ترجمه
هنگامی که بدی به او رسد، بسیار بیتاب.
نکات ترجمهای و نحوی
«جَزُوع» صیغه مبالغه از ماده «جزع» است. اصل این ماده به معنای «قطع کردن» و دو نیمه کردن طناب است و به طور خاص در معنای ناراحتی شدید به کار میرود، اما نه هر ناراحتیای، بلکه ناراحتیای که انسان را از انجام آنچه درصددش بوده منقطع کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۵). به تعبیر دیگر، «جَزَع» نقیض «صبر» است به معنای انقطاعِ توان شخص است از بر دوش کشیدن آنچه برایش پیش آمده (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۴۵۳)؛ چنانکه در قرآن کریم هم در مقابل صبر کردن آمده است: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحيص: تفاوتی ندارد که جزع کنیم یا صبر کنیم، راه نجاتی برایمان نیست» (ابراهیم/۲۱). این ماده در قرآن کریم تنها همین دوبار (جزوعا، جزعنا) به کار رفته است.[۱]
عبارت «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» را دو گونه به لحاظ نحوی میتوان تحلیل کرد:
- «اذا» ظرفی است که دربردارنده معنای شرط است، آنگاه «مسه الشر» جمله شرطیه است و «جزوعا» خبر است برای «کان» یا «صار» – که محذوف است- و این عبارت، جزای شرط است: «هنگامی که بدی به او رسد، بسیار بیتاب است [میشود].» (إعراب القرآن الكريم، ج۳، ص۳۸)
- «جزوعاً» حال یا نعت برای «هلوعا» در آیه قبل است و «اذا» ظرف متعلق به «جزوعا»، و «مسه الشر» اضافه به آن و در محل جر: «بسیار بیتاب در هنگامی که بدی به او میرسد» (إعراب القرآن و بيانه، ج۱۰، ص۲۱۳)
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
صبر، آنچه در باطن بندگان، از نور و صفا هست، ظاهر میسازد؛ و جزع (بیتابی) آنچه در باطن آنها از ظلمت و وحشت است، آشکار میکند؛
صبر چیزی است که همه کس ادعایش را دارند، اما کسی در نزد آن ثابتقدم نمیماند جز فروتنان، و جزع و بیتابی را هرکسی انکار میکند در حالی که آشکارکنندهترین چیز برای وضعیت منافقان است؛ چرا که نزول سختی و مصیبت، خبردهنده از راستگویی و درغگویی [ادعاها] است؛
و صبر حقیقی آن است که چشیدنش [از روی رغبت] ادامه داشته باشد؛ وگرنه آنچه از روی اضطراب [و اجبار] باشد، صبر نامیده نمیشود؛
و جزع و بیتابی حقیقی، اضطراب درونی و تسلیم غم شدن و تغییر رنگ و حال است؛ و هر مصیبتی که نازل شود و شخص در آن رو به فروتنی و توبه و تضرع به درگاه خدا نیاورد، پس آن شخص «جزوعِ» (بیتابِ) ناشکیباست … .
مصباح الشريعة، ص۱۸۵
قَالَ الصَّادِقُ ع:
الصَّبْرُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ يَدَّعِيهِ كُلُّ أَحَدٍ وَ مَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْيَنُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِيبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْكَاذِبِ وَ تَفْسِيرُ الصَّبْرِ مَا يَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا كَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا يُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِيرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَيُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَيُّرُ الْحَالِ وَ كُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَيْرُ صَابِرٍ…
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
بدرستی که صبر و بلا در رسیدن به مومن از هم سبقت میگیرند؛ پس بلاء به او میرسد در حالی که او صبور است؛
و بدرستی که جزع (بیتابی) و بلا در رسیدن به کافر از هم سبقت میگیرند، پس بلاء به او میرسد در حالی که او جزوع (بیتاب) است.
الكافي، ج۳، ص۲۲۴
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيِّ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ إِلَى الْمُؤْمِنِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ إِلَى الْكَافِرِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ.
