ترجمه
مگر آنکه خدا بخواهد؛ و پروردگارت را یاد کن هنگامی که فراموش کردی؛ و بگو امید است که پروردگارم هدایتم کند به نزدیکتر از این، به [لحاظ] رشد و صواب.
نکات ترجمه
«لِأَقْرَبَ»
قبلا بیان شد که ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی (در مقابل بُعد: دوری) میباشد.
جلسه۳۴۴ http://yekaye.ir/al-balad-90-15/
اغلب علمای نحو و مفسران حرف «ل» را حرف جر و «أقرب» را افعل تفضیل (نزدیکتر) دانستهاند؛ که مجرور است و چون «غیرمنصرف» است به صورت «فتحه» در پایانش میآید؛ که بر همین اساس ترجمه شد.
اما حالت دیگر این است «لـ» را لام ناصبه و «أقرب» را فعل مضارع صیغه متکلم وحده در وزن «قَرِبَ یَقْرَبُ» (شبیه: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقره/۳۵) بدانیم که چون «ل» (یا به تعبیر فنیتر، «أن» منصوبه محذوف به قرینه لام) بر سر آن وارد شده، این فعل را منصوب کرده است (ترجمه: برای اینکه نزدیک شوم) که تنها یکی از مترجمان بر این اساس ترجمه کرده است: (شايد كه هدايتم كند پروردگارم تا نزديك شوم به اين از راه هدايت يافتن. ترجمه محمود اشرفی تبریزی، ص۲۹۶)
«رَشَداً»
قبلا توضیح داده شد که ماده «رشد» در اصل بر «استقامت در راه» دلالت دارد که به نحوی مشتمل بر معنای «هدایت شدن به سوی خیر و صلاح» میباشد.
جلسه۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/
به لحاظ نحوی «رشداً» را میتوان تمييز (هدایتم کند به چیزی نزدیکتر به این، به لحاظ رشد) یا مفعول مطلق (هدایتم کند هدایتی نزدیکتر به این) دانست (إعراب القرآن و بيانه، ج۵، ص۵۶۴)
حدیث
۱) از امام باقر ع روایت شده است که توضیح دادند:
هنگامی که خداوند حضرت آدم را در بهشت سکونت داد به او فرمود: «آدم! به این درخت نزدیک مشو!»
آدم گفت: «چشم!» اما [مشیت خدا را] استثنا نکرد [= انشاء الله نگفت].
پس خداوند به پیامبرش ص دستور داد و فرمود که: «و البته برای هیچ موردی مگو که من فردا حتما انجامدهنده آنم، مگر آنکه خدا بخواهد؛ و پروردگارت را یاد کن هنگامی که فراموش کردی» ولو بعد از یک سال!
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۴
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع ذَكَرَ أَنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَسْكَنَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ فَقَالَ لَهُ يَا آدَمُ لَا تَقْرَبْ هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَقَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ لَمْ يَسْتَثْنِ فَأَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ فَقَالَ وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ لَوْ بَعْدَ سَنَةٍ.[۱]
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
خداوند میفرماید : «و البته برای هیچ موردی مگو که من فردا حتما انجامدهنده آنم، مگر آنکه خدا بخواهد» که انجامش ندهم، که اگر مشیت خدا سبقت گرفته باشد که انجامش ندهم نخواهم توانست که انجامش دهم.
سپس امام ع فرمود: برای همین بود که خداوند [در ادامه] فرمود: «و پروردگارت را یاد کن هنگامی که فراموش کردی» یعنی مشیت خدا را در انجامِ کارت استثنا کن.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۵
عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَسَبَقَ مَشِيَّةُ اللَّهِ فِي أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَلَا أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أَفْعَلَهُ قَالَ فَلِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ» أَيِ اسْتَثْنِ مَشِيَّةَ اللَّهِ فِي فِعْلِكَ.
۳) به سندهای مختلف هم از امام باقر ع و هم از امام صادق ع در مورد این سخن خداوند عز و جل «و پروردگارت را یاد کن هنگامی که فراموش کردی» روایت شده است که فرمودند: هنگامی که شخصی سوگند میخورد اما فراموش میکند که [مشیت خدا را] استثناء کند [= انشاء الله بگوید] هرگاه که به یاد آورد استثناء کند.
الكافي، ج۷، ص۴۴۸[۲]؛
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۵[۳]؛
النوادر(للأشعري)، ص۵۶ [۴]
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ وَ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ قَالَ
إِذَا حَلَفَ الرَّجُلُ فَنَسِيَ أَنْ يَسْتَثْنِيَ فَلْيَسْتَثْنِ إِذَا ذَكَرَ.
۴) روایت شده است که امام صادق ع برای انجام کاری فرمود که نوشتهای بنویسند. نوشتند و بر ایشان عرضه کردند و در آن استثنا [از مشیت خدا] نبود [= «انشاءالله» ننوشته بودند]. فرمود: چگونه امید دارید که این کار به پایان برسد در حالی که در آن استثناء [از مشیت خدا] نیست؟ نگاه کنید: هرجایی که در آن استثناء نکردهاید، استثناء کنید.
الكافي، ج۲، ص۶۷۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيم قَالَ:
أَمَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِكِتَابٍ فِي حَاجَةٍ فَكُتِبَ ثُمَّ عُرِضَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ فَقَالَ كَيْفَ رَجَوْتُمْ أَنْ يَتِمَّ هَذَا وَ لَيْسَ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ انْظُرُوا كُلَّ مَوْضِعٍ لَا يَكُونُ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ فَاسْتَثْنُوا فِيهِ.[۵]
۵) از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که به امیرالمومنین ع گفته شد: فلانی درباره مشیت [خدا] سخن میگوید [= ادعاهایی دارد]. فرمودند: وی را نزد من بخوانید. چنین کردند و او آمد. امیرالمومنین ع فرمود: ای بنده خدا! خداوند تو را برای آنچه میخواست [مشیت کرده بود] آفرید یا برای آنچه تو میخواستی؟
گفت: برای آنچه او میخواست.
