ترجمه
[اینکه عدهای سخن قرآن را قبول نمیکنند چون انتظار دارند که حق، تابع خواستههای آنها باشد] و اگر حق از دلخواهها [هوى و هوسها]ى آنان پيروى مىكرد، بىشك آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، تباه مىشد. اما مطلب از این قرار است كه ما حکایت خودشان[۱] را برايشان آوردهايم، و آنان از حکایت خويش رويگردانند.
حدیث
- پیامبر اکرم ص در ضمن حدیث مفصلی فرمودند:
… فعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ … مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار[۲]
اصول كافي، ج۲، ص۵۹۹
پس بر شما باد به قرآن! … هر كه آن را در پيش روى خود قرار دهد [كه آن را پيروى كند]، او را به سوى بهشت كشاند، و هر كه آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند.
- امیرالمومنین ع فرمود[۳]:
يَا كُمَيْلُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْحَقُّ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَ»
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عماد الدین طبری، ص۳۰
ای کمیل! ما آن «حق»ی هستیم که خداوند در موردش فرمود: «اگر حق از دلخواهها [هوى و هوسها]ى آنان پيروى مىكرد، بىشك آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست، تباه مىشد.»
تدبر
- ما دلمان میخواهد همه چیز عالم به دلخواه ما باشد. اما اگر چنین شود عالم و موجوداتش تباه میشوند. پس اگر چرخ جهان بر وفق مراد ما نمیچرخد، اصلا ناراحت نشویم؛ بلکه اگر نگاه کلان داشته باشیم خوشحال خواهیم بود (زیرا اگر به دلخواه ما میبود همه چیز تباه میشد و آن وقت بیشتر ضرر میکردیم!)
- اگر کسی دنبال حق باشد، نمیتواند همواره دنبال دلخواههای خود باشد و بالعکس. بررسی کنیم که حق برایمان مهمتر است یا دلخواههایمان. کدام را مبنا قرار میدهیم؟
- اینکه گاهی از «حق» تبعیت کنیم، دلیل نمیشود که حتما «حق»گرا هستیم؛ زیرا همه افراد خودخواه (که فقط تابع دلخواه خود هستند) هروقت «حق» با «دلخواه»شان هماهنگ باشد، از «حق» تبعیت میکنند! پس هر عمل بر طبق حق، علامت حقگرا بودن نیست؛ بلکه علامت «حق»گرا بودن این است که جایی که نظر و دلخواه ما برخلاف «حق» بود، آنجا از نظر خودمان کوتاه بیاییم و از دلخواه خودمان تبعیت نکنیم.
- شاید به همین جهت است که البلاء للولاء (یعنی: هرکه در این دار مقربتر است / جام بلا بیشترش میدهند) اگر خدا سختی داد و تبعیت کردیم، معلوم است که تابع حقیم؛ وگرنه جایی که خوشمان میآید که معلوم نیست به خاطر خدا و حق کار را انجام دادهایم یا به خاطر خدا؛ و شاید به همین جهت است که اغلب تکالیف اسلام، تکلیف (= همراه با دشواری) است؛ چرا؟ چون: «تا سیهروی شود هر که در او غش باشد».
- علت بیتوجهی ما به پیامهای دین این است که حکایت خود ما را بیپرده جلوی ما میگذارد: همه ما از زشتی بدمان میآید؛ و اگر کسی آینه به دست بگیرد و زشتی ما را نشانمان دهد، از آیینه و آیینه به دست، رویگردان میشویم. آیا ما دلمان میخواهد از ما تعریف کنند یا حقیقت ما را به ما نشان بدهند؟ اگر از آیات قرآن روگردانیم، خدا ریشه آن را در این آیه توضیح داده است: ما از خودمان فرار میکنیم و قرآن آینهای است برای دیدن خودمان.
- اینها حکایت خودمان است، نه حکایت دیگران. برخی از ما هرچه میشنویم، بلافاصله در ذهنمان میآید «اِی وای! دیدی فلانی این مشکل را دارد؟!»
فلانی را رها کن!
خودت را بچسب!
اینها ذکر برای توست؛ برای اصلاح تو؛ نه برای عیبجویی از این و آن!
(آیا همین نوع صحبت کردن من هم مصداق همین نبود؟!)
تامل فلسفی – اجتماعی در آیه
- برخی گمان میکنند آزادی ما را فقط آزادی دیگران (= دلخواههای اکثریت) حق دارد محدود کند؛ اما اگر واقعا میفهمیدند که «حق» با «دلخواه» فرق دارد، میفهمیدند که «آزادی» را فقط «حق» میتواند محدود کند، چه این حق مطابق دلخواه ما و دیگران باشد، چه نباشد.