تدبر
۱) «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»
انسان به گونهای است که وقتی شر و بدی بدو میرسد، بشدت بیتاب میشود.
پس ما همهکاره عالم نیستیم و موجودی آسیبپذیریم.
ثمره اخلاقی
اگر کسی این آیه را در مورد خود باور کند، هرچقدر هم در زمینههای مختلف توانا باشد، به خود مغرور نمیشود؛ چون میداند:
فعلا ما را مبتلا نکردهاند که خود را بااستقامت میپنداریم.
حکایت
در مورد یکی از عرفای معروف نجف حکایت کردهاند که روزی به بارگاه امیرالمومنین ع رفت و با توجه به تاثیری که تحمل بلا در رشد انسان دارد، عرض کرد: هرچه بلا هست، بر سر من بریز.
چند روز بعد چنان مضطر شده بود که نالان به حرم آمده، میگفت: من تحملش را ندارم و غلط کردم که چنین ادعایی کردم.
۲) «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»
منظور از این «شر»ی که انسان در مقابلش «جزع» میکند چیست؟
الف. «شر» به معنای «فقر» است (تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۸؛ مجمعالبیان، ج۲۰، ص۱۳) احتمالا چون «خیر» در قرآن ظاهرا گاه به معنای مال و ثروت به کار رفته (عادیات/۸) و در آیه بعد، از «منوع بودن هنگام خیر» (که میتواند به معنای «بخل ورزیدن هنگام ثروت» باشد) سخن به میان آمده ، پس در مقابلش در این آیه، «شر» میتواند به معنای فقر باشد.
ب. هر چیزی که مانع رسیدن انسان به کمالات خود شود؛ و جزع هم لزوما معنای منفی ندارد بلکه اضطرابی است که انسان به خاطر از دست دادن کمال بدان مبتلا میشود. (المیزان، ج۲۰، ص۱۴)
ج. هر بلا و سختیای است که برای انسان پیش آید؛ و جزع دارای بار منفی بوده، به معنای کمطاقتی و بیتابی و در مقابل صبوری است (حدیث۲) (شاهد بر اینکه بار منفی دارد، آن است که در آیات بعد «مصلین: نمازگزاران» را استثنا میکند)
د. …
نکته تفسیری
قبلا چندین بار درباره «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» توضیح داده شد. یکی از روشهای قرآن برای چنین استفادهای این است که گاه یک عبارت، یک معنا دارد، با افزودن عبارت دیگر، معنای دومی پیدا میکند و …، مثلا در آیه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون» (انعام/۹۱)، «قُلِ اللَّهُ: بگو خدا» یک معنی دارد، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ: بگو خدا و سپس رهایشان کن» معنای دوم، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ: بگو خدا و سپس آنها را در این فرورفتنهای باطلشان رها کن» و «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون: بگو خدا و سپس آنها را رها کن که در این باطل فرو رفتنشان به بازی مشغول باشند» (المیزان، ج۱، ص۲۶۱)
بر این اساس، اگر چه توجه به عبارت «الا المصلین» در آیات بعد، قرینه میشود که معنای «ج» مدنظر بوده باشد؛ اما این بدان معنی نیست که معنای «ب» نادرست باشد؛ بلکه این جمله بدون در نظر گرفتن «الا المصلین» و بویژه با توجه به آیه قبل (که ناظر به مقام آفرینش انسان بود) معنای «ب» را افاده میکند. و با توجه به قاعئه فوق، هر دو معنی میتواند مد نظر بوده باشد.
[۱] . «جزوع» اگرچه غالبا در معنای منفی به کار رفته، اما گاه به طور استعاری در معنای مثبت هم به کار رفته و آن اشاره به وضعیتی است که انسان چنان درمانده شده که غیر از خدا پناهگاهی نمییابد چنانکه در دعای ندبه میخوانیم: «هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا» (المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص۵۸۲)
بازدیدها: ۱۰۳