فرمود: مریضت کرد، هنگامی که خواست یا هنگامی که تو خواستی؟
گفت: هنگامی که خواست.
فرمود: شفایت داد، هنگامی که خواست یا هنگامی که تو خواستی؟
گفت: هنگامی که خواست.
فرمود: واردت کرد در آن جایی که خواست یا در آن جایی که تو خواستی؟
گفت: در جایی که خواست.
امیرالمومنین ع فرمود: اگر غیر از این میگفتی آنچه چشمانت در آن جای گرفته را میزدم!
التوحيد (للصدوق)، ص۳۳۷
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
قِيلَ لِعَلِيٍّ ع إِنَّ رَجُلًا يَتَكَلَّمُ فِي الْمَشِيَّةِ فَقَالَ ادْعُهُ لِي قَالَ فَدُعِيَ لَهُ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ خَلَقَكَ اللَّهُ لِمَا شَاءَ أَوْ لِمَا شِئْتَ قَالَ لِمَا شَاءَ قَالَ فَيُمْرِضُكَ إِذَا شَاءَ أَوْ إِذَا شِئْتَ قَالَ إِذَا شَاءَ قَالَ فَيَشْفِيكَ إِذَا شَاءَ أَوْ إِذَا شِئْتَ قَالَ إِذَا شَاءَ قَالَ فَيُدْخِلُكَ حَيْثُ شَاءَ أَوْ حَيْثُ شِئْتَ قَالَ حَيْثُ شَاءَ قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع لَهُ لَوْ قُلْتَ غَيْرَ هَذَا لَضَرَبْتُ الَّذِي فِيهِ عَيْنَاكَ.
۶) عبدالله بن میمون قداح میگوید:
یکی از پیروان بنیامیه بر امام صادق ع یا امام باقر ع وارد شد؛ ما بر جان ایشان ترسیدیم و گفتیم کاش مخفی شوید! و گفتیم او اینجا نیست. فرمود: خیر، بگذارید بیاید، که رسول الله ص فرمودند: همانا خداوند عز و جل نزد زبان هر گوینده و دست هر کسی که دست به کاری میبرد حضور دارد؛ پس این گوینده نمیتواند بگوید مگر آنچه خدا بخواهد؛ و این که دست به کاری میزند نمیتواند دستش را به سمت آن کار ببرد مگر بدانچه خدا بخواهد. پس او بر ایشان وارد شد و از اموری سوال کرد و ایمان آورد و رفت.
التوحيد (للصدوق)، ص۳۳۷
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاح قَالَ:
دَخَلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْ أَبِي جَعْفَرٍ ع رَجُلٌ مِنْ أَتْبَاعِ بَنِي أُمَيَّةَ فَخِفْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَوْ تَوَارَيْتَ وَ قُلْنَا لَيْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ بَلِ ائْذَنُوا لَهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ لِسَانِ كُلِّ قَائِلٍ وَ يَدِ كُلِّ بَاسِطٍ فَهَذَا الْقَائِلُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ هَذَا الْبَاسِطُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَبْسُطَ يَدَهُ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ وَ آمَنَ بِهَا وَ ذَهَبَ.[۶]
تدبر
درباره اینکه استثناء «مگر خدا بخواهد» استثنای از چه چیزی است نظرات متعددی بیان شده است؛ که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا همه آنها میتواند مد نظر بوده باشد؛ از این رو، آنها را به تفکیک میآوریم.
۱) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
هیچ استقلالی برای خودت معتقد مباش:
برای هیچ موردی مگو که من فردا حتما انجامدهنده آنم، مگر آنکه گفتهات را ملازم بدانی با مشیت خدا، که اگر خدا بخواهد انجامش خواهی داد و اگر نخواهد، نخواهی توانست که انجامش دهی. (المیزان، ج۱۳، ص۲۷۱)[۷]
(توجه شود در این معنا، «یشاء الله» به عنوان «مشیت تکوینی خداوند» مد نظر قرار گرفته است.)
۲) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
سعی کنید طوری سخن بگویید که اگر هر اتفاقی خلاف برنامهریزی شما افتاد، سخن شما دروغ و خلاف نباشد:
برای هیچ موردی مگو که من فردا حتما انجامدهنده آنم؛ چرا که ممکن است تا فردا بمیری یا هزار و یک مانع در مسیر انجام آن کار پیدا شود؛ پس اگر خواستی در هر موردی بگویی که کاری را انجام خواهی داد، حتما سخن خود را مقید به خواست خدا بکن، تا اگر هر مانعی که فکرش را نکردهای پیش آمد در کلامت آن را لحاظ کرده باشی. (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۱)[۸]
به تعبیر دیگر، خداوند در این آیه ادب بندگی را به انسان میآموزد تا به نحوی سخن بگوید که اگر به خاطر مانعی نتوانست به گفتهاش عمل کند، سخنش دروغ نباشد؛ و اگر سوگند خورده، کفارهای لازم نباشد. (ابنعباس، به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۱)[۹]
(توجه شود در این معنا نیز «یشاء الله» به عنوان «مشیت تکوینی خداوند» مد نظر قرار گرفته است.)