خلوتی با خویش
راستی تا به حال فکر کردهاید چرا از خودمان فرار میکنیم؟ چرا از تنهایی بدمان میآید و حاضر نیستیم چند دقیقه با خودمان تنها باشیم؟ وقت تنهایی بلافاصله یا سراغ کنترل تلویزیون میرویم، یا سراغ رایانه و فضای اینترنت و فیلم و …، ویا سراغ موبایل و شبکههای اجتماعی. دلمان را بسادگی به همه اینها می دهیم که ببرند، بعد با خودمان میگوییم چرا برای نماز حضور قلب ندارم؟! در نماز باید خودت دلت را به خدا بدهی. آیا تا حالا چند دقیقه توانستهایم دلمان را به کسی ندهیم و دست خودمان نگهداریم تا بعد آن را به خدا بدهیم؟ کسی که نتواند دقایقی با خود خلوت کند، معلوم است که آرزوی حضور قلب در نماز را به گور خواهد برد؟ کسی که نتواند حکایت خودش را صریح و بیپرده بشنود، معلوم است که از قرآن فراری خواهد بود و اگر هم بخواند نه لذتی میبرد و نه چیزی میفهمد. بیایید از خودمان فرار نکنیم. اگر بدی داریم، عیبی ندارد؛ خدا میبخشد. یادتان هست دیروز خدا گفت خوان کفور را دوست ندارد، نه خائن کافر را! یعنی میداند که گاه خیانت و کفران میکنیم.
بیایید خودمان را جدی بگیریم و از خودمان نترسیم. اینقدر ظاهر و صورتمان را آرایش نکنیم که سیرتمان را بر خودمان هم مخفی کنیم. حاضر باشیم خود واقعیمان را – علیرغم همه زشتیهایش- ببینیم تا کمکم با قرآن همنشین شویم و از او فراری نباشیم تا انشاءالله خودش راه زیبا شدنمان را نشان دهد.
[۱] . علامه طباطبایی در المیزان مقصود از «ذکرهم» تذکر آنها به دین الهی کرده است از باب اینکه دین برای آنها آمده، یعنی به جای ذکر «دینی که برای آنها آمده» فرمود: ذکر خود آنها.
[۲] . متن کامل حدیث اول بسیار زیباست. حیفم آمد فقط خودم بخوانم. در اینجا قرارش میدهم؛ هرکس حوصله داشت مطالعه کند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَرِيعٌ وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ.
قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ؟
قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ.
اصول كافي، ج۲، ص۵۹۹
رسول خدا ص فرمود كه: اى مردمان! به درستى كه شما در دار هدنه (= موقعیت «آرامش قبل از طوفان») قرار داريد، و شما بر جناح [= بال] سفريد، و رفتن با شما شتاب مىكند و شما را زود مىبرد، و ديدهايد که شب و روز و آفتاب و ماه، هر نويى را كهنه مىكنند، و هر دورى را نزديك مىسازند، و هر وعدهشده را مىآورند. پس آماده شوید براى این مسیر طولانی».
پس مقداد بن اسود برخاست و عرض كرد كه: يا رسول اللَّه! دار هدنه چيست؟
فرمود: خانهی رساندن و تمام شدن. و چون فتنهها مانند پارههاى شب تار امور را بر شما مشتبه سازد، پس بر شما باد به قرآن؛ زيرا كه اگر شفاعت کند یا بدگویی، سخنش قبول مىشود، هر كه آن را در پيش روى خود قرار دهد [كه آن را پيروى كند]، او را به سوى بهشت كشاند، و هر كه آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند و آن راهنمايى است كه بر بهترين راهها دلالت مىكند.
و آن كتابى است كه در آن تفصيل و بيان [= توضیح] و تحصیل [= حاصل شدن مقاصد و اهداف] هست، آن است جداكننده حق و باطل [= رافع هر گونه اختلاف] و شوخى و سرسرى نيست، ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش حكم و دستور است، و باطنش علم و دانش؛ ظاهرش خرّم و زيبا است و باطنش ژرف. اخترانى دارد [احتمالا منظور آیات قرآن است که همچون ستارههایی که در شب تاریک انسان با کمک آنها راهش را پیدا میکند، راه را به انسان نشان میدهند] و اخترانش هم اخترانى دارند؛ شگفتىهايش شماره نشوند و تازههايش كهنه نگردند، در آن است چراغهاى هدايت و منارههای حكمت، و راهنمایی به سوی معرفت است براى كسى كه صفت آن را بشناسد. پس سزاوار است كه انسان ديده خود را به جولان درآورد، و نظر تأمّل را تا درك صفت آن برساند، که نجات بخشد هر كه در معرض هلاك است و رها سازد هر كه در چنگالی گرفتار است؛ پس به راستى انديشه است كه زنده مىكند دل بينا را چونان كه طالب نور در تاريكىها به وسيله نور راه مىرود پس بر شما باد كه خوش برآئيد [كه خود را نيكو خلاص كنيد] و كم بپائيد [خود را در فتنهها منتظر و سرگردان نگذاريد].
[۳] . أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَيْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِي عَلِيٌّ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ ….
بازدیدها: ۵