شده است که بیان کردند که: اسم ابلیس، حارث بود؛ و این همانا سخن خداوند عز و جل بود که فرمود : «ای ابلیس» ای عصیانگر؛ و ابلیس نامیده شد زیرا از رحمت خدا مایوس شد [ابلس یعنی مایوس شد].
معاني الأخبار، ص۱۳۸
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّ اسْمَ إِبْلِيسَ الْحَارِثُ وَ إِنَّمَا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا إِبْلِيسُ يَا عَاصِي وَ سُمِّيَ إِبْلِيسُ لِأَنَّهُ أُبْلِسُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
تدبر
۱) «قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
وقتی ابلیس ملعون در مقابل خود خدا تمرد میکند، خدا با اینکه به همه چیز آگاه است، بلافاصله او را تنبیه نمیکند؛ اول از او دلیل کارش را میخواهد، و وقتی سستی دلیلش آشکار شد، آنگاه مواخذه را شروع میکند.
۲) «قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
نفرمود «چرا سجده نکردی» بلکه فرمود «تو را چه شده که با سجدهکنندگان نیستی؟» یعنی اگر آن کاری که باید انجام میدادی ندادهای، ریشهای در وجودت دارد. «چه چیزی برایت هست که موجب میشود در جایی که باید باشی، نیستی؟»
ثمره اخلاقی و تربیتی
مواظب آنچه در وجودمان ریشه میدواند باشیم. هرگاه دیدیم در جایی که باید باشیم نیستیم و به آنچه وظیفهمان بوده عمل نکردیم، بسیار حساس شویم، و بیش از آنکه دنبال مقصری خارج از خود بگردیم، ریشه آن را در خود جستجو کنیم و تا فرصت عمر باقی است، با استمداد از خداوند برای ریشهکن کردنش اقدام کنیم؛ وگرنه بعید نیست عاقبت ما همچون ابلیس شود.
۳) «… أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
ابلیس از ابتدا هم فرشته نبود (جلسه۲۳۲، احادیث۱ و۲). خدا هم از او انتظار فرشته شدن نداشت؛ اما این انتظار را داشت که وقتی تا آن مقام بالا آمده، خود را همانند کسانی که در آن مقام ساکنند نشان دهد.
دلیل:
در حالی که در جای دیگر اشاره کرده که ابلیس اساساً از اینان که اهل سجدهکردن و مقام قرب الهیاند نبوده (لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ؛ جلسه۲۳۱، تدبر۳) اما وقتی میخواهد او را مواخذه کند، با تعبیر (أَلاَّ تَكُونَ مِن السَّاجِدين: چرا تو از سجدهکنان نیستی) مواخذه نکرد، بلکه همین قدر مواخذه کرد که چرا با سجدهکنان همراه نشدی؟ که اگر همراهی میکرد، همچنان در زمره فرشتگان میماند.
ثمره اخلاقی
با همراهی با خوبان، میتوان از خوبان شد.
امیرالمومنین ع میفرمایند: «…إِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم: بعید است کسی خودش را شبیه گروهی بکند مگر اینکه به احتمال زیاد از آنها بشود» (نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۷)
۴) «… أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ»
اگر روحيّه تكبّر در شخصى پيدا شد، محيط و عواملِ ديگر، در هدايت او كارساز نيست. ابليس در لابلاى فرشتگان و در محيط ملكوتى بود لكن بخاطر لجاجت و تكبر آن گونه شد. (تفسير نور، ج۶، ص۳۳۲)
[۱]. در نتیجه، در تحلیل نحوی «أن لا تکون» سه مبنا وجود دارد:
مبنای سیبویه: فی حذف شده پس محلاً منصوب است.
مبنای خلیل: چون فی در کار بوده و حذف شده محلا مجرور است.
مبنای ابوالحسن: «أن» زانده است و «لا تکون» در موضع حال است.
بازدیدها: ۷