نکته تخصصی فقهی
فقهای شیعه و سنی به مناسبت این آیه بحثهایی در مباحث مربوط به سوگند (الیمین) دارند:
از طرفی همگی اتفاق نظر دارند که جایز، بلکه مستحب است که هرکسی میخواهد برای انجام کاری سوگند یاد کند، این تعبیر «انشاءالله» را به آن ضمیمه کند. (برخی از اهل سنت، به دلیل همین آیه، حتی این را واجب دانستهاند)
از طرف دیگر، اختلاف نظر دارند که اگر سوگندی این چنین خورد و بدان کار عمل نکرد، آیا کفاره سوگند بر او واجب میشود یا خیر؟ نظر اغلب فقهای شیعه این است که اگر این عبارت را واقعا با نیت گفته و کار خود را معلق به مشیت خدا دانسته، رعایت سوگند بر او لازم نیست و اگر رعایت نکرد، کفاره بر او واجب نیست (البته این تبصرهای دارد که در تدبر۳ خواهد آمد، انشاءالله)؛ و عدهای هم اضافه کردهاند که اگر فقط از باب تبرک گفته و واقعا نیت استثنا نکرده، باید به سوگندش عمل کند، و اگر عمل نکرد، کفاره بر او واجب میشود.
(برای تفصیل نظرات علمای شیعه مراجعه کنید به: جواهرالکلام، ج۳۵، ص۲۴۱-۲۴۶؛ مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۲؛
و برای نظرات اهل سنت به: الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت ع، ج۲، ص۱۰۶-۱۰۹)
تحلیل نحوی چگونگی استنباط این معنا از آیه
این عبارت را دو گونه تحلیل کردهاند:
الف. بعد از «إلّا» عبارت «أن تقول» محذوف است و سیاق کلام بر آن دلالت میکند (اخفش، به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۱)
ب. استثنای «مگر خدا بخواهد»، استثنای از فاعل است؛ یعنی چنین سخنی نگو مگر در جایی که این جمله که «مگر خدا بخواهد» هم بگویی. (التبيان في إعراب القرآن، ص۲۴۴)[۱۰]
۳) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
سعی کنید بنا بر این بگذارید که همواره و همواره به آنچه خدا میخواهد و بدان دستور داده، عمل کنید:
برای هیچ موردی مگو که من فردا حتما انجامدهنده آنم؛ مگر آنچه را که خدا بخواهد؛ یعنی فقط در مواردی که خدا چیزی را میخواهد و به انجام کاری دستور داده، هیچ اشکالی ندارد که بگویید که من حتما انجام دهنده آن کار هستم. (فراء، به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۱)
نکته تخصصی فقهی
در تدبر۲ بیان شد که اگر کسی سوگندی خورد و با نیت «انشاءالله» گفت و واقعا موضوع خود را مشروط به مشیت خدا دانست، رعایت سوگند بر او واجب نیست. بسیاری از فقها در اینجا قیدی افزودهاند که:
مگر اینکه سوگند به انجام کار واجب یا مستحب، و ترک کار حرام یا مکروهی خورده باشد؛ چرا که که میدانیم حتما خداوند چنین کاری را میخواهد. (جواهرالکلام، ج۳۵، ص۲۴۲)
(توجه شود در این معنا، «یشاء الله» به عنوان «مشیت تشریعی خداوند» مد نظر قرار گرفته است.)[۱۱]
تحلیل نحوی چگونگی استنباط این معنا از آیه
در این حالت استثنای «مگر خدا بخواهد»، استثنای از نهی (لاتقولنّ: نگو) است؛ و حرف «أَنْ» در «أن يَشاءَ اللَّهُ» أنِ مصدری است و این عبارت به معنای «مشیة الله» میشود، یعنی: در هیچ موردی ادعای انجام کاری نکن مگر در جایی که مشیه الله (خواست خدا) باشد و خداوند به تو اجازه چنین سخنی داده باشد (التبيان في إعراب القرآن، ص۲۴۴[۱۲]؛ الكشاف، ج۲، ص۷۱۴[۱۳])
۴) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
ممکن است تعبیر «الا ان یشاء الله» در این آیه شبیه کاربرد این تعبیر در آیه «وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» (اعراف/۸۹) باشد که منظور نفی ابدی است؛ یعنی تاکید بر اینکه هیچگاه من فاعل قطعی کارهای خود نیستم (الكشاف، ج۲، ص۷۱۵) و همواره اراده من مشروط به مشیت خداوند است. [۱۴]
(در آیه۸۹ سوره اعراف، کافران از شعیب و یارانش میخواهند که از دینشان و از پرستش خدای واحد دست بردارند و به بتپرستی برگردند، آنها میگویند هرگز برنمیگردیم مگر اینکه خدا بخواهد؛ و میدانیم که هیچگاه خداوند چنین چیزی نخواهد خواست)
۵) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
هروقت انسان تصمیم قطعی میگیرد که در آیندهای نزدیک یا دور کاری انجام دهد، خوب است آن را با انشاءالله همراه سازد، بدین نیت که خداوند هم زمینه انجام آن را مهیا سازد.
(اقتباس از تحلیل سید مرتضی که در مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۲-۷۱۳ نقل شده است.)[۱۵]
ثمره اخلاقی
اگر خود را مقید کنیم که هر کاری میخواهیم انجام دهیم آن را با انشاءالله همراه سازیم، انشاءالله تدریجا دیگر گناه و حتی کار مکروهی مرتکب نخواهیم شد و جز کار خوب از ما سر نخواهد زد، زیرا انسان عاقل هیچگاه نمیگوید که انشاءالله فلان گناه یا فلان کار مکروه را انجام خواهم داد!
۶) «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ»
همواره بکوشیم که هر کاری که وعده انجامش را میدهیم، آن را مشروط کنیم به مشیت خداوند و بگوییم «انشاءالله: اگر خدا بخواهد». و هرگاه که فراموش کردیم، بلافاصله خدا را به یاد آوریم و یادمان باشد که اگر او نخواهد این کار ما انجام نخواهد شد.
این به یاد آوردن بهاندازهای مهم بوده که در روایات گفتهاند اگر ان شاءالله نگفتی و در نظر نگرفتی که کارت مشروط به خواست خداست، هر وقت که به یادت آمد انشاءالله بگو (حدیث۳) حتی اگر چهل روز یا حتی یک سال گذشته باشد (الكافي، ج۷، ص۴۴۸ ؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۳۲۵)
تذکر
توصیه به گفتن ان شاءالله حتی بعد از یک سال، توصیهای صرفا به یک لقلقه زبان نیست، بلکه میخواهند هشدار دهند که هر زمان که یادت آمد که ان شاء الله نگفتهای به اینکه کارت به مشیت خدا وابسته است توجه کن و برای تثبیت این توجه، ان شاءالله بگو.
۷) «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ»
یک انسان مومن همواره به یاد خداست؛ پس هر گاه که فراموش کردی دوباره خدایت را یاد کن؛
چرا که،
«جبران از دست رفتهها لازم است.» (تفسير نور، ج۷، ص۱۵۹)
تذکر اخلاقی
فراموشی خدا صرفا فراموشی در حافظه نیست؛ بلکه مهمترین عرصه فراموشی خدا، عرصه ورود در گناه است؛
و انسان نمیتواند گناه بکند مگر اینکه یا خود خدا را فراموش کند و یا صفاتش را !
یعنی اگر هم توجه کند که خدا حاضر و ناظر است، با انواع توجیهات سعی میکند برخی از صفات خدا را نادیده بگیرد و از صفحه ذهنش پاک کند؛ مانند:
رحمانیت و لطف شدید او به خود، که اقتضای سپاسگزاری دارد، نه کفران؛
مالک یوم الدین بودن خدا، که در عرصه محشر حسابرسی خواهد کرد؛
عادل و حاکم بودن خدا، که گناه را جزا خواهد داد؛
و …
پس هرگاه خدا را فراموش کردیم، سریع به یاد آوریم و به درگاهش توبه کنیم که از خدا جز به خدا پناه نتوان برد:
در ادعیه مکرر تاکید شده است که: «سُبْحَانَ مَنْ لَا مَنْجَى مِنْهُ إِلَّا إِلَيْه» (مثلا: الإقبال بالأعمال الحسنة، ج۲، ص۵۶)
۸) «وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»
میتوان مرجع ضمیر «این» را داستان اصحاب کهف دانست، آنگاه معنای آیه این است که:
بگو امید است که اگر عدهای با مشاهده اصحاب کهف هدایت شدند خداوند با تعالیمی که در اختیار من قرار میدهد راه هدایتی به من بنمایاند که برای هدایت مردم، از این واقعه هم نزدیکتر و نزدیککنندهتر به حقیقت باشد. (زجاج، مجمعالبیان، ج۶، ص۷۱۳)
۹) «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»
حتی اگر در موردی دچار فراموشی شدی، ناامید نباش و گمان نکن که کارت قابل جبران نیست. بلکه از خدا بخواه که چهبسا با این توجه جدیدت راه رشدی فراهم آورد نزدیکتر از این راهی که قبل از نسیان در آن میرفتی.
ثمره اخلاقی
در تدبر۷ اشاره شد که مهترین مصداق فراموشی، گناه است.
اگرچه انسان باید بشدت مراقب خویش باشد که گناهی از او سر نزند، اما چنین نیست که اگر گناهی از او سر زد، دیگر قابل جبران نباشد یا اگر جبران شود باز هم نمیتوان به وضعیت قبلی رسید.
مهم این است که در جهانی که خدا دارد، برای هیچکس جای ناامیدی نیست، حتی برای گناهکارترین گناهکاران؛ به شرطی که از صمیم دل خدا را به یاد آورند و از او بخواهند که آنها را به نزدیکترین راه رشدی که خود میداند هدایت کند.
۱۰) «قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»
هدايت مراحلى دارد و همهى آنها به دست خداوند است؛ و از خدا بخواهیم که راه ميانبُر و نزديكترين راه به حقّ و صواب را پيدا كنیم. (تفسير نور، ج۷، ص۱۵۹)
[۱] . در النوادر(للأشعري)، ص۵۵-۵۶؛ الكافي، ج۷، ص۴۴۸ این حدیث آمده که مضمونش به حدیث فوق نزدیک است و قبلا در جلسه ۴۸۴ گذشت: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَالَ لآِدَمَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُ يَا آدَمُ لَا تَقْرَبْ هَذِهِ الشَّجَرَةَ قَالَ [وَ] فَأَرَاهُ إِيَّاهَا فَقَالَ آدَمُ لِرَبِّهِ كَيْفَ أَقْرَبُهَا وَ قَدْ نَهَيْتَنِي عَنْهَا أَنَا وَ زَوْجَتِي قَالَ فَقَالَ لَهُمَا لَا تَقْرَبَاهَا يَعْنِي لَا تَأْكُلَا مِنْهَا فَقَالَ آدَمُ وَ زَوْجَتُهُ نَعَمْ يَا رَبَّنَا لَا نَقْرَبُهَا وَ لَا نَأْكُلُ مِنْهَا وَ لَمْ يَسْتَثْنِيَا فِي قَوْلِهِمَا نَعَمْ فَوَكَلَهُمَا اللَّهُ فِي ذَلِكَ إِلَى أَنْفُسِهِمَا وَ إِلَى ذِكْرِهِمَا قَالَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ فِي الْكِتَابِ وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَتَسْبِقَ مَشِيَّةُ اللَّهِ فِي أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَلَا أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أَفْعَلَهُ قَالَ فَلِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ أَيْ اسْتَثْنِ مَشِيَّةَ اللَّهِ فِي فِعْلِك. http://yekaye.ir/al-qalam-68-18/
[۲] . در کافی علاوه بر این حدیث، در همین صفحه و صفحه بعد این احادیث را هم آورده است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ قَالَ ذَلِكَ فِي الْيَمِينِ إِذَا قُلْتَ وَ اللَّهِ لَا أَفْعَلُ كَذَا وَ كَذَا فَإِذَا ذَكَرْتَ أَنَّكَ لَمْ تَسْتَثْنِ فَقُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حُسَيْنٍ الْقَلَانِسِيِّ أَوْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لِلْعَبْدِ أَنْ يَسْتَثْنِيَ فِي الْيَمِينِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِذَا نَسِيَ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنِ اسْتَثْنَى فِي يَمِينٍ فَلَا حِنْثَ وَ لَا كَفَّارَةَ.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الِاسْتِثْنَاءُ فِي الْيَمِينِ مَتَى مَا ذَكَرَ وَ إِنْ كَانَ بَعْدَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ .
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ حَلَفَ سِرّاً فَلْيَسْتَثْنِ سِرّاً وَ مَنْ حَلَفَ عَلَانِيَةً فَلْيَسْتَثْنِ عَلَانِيَةً.
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ فَقَالَ إِذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ وَ نَسِيتَ أَنْ تَسْتَثْنِيَ فَاسْتَثْنِ إِذَا ذَكَرْتَ.
[۳] . در تفسیر عیاشی بعد از ذکر این حدیث (البته بدون ذکر حلبی)، احادیث زیر را که به لحاظ مضمون مشابه آن است اما عبارات و سندشان متفاوت است نیز ذکر کرده است:
فِي رِوَايَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ أَنْ تَقُولَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ الْأَرْبَعِينَ فَلِلْعَبْدِ الِاسْتِثْنَاءُ فِي الْيَمِينِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِذَا نَسِيَ.
عن حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ فَقَالَ أَنْ تَسْتَثْنِيَ ثُمَّ ذَكَرْتَ بَعْدُ فَاسْتَثْنِ حِينَ تَذْكُرُ.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ يَحْلِفُ فَيَنْسَى أَنْ يَقُولَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلْيَقُلْهَا إِذَا ذَكَرَ.
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ يَحْلِفُ عَلَى الشَّيْءِ وَ يَنْسَى أَنْ يَسْتَثْنِيَ فَيَقُولَنَّ لَأَفْعَلَنَّ كَذَا وَ كَذَا غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ عَنْ قَوْلِهِ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ .
عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ قَالَ إِذَا حَلَفْتَ نَاسِياً ثُمَّ ذَكَرْتَ بَعْدُ فَاسْتَثْنِهِ حِينَ تَذْكُرُ.
عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: الِاسْتِثْنَاءُ فِي الْيَمِينِ مَتَى مَا ذَكَرَ وَ إِنْ كَانَ بَعْدَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت
[۴] . وی این را فقط از محمد بن مسلم؛ و البته از هر دو امام آورده است.
[۵] این روایت در النوادر(للأشعري)، ص۵۷؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۲۸۲ آمده که به مضمون فوق نزدیک است و قبل در جلسه ۴۸۴ گذشت:
رَوَى لِي مُرَازِمٌ قَالَ: دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً إِلَى مَنْزِلِ زَيْدٍ [مُعَتِّبٍ] وَ هُوَ يُرِيدُ الْعُمْرَةَ فَتَنَاوَلَ لَوْحاً فِيهِ كِتَابٌ لِعَمِّهِ فِيهِ أَرْزَاقُ الْعِيَالِ وَ مَا يَخْرُجُ لَهُمْ فَإِذَا فِيهِ لِفُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ لَيْسَ فِيهِ اسْتِثْنَاءٌ فَقَالَ لَهُ مَنْ كَتَبَ هَذَا الْكِتَابَ وَ لَمْ يَسْتَثْنِ فِيهِ كَيْفَ ظَنَّ أَنَّهُ يُتِمُّ ثُمَّ دَعَا بِالدَّوَاةِ فَقَالَ أَلْحِقْ فِيهِ فِي كُلِّ اسْمٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. http://yekaye.ir/al-qalam-68-18/
[۶] . در همین منبع این احادیث هم آمده که به موضوع مرتبط است و برای رعایت اختصار از ذکر آنها در متن صرف نظر شد:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع يَا دَاوُدُ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ وَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِيدُ أَعْطَيْتُكَ مَا تُرِيدُ وَ إِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ ثُمَّ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ (این حدیث قبلا در جلسه۴۸۶ آمده بود: http://yekaye.ir/al-qalam-68-20/
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا بَعْضُهُمْ يَقُولُونَ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضُهُمْ بِالاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ لِي اكْتُبْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً- ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَيْءٍ تُرِيدُ . (التوحيد (للصدوق)، ص۳۳۸)
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنِ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ لِعَلِيٍّ ع غُلَامٌ اسْمُهُ قَنْبَرُ وَ كَانَ يُحِبُّ عَلِيّاً ع حُبّاً شَدِيداً فَإِذَا خَرَجَ عَلِيٌّ ع خَرَجَ عَلَى أَثَرِهِ بِالسَّيْفِ فَرَآهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَقَالَ يَا قَنْبَرُ مَا لَكَ قَالَ جِئْتُ لِأَمْشِيَ خَلْفَكَ فَإِنَّ النَّاسَ كَمَا تَرَاهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَخِفْتُ عَلَيْكَ قَالَ وَيْحَكَ أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِي أَمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ لَا بَلْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَا يَسْتَطِيعُونَ لِي شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ السَّمَاءِ فَارْجِعْ فَرَجَعَ. (التوحيد (للصدوق)، ص۳۳۸-۳۳۹)
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ الشَّعِيرِيِّ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَعْدَانَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ مَضَى الْقَدَرُ بِتَحْقِيقِ الْكِتَابِ وَ تَصْدِيقِ الرُّسُلِ وَ بِالسَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ آمَنَ وَ اتَّقَى وَ بِالشَّقاءِ لِمَنْ كَذَّبَ وَ كَفَرَ وَ بِوَلَايَةِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَرَاءَتِهِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ اللَّهِ أَرْوِي حَدِيثِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تُرِيدُ لِنَفْسِكَ مَا تُرِيدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِي عَلَيْكَ قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي وَ بِعِصْمَتِي وَ عَوْنِي وَ عَافِيَتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي فَأَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي فَالْخَيْرُ مِنِّي إِلَيْكَ بِمَا أَولَيْتُ بَدَاءً وَ الشَّرُّ مِنِّي إِلَيْكَ بِمَا جَنَيْتَ جَزَاءً وَ بِإِحْسَانِي إِلَيْكَ قَوِيتَ عَلَى طَاعَتِي وَ بِسُوءِ ظَنِّكَ بِي قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِي فَلِيَ الْحَمْدُ وَ الْحُجَّةُ عَلَيْكَ بِالْبَيَانِ وَ لِيَ السَّبِيلُ عَلَيْكَ بِالْعِصْيَانِ وَ لَكَ جَزَاءُ الْخَيْرِ عِنْدِي بِالْإِحْسَانِ لَمْ أَدَعْ تَحْذِيرَكَ وَ لَمْ آخُذْكَ عِنْدَ عِزَّتِكَ وَ لَمْ أُكَلِّفْكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ وَ لَمْ أُحَمِّلْكَ مِنَ الْأَمَانَةِ إِلَّا مَا أَقْرَرْتَ بِهِ عَلَى نَفْسِكَ رَضِيتُ لِنَفْسِي مِنْكَ مَا رَضِيتَ لِنَفْسِكَ مِنِّي. (التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۳-۳۴۴)
وی همین روایت فوق را اندکی مختصرتر با سند زیر هم روایت کرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَصْبَهَانِيُّ الْأَسْوَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مَكِّيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعْدَوَيْهِ الْبَرْذَعِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَتَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَشْرَسَ قَالَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ الْحَكَمِ وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ نَصْرٍ السُّورِيَانِيُ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غِيَاثُ بْنُ الْمُجِيبِ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِيِّ ص. (التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۰-۳۴۱)
[۷] . علامه طباطبایی پس از توضیح فوق، اصرار دارد که دیدگاه های دیگر از معنای آیه دور است؛ اما واقعا هیچ تفاوتی بین تدبر بعدی (که یکی از دیدگاههایی است که ایشان رد میکند)با نظر علامه نیافتم. متن کلام علامه (ص۲۷۱-۲۷۴) چنین است:
و من هنا يظهر أن الكلام على تقدير باء الملابسة و هو استثناء مفرغ عن جميع الأحوال أو جميع الأزمان، و تقديره: وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ- أي لأجل شيء تعزم عليه- إني فاعل ذلك غدا في حال من الأحوال أو زمان من الأزمنة إلا في حال أو في زمان يلابس قولك المشية بأن تقول: إني فاعل ذلك غدا إن شاء الله أن أفعله أو إلا أن يشاء الله أن لا أفعله و المعنى على أي حال: إن أذن الله في فعله.
هذا ما يعطيه التدبر في معنى الآية و يؤيده ذيلها و للمفسرين فيها توجيهات أخرى:
منها أن المعنى هو المعنى السابق إلا أن الكلام بتقدير القول في الاستثناء و تقدير الكلام: إلا أن تقول إن شاء الله، و لما حذف «تقول» نقل «إن شاء الله» إلى لفظ الاستقبال، فيكون هذا تأديبا من الله للعباد و تعليما لهم أن يعلقوا ما يخبرون به بهذه اللفظة حتى يخرج عن حد القطع فلا يلزمهم كذب أو حنث إذا لم يفعلوه لمانع و الوجه منسوب إلى الأخفش. و فيه أنه تكلف من غير موجب. على أن التبديل المذكور يغير المعنى و هو ظاهر
و منها أن الكلام على ظاهره غير أن المصدر المؤول إليه «أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» بمعنى المفعول، و المعنى لا تقولن لشيء إني فاعل ذلك غدا إلا ما يشاؤه الله و يريده، و إذ كان الله لا يشاء إلا الطاعات فكأنه قيل: و لا تقولن في شيء إني سأفعله إلا الطاعات، و النهي للتنزيه لا للتحريم حتى يعترض عليه بجواز العزم على المباحات و الإخبار عنه. و فيه أنه مبني على حمل المشية على الإرادة التشريعية و لا دليل عليه و لم يستعمل المشية في كلامه تعالى بهذا المعنى قط و قد استعمل استثناء المشية التكوينية في مواضع من كلامه كما حكى من قول موسى لخضر: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً»: الكهف: ۶۹، و قول شعيب لموسى: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»: القصص، ۲۷ و قول إسماعيل لأبيه: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»: الصافات: ۱۰۲ و قوله تعالى: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ»: الفتح: ۲۷ إلى غير ذلك من الآيات. [پاسخ این نکته را در تدبر بعد خواهیم داد] و الوجه مبني على أصول الاعتزال و عند المعتزلة أن لا مشية لله سبحانه في أعمال العباد إلا الإرادة التشريعية المتعلقة بالطاعات، و هو مدفوع بالعقل و النقل.
و منها أن الاستثناء من الفعل دون القول من غير حاجة إلى تقدير، و المعنى و لا تقولن لشيء هكذا و هو أن تقول: إني فاعل ذلك غدا باستقلالي إلا أن يشاء الله خلافه بإبداء مانع على ما تقوله المعتزلة أن العبد فاعل مستقل للفعل إلا أن يبدئ الله مانعا دونه أقوى منه، و مآل المعنى أن لا تقل في الفعل بقول المعتزلة. و فيه أن تعلق الاستثناء بالفعل دون القول بما مر من البيان أتم فلا وجه للنهي عن تعليق الاستثناء على الفعل، و قد وقع تعليقه على الفعل في مواضع من كلامه من غير أن يرده كقوله حكاية عن إبراهيم: «وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً»: الأنعام: ۸۰ و قوله حكاية عن شعيب: «وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»: الأعراف: ۸۹، و قوله: «ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»: الأنعام: ۱۱۱ إلى غير ذلك من الآيات. فلتحمل الآية التي نحن فيها على ما يوافقها.
و منها: أن الاستثناء من أعم الأوقات إلا أن مفعول «يَشاءَ» هو القول و المعنى و لا تقولن ذلك إلا أن يشاء الله أن تقوله، و المراد بالمشية الإذن أي لا تقل ذلك إلا أن يؤذن لك فيه بالإعلام. و فيه أنه مبني على تقدير شيء لا دليل عليه من جهة اللفظ و هو الاعلام و لو لم يقدر لكان تكليفا بالمجهول.
و منها: أن الاستثناء للتأبيد نظير قوله: «خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»: هود: ۱۰۸ و المعنى: لا تقولن ذلك أبدا. و فيه أنه مناف للآيات الكثيرة المنقولة آنفا التي تنسب إلى النبي ص و إلى سائر الناس أعمالهم ماضية و مستقبلة بل تأمر النبي ص أن ينسب أعماله إلى نفسه كقوله: «فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ»: يونس: ۴۱، و قوله: «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً»: الكهف: ۸۳ [در ذیل تدبر۴ درباره این نظر ایشان هم توضیحی خواهم آمد]
[۸] . به تعبیر دیگر، بعد از «إلّا» عبارت «أن تقول» محذوف است و سیاق کلام بر آن دلالت میکند (اخفش، به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۱۱)
[۹] . مرحوم طبرسی در ذیل این آیه سه قول مطرح کرده است. قول دوم در تدبر ۳ خواهد آمد. اما هرچه در قول اول و سوم دقت شد به نظر نیامد که اینها دو قول مستقل باشند از این رو، آنها یکجا در همین تدبر آورده شد. متن کامل سخن ایشان چنین است:
(أحدها) أنه نهي من الله تعالى لنبيه ص أن يقول إني أفعل شيئا في الغد إلا أن يقيد ذلك بمشيئة الله تعالى فيقول إن شاء الله قال الأخفش و فيه إضمار القول و تقديره إلا أن تقول إن شاء الله و لما حذف تقول نقل إن شاء الله إلى لفظ الاستقبال فيكون هذا تأديبا من الله للعباد و تعليما لهم أن يعقلوا ما يخبرون به بهذه اللفظة حتى يخرج عن حد القطع فلا يلزمهم كذب أو حنث إذا لم يفعلوا ذلك لمانع و هذا معنى قول ابن عباس (و ثانيها) أن قوله «أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» بمعنى المصدر و تعلق بما تعلق به على ظاهره و تقديره و لا تقولن إني فاعل شيئا غدا إلا مشية الله عن الفراء و هذا وجه حسن يطابق الظاهر و لا يحتاج فيه إلى بناء الكلام على محذوف و معناه و لا تقل إني أفعل إلا ما يشاء الله و يريده و إذا كان الله تعالى لا يشاء إلا الطاعات فكأنه قال لا تقل إني أفعل إلا الطاعات و لا يطعن على هذا جواز الأخبار عما يفعل من المباحات التي لا يشاءوها الله تعالى لأن هذا النهي نهي تنزيه لا نهي تحريم بدلالة أنه لو لم يقل ذلك لم يأثم بلا خلاف (و ثالثها) أنه نهى عن أن يقول الإنسان سأفعل غدا و هو يجوز الاخترام قبل أن يفعل ما أخبر به فلا يوجد مخبره على ما أخبر به فهو كذب و لا يأمن أيضا أن لا يوجد مخبره بحدوث شيء من فعل الله تعالى نحو المرض و العجز و بأن يبدو له هو في ذلك فلا يسلم خبره من الكذب إلا بالاستثناء الذي ذكره الله تعالى فإذا قال إني صائر غدا إلى المسجد إن شاء الله أمن من أن يكون خبره هذا كذبا لأن الله تعالى إن شاء أن يلجئه إلى المصير إلى المسجد غدا حصل المصير إليه منه لا محالة فلا يكون خبره هذا كذبا و إن لم يوجد المصير منه إلى المسجد لأنه لم يوجد ما استثناه في ذلك من مشيئة الله تعالى عن الجبائي
[۱۰] . إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ: في المستثنى منه ثلاثة أوجه:… و الثاني- هو من فاعل أي لا تقولنّ إنى فاعل غدا حتى تقرن به قول إن شاء الله.
[۱۱] . علامه طباطبایی در این معنا مناقشه کرده است که «یشاء الله» در قرآن کریم هیچگاه به معنای مشیت تشریعی به کار نرفته است؛ در حالی که به نظر میرسد اشکال ایشان هم به لحاظ کبروی و هم به لحاظ صغروی وارد نباشد؛ زیرا به لحاظ کبروی، اگر کلمهای بر معنایی دلالت کند ولو در موارد دیگر قرآن در این معنا به کار نرفته باشد دلیل نمیشود که در مورد خاصی به کار نرود بویژه که در روایات مکرر در این معنا به کار رفته است؛ و به لحاظ صغروی هم باید گفت اگرچه غالبا در قرآن کریم همین طور است و غالبا برای مشیت تشریعی از تعبیر «یأذن الله» استفاده شده؛ اما به نظر میرسد در برخی آیات مانند: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (رعد/۳۹) وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ (شوری/۵۱) اینکه معنای مشیت تشریعی مد نظر باشد بعید از ذهن نباشد؛ وچنانکه خود ایشان در مورد آیه اول اصرار دارند که این آیه عام است و همه امور تکوینی و تشریعی را شامل میشود (الميزان، ج۱۱، ص۳۷۷).
[۱۲] . إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ: في المستثنى منه ثلاثة أوجه: أحدها- هو من النهى و المعنى: لا تقولنّ أفعل غدا إلا أن يؤذن لك في القول.
حالت دومی که وی برشمرده در تدبر قبل آمد. وی حالت نحوی سوم را این دانسته که استثناء را استثنای منقطع بدانیم اما درباره اینکه معنای آیه در این صورت چگونه خواهد بود توضیحی نداده است. (و الثالث- أنه منقطع.)
همچنین در الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت عليهم السلام، ج۲، ص۱۰۶ سه حالت مطرح شده است که حالات اول و دوم آن در متن گذشت و تصویری از حالت سوم (که در این آیه به معنای تأبید (ابدی بودن) باشد نیافتیم:
و أمّا قوله عزّ و جلّ: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً* إِلّا أَنْ يَشاءَ اللّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ» ففيه احتمالات:الأوّل: أن يكون معناه: و لا تقولنّ ذلك القول إلّا أن يشاء اللّه أن تقوله بأن يأذن لك.الثاني: أن يكون معناه: و لا تقولنّه إلّا بمشيئة اللّه و هو في موضع الحال، يعني إلّا متلبّساً بمشيئة اللّه تعالى قائلًا: إن شاء اللّه.الثالث: أن يكون (إن شاء اللّه) بمعنى التأبيد، كأنّه قيل: و لا تقولنّه أبداً مثل قوله تعالى: «وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلّا أَنْ يَشاءَ اللّهُ»؛ لأنّ عودهم في ملّتهم ممّا لن يشاء اللّه
[۱۳] . و تعلقه بالنهى على وجهين، أحدهما: و لا تقولنّ ذلك القول إلا أن يشاء اللّه أن تقوله، بأن يأذن لك فيه. و الثاني: و لا تقولنه إلا بأن يشاء اللّه، أى: إلا بمشيئة اللّه، و هو في موضع الحال، يعنى: إلا ملتبسا بمشيئة اللّه قائلا: إن شاء اللّه
[۱۴] . و فيه وجه ثالث، و هو: أن يكون أَنْ يَشاءَ اللَّهُ في معنى كلمة تأبيد، كأنه قيل و لا تقولنه أبدا. و نحوه قوله وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ لأن عودهم في ملتهم مما لن يشاءه اللّه.
با توجه به اینکه زمخشری اشعری بوده و ظاهر نظریه اشاعره این است که منکر اراده انسان هستند، علامه طباطبایی با این دیدگاه مخالفت کرده و تاکید کرده که در آیات بسیاری کار انسانها به خودشان نسبت داده شده است. اما به نظر میرسد این معنا تلازم منطقی با نفی مطلق اراده انسان نداشته باشد، و از این رو با افزودن مطلب داخل کروشه، کوشیدهایم مانع شویم که از اینکه چنین برداشتی از توضیح فوق داده شود.
[۱۵] . قال السيد الأجل المرتضى قدس الله روحه اعلم أن للاستثناء الداخل على الكلام وجوها مختلفة فقد يدخل في الإيمان و الطلاق و العتاق و سائر العقود و ما يجري مجراها من الأخبار فإذا دخل في ذلك اقتضى التوقف عن إمضاء الكلام و المنع من لزوم ما يلزم به و لذلك يصير ما يتكلم به كأنه لا حكم له و لذلك يصح على هذا الوجه أن يستثني الإنسان في الماضي فيقول قد دخلت الدار إن شاء الله تعالى ليخرج بهذا الاستثناء من أن يكون كلامه خبرا قاطعا أو يلزم به حكم و إنما لم يصح دخوله في المعاصي على هذا الوجه لأن فيه إظهار الانقطاع إلى الله تعالى و المعاصي لا يصح ذلك فيها و هذا الوجه أحد ما يحتمله تأويل الآية و قد يدخل الاستثناء في الكلام و يراد به اللطف و التسهيل و هذا الوجه يختص بالطاعات و لهذا جرى قول القائل لأقضين غدا ما علي من الدين أو لأصلين غدا إن شاء الله مجرى أن يقول إني فاعل إن لطف الله تعالى فيه و سهله و متى قصد الحالف هذا الوجه لم يجب إذا لم يقع منه الفعل أن يكون حانثا أو كاذبا لأنه إذا لم يقع علمنا أنه لم يلطف فيه لأنه لا لطف له و هذا الوجه لا يصح أن يقال في الآية لأنه يختص الطاعات و الآية تتناول كل ما لم يكن قبيحا بدلالة إجماع المسلمين على حسن استثناء ما تضمنه في كل فعل لم يكن قبيحا و قد يدخل الاستثناء في الكلام و يراد به التسهيل و الإقدار و التخلية و البقاء على ما هو عليه من الأحوال و هذا هو المراد إذا دخل في المباحات و هذا الوجه يمكن في الآية و قد يدخل في الكلام استثناء المشيئة في الكلام و إن لم يرد به شيء من المتقدم ذكره بل يكون الغرض الانقطاع إلى الله تعالى من غير أن يقصد به إلى شيء من هذه الوجوه و يكون هذا الاستثناء غير معتد به في كونه كاذبا أو صادقا لأنه في الحكم كأنه قال لأفعلن كذا أن وصلت إلى مرادي مع انقطاعي إلى الله تعالى و إظهاري الحاجة إليه و هذا الوجه أيضا يمكن في الآية و متى تؤمل جملة ما ذكرناه من الكلام عرف به الجواب عن المسألة التي لا يزال يسأل عنها من يذهب إلى خلاف العدل من قولهم لو كان الله تعالى إنما يريد الطاعات من الأفعال دون المعاصي لوجب إذا قال عليه الدين لغيره و طالبه به و الله لأعطينك حقك غدا إن شاء الله أن يكون كاذبا أو حانثا إذا لم يفعل لأن الله تعالى قد شاء ذلك منه عندكم و إن كأن لم يقع و لكان يجب أن تلزمه به الكفارة و أن لا يؤثر هذا الاستثناء في يمينه و لا يخرجه من كونه حانثا كما أنه لو قال و الله لأعطينك حقك غدا إن قام زيد فقام و لم يعطه يكون حانثا و في التزلل الحنث خروج من الإجماع انتهى كلامه رضي الله عنه
بازدیدها: ۵